4 ways to learn English FASTER and BETTER

Mister Jones and me. Hey. James from engVid. How are you? Nice day outside;

من و آقای جونز سلام. جیمز از engVid. چطور هستید؟ روز خوب بیرون؛

thought I'd do a lesson. Today's lesson, actually, I want to teach you... it's

فکر کردم درس بخونم درس امروز، در واقع، من می خواهم به شما آموزش دهم ...

more about hints... helpful hints on how to learn English. I'm gonna give you

بیشتر در مورد نکات است ... نکات مفید در مورد نحوه یادگیری زبان انگلیسی. من چهار چیز را به شما می‌دهم

four things you can do to help you learn English. These are things that teachers

که می‌توانید برای کمک به یادگیری زبان انگلیسی انجام دهید. اینها کارهایی است که

do when they have a classroom. It's not that they tell the students they're

معلمان وقتی کلاس دارند انجام می دهند. اینطور نیست که آنها به دانش آموزان می گویند

doing this, but I believe that these are the four things we kind of all kind of

که این کار را انجام می دهند، اما من معتقدم که این چهار کاری است که ما

do to make the classroom interesting for you to learn. And if you adapt these for

انجام می دهیم تا کلاس درس را برای شما جالب کند . و اگر اینها را برای خود تطبیق

yourself, you'll probably find that you're gonna find learning fun, and

دهید، احتمالاً متوجه خواهید شد که یادگیری را سرگرم کننده

effective, and efficient. So, let's dive into them, shall we? Number one, numero

، مؤثر و کارآمد خواهید یافت. بنابراین، بیایید به آنها شیرجه بزنیم، آیا؟ شماره یک، numero

uno, ichiban. I wish I could say it in another language, but that's how it is.

uno، ichiban. ای کاش می توانستم آن را به زبان دیگری بگویم، اما این طور است.

Number one is this: Know the animal in front of you. Here's what I want you to

شماره یک این است: حیوان مقابل خود را بشناسید. این چیزی است که از شما می خواهم

do: A little test. Close your eyes, and I want you to imagine sitting in front

انجام دهید: یک آزمایش کوچک. چشمانت را ببند و می خواهم تصور کنی که

of a cat. What would you do with the cat? Maybe pet it. If you're not a cat

جلوی یک گربه نشسته ای. با گربه چه کار می کنی ؟ شاید نوازشش کن اگر اهل گربه نیستی

person, dog, okay? You pet it, play with it, what have you. But you know that

، سگ، باشه؟ نوازشش می کنی، باهاش ​​بازی می کنی، چی داری. اما شما می دانید که آن

animal's friendly. Now, I want you to close your eyes again. This time, I want

حیوان دوستانه است. حالا میخوام دوباره چشماتو ببندی این بار از شما می خواهم

you to imagine a lion that hasn't eaten in 30 days. How do you act towards that

شیری را تصور کنید که 30 روز است چیزی نخورده است . چگونه با آن حیوان رفتار می کنید

animal? Not the same as the cat. "Know the animal in front of you" means: Know

؟ مثل گربه نیست « حیوان مقابل را بشناسید» یعنی:

the person you're dealing with. In this case, as a teacher, I would look at my

شخصی را که با او سر و کار دارید بشناسید. در این مورد، من به عنوان یک معلم، به

students individually and I would say: "Okay, this student likes to be, you

دانش آموزانم به صورت انفرادی نگاه می کردم و می گفتم: "خوب، این دانش آموز دوست دارد، می

know... challenged. This student has a difficult time learning", and I would

دانید ... چالش برانگیز است. این دانش آموز در یادگیری سختی دارد" و من تنظیم می کنم

adjust the lesson slightly for each student. But in this case, you're

. کمی درس برای هر دانش آموز اما در این مورد، شما

student number one, so you really have to sit down to know who you are. What

دانش آموز شماره یک هستید، پس واقعاً باید بنشینید تا بدانید چه کسی هستید.

does that mean? When do you like studying: The morning or at night? Do

معنی آن چیست؟ چه زمانی مطالعه را دوست دارید: صبح یا شب؟ آیا

you like audio stuff? Do you like visual? Do you like to read? Know

مطالب صوتی را دوست دارید؟ آیا بصری را دوست دارید؟ به خوندن علاقه داری؟

yourself. Don't just go by what the guidelines say or teacher says; know

خودت را بشناس. فقط از آنچه دستورالعمل ها می گویند یا معلم می گوید پیروی نکنید.

yourself. Know the animal that you're dealing with. Student number one —

خودت را بشناس. حیوانی که با آن سر و کار دارید را بشناسید . دانش آموز شماره یک -

that's you. Okay.

