Moments That Changed Your Life | Easy English 132

Life's for living

زندگی برای زندگی کردن

and doing everything you wanna do, every day.

و انجام هر کاری که می خواهید انجام دهید، هر روز است.

If we really wanted to make it,

اگر واقعاً می‌خواستیم به آن

we needed to move to London.

برسیم، باید به لندن نقل مکان می‌کردیم.

So, we packed up all of our stuff and we did it.

بنابراین، ما همه وسایلمان را جمع کردیم و آن را انجام دادیم.

I'm not a rich man, but I'm not a poor man.

من یک مرد ثروتمند نیستم، اما یک مرد فقیر نیستم.

But yeah, it's just been a time for reflection in the last two years

اما بله، در دو سال

and just thinking; what's it all about?

گذشته فقط زمانی برای تأمل و تفکر فرا رسیده است. همه اینا ها برای چی است؟

Having to actually care for a human,

باید واقعاً

on a day... a minute to minute basis,

هر روز... دقیقه به دقیقه از یک انسان مراقبت کنید،

because you're sustaining them,

زیرا شما از آنها حمایت می کنید

you're literally responsible for them,

، به معنای واقعی کلمه مسئول آنها هستید

to keep them alive.

تا آنها را زنده نگه دارید.

It was too fast paced.

خیلی سریع بود

It felt almost like a rat race there, you know.

می‌دانی، تقریباً شبیه مسابقه موش در آنجا بود.

Everyone...

هر کس...

each to their own.

هرکدام برای خودش.

Hiya, so this week, I wanted to ask a more deep

سلام، بنابراین این هفته، می خواستم یک سوال عمیق

and meaningful question to the people of Brighton.

تر و معنادارتر از مردم برایتون بپرسم.

I wanted to know if they've ever experienced

می خواستم بدانم آیا آنها تا

a moment in time that's made them

به حال لحظه ای را تجربه کرده اند که باعث شده

change the course of their life.

مسیر زندگی خود را تغییر دهند.

Now, I'm not just looking for negative stories,

در حال حاضر، من فقط به دنبال داستان های منفی

I'm also interested in the positive realisations

نیستم، بلکه به درک مثبتی

that have changed peoples futures.

که آینده افراد را تغییر داده است نیز علاقه مند هستم.

Now before we get started,

اکنون قبل از شروع،

if you're a fan of Easy English and you're not subscribed yet,

اگر از طرفداران Easy English هستید و هنوز مشترک نشده اید

then do so below.

، این کار را در زیر انجام دهید.

And if you want to help support myself and Isi,

و اگر می خواهید به حمایت از خودم و Isi کمک کنید

to continue making Easy English videos,

تا ویدیوهای Easy English را ادامه دهیم،

then become a member with this link.

با این لینک عضو شوید.

Welcome to Easy English, here we go!

به Easy English خوش آمدید، ما به اینجا می رویم!

Tell me your life changing moment.

لحظه تغییر زندگیت را بگو

My life changing moment, was when my wife's sister,

لحظه تغییر زندگی من زمانی بود که خواهر همسرم

unfortunately, was lost to leukaemia.

متأسفانه به دلیل سرطان خون از دست رفت.

And it made me realise, life's for living

و این باعث شد که بفهمم، زندگی برای زندگی کردن

and doing everything you wanna do, every day.

و انجام هر کاری که می خواهید انجام دهید، هر روز است.

And how long ago was that?

و چند وقت پیش بود؟

- 15 years.

- 15 سال.

15 years ago.

15 سال پیش.

Do you have, like, a life changing moment in your mind?

آیا لحظه ای در حال تغییر زندگی در ذهن خود دارید؟

My life changing moment, for myself was moving to Brighton.

لحظه تغییر زندگی من، برای خودم نقل مکان به برایتون بود.

Because, it's a lovely area, very calm and relaxing,

زیرا، این منطقه دوست داشتنی، بسیار آرام و آرامش بخش است،

but a lot of opportunity still.

اما هنوز فرصت های زیادی دارد.

I come from quite a dead-end place...

من از یک مکان کاملاً بن بست می آیم...

well, I wouldn't say it's dead-end,

خوب، نمی گویم بن بست است،

but not as much opportunity.

