How Did You Meet Your Best Friend? | Easy English 83

Hello, welcome to Easy English.

سلام، به Easy English خوش آمدید.

So today, I'm on Brighton  beach and I wanna find out

بنابراین امروز، من در ساحل برایتون هستم و می‌خواهم بدانم

how the people of Brighton met their best friend,  

مردم برایتون چگونه بهترین دوست خود را ملاقات کردند،

let's go. How did you meet your best friend?

بیا برویم. چگونه با بهترین دوستت آشنا شدی؟

We bought a house off him. - Wha…? I turned up  in RAF Laarbruch, which is a RAF camp in Germany.

از او خانه خریدیم. - چی…؟ من در RAF Laarbruch، که یک اردوگاه RAF در آلمان است، آمدم.

The fella I was replacing was in  the same room as my now, best mate.

رفیقی که جایگزینش می‌کردم در همان اتاقی بود که اکنون، بهترین همسرم.

Within about twenty minutes, they’d er…

در عرض حدود بیست دقیقه، آنها می‌گفتند...

they’d stripped me naked and  tried to shave me nuts so…

آنها مرا برهنه می‌کردند و سعی می‌کردند آجیل‌هایم را بتراشند، بنابراین...

so that’s how we met. - And that was it.

به این ترتیب با هم آشنا شدیم. - و همین بود.

That was it, yeah. - Forged friendship.

همین بود، آره - دوستی جعلی

Been friends ever since and that  was in about nineteen eighty…

از آن زمان با هم دوست بوده‌ایم و حدوداً در سال نوزده و هشتاد...

about nineteen eighty-four I suppose I got there.

حدود نوزده و هشتاد و چهار سال فکر می‌کنم به آنجا رسیدم.

I see, and was he English or German?

می بینم و انگلیسی بود یا آلمانی؟

Yeah yeah, no, he was English we were  both RAF firefighters at the time.

بله، بله، نه، او انگلیسی بود، ما هر دو آتش نشان RAF در آن زمان بودیم.

So er… yeah. And we've remained er… well him,

خب...آره. و ما مانده ایم... خوب او،

there’s another two fellas I was in Germany with.

دو نفر دیگر هم هستند که من با آنها در آلمان بودم.

The four of us have remained sort of,  friends ever since, really. So yeah,  

ما چهار نفر از آن زمان تا به حال به نوعی دوست بودیم، واقعاً. بنابراین بله،

my best friend, her name’s  Vanita, she lives in Scotland.

بهترین دوست من، نامش وانیتا است، او در اسکاتلند زندگی می کند.

Um… we met a long time ago in  Malaysia, where we were both born.

اوم... ما مدت ها پیش در مالزی، جایی که هر دو به دنیا آمدیم، با هم آشنا شدیم.

And she is the sister of my first boyfriend  ex-boyfriend. How did you meet your best friend?

و او خواهر اولین دوست پسر دوست پسر سابق من است . چگونه با بهترین دوستت آشنا شدی؟

I met my best friends at school,  when I was seven, in junior school.

بهترین دوستانم را در مدرسه، وقتی هفت ساله بودم، در مدرسه راهنمایی دیدم.

Erm… yep and… aunty Claudia and auntie Ellen

آرم... بله و... عمه کلودیا و عمه الن

and they’re now my children's  God-parents. - Well, one of them's mine.

و آنها اکنون پدر و مادر خدای فرزندان من هستند. - خوب، یکی از آنها مال من است.

One of them's your God-parent yep.  And erm… we've been friends forever,

یکی از آنها پدر و مادر خدای شماست بله. و خب... ما برای همیشه دوست

we don't live anywhere near  each other anymore. - Right.

بودیم، دیگر نزدیک به هم زندگی نمی کنیم. - درست.

So, one lives in Oxford and one lives in London.   

بنابراین، یکی در آکسفورد و یکی در لندن زندگی می کند.

I met my best friend Vicki  when I was eight years old,

من بهترین دوستم ویکی را وقتی هشت ساله بودم،

in junior school and we have  remained friends ever since.

در مدرسه راهنمایی دیدم و از آن زمان تاکنون با هم دوست هستیم.

we went to senior school together.

