10 Cultural Differences Between UK & Germany | Easy English 76

Hello, welcome to Easy English. So today, me and  Isi are gonna discuss the cultural differences   

سلام، به Easy English خوش آمدید. بنابراین امروز، من و ایسی درباره تفاوت‌های فرهنگی

between Britain and Germany. - let's go. so  Isi, you've been spending some time in the UK

بین بریتانیا و آلمان بحث خواهیم کرد. - بیا بریم. بنابراین ، ایسی، شما مدتی را در بریتانیا گذرانده‌اید

and over this time you've  been collecting small points

و در این مدت نکات کوچکی

about culture differences you’ve found between  Britain and Germany. Yes I did, should we  

درباره تفاوت‌های فرهنگی که بین بریتانیا و آلمان پیدا کرده‌اید جمع‌آوری کرده‌اید. بله انجام دادم، آیا باید

start? - Yeah, let’s do it. Number one. It's  actually… the first two ones are my favourites.

شروع کنیم؟ -آره بیا انجامش بدیم شماره یک. در واقع... دو مورد اول مورد علاقه من هستند.

so number one is the friendliness.  - Oh yeah? - Oh yeah?

بنابراین شماره یک دوستی است. - اوه آره؟ - اوه آره؟

Of the British people. I think  it's… everyone here is so friendly

از مردم بریتانیا. من فکر می‌کنم این است... همه اینجا خیلی دوستانه

and so polite and that  doesn't mean, wanna say that,

و مودب هستند و این به این معنی نیست

that Germans are not friendly.  But I think it's just more...

که آلمانی‌ها دوستانه نیستند. اما من فکر می‌کنم از

firm in the mentality and the  culture to be always very friendly

نظر ذهنیت و فرهنگ بسیار محکم‌تر است که همیشه بسیار دوستانه

and always very polite and always very welcoming.

و همیشه بسیار مودب و همیشه بسیار خوش‌آمد باشید.

And I love this here in Britain,

و من این اینجا در بریتانیا را دوست دارم،

I think it's so great that  you can go to a supermarket

فکر می‌کنم آنقدر عالی است که می‌توانید به یک سوپرمارکت بروید

and everybody’s like ''hello,  how are you? Erm… Do you…

و همه می‌گویند: «سلام، چطوری؟» ارم... آیا شما...

did you have a good day? Or,  the weather's nice and so on''.

روز خوبی داشتید؟ یا ،  هوا خوب است و غیره».

And you could think this is kind of superficial,

و شما می توانید فکر کنید که این یک نوع سطحی

a bit small talkish and why would you do that.

، کمی پرحرف است و چرا باید این کار را انجام دهید.

But isn't it in general just  nicer; to have a good feeling,

اما آیا به طور کلی زیباتر نیست؟ برای داشتن یک احساس خوب،

go through your day, everyone  is… not everyone by the way,

روز خود را بگذرانید، همه … اتفاقاً همه نیستند،

obviously this doesn't speak for everyone,

بدیهی است که این به جای همه صحبت نمی‌کند،

but the majority of people smile  at you, say nice things to you,

اما اکثر مردم به شما لبخند می‌زنند ، چیزهای خوبی به شما می‌گویند، با شما

are accommodating and welcoming  

سازگاری و استقبال می‌کنند.

and I just love this. Point two.  - So point number two is erm… yeah,

فقط این را دوست دارم نقطه دو - پس نقطه شماره دو خیلی خوب است... بله

also one of my favourites.

، یکی از موارد مورد علاقه من است.

So, friendliness point one but  then number two is the pub culture.

بنابراین، نقطه اول دوستی، اما شماره دو فرهنگ میخانه است.

Mmm…. - Mmm… and it doesn't mean  that this is only about partying

ممم…. - ممم... و این بدان معنا نیست که این فقط در مورد مهمانی

and drinking. The opposite  a little bit, because in…

و نوشیدن است. کمی برعکس، زیرا در...

pubs here are there for the community.

میخانه‌های اینجا برای جامعه وجود دارد.

And it's something like, our local pub here;

و چیزی شبیه میخانه محلی ما اینجاست.

people of all ages meet, there  are kids, there are grandparents,

افراد در هر سنی ملاقات می کنند ، بچه ها هستند، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها هستند،

there are um… sport clubs  meeting, associations meeting up,

اوم... جلسات باشگاه های ورزشی ، انجمن ها

doing their weekly or monthly meeting,

، جلسات هفتگی یا ماهانه خود را برگزار می کنند،

there are people playing board  games, um… there’re people…

افرادی هستند که بازی های رومیزی انجام می دهند، اوم ... افرادی هستند ...

obviously it's a lot connected  to alcohol but it's also not.

