RELAX and stop feeling embarrassed when you speak

Hi. James from engVid. No Mister E; just me. Right. Beautiful. Anyway. Different

سلام. جیمز از engVid. نه آقای E. فقط من. درست. زیبا. به هر حال.

location, as you can see; and I don't have Mister E with me, which is

مکان متفاوت، همانطور که می بینید؛ و من مستر E را با خودم ندارم که جای

unfortunate. What was that? See that? That's cool. That you can't get with a

تاسف دارد. آن چه بود؟ می بینیم که؟ باحاله. که با وایت برد نمی توانی به دست

whiteboard. Anyway, this is a... another video — I call them learning processes —

بیاوری. به هر حال، این یک ویدیوی دیگر است - من آنها را فرآیندهای یادگیری می نامم -

where I may not be teaching you English directly, but this could be applied to

که در آن ممکن است مستقیماً انگلیسی را به شما آموزش ندهم، اما این می تواند برای

any subject, but specifically English and I'm trying to make it that way. And

هر موضوعی اعمال شود، اما به طور خاص انگلیسی و من سعی می کنم آن را به این طریق انجام دهم. و

this lesson is called: "Two Sides of the Same Coin". What I'm going to teach you

این درس نام دارد: «دو روی یک سکه». چیزی که من به شما یاد خواهم داد

is about how embarrassment... learning to let go of embarrassment or

این است که چگونه خجالت می‌کشید... یاد بگیرید که خجالت را رها کنید یا

learning... allowing yourself to be embarrassed and learning how to relax —

یاد بگیرید... به خودتان اجازه دهید خجالت بکشید و یاد بگیرید چگونه آرام شوید -

how they're kind of joined together; and how if you learn to master these two,

چگونه آنها به نوعی به هم پیوسته‌اند. و چگونه اگر تسلط بر این دو

you can learn to master English. Okay? Now, before I do that, I'm going to do

را یاد بگیرید، می توانید به زبان انگلیسی مسلط شوید. باشه؟ اکنون، قبل از انجام این کار، کاری را انجام می دهم

what's called a "test retest". And when I do with these test retests, we're

که به آن "آزمون مجدد" می گویند. و وقتی این تست‌های مجدد را انجام دهم،

going to see where you are; and at the end of the class, we'll do the same

می‌خواهیم ببینیم شما کجا هستید. و در پایان کلاس، همین کار را انجام می

thing to see if something has changed by the end of the class. So, that means you

دهیم تا ببینیم آیا تا پایان کلاس چیزی تغییر کرده است یا خیر . بنابراین، این بدان معناست که شما

actually learn something. I kind of like this concept; and I think you will, too.

در واقع چیزی یاد می گیرید. من به نوعی این مفهوم را دوست دارم. و من فکر می کنم شما نیز خواهید کرد.

So, what we're going to do, I'm going to take one minute... and this is a

بنابراین، کاری که می‌خواهیم انجام دهیم، یک دقیقه وقت می‌گذارم... و این یک

one-minute test retest. We're gonna do some breathing. We're gonna do this

آزمون مجدد یک دقیقه‌ای است. کمی نفس می کشیم ما این کار را سه بار انجام می دهیم

three times. I'm gonna explain how you do it, and I want you to pay attention.

. من می خواهم توضیح دهم که چگونه این کار را انجام می دهید، و می خواهم که توجه کنید.

So, I'm going to count. We're going to breathe in for seven seconds, and you're

بنابراین، من می روم به شمارش. ما قرار است هفت ثانیه نفس بکشیم، و شما

going to breathe out for eleven seconds. So, that'll be inhalation for seven;

برای یازده ثانیه نفس بکشید. بنابراین، این استنشاق برای هفت خواهد بود.

exhal-... exhalation for eleven. We'll do it three times, and then we're going

بازدم-... بازدم برای یازده. ما این کار را سه بار انجام می دهیم و سپس می

to see how you feel. So, take ten seconds right now, close your eyes, and

خواهیم ببینیم چه احساسی دارید. پس همین الان ده ثانیه وقت بگذارید، چشمانتان را ببندید

just see how you feel. Do you feel stressed? Relaxed? Whatever's going on,

و ببینید چه احساسی دارید. آیا احساس استرس می کنید ؟ آرامش؟ هر اتفاقی که می افتد،

just take ten seconds. I'm gonna look at the pretty flowers. Okay. So, you have

فقط ده ثانیه وقت بگذارید. من می خواهم به گل های زیبا نگاه کنم. باشه. بنابراین، شما

an idea you feel? Let's do this now. We'll wait a couple more seconds. For

ایده ای دارید که احساس می کنید؟ بیایید این کار را اکنون انجام دهیم. چند ثانیه دیگر صبر می کنیم.

that happy dog. Happy thoughts. All right. So, inhale. One, two, three,

برای اون سگ شاد افکار خوشایند. خیلی خوب. پس نفس بکش یک دو سه

four, five, six, seven. Exhale. Eleven, ten, nine, eight, seven, six, five,

چهار پنج شش هفت. بازدم. یازده، ده، نه، هشت، هفت، شش، پنج،

four, three, two, one. Say to yourself: "Relax". Got it? And, again, inhale.

چهار، سه، دو، یک. به خود بگویید: "آرام باش". فهمیدم؟ و باز هم نفس بکش

One, two, three, four, five, six, seven. Excuse me. Exhale. Eleven, ten, nine,

یک دو سه چهار پنج شش هفت. ببخشید. بازدم. یازده، ده، نه،

eight, seven, six, five, four, three, two, one. Say the word: "Relax". Last

هشت، هفت، شش، پنج، چهار، سه، دو، یک. این کلمه را بگویید: "آرام باش". آخرین

time. Inhale. One, two, three, four, five, six, seven. Exhale. Eleven, ten,

بار. دم کنید. یک دو سه چهار پنج شش هفت. بازدم. یازده، ده،

nine, eight, seven, six, five, four, three, two, one. Okay? I forgot to tell

نه، هشت، هفت، شش، پنج، چهار، سه، دو، یک. باشه؟ فراموش کردم به

you to close your eyes, so you can redo that again, if you wish — but make sure

شما بگویم که چشمانتان را ببندید، تا در صورت تمایل می توانید دوباره این کار را انجام دهید - اما مطمئن شوید که

your eyes closed. You should be opening your eyes. How do you feel? Feel the

چشمانتان بسته است. باید چشماتو باز کنی چه احساسی دارید؟ حس

same? Feel less stressed? From one to ten: How did you feel at the beginning.

