How to answer 5 of the most common job interview questions

So, it says here, E, that you heard about the job from Mickey Mouse?

بنابراین، اینجا می گوید، E، که شما در مورد کار از میکی ماوس شنیده اید؟

Hi.

سلام.

James from engVid.

جیمز از engVid.

I'm going to do a video that I haven't done before, or an unusual one.

من قصد دارم ویدیویی بسازم که قبلاً انجام نداده ام یا یک ویدیو غیرعادی.

I'm going to do one on interviews.

من قصد دارم یکی را در مصاحبه انجام دهم.

I like doing videos on communication, and I realize that one of the things you guys

من دوست دارم ویدیوهای ارتباطی بسازم، و متوجه می شوم که یکی از کارهایی که شما بچه

are doing is not just talking to people on the streets, not just trying to make friends

ها انجام می دهید این نیست که فقط با مردم در خیابان صحبت کنید، نه فقط سعی کنید

out there, but you're actually trying to get jobs.

در آنجا دوست پیدا کنید، بلکه در واقع در تلاش برای یافتن شغل هستید.

And this video, I'm going to highlight five questions that you are very likely to run

و در این ویدئو، پنج سوالی را که به احتمال زیاد

into when you go to an interview in North America.

هنگام رفتن به مصاحبه در آمریکای شمالی با آنها مواجه خواهید شد را برجسته می کنم.

All right?

خیلی خوب؟

So, as you can see, Mr. E's got his tie on.

بنابراین، همانطور که می بینید، آقای E کراوات خود را بسته است.

I got a tie on.

من کراوات گرفتم

I got a tie on.

من کراوات گرفتم

And he's ready for the interview, and I'm going to give you these five questions to

و او برای مصاحبه آماده است، و من این پنج سوال را

help give you some things you can actually say, and understanding what they're asking

به شما می‌دهم تا به شما کمک کنم چیزهایی را که واقعاً می‌توانید بگویید، و درک آنچه از شما می‌پرسند،

you so you'll be properly prepared.

به شما کمک کنم تا به درستی آماده شوید.

Now, to start off, I have to say this.

حالا برای شروع باید این را بگویم.

When you're going for a job, research.

وقتی برای کار می روید، تحقیق کنید.

They do expect you now to have some idea about the company, because we're in the 21st century,

آنها از شما انتظار دارند که اکنون ایده ای در مورد این شرکت داشته باشید، زیرا ما در قرن بیست و یکم هستیم

and they know you've heard of Google and internet.

و آنها می دانند که شما نام گوگل و اینترنت را شنیده اید.

So, this is based on research, saying that you do your research on the company, then

بنابراین، این بر اساس تحقیقات است، می‌گوید که شما تحقیقات خود را در مورد شرکت انجام می‌دهید، سپس

use the information I'm going to give you, and you should do really, really well.

از اطلاعاتی که به شما می‌دهم استفاده کنید، و باید واقعاً، واقعاً خوب عمل کنید.

All right?

خیلی خوب؟

Let's go to the board.

بریم سراغ هیئت.

So, starting clockwise.

بنابراین، در جهت عقربه های ساعت شروع کنید.

Okay, so let's look at the first question, which is "Tell me about yourself".

خوب، پس بیایید به سوال اول نگاه کنیم، که «درباره خودت به من بگو».

Well, what is it?

خوب، آن چیست؟

Well, this question is really about "Who are you?"

خوب، این سوال واقعاً مربوط به "تو کی هستی؟"

And they want to know if you're going to be okay for this job, because they want to have

و آن‌ها می‌خواهند بدانند که آیا شما برای این کار خوب هستید یا نه، زیرا

a basic idea of who you are.

می‌خواهند ایده‌ای اساسی از شما داشته باشند.

Now, when they're asking this question, you don't want to answer it with too much information.

حالا، وقتی آنها این سوال را می پرسند، شما نمی خواهید با اطلاعات زیاد به آن پاسخ دهید.

You want to get their attention so they get to know who you are, and they want to know

شما می خواهید توجه آنها را جلب کنید تا آنها شما را بشناسند و می خواهند

more about you.

بیشتر در مورد شما بدانند.

Don't forget, it's an interview.

فراموش نکنید، این یک مصاحبه است.

There are going to be plenty more questions.

سوالات بسیار بیشتری وجود خواهد داشت.

So, this one is "Tell me about yourself".

بنابراین، این یکی "درباره خودت به من بگو".

It's like, "Who are you?"

مثل اینکه "تو کی هستی؟"

Now, what I suggest you do for this is I want you to do - because they do want you to touch

اکنون، کاری که من به شما پیشنهاد می‌کنم برای این کار انجام دهید این است که از شما می‌خواهم انجام دهید - زیرا آنها از شما می‌خواهند که

on your activities you do, your education and whatnot, but basically, they're looking

فعالیت‌هایی که انجام می‌دهید، تحصیلات و موارد دیگر را لمس کنید، اما اساساً، آنها به

for a story, the story of you.

دنبال یک داستان هستند، داستان شما.

The best way to do this is to showcase yourself.

بهترین راه برای انجام این کار این است که خود را به نمایش بگذارید.

Like, put a frame around yourself, and what we're going to do is - I've got a couple of

مثلاً، یک قاب در اطراف خود قرار دهید، و کاری که ما می خواهیم انجام دهیم این است که - من چند

videos you might want to look at as I explain this.

ویدیو دارم که ممکن است بخواهید در حین توضیح این موضوع به آنها نگاه کنید.

It's how to do a thesis and how to write an essay.

نحوه انجام پایان نامه و نحوه نوشتن مقاله است.

They're older ones, older videos, but they're still helpful.

آنها ویدیوهای قدیمی تر هستند، اما هنوز مفید هستند.