اما نه آنقدر فرصت.

- Yeah.

- آره

And erm... it's more of a younger crowd,

و اوه... بیشتر از جمعیت جوان تر است،

easier, go with the flow place here and perfect energy.

راحت تر، با جریان اینجا بروید و انرژی کامل داشته باشید .

Life changing moment for me.

لحظه تغییر زندگی برای من

It was definitely making the move,

قطعاً

over to the UK from South Africa, with my husband.

با شوهرم از آفریقای جنوبی به بریتانیا رفتم .

That was a... like, a huge, life changing thing for me.

این برای من یک چیز بزرگ و تغییر دهنده زندگی بود.

Okay, and what led you to do that?

خوب، و چه چیزی باعث شد که این کار را انجام دهید؟

We...

ما...

me and my husband are both tattoo artists

من و شوهرم هر دو هنرمند خالکوبی

and we kind of, felt like if we really wanted to make it,

هستیم و احساس می کردیم اگر واقعاً می خواهیم آن را بسازیم،

we needed to move to London.

باید به لندن نقل مکان کنیم.

So, we packed up all of our stuff and we did it.

بنابراین، ما همه وسایلمان را جمع کردیم و آن را انجام دادیم.

And now we've been here for like,

و حالا ما

three and a half years and we love it.

سه سال و نیم اینجا هستیم و دوستش داریم.

Yeah, so can you tell me your kind of, life changing moment?

بله، پس می توانید نوع لحظه تغییر زندگی خود را به من بگویید ؟

I'm living in Australia, I employ a lot of people in my business

من در استرالیا زندگی می کنم، افراد زیادی را در کسب و کار خود استخدام می

and I spent two years during COVID trying to assist everyone else

کنم و دو سال در طول کووید برای کمک به دیگران تلاش کردم

and maybe I lost sight of my own issues.

و شاید مشکلات خودم را از دست داده ام.

So, it made me reflect after COVID;

بنابراین، این باعث شد که من بعد از کووید فکر کنم.

reflected what life was really all about and...

منعکس کننده این است که زندگی واقعاً چه چیزی است و ...

in terms of finances and stuff.

از نظر مالی و چیزهای دیگر.

And I've brought forward my retirement, to this year.

و بازنشستگی ام را به امسال رساندم.

And... and basically smell the roses.

و ... و اساسا گل رز را بو کنید.

I was an artist manager,

من یک مدیر هنرمند

so I was dealing with... with kind of, everything.

بودم، بنابراین با... با همه چیز سر و کار داشتم.

I was working in... with an artist sort of, business structure.

من در ... با یک ساختار تجاری، هنری کار می کردم.

And it's a lot more intense pressure,

و این فشار بسیار شدیدتر است،

because you're working with everything

زیرا شما در حال کار با هر کاری هستید

that the artist wants to do, on a day to day basis, you know.

که هنرمند می خواهد انجام دهد، به طور روزانه، می دانید.

The relationships can become quite strained

روابط ممکن است کاملاً متشنج

and quite toxic and stuff like that.

و کاملاً سمی و مانند آن شوند.

And, you just...

و تو فقط...

I'd been doing it for so long,

من مدت زیادی این کار را انجام می

I did it for over ten years

دادم، بیش از ده سال بود که این کار را انجام دادم

and you get sort of, sucked into it

و تو به نوعی در آن غرق می شوی

and you're carrying other people's pressures

و فشارهای دیگران را تحمل می کنی و فروکش کردن

and it can be hard to put it down,

آن می تواند سخت باشد. ،

because it's a round the clock job.

زیرا این یک کار شبانه روزی است.

It made me realise that, having the kid, on top of COVID,

این باعث شد متوجه شوم که داشتن بچه، در کنار کووید،

coming in and shutting everything down

آمدن و تعطیل کردن همه چیز

and making me kind of, reassess my...

و وادار کردن من به ارزیابی مجدد

my own priorities,

اولویت های خودم

it made me realise that actually,

، باعث شد متوجه شوم که در واقع

with no reflection on any of the artists I worked with,

، بدون تأمل در هیچ یک از هنرمندانی که با آنها کار کردم، از

that I was very unhappy in the job and the...