بدیهی است که این یک جلسه است. ارتباط زیادی با الکل دارد اما اینطور نیست.

People also go for coffee to  a pub and this meeting point

مردم همچنین برای قهوه به یک میخانه می‌روند و این نقطه ملاقات

of the community of your local:  Neighbours, friends, residents;

جامعه محلی شماست: همسایه‌ها، دوستان، ساکنان؛

I… I love this. It's such an…  obviously you have so many pubs.

من… من این را دوست دارم. این چنین… واضح است که شما میخانه های زیادی دارید.

It's just a lot more than  we have in Germany and it's…

این فقط خیلی بیشتر از آن چیزی است که در آلمان داریم و ...

it's so nice that you can  always… especially in winter,

آنقدر خوب است که می توانید همیشه ... به خصوص در زمستان،

you can always go into a nice cosy little pub

همیشه می توانید به یک میخانه کوچک دنج بروید

where mostly friendly people, point one... sit.

که اکثراً افراد صمیمی، نقطه یک... می نشینند.

Everyone is just having a  generally good time. - Yep.

همه به طور کلی اوقات خوبی را سپری می کنند. - بله

Um… being together and it's  such… it brings people together

ام... با هم بودن و این چنین است... مردم را دور هم جمع می کند

and I love that. Point  number three, Isi what is it?

و من آن را دوست دارم. نقطه شماره سه، آیسی چیست؟

Point number three is y’alright! -  Yeah, y’alright! - Yea, y’alright!

نکته شماره سه خوب است! - آره، باشه! - آره، باشه!

Yeah, yeah, y’alright! - So it  is that if you approach somebody,

آره، آره، باشه! - پس این است که اگر به کسی نزدیک شوید،

erm… people often say, at  least down here in the south,

... مردم اغلب می گویند، حداقل اینجا در جنوب،

''y’alright!'' And… which is  coming from ''are you alright?''

"خوبی!

and first of all, as a German, I  do think people ask me how I am,

" به عنوان یک آلمانی، فکر می‌کنم مردم از من می‌پرسند حالم چطور است،

so what do I tell them now?

پس حالا به آنها چه بگویم؟

Well usually in a small talk you just say like,

خوب معمولاً در یک گفتگوی کوچک فقط می گویید،

yeah, I’m fine, how are you?

بله، من خوبم، شما چطور؟

Or do you want to tell your life storey or the…

یا می‌خواهید داستان زندگی‌تان را تعریف کنید یا به...

how what a bad week you had.

چقدر هفته بدی داشتید.

But, nobody wants to know that and  especially its not even to ask,

اما، هیچ‌کس نمی‌خواهد آن را بداند و به خصوص حتی نمی‌پرسد

how you are, it is, hello basically,  - yeah. - It is hi. Yeah, yeah.

که حال شما چطور است، در اصل سلام، - بله. - سلام است. آره آره.

And you don't… you basically  respond with the same.

و شما پاسخ نمی دهید... شما اساساً با همان پاسخ می دهید.

Yeah, it's not a question. You actually  almost, when you would write it,

آره سوالی نیست در واقع تقریباً، وقتی آن را

you probably wouldn't put  a question mark at the end.

می‌نویسید، احتمالاً علامت سؤالی در پایان نمی‌گذارید.

Yeah, exclamation mark. - Yeah.  - Y’alright! - Y’alright! Yeah,

آره علامت تعجب - آره - باشه! - باشه! آره، اینطوری

that's how you return; y’alright!  With another y’alright!

برمیگردی. باشه با یکی دیگه خوبه!

And do you remember, how in the  supermarket for the first time, - yeah.

و آیا به یاد دارید، چگونه برای اولین بار در سوپرمارکت، - بله.

I was like, Hiya! No, no.

من مثل هیا بودم! نه نه.

The lady working there was like  ''hiya y‘alright!'' And I was like,

خانمی که در آنجا کار می‌کرد، مثل «هیا، خوب است!» بود و من مثل این بودم،

er… yeah! Bleh, bleh. And she was  already going on, doing her thing.