I'll tell you how to bridge the story I'm about to tell you.

من به شما خواهم گفت که چگونه داستانی را که قرار است برایتان تعریف کنم، پل بزنید.

With a story, what you want to do is have an exciting beginning.

با یک داستان، کاری که می خواهید انجام دهید این است که شروعی هیجان انگیز داشته باشید.

In this case, you might want to talk about - and I'll give you an example in a second

در این مورد، ممکن است بخواهید در مورد آن صحبت کنید - و من در یک ثانیه برای شما مثالی می زنم

- an exciting beginning, a captivating middle, something that keeps drawing them in, and

- یک شروع هیجان انگیز، یک میانه جذاب، چیزی که مدام آنها را جذب می کند، و

then the thesis or the - sorry, your conclusion is going to be kind of snuck into how you're

سپس پایان نامه یا - متاسفم، نتیجه گیری شما این است یک جورهایی به این فکر می کنید که چگونه می خواهید

going to solve a problem for them.

مشکلی را برای آنها حل کنید.

They want to get to know you, and you're going to sneak in a solution for their problem while

آن‌ها می‌خواهند شما را بشناسند، و شما در حالی که خودتان را مطرح می‌کنید، مخفیانه راه‌حلی برای مشکل آنها پیدا

you address who you are.

خواهید کرد.

What do you mean?

منظورت چیه؟

I'll give you an example.

من برای شما یک مثال می زنم.

You know they're looking for somebody who's an independent worker that can get a problem

می دانید که آنها به دنبال فردی هستند که یک کارگر مستقل باشد که بتواند مشکلی را

solved, and who's tenacious.

حل کند و سرسخت باشد.

Tenacious is the word that means "won't give up".

سرسخت کلمه ای است به معنای "تسلیم نمی شود".

Story from my life.

داستانی از زندگی من

When I was a kid, I lived in a small town, and there was a store called Becker's, and

وقتی بچه بودم، در یک شهر کوچک زندگی می‌کردم، و فروشگاهی به نام بکر وجود داشت، و

this guy had had a sign looking for help, and I wanted to get a job.

این پسر تابلویی داشت که به دنبال کمک بود و من می‌خواستم کار پیدا کنم.

My parents would let me finally get one, so I went to the store and asked for the job,

پدر و مادرم به من اجازه دادند بالاخره یکی بگیرم، بنابراین به فروشگاه رفتم و کار

put in my resume, said, "No, don't want to kid you, you're too young."

را خواستم، رزومه ام را گذاشتم، گفتم: "نه، نمی خواهم با تو شوخی کنم، تو خیلی جوانی."

I came back three days later, "No, I don't want to kid you, you're too ugly."

سه روز بعد برگشتم، نه، نمی‌خواهم شوخی کنم، تو خیلی زشتی.

Came down four days later, he's like, "I don't want to kid you because you keep putting your

چهار روز بعد پایین آمد، او می گوید: "من نمی خواهم شما را مسخره کنم، زیرا شما مدام

face around here."

صورت خود را در اینجا قرار می دهید."

I went for this thing eight times.

من هشت بار برای این کار رفتم.

I kept showing up every other day going, "You haven't hired anyone, I'm still here, I'm

یک روز در میان می آمدم و می گفتم: "تو کسی را استخدام نکردی، من هنوز اینجا هستم، من

still here."

هنوز اینجا هستم."

He finally gave me the job because I showed up.

او بالاخره به من کار را داد زیرا من حاضر شدم.

And that's how I'll help your company, because I'm a tenacious individual who will work for

و از این طریق به شرکت شما کمک خواهم کرد، زیرا من فردی سرسخت هستم که برای

what needs to get done.

کارهایی که باید انجام شود کار خواهم کرد.

See how I went from explaining to them who I am, I come from a small town, when I was

ببینید چطور از توضیح دادن به آنها به کیستم، من از یک شهر کوچک می آیم، وقتی

younger I wanted to work, so I'm saying I like to work, and then I kept working at something

کوچکتر بودم می خواستم کار کنم، بنابراین می گویم دوست دارم کار کنم، و بعد به کار کردن در موردی

I wanted to get even though they refused me, saying, "This is what I will bring for you."

ادامه دادم که می خواستم به آن برسم. هر چند آنها از من امتناع کردند و گفتند: این چیزی است که برای شما خواهم آورد.

I'm solving a problem for them because I know they need that solved, but I also get to showcase

من دارم مشکلی را برای آنها حل می کنم زیرا می دانم که آنها به حل آن نیاز دارند، اما همچنین می توانم خود را به نمایش

and talk about myself.

بگذارم و در مورد خودم صحبت کنم.

That's what I want from you.

این چیزی است که من از شما می خواهم.

And go check out those older videos and I'll show you how to write an essay and how you

و برو آن ویدیوهای قدیمی را بررسی کن و من به شما نشان خواهم داد که چگونه یک مقاله بنویسید و چگونه می

can formulate something for yourself.

توانید چیزی برای خود فرموله کنید.

Cool?

سرد؟

Okay, next one.

باشه بعدی

How did you hear about the company?

چگونه در مورد شرکت شنیدید؟

Really what they want to know is how do we know - how did you find out about us?

واقعاً چیزی که آنها می خواهند بدانند این است که ما چگونه می دانیم - شما از کجا درباره ما مطلع شدید؟

Because there are three ways you can find out about a company, and each way tells them

زیرا سه راه وجود دارد که می توانید در مورد یک شرکت اطلاعات کسب کنید و هر راه کمی به آنها می

a little bit about how much they may want you or how much you know about their company.

گوید که چقدر ممکن است شما را بخواهند یا چقدر در مورد شرکت آنها می دانید.

The first way is easy.

راه اول آسان است.

A friend told you, you were referred.