مشابه داشتن؟ استرس کمتری دارید؟ از یک تا ده: در ابتدا چه احساسی داشتید؟

One to ten: How do you feel now? You should notice a difference. That's...

یک تا ده: الان چه حسی داری؟ شما باید تفاوت را متوجه شوید. این ...

takes one minute. Okay? And we've changed how you are actually feeling.

یک دقیقه طول می کشد. باشه؟ و ما احساس واقعی شما را تغییر دادیم.

That's all it takes — a little bit of breathing; a little bit of time. Okay?

این تمام چیزی است که لازم است - کمی نفس کشیدن. کمی زمان باشه؟

Once again, if that was, you know... want to try that again? Take... remember

یک بار دیگر، اگر چنین بود، می دانید... می خواهید دوباره آن را امتحان کنید؟ بگیر... به یاد بیاور

how we took a couple seconds to see how we felt? Usually give yourself between

که چند ثانیه وقت گذاشتیم تا ببینیم چه احساسی داریم؟ معمولاً خود را

the number one to ten — stress/not stressed. Right? Then what you do is: Do

بین شماره یک تا ده قرار دهید - استرس / بدون استرس. درست؟ سپس کاری که انجام می دهید این است:

that breathing. You can just... I gave it to you, so you can follow it right

این نفس کشیدن را انجام دهید. شما فقط می توانید... من آن را به شما دادم، بنابراین می توانید آن را دنبال کنید

along. Then afterwards, open your eyes, see how you feel. That's our test

. سپس چشمان خود را باز کنید، ببینید چه احساسی دارید. این تست

retest, which we'll be coming back to at the end of the class.

مجدد ماست که در پایان کلاس به آن باز خواهیم گشت .

Now, let's get to: "Two Sides of the Same Coin". Why is this lesson

حال برسیم به: «دو روی یک سکه». چرا این درس

important? When students don't embrace the idea of a little bit of

مهم است؟ وقتی دانش‌آموزان ایده کمی

embarrassment in order to learn or don't learn how to relax — and you probably

خجالت را نمی‌پذیرند تا یاد بگیرند یا نمی‌آموزند چگونه آرام شوند - و احتمالاً

notice what I did with you at the beginning of this class — it makes it

متوجه می‌شوید که من در ابتدای این کلاس با شما چه کردم - این کار را

difficult for them to learn. So, I'm going to give you some strategies or

برای آنها دشوار می‌کند. فرا گرفتن. بنابراین، من قصد دارم به شما چند استراتژی یا

tips to eliminate these two problems, or to help you access relaxation so that

راهنمایی برای از بین بردن این دو مشکل، یا کمک به شما برای دسترسی به آرامش کمک کنم تا

you can learn faster; and maybe actually make this whole thing fun. So, let's

بتوانید سریعتر یاد بگیرید. و شاید در واقع همه چیز را سرگرم کننده کند. بنابراین، بیایید

take a look at the ideas of the two sides of the same coin. I'm going to

نگاهی به ایده های دو روی یک سکه بیندازیم. من

start off with the embarrassment. Master the art of being embarrassed. That's a

با خجالت شروع می کنم. در هنر خجالت کشیدن مسلط شوید. این

tough one. No one likes being embarrassed. And in case you don't know

یکی سخت است. هیچ کس دوست ندارد خجالت بکشد. و در صورتی

what that means, it's being put in the position where you feel uncomfortable;

که معنی آن را نمی دانید، در موقعیتی قرار می گیرد که احساس ناراحتی می کنید.

you don't feel confident. Right? Most of us avoid this at all... at times. But we

شما احساس اعتماد به نفس ندارید درست؟ اکثر ما از این کار اجتناب می کنیم ... گاهی اوقات. اما ما

don't realize that that's a place of growth. Embarrassment can be good

نمی دانیم که این محل رشد است. خجالت می تواند خوب باشد

because you're in a place that you're not comfortable, and you can learn to be

زیرا شما در جایی هستید که راحت نیستید و می توانید

comfortable and learn something from that situation. Now, this happens,

راحت بودن را یاد بگیرید و از آن موقعیت چیزی بیاموزید. در حال حاضر، این اتفاق می افتد،

usually for two reasons. One we call: "ego", and "ego" is yourself; how you

معمولا به دو دلیل. یکی را که ما می گوییم: "من"، و "من" خودت هستی. چه

feel about yourself like that. "Who I'm... who I am and everything I am".

احساسی نسبت به خود دارید "چه کسی هستم... که هستم و هر چه هستم".

And that ego likes to be right and correct.

و آن نفس دوست دارد درست و درست باشد.

The other I call, like: "tribe", or I call it: "the group". So, it's like

دیگری را می‌گویم، مانند: «قبیله» یا می‌گویم: «گروه». بنابراین، مثل

yourself versus the group. Ego works... well, let's start with the tribe. The

خودتان در مقابل گروه است. ایگو کار می کند... خب، از قبیله شروع کنیم.

tribe is a scary one. When you're embarrassed in front of the tribe, it

قبیله یک قبیله ترسناک است. وقتی جلوی قبیله خجالت می کشی،

means you've done something wrong. Now you might go: "Well, why does this have

یعنی کار اشتباهی انجام داده ای. حالا ممکن است بگویید: "خب، چرا این

to do with tribe or...?" and "tribe" means group of people. And usually our

ربطی به قبیله یا ... دارد؟" و «قبیله» به معنای گروهی از مردم است. و معمولاً

tribe, now, it's... we live in cities, so the tribes aren't the same. But long

قبیله ما، اکنون، ... ما در شهرها زندگی می کنیم، بنابراین قبیله ها یکسان نیستند. اما خیلی

time ago, we used to live in tribes of 20 or 30 people; and if you did

وقت پیش، ما در قبایل 20 یا 30 نفری زندگی می کردیم. و اگر کار اشتباهی انجام می دادید

something wrong, something horrible would happen. It was called: "being

، اتفاق وحشتناکی رخ می داد. به آن می گفتند: «

ostracized". And it meant they would take you and kick you out of the tribe.

حروض شدن». و این بدان معنا بود که شما را می برند و از قبیله بیرون می کنند.

Now, today, you don't think about this; because back then, you had to hunt with

اکنون، امروز، شما به این فکر نمی کنید. زیرا در آن زمان، شما باید با قبیله شکار می کردید

the tribe — the tribe kept you alive. They made the fire; you made the

- قبیله شما را زنده نگه می داشت. آتش را ساختند. شما

buildings; you stayed together. If you were ostracized and on your own, you had

ساختمان ها را ساختید. شما با هم ماندید اگر طرد شده بودید و به تنهایی،

to do everything by yourself. No, ladies and gentlemen, there was no Amazon at

باید همه کارها را خودتان انجام می دادید. نه، خانم ها و آقایان، در

the time. You couldn't... "I... I'm good. I'm just gonna... I'm gonna Am-...