این شما هستید. باشه.

Number two: The environment. When I walk into a classroom, I look around. Is it a

شماره دو: محیط زیست وقتی وارد کلاس می شوم، به اطراف نگاه می کنم. آیا

messy classroom? Is it a big classroom? Is there noise around the classroom?

کلاس درس نامرتب است؟ آیا کلاس بزرگی است؟ آیا سر و صدایی در اطراف کلاس وجود دارد؟

What's going on? Okay? So, I have to take these things into account. Do I

چه خبر است؟ باشه؟ بنابراین، من باید این موارد را در نظر بگیرم.

have all the supplies; all the things I need to teach? Maybe I have to do a

آیا همه لوازم را دارم همه چیزهایی که باید یاد بدهم؟ شاید باید

lesson by myself; maybe I have a nice whiteboard. Not today, but usually have

خودم درس بخوانم. شاید من یک تخته سفید خوب داشته باشم . امروز نه، اما معمولاً

a nice whiteboard with a worm on it. I'm missing Mister E. Okay? So, maybe I have

یک تخته سفید زیبا با یک کرم روی آن دارید. دلم برای آقای ای تنگ شده است. باشه؟ بنابراین، شاید من

all that stuff. But when I don't have that stuff, I have to adapt. So, what I

همه آن چیزها را داشته باشم. اما وقتی آن چیزها را ندارم، باید خود را وفق دهم. بنابراین،

mean, say lesson number two: Lesson number two is situation and environment.

منظور من، درس شماره دو است: درس شماره دو موقعیت و محیط است.

Like my friend who's yelling for his dog; just got to adapt. Right? So, look

مثل دوست من که برای سگش فریاد می زند . فقط باید وفق داد درست؟ بنابراین، به

at your situation/environment. Are you studying at home? Are you studying in a

وضعیت/محیط خود نگاه کنید. تو خونه درس میخونی؟ آیا در کتابخانه درس می خوانید

library? Are you studying in your school in university? What are the factors that

؟ آیا در مدرسه خود در دانشگاه درس می خوانید؟ چه

are going to help you? Is there are a lot of light; low light? Is it

عواملی قرار است به شما کمک کند؟ آیا نور زیادی وجود دارد. نور کم؟ آیا

nighttime? Is there a lot of traffic? See? People visiting Canada. Yeah,

شب است؟ آیا ترافیک زیادی وجود دارد؟ دیدن؟ افرادی که از کانادا بازدید می کنند. آره

anyway. So, once I know my environment, I have to adapt to it. So, first, I have

به هر حال بنابراین، زمانی که محیط خود را بشناسم ، باید با آن سازگار شوم. بنابراین، ابتدا باید

to know myself; rule number one. Rule number two: What's the situation or

خودم را بشناسم. قانون شماره یک قانون شماره دو: وضعیت یا

environment?

محیط چگونه است؟

So, what's rule number three? Rule number three is interesting. It's:

بنابراین، قانون شماره سه چیست؟ قانون شماره سه جالب است. این است:

Questions. Questions, questions, questions. And you're probably thinking:

سوالات. سؤالات، سؤالات، سؤالات. و شما احتمالاً فکر می کنید:

"Well, questions. What are you...? What are you talking about? Am I gonna

"خب، سؤالات. تو چی هستی...؟ در مورد چی صحبت می کنی؟ آیا من می خواهم از

question myself?" Yeah, you are. In a classroom, I use questions in two ways.

خودم سؤال کنم؟" بله شما هستید. در کلاس درس به دو صورت از سوالات استفاده می کنم.

One, to get students to actually be active in the process of learning. So, I

اول اینکه دانش آموزان را وادار کنیم تا در فرآیند یادگیری واقعاً فعال باشند. بنابراین، من

will ask them questions, like, you know... "When did the War of 1812

از آنها سؤالاتی خواهم پرسید، مثلاً می دانید ... "جنگ 1812

start?" Okay? Yeah, you got it. They will start thinking; they'll process

چه زمانی شروع شد؟" باشه؟ آره فهمیدی آنها شروع به فکر کردن خواهند کرد. آنها اطلاعات را پردازش

information. I've got their attention. And now I've got their attention,

خواهند کرد. من توجه آنها را جلب کرده ام و اکنون توجه آنها را جلب کرده ام،

they're ready to learn. Okay? I also ask questions for clarification to make sure

آنها آماده یادگیری هستند. باشه؟ من همچنین برای روشن شدن سوال می پرسم تا مطمئن شوم

they understand. So, I say: "Well, if this happened and this happened, what

آنها متوجه شده اند. بنابراین، من می گویم: "خب، اگر این اتفاق می افتد و این اتفاق

else could happen?" This tells me how deeply they've taken in the knowledge.