اوه… بله! بله، بله و او قبلاً مشغول انجام کار خود بود.

Yeah, she turned her head instantly.

آره، او فوراً سرش را چرخاند.

She turned her head and I was like,  Um… yeah, yep, yes. And how are you?

او سرش را برگرداند و من می‌گفتم، ام... بله، بله، بله. و حال شما چطور است؟

And then she, she sometimes gave me  a bit of a weird look and went away.

و سپس او، گاهی اوقات کمی نگاه عجیبی به من می کرد و می رفت.

And so I wanted to get better at this,

و بنابراین من می‌خواستم در این زمینه بهتر شوم،

because I thought it's about  having a little small talk.

زیرا فکر می‌کردم که درباره صحبت‌های کوچک است.

So erm… I really like, was like,

خیلی خوب... خیلی دوست دارم، خیلی

okay next time I go there I will do it right.

خوب بود، دفعه بعد که به آنجا بروم، این کار را درست انجام خواهم داد.

So I tried to be the first.  I was like, hi y’alright!

بنابراین سعی کردم نفر اول باشم. من اینطور بودم، سلام، خوب!

And she was just like, ''alright!''  And went on. - Perfect.

و او درست مثل "خوبه!" و ادامه داد. - کامل.

But yeah, but then I thought like, weird,

اما بله، اما بعد فکر کردم، عجیب است،

she doesn't want to tell me how she is.

او نمی‌خواهد به من بگوید که حالش چیست.

Yeah, it kind of goes back to  your first point that everyone…

بله، این

is friendly or has the intention  to be friendly right? - Yeah.

به - آره

So this is a way of greeting  someone and making it seem like

بنابراین این راهی است برای احوالپرسی با یک نفر و این که به نظر برسد

you're interested in how they are,

به وضعیت او علاقه مند هستید،

but don't get confused and think  that you actually have to give him

اما گیج نشوید و فکر نکنید که در واقع باید

your entire life story. - No, don't.

کل داستان زندگی خود را به او بدهید. - نه، نکن.

And, even if you're having  the worst day in your life.

و حتی اگر بدترین روز زندگیتان را سپری کنید.

Like say, yeah, everything's gone  completely wrong, you lost your job.

مثلاً بگویید، بله، همه چیز کاملاً اشتباه پیش رفته است، شما شغل خود را از دست دادید.

Unfortunately you can’t go into  that. You have to say y’alright back.

متأسفانه نمی توانید وارد آن شوید. باید بگی خوب برگشتی

Or, yeah, y’alright! Yeah, and  at least not in the supermarket

یا، آره، خوب! بله، و حداقل نه در سوپرمارکت،

but maybe with a neighbour you could. - Maybe.

اما شاید با همسایه ای که بتوانید. - شاید.

You could complain about  life on the… in the streets,

می‌توانید از زندگی در خیابان‌ها شکایت کنید،

people love that a bit as well. Okay Isi,  point number four. - Point number four.

مردم نیز کمی آن را دوست دارند. باشه ایسی، نقطه شماره چهار. - نکته شماره چهار

A very short one and quite an obvious one because

بسیار کوتاه و کاملا واضح، زیرا

everybody knows British people love tea.

همه می‌دانند که مردم بریتانیا عاشق چای هستند.

I never completely understood this,  erm… because I… I do drink tea,

من هرگز این را کاملاً نفهمیدم، اما ... چون من... من چای می‌نوشم،

I did drink tea before, not that often.

قبلاً چای می‌نوشیدم، نه آنقدرها.

But that you can really enjoy these so much,

اما اینکه واقعاً می‌توانید از آن‌ها خیلی لذت ببرید،

because coffee is also nice, why  would you do a big thing about it?

چون قهوه نیز خوب است، چرا باید کار بزرگی در مورد آن انجام دهید؟

Well I… I actually cannot  explain it myself now what it is,

خب من... در واقع نمی توانم خودم الان توضیح دهم که چیست،

but I love tea now. And I drink  tea every day. - What kind of tea?

اما من الان عاشق چای هستم. و من هر روز چای می‌نوشم. - چه نوع چایی؟

Well I do have my er… morning ginger, lemon tea.

خوب من می خواهم ... زنجبیل صبحگاهی، چای لیمو.