یکی از دوستان به شما گفت، شما معرفی شده اید.

That means they know there's somebody in the company who thinks you're pretty good.

این بدان معناست که آنها می دانند که فردی در شرکت وجود دارد که فکر می کند شما خیلی خوب هستید.

And they also know if that person's pretty good at work or not, but that's another subject.

و همچنین می دانند که آیا آن شخص در کار بسیار خوب است یا نه، اما این موضوع دیگری است.

But if you know someone in the company, it's kind of an in because they're like, "Okay,

اما اگر فردی را در شرکت می‌شناسید، این یک نوع ورود است، زیرا او می‌گوید: "بسیار خوب،

they recommended you because they're putting their reputation on the line for you."

آنها شما را توصیه کردند زیرا شهرت خود را به خاطر شما به خطر انداخته‌اند."

That gives you a step closer.

این به شما یک قدم نزدیک تر می کند.

The next one is you were recruited.

مورد بعدی این است که شما استخدام شده اید.

And if you say, "I was recruited", what that means is that another company came and saw

و اگر بگویید "من استخدام شدم" یعنی شرکت دیگری آمد و دید

that I have the skills that this company needs and they knew that you would be a good fit.

که من مهارت های مورد نیاز این شرکت را دارم و آنها می دانستند که شما مناسب هستید.

That's also a good way to get in there.

این نیز یک راه خوب برای ورود به آنجا است.

The third way doesn't seem like a good way to know a company because you could say, "Well,

راه سوم راه خوبی برای شناخت یک شرکت به نظر نمی رسد زیرا می توانید بگویید "خب،

I was looking for a job."

من دنبال کار بودم."

But if you say, "I was looking for a company that suited or needed my skill set, the things

اما اگر بگویید، "من به دنبال شرکتی بودم که با مجموعه مهارت های من، چیزهایی که می دانم، مناسب یا به آن نیاز داشت

I know", then they know you're an investigator, you're somebody who does research, which is

"، آنها می دانند که شما یک محقق هستید، شما فردی هستید که تحقیق می کنید، که این

a good thing.

چیز خوبی است.

See?

دیدن؟

How did you hear about this company?

چگونه در مورد این شرکت شنیدید؟

You can turn around and say, well, for them they're saying, "Who knows you?"

شما می توانید برگردید و بگویید، خوب، برای آنها می گویند: "چه کسی شما را می شناسد؟"

But you can turn around and say, "In each of these cases, this is why you should hire

اما می توانید برگردید و بگویید: "در هر یک از این موارد، به همین دلیل است که باید من را استخدام

me because people in your company already like me.

کنید زیرا افراد شرکت شما قبلاً من را دوست داشتند.

They told me to come here."

آنها به من گفتند که بیا اینجا."

Number two, other people in the industry know that I'm good at what I do and I should be

شماره دو، سایر افراد در صنعت می دانند که من در کاری که انجام می دهم خوب هستم و باید

working for you.

برای شما کار کنم.

Number three, I'm a person who goes out and gets what I want, right?

شماره سه، من فردی هستم که بیرون می روم و به آنچه می خواهم می رسم، درست است؟

So in this instance, you can say, "Hey, John from accounting," and you want to say where

بنابراین در این مثال، می‌توانید بگویید «هی جان از حسابداری» و می‌خواهید بگویید اهل کجا

they are from so they can go and talk to this person and you're not just making up, "John

هستند تا بتوانند بروند و با این شخص صحبت کنند و شما فقط آرایش نمی‌کنید، «جان

from accounting said that you had this problem and he knows about my skill set and thought

از حسابداری گفت که تو این مشکل را داشتی و او از مجموعه مهارت های من می داند و

I'd be a good fit for this job."

فکر می کند من برای این کار مناسب هستم."

Something you can say.

چیزی که شما می توانید بگویید.

Number two, I was recruited by one of the top recruiters in this industry because they

شماره دو، من توسط یکی از استخدام‌کنندگان برتر در این صنعت استخدام

noticed that I do a pretty good job at what I do and they noticed that you needed this

شدم، زیرا آنها متوجه شدند که من در کاری که انجام می‌دهم کار بسیار خوبی انجام می‌دهم و متوجه شدند که شما به این نقش نیاز دارید

role filled and they thought I would be the person to solve that problem.

و فکر کردند که من فردی خواهم بود که این مشکل را حل کنم. .

Number three, I have acquired a lot of skills over my time and expertise and I wanted a

شماره سه، من مهارت های زیادی را در طول زمان و تخصص خود به دست آورده ام و می خواستم

company I could work at that I could use these skills, that they would be well used.

شرکتی را که بتوانم در آن کار کنم که بتوانم از این مهارت ها استفاده کنم تا به خوبی از آنها استفاده شود.

Boom.

رونق.

Three different answers, three different things you can say.

سه پاسخ متفاوت، سه چیز متفاوت که می توانید بگویید.

You're welcome.

خواهش میکنم.

Let's go to number three, okay?

بریم سر شماره سه، باشه؟

Next question they might ask you is, "What are your salary expectations?"

سوال بعدی که ممکن است از شما بپرسند این است که "انتظارات حقوق شما چیست؟"

What they're really saying is, "Can we afford you?

آنچه آنها واقعاً می گویند این است: "آیا ما می توانیم شما را بپردازیم؟

Are you too much money?"

آیا شما پول زیادی دارید؟"

Now, this is a really tricky place because you might have lots of experience and they

اکنون، این مکان واقعاً مشکل است زیرا ممکن است تجربه زیادی داشته باشید و آنها

might want someone for the job, but money can be a really big deal because that could

ممکن است کسی را برای این کار بخواهند، اما پول می تواند واقعاً معامله بزرگی باشد زیرا ممکن است

be what we call a deal breaker.