می افتد، چه اتفاقی می تواند بیفتد؟" این به من می‌گوید که آنها چقدر عمیقاً در این دانش قرار گرفته‌اند.

How this works for you — give you an example for reading. Before you open a

چگونه این برای شما کار می کند - یک مثال برای خواندن به شما ارائه دهید . قبل از اینکه

book and read it, ask yourself the "w" five. Now, I had one student say to me:

کتابی را باز کنید و آن را بخوانید، از خود پنج عدد "w" را بپرسید . حالا، یکی از دانش‌آموزان را به من گفت:

"Well, there's... it's not 'W' five; it's like 'W' seven. There's: 'Who',

"خب، وجود دارد... "W" پنج نیست، بلکه مانند "W" هفت است.

'What', 'Where', 'When', 'What', 'Why', and 'How'." I'm like: "Yeah." We have a

چه، «چرا» و «چگونه». من می گویم: "آره." ما یک

TV program in Canada that it was: "Who", "What", "When", and "Where", and "Why" —

برنامه تلویزیونی در کانادا داریم که این بود: "چه کسی"، "چه"، "چه زمانی" و "کجا" و "چرا" -

that was it. Yes, there are more, but the investigation... oh, sorry; that's a

همین بود. بله، موارد بیشتری وجود دارد، اما تحقیقات... اوه، متاسفم. این یک

nice, long word. When people do news reports, they usually stick with the

کلمه خوب و طولانی است. وقتی مردم گزارش‌های خبری می‌کنند، معمولاً به

basic five; the other two are added on. So, you want to ask these questions of

پنج مورد اصلی پایبند هستند. دو مورد دیگر اضافه می شوند. بنابراین، شما می خواهید این سوالات را از

yourself: "What am I reading? Why am I reading it? Who is important? What is

خود بپرسید: "من چه می خوانم؟ چرا دارم آن را می خوانم؟ چه کسی مهم است؟ چه

happening?" No. "What are?" Those five. By asking those five things before you

اتفاقی می افتد؟" نه. "چی هستند؟" اون پنج تا با پرسیدن این پنج چیز قبل از

start reading a book, then you read — you'll notice that your brain starts

شروع خواندن کتاب، سپس مطالعه می کنید - متوجه خواهید شد که مغز شما شروع به

picking up the information. The same thing can be said in a conversation.

جمع آوری اطلاعات می کند. همین موضوع را می توان در یک گفتگو گفت.

Before you engage in a conversation with someone: "Why are we having this

قبل از اینکه با کسی مکالمه کنید: "چرا ما این

conversation? Who am I speaking to? What's important about it? How will

گفتگو را انجام می دهیم؟ من با چه کسی صحبت می کنم؟ چه چیزی در مورد آن مهم است؟

it...? How is...? How will things be changed or how will the outcome change

چگونه ...؟ چگونه است ...؟ چگونه همه چیز تغییر می کند یا چگونه نتیجه

because of this conversation?" It's going to change the way you actually

به خاطر این مکالمه تغییر کرد؟" نحوه تعامل واقعی شما

interact in the conversation. So, you can do the same thing when you're

در مکالمه را تغییر خواهد داد. بنابراین، شما می توانید همین کار را هنگام

studying. If you ask yourself questions, like: "Why am I studying this text or

مطالعه انجام دهید. اگر از خود سؤالاتی بپرسید، مانند: "چرا این متن یا

this particular grammar? Why is it important? What will it change?" you

این گرامر خاص را مطالعه می کنم؟ چرا مهم است؟ چه چیزی را تغییر می دهد؟" شما

will quickly notice that you'll get more out of the lesson. Okay? So, we've done

به سرعت متوجه خواهید شد که نتیجه بیشتری از درس خواهید گرفت. باشه؟ بنابراین، ما

one, two, three questions. Right? Questions to get information, and then

یک، دو، سه سوال را انجام دادیم. درست؟ سوالاتی برای به دست آوردن اطلاعات و سپس

questions to check understanding. Right? And you can do that with grammar as

سوالاتی برای بررسی درک. درست؟ و شما می توانید این کار را با دستور زبان

well, like: "Why is this grammar important?" But you can also say: "Why?"