But, for me this is not a new thing,

اما، برای من این چیز جدیدی نیست

the new thing is that I actually now like

، چیز جدید این است که من در واقع

the four o’clock ''Yorkshire Tea''.

اکنون ساعت چهار "چای یورکشایر" را دوست دارم.

It is enjoyable and I don't know why that is.

لذت بخش است و نمی دانم چرا اینطور است.

I… I haven't found out yet. - There's a big thing,

من… من هنوز متوجه نشدم. - یک چیز بزرگ،

a cultural thing with making… if  you're working in an office or yeah,

یک چیز فرهنگی در ساختن وجود دارد... اگر در یک اداره کار می کنید یا بله

have like, colleagues, there’s a  big sort, of social dynamics thing

، همکارانی مانند آنها داشته باشید، یک نوع پویایی اجتماعی بزرگ

about doing a round of teas  for everyone, in the office.

در مورد نوشیدن یک دور چای برای همه، در دفتر وجود دارد.

And this is like a good way to have chit-chats,

و این مانند یک راه خوب برای گفت‌وگو کردن،

small talk or just for people  to know that you're like,

صحبت‌های کوچک است یا فقط برای اینکه مردم بدانند که شما مانند

a considerate person, ‘cos  you’ll be like, who wants a tea?

یک فرد با ملاحظه هستید، « چرا که مثل کی چای می‌خواهد باشید؟»

And this is like, quite a… you  know, - You make a tea for everyone?

و این مثل یک… می دانید، - برای همه چای درست می کنید؟

Yeah, yeah. I mean you... you…  you purely hope that only like,

آره آره. منظورم شماست... شما… کاملاً امیدوارید که فقط دوست داشته باشید،

one person says yes, because in theory like,

یک نفر می‌گوید بله، زیرا در تئوری،

twenty people could say yes  and your there with like,

بیست نفر می‌توانستند بله بگویند و شما با مانند

having to manage how much milk, no milk what tea.

، باید مدیریت کنید که چقدر شیر، شیر چه چای.

But it's… it's a… it's… - tea break.

اما این ... این یک ... آن است ... - استراحت چای.

Yeah, it’s a really big part  of our culture having like,

بله، این واقعاً بخش بزرگی از فرهنگ ما است

a fifteen minutes tea break.

که پانزده دقیقه استراحت چای داشته باشیم.

Yeah, but we we do have a coffee break then,

بله، اما ما در آن زمان یک استراحت قهوه داریم،

that's… that's more like having a coffee break.

این ... بیشتر شبیه یک استراحت قهوه است.

But would you make it… would you  like, take everyone’s orders;

اما آیا موفق می‌شوید... آیا می‌خواهید دستورات همه را قبول کنید.

milk, No milk, sugars, no sugars.

شیر، بدون شیر، شکر، بدون قند.

Definitely not. -Everyone gets  the same? - Get your coffee.

قطعا نه. -همه یکسان می شوند؟ - قهوه ات را بردار

No, we don't… we don't make coffee  for others in a company or so?

نه، ما نمی‌کنیم... ما برای دیگران در یک شرکت قهوه درست نمی‌کنیم؟

Yeah, yeah. - You would go to  the, maybe if you have like,

آره آره. - شما می‌روید، شاید اگر دوست داشته باشید

a community team kitchen  you would go there together,

، آشپزخانه گروهی با هم به آنجا می‌روید،

and then make your own coffee  after each other. - I see.

و بعد از هم قهوه‌تان را درست می‌کنید . - می بینم.

Or, nice colleagues would  obviously bring your coffee

یا، بدیهی است که همکاران خوب قهوه شما را می آورند

and I've also done that.

و من نیز این کار را انجام داده ام.

But I wouldn't go to twenty people  and say do you all want a coffee?

اما من پیش بیست نفر نمی روم و نمی گویم همه شما یک قهوه می خواهید؟

It really happens, in England. - No  sorry, I don’t have time for that.

واقعاً در انگلستان اتفاق می افتد. - نه متأسفم، من برای آن وقت ندارم.

Yeah yeah, Honestly, it's really difficult.

آره آره راستش واقعا سخته

Like, you need a pen and paper  because people will be like,

مثلاً، شما به یک قلم و کاغذ نیاز دارید، زیرا مردم مانند

''oh just one sugar'', ''two  sugars please'', ''no milk''.

"اوه فقط یک شکر"، "دو شکر لطفا"، "بدون شیر" خواهند بود.