این که از کار بسیار ناراضی

I wasn't...

بودم و...

I wasn't happy with the lack of boundaries,

از نبود مرزها

I wasn't happy with the pressure that was on me, in that situation.

راضی نبودم، از فشاری که روی من بود، راضی نبودم. آن وضعیت

And I reconnected with a lot of music and realised that,

و من دوباره با بسیاری از موسیقی ها ارتباط برقرار کردم و متوجه شدم که

in a lot of ways, even though I was working in music,

از بسیاری جهات، حتی اگر در موسیقی کار

I'd lost my love for it, in a lot of ways,

می کردم، عشقم را به آن از دست داده بودم، از جهات زیادی،

because I was seeing, too much, how the sausage was made,

زیرا بیش از حد می دیدم که چگونه سوسیس ساخته شد،

in a...

در...

Oh.

اوه.

- Good... good... good phrase.

- خوب ... خوب ... جمله خوب.

You know, in a... in a negative way,

می‌دانی، در یک حالت منفی،

I was seeing too (much) behind the curtain and...

من بیش از حد (خیلی) پشت پرده و... می‌دیدم

And all of those things just kind of, stacked up

و همه آن چیزها به نوعی جمع شده بودند

and it made me take a dive.

و باعث شد من شیرجه بزنم.

I basically took a voluntary redundancy from a relatively,

من اساساً از یک شغل نسبتاً

well paid job.

خوب اخراج شدم.

- A big step.

- یک قدم بزرگ

- Yeah, to nothing.

- آره، به هیچ.

- Wow, yeah.

- وای آره

In order to kind of, connect...

به منظور برقراری ارتباط...

reconnect with my desire to work creatively.

دوباره با تمایل من به کار خلاقانه ارتباط برقرار کنم.

Are you and English learner, teacher,

آیا شما و زبان آموز، معلم زبان انگلیسی هستید

or just want to support myself and Isi's work,

یا فقط می خواهید از کار خود و ایسی در

here at Easy English?

اینجا در Easy English حمایت کنید؟

Then become an official Easy English member with the link up here.

سپس با پیوندی که در اینجا دارید، عضو رسمی Easy English شوید.

Becoming an Easy English member helps us to carry on

تبدیل شدن به یک عضو آسان انگلیسی به ما کمک می کند تا به

creating videos for you.

ایجاد ویدیو برای شما ادامه دهیم.

And in return, we'll give you learning extras,

و در ازای آن، ما به شما موارد اضافی آموزشی می دهیم،

such as; a transcript, a vocabulary list, worksheets and also,

مانند؛ رونوشت، فهرست واژگان، کاربرگ ها و همچنین

audio and video downloads.

دانلودهای صوتی و تصویری.

Our worksheets test your knowledge

کاربرگ های ما دانش شما را

on the more extensive vocabulary

در مورد واژگان گسترده تر

and British slang used in each of our episodes.

و زبان عامیانه انگلیسی مورد استفاده در هر یک از قسمت های ما آزمایش می کنند.

In the worksheet,

در کاربرگ، از

you'll be asked to fill in multiple-choice questions

شما خواسته می شود که سوالات چند گزینه ای را پر کنید

and at the end, there's a fun odd-ones-out game.

و در پایان، یک بازی سرگرم کننده عجیب و غریب وجود دارد.

So to improve your level

بنابراین برای بهبود سطح خود

on understanding authentic English conversation,

در درک مکالمه معتبر انگلیسی،

become an Easy English member now.

اکنون عضو Easy English شوید.

Now back to the episode.

حالا برگردیم به قسمت.

And so, what kind of changed 15 years ago in your...

و بنابراین، 15 سال پیش چه نوع تغییری

in your life, because of that?

در زندگی شما به دلیل آن اتفاق افتاده است؟

Stopped working so hard, made sure I had time for my kids, my family.

کار سخت را متوقف کردم، مطمئن شدم که برای بچه ها، خانواده ام وقت دارم.

And realised that every day is a blessing.

و فهمید که هر روز یک برکت است.

So kind of, live each day kind of, vibe.