آن چیزی باشد که ما به آن معامله شکن می گوییم.

If they can't afford you, even though they need you, they won't hire you because they

اگر توانایی مالی شما را نداشته باشند، حتی اگر به شما نیاز دارند، شما را استخدام نخواهند کرد زیرا

can't afford you.

توانایی مالی شما را ندارند.

How do you go around this?

چگونه این را دور می زنید؟

You can say something like this, "Well, my salary range depends on what duties you would

می توانید چیزی شبیه به این بگویید: "خب، محدوده حقوق من بستگی به وظایفی دارد که از

expect me to do, and if we could discuss more the responsibilities, duties, and opportunities,

من انتظار دارید انجام دهم، و اگر بتوانیم در مورد مسئولیت ها، وظایف و فرصت ها بیشتر بحث کنیم،

then I could see what we could work out."

می توانم ببینم چه کارهایی می توانیم انجام دهیم."

Why is that one good?

چرا اون یکی خوبه؟

You're being flexible, but you're also being, well, you're being fair to yourself.

شما انعطاف پذیر هستید، اما در عین حال، خوب، با خودتان منصف هستید.

You're saying, "I'm not just going to work for a dollar, but if you offer me opportunities

شما می گویید، "من فقط برای یک دلار کار نمی کنم ، اما اگر فرصت هایی را به من پیشنهاد دهید

or I get a certain title or certain benefits, I'm willing to work on the price with you,

یا عنوان خاصی یا مزایای خاصی دریافت کنم، حاضرم روی قیمت با شما

so I may not be out of your price range."

کار کنم، بنابراین ممکن است نتوانم خارج از محدوده قیمتی شما باشد."

Another one you can say is this, "Well, the salary range for this particular job is X

یکی دیگر از مواردی که می توانید بگویید این است: "خب، محدوده دستمزد برای این شغل خاص X

or O, so it's like $10,000 to $20,000, and I know with my expertise I'm probably on the

یا O است، بنابراین بین 10000 دلار تا 20000 دلار است، و من می دانم که با تخصصم احتمالاً در سطح

higher end, but let's see what we can work together on.

بالاتری هستم، اما بیایید ببینیم چه چیزی داریم.

Let's talk about this a little bit more, what you want me to do and the responsibilities

بیایید در مورد این موضوع کمی بیشتر صحبت کنیم، آنچه می‌خواهید انجام دهم و مسئولیت‌ها

and benefits that would come with the job."

و مزایایی که با این کار همراه خواهد بود."

Once again, you're showing that you're flexible, so there's a possibility they can afford you,

یک بار دیگر، نشان می‌دهید که انعطاف‌پذیر هستید، بنابراین این امکان وجود دارد که آنها بتوانند از پس شما برآیند،

and you're asking them to talk to you more about the jobs.

و از آنها می‌خواهید که بیشتر در مورد شغل‌ها با شما صحبت کنند.

This is important because the more time they spend with you, the more likely they will

این مهم است زیرا هرچه زمان بیشتری را با شما بگذرانند، احتمال بیشتری دارد که

want to hire you because they've invested time in you, even if they haven't invested

بخواهند شما را استخدام کنند زیرا برای شما وقت گذاشته اند، حتی اگر پولی سرمایه گذاری نکرده باشند

money.

.

That's a free tip, all right?

این یک نکته رایگان است، درست است؟

Now number four, they might ask you, "Hey, are you more of an independent worker or a

حالا شماره چهار، ممکن است از شما بپرسند، "هی ، شما بیشتر یک کارگر مستقل هستید یا یک

team worker?"

کارگر تیم؟"

This is about corporate culture, right?

این در مورد فرهنگ شرکتی است، درست است؟

So they're asking you, "Do you like working with other people or by yourself?"

بنابراین آنها از شما می پرسند: "آیا دوست داری با دیگران کار کنی یا تنها؟"

This is kind of a trick question, even though they don't mean it.

این یک نوع سوال ترفندی است، حتی اگر آنها به آن معنی نداشته باشند.

Your answer should be, "I like the best of both worlds."

پاسخ شما باید این باشد: "من بهترین های هر دو دنیا را دوست دارم."

Yes, it's great if you're an independent worker, but if they're working in Silicon Valley and

بله، اگر شما یک کارگر مستقل هستید، عالی است، اما اگر آنها در سیلیکون ولی کار می کنند و

they all have meetings where they all get together and brainstorm, which is talk about

همه جلساتی دارند که در آن همه دور هم جمع می شوند و در مورد ایده ها صحبت می

ideas, and you say you're an independent worker, you're saying, "I wouldn't fit in that environment."

کنند، و شما می گویید که یک کارگر مستقل هستید. شما می گویید "من در آن محیط جا نمی شوم."

Now, what happens if they have to give you assignments and you have to go fly to different

حالا چه اتفاقی می افتد اگر مجبور شوند به شما تکالیفی بدهند و شما مجبور شوید به جاهای مختلف پرواز

places and work on your own, and you're like, "Well, I like working with a team and having

کنید و خودتان کار کنید و اینطور بگویید: "خب، من دوست دارم با یک تیم کار کنم و

people around me."

افراد اطرافم باشند."

I like the best of both worlds says, "Hey, listen," and you can structure it like this.

من دوست دارم بهترین های هر دو دنیا می گویند: "هی ، گوش کن" و شما می توانید آن را اینگونه ساختار دهید.

I like the best of both worlds because I find when I work with a team, they bring up a bunch

من بهترین های هر دو دنیا را دوست دارم زیرا وقتی با یک تیم کار می کنم متوجه می شوم که آنها یک سری

of diverse ideas, I can have feedback on any ideas that I have, and we can collaborate,

ایده های متنوع را مطرح می کنند، من می توانم در مورد هر ایده ای که دارم بازخورد داشته باشم و می توانیم با هم همکاری کنیم،

and sometimes there are other ideas that are better than mine that I can incorporate in

و گاهی اوقات ایده های دیگری وجود دارد که بهتر از من که بتوانم آن را در

something I'm working on.