آن زمان آمازونی وجود نداشت. شما نمی توانید... " من... من خوبم. من فقط می خواهم...

Amazon", bring them up. No. You had to kill something by yourself, and hope you

آمازون هستم"، آنها را مطرح کنید. نه. تو مجبور بودی خودت چیزی را بکشی و امیدوارم

didn't get killed. The numbers meant something. So, keeping that in mind,

کشته نشده باشی. اعداد معنی خاصی داشتند. بنابراین، با در نظر گرفتن این موضوع

being embarrassed meant you've done something wrong that might get you

، خجالت به این معنی است که شما کار اشتباهی انجام داده اید که ممکن است شما

kicked out of the tribe. That's a very scary thing. That's why with a lot of

را از قبیله اخراج کند. این یک چیز بسیار ترسناک است. به همین دلیل است که بسیاری از

people, going up to see somebody new, like meeting a new person or someone

مردم، برای دیدن یک فرد جدید بالا می روند، مانند ملاقات با یک فرد جدید یا کسی

that they like and talking to them, they get... they get all nervous because our

که دوست دارند و با آنها صحبت می کنند، آنها عصبی می شوند، زیرا

ancestors would get nervous; if they made a mistake, that could be the end of

اجداد ما عصبی می شدند. اگر آنها مرتکب اشتباهی شوند، این می تواند پایان کار

them. That's what happens.

آنها باشد. این چیزی است که اتفاق می افتد.

So, we got to look at it this way and think it's not a silly fear that you

بنابراین، ما باید به این موضوع نگاه کنیم و فکر کنیم که این ترس احمقانه ای نیست که

don't want to be embarrassed by asking a question in class. It's not a silly fear

نمی خواهید با پرسیدن یک سوال در کلاس خجالت بکشید. این ترس احمقانه ای نیست

that you don't want to talk to people, and you know... strangers and try and

که نمی خواهید با مردم صحبت کنید و ... غریبه ها را می شناسید و سعی کنید

use your English. That's your ancestral roots, or, you know... "ancestors" —

از انگلیسی خود استفاده کنید. این ریشه‌های اجدادی شماست ، یا می‌دانید... «اجداد» -

people before you; family before; generation, saying: "This could be a

مردم قبل از شما. خانواده قبل از نسل، گفت: "این می تواند یک

dangerous situation; you got to be careful." But let's look at that. This

موقعیت خطرناک باشد، شما باید مراقب باشید." اما بیایید به آن نگاه کنیم.

is the 20th century; this isn't 5,000, 10,000 years ago. So, this fear of being

این قرن بیستم است. این مربوط به 5000، 10000 سال پیش نیست. بنابراین، این ترس از

ostracized is kind of a 20-... in the 20th century, it's a phantom. And a

طرد شدن به نوعی یک 20-... در قرن بیستم است، این یک فانتوم است. و یک

"phantom" is like a ghost. Because I was joking, but I wasn't. Right now, if half

"فانتوم" مانند یک روح است. چون شوخی می کردم اما نبودم. در حال حاضر، اگر

of Toronto didn't like me, I would just stay home. Actually, you know... even

نصف تورنتو مرا دوست نداشت، من فقط در خانه می ماندم. در واقع، می دانید... حتی

better, if we had something called a disease, a major disease that shut down

بهتر است، اگر ما چیزی به نام بیماری داشتیم، یک بیماری بزرگ که دنیا را تعطیل می کرد

the world — I could stay at home, call Amazon — hopefully they'll still be

- می توانستم در خانه بمانم، با آمازون تماس بگیرم - امیدوارم

around when this video comes out — and I could order my food, order my books,

وقتی این ویدیو منتشر شود، آنها همچنان در اطراف باشند - و می‌توانم غذای خود را سفارش دهم، کتاب‌هایم را سفارش دهم،

order anything I need to be brought to me. I don't need a tribe. I don't need a

سفارش بدهم هر چیزی که لازم است برایم بیاورند. من نیازی به قبیله ندارم من نیازی به

tribe; I have a car. I don't need a tribe; I have a cell phone. I don't need

قبیله ندارم. من یک ماشین دارم. من نیازی به قبیله ندارم. من یک تلفن همراه دارم. من نیازی

a tribe. So, this fear that we have is from something in the past that would

به قبیله ندارم بنابراین، این ترسی که ما داریم از چیزی در گذشته است

have killed us to be alone. Most of us now live in states where we're alone, so

که ما را به تنهایی می کشد. اکثر ما اکنون در ایالت هایی زندگی می کنیم که تنها هستیم، بنابراین

we can start letting go of that fear. Okay? That's one thing to keep in mind.

می توانیم شروع به رها کردن این ترس کنیم. باشه؟ این یک چیز است که باید در نظر داشت.

You won't be alone; you won't be ostracized.

تو تنها نخواهی بود؛ طرد نخواهی شد

The other thing about, you know... as I said, the first thing is your fear of

نکته دیگر در مورد، می دانید... همانطور که گفتم، اولین چیز ترس شما

being ostracized. The second thing we talked about, when we talk about

از طرد شدن است. دومین چیزی که ما در مورد آن صحبت کردیم، وقتی از خجالت صحبت می کنیم

embarrassment, is ego. Okay, so what's the "ego"? That's the individual thing.

، نفس است. خوب، پس "خود" چیست؟ این موضوع فردی است.