با هم به دبیرستان رفتیم

And then, I got married and  had children and she didn't,

و بعد، من ازدواج کردم و بچه‌دار شدم و او نشد،

she remained single. And… but we've always met up,

مجرد ماند. و... اما ما همیشه هفته‌ای یک‌بار همدیگر را ملاقات می‌کردیم

once a week and now I am sixty-six years old

و حالا من شصت و شش ساله هستم

and we are still best mates and  we see each other every week.

و ما هنوز بهترین همسر هستیم و هر هفته همدیگر را می‌بینیم.

No? - Yes. - Really? - It's fantastic. - Wow!

نه؟ - آره. - واقعا؟ - فوق العاده است. - وای!

We’ve lots of support, through thick and thin,

ما در فراز و نشیب های زندگی از حمایت های زیادی

ups and downs of life and we're  always there for each other.   

برخورداریم و همیشه در کنار یکدیگر هستیم.

How did you meet your best friend?  - I met my best friend at er…

چگونه با بهترین دوستت آشنا شدی؟ - من بهترین دوستم را در

primary school, I was about six years of age.

دوران دبستان ملاقات کردم، تقریباً شش ساله بودم.

We went through school together,

ما مدرسه را با هم گذراندیم،

we went to junior school and as we  got older, we went our own paths.

به مدرسه راهنمایی رفتیم و هر چه بزرگتر شدیم، راه خود را طی کردیم.

Yeah. - Our own separate  ways, but we kept in touch.

آره - راه‌های جداگانه خودمان، اما در تماس بودیم.

I moved down to live in this area, in er…

من به پایین نقل مکان کردم تا در این منطقه زندگی

Rottingdean and my friend went to  live in Harrogate in Yorkshire.

کنم... روتینگدین و دوستم برای زندگی در هاروگیت در یورکشایر رفتند.

But we still kept in touch, we had plans to er…

اما ما همچنان در تماس بودیم، برنامه‌هایی داشتیم که به

meet regular and go on  holidays after our retirement

طور منظم ملاقات کنیم و بعد از بازنشستگی به تعطیلات برویم

And he died of cancer, about six years ago now.

و او حدود شش سال پیش در حال حاضر بر اثر سرطان درگذشت.

So, all them plans went out the window,

بنابراین، همه نقشه های آنها از پنجره بیرون رفت،

but we still keep in touch with his wife,

اما ما هنوز با همسرش در تماس هستیم

to see how she is and we just go on from there.

تا ببینیم حال او چگونه است و فقط از آنجا ادامه می دهیم.

so it's a great shame that he died when he did,

بنابراین مایه شرمساری است که او در زمان مرگ مرد،

but he was a very young man when he died. - Yeah.

اما وقتی مرد بسیار جوان بود. - آره

But er… I'm afraid that is life. -  And can you tell me what is name was?

اما اوه... می ترسم زندگی همین است. - و می توانید به من بگویید نام چیست؟

Eric. - Eric. How did you meet your best friend?

اریک. - اریک چگونه با بهترین دوستت آشنا شدی؟

Well my best friend erm… I won’t  say I've got just one best friend,

خوب دوست صمیمی ام... من نمی گویم فقط یک دوست صمیمی دارم،

but erm… currently, I've got two very good friends

اما اوه... در حال حاضر، دو دوست بسیار خوب

who I’ve known since I was about fourteen,

دارم که از حدود چهارده سالگی

which is getting on near sixty years.

که نزدیک به شصت سالگی است، آنها را می شناسم. سال ها.

I met them both at school, I  met one; we went to same school,

من هر دوی آنها را در مدرسه دیدم، یکی را دیدم. ما به همان مدرسه رفتیم،

he was in a class below me, he  was my brother's best friend.

او در کلاس پایین تر از من بود، او بهترین دوست برادرم بود.

And the other chap; I met him  on a bus, on the way to school.

و پسر دیگر؛ او را در اتوبوس، در راه مدرسه ملاقات کردم.

So, yeah and they've remained  good friends for yeah,

بنابراین، بله و آنها دوستان خوبی برای آره

for the last, nearly sixty years. Tell me  about erm… how you met your best friend.

، برای نزدیک به شصت سال گذشته باقی مانده اند. به من بگویید که چگونه با بهترین دوستتان آشنا شدید.

Erm… I met my best friend… do I  give names? - Yeah, go for it.