نیز انجام دهید، مانند: "چرا این گرامر مهم است؟" اما شما همچنین می توانید بگویید: "چرا؟"

Sorry. Yeah, okay. "Why? Why it would change in this situation", and that will

متاسف. آره باشه "چرا؟ چرا در این وضعیت تغییر می کند" و این

check your understanding. Because as you know, with English, I usually say

درک شما را بررسی می کند. چون همانطور که می دانید در زبان انگلیسی معمولاً می

there's an 80% rule. I can give you a rule, but it's only 80% true. After

گویم یک قانون 80 درصدی وجود دارد. من می توانم به شما یک قانون بدهم، اما فقط 80٪ درست است. بعد از

that, what happens is: 20% of the time, something kicks in and it doesn't make

آن، اتفاقی که می افتد این است: 20٪ مواقع، چیزی وارد می شود و

any sense. Right? There are a lot of... a lot of rules, like the verb "to be" is

هیچ معنایی ندارد. درست؟ قوانین بسیاری وجود دارد، مانند فعل "بودن"

one of those things — an odd verb.

یکی از آن چیزها است - یک فعل عجیب و غریب.

Okay. So, the last one I will introduce you to — number four — is... see that? E

باشه. بنابراین، آخرین موردی که به شما معرفی خواهم کرد - شماره چهار - این است که... ببینید؟ E

was here. I told you he didn't come. He was drinking again. That's why he's not

اینجا بود. بهت گفتم که نیومده دوباره داشت مشروب می خورد. به همین دلیل

on the job. Guy's taking a holiday; drinks, and then pollutes the

سر کار نیست. پسر در حال گرفتن تعطیلات. می نوشد و سپس محیط را آلوده می

environment. He's a bad worm. He's like one of those worms you find in the

کند. او یک کرم بد است. او مانند یکی از آن کرم هایی است که در

bottom of the Mexican tequila bottle. You know what I'm saying? Drunk worm.

ته بطری تکیلا مکزیکی پیدا می کنید. میدونی چی میگم؟ کرم مست.

Anyway, sorry. Took me off. So, back to number four. All the other things I was

به هر حال متاسفم مرا برد. بنابراین، به شماره چهار بازگردیم. همه چیزهای دیگری که به

telling you about is taking in your environment and understanding what's

شما گفتم این بود که قبل از انجام کار، محیط خود را در نظر بگیرید و درک کنید که در

going around you and yourself before you do the work. Now, if you want to get the

اطراف شما و خودتان چه می گذرد . حال، اگر می‌خواهید

maximum out of any work you're doing, what you want to do is be very detailed

از هر کاری که انجام می‌دهید حداکثر بهره را ببرید، کاری که می‌خواهید انجام دهید این است که

in instructions or giving details. Now, for me, that's giving a class

در دستورالعمل‌ها یا ارائه جزئیات بسیار دقیق باشد. حالا، برای من، این دستور دادن به کلاس

instructions to do something. I don't just say: "Do this, do this". I have a

برای انجام کاری است. من فقط نمی گویم: "این کار را بکن، این کار را بکن". من یک

picture in my mind, and I literally say that picture out to them. So, you know:

عکس در ذهنم دارم و به معنای واقعی کلمه آن تصویر را به آنها می گویم. بنابراین، می دانید:

How does that apply to me? You got to give yourself detailed instructions on

چگونه این برای من صدق می کند؟ شما باید دستورالعمل های دقیقی را در مورد

what you want to do and accomplish when you're studying. "When I'm done studying

آنچه می خواهید انجام دهید و در هنگام مطالعه انجام دهید به خود بدهید. "وقتی امروز مطالعه

today, I want to know these three verbs. And I want to know how to use them in

ام تمام شد، می خواهم این سه فعل را بدانم. و می خواهم بدانم چگونه در این موقعیت از آنها استفاده کنم

this situation." Very detailed, so that when you're doing the studying, you're

." بسیار دقیق، به طوری که وقتی در حال انجام مطالعه هستید

going to take the most out of it. Do what is necessary. Don't waste time on

، بیشترین بهره را از آن ببرید. آنچه لازم است را انجام دهید. زمان را روی

that stuff; that's not necessary. Like, learning the three... I had this great

آن چیزها تلف نکنید. که لازم نیست مثل یادگیری این سه نفر... من این مرد بزرگ را

guy — love him to death — his name is CJ, and I used to teach with them. You

داشتم - او را تا حد مرگ دوست داشتم - اسمش سی جی است و من با آنها تدریس می کردم.