And the problem with the ego is this: Your ego makes you want to always be

و مشکل نفس این است: ایگوی شما باعث می شود بخواهید همیشه

right, and that's a good thing. No, not really. It wants... if it's helping you

حق با شما باشد و این چیز خوبی است. نه، نه واقعا. می‌خواهد... اگر به شما کمک می‌کند

be right, that's good. If you always want you to be right, that's not such a

که درست باشید، خوب است. اگر می خواهید همیشه حق با شما باشد، این

good thing. When we talk about the ego in this case, the problem with the ego

چیز خوبی نیست. وقتی در این مورد از نفس صحبت می کنیم ، مشکل نفس

is it keeps you blind. And two things happen from that. You don't know if you

این است که شما را کور نگه می دارد. و دو چیز از آن اتفاق می افتد. شما نمی دانید که

are actually getting better, because if you're always right, you don't know if

آیا واقعاً در حال بهتر شدن هستید، زیرا اگر همیشه حق با شما باشد، نمی دانید که آیا

you're wrong. And how can you improve? There's a difference between the gap

اشتباه می کنید یا خیر. و چگونه می توانید پیشرفت کنید؟ بین شکاف

between what you don't know and what you do know. So, sometimes, your ego says:

بین آنچه نمی دانید و آنچه می دانید تفاوت وجود دارد. بنابراین، گاهی اوقات، منیت شما می گوید:

"Yeah, yeah. I'm right. I'm right. I don't have to study. I don't have to

"آره، آره. درست می گویم. درست می گویم. من مجبور نیستم مطالعه کنم. لازم نیست به آن

look at it." Right? That's the embarrassment thing. You say: "I know

نگاه کنم." درست؟ این چیز خجالت است. شما می گویید: "من

everything. I don't need to know more. You don't need to talk to me", because

همه چیز را می دانم. نیازی نیست بیشتر بدانم. شما نیازی به صحبت با من ندارید"، زیرا

you don't want to be embarrassed in that you don't know — that's your ego. And it

نمی خواهید از این که نمی دانید خجالت بکشید - این نفس شماست. و

gets in the way of two things: Your progress; how you can improve, if you're

مانع دو چیز می شود: پیشرفت شما. چگونه می توانید پیشرفت کنید، اگر در حال

improving. Are you improving? Are you getting better? Because if you know

بهبود هستید. آیا در حال بهبود هستید؟ آیا شما بهتر می شوید؟ زیرا اگر

everything, you don't need to improve. Right? And where you really are. Are you

همه چیز را بدانید، نیازی به پیشرفت ندارید. درست؟ و جایی که واقعا هستید. آیا شما

advanced or are you a beginner? You don't know. And your ego doesn't allow

پیشرفته هستید یا مبتدی هستید؟ شما نمی دانید. و منیت

you to really get a good hold of that, because you might be embarrassed and

شما به شما این امکان را نمی دهد که واقعاً آن را به خوبی درک کنید، زیرا ممکن است خجالت

find out you're not as good as you thought you were, or you're not as far

بکشید و متوجه شوید که آنطور که فکر می کردید خوب نیستید یا آنقدرها هم

ahead. But you can't track it. So, what we want to do is we want to look at that

جلوتر نیستید. اما شما نمی توانید آن را پیگیری کنید. بنابراین، کاری که می‌خواهیم انجام دهیم این است که می‌خواهیم به آن

thing about being embarrassed, and we want to embrace it. "Embrace it" means,

چیز در مورد خجالت نگاه کنیم و می‌خواهیم آن را در آغوش بگیریم. «آن را در آغوش بگیر» یعنی

like, hold it and hold onto it. There is one thing I did forget, and I'm sorry

مانند، آن را بگیر و بر آن بگیر. یک چیز وجود دارد که من فراموش کردم، و برای

about that. When I was talking about being... being kicked out of the tribe —

آن متاسفم. زمانی که من در مورد اخراج شدن از قبیله صحبت می کردم -

risk and reward, which is very important. Once we get past... when

خطر و پاداش، که بسیار مهم است. وقتی از کنارش

we're talking about being embarrassed and being kicked out of the tribe or

گذشتیم، وقتی در مورد خجالت کشیدن و بیرون راندن از قبیله یا

ostracized — right? — you got to remember: If you want to get anything in

طرد شدن صحبت می کنیم - درست است؟ - باید به خاطر داشته باشید: اگر می خواهید چیزی در زندگی به دست آورید

life, it's a risk. You got to put yourself out there. And when you put

، این یک ریسک است. باید خودت را بیرون بگذاری و وقتی

yourself out there, you could fall or you could fly. It's a risk, but there's

خودت را بیرون گذاشتی، می توانستی بیفتی یا پرواز کنی. این یک ریسک است، اما

reward. Okay? So, let's back that back up to the ego. I'm sorry; I just wanted

پاداشی دارد. باشه؟ بنابراین، اجازه دهید آن را به نفس برگردانیم. متاسفم؛ من فقط

to make sure I put that in there, because sometimes when we forget things

می‌خواستم مطمئن شوم که آن را در آنجا قرار داده‌ام، زیرا گاهی اوقات وقتی چنین چیزهایی را فراموش

like that, we don't strive... "strive" means to work towards something; we

می‌کنیم، تلاش نمی‌کنیم... «تلاش» به معنای تلاش برای چیزی است.

don't try as hard as we should. Anyway.

ما آنطور که باید تلاش نمی کنیم. به هر حال.

So, the second part of the coin, what we were talking about is relaxation, and

بنابراین، بخش دوم سکه، آنچه ما در مورد آن صحبت کردیم، آرامش

the importance of relaxation. And I'll tie it to... too, at the end, and you'll

و اهمیت آرامش است. و من آن را در پایان به ... هم می بندم و خواهید

see why I'm doing this. Learning to relax. Because embarrass... okay, I'll

دید که چرا این کار را انجام می دهم. یاد گرفتن آرامش. چون خجالت می کشم... باشه،

get to that. It's, like, when you learn to relax, a few things happen that make

به آن می رسم. مثل این است که وقتی یاد می گیرید آرام باشید، چند چیز اتفاق می افتد که

learning much easier. Number one: You get more energy. What happens is when

یادگیری را بسیار آسان تر می کند. شماره یک: انرژی بیشتری دریافت می کنید. اتفاقی که می افتد این است که وقتی

you're tense and you're stressed out, your muscles are all tight — that

شما تنش دارید و استرس دارید ، ماهیچه های شما سفت می شوند – که

restricts or stops the movement of blood through your body. When you relax, the

حرکت خون را در بدن شما محدود یا متوقف می کند. وقتی آرام می شوید،

blood can move better. When the blood moves better, it actually brings more

خون بهتر می تواند حرکت کند. وقتی خون بهتر حرکت می‌کند، در واقع

energy to your body and more oxygen, so your brain works better and you feel

انرژی بیشتری به بدن شما می‌آورد و اکسیژن بیشتری می‌آورد، بنابراین مغز شما بهتر کار می‌کند و احساس

better. That's gonna make studying easier. That's why we want to get into a

بهتری خواهید داشت. این درس خواندن را آسان تر می کند. به همین دلیل است که می خواهیم وارد

relaxation mode. Once again, you're going to go back to the first minute of

حالت آرامش شویم. یک بار دیگر، شما به دقیقه اول کلاس برمی گردید

class. Yeah. Test retest, right? Tried to teach you some relaxation.