ارم... من بهترین دوستم را ملاقات کردم... آیا نامی را ذکر کنم؟ - آره برو.

I met my best friend Sandy  when she moved into my area.

وقتی به منطقه من نقل مکان کرد، بهترین دوستم سندی را ملاقات کردم.

And we've now been friends for forty-two years.

و الان چهل و دو سال است که با هم دوست هستیم.

She's am ama… an amazing person, very likeable,

او هستم ... یک شخص شگفت انگیز، بسیار دوست داشتنی،

very easy to get on with. D’you want  to ask me some questions about her?

بسیار آسان برای برقراری ارتباط با او. آیا می‌خواهید درباره او سؤالاتی از من بپرسید؟

Yeah, go on then. So erm… when  you said she moved into your area,

آره پس ادامه بده خب... وقتی گفتید او به منطقه شما نقل مکان کرده است،

how… how did you actually meet though?

چطور... واقعاً چطور با هم آشنا شدید؟

Erm… walking the children, walking our babies.

ارم... راه رفتن بچه ها، راه رفتن بچه هایمان.

Okay. - Yeah, she hasn't  been a lifelong best friend,

باشه. - بله، او بهترین دوست مادام العمر نبوده است،

but from the age of mid-twenties.

اما از اواسط دهه بیست سالگی.

My… my mid-twenties, she has been.   what was it about them that like,

من... اواسط بیست سالگی من، او بوده است. چه چیزی در مورد آن‌ها بود که دوست داشتند،

did it just click or was there  certain characteristics that you…

آیا فقط کلیک می‌کردند یا ویژگی‌های خاصی وجود داشت که شما...

Yeah, I think it just clicked  and similar attitudes to…

بله، من فکر می‌کنم این فقط کلیک کرده است و نگرش‌های مشابهی نسبت به...

to a lot of things or similar likes and  interests. Er… so what about dave like,  

به چیزهای زیادی یا علاقه‌مندی‌ها و علاقه‌های مشابه دارد . خب… پس در مورد دیو لایک چه می شود،

other than the… the nut shaving that like,

غیر از… تراشیدن مهره که به

sort of, made you dec… have this close connection?

نوعی باعث شد شما این ارتباط نزدیک را داشته باشید؟

I don’t know really, it’s er… well  we have… we… we had things in common;

واقعاً نمی‌دانم، درست است... خوب، ما داریم... ما... چیزهای مشترکی داشتیم.

we were doing the same… we were in  the same line of work I suppose,

ما همین کار را می‌کردیم... فکر می‌کنم در یک خط کار

we were both in the forces which is sort of,

بودیم، هر دوی ما در نیروها بودیم که به نوعی

a bit of a family in its own right, I suppose.

، فکر می‌کنم تا حدودی یک خانواده بودیم.

Yeah, he was just a bit of a  drunkard and so was I at seventeen,

بله، او کمی مست بود و من هم در هفده،

eighteen so… She's fun, she's fun  erm… and she's quite insightful, say.

هجده سالگی... او سرگرم کننده است، او سرگرم کننده است ... و او کاملاً باهوش است.

She's really, really stubborn.

او واقعاً، واقعاً سرسخت است.

That's not really why she became my best friend,

واقعاً به این دلیل نیست که او بهترین دوست من شد،

but… but that’s definitely  a very strong trait of hers.

اما... اما این قطعاً یک ویژگی بسیار قوی اوست.

And erm… yeah, we sort of share  some interests, you know, music and…

و خب... بله، ما به نوعی علایق مشترک داریم، می دانید، موسیقی و...

and you know, love of dancing and  socialising, things like that.

و می دانید، عشق به رقص و معاشرت، چیزهایی از این دست.

Does her stubbornness sort of,  get you out of sticky situations?

آیا لجبازی او شما را از موقعیت‌های سخت خارج می‌کند؟

Her stubbornness no; actually drives  me mad, absolutely mad. - Oh.   

سرسختی او نه؛ در واقع مرا دیوانه می کند، کاملاً دیوانه. - اوه

What are her character traits?  Why’s she such a good friend?

ویژگی های شخصیتی او چیست؟ چرا او اینقدر دوست خوبی است؟

She is fun, we like the best things together.

او سرگرم کننده است، ما بهترین چیزها را با هم دوست داریم.