Yeah, and you have to remember  everything and sometimes

بله، و شما باید همه چیز را به خاطر بسپارید و گاهی اوقات

you're doing like ten teas in one go.   Okay, half way point, number five.

در حال انجام ده چای در یک لحظه هستید. خوب، نیمه راه، شماره پنج.

Number five, I already  mentioned it at the beginning.

شماره پنج، قبلاً در ابتدا به آن اشاره کردم.

Erm… Germans are more direct than Brits.

ارم... آلمانی ها مستقیم تر از بریتانیایی ها هستند.

Just saying that it's very direct,  we would go around it another way;

فقط با گفتن این که خیلی مستقیم است، آن را به روش دیگری دور می زنیم.

you’re hmm… you know… Point six. - Point six  is to apologise for something you haven't done.

تو هوم... میدونی... نقطه شش. - نکته ششم عذرخواهی برای کاری است که انجام نداده اید.

Which is a point that is quite nice,  but don't really understand it.

نکته ای که بسیار خوب است، اما واقعاً آن را درک نمی کنم.

I think it's better how the  Germans. We Germans do it.

فکر می کنم بهتر است آلمانی ها چگونه باشند. ما آلمانی ها این کار را می کنیم.

I'm sorry. - Just apologise  when you have to apologise.

متاسفم. - فقط زمانی که باید عذرخواهی کنید، عذرخواهی کنید.

it's nice like, because it is quite  nice. But it has really no point.

خیلی خوب است، زیرا بسیار خوب است. ولی واقعا فایده ای نداره

Like, if I run into someone,  that person will be like,

مثلاً اگر با کسی برخورد کنم، آن شخص مانند

''I'm sorry, I'm sorry, I'm sorry''.

«متاسفم، متاسفم، متاسفم» خواهد بود.

And then you forget yourself  to apologise. - Yeah, yeah.

و بعد خودت را فراموش می کنی که عذرخواهی کنی. - آره آره.

And then the other person should  also say it again but it's my fault.

و سپس شخص دیگر باید دوباره آن را بگوید، اما این تقصیر من است.

I want to apologise, I wanna say,

می‌خواهم عذرخواهی کنم، می‌خواهم بگویم،

I'm really sorry and the  person already apologised.

واقعا متاسفم و آن شخص قبلاً عذرخواهی کرده است.

So it's kind of like, it's obviously

بنابراین این یک جورهایی است، بدیهی

also a point of being friendly always.

است که همیشه یک نکته دوستانه است.

But I want to apologise  when I want to apologise.   

اما وقتی می‌خواهم عذرخواهی کنم، می‌خواهم عذرخواهی کنم.

Okay point number seven. - Number seven;

خوب نقطه هفت. - شماره هفت؛

a very confusing one to me. Is  how people call other people,

برای من بسیار گیج کننده است این است که مردم به دیگران،

especially strangers. Like, what  names they give others. - Yeah.

به خصوص غریبه ها، چگونه می گویند. مثلاً چه نام هایی برای دیگران می گذارند. - آره

Because I have been called,  by people that I don't know:

چون افرادی که نمی شناسم مرا صدا زده اند:

darlin’, love, maybe honey. - Sweetie maybe?

عزیزم، عشق، شاید عزیزم. - عزیزم شاید؟

Sweetie, sweetheart and I find… - Lovely?

عزیزم، عزیزم و من... - دوست داشتنی؟

Lovely, I find this very confusing and it's…yeah,

دوست‌داشتنی، من این را بسیار گیج‌کننده می‌دانم و… بله

it's very, very dependent on the situation

، بسیار بسیار به موقعیت بستگی دارد،

but it's just a big part of  British culture I would say.

اما می‌توانم بگویم این فقط بخش بزرگی از فرهنگ بریتانیا است.

Uh huh… - and very, very normal.  In Germany, you could not do that.

اوه ها... - و خیلی خیلی عادی. در آلمان، شما نمی توانید این کار را انجام دهید.

Oh my God! If somebody, especially,  obviously it’s especially a thing

اوه خدای من! اگر کسی، به خصوص، واضح است که به خصوص

if like, a guy would do that  to me, if a guy would say like,

اگر دوست داشته باشد، یک پسر این کار را با من انجام می دهد ، اگر مردی بگوید مانند،

like, something like that in  Germany I'd be like What. The.