. آره تست مجدد، درست است؟ سعی کردم کمی آرامش را به شما بیاموزم.

So, you get more energy — that's one of the things. What's the second thing that

بنابراین، شما انرژی بیشتری دریافت می کنید - این یکی از چیزهاست. دومین اتفاقی که

happens? Well, your focus increases. "How does my focus increase when I'm

می افتد چیست؟ خوب تمرکزت بیشتر میشه "وقتی آرام هستم تمرکز من چگونه افزایش می یابد

relaxed? That makes no sense." Well, let me explain. When we use a trick... not

؟ این معنی ندارد." خب بذار توضیح بدم وقتی از ترفندی استفاده می‌کنیم... نه

the trick, but we use the method or skill of meditation — what that does is

از ترفند، بلکه از روش یا مهارت مدیتیشن استفاده می‌کنیم - کاری که انجام می‌دهد این است

it helps us create a more efficient and effective brain. A bit of science, here.

که به ما کمک می‌کند مغزی کارآمدتر و مؤثرتر ایجاد کنیم. کمی علم، اینجا.

Neural pathways — these are the things... how the brains connect. So,

مسیرهای عصبی - اینها چیزهایی هستند که مغزها چگونه به هم متصل می شوند. بنابراین،

this is your brain. So, this is the cell, and it has little fingers come

این مغز شماست. بنابراین، این سلول است و انگشتان کوچکی دارد که

out. Neural pathways start connecting, and they get stronger and better, and

بیرون آمده اند. مسیرهای عصبی شروع به اتصال می کنند و قوی تر و بهتر می شوند و بهتر

they can communicate better so your brain works more effectively and

می توانند ارتباط برقرار کنند تا مغز شما موثرتر و

efficiently. By working on meditation, like mindfulness meditation, the brain

کارآمدتر کار کند. با کار بر روی مدیتیشن، مانند مراقبه ذهن آگاهی، مغز

actually gets better at thinking. So, it's easier to learn because you have

در واقع در تفکر بهتر می شود. بنابراین ، یادگیری آسان تر است زیرا شما

more connections, so you can process more information. Pretty cool, huh? And

ارتباطات بیشتری دارید، بنابراین می توانید اطلاعات بیشتری را پردازش کنید. خیلی باحاله، نه؟

you thought you were taking a nap in school; not doing anything right. Shame

و فکر می کردی که در مدرسه چرت می زنی . هیچ کاری را درست انجام ندادن شرم

on that teacher for saying that to you. All right? So, we get more energy;

بر آن معلم که این را به شما گفت. خیلی خوب؟ بنابراین، ما انرژی بیشتری دریافت می کنیم.

better connections. The third thing that happens when you are relaxed and it

ارتباطات بهتر سومین اتفاقی که هنگام آرامش و

comes to learning is that we let go of fear. Okay? You cannot be fearful and

یادگیری می افتد این است که ما ترس را کنار می گذاریم . باشه؟ شما نمی توانید

relaxed at the same time.

در عین حال ترسیده و آرام باشید.

Do you remember I said I was gonna tie embarrassment with relaxation? Well,

یادت هست گفتم می خواهم خجالت را با آرامش گره بزنم؟ خوب،

embarrassment you're kind of fearful, right? But when you're relaxed, it's the

خجالت آور که شما یک جورهایی می ترسید، درست است؟ اما وقتی آرام هستید،

opposite. You can't be both. So, if you're relaxed, you can't really feel...

برعکس است. شما نمی توانید هر دو باشید. بنابراین، اگر آرام باشید، واقعاً نمی‌توانید

feel that fear or embarrassment, which will allow you to go through the process

آن ترس یا خجالت را احساس کنید، که به شما امکان می‌دهد

of learning. Not bad, right? So, by being relaxed, we get more energy to

فرآیند یادگیری را طی کنید. بد نیست، درست است؟ بنابراین، با آرامش، انرژی بیشتری برای

study, we're much more efficient. Ah, and I forgot one more that's really

مطالعه می گیریم، بسیار کارآمدتر هستیم. آه، و یکی دیگر را فراموش کردم که واقعاً

important. Less stress. Notice I didn't say: "no stress". I said: "less stress".

مهم است. استرس کمتر. توجه کنید من نگفتم: "بدون استرس". گفتم: استرس کمتر.

When we're embarrassed — that's a high level of stress, and that's a problem

زمانی که ما خجالت می کشیم - این سطح استرس بالایی است و این یک مشکل

because it stops us from learning. And why does that happen? When you have a

است زیرا ما را از یادگیری باز می دارد. و چرا این اتفاق می افتد؟ وقتی

high level of stress, the brain has too much information going on, so you can't

سطح استرس بالایی دارید، مغز اطلاعات زیادی دارد، بنابراین نمی

take in new information readily. So, memory is poor; and learning skills are

توانید اطلاعات جدید را به راحتی دریافت کنید. بنابراین، حافظه ضعیف است. و مهارت‌های یادگیری

poor because you can't take that in. Okay? You can't remember it because you

ضعیف هستند زیرا نمی‌توانید آن را قبول کنید. باشه؟ شما نمی توانید آن را به خاطر بسپارید زیرا

can't take it in. When you are relaxed... and we talk about, you

نمی توانید آن را قبول کنید. وقتی آرامش دارید... و ما در مورد آن صحبت می کنیم، می

know... relaxation through meditation and whatnot. Well, less stress means

دانید ... آرامش از طریق مدیتیشن و چه چیزهای دیگری. خب، استرس کمتر به

there's the emotional... okay. I should be careful; make sure I get this to you.