Oh, you know, walking and partying occasionally,

اوه، می دانید، گاهی اوقات پیاده روی و مهمانی می کنیم،

when we’re allowed, not now.  But… and we go out exploring,

زمانی که ما اجازه داریم، نه اکنون. اما... و ما بیرون می رویم و کاوش می کنیم،

I think that's been the best  thing erm… since lockdown.

فکر می کنم این بهترین کار از زمان قرنطینه بوده است.

You know, we go out together into the countryside,

می‌دانی، ما با هم به حومه شهر

we both appreciate the peace  and um… the forest bathing,

می‌رویم، هر دو قدر آرامش را می‌دانیم و اوم... حمام کردن در جنگل،

I suppose you can call it.

فکر می‌کنم می‌توانی آن را صدا کنی.

We love the woods and we share,  just things that you know,

ما عاشق جنگل‌ها هستیم و به اشتراک می‌گذاریم، فقط چیزهایی که می‌دانید

we both enjoy, eating, drinking.

، هر دو از خوردن، نوشیدن لذت می‌بریم.

And we've got lots of memories  from the past you know,

و ما خاطرات زیادی از گذشته داریم،

so we talk about our memories.

بنابراین درباره خاطرات خود صحبت می کنیم.

It's so important to have a good friend

داشتن یک دوست خوب بسیار مهم است،

but to have one of that long  standing is… I think quite unique.

اما داشتن یکی از این دوستان طولانی... به نظر من کاملاً منحصر به فرد است.

Hmm… yeah, yeah. I don't know  many people that have friends

هوم… آره، آره. من بسیاری از افراد را نمی شناسم که

since that age, eight did you say? - Yes. - Wow,  

از آن سن، هشت، دوست دارند؟ - آره. - وای،

yeah. We both of the same  sort of personality. - Yeah.

آره. ما هر دو دارای یک نوع شخصیت هستیم. - آره

And we just sort of, like, you  can… when you’re at junior school,

و ما به نوعی، مثلاً، شما می‌توانید... وقتی در مدرسه راهنمایی هستید،

you have your little friends  and you have your mates.

دوستان کوچک خود را دارید و دوستان خود را دارید.

And there’s some who you call friends,

و عده‌ای هستند که به آنها دوست می‌گویید،

but I don't really play  with them, or… go near them,

اما من واقعاً با آنها بازی نمی‌کنم، یا... نزدیک آنها می‌روم،

but they're still friends. But  we were really, really close.

اما آنها همچنان دوست هستند. اما ما واقعاً خیلی نزدیک بودیم.

Like, every day you know, at  play time’ ''where’s Eric?''

مثلاً هر روز می‌دانید، در زمان بازی «اریک کجاست؟»

Or… or he’d be saying;  ''where's Malcolm?'' You know,

یا... یا می‌گفت؛ "مالکوم کجاست؟" می‌دانی،

and then we just sort of, grew up that way.

و بعد ما به نوعی، به این شکل بزرگ شدیم.

And our parents and Eric’s  parents mixed and got together.

و والدین ما و والدین اریک با هم مخلوط شدند و با هم جمع شدند.

And we just formed like, a group.   Well we… we are all musicians,  

و ما فقط یک گروه تشکیل دادیم. خوب ما... همه ما نوازنده هستیم،

so we are in the same band together.

پس با هم در یک گروه هستیم.

So, I play the drums and Guy’s a  singer and Clives a harmonica player.

بنابراین، من درام می‌نوازم و گای خواننده است و کلایوز نوازنده سازدهنی.

Nowadays? - Yes. And we still…  we kept that band going. - Wow.

این روزها؟ - آره. و ما هنوز… آن گروه را ادامه دادیم. - وای.

And that's been a major part of  keeping us in touch with each other

و این بخش مهمی از حفظ ارتباط ما با یکدیگر

and having a lot of fun as well. -  Oh wow and what’s your band’s name?

و همچنین سرگرمی بسیار بوده است. - اوه وای و اسم گروهت چیه؟

It's called ''The Splinters''. She compliments  me, definitely. - Okay. - Definitely.

آن را "شکاف ها" می نامند. او از من تعریف می کند، قطعا. - باشه. - حتما.

She brings the best out in me. - Ah.