مانند، چیزی شبیه به آن در آلمان، من مانند What هستم. .

Beep! - Beep! Er… I would  probably respond in a very direct

بوق - بیپ بله... احتمالاً به روشی بسیار مستقیم

and not nice way. - Yeah,  yeah. - Because um… yeah,

و نه خوب پاسخ خواهم داد. - آره آره. - چون اوم... آره،

it's just not normal and in British  culture is very normal it's…

این فقط عادی نیست و در فرهنگ بریتانیایی بسیار عادی است...

I don't know how you would say it's…

نمی دانم چگونه می توان گفت...

it’s a form of friendliness as well  as a form of connecting to someone.

این نوعی دوستی و همچنین نوعی ارتباط با کسی است.

Yep. - But it's also situation-wise.

بله - اما از نظر موقعیتی هم هست.

Yep, context is really key with this one.

بله، زمینه در این مورد واقعاً کلیدی است.

Because, yeah, those words are terms of endearment

زیرا، بله، این کلمات اصطلاحات دوست داشتنی

and kind of pet names. - It  can be a bit patronising.

و نوعی اسامی حیوانات خانگی هستند. - ممکن است کمی حامی باشد.

A bit degrading. - Yeah. - But  on the other hand, it is kind of…

کمی تحقیر کننده - آره - اما از طرف دیگر، این یک جورهایی است...

‘cos yeah, compared to Germany,

«بله، در مقایسه با آلمان،

we are really not a very formal  nation anymore, we used to be,

ما واقعاً دیگر یک کشور خیلی رسمی نیستیم، قبلاً

like, sirs and madams and this… kind of thing.

مثل آقا و خانم و اینها بودیم.

But, this is almost like a shortcut  some people take, in in a way,

اما، این تقریباً مانند میانبری است که برخی افراد به نوعی از آن استفاده می‌کنند

to give you something or  offer you something maybe.

تا چیزی به شما بدهند یا شاید چیزی به شما پیشنهاد دهند.

Everyone has to be very careful in this,

همه باید در این مورد بسیار مراقب باشند،

I would really try not to do it, to be honest,

من واقعاً سعی می‌کنم این کار را انجام ندهم، صادقانه بگویم،

unless you really… either know  this person well or you're

مگر اینکه واقعاً… یا این شخص را خوب بشناسید یا

very comfortable with the  person you're speaking to now.   

با شخصی که اکنون با او صحبت می‌کنید خیلی راحت هستید.

okay coming to the end with point number eight.

خوب با نقطه هشت به پایان می رسیم.

So, a point that I like and I'm not  even that sure if this is so true.

بنابراین، نکته ای که من دوست دارم و حتی مطمئن نیستم که آیا این تا این حد درست است.

But my feeling is that in Britain,  people, especially in the educational

اما احساس من این است که در بریتانیا، مردم، به ویژه در سیستم آموزشی

system give a lot more value to  arts and culture, and I love that.

، ارزش بسیار بیشتری برای هنر و فرهنگ قائل هستند و من آن را دوست دارم.

Because in Germany, it’s very like,

از آنجا که در آلمان،

the school education system is  very, very good I would say.

سیستم آموزشی مدرسه بسیار بسیار خوب است، من می‌توانم بگویم.

And you learn a lot of history, languages,

و شما تاریخ، زبان‌ها،

old languages like Latin and  it's… it’s a good school system,

زبان‌های قدیمی مانند لاتین را یاد می‌گیرید و این یک سیستم مدرسه خوب است،

but I… did miss and in my  own school upbringing the…

اما من... و در تربیت مدرسه خودم

the value of… of arts because here if…

، ارزش... هنر را از دست داده‌ام، زیرا در اینجا اگر...

if somebody here is good at guitar  playing and painting or whatever or…

اگر کسی اینجا باشد در نواختن گیتار و نقاشی یا هر چیز دیگری یا...

yeah, all of those, you get pushed to be better.

آره، همه اینها، شما تحت فشار قرار می گیرید تا بهتر شوید.

Two of our most, biggest bands  ever are all art schools kids.

دو تا از بزرگ‌ترین گروه‌های ما، همه بچه‌های مدرسه هنر هستند.

Oh yeah? ''Beatles''. - Yep.  - And ''The Rolling Stones''.

اوه بله؟ "بیتلز". - بله - و "رولینگ استونز".