این معنی است که عاطفی وجود دارد... باشه. باید مراقب باشم؛ مطمئن شوید که این را به شما می رسانم

Notice I said: "less stress", not: "no stress"? You have to have a little

توجه کنید که گفتم: "استرس کمتر"، نه: "بدون استرس"؟ شما باید کمی

stress. That stress that you have is emotional, and not bad emotion. When we

استرس داشته باشید. استرسی که دارید احساسی است و نه احساس بد. وقتی

have emotion, we tend to remember things. Remember your last birthday when

احساسات داریم، تمایل داریم چیزهایی را به خاطر بسپاریم . آخرین تولد

you were 12? You're not 12 anymore; you remember — you were happy. Emotions help

خود را در 12 سالگی به یاد دارید؟ تو دیگر 12 ساله نیستی. شما به یاد دارید - شما خوشحال بودید. احساسات به ما کمک می

us glue memories. So, when we lessen our stress, then we go from that

کنند تا خاطرات را بچسبانیم. بنابراین، وقتی استرس خود را کاهش می‌دهیم، از آن

embarrassed, crazed state and come down a little bit, but we allow a little bit

حالت خجالت زده و دیوانه خارج می‌شویم و کمی پایین می‌آییم، اما اجازه می‌دهیم

of stress for our emotions to come in so we can help remember, and that's what

کمی استرس به احساسات ما وارد شود تا بتوانیم به یادآوری کمک کنیم، و این همان کاری است که

relaxation does. It gets you relaxed, so you can feel those emotions; your

آرامش انجام می‌دهد. این شما را آرام می کند، بنابراین می توانید آن احساسات را احساس کنید.

memories stay. Why is this important? Learning is memory, so if your memory is

خاطراتت بماند چرا این مهم است؟ یادگیری حافظه است، بنابراین اگر حافظه شما ثابت است

sticking, basically learning sticks. So, if you're in a classroom and you're

، اساساً یادگیری می ماند. بنابراین، اگر در کلاس درس هستید و

relaxed, you can actually take in what the teacher is saying to you a lot

آرام هستید، در واقع می‌توانید آنچه را که معلم به شما می‌گوید بسیار

better and keep it; or if you're watching a video.

بهتر درک کنید و آن را حفظ کنید. یا اگر در حال تماشای یک ویدیو هستید.

Some of you comment that I make jokes. Every once in a while, I get the German

برخی از شما نظر می دهید که من شوخی می کنم. هر چند وقت یکبار آلمانی را می‌بینم

who says: "Stop the joking. Just be serious. Yeah?" I'm like: "Whatever.

که می‌گوید: "شوخی را بس کن. فقط جدی باش. آره؟" من می گویم: "هر چه باشد.

You're watching it." No, I'm not joking. And my... actually German students are

تو داری تماشاش می کنی." نه، شوخی نمی کنم. و در واقع دانش آموزان آلمانی من

great. Thank you very much; you guys make some of the best comments. I tell

عالی هستند. بسیار از شما متشکرم؛ شما بچه ها بهترین نظرات را می دهید. من

the jokes — so now you'll know — because if you giggle, or laugh, or even if

جوک‌ها را می‌گویم - پس حالا متوجه خواهید شد - زیرا اگر بخندید، بخندید، یا

you're like: "What a dumb joke" — I got an emotional response. You're going to

حتی اگر بگویید: "چه شوخی احمقانه‌ای" - من یک پاسخ احساسی دریافت کردم. به

remember when you tell your friend: "And then he stopped and he says this joke in

یاد می آورید وقتی به دوستتان می گویید: "و بعد او متوقف شد و این جوک را

the middle of teaching me the grammar point about..." you remembered — that's

در میانه آموزش نکته گرامر در مورد... به من می گوید" شما به یاد آوردید - این

my point. Wow. Yeah. Okay. So, we talked about relaxation, and I've tied it

حرف من است. وای. آره باشه. بنابراین، ما در مورد آرامش صحبت کردیم و من آن

together with embarrassment. Remember I said: "When we relax, we lessen the

را با خجالت به هم گره زدم. یادتان هست که گفتم: "وقتی آرامش می گیریم، استرس را کم می کنیم

stress"? Embarrassment is too much stress; it makes it harder for us to

"؟ خجالت استرس بیش از حد است . یادگیری را برای ما سخت تر می کند

learn. We lessen that stress, so we can let the emotional content come in to

. ما این استرس را کاهش می‌دهیم، بنابراین می‌توانیم اجازه دهیم محتوای عاطفی وارد شود تا

help us remember, make our memories better, learn easier. And remember this?

به ما کمک کند به خاطر بسپاریم، خاطراتمان را بهتر کنیم، و یاد بگیریم. و این را به خاطر بسپارید؟

We talked about getting more energy — yeah? — and better focus. Putting those

ما در مورد دریافت انرژی بیشتر صحبت کردیم - بله؟ - و تمرکز بهتر با کنار هم قرار دادن این

two together, we're able to learn better, and that's what I talked about —

دو، ما می‌توانیم بهتر یاد بگیریم ، و این چیزی است که من در مورد آن صحبت کردم -

enhancing the learning process. And I gave you a tool you're going to use.

افزایش فرآیند یادگیری. و من ابزاری را به شما دادم که قرار است از آن استفاده کنید.

Now, I want to do that test retest, since we've done this lesson. We're

اکنون، من می خواهم آن تست مجدد را انجام دهم، زیرا ما این درس را انجام داده ایم. ما

gonna go back to the breathing. And let's just see, now that you know how to

به تنفس برمی گردیم. و بیایید ببینیم، حالا که می دانید چگونه

do it and I've explained it, we're gonna test and retest. See if it changes your

این کار را انجام دهید و من آن را توضیح دادم، ما تست می کنیم و دوباره آزمایش می کنیم. ببین حالتت عوض میشه یا نه

state. So, take five seconds now. You can look at the nice, little plumage

بنابراین، اکنون پنج ثانیه وقت بگذارید. شما می توانید به پرهای زیبا و کوچک

here, or the nice little plants. Okay? And take the time to see how you feel

اینجا یا گیاهان کوچک زیبا نگاه کنید. باشه؟ و وقت بگذارید و ببینید در حال حاضر چه احساسی دارید

right now. How relaxed? Give yourself a number between one and ten. Okay. That's

. چقدر راحت؟ به خود عددی بین یک تا ده بدهید. باشه. این

the take off because I'm about to give you your numbers now. Are you ready? So,

مرحله شروع است، زیرا من اکنون شماره های شما را به شما می دهم. اماده ای؟ بنابراین،

let's start the relaxation process. Remember: Eyes closed. Inhale. One, two,

بیایید روند آرامش را شروع کنیم. به یاد داشته باشید: چشمان بسته. دم کنید. یک دو

three, four, five, six, seven. Exhale. Eleven, ten, nine, eight, seven, six,

سه چهار پنج شش هفت. بازدم. یازده، ده، نه، هشت، هفت، شش،

five, four, three, two, one. Relax. Inhale. One, two, three, four, five,

پنج، چهار، سه، دو، یک. آروم باش. دم کنید. یک دو سه چهار پنج

six, seven. Exhale. Eleven, ten, nine, eight, seven, six, five, four, three,

شش هفت. بازدم. یازده، ده، نه، هشت، هفت، شش، پنج، چهار، سه،

two, one. Relax. Last one. Inhale. One, two, three, four, five, six, seven.