او بهترین ها را در من به ارمغان می آورد. - آه

Whereas, you know you meet people and you think;

در حالی که می دانید با مردم ملاقات می کنید و فکر می کنید.

oh they’re lovely, but then  you just can’t connect? - Yeah.

اوه آن‌ها دوست‌داشتنی هستند، اما پس نمی‌توانید وصل شوید؟ - آره

We… well we connected  straight away, but she’s the…

ما...خوب فوراً وصل شدیم، اما او

not the superior one of the  group, but she does… yes,

... برتر از گروه نیست، اما این کار را می کند... بله،

she complements me. And how often do you speak?

او مکمل من است. و چند وقت یکبار صحبت می کنید؟

Depending, sometimes once every  other day and sometimes once a month,

بسته به اینکه، گاهی یک روز در میان و گاهی یک بار در ماه،

you know. It just depends on  what's happening and where we  

می دانید. این فقط به این بستگی دارد که چه اتفاقی می افتد و کجا

are. And how often do you speak  now? - Well, he’s in Manchester,

هستیم. و اکنون چند بار صحبت می‌کنید؟ - خب، او در منچستر است،

so we try and meet up once  a year. We normally speak,

بنابراین سعی می کنیم سالی یک بار همدیگر را ملاقات کنیم. ما معمولاً صحبت می کنیم،

I dunno, maybe three or  four times a year I suppose.

نمی دانم، شاید سه یا چهار بار در سال فکر کنم.

Okay. Not… not… not that often I suppose, but…

باشه. نه… نه… فکر می‌کنم خیلی وقت‌ها نیست، اما…

But when you do, it’s like... - Yeah, we sort of,

اما وقتی این کار را می‌کنی، مثل این است که... - آره، ما

pick up from where we left off really.

واقعاً از جایی که کار را ترک کردیم، ادامه می‌دهیم.

And er… yeah, it’s like we sort of,  haven't been apart for that long,

و خب... بله، مثل این است که ما مدت زیادی از هم دور نبوده‌ایم،

if you see what I mean, ‘cos we just sort of,

اگر منظورم را می‌بینید، «چرا که ما به نوعی، همان

carry on where we were, so yeah.   

جایی را که بودیم ادامه دهیم، بنابراین بله.

And now, you said she lives in Scotland,  right? - She lives in Scotland.

و حالا، شما گفتید که او در اسکاتلند زندگی می کند، درست است؟ - او در اسکاتلند زندگی می کند.

And do you live on the coast?  - I live in London, actually.

و آیا در ساحل زندگی می کنید؟ - من در واقع در لندن زندگی می کنم.

Okay, so then, that's quite a distance.

خوب، پس این فاصله بسیار است.

So how do you maintain this friendship?

پس چگونه این دوستی را حفظ می کنید؟

Well, luckily there’s  ''Zoom'', there’s ''FaceTime''.

خوب، خوشبختانه «زوم» وجود دارد، «FaceTime» وجود دارد.

Yeah. - Especially during a pandemic.

آره - به خصوص در زمان همه گیری.

And yeah, we chat a lot and  text a lot, things like that.

و بله، ما زیاد چت می‌کنیم و پیام‌های زیادی ارسال می‌کنیم، چیزهایی از این قبیل.

And I'm planning to see her soon actually.

و من قصد دارم به زودی او را ببینم.

You know, since we're coming out of this pandemic.

می دانید، از آنجایی که ما از این بیماری همه گیر خارج می شویم.

You going up or she’s coming down?

تو بالا میری یا اون پایین میاد؟

I wouldn't mind going up,  just for a change of scenery,  

بدم نمی‌آید بالا بروم، فقط برای تغییر منظره،

yeah. Okay and you stay in touch?  - Yes yep, we stay in touch.

بله. باشه و در ارتباط هستی؟ - بله بله، ما در تماس هستیم.

We’re seeing each other this weekend. - Oh really?

آخر این هفته همدیگر را می بینیم. - اوه واقعا؟

So that… - Are we? - Not you.

پس... - ما هستیم؟ - تو نه.

And erm… we stay in touch on the  ph… by texting and ''Zoom'' and er…

و خب... ما با ارسال پیامک و "بزرگنمایی" و یا...

sending emails and messages and…  - Playdates. - And playdates.

ارسال ایمیل و پیام و... - Playdates در ph با هم در تماس هستیم. - و تاریخ بازی.