خیلی جوری، هر روز یه جوری زندگی کن.

And how's that going?

و چگونه است؟

Do you still kind of, have that...

آیا هنوز هم

is that something you always wake up thinking about?

این چیزی است که همیشه با فکر کردن به آن از خواب بیدار می شوید ؟

It's ten o'clo...

ساعت ده است

what time is it?

... ساعت چند است؟

11:00 on a Monday morning and I'm in Brighton

11:00 صبح دوشنبه و من در برایتون

and I should have been in Liecester.

هستم و باید در لیستر می بودم.

So yeah, I'm still living it.

پس آره، من هنوز دارم زندگی می کنم.

Are you skiving off work?

آیا از کار خودداری می کنید؟

- Yeah!

- آره!

I'm skiving off work.

دارم از کار می گذرم

So you really are doing it!

پس شما واقعا دارید این کار را می کنید!

- I'm really doing it man.

- من واقعا این کار را انجام می دهم.

Wow okay, that's brilliant!

وای باشه، عالیه!

Some of my friends moved down the year before

برخی از دوستانم سال قبل به سمت پایین رفتند

and I felt they enjoyed it so much

و من احساس کردم که آنها از این کار بسیار لذت می برند

and I felt like it was a time for me.

و احساس می کردم این زمان برای من بود.

Like, I moved to London for a bit and it was just too fast paced.

مثلاً برای مدتی به لندن نقل مکان کردم و سرعت آن خیلی سریع بود.

Me too!

من هم همینطور!

- It was too fast paced.

- خیلی سریع بود.

It felt almost like a rat race there, you know.

می‌دانی، تقریباً شبیه مسابقه موش در آنجا بود.

Everyone...

هر کس...

each to their own.

هرکدام برای خودش.

And I feel like Brighton's more like a community,

و من احساس می کنم برایتون بیشتر شبیه یک جامعه است،

like a... almost like a small town; everyone knows everyone.

مانند یک شهر کوچک. همه همه را می شناسند

I was going to ask you like, what are like,

می خواستم از شما بپرسم که چگونه هستند،

what are some good points of why people should move to Brighton?

چه نکات خوبی در مورد اینکه چرا مردم باید به برایتون نقل مکان کنند چیست؟

Well, number one; obviously the sea.

خب، شماره یک؛ معلومه دریا

Lovely people.

مردم دوست داشتنی.

Yeah, just a lot of good opportunity.

بله، فقط یک فرصت خوب.

And then, 'cos when you were in London,

و بعد، «چون وقتی در لندن

you came from London to Brighton or you went back to Surrey?

بودید، از لندن به برایتون آمدید یا به ساری برگشتید؟

I went back to Surrey for a bit.

مدتی به ساری برگشتم.

I only lived in London for about a year.

من فقط یک سال در لندن زندگی کردم.

I was doing insurance work and I felt like;

من کار بیمه انجام می دادم و احساس می کردم؛

you know what?

میدونی چیه؟

That wasn't really for me; being behind a desk

این واقعا برای من نبود. پشت میز

and everything.

و همه چیز.

And I wanted to get out and about, you know.

و می‌خواستم بیرون بروم، می‌دانی.

I started working on a site for a bit and I've loved it, honestly.

من برای مدتی شروع به کار در یک سایت کردم و آن را دوست داشتم، صادقانه بگویم.

And there's a lot of space around here.

و فضای زیادی در اطراف وجود دارد.

A lot of... everything's being, you know, built up around here

بسیاری از... همه چیز، می دانید، در این اطراف ساخته شده است

and I felt, it's a good opportunity.

و من احساس کردم، این فرصت خوبی است.

But now I'm moving and doing bar work

اما اکنون دارم نقل مکان می‌کنم و کار بار را انجام می‌دهم

and like I say, there's so much opportunity,

و همانطور که می‌گویم، فرصت‌های زیادی وجود دارد،

different choices around here.

انتخاب‌های مختلف در اینجا.

Are you creative as well?

آیا شما هم خلاق هستید؟

Yeah, I am a creative, I do music

بله، من یک خلاق هستم، موسیقی کار می

and I feel like it's a good area for that as well.