Yep, all from art school. so maybe this is why…

بله، همه از مدرسه هنر. بنابراین شاید به همین دلیل است...

maybe they saw that there's actually some value

شاید آنها متوجه شده اند که در واقع ارزشی دارد

to letting your kids express themselves.  - Yes. Okay, point number nine,  

که به بچه هایتان اجازه دهید خود را بیان کنند. - آره. بسیار خوب، نقطه شماره نه،

Isi. - Is about forenames and surnames.

ایسی. - در مورد نام و نام خانوادگی است.

Okay. - You know, some of you might know in German

باشه. - می دانید، ممکن است برخی از شما به زبان آلمانی بدانید که

we have a formal form and inform of form.

ما یک فرم رسمی داریم و از فرم اطلاع دارید.

And it's like younger people  you approach with ''Du'',

و مانند افراد جوان‌تر است که با «دو» نزدیک می‌شوید،

which is like you and all  the people are like people

که شبیه شماست و همه افراد مانند افرادی هستند

that you don't know or people at  work you approach with another form,

که نمی‌شناسید یا افرادی که در کار هستند، با شکل دیگری

which is the formal form. And you  don't have this here obviously,

که فرم رسمی است، برخورد می‌کنید. و واضح است که شما این را در اینجا ندارید،

that's only you in English, which is anyway great,

فقط شما به زبان انگلیسی هستید، که به هر حال عالی است،

makes it so much easier.

کار را بسیار آسان‌تر می‌کند.

but what I found a bit  confusing is that you never use…

اما چیزی که من کمی گیج کننده یافتم این است که شما هرگز از نام خانوادگی یا نام خانوادگی استفاده نمی کنید یا هرگز استفاده نمی کنید

or not never but, rarely use  the last name, or the surname.

.

Um… because even if you would talk to a neighbour

اوم... چون حتی اگر با همسایه‌ای

that you have met in a big building,  write an email around or so,

که در یک ساختمان بزرگ ملاقات کرده‌اید صحبت کنید، ایمیلی بنویسید

you would use their first name. - Uh huh, yes.

، از نام کوچک او استفاده می‌کنید. - اوه، آره

You just see the name,  you've never met the person,

شما فقط نام را می بینید، هرگز آن شخص را ندیده اید،

I would always like, even here I  would probably approach this person

من همیشه دوست دارم، حتی در اینجا احتمالاً با خانم ممم به این شخص نزدیک می شوم

with Mrs. Mmm… - Yeah. - Er…  but that's a bit weird isn't it?

... - بله. - بله... اما این کمی عجیب است، اینطور نیست؟

You would say like, hi… -  Michael. - Michael, hi Ruth.

شما می گویید، سلام... - مایکل. - مایکل، سلام روت.

Yeah, it's very weird. I mean, I'm sure you know,

آره خیلی عجیبه منظورم این است، مطمئنم که می دانید،

many decades ago, everyone was  Mr. and Mrs. Blah, blah, blah.

چندین دهه پیش، همه آقا و خانم بودند، بل، بل، بلا.

But yeah, these… these… this  formality again is dropping,

اما بله، اینها... اینها... این رسمی بودن دوباره در حال کاهش است،

probably for the sense of… yeah,

احتمالاً به این حس...

feeling more welcoming and you know, casual.

But erm… bizarrely there’s  still some weird leftovers,

اما خب... به طرز عجیبی هنوز چیزهای عجیب و غریبی باقی مانده است

such as, when you’re at your  primary school and secondary school,

، مثلاً وقتی در مدرسه ابتدایی و دبیرستان خود هستید

it's Mrs. Dean or Mrs. Whatever and  then as soon as you go to college,

، خانم دین یا خانم هر چه باشد هستید، و به محض اینکه به دانشگاه می‌روید

the whole formality is dropped and  so you know your college teachers

، تمام رسمیت کنار گذاشته می‌شود و  شما معلمان دانشگاه

by their first names and your university  teachers by the first names.   

خود را با نام کوچک و معلمان دانشگاه خود را با نام کوچک می شناسید.

Final point. - Number ten. - Number  ten. - Is not a cultural one.

نکته پایانی - شماره ده - شماره ده. - فرهنگی نیست.

Okay. - It’s partially cultural.  But it's about living situations.

باشه. - تا حدی فرهنگی است. اما در مورد موقعیت های زندگی است.

So erm… it's two points. First,  something that really annoys me.