And playdates and how frequently  do you speak to each other?

و تاریخ های پخش و چند بار با یکدیگر صحبت می کنید؟

Erm… probably every week,  not as much as we used to,

خب... احتمالاً هر هفته، نه به اندازه گذشته،

before we will had children. Good memories? -  Great memories, some… some really good times.

قبل از اینکه بچه دار شویم. خاطرات خوب؟ - خاطرات عالی، برخی... برخی اوقات واقعاً خوب.

I’ll… I’ll just tell you one storey.  - Yeah, yeah, I wanna hear it.

من... فقط یک طبقه را به شما می گویم. - آره، آره، می خوام بشنوم.

Okay yeah, we'd been out one night.

خوب آره، یک شب بیرون بودیم.

And he lived… his parents house  backed onto the Rochdale canal.

و او زندگی می‌کرد... خانه پدر و مادرش روی کانال روچدیل.

So we’d been out for the night  and we had a few to drink

بنابراین ما شب را بیرون رفته بودیم و چند نوشیدنی

and we’re going home there and he I says;

داشتیم و به خانه می رویم آنجا و او می گوید؛

''I know a shortcut to me parents house'', right?

"من یک میانبر به خانه والدینم می شناسم"، درست است؟

Rochdale canal. ''I know a part  of the canal where it’s shallow''.

کانال روچدیل "من بخشی از کانال را می شناسم که در آن کم عمق است".

So I said; ''good.'' Because I  don't walk all the way around.

پس گفتم؛ «خوب است.» زیرا من تمام راه را راه نمی‌روم.

So we’d had a few to drink, we just you know,

بنابراین ما چند نوشیدنی خورده بودیم، فقط می دانید،

plopped ourselves into Rochdale canal.

خودمان را به کانال روچدیل رساندیم.

I thought it would be ankle  deep and it was up to here.

فکر می‌کردم عمق مچ پا باشد و تا اینجا بود.

So we… we… were… so we've got to  wade through the Rochdale canal.

پس ما... ما... بودیم... پس باید از کانال روچدیل عبور کنیم.

And I said; ''Eric, what happened?'' He said;

و من گفتم؛ او گفت: "اریک، چه اتفاقی افتاده است؟"

''Ah, it was further up, I  remember now, it was further up''.

"آه، بالاتر بود، الان یادم می آید، بالاتر بود".

And we're in absolute… and  we’re up to here in water.

و ما در مطلق هستیم... و تا اینجا در آب هستیم.

I remember now. - I remember just wading through.

الان یادم اومد - یادم می‌آید که در حال عبور بودم.

And, at the time, you know, it was funny.

و در آن زمان، می دانید، خنده دار بود.

But in the morning, it was even more funny.

اما صبح خنده دار تر بود.

When we… you know, recollected it.

وقتی ما... می دانید، آن را به یاد آوردیم.

And we thought of what we’d done,  it was absolutely superb, yeah.

و ما به کاری که انجام داده بودیم فکر کردیم، کاملاً عالی بود، بله.

Thanks for watching this week's episode,

از اینکه قسمت این هفته را تماشا کردید متشکریم،

let me know in the comments below  how you met your best friend

در نظرات زیر به من اطلاع دهید چطور با بهترین دوستتان آشنا شدید

And we'll see you next week, bye.   So we complement each other I suppose.

و هفته آینده شما را خواهیم دید، خداحافظ. بنابراین فکر می کنم ما مکمل یکدیگر هستیم.

We don't drink like we used to,

ما مانند گذشته مشروب نمی خوریم،

so it's nice to be able to go out  and not get absolutely hammered.

بنابراین خوب است که بتوانیم بیرون برویم و کاملاً چکش نخوریم.

And just have a normal conversation now I suppose,

و فقط یک مکالمه معمولی داشته باشید، فکر می‌کنم

now we're a lot older.   (inaudible) - No, it's five minutes.

حالا ما خیلی بزرگتر شده‌ایم. (نامفهوم) - نه، پنج دقیقه است.

Are you… are you not my best friend?

آیا شما ... آیا شما بهترین دوست من نیستید؟

(inaudible) - I don’t think  he will be for very long.

(نامفهوم) - من فکر نمی کنم که او برای مدت طولانی باشد.