کنم و احساس می کنم این زمینه خوبی برای آن نیز هست.

Lots of just, lovely people, in general,

به طور کلی افراد عادل و دوست داشتنی زیادی

who are very open to new opportunities and that.

که برای فرصت های جدید و اینها بسیار باز هستند .

And was it a spontaneous, kind of thing

و آیا این یک چیز خودجوش بود

or was it very well planned and conceived?

یا خیلی خوب برنامه ریزی و تصور شده بود؟

We had been thinking about it for like, since we visited.

از زمانی که بازدید کرده بودیم، مدت هاست در مورد آن فکر می کردیم.

So it was about a year and it took like, a year to kind of,

بنابراین تقریباً یک سال طول کشید و تقریباً یک سال طول کشید تا

get all of our like, paperwork together.

بتوانیم همه موارد مشابه و مدارک خود را جمع آوری کنیم.

So yeah...

پس آره...

- I imagine it's not so easy to...

- فکر می کنم به این راحتی نیست...

- It was hard.

- سخت بود.

It was difficult.

سخت بود.

- Yeah.

- آره

- But we did it and now we're here.

- اما ما این کار را کردیم و اکنون اینجا هستیم.

Congratulations.

تبریک می گویم.

- And we survived COVID.

- و ما از کووید جان سالم به در بردیم.

And where is... do you have a tattoo shop now, open?

و کجاست... الان مغازه خالکوبی دارید باز؟

We...

ما...

we don't have... we don't own one, we work for...

نداریم... ما یکی نداریم، ما برای

I work for two different tattoo shops in London.

... کار می کنیم برای دو تاتو فروشی مختلف در لندن کار می کنم.

One is called 'Cloak and Dagger' and it's just off Brick Lane.

یکی از آنها "شنل و خنجر" نام دارد و در نزدیکی Brick Lane است.

And then, the other one's called 'Seven Doors',

و سپس، یکی دیگر به نام "هفت در"،

which is also just off Brick Lane,

که آن هم درست خارج از بریک لین است،

so one's at the top, one's at the bottom

بنابراین یکی در بالا، یکی در پایین است

And when you say specific tattoos, what...

و وقتی می گویید خالکوبی های خاص، چه...

what...

what do you mean?

چه... منظورتان چیست؟

Is it... you said that UK...

آیا ... شما گفتید که انگلستان

a lot of like, traditional tattoos.

... بسیاری شبیه خالکوبی های سنتی است.

Ah okay.

آهان باشه.

Like, the sailor-y stuff?

مثل چیزهای ملوان؟

- Yeah, exactly.

- بله دقیقا.

Is there a name for it?

آیا نامی برای آن وجود دارد؟

- That... you can call it that, yeah.

- اون... می تونی اسمشو بذاری، آره.

Sailor-y stuff.

چیزهای ملوان.

- It's fine, a lot of people call it that,

- خیلی خوبه، خیلی ها بهش میگن

A lot of people just call it like, American traditional.

، خیلی ها فقط بهش میگن سنتی آمریکایی.

You can call... or just traditional.

می توانید تماس بگیرید ... یا فقط سنتی.

Whatever...

هر چی...

whatever you want to call it.

هر چی میخوای اسمشو بذار.

Nice, and do you regret your life change, at all?

خوب است، و آیا اصلاً از تغییر زندگی خود پشیمان هستید؟

No, not at all.

نه اصلا.

If anything, I feel like I've grown a lot

در هر صورت، احساس می‌کنم

since I've been here and I've made like,

از زمانی که اینجا هستم بسیار رشد کرده‌ام

really great friends and work has just taken off,

و دوستان بسیار خوبی پیدا کرده‌ام و کار به تازگی شروع شده است،

better than I could have hoped.

بهتر از آن چیزی که می‌توانستم امیدوار باشم.

So all around, good decision.

بنابراین همه چیز، تصمیم خوبی است.

- That's good to hear.

- خوشحالم که می شنوم.

Ah congrats!

آه تبریک!

And so then, have you now moved to the UK or?

و بنابراین، آیا اکنون به انگلستان نقل مکان کرده اید یا؟

No, no.

نه نه.