دو، یک. آروم باش. اخرین. دم کنید. یک دو سه چهار پنج شش هفت.

Exhale. Eleven, ten, nine, eight, seven, six, five, four, three, two, one. Relax.

بازدم. یازده، ده، نه، هشت، هفت، شش، پنج، چهار، سه، دو، یک. آروم باش.

Open your eyes. How do you feel now? That's one minute. Only one minute. See

چشماتو باز کن الان شما چه احساسی دارید؟ این یک دقیقه است. فقط یک دقیقه ببینید

how your status changed or how your... your mind and your body have changed.

وضعیت شما چگونه تغییر کرده است یا چگونه ذهن و بدن شما تغییر کرده است.

Okay. That's our test retest. Good.

باشه. این تست مجدد ماست. خوب

Now, teaching you all this stuff is great, but then you're gonna say: "So,

اکنون، آموزش همه این موارد به شما عالی است، اما سپس خواهید گفت: "خب،

how do I use it? What am I going to use it for?" Well, I'm going to give you two

چگونه از آن استفاده کنم؟ قرار است از آن برای چه استفاده کنم؟" خوب، من قصد دارم دو نکته را به شما ارائه دهم

tips — this is your homework — in order to take what we've done in this class

- این تکالیف شماست - تا کارهایی را که در این کلاس انجام داده‌ایم انجام دهید

and put it into practice to help you get better at learning English. Notice how I

و آن را عملی کنید تا به شما در یادگیری بهتر زبان انگلیسی کمک کند. توجه کنید که چگونه

said that was a one-minute relaxation. You can use that same one-minute

گفتم که یک دقیقه آرامش بود. شما می توانید قبل از شروع مطالعه انگلیسی از همان آرامش یک دقیقه ای استفاده

relaxation before you start studying English to get you into that state where

کنید تا شما را به حالتی

you're more focused, feel more energy — okay? — and you lessen the stress so you

برسانید که تمرکز بیشتری داشته باشید، انرژی بیشتری احساس کنید - خوب است؟ - و استرس را کاهش می دهید تا

can study better. Sounds like a woodpecker. Woody Woodpecker. Heh, heh,

بهتر بتوانید مطالعه کنید. شبیه دارکوب است. دارکوب وودی. هه، هه،

heh, heh. Heh, heh, heh, heh. Heh, heh, heh, heh, heh. Yeah. You can go watch

هه، هه. هه، هه، هه، هه. هه، هه، هه، هه، هه. آره می توانید

the stuff afterwards. "What's he talking about? Woody Woodpecker." Anyway, so:

بعد از آن به تماشای مطالب بروید. "او در مورد چه چیزی صحبت می کند؟ وودی دارکوب." به هر حال، بنابراین:

Before you study, do the one-minute... it's not a test retest. It's a

قبل از مطالعه، یک دقیقه را انجام دهید... این یک تست مجدد نیست. این یک

relaxation technique. To make it even stronger, do this three times a day for

تکنیک آرامش بخش است. برای قوی تر کردن آن ، این کار را سه بار در روز به مدت

30 days. For the next 30 days, just randomly sit down, breathe in and out

30 روز انجام دهید. برای 30 روز آینده، فقط به طور تصادفی بنشینید،

three times, three times a day. That's three minutes of your life. Okay? I'm

سه بار و سه بار در روز نفس بکشید. این سه دقیقه از زندگی شماست. باشه؟ من

not asking for very much. And also, at the same time, just before you study

زیاد درخواست نمی کنم. و همچنین، در همان زمان، درست قبل از مطالعه

English, do it again. You'll find that pretty soon, when you say that magic

زبان انگلیسی، آن را دوباره انجام دهید. خیلی زود متوجه خواهید شد، وقتی کلمه جادویی را

word: "relax" — you're just gonna drop like a stone, which is what we want;

بگویید: "آرام باش" - مثل یک سنگ می افتی، چیزی که ما می خواهیم.

getting you into the perfect zone to learn.

شما را به منطقه ای عالی برای یادگیری می برد.

"Now, what about the embarrassment thing, James? You gave me all this bad

"حالا، در مورد چیز خجالتی ، جیمز؟ تو همه این

news and good news about it." Well, I have a solution for that, too. There was

خبرهای بد و خبرهای خوب را در مورد آن به من دادی." خب من هم راه حلی برای آن دارم.

a guy who did "40 Days of Rejection" or "100 Days of Rejection". I forgot his

پسری بود که "40 روز رد" یا "100 روز رد" را انجام داد.

name and his book. Sorry. I'll have to remember and some time... or maybe

اسم و کتابش را فراموش کردم. متاسف. من باید مدتی به یاد بیاورم ... یا شاید

you'll look it up. Anyway. What he did was he went through 100 days, looking

شما آن را جستجو کنید. به هر حال. کاری که او کرد این بود که 100 روز را پشت سر گذاشت و به

for rejection. He would go to places to purposely get people to say: "No". I'm

دنبال رد شدن بود. او به جاهایی می رفت تا عمداً مردم را وادار کند که بگویند: "نه". من آنقدرها با تو بد نیستم

not that mean to you, but while you're doing your 30 days of relaxation,

، اما در حالی که 30 روز استراحت خود را انجام می‌دهی،

because you're gonna need it — I'm gonna suggest you go out of your way for 30

چون به آن نیاز خواهی داشت - به تو پیشنهاد می‌کنم 30 روز از راه خود دست

days, and you go to get rejected. "What?" Yeah. I'm telling you: Go to

بکشی، و برو تا طرد شوی. . "چی؟" آره من به شما می گویم: برو

McDonald's, walk up and go: -"Hi, McDonald's. Can I get a Burger King

مک دونالد، برو بالا و برو: -"سلام مک دونالد. آیا می توانم برگر کینگ

special?" -"Get out of here. No." And then leave. Now, here's the key to this:

ویژه بگیرم؟" -"از اینجا برو. نه." و سپس ترک کنید. حالا کلید این کار

I want you to, after a while, go: "Why?" And I go: "Well, this isn't... this

اینجاست: می‌خواهم بعد از مدتی بروی: "چرا؟" و من می گویم: "خب، این نیست...

isn't Burger King." You'll start finding after about the first ten days, you

این برگر کینگ نیست." تقریباً بعد از ده روز اول شروع به یافتن خواهید کرد،

don't die when people say: "No" or they say: "Leave" or what... you just don't

وقتی مردم می گویند: "نه" یا می گویند: "ترک" یا چه چیزی... نمی

die. And when you say: "Why?" Some of them will actually explain it to you.