چیزی که دارم روی آن کار می کنم بگنجانم.

But I'm the type of person, once I've got that direction, I can work independently and

اما من از آن نوع آدم‌ها هستم، وقتی به این سمت رسیدم، می‌توانم مستقل

do a really good job on my own.

کار کنم و به تنهایی کار واقعاً خوبی انجام دهم.

Whoa, when can we hire you?

اوه، کی می توانیم شما را استخدام کنیم؟

You defeat their trick question by saying, "I like both," but you're outlining why both,

شما با گفتن "من هر دو را دوست دارم" سوال حقه آنها را شکست می دهید، اما دلیل هر دو را مشخص می کنید،

so you're not just trying to like, "I'll do whatever you say, boss."

بنابراین فقط سعی نمی کنید که "رئیس هر کاری که شما بگویید انجام می دهم" را دوست داشته باشید.

You're like, "Hey, I can work by myself, and I can do that, and I like doing it efficiently

شما مانند "هی، من می توانم به تنهایی کار کنم، و می توانم این کار را انجام دهم، و دوست دارم این کار را به طور موثر انجام دهم،

because I can focus, but at the same time, I can work with others when necessary," and

زیرا می توانم تمرکز کنم، اما در عین حال، می توانم در صورت لزوم با دیگران کار کنم" و

it is necessary at times if you want the best results.

لازم است. در مواقعی اگر می خواهید بهترین نتیجه را داشته باشید.

Because no company has you sitting by yourself at all times, and no company will have you

از آنجا که هیچ شرکتی شما را همیشه تنها نمی‌نشیند، و هیچ شرکتی نمی‌خواهد همیشه

working with others at all times, so you are actually offering them what they need.

با دیگران کار کنید، بنابراین در واقع آنچه را که نیاز دارند به آنها ارائه می‌دهید.

Now, number five, if you're learning English, I know some of you are actually in school,

حالا، شماره پنج، اگر در حال یادگیری زبان انگلیسی هستید، می دانم که برخی از شما واقعاً در مدرسه

you might not be 16 or 17, you might be 20 or 30, and even if that's not the case and

هستید، ممکن است 16 یا 17 ساله نباشید، ممکن است 20 یا 30 ساله باشید، و حتی اگر اینطور نباشد و

you've been - you've just had to take care of your mother or something, sometimes on

قبلاً بوده اید - شما فقط مجبور بوده اید از مادرتان مراقبت کنید یا چیزی، گاهی اوقات در

your resume or your - yeah, your resume, you're going to - or application, what have you,

رزومه یا - بله، رزومه شما، می خواهید - یا برنامه، چه کاری دارید،

you're going to have a gap.

شما یک شکاف خواهید داشت.

And a gap means there's going to be time off where you weren't working, and an employer

و یک فاصله به این معنی است که در جایی که کار نمی‌کردید مرخصی وجود دارد ، و یک کارفرما

might look at that and go, "Hey, there was like two years you weren't working, like what

ممکن است به آن نگاه کند و بگوید، "هی، تقریباً دو سال بود که کار نمی‌کردی، مثلاً چه

was up with that?

خبر بود؟

Why weren't you working?"

چرا؟ کار میکنی؟"

And it's a fair question, right?

و این یک سوال منصفانه است، درست است؟

Like, everyone needs money, you didn't need money, why didn't you need it?

مثل اینکه همه به پول نیاز دارند، شما به پول نیاز نداشتید، چرا به آن نیاز نداشتید؟

Here's how you turn that gap time off into your advantage.

در اینجا نحوه تبدیل این فاصله زمانی به مزیت شما آمده است.

You say something like, "Well, yeah, I did, I took some time off from the corporate world

شما چیزی شبیه به این می گویید: "خب، بله، من این کار را انجام دادم، من مدتی از دنیای شرکت ها مرخصی

because I realized there were some skills I needed to get, and I wasn't getting it in

گرفتم، زیرا متوجه شدم مهارت هایی وجود دارد که باید به آنها دست پیدا کنم، و

the environment I was, so I had to change the job I was doing or I had to change what

در محیطی که بودم آن ها را به دست نمی آوردم، بنابراین داشتم. برای تغییر شغلی که انجام می‌دادم یا مجبور بودم کاری را که انجام می‌دادم تغییر

I was doing in order to learn and master these skills so I could come back a much more valuable

دهم تا این مهارت‌ها را یاد بگیرم و بر آن مسلط شوم تا بتوانم به یک کارمند بسیار ارزشمندتر برگردم

employee."

."

Yeah, a valuable colleague for people or someone they could work with and depend on.

بله، یک همکار ارزشمند برای افراد یا کسی که می توانند با او کار کنند و به او وابسته باشند.

You might have worked on a yacht, and it's like, "Yeah, because I wanted to learn the

ممکن است روی یک قایق تفریحی کار کرده باشید، و به این صورت است که «آره، چون می‌خواستم

ins and outs of how corporates are structured, a structure like that would work, and having

نکات ساختاری شرکت‌ها را بیاموزم ، ساختاری مانند آن کار می‌کند، و مجبور

to work on the bottom and work my way up gave me more confidence to be a better employee

بودم در قسمت پایین کار کنم و به سمت بالا حرکت کنم. اکنون اعتماد به نفس بیشتری دارم تا کارمند بهتری

now."

باشم."

Or, for you guys, it's easy, "I left Japan and I went to Canada to learn to speak English."

یا، برای شما بچه ها، آسان است، "من ژاپن را ترک کردم و به کانادا رفتم تا زبان انگلیسی را یاد بگیرم."