I'm on holiday.

من در تعطیلات هستم.

We had a tour planned around,

ما یک تور برنامه ریزی کرده بودیم، چه

believe it or not, a Garth Brooks concert,

باور کنید چه نه، کنسرت گارث بروکس،

this weekend, in Dublin.

این آخر هفته، در دوبلین.

And my wife, being the Minister for Planning in our business...

و همسرم به عنوان وزیر برنامه ریزی در تجارت ما...

in our family, decided to build an eight week holiday,

در خانواده ما، تصمیم گرفت تا قبل از کنسرت یک تعطیلات هشت هفته ای ایجاد

before the concert.

کنیم.

So we've been... we left Australia in July

پس ما بوده ایم... استرالیا را در ماه ژوئیه ترک

and we're just coming to the end.

کرده ایم و تازه داریم به پایان می رسیم.

We've been in Italy, we've been in Cornwall.

ما در ایتالیا بوده ایم، در کورنوال بوده ایم.

- Wow!

- وای!

St Ives and Glasgow; my home town.

سنت آیوز و گلاسکو؛ زادگاه من.

And now down with family in Brighton, heading to Dublin on Thursday

و اکنون با خانواده در برایتون، روز پنجشنبه به دوبلین

and then home, next week to Australia.

و سپس خانه، هفته آینده به استرالیا می رویم.

- Bloody hell!

- جهنم خونین!

My next question was going to be;

سوال بعدی من این بود؛

and how is your life decision...

و

like, doing for you right now?

تصمیم زندگی شما در حال حاضر چگونه است؟

But it sounds like it's just all rosy.

اما به نظر می رسد که همه چیز گلگون است.

Well, I'll be honest, the... the change, I'm struggling to be honest.

خب، صادقانه می گویم، تغییر، من در تلاش هستم که صادق باشم.

In terms of mentally, just with the...

از نظر ذهنی، فقط با...

I've worked since I was 15, so I'm 65,

من از 15 سالگی کار کرده ام، بنابراین من 65 ساله

I've been in business a long, long time,

هستم، مدت زیادی است که در تجارت بوده ام و

employing hundreds of people over the years.

صدها نفر را در طول سال ها استخدام کرده ام.

And honestly, am struggling with the concept of not working anymore

و راستش من با مفهوم کار

and not getting up at 05:30 every day, because I love my job.

نکردن و بیدار نشدن هر روز ساعت 05:30 دست و پنجه نرم می کنم، چون عاشق کارم هستم.

But, I'll ease my way into it and...

اما، من راهم را به آن آسان می کنم و...

and see what the next chapter in my life's got.

و می بینم که فصل بعدی زندگی من چه خواهد شد.

I want to give back.

من می خواهم پس بدهم.

I want to look after homeless kids and...

من می خواهم از بچه های بی خانمان و... مراقبت کنم

and see if I can maybe, point them in the right direction.

و ببینم شاید بتوانم آنها را در جهت درست راهنمایی کنم.

I was going to say, how do you intend to sort of,

میخواستم بگم

spend your... once you return from your holidays,

وقتی از تعطیلات برمیگردی میخوای چجوری بگذرونی

to spend your free time?

؟

I've got a thing; obviously, divorce rates in Australia, for instance,

من یک چیز دارم؛ بدیهی است که نرخ طلاق در استرالیا، به عنوان مثال،

every second marriage ends in divorce,

هر دومین ازدواج به طلاق ختم می شود،

which means that children don't have a father figure, possibly,

به این معنی که فرزندان شخصیت پدری ندارند ، احتمالاً

to show them the way and then they go to crime.

برای نشان دادن راه به آنها و سپس به سمت جنایت می روند.

I'm hoping that maybe, myself and some other people,

من امیدوار هستم که شاید، خودم و برخی افراد دیگر،

possibly some federal funding from Australia,

احتمالاً با کمک مالی فدرال از استرالیا

that we can put these kids in to careers

، بتوانیم این بچه ها را در مشاغلی قرار دهیم

and show them that, you don't have to steal,

و به آنها نشان دهیم که لازم نیست دزدی کنید

you don't have to break into people's homes.