میرید. و وقتی می گویید: "چرا؟" برخی از آنها در واقع آن را برای شما توضیح خواهند داد.

And you'll start noticing that rejection doesn't bother you, so that whole thing

و متوجه خواهید شد که طرد شدن شما را آزار نمی دهد، به طوری که کل چیز

about the tribe and the ego won't bother you so much. And you'll realize when you

در مورد قبیله و منیت آنقدر شما را آزار نمی دهد. و وقتی می

say: "Why?" it's not usually personally about you; so it won't be bothering you,

گویید: "چرا؟" معمولاً به شخص شما مربوط نمی شود. بنابراین شما را آزار نمی دهد،

because it's not your ego. It won't be rejected from the tribe, so you don't

زیرا این منیت شما نیست. از طرف قبیله رد نمی شود، بنابراین

have to worry about that. And then we're doing the relaxation technique, and

لازم نیست نگران آن باشید. و سپس ما تکنیک آرام سازی را انجام می دهیم، و

you're gonna start finding that you don't mind. And that's also going to

شما شروع به دریابید که برایتان مهم نیست. و این به

help you when you're doing your English: You won't mind if you don't do so well,

شما کمک می‌کند زمانی که انگلیسی خود را انجام می‌دهید: اگر آنقدر خوب انجام ندهید،

or being embarrassed of asking that question in the classroom, or asking the

یا از پرسیدن آن سؤال در کلاس خجالت می‌کشید، یا

teacher something, or talking to a stranger. Yeah. Go out there. Go talk to

چیزی از معلم بپرسید، یا با یک نفر صحبت می‌کنید، برایتان مهم نیست. غریبه آره برو بیرون برو

some stranger in the street. Go up and go: "Hey. Do you mind if I borrow $500?"

تو خیابون با یه غریبه صحبت کن برو بالا و برو: "هی. اشکالی داری 500 دلار قرض بگیرم؟"

When they go: "No", then go: -"Why?" -"I don't know you." -"Okay, that's cool.

وقتی رفتند: "نه"، بعد برو: -"چرا؟" -"من شما را نمی شناسم." -"باشه، عالیه.

Oh, yeah. I wouldn't either." Totally different attitude than: "Oh, my gosh,

اوه، آره. من هم نمیخوام." نگرش کاملاً متفاوت از این است که: "اوه، خدای من،

oh, my gosh. They're..., they're gonna say..." What are they going to do to

اوه، خدای من. آنها...، می خواهند بگویند..." آنها قرار است با

you? Kill you? No. In most cases, they're gonna look at you and laugh, and

شما چه کنند؟ میکشمت؟ نه. در بیشتر موارد، آنها به شما نگاه می کنند و می خندند،

that's it. And you'll notice each time: Whoop, I'm still alive. Okay? And then

و تمام. و هر بار متوجه خواهید شد: اووو، من هنوز زنده ام. باشه؟ و

it's going to become a natural state for you. If you like the experiment enough,

سپس برای شما حالت طبیعی خواهد شد . اگر آزمایش را به اندازه کافی دوست دارید،

don't do it for 30 days; do it for 100. And I'll give you a little hint. Mark

آن را به مدت 30 روز انجام ندهید. این کار را برای 100 انجام دهید. و من به شما یک راهنمایی کوچک می کنم.

off 100 days in your calendar, start at the 100 day, and knock it off. By the

100 روز را در تقویم خود علامت بزنید، از 100 روز شروع کنید و آن را حذف کنید. تا

time that's done, you're going to forget that I even mentioned this to you and

زمانی که این کار تمام شود، فراموش خواهید کرد که من حتی به شما این را اشاره کردم و

it's just going to be the new, natural you. So, this isn't just about English,

این فقط یک شما جدید و طبیعی خواهد بود. بنابراین، من حدس می‌زنم که این فقط در مورد انگلیسی نیست

I guess. I know. But if you apply this for English, you're gonna get amazing

. میدانم. اما اگر این را برای انگلیسی اعمال کنید، نتایج شگفت انگیزی خواهید داشت

results. If you apply it on other things, you're going to get even better

. اگر آن را روی چیزهای دیگر اعمال کنید ، حتی نتایج بهتری خواهید

results.

گرفت.

Anyway. I gave you your homework. I gave you your test retest, gave you your

به هر حال. مشقت رو بهت دادم من به شما تست مجدد دادم، درس را به شما دادم

lesson. Hope you like these learning process videos. We'd like to do more of

. امیدوارم از این ویدیوهای فرآیند یادگیری خوشتان بیاید . ما دوست داریم کارهای بیشتری از آنها انجام دهیم

them. Just let us know. Just do not ask us to do it between... between November

. فقط به ما اطلاع دهید. فقط از ما نخواهید که این کار را بین... بین

15th and, like... no, not February. March 20th. It's cold in Canada. Want to

15 نوامبر و مانند... نه، نه فوریه انجام دهیم. 20 مارس. هوا در کانادا سرد است. میخوای

see me die? Want to see me die for this? I'm not going to die for this. But I

مرگ منو ببینی؟ میخوای ببینی برای این میمیرم؟ من برای این نمیمیرم اما من تو را

love you, so I'll do more. Okay? Anyway, listen: It's been a pleasure. But before

دوست دارم، پس بیشتر کار خواهم کرد. باشه؟ به هر حال گوش کن: مایه لذت بود. اما قبل از

I go, I need you to go to www.eng as an English, vid as in video.com. Go look at

رفتن، باید به عنوان یک انگلیسی به www.eng بروید، مانند ویدیو.com. برو به

the more... the learning process. I believe Alex has one up there; a few

روند یادگیری بیشتر نگاه کن. من معتقدم الکس یکی از آنها را دارد. چند

others will have them. They're great videos, along with our normal English

نفر دیگر آنها را خواهند داشت. آنها به همراه مجموعه‌های انگلیسی معمولی ما، ویدیوهای فوق‌العاده‌ای هستند

sets, so you can apply the techniques we give you here to the other videos. Don't

، بنابراین می‌توانید تکنیک‌هایی را که در اینجا به شما ارائه می‌دهیم، در ویدیوهای دیگر اعمال کنید.

forget to like and subscribe; and I look forward to seeing you in the next

لایک و اشتراک فراموش نشه؛ و من مشتاقانه منتظر دیدن شما در

videos. Anyway, enjoy the scenery. I love it out here. Ciao.

ویدیوهای بعدی هستم. به هر حال از مناظر لذت ببرید. من اینجا را دوست دارم سیائو