I mean, you can't say much more than that, it's like, "Yep, self-improvement."

منظورم این است که شما نمی توانید خیلی بیشتر از این بگویید ، مانند "بله، خودسازی."

And even if it's something personal, like you had to take care of your family, you said,

و حتی اگر چیز شخصی باشد، مثل اینکه باید از خانواده خود مراقبت می کردید، گفتید:

"Look, you know, my Uncle Zane was sick, and he needs someone to take care of him,

"ببین، می دانی، عمو زین من مریض بود، و به کسی نیاز دارد که از او مراقبت کند،

and I know what priorities are.

و من می دانم که اولویت ها چیست

Just as I would prioritize my work when someone is of ill health, I will take that priority

. از آنجایی که وقتی فردی بیمار است، کارم را در اولویت قرار می دهم، این اولویت را می

and I do it.

گیرم و این کار را انجام می دهم.

That doesn't mean I wouldn't be here for the company.

این بدان معنا نیست که برای شرکت اینجا

It means when I know something's serious, I'm the type of person who takes the time

نباشم. افرادی که زمان می‌گذارند

and takes it seriously, and I'll put the time in where required."

و آن را جدی می‌گیرند، و من زمان را در جایی که لازم است می‌گذارم."

I got a tear from that, that was good, and I just made it up, but you can do that as

من از آن اشک در آمدم، این خوب بود، و تازه جبران کردم، اما شما هم می توانید این کار را انجام

well.

دهید.

So, these, as I was saying, are five questions that you're probably going to run into, okay,

بنابراین، اینها، همانطور که گفتم، پنج سوالی هستند که احتمالاً

when you go for an interview.

وقتی برای مصاحبه می روید با آنها مواجه خواهید شد.

I have now given you the tools that you can take - I mean, I gave you some speeches, and

من اکنون ابزارهایی را به شما داده ام که می توانید استفاده کنید - منظورم این است که چند سخنرانی برای شما انجام

I want you to watch the video again.

دادم و می خواهم دوباره ویدیو را تماشا کنید.

Maybe you'll write some down, but you'll have some ideas of how you can take it yourself

شاید برخی از آنها را یادداشت کنید، اما ایده هایی خواهید داشت که چگونه می توانید خودتان آن را

so you're not like, "Oh my gosh, tell me about myself," and you start talking about something

تحمل کنید تا اینطور نباشید که "اوه خدا، در مورد خودم به من بگو" و برای همیشه در مورد چیزی صحبت کنید

forever.

.

They don't want that.

آنها این را نمی خواهند.

They do want a story, and I said showcase, make it small, and make that story work at

آنها یک داستان می خواهند، و من گفتم نمایش دهید، آن را کوچک کنید و آن داستان را به

the conclusion that you have an attribute or something that they want.

این نتیجه برسانید که شما یک ویژگی یا چیزی دارید که آنها می خواهند.

An attribute is like a detail that they need or want.

یک ویژگی مانند جزئیاتی است که آنها به آن نیاز دارند یا می خواهند.

Put that in your story.

آن را در داستان خود قرار دهید.

When you want to know how - when they want to know how you heard about them, put it and

وقتی می‌خواهید بدانید چگونه - وقتی می‌خواهند بدانند شما در مورد آنها چگونه شنیده‌اید، آن را قرار دهید و

frame it in such a way that it always works out to their advantage.

به گونه‌ای قاب کنید که همیشه به نفع آنها باشد.

I'm one of the best, that's why I was recruited.

من یکی از بهترین ها هستم، به همین دلیل جذب شدم.

The best in your company or people in your company thought I should work here, that's

بهترین های شرکت شما یا افراد شرکت شما فکر می کردند که من باید اینجا کار کنم، به

why I'm here.

همین دلیل من اینجا هستم.

I looked for the best company.

من دنبال بهترین شرکت بودم.

Who doesn't like being called the best?

چه کسی دوست ندارد که او را بهترین خطاب کنند؟

I looked for the best company, you're it, and that's why I'm here, because I have these

من به دنبال بهترین شرکت بودم، شما هستید، و به همین دلیل است که من اینجا هستم، زیرا این

skills I want to use with you.

مهارت ها را دارم که می خواهم با شما استفاده کنم.

Salary expectations, well, I have a range.

انتظارات حقوق، خوب، من یک محدوده دارم.

So don't - if you want $75,000, don't say $75,000.

پس این کار را نکنید - اگر 75000 دلار می خواهید، 75000 دلار نگویید.

Say listen, I know I'm looking between $73,000 and $80,000, I have the experience and I have

بگو گوش کن، من می دانم که بین 73000 تا 80000 دلار جستجو می کنم، من تجربه

the ability and I want to work, and let's negotiate depending on what you're offering

دارم و توانایی دارم و می خواهم کار کنم، و بیایید بسته به آنچه شما

in the ways of title, benefits, and opportunities.

در زمینه عنوان ، مزایا و فرصت ها ارائه می دهید، مذاکره کنیم.

That says you're flexible, we can negotiate, right?

این می گوید که شما انعطاف پذیر هستید، ما می توانیم مذاکره کنیم، درست است؟

Next, corporate culture, I gave you that one as well, right?

بعد، فرهنگ شرکتی، من آن یکی را هم به شما دادم، درست است؟

You want to be the best of both worlds and you want to use something like that, like

شما می خواهید بهترین هر دو دنیا باشید و می خواهید از چیزی شبیه به آن استفاده کنید، مثلاً

I can work in both environments really well.

من می توانم در هر دو محیط واقعاً خوب کار کنم.

And then finally, if you do have time off, you already understand what you have to say.

و در نهایت، اگر مرخصی داشته باشید، از قبل متوجه شده اید که چه می خواهید بگویید.