، لازم نیست وارد شوید. خانه های مردم

We can show you, if you learn a trade and get a job,

ما می توانیم به شما نشان دهیم، اگر حرفه ای را یاد بگیرید و شغلی پیدا کنید

you might be able to be successful.

، ممکن است بتوانید موفق باشید.

And that's... that's my goal next.

و این... هدف بعدی من همین است.

You're going to be a philanthropist, are you?

شما قرار است یک انسان دوست باشید، درست است؟

Kind of, something like this?

نوعی، چیزی شبیه به این؟

Yeah, yeah.

آره آره.

Bit of my money and a bit of the government...

کمی از پول من و کمی از دولت ...

more of the government's, I might add.

بیشتر از دولت، ممکن است اضافه کنم.

I'm not a rich man, but I'm not a poor man.

من یک مرد ثروتمند نیستم، اما یک مرد فقیر نیستم.

But yeah, it's just been a time for reflection in the last two years

اما بله، در دو سال

and just thinking; what's it all about?

گذشته فقط زمانی برای تأمل و تفکر فرا رسیده است. همه اینا ها برای چی است؟

And how's it going now then?

و الان چطور پیش میره؟

Great, yeah.

عالی، آره

Very happy.

خیلی خوشحال.

- Super happy?

- فوق العاده شاد؟

Yeah, yeah.

آره آره.

- Yeah?

- آره؟

- Yeah.

- آره

- Nice.

- خوب.

Do you sort of, have contacts with people

آیا شما به نوعی با افرادی ارتباط دارید

who did the same thing you did, and you're like;

که همان کاری را که شما انجام دادید انجام داده اند و شما شبیه آنها هستید.

thank f...

متشکرم...

I'm not involved in that anymore?

من دیگر درگیر آن نیستم؟

Yes, yeah.

بله، بله.

- There's a lot of that is there?

- چیزهای زیادی وجود دارد؟

Yeah, I mean, the thing is in management,

بله، منظورم این است که موضوع در مدیریت است

it will either...

، یا

it can... it can sort of,

می تواند... می تواند... می تواند

crush you and people will just leave music entirely.

شما را خرد کند و مردم فقط موسیقی را به طور کامل ترک کنند.

And I know... I know that,

و می‌دانم... این را می‌دانم،

I know a lot of people that have left music entirely,

من افراد زیادی را می‌شناسم که موسیقی را به طور کامل ترک کرده‌اند،

because the pressure of being either an artist

زیرا فشار هنرمند

or being a manager or whatever,

بودن یا مدیر بودن یا هر چیز دیگری

has just completely crushed their love for it.

، فقط عشق آنها را کاملاً به آن خرد کرده است .

And I could see that, that, was what was happening to me

و می‌توانستم ببینم که این چیزی است که برای من اتفاق می‌افتد

and that's why I kind of, I decided to shift gears.

و به همین دلیل تصمیم گرفتم دنده‌ها را عوض کنم .

So, you're not bitter about the whole experience, at all,

بنابراین، شما اصلاً از کل تجربه تلخ نیستید

'cos you got out of there quick enough?

، چون به اندازه کافی سریع از آنجا خارج شدید؟

Not at all, I have like...

به هیچ عنوان، من مانند...

I have memorabilia from my time in management hung on my walls.

یادگاری از دوران مدیریتم به دیوارم آویزان است.

Like, I'm happy that I sort of, did it in the end.

مانند، من خوشحالم که در نهایت این کار را انجام دادم .

- Yeah, yeah.

- آره آره.

But I'm also very, very happy that I got out.

اما من هم خیلی خیلی خوشحالم که بیرون آمدم.

I'm interested in hearing your stories

من علاقه مند به شنیدن داستان های شما در مورد این هستم

about how small or big moments

که چگونه لحظات کوچک یا بزرگ

have changed the course of your life,

مسیر زندگی شما را تغییر داده است،

positive or negative, let us know in the comments below.

مثبت یا منفی، در نظرات زیر با ما در میان بگذارید .

Thanks for watching this week's episode

از تماشای قسمت این هفته متشکریم

and we'll see you next week.

و هفته آینده شما را خواهیم دید.

Te-ra.

ته را.