could ask him about a verb tense and how it came in. Now, when I would teach, I

می توانید از او در مورد زمان فعل و نحوه ورود

would say: "You use it like this." Okay? CJ could go through the last 40 years of

آن بپرسید. باشه؟ سی‌جی می‌توانست 40 سال گذشته را طی کند

how it was brought about, when it was initially said, how it has been used in

که چگونه به وجود آمد، زمانی که در ابتدا گفته شد، چگونه از آن به

this way, in 1872 something happened — it was... And I'm like: "I don't know

این طریق استفاده شده است، در سال 1872 اتفاقی افتاد - این بود... و من می‌گویم: "من

that stuff. I just say: 'Do this and do this.'" Right? CJ could do all that,

این چیزها را نمی دانم. من فقط می گویم: "این کار را بکن و این کار را انجام بده ." درست است؟ CJ می تواند همه این کارها را انجام دهد،

which is great; but in the grand scheme of things, it may not be necessary for

که عالی است. اما در طرح کلان چیزها، ممکن است برای

what you want to do. Okay? Keep that in mind. It is good stuff. Because once you

کاری که می خواهید انجام دهید ضروری نباشد. باشه؟ این را در نظر داشته باشید. چیز خوبی است زیرا هنگامی که

understand how something has changed, you might know why it doesn't work in a

متوجه شدید که چگونه چیزی تغییر کرده است ، ممکن است بدانید که چرا در یک موقعیت خاص کار نمی کند

certain situation. You'll go: "Okay. It wasn't designed for this." Right? But if

. شما می روید: "باشه. برای این طراحی نشده بود." درست؟ اما اگر

your job is just to do X, then you want to put your work and your energies

کار شما فقط انجام X است، پس می خواهید کار و انرژی خود را روی

toward X. And when you have more time, you can go to Y, Z, and everything else.

X بگذارید. و وقتی زمان بیشتری دارید، می توانید به Y، Z و هر چیز دیگری بروید.

And in this way, if you take these four things I've given you, you're going to

و به این ترتیب، اگر این چهار چیزی را که به شما داده‌ام را بردارید، متوجه خواهید

find that you're taking... you might say: "secrets of the teachers" that they

شد که دارید می‌گیرید... ممکن است بگویید: "اسرار معلمان"

don't teach you in the classroom. But you're going to be able to take that

که آنها به شما در کلاس درس اما شما قادر خواهید بود آن چیزها را بردارید

stuff and utilize it for yourself to maximize your learning. In other words,

و از آن برای به حداکثر رساندن یادگیری خود استفاده کنید. به عبارت دیگر،

you just made your home a classroom. Cool?

شما فقط خانه خود را تبدیل به کلاس درس کرده اید. سرد؟

Anyway, homework for today: Try it out. Take a subject — reading, writing

به هر حال، تکلیف امروز: آن را امتحان کنید. یک موضوع را در نظر بگیرید - خواندن، نوشتن

conversation, whatnot — take five minutes, and I want you to do the first.

مکالمه، چه چیزی - پنج دقیقه طول می کشد، و من از شما می خواهم که اولین مورد را انجام دهید.

Sit down and first thing: "Okay. Do I like to...?" If it's reading: "Do I like

بشین و اولش: "خوب. دوست دارم...؟" اگر خواندن: "آیا دوست دارم

to read?" A lot of people don't like reading foreign languages, English

بخوانم؟" بسیاری از مردم خواندن زبان های خارجی، از

included, simply because it takes them too long. So, you might go: "I love

جمله انگلیسی، را دوست ندارند، صرفاً به این دلیل که زمان زیادی طول می کشد. بنابراین، ممکن است بگویید: "من عاشق

reading, but I don't want to read in English." Okay. Keep that in mind,

خواندن هستم، اما نمی خواهم به زبان انگلیسی بخوانم." باشه. این را در نظر داشته باشید،

knowing that that's going to be something that might stop you. Knowing

بدانید که این چیزی است که ممکن است شما را متوقف کند. شناخت

yourself is half the battle. Ask G.I. Joe. Sorry. Childhood thing. Okay. So,

خود نیمی از کار است. از G.I بپرسید جو متاسف. چیز دوران کودکی باشه. بنابراین،

G.I. Joe. So, that's something you want to do. Or maybe you enjoy reading, and

G.I. جو بنابراین، این چیزی است که شما می خواهید انجام دهید. یا شاید از خواندن لذت می برید و