The time was taken to improve yourself, so find something you did during that time period,

زمان صرف شده است تا خودتان را بهبود ببخشید، بنابراین کاری را پیدا کنید که در آن دوره زمانی انجام داده اید،

shows how it makes you a better person, a better employee, and then show how that would

نشان می دهد که چگونه شما را به یک فرد بهتر، یک کارمند بهتر تبدیل می کند، و سپس نشان دهید که این کار چه

benefit the company.

سودی برای شرکت دارد.

Now that we've done that, I don't really have a quiz, because this is more of a learning

اکنون که این کار را انجام دادیم، من واقعاً آزمونی ندارم، زیرا این بیشتر یک

thing where you're going to have to go over and think about it, but I do have some extra

چیز یادگیری است که باید به آن بروید و در مورد آن فکر کنید، اما من چیزهای اضافی

stuff I want to share with you, so make sure you come back and watch the rest of the video.

دارم که می خواهم انجام دهم. با شما به اشتراک بگذارید، پس مطمئن شوید که برگردید و بقیه ویدیو را تماشا کنید.

Okay.

باشه.

So now we've talked about the interview, I want to give you a couple of terms, a little

بنابراین اکنون در مورد مصاحبه صحبت کردیم، می‌خواهم چند اصطلاح به شما بدهم،

bit of a deeper understanding of some of the words I used or terms I used, throw out a

کمی درک عمیق‌تر از برخی از کلماتی که استفاده کردم یا اصطلاحاتی را که به کار بردم،

couple of new ones to you.

چند اصطلاح جدید را به شما معرفی کنم.

I'm not doing a quiz on this one, because as I said, it's best to actually go over the

من در این مورد مسابقه ای انجام نمی دهم، زیرا همانطور که گفتم، بهتر است دوباره ویدیو را مرور

video again and actually write out some of the things that I said, because your story

کنید و برخی از چیزهایی که گفتم را بنویسید، زیرا داستان شما

is unique and you cannot just answer with what I said, and if you could imagine a whole

منحصر به فرد است و نمی توانید فقط با آنچه من پاسخ دهید. گفت، و اگر می‌توانستید تصور کنید که

bunch of people using my exact words in an interview, they'd be like, "So you watched

تعداد زیادی از مردم دقیقاً از کلمات من در مصاحبه استفاده می‌کنند، آنها می‌گویند: "پس شما

that video, did you?"

آن ویدیو را تماشا کردید، آیا؟"

"Yes, we know this.

"بله، ما این را می دانیم.

You all said the exact same thing.

همه شما دقیقاً همین را

You need to change your words."

گفتید. باید کلمات خود را تغییر دهید."

So change your words.

پس کلماتت را عوض کن

All right?

خیلی خوب؟

So that, I'll give you your homework, and then I'll do the quote of the day.

به این ترتیب، تکالیف شما را به شما می دهم و سپس نقل قول روز را انجام می دهم.

So let's go to the board.

پس بیایید به هیئت مدیره برویم.

The first one I want to talk about is "elevator pitch".

اولین موردی که می خواهم در مورد آن صحبت کنم "پیچ آسانسور" است.

You say, "You never mentioned it."

شما می گویید: "تو هرگز به آن اشاره نکردی."

I go, "No, I didn't."

من می گویم: "نه، من نکردم."

But a great way to describe that question for "So tell me about yourself" is an elevator

اما یک راه عالی برای توصیف این سوال برای "پس در مورد خودت به من بگو" یک راه حل آسانسوری است

pitch.

.

An elevator pitch is done in business, right?

راه اندازی آسانسور در تجارت انجام می شود، درست است؟

And what they do is, they say, imagine you're in an elevator, you're on the ground floor,

و کاری که آنها انجام می دهند این است که می گویند، تصور کنید در آسانسور هستید، در طبقه همکف

you're going to the 15th floor, how long do you have to talk to someone?

هستید، به طبقه 15 می روید، تا کی باید با کسی صحبت کنید؟

Maybe two or three minutes.

شاید دو سه دقیقه.

Well, within that time, you will have to explain something to someone complicated, or even

خوب، در این مدت، شما باید چیزی را برای کسی پیچیده یا حتی

something simple, so you're going to need two or three sentences, you're going to have

چیز ساده ای توضیح دهید، بنابراین به دو یا سه جمله نیاز خواهید داشت،

to have an opening, a middle in which you explain it, and then the end - this is the

باید یک افتتاحیه، وسطی داشته باشید که در آن توضیح دهید. آن، و سپس پایان - این

key - where they're like it, but there's a bit of curiosity where they want to know a

کلید است - جایی که آنها شبیه آن هستند، اما در جایی که آنها می خواهند کمی بیشتر بدانند، کمی کنجکاوی وجود دارد

little bit more, right?

، درست است؟

You don't want to just give them their shot.

شما نمی خواهید فقط به آنها ضربه بزنید.

When they're done, they should go, "That's really cool.

وقتی کارشان تمام شد ، باید بگویند: "این واقعا عالی است.

How do I get your number?"

چگونه شماره شما را بگیرم؟"

That's the elevator pitch, okay?

اینجا زمین آسانسور است، باشه؟

So that's what we want to do for that question of "Who are you?"

بنابراین این همان کاری است که ما می خواهیم برای آن سوال "تو کی هستی؟"

So by the time you finish speaking about who you are, they're like, "Wow, that's cool",

بنابراین وقتی صحبت در مورد اینکه چه کسی هستید تمام می شود، آنها می گویند: "وای، این عالی است"

and they want to know more.

و می خواهند بیشتر بدانند.

That means they're paying more attention to you, and they're more likely to hire you.

این بدان معناست که آنها توجه بیشتری به شما دارند و احتمال بیشتری دارد که شما را استخدام کنند.

Salary range.

محدوده حقوق.

Well, we talked about that.

خوب، ما در مورد آن صحبت کردیم.

When I said if it's $73,000 to $80,000, it means what is the number - from the lowest

وقتی گفتم اگر 73000 تا 80000 دلار باشد، به این معنی است که عدد از کمترین

to the highest?

تا بالاترین چقدر است؟

Now, salary range also usually means in an industry - if you're an engineer, for instance,

در حال حاضر، محدوده حقوق معمولاً در یک صنعت نیز معنی دارد - برای مثال اگر مهندس هستید،

you might start out - so a beginning engineer with no experience might start out with $70,000

ممکن است شروع کنید - بنابراین یک مهندس مبتدی بدون تجربه ممکن است با 70000 دلار در سال شروع به کار کند

a year, but an engineer with five years of experience, a lot of experience, may go to

، اما یک مهندس با پنج سال تجربه، تجربه زیاد، ممکن است به

$110,000, and that's usually the minimum and the maximum for that particular job.

110000 دلار برسد، و این معمولاً حداقل و حداکثر برای آن شغل خاص است.

That's the salary range.

این محدوده حقوق است.

When we discussed it, you were talking about your salary range, but you should also know

وقتی در مورد آن بحث کردیم، شما در مورد محدوده حقوق خود صحبت می کردید، اما باید

the industry salary range for the job you're going for.

محدوده حقوق و دستمزد صنعت را برای شغلی که می خواهید بدانید نیز بدانید.

So if you're going for an engineer, research it, and research what part of the world you're

بنابراین اگر می خواهید برای یک مهندس بروید، در مورد آن تحقیق کنید و تحقیق کنید که در کدام بخش از جهان

in, because being in England might be one thing, being in Australia might be another

هستید، زیرا بودن در انگلیس ممکن است یک چیز باشد، بودن در استرالیا ممکن است

thing, right?

چیز دیگری باشد، درست است؟

So find out what the range is so that you can make your salary range fit within their

بنابراین دریابید که محدوده چقدر است تا بتوانید محدوده حقوق خود را متناسب با بودجه آنها بسازید

budget.

.

And if you're really exceptional, screw it.

و اگر واقعا استثنایی هستید، آن را خراب کنید.

Just give them the price.

فقط قیمت را به آنها بدهید.

All right.

خیلی خوب.

Next, job offer.

بعد، پیشنهاد شغلی.

A job offer is someone saying, "This is the job we require done.

پیشنهاد شغلی کسی است که می گوید: "این کاری است که ما باید انجام دهیم.

This is what we're going to pay with the benefits and any opportunities that are available with

این چیزی است که ما با مزایا و هر فرصتی که با کار در دسترس است

the job."

پرداخت خواهیم کرد."

So when you say, "What is the job offer?", you're not just saying, "Do I get money?"

بنابراین وقتی می گویید "پیشنهاد شغلی چیست؟"، فقط نمی گویید "آیا پول می گیرم؟"

Yes, but what's the title, what's the pay, are there benefits, what are the learning

بله، اما عنوان چیست، حقوق چیست، آیا مزایایی وجود دارد،

opportunities?

فرصت های یادگیری چیست؟

Cool?

سرد؟

And salary expectations, they're saying, "What is it you expect to get paid?"

و انتظارات حقوق، آنها می گویند، "انتظار دارید چه حقوقی دریافت کنید؟"

This is what we were talking about, the salary range, where it's in between.

این همان چیزی است که ما در مورد آن صحبت می کردیم، محدوده حقوق، جایی که بین آن قرار دارد.

When they ask you salary expectations, it's not a bad thing.

وقتی از شما انتظارات حقوقی را می پرسند، چیز بدی نیست.

Some people might go, "Oh, you're playing games and you're saying this."

برخی از مردم ممکن است بگویند، "اوه، شما دارید بازی می کنید و این را می گویید."

Well, the matter - the fact of the matter is you might want to work for a company.

خوب، موضوع - واقعیت این است که شما ممکن است بخواهید برای یک شرکت کار کنید.

And giving them an exact number might price you out of the market.

و دادن عدد دقیق به آنها ممکن است باعث خروج شما از بازار شود.

Price you out of the market means you make yourself too expensive for them to hire.

قیمت گذاری شما از بازار به این معنی است که شما خود را بیش از حد گران می کنید که نتوانید آنها را استخدام کنید.

So by giving them a range, you're saying, "Let's work together."

بنابراین با دادن یک محدوده به آنها، می گویید "بیایید با هم کار کنیم."

Because really, if you really wanted to work for the company, if you didn't get an extra

زیرا واقعاً اگر واقعاً می خواستید برای شرکت کار کنید، اگر هزار دلار اضافی دریافت نکردید

thousand dollars, are you going to say no to the opportunity?

، آیا به این فرصت نه بگویید؟

Are they going to allow you to learn and grow?

آیا آنها به شما اجازه یادگیری و رشد می دهند؟

No.

نه.

That's ridiculous.

این مسخره است.

But at the same time, to give an exact number, not the best thing, I think, strategy when

اما در عین حال، برای ارائه یک عدد دقیق، نه بهترین چیز، به نظر من، استراتژی زمانی که

you're going for a job.

شما برای کار می روید.

Give them the range, and if you've done your homework, right?

محدوده را به آنها بدهید و اگر تکالیف خود را انجام داده اید، درست است؟

I said that at the beginning.

این را در ابتدا گفتم.

You have to research the company.

شما باید در مورد شرکت تحقیق کنید.

You'll know what they can afford, and if they can't afford you, they're not going to hire

شما می دانید که آنها چه چیزی می توانند بپردازند، و اگر آنها توانایی مالی شما را ندارند، آنها استخدام نمی کنند.