خب... این دو نقطه است. اول، چیزی که واقعاً من را آزار می دهد.

Yeah. - At a tap cold and hot water  are usually separated. - Yeah.

آره - در یک شیر آب سرد و گرم معمولاً از هم جدا می شوند. - آره

So, you go there, brush your teeth, you know.

بنابراین، شما به آنجا بروید، دندان های خود را مسواک بزنید، می دانید.

And you like, open the tap. - Yeah.  - And it’s either super hot water,

و دوست دارید، شیر آب را باز کنید. - آره - و یا آب فوق العاده داغ است

because it goes super hot,  very quickly. - Yeah, yeah.

، زیرا خیلی سریع گرم می شود. - آره آره.

Er… or it’s super cold water  and if you try like, oh yes,

خوب... یا آب فوق العاده سرد است و اگر سعی کنید لایک کنید، اوه بله،

I try to mix them, I try to  find like, also for the future,

من سعی می کنم آنها را مخلوط کنم، سعی می کنم مثل را پیدا کنم، همچنین برای آینده

the perfect little… - Yeah, this is  a test. - Yeah, you can’t really.

، کمی عالی… - بله، این یک آزمایش است. -آره واقعا نمی تونی

It's always… one is always ruling, so yeah you…

همیشه… یکی همیشه حاکم است، پس آره تو…

you have to deal with it. It’s hot or cold.

باید با آن کنار بیایی. گرم است یا سرد

And the second thing is; carpets  everywhere. - Mmm… carpets.

و نکته دوم اینکه؛ فرش در همه جا. - ممم… فرش.

Everywhere carpets and I'm  not really used to that.

همه جا فرش است و من واقعاً به آن عادت ندارم.

I am used to that, because we  also do have it in Germany.

من به آن عادت کرده‌ام، زیرا در آلمان نیز آن را داریم.

But, erm… I'm also used to like,

اما خب... من هم عادت دارم

wooden floor or non-wooden floor but not carpet.

کف چوبی یا کف غیر چوبی را دوست داشته باشم اما فرش را نه.

Because it's just, I think it's a lot more… like,

چون فقط، من فکر می‌کنم خیلی بیشتر است...

you have to care for it a lot  more, for carpets. - Yeah true,

مثلاً باید خیلی بیشتر از آن مراقبت کنید ، برای فرش. - بله درست است

there's a hygiene level inside  having a material floor as well.

، یک سطح بهداشتی در داخل وجود دارد که دارای یک کف مواد نیز باشد.

An even grosser thing which  combines your two points,

یک چیز حتی بدتر که دو نکته شما را ترکیب می کند،

is er… lots of people including…  - An even grosser… that was you,

این است که ... بسیاری از افراد از جمله ... - حتی بدتر ... این شما بودید

that wasn’t me, I didn’t say that.

، من نبودم، من این را نگفتم.

Something that combines this, is a lot of people,

چیزی که ترکیبی از این است، این است که بسیاری از مردم،

including my grandparents, have  carpet in their bathroom area. - Oh!

از جمله پدربزرگ و مادربزرگ من، در حمام خود فرش دارند. - اوه!

Around the toilet… yeah. Thanks  for watching this week's video.

اطراف توالت… بله. برای تماشای ویدیوی این هفته متشکریم.

And let us know in the comments below;

و در نظرات زیر به ما اطلاع دهید؛

have you been to the UK and maybe you agree

آیا به انگلستان رفته اید و شاید

on some points with me or have something to add.

در مورد برخی نکات با من موافق باشید یا چیزی برای اضافه کردن داشته باشید.

Let us know what other cultural  differences to your country.

به ما اطلاع دهید که چه تفاوت‌های فرهنگی دیگری با کشور شما دارد.

Yeah, and we'll see you next week,  

بله، و هفته آینده شما را می بینیم،

bye! Curveball, well partially  culturally. maybe cultural.

خداحافظ! Curveball، تا حدی از نظر فرهنگی. شاید فرهنگی

partially cultural, partially cultural. Yawn,  

بخشی فرهنگی، بخشی فرهنگی خمیازه،

yawn, done. Wet eyes, blink, blink, blink.   Blink, blink, blink. Yawning completed.

خمیازه، انجام شد. چشم خیس، پلک زدن، پلک زدن، پلک زدن. پلک زدن، پلک زدن، پلک زدن. خمیازه تمام شد