Advanced English Vocabulary - racist, sexist, biased, ignorant, prejudice

No flow, Joe. Hi, James from engVid. I've got a special lesson today. It says "Prejudice

جریان نداره، جو. سلام، جیمز از engVid. امروز یه درس ویژه دارم می‌گوید «تعصب

in English" and this is the "No prejudice zone, zone, zone, zone, zone." I actually

به انگلیسی» و این عبارت «منطقه بدون تعصب ، منطقه، منطقه، منطقه، منطقه» است. من در واقع

have a bias against math because I'm not very good at it. That's why I chose English. It's

نسبت به ریاضی تعصب دارم، زیرا در آن خیلی خوب نیستم. به همین دلیل انگلیسی را انتخاب کردم.

not very good to hold such a silly prejudice, you know what I mean? I'm kind of ignorant

داشتن چنین تعصب احمقانه ای خیلی خوب نیست، می دانید منظورم چیست؟ من به نوعی

about the subject, so I don't study it. Now, I've used three words and I'm going to try

نسبت به موضوع بی اطلاع هستم، بنابراین آن را مطالعه نمی کنم. اکنون، من از سه کلمه استفاده کرده‌ام و سعی می‌کنم

and help you learn what these words mean and there's a reason for it, so I'm going to be

به شما کمک کنم معنی این کلمات را بیاموزید و دلیلی برای آن وجود دارد، بنابراین

serious for a second. I've been very fortunate that I get to teach people from all over the

برای یک لحظه جدی می‌شوم. من بسیار خوش شانس بوده ام که به مردم از سراسر

world and it's one of the greatest privileges you can have, really, helping people learn

جهان آموزش می دهم و این یکی از بزرگترین امتیازاتی است که می توانید داشته باشید، واقعاً، کمک به مردم برای یادگیری

and introducing the world to them because once you learn a language, not just English

و معرفی دنیا به آنها، زیرا زمانی که یک زبان را یاد می گیرید، نه فقط انگلیسی،

but any language, you open up the world to yourself. But I have to be honest, once you

بلکه به هر زبانی، دنیا را به روی خود باز می کنید. اما باید صادق باشم، وقتی

open up to the world, the world sometimes is a little different than what you think

به دنیا باز می‌شوید، دنیا گاهی کمی متفاوت از آن چیزی است که فکر می‌کنید،

because when you live in your area, you have what's called a bubble and you live in that

زیرا وقتی در منطقه خود زندگی می‌کنید، چیزی دارید که به آن حباب می‌گویند و

bubble like a fish swimming in water and every once in a while when you go into the bigger

مانند ماهی در حال شنا در آن حباب زندگی می‌کنید. در آب و هر چند وقت یک بار وقتی به اقیانوس بزرگتر

ocean, you notice there are some other things and some are good and some are bad. So this

می روید، متوجه می شوید که چیزهای دیگری وجود دارد و برخی خوب و برخی بد. بنابراین،

particular lesson I hope will be useful to you because even if you stay in your own village

امیدوارم این درس خاص برای شما مفید باشد، زیرا حتی اگر در روستا

or city and you never leave the country, by learning English, you're going to be talking

یا شهر خود بمانید و هرگز کشور را ترک نکنید، با یادگیری زبان انگلیسی،

to people who also speak English and they may not look like you or may not be from the

با افرادی صحبت خواهید کرد که انگلیسی هم صحبت می کنند و ممکن است آنها نتوانند به نظر می رسد یا ممکن است از

same place as you and if you travel and you speak English, well, definitely, you'll find

همان جایی که شما نباشید، و اگر به مسافرت می روید و انگلیسی صحبت می کنید، خوب، قطعاً

people of different cultures and that who speak English. So I'm going to speak maybe

مردمی از فرهنگ های مختلف و کسانی که انگلیسی صحبت می کنند را خواهید یافت. بنابراین من

a bit slower in this one because I want you to clearly get this one, okay? So in prejudice,

در این یکی شاید کمی آهسته تر صحبت می کنم زیرا می خواهم به وضوح این یکی را دریافت کنید، باشه؟ بنابراین در تعصب،

we're going to learn about it means because it's in the lesson, there'll be five words,

ما در مورد آن یاد می گیریم یعنی چون در درس است، پنج کلمه وجود دارد،

okay? Now, all of these deal with what's called generalization, to make general. When you

خوب؟ حال، همه اینها با چیزی که تعمیم نامیده می شود ، سروکار دارند تا کلی کنند. وقتی

make something general, you take the highest and the lowest and you just say, "You know

چیزی را کلی می سازید، بالاترین و پایین ترین را می گیرید و فقط می گویید: "می دانