What’s the difference? 5 confusing word pairs for work

Doo-doo-doo, doo-doo-doo, doo-doo-doo, doo-doo-doo, doo-doo-doo, doo-doo-doo, doo-doo-doo, doo-doo-doo.

دووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووون.

Hi, James from...

سلام، جیمز از...

E, no, no, sorry, guys.

E، نه، نه، ببخشید، بچه ها.

E, meeting is correct.

E، ملاقات صحیح است.

Why did you even put "reunion" up there?

چرا حتی "تجمیع مجدد" را در آنجا قرار دادید؟

That's incorrect.

این نادرست است.

Oh, yeah.

اوه، آره

Today's lesson is on confused pairs.

درس امروز در مورد جفت های سردرگم است.

This can happen for native speakers, even, but a lot of times students get confused.

این ممکن است حتی برای افراد بومی زبان هم اتفاق بیفتد، اما اغلب اوقات دانش آموزان گیج می شوند.

And E is trying to demonstrate here that the person saying this at reunion, which is when

و E در اینجا سعی می‌کند نشان دهد که شخصی که این را در زمان ملاقات مجدد می‌گوید، یعنی زمانی

people who haven't met in a long time come together, like a family reunion or, I don't

که افرادی که برای مدت طولانی ملاقات نکرده‌اند دور هم جمع می‌شوند، مانند یک گردهمایی خانوادگی یا،

know, a school reunion when you graduate, it's not the same as a meeting where people

نمی‌دانم، یک ملاقات مجدد در مدرسه وقتی فارغ‌التحصیل می‌شوید، این مانند جلسه ای نیست که در آن افرادی

they've met regularly, but they meet at this time for an important conversation, very different.

که به طور مرتب ملاقات کرده اند، اما در این زمان برای یک گفتگوی مهم ملاقات می کنند، بسیار متفاوت.

This is a confused pair, and today I'm going to give you five other confused pairs that

این یک جفت گیج است، و امروز پنج جفت گیج دیگر را به شما می دهم

you may find in business, alright, in business situations.

که ممکن است در تجارت پیدا کنید، خوب، در موقعیت های تجاری.

So, let's go to the board and we're going to take a look at a story.

بنابراین، بیایید به تابلو برویم و یک داستان را بررسی کنیم.

Now, I want you to read along with the story and see if you can spot the confused word

حالا، من از شما می خواهم همراه با داستان بخوانید و ببینید آیا می توانید کلمه گیج کننده

or the word that shouldn't be there.

یا کلمه ای را که نباید وجود داشته باشد پیدا کنید.

Sometimes these are homophones or homonyms, which means they sound like the word, very

گاهی اوقات اینها همفون یا همگون هستند، به این معنی که آنها شبیه کلمه هستند، بسیار

similar to it, and sometimes they're written similar to the word, but they don't actually

شبیه به آن هستند، و گاهی اوقات آنها شبیه به کلمه نوشته می شوند، اما در واقع

mean the same thing.

معنی یکسانی ندارند.

Your job today or right now is with me just to read along with me, see if you can spot

کار شما امروز یا الان با من است فقط برای خواندن همراه من، ببینید آیا می توانید

those words, then afterwards what we're going to do is we're going to take a quick break,

آن کلمات را ببینید، سپس کاری که می خواهیم انجام دهیم این است که یک استراحت سریع داشته باشیم،

I'm going to go through some vocabulary and show you the word that this word may be confused

من می روم از طریق مقداری واژگان و لغتی که ممکن است این کلمه با آن اشتباه گرفته شود را به شما نشان دهد

with, explain it to make sure you understand, give you some little hints that will help

، آن را توضیح دهید تا مطمئن شوید متوجه شده اید، نکات کوچکی را به شما ارائه می دهد که به شما کمک می کند

you to make sure you know the difference, and then we'll come back at the end and we'll

تا مطمئن شوید که تفاوت را می دانید، و سپس ما به این موضوع باز خواهیم گشت. به پایان می رسد

go over the story again and we'll replace the words that should be there.

و ما دوباره داستان را مرور می کنیم و کلماتی که باید وجود داشته باشند را جایگزین می کنیم.

All right?

خیلی خوب؟

It's going to be fun.

قرار است سرگرم کننده باشد.

I know you're going to enjoy it.

می دانم که از آن لذت خواهید برد.

Let's go to the board and get started.

بیایید به هیئت مدیره برویم و شروع کنیم.

First thing we have here is - let me go on this side, make sure you can see it properly.

اولین چیزی که در اینجا داریم این است - اجازه دهید از این طرف بروم، مطمئن شوید که می توانید آن را به درستی ببینید.

Here's E and here's James, myself and E. We're playing characters in this one, okay?

اینجا E و اینجا جیمز، من و E. ما در این یکی نقش شخصیت ها را بازی می کنیم، خوب؟

So, I call this one "business as usual".

بنابراین، من این یکی را "کسب و کار به طور معمول" می نامم.

When people normally in North America say "business as usual", it means the way things

هنگامی که مردم در آمریکای شمالی به طور معمول می گویند "کسب و کار به طور معمول"، به این معنی است که کارها

normally go.

به طور معمول پیش می روند.

All right?

خیلی خوب؟

It's business as usual.

این کار طبق معمول است.

Nothing has changed.

هیچ چیز تغییر نکرده است.

"Hey, James, can you give me some advice?"

"هی، جیمز، می تونی راهنماییم کنی؟"

"Sure, E. What do you need?"

"حتما، E. به چه چیزی نیاز دارید؟"

"What's the best way to get a pay raise from my boss?"

"بهترین راه برای افزایش حقوق از رئیسم چیست؟"

"James."

"جیمز."

"Well, besides going to work, how do you help the company?"

"خب، علاوه بر سر کار، چگونه به شرکت کمک می کنید؟"

"E."

"E."

"I stay latter than everyone else."

من دیرتر از بقیه می مانم .

"J."

"جی."

"That is good, E, but that hard means you should get more money when you don't do a

"این خوب است، E، اما سخت به این معنی است که وقتی کار زیادی انجام نمی دهید باید پول بیشتری دریافت کنید

lot of work."

."

"E."

"E."

"Are you trying to infer that I am lazy?"

"آیا می خواهید استنباط کنید که من تنبل هستم؟"

Interesting.

جالب هست.

You read the story?

داستان رو خوندی؟

Take a quick look.

نگاهی سریع بیندازید.

Now, we're going to take a quick break and we're going to come back and we'll do the

حالا، ما یک استراحت سریع می‌گیریم و برمی‌گردیم و

vocabulary that goes with this.

واژگانی را که با این کار همراه است انجام می‌دهیم.

Ready?

آماده؟

Okay.

باشه.

So, let us go to the board and take a look at what we have here, because this is about

بنابراین، اجازه دهید به تابلو برویم و به آنچه در اینجا داریم نگاهی بیندازیم، زیرا این در مورد

confused words that can be used in English, business English, to be specific, business

کلمات سردرگمی است که می تواند در انگلیسی، انگلیسی تجاری، به طور خاص، انگلیسی تجاری استفاده شود

English.

.

All right?

خیلی خوب؟

So, some of these words, I'll be honest with you, a lot of native speakers don't even use

بنابراین، برخی از این کلمات، من با شما صادق خواهم بود ، بسیاری از زبان مادری حتی به طور منظم استفاده نمی کنند

regularly.

.

So, aren't you going to be the special one when you pull this word out, like, from your

بنابراین، آیا وقتی این کلمه را از جیب پشتی خود بیرون می آورید

back pocket, like, "Badam", and they're like, "I haven't used that in a word in a while."

، مانند "بادام" و آنها مانند "من آن را در یک کلمه در یک کلمه به کار نرفته ام، آیا شما فردی خاص نخواهید بود." در حالی که."

And here's this foreign person using it.

و در اینجا این شخص خارجی از آن استفاده می کند.

Okay.

باشه.

So, the first one we look at is "advise", and when you advise someone is to suggest,

بنابراین، اولین موردی که ما به آن نگاه می کنیم «تصور» است، و وقتی به کسی توصیه می کنید، پیشنهاد دادن است،

as in a verb form.

مانند یک فعل.

So, you see it's a verb.

بنابراین، می بینید که یک فعل است.

Advise someone, you suggest something to help them.

به کسی نصیحت کنید، چیزی برای کمک به او پیشنهاد می کنید.

"I advise you to take the medicine the doctor gave you.

"من به شما توصیه می کنم دارویی را که دکتر به شما داده است مصرف کنید.

I think this is going to be helpful for you."

فکر می کنم این برای شما مفید خواهد بود."

This "advise" has a "z" sound.

این «توصیه» صدای «ز» دارد.

This is different than "advice", and you're going to notice they almost look the same,

این با "نصیحت" متفاوت است، و متوجه خواهید شد که آنها تقریباً یکسان هستند،

except when we say "advice", it has more of an "s" sound, okay?

به جز زمانی که می گوییم "نصیحت" ، بیشتر صدای "s" دارد، خوب؟

That's a beautiful "u" I'm doing for you because you're special, "u", alright?

این یک "u" زیبا است که من برای شما انجام می دهم زیرا شما خاص هستید، "u"، خوب؟

So, it has more of an "s" sound, right?

بنابراین، بیشتر صدای "s" دارد، درست است؟

It is "s", soft.

"s" است، نرم است.

And that is actually the noun form of this, so you want to advise someone and you give

و این در واقع شکل اسمی این است، بنابراین شما می خواهید به کسی توصیه کنید و به

them advice, a suggestion to help.

او توصیه می کنید ، پیشنهادی برای کمک کردن.

Notice we have the singular article, right?

توجه کنید که مقاله مفرد را داریم، درست است؟

Next, "infer".

بعد، "استنتاج".

"Infer" means to come to a conclusion based on evidence.

«استنباط» به معنای نتیجه گیری بر اساس شواهد است.

Think of Sherlock Holmes.

به شرلوک هلمز فکر کنید.

"Well, Watson, it's obvious.

"خب، واتسون، واضح است

The man with the candlestick did it, because there are wax drippings on the floor."

. مرد شمعدانی این کار را کرد، زیرا موم روی زمین می چکد."

In other words, I see evidence or information, and that brings me to come to a conclusion.

به عبارت دیگر، من شواهد یا اطلاعاتی را می بینم و این مرا به نتیجه می رساند.

"Infer".

"نتیجه گیری".

"Inference", that's a longer word than noun for it, right?

"استنتاج"، این کلمه طولانی تر از اسم برای آن است، درست است؟

So, that's a verb.

بنابراین، این یک فعل است.

But then we go over here to "imply".

اما پس از آن به اینجا می رویم تا "دلالت" کنیم.

"Implying" seems to be the same thing, but it's not, because you might have something

به نظر می‌رسد که "تلویحا" همان چیزی است، اما اینطور نیست، زیرا ممکن است چیزی داشته

you want to say, but you don't say it directly.

باشید که بخواهید بگویید، اما مستقیماً آن را نگویید.

So, you see - let me see now.

بنابراین، می بینید - اجازه دهید اکنون ببینم.

You see a friend of yours eating a lot of donuts, and you see him a couple months later

یکی از دوستانت را می بینی که دونات های زیادی می خورد ، و چند ماه بعد

and he's a bit bigger, and you'd say, "Hey, Tom, you're enjoying those donuts, aren't

او را می بینی و او کمی بزرگتر شده است، و می گویی: "هی، تام، تو از آن دونات ها لذت می بری،

you?"

نه؟"

Now, how would you do that?

حالا، چگونه این کار را انجام می دهید؟

Now, we could say you're inferring that because he's eaten donuts, he's gained a lot of weight.

حالا می‌توانیم بگوییم که شما به این نتیجه رسیدید که چون او دونات خورده است، وزن زیادی اضافه کرده است.

That's because of the evidence, "infer".

این به دلیل شواهد است، "استنتاج".

But if you don't say anything, you just say, "Hey, Tom, I see you really like them donuts",

اما اگر چیزی نگویید، فقط می گویید، "هی، تام، می بینم که شما واقعاً از آنها دونات ها خوشتان می آید"،

you're implying - you're not saying Tom is fat, but he probably is, and you don't say

به این معنا هستید - نمی گویید تام چاق است، اما احتمالاً اینطور است، و شما دوست ندارید.

it directly, so you're implying, okay?

مستقیماً آن را نگویید، پس تلویحاً دارید، خوب؟

Now, the next one we're going to look at are prepositions.

حال، مورد بعدی که می خواهیم به آن نگاه کنیم، حروف اضافه هستند.

They both have a preposition use, and that's from "apart from".

هر دوی آنها یک حرف اضافه دارند، و آن از "جدا از" است.

You can say "apart from" for both of these, okay?

شما می توانید برای هر دوی اینها "جدا از" بگویید، خوب؟

However, this one is - usually we say "next to" or "at the side of" something.

با این حال، این یکی است - معمولاً می گوییم "کنار" یا "در کنار" چیزی.

An example - the marker is beside the bottle.

یک مثال - نشانگر کنار بطری است.

Preposition use.

استفاده از حرف اضافه

Marker's beside, right?

نشانگر کنار است، درست است؟

Or "next to".

یا "کنار".

Different word for "next to".

کلمه متفاوت برای "کنار".

When we use "this besides", it means in addition, added on, right?

وقتی از "این علاوه بر" استفاده می کنیم، به این معنی است که اضافه شده است، درست است؟

So, you could say "addition" or "as well", and, you know, besides Tom, who knows about

بنابراین، می توانید بگویید "افزودن" یا "همچنین"، و، می دانید، علاوه بر تام، چه کسی از

this?

این موضوع اطلاع دارد؟

In addition to Tom, who knows about this, right?

علاوه بر تام، چه کسی از این موضوع اطلاع دارد، درست است؟

And you can get money besides.

و علاوه بر این می توانید پول دریافت کنید.

That would be "as well".

این "همچنین" خواهد بود.

You get money besides.

علاوه بر این پول می گیرید.

So, it's like, not just this, you can get this as well.

بنابراین، نه فقط این، بلکه می توانید این را نیز دریافت کنید.

And that's how they're different, okay?

و به این ترتیب آنها متفاوت هستند، خوب؟

So, be careful when you're looking at these because sometimes when they're talking about

بنابراین، وقتی به این موارد نگاه می کنید مراقب باشید زیرا گاهی اوقات وقتی در مورد

"apart from", you can use this one or this one.

"جدا از" صحبت می کنند، می توانید از این یا این یکی استفاده کنید.

So, when you're talking about "in addition" or "as well", you have to use this one, the

بنابراین، وقتی در مورد «افزودن» یا «همچنین» صحبت می‌کنید، باید از این یکی،

"s".

«s» استفاده کنید.

And you can say - the "s" one has, like, two meanings, plural.

و می توانید بگویید - "s" یک، مانند، دو معنی، جمع دارد.

Plura...

پلورا...

Plura...

پلورا...

Plura...

پلورا...

I can't even say it.

حتی نمیتونم بگم.

Plurality.

کثرت.

There you go.

شما بروید.

Okay?

باشه؟

And I'm taking English from that guy, and he can't even say a word, and I'm like, "It

و من از آن پسر انگلیسی می گیرم، و او حتی نمی تواند یک کلمه بگوید، و می گویم "

was hard, okay?

سخت بود، باشه؟

It's a difficult word."

این کلمه سختی است."

Next, "hard".

بعد، "سخت".

Hard is both an adverb and an adjective.

سخت هم قید و هم صفت است.

What do I mean by that?

منظور من از آن چیست؟

As an adverb, we can use it to say something is very difficult.

به عنوان یک قید، می توانیم از آن برای گفتن چیزی بسیار دشوار استفاده کنیم.

That test was hard.

اون امتحان سخت بود

Difficult.

دشوار.

But when I want to talk about the density or when something's hard, it can hurt your

اما وقتی می‌خواهم در مورد چگالی صحبت کنم یا وقتی چیزی سخت است،

hand when you hit it, we're talking about the density of it.

وقتی به آن ضربه می‌زنید ممکن است دستتان آسیب ببیند، ما در مورد چگالی آن صحبت می‌کنیم.

James has a hard head.

جیمز سر سختی دارد.

Hard.

سخت.

Hold on.

صبر کن.

Like wood.

مثل چوب.

Hard.

سخت.

Right?

درست؟

Very dense.

بسیار متراکم.

Versus difficult.

در مقابل دشوار.

James has a difficult head, makes no sense.

جیمز سر سختی دارد ، معنی ندارد.

But depending on the context of the sentence, it will make sense to you.

اما بسته به متن جمله برای شما معنا پیدا می کند.

This is different from "hardly".

این با "به سختی" متفاوت است.

Yes, it's an adverb, but "hardly" means it's not important or significant.

بله، این یک قید است، اما "به سختی" به این معنی است که مهم یا قابل توجه نیست.

Right?

درست؟

So, I hardly notice the motorcycles going by.

بنابراین، من به سختی متوجه موتورسیکلت هایی هستم که می گذرند.

Can you?

میتوانی؟

All right.

خیلی خوب.

But it's hard to ignore them.

اما نادیده گرفتن آنها سخت است.

Ooh.

اوه

Oh, look at that.

اوه، به آن نگاه کنید.

Oh, I use both.

اوه من از هر دو استفاده میکنم

And you will, too, because you're going to learn this lesson well.

و شما نیز خواهید کرد، زیرا این درس را به خوبی یاد خواهید گرفت.

So, "hardly" means not important or significant.

بنابراین، "به سختی" به معنای مهم یا مهم نیست.

Different than "hard", even though they both have adverb uses.

با "سخت" متفاوت است، حتی اگر هر دو دارای قید هستند.

And the last one I want to talk about, when we say "latter", it has two t's.

و آخرین موردی که می‌خواهم در موردش صحبت کنم، وقتی می‌گوییم «آخر»، دو t دارد.

I want you to remember the two t's for a reason, okay?

می‌خواهم این دو t را به دلیلی به خاطر بسپاری، باشه؟

So, "latter" means the second of a group of people.

پس «اخرین» به معنای دوم از گروهی از مردم است.

So, if you said two people, if you said, "James and I are coming to the party", and you say,

بنابراین، اگر گفتید دو نفر، اگر گفتید: " من و جیمز به مهمانی می آییم" و بگویید

"I never really liked the latter one", it's the second one, not the first one.

"من هرگز از دومی خیلی خوشم نیامد"، این دومی است، نه اولی.

And this is similar to the part when we say the latter part of something, it means the

و این شبیه قسمتی است که وقتی می گوییم جزء آخر چیزی به معنای

end part.

قسمت پایانی است.

So, if you were watching a movie in the beginning, like, okay, truth here, I'm going to give

بنابراین، اگر در ابتدا فیلمی را تماشا می‌کردید، مثل، باشه، حقیقت اینجاست، من حقیقت را به

you truth, so let's just - we're not an engVid, we're not doing a video, I just need to speak

شما می‌دهم، پس بیایید فقط - ما یک engVid نیستیم، ما یک ویدیو نمی‌سازیم، فقط نیاز دارم برای صحبت

about this.

در این مورد

John Wick 1 rules.

قوانین جان ویک 1

If you're not watching it, please go watch John Wick 1.

اگر آن را تماشا نمی کنید، لطفا به تماشای John Wick

It rules.

1 بروید.

John Wick 2, well, the beginning was okay, but the latter half, the end part, see?

جان ویک 2، خوب، ابتدا خوب بود، اما نیمه دوم، قسمت پایانی، می بینید؟

Sorry.

متاسف.

I love you, my man, but you really didn't pull out the stops on that one.

من تو را دوست دارم، مرد من، اما تو واقعاً در این مورد کوتاهی نکردی.

Okay?

باشه؟

So, the latter half means the end part.

بنابراین، نیمه دوم به معنای قسمت پایانی است.

And you can see how it's tied into the second of, when we talk about the latter of something

و می توانید ببینید که چگونه به دومی گره خورده است ، وقتی در مورد دومی چیزی صحبت می کنیم

is the second part of it, and then it's the end part, because there's a beginning and

، قسمت دوم آن است، و سپس قسمت پایانی آن است، زیرا یک آغاز و

an end, two parts.

یک پایان، دو قسمت وجود دارد.

And I usually say, if you want to remember this one, think of this one has two t's, two

و من معمولاً می گویم، اگر می خواهید این یکی را به خاطر بسپارید، فکر کنید که این یکی دارای دو t است، دو

meanings, the second or the end part, of two parts.

معنی، قسمت دوم یا پایان، از دو قسمت.

You like that?

شما آن را دوست دارید؟

I know you do.

می دونم که این کار را می کنی.

Well, "later" is an adverb or an adjective, and it basically means not now, later.

خب، «بعد» یک قید یا صفت است و اساساً به معنای نه اکنون، بعداً است.

To make it easy for you, it's the comparative of late.

برای اینکه این کار را برای شما آسان کند، در مقایسه با اواخر است.

If something's late, and you know what late means?

اگر چیزی دیر شده است و می دانید دیر یعنی چه؟

On time is here.

سر وقت اینجاست

If you're late, you're here, on the other side.

اگر دیر کردی، اینجایی، آن طرف.

Early is here.

اوایل اینجاست

What does that mean?

معنی آن چیست؟

Early is before this time, late is after this time.

اوایل قبل از این زمان است، دیر بعد از این زمان است.

Later is even after this time.

بعدها حتی بعد از این زمان است.

Okay?

باشه؟

I will see you later.

بعدا میبینمت.

All right?

خیلی خوب؟

So, it's a comparative, it can be a comparative of late, he is late, she is later, but it

بنابراین، این یک مقایسه است، می تواند مقایسه ای با اواخر باشد، او دیر است، او دیرتر است، اما

also can be just to describe something.

می تواند فقط برای توصیف چیزی باشد.

It was a late movie.

این یک فیلم دیرهنگام بود.

Cool?

سرد؟

All right.

خیلی خوب.

So, now that we know all of these, I would like to go back to the board, go back to our

بنابراین، اکنون که همه اینها را می‌دانیم، می‌خواهم به تابلو برگردم، به

original story, "Business as Usual", and see how we can correct E's use of words.

داستان اصلی خود، «کسب و کار طبق معمول» برگردم و ببینم چگونه می‌توانیم استفاده E از کلمات را اصلاح کنیم.

Are you ready?

اماده ای؟

Let's go.

بیا بریم.

And it is time for us to do "Business as Usual" and go to the board.

و وقت آن است که "کسب و کار به طور معمول" را انجام دهیم و به هیئت برویم.

Now, it's our test time, and as you can see, I have done our bonus work, our quiz for the

اکنون، زمان آزمون ما است، و همانطور که می بینید، من کارهای پاداش، آزمون

end, or our homework, and we're going to fill in the gaps here.

پایانی یا تکالیف خود را انجام داده ام و می خواهیم شکاف ها را در اینجا پر کنیم.

Gaps means spaces.

شکاف ها یعنی فضاها.

So, let's see, from looking at the original story, what word do you think should go here

بنابراین، بیایید ببینیم، با نگاهی به داستان اصلی ، به نظر شما چه کلمه ای باید به اینجا برود

now?

؟

James.

جیمز

I'm sorry.

متاسفم.

Hey, James, can you give me some - yes.

هی، جیمز، می توانی مقداری به من بدهی - بله.

The C is with a soft S sound, advice, a noun.

C با صدای S ملایم، نصیحت، یک اسم است.

Give me some advice.

یه نصیحتم کن

We can see this is telling us - a determiner telling us how much advice, some advice.

می‌توانیم ببینیم که این به ما می‌گوید - تعیین‌کننده‌ای که به ما می‌گوید چقدر توصیه، چند توصیه.

Next.

بعد.

Sure E, what do you need?

مطمئنا E، به چه چیزی نیاز دارید؟

Next.

بعد.

What's the best way to get a pay raise from my boss?

بهترین راه برای افزایش حقوق از رئیسم چیست؟

Well...

خوب

The hint I will give you here is we added an S to tell you there are two meanings for

... نکته ای که در اینجا به شما خواهم داد این است که یک S اضافه کردیم تا به شما بگوییم که این یکی دو معنی دارد

this one.

.

That's right.

درست است.

So, besides, apart from - see, apart from is one of them - it means in addition, and

بنابراین، علاوه بر این، جدا از - ببینید، جدا از یکی از آنهاست - به معنای علاوه بر این است، و

that S told us there's more than one meaning.

اینکه S به ما گفت بیش از یک معنی وجود دارد.

Well, besides going to work, how do you help the company?

خوب، علاوه بر سر کار، چگونه به شرکت کمک می کنید؟

So, in addition to that.

بنابراین، علاوه بر آن.

I stay something than everyone else.

من چیزی از بقیه می مانم.

What would that be?

آن چه خواهد بود؟

That's right.

درست است.

Later.

بعد.

There's late and later.

دیر و بعد هست

Now, do you remember the hint I gave you for the other word that was "later"?

حالا تذکری را که برای کلمه دیگری که «بعدا» بود به شما گفتم؟

It has two Ts, right?

دو تا T داره درسته؟

And it would be the second half or the second thing.

و این نیمه دوم یا چیز دوم خواهد بود.

In this case, we're just comparing it to everyone stays late while I stay later than everyone

در این مورد، ما فقط آن را با دیر ماندن همه مقایسه می کنیم در حالی که من دیرتر از بقیه می مانم

else.

.

That is goodie, but that something means you should get more money when you don't do a

این چیز خوبی است، اما این به این معنی است که وقتی کار زیادی انجام نمی دهید باید پول بیشتری دریافت کنید

lot of work.

.

What would that be?

آن چه خواهد بود؟

We talked about "hard" being difficult and "hard" being the density of something.

ما در مورد سخت بودن "سخت" و چگالی "سخت" بودن چیزی صحبت کردیم.

My head, remember?

سر من، یادته؟

But in this case, we're going to use "hardly".

اما در این مورد، ما از "به سختی" استفاده می کنیم.

Remember what "hardly" means?

به یاد داشته باشید "به سختی" به چه معناست؟

Not significant.

قابل توجه نیست.

And that really means something when we say that staying late doesn't mean anything if

و این واقعاً به معنای چیزی است وقتی می گوییم که اگر کاری انجام نمی دهید دیر ماندن معنایی ندارد

you're not doing any work.

.

That's hardly important, right?

این به سختی مهم است، درست است؟

So we have to use "hardly" here.

بنابراین ما باید در اینجا از "به سختی" استفاده کنیم.

Now finally, we're going to go to the last one, and what do you think that is?

حالا بالاخره به سراغ آخرین مورد می رویم ، و به نظر شما آن چیست؟

Well we said "infer" comes from "evidence", and when you infer something, you're going

خوب ما گفتیم "استنتاج" از "شواهد" می آید، و وقتی چیزی را استنباط می کنید،

to probably say it directly because you have evidence to say this is why I believe.

احتمالاً مستقیماً آن را می گویید زیرا شواهدی دارید که می گویید به همین دلیل است که من معتقدم.

But when you don't say something directly and you kind of hint at it, you are...

اما وقتی چیزی را مستقیماً نمی‌گویید و به نوعی به آن اشاره می‌کنید، دارید...

Well I'm going to say "implying" because that's appropriate in this case, but are you trying

خوب من می‌خواهم بگویم "تلویحا" زیرا در این مورد مناسب است، اما آیا شما سعی می‌کنید

to imply that I'm lazy?

به این نکته اشاره کنید که من تنبل هستم. ?

He's not saying it directly, saying it in a round way, roundabout way.

او مستقیماً آن را نمی‌گوید، آن را به صورت گرد و دور می‌گوید.

"Well, you don't really work hard, so staying late doesn't matter because you're lazy."

"خب، شما واقعاً سخت کار نمی کنید، بنابراین تا دیر وقت ماندن مهم نیست زیرا شما تنبل هستید."

And then he's like, "Damn it, how can you do that to me?"

و سپس او می گوید: "لعنتی، چگونه می توانی با من این کار را انجام دهی؟"

Yeah, that's what happens.

بله، این چیزی است که اتفاق می افتد.

So this is our little test, and if you go back over the video, you can see what words

بنابراین این تست کوچک ماست، و اگر به ویدیو برگردید، می‌توانید ببینید که

I had there instead, and what words you have there now, correct?

من در عوض چه کلماتی را در آنجا داشتم و اکنون چه کلماتی در آنجا دارید، درست است؟

Alright.

بسيار خوب.

Now, I'm going to go over our bonus.

اکنون، من می خواهم به پاداش خود بپردازم.

A lot of times you'll hear people say "made with", "made of", or "made by", and that might

بسیاری از اوقات می شنوید که مردم می گویند "ساخته شده با"، "ساخته شده از"، یا "ساخته شده"، و این ممکن

be confusing for you because the main word they're using, a verb, is "made", and they're

است برای شما گیج کننده باشد، زیرا کلمه اصلی آنها، یک فعل، "ساخته شده" است. و آنها به

simply changing the preposition.

سادگی حرف اضافه را تغییر می دهند.

So how am I going to make it easy for you?

پس چگونه می خواهم کار را برای شما آسان کنم؟

I'm going to give you a quick guide, because these are, remember, confused words, where

من می‌خواهم یک راهنمای سریع به شما ارائه کنم، زیرا به یاد داشته باشید، اینها کلمات گیج‌کننده‌ای هستند، جایی

you might think "made of" is "made with" or "made by", and I'm going to help you.

که ممکن است فکر کنید "ساخته شده با" یا "ساخته شده توسط" است، و من به شما کمک خواهم کرد.

So "made with", so "with" means comes together, and ingredients.

پس «ساخته شده با»، پس «با» یعنی با هم، و مواد تشکیل دهنده.

When you make a cake, you say it's made with eggs, milk, and butter, because these things

وقتی کیک درست می کنید، می گویید با تخم مرغ، شیر و کره درست می شود، زیرا این چیزها

come together.

با هم ترکیب می شوند.

"Made with", those are the ingredients.

"ساخته شده با"، اینها مواد تشکیل دهنده هستند.

But what happens if you have something like my sweater here?

اما اگر چیزی شبیه ژاکت من اینجا داشته باشید چه اتفاقی می افتد؟

Do you say "made with"?

آیا می گویید "ساخته شده با"؟

Well, you can say it's made with cotton, but that doesn't make sense.

خوب، می توان گفت با پنبه ساخته شده است، اما این منطقی نیست.

When you want to talk about the actual material itself, the object, you can say it's made

وقتی می خواهید در مورد خود ماده واقعی ، شیء صحبت کنید، می توانید بگویید از آن ساخته شده است

of, and it means this is the stuff that it comes from.

، و به این معنی است که این چیزی است که از آن می آید.

So it's - here's an example.

اینطور است - این یک مثال است.

Cheese is made with or made of milk?

پنیر با شیر درست می شود یا از آن؟

Yeah, it's made of milk.

آره از شیر درست شده

That's the material that goes into making cheese.

این موادی است که برای تهیه پنیر استفاده می شود.

Yeah, you can make cheese or you made cheese with different things, but the material it

بله، می توانید پنیر درست کنید یا با چیزهای مختلف پنیر درست کنید، اما مواد

is has to be made of.

آن باید از آن درست شود.

"Made by" is how is it made, right?

"ساخته شده توسط" این است که چگونه ساخته شده است، درست است؟

Made by fairy hands, or made by, I don't know, adding this or that, and that's how you did

ساخته شده توسط دست پری، یا ساخته شده توسط، نمی دانم، اضافه کردن این یا آن، و شما چگونه این کار

it.

را انجام دادید.

Cool?

سرد؟

All right, so now that we've got those done, so you've got your bonus section saying how

بسیار خوب، اکنون که این کارها را انجام دادیم، بنابراین شما بخش پاداش خود را دریافت کرده

you use "made" in English, and we can modify "made" to tell you the ingredients of something,

اید که می گوید چگونه از "made" در انگلیسی استفاده می کنید، و ما می توانیم "made" را تغییر دهیم تا مواد تشکیل دهنده یک چیزی، مواد یک چیزی را به شما بگوییم.

the materials of something, or how it's made.

، یا چگونه ساخته شده است.

Let's look at your homework.

بیایید به تکالیف شما نگاه کنیم.

In this particular case, I'm going to say there are two words that I have taught you

در این مورد خاص، من می خواهم بگویم که دو کلمه وجود دارد که

today in Confused Words that you are now clear on, that you can answer these two questions

امروز در Confused Words به شما آموزش دادم که اکنون متوجه شدید که می توانید به این دو سوال

for me.

برای من پاسخ دهید.

Okay?

باشه؟

So, number one is "Something James, who else was in the story?"

بنابراین، شماره یک "چیزی جیمز، چه کسی دیگر در داستان بود؟"

Something James, who else was in the story?

چیزی جیمز، چه کسی دیگر در داستان بود؟

And the second one is, "What something would you give an English student?"

و مورد دوم این است: " به یک دانشجوی انگلیسی چه چیزی می دهید؟"

Okay?

باشه؟

Now, these ones are particularly hard because they can be used for business, and some of

اکنون، این‌ها به‌خصوص سخت‌تر هستند، زیرا می‌توان از آن‌ها برای تجارت استفاده کرد، و برخی از

these words even native speakers don't use that often.

این واژه‌ها حتی زبان‌های بومی اغلب آن‌ها را به کار نمی‌برند.

So, I'm going to offer you 100,000 points for every one you get correct.

بنابراین، من به ازای هر امتیازی که درست به دست می آورید، 100000 امتیاز به شما پیشنهاد می کنم.

What does that mean?

معنی آن چیست؟

Whether you're watching this video at engVid or whether you're watching this video on YouTube,

چه در حال تماشای این ویدیو در engVid باشید و چه در حال تماشای این ویدیو در یوتیوب،

what I'd like you to do is if you see a student get these correct, give them a thumbs up or

کاری که من از شما می خواهم انجام دهید این است که اگر دیدید دانش آموزی این موارد را درست دریافت کرده است، به او مثبت

a check or whatever it is on the platform you're using to tell them they got it correct.

یا چک یا هر چیز دیگری که هست پاسخ دهید. در پلتفرمی که از آن استفاده می کنید به آنها بگویید که آن را درست متوجه شده اند.

And we're looking at...

و ما در حال نگاه کردن به ...

You know, we can look back and see if someone's got 15.

می دانید، می توانیم به عقب نگاه کنیم و ببینیم که آیا یک نفر 15 دارد یا خیر.

They got 15,000...

آنها 15000 گرفته اند ...

Oh, I said 100,000.

اوه من گفتم 100000.

That'd be 1.5 million points.

این می تواند 1.5 میلیون امتیاز باشد.

So, help your other students know that they're learning English by checking it off.

بنابراین، به سایر دانش‌آموزان خود کمک کنید تا بدانند که در حال یادگیری زبان انگلیسی هستند.

Okay?

باشه؟

And test yourself.

و خودت را امتحان کن

I've seen many times many students put down responses, so it becomes a community thing.

من بارها دیده ام که بسیاری از دانش آموزان پاسخ های خود را پایین می آورند، بنابراین این موضوع تبدیل به یک موضوع جامعه می شود.

All right?

خیلی خوب؟

I also want you to go to www.engvid.com where we have the quiz that follows this and many

من همچنین از شما می خواهم به www.engvid.com بروید، جایی که ما امتحانی داریم که این و بسیاری از

other amazing teachers I'm sure you're going to enjoy.

معلمان شگفت انگیز دیگر را دنبال می کند، مطمئنم که از آن لذت خواهید برد.

And I'm going to ask you two things before I go, and then I've got a little something

و من قبل از رفتن دو چیز از شما می‌پرسم ، و سپس یک چیز

special for you.

خاص برای شما دارم.

Like me.

مثل من.

Like me.

مثل من.

Love me.

من را دوست داشته باش.

Please like me.

لطفا من را لایک کنید.

If you're not going to love me, like me.

اگه قرار نیست منو دوست داشته باشی مثل من

Please.

لطفا.

You've watched...

شما تماشا کرده اید ...

This is a video.

این یک ویدیو است.

This is a video, which means you liked the video enough to see what I was going to show

این یک ویدیو است، به این معنی که شما آنقدر ویدیو را دوست داشتید تا ببینید چه چیزی را به

you.

شما نشان خواهم داد.

So, press "like".

بنابراین، "like" را فشار دهید.

And while you're at it, please be honest with yourself.

و در حالی که در آن هستید، لطفا با خودتان صادق باشید.

Is this the first video you watched?

آیا این اولین ویدیویی است که تماشا کردید؟

The 10th?

دهم؟

The 11th?

یازدهم؟

Subscribe.

اشتراک در.

It helps with the YouTube algorithm, and that means I can get to you faster, which is, I

این به الگوریتم یوتیوب کمک می‌کند، و این بدان معناست که می‌توانم سریع‌تر به شما برسم، که

think, what you want because you keep coming back.

فکر می‌کنم همان چیزی است که شما می‌خواهید زیرا مدام برمی‌گردید.

Right?

درست؟

It's like I'm your...

مثل اینکه من تو هستم...

I'm your pusher.

من هل دهنده تو هستم.

That'll be for another video.

این برای یک ویدیوی دیگر است.

Anyway, I want to leave you with a quote.

به هر حال، من می خواهم شما را با یک نقل قول بگذارم.

I told you this was about business, so I'm going to give you one of the best business

من به شما گفتم که این در مورد تجارت است، بنابراین می خواهم یکی از بهترین نقل قول های تجاری را به شما ارائه دهم

quotes ever.

.

"I'm going to make him an offer that he can't refuse."

من به او پیشنهادی خواهم داد که نتواند رد کند.»

Okay, that's a terrible impersonation of...

خوب، این یک تقلید وحشتناک است...

If I can remember his name, a great actor, he was in a streetcar named Desire, I can

اگر بتوانم نام او را به خاطر بیاورم، یک بازیگر بزرگ، او در یک تراموا به نام دیزایر بود، می

remember the character he played, but Marlon Brando.

توانم شخصیتی را که بازی کرد، اما مارلون براندو را به یاد بیاورم.

And this is from the movie The Godfather.

و این هم از فیلم پدرخوانده

Okay?

باشه؟

And the movie was by Francis Ford Coppola.

و فیلم توسط فرانسیس فورد کاپولا بود.

Great movie, one of the best movies ever produced, you should watch it.

فیلم عالی، یکی از بهترین فیلم هایی که تا به حال ساخته شده است، باید آن را تماشا کنید.

And if you don't know, "I'm going to make him an offer that he can't refuse", you'll

و اگر ندانید، "من به او پیشنهادی می دهم که نتواند رد کند"،

watch the movie and you'll laugh.

فیلم را می بینید و می خندید.

You'll go, "That James is a funny guy, he's a very funny guy, you know?"

شما می گویید: "آن جیمز یک پسر بامزه است، او یک پسر بسیار بامزه است، می دانید؟"

If you don't watch the movie, I just sound like an idiot, but I can take that.

اگر فیلم را تماشا نمی کنید، من فقط شبیه یک احمق به نظر می رسم، اما می توانم آن را تحمل کنم.

It's a great line.

این یک خط عالی است.

Anyway, so you got my quote, you got what I'm asking you to do, you're going to go visit

به هر حال، بنابراین شما نقل قول من را دریافت کردید، آنچه را که از شما می خواهم انجام دهید، دریافت کردید، می خواهید به

the website.

وب سایت مراجعه کنید.

Have a great day, and I look forward to seeing you later.

روز خوبی داشته باشید، و من مشتاقانه منتظر دیدار شما هستم.

Okay?

باشه؟

I'm not trying to imply anything, but I'm inferring that you got knowledge, you stayed

من قصد ندارم چیزی را بیان کنم، اما من اینطور استنباط می کنم که شما دانش گرفتید،

here this long, you should subscribe and come back.

این مدت اینجا ماندید، باید مشترک شوید و برگردید.

See you later.

بعدا میبینمت.