you say: "You know what? Of all the tasks in English, this is the one I can

می گویید: "می دانی چیست؟ از بین تمام کارهای انگلیسی، این همان کاری است که می

get the most out of because I love it." Okay? Know who you are. Environment. Do

توانم بیشترین بهره را از آن ببرم، زیرا آن را دوست دارم." باشه؟ بدان که تو کی هستی محیط. آیا

you have a lot of light in the room to read? Is there not enough light? Is

در اتاق نور زیادی برای خواندن دارید؟ آیا نور کافی وجود ندارد؟ آیا

there a lot of noise? Do you have to change the environment or the situation?

سر و صدای زیادی دارد؟ آیا باید محیط یا شرایط را تغییر دهید؟

Or is it the perfect environment? Yeah? Check that out. Number three. What's the

یا این محیط عالی است؟ آره؟ آن را بررسی کنید. شماره سه. مورد

next one? Ask yourself some questions. "Okay. What do I want to get out of this

بعدی چیست؟ چند سوال از خود بپرسید. "باشه. من میخوام از این

text? What do I want to learn? Or what do I want to, you know... do with

متن چی بگیرم؟ چی میخوام یاد بگیرم؟ یا چی میخوام، میدونی... با سرعت انجام بدم

speed?" Sorry; I'm just making it up because I'm doing it on the fly, here.

؟" متاسف؛ من فقط دارم درستش می کنم چون این کار را در پرواز انجام می دهم، اینجا.

But you might say: "I want to read faster, or I want to learn something

اما ممکن است بگویید: "من می خواهم سریع تر بخوانم یا می خواهم چیز خاصی یاد بگیرم

specific." Number four, as I said, it's especially for reading — you want to ask

." شماره چهار، همانطور که گفتم، مخصوصاً برای خواندن است - می‌خواهید از

yourself questions, like: "Who is in it? What is important? Why is this

خود سؤالاتی بپرسید، مانند: "چه کسی در آن است؟ چه چیزی مهم است؟ چرا این

happening? How did it...?" You will notice — boom — a complete difference in

اتفاق می‌افتد؟ چطور شد...؟" متوجه تفاوت کامل

your experience and your studying English. It won't be you studying

در تجربه و مطالعه زبان انگلیسی خود خواهید شد. شما در حال مطالعه

English; it'll be you studying, and that's the whole thing. You studying to

انگلیسی نیستید. این شما هستید که در حال مطالعه هستید، و این همه چیز است. شما در حال مطالعه برای

better yourself and to learn something new. Once you got the pressure off of

بهتر شدن خود و یادگیری چیزهای جدید هستید. وقتی فشار از

that it's English, you're going to find it's gonna be a whole lot of fun.

انگلیسی بودن آن را از بین ببرید، خواهید دید که بسیار سرگرم کننده خواهد بود.

Anyway, that's your homework. As you know, I always give you homework. Can't

به هر حال این تکلیف شماست. همانطور که می دانید من همیشه به شما تکلیف می دهم. نمی

give you a test, because I got no board behind me. But the test might be...

توانم شما را آزمایش کنم، زیرا هیچ تابلویی پشت سرم نیست. اما آزمایش ممکن است...

yeah, here's a test: At the end of this video, I want you to go down below, if

بله، این یک تست است: در پایان این ویدیو، می‌خواهم

you're on YouTube or if you're on engVid — write the four things I gave you. Try

اگر در YouTube هستید یا اگر در engVid هستید، به پایین بروید - چهار موردی که به شما دادم را بنویسید. . سعی کنید

and see if you can get them in order. Every one you get, we'll give you 100

و ببینید که آیا می توانید آنها را مرتب کنید. هر کدام را که به دست آورید، 100 میلیون دلار به شما می دهیم

million dollars. (laughs evilly) It's a James Bond thing. You'll... you'll get

. (با شیطنت می خندد) این یک چیز جیمز باند است. شما ... شما آن را دریافت خواهید

it. Anyway, gotta go. It's a brilliant day, and I think I'm gonna go for a

کرد. به هر حال باید رفت روز درخشانی است و فکر می‌کنم می‌خواهم

walk. Ciao.

پیاده‌روی کنم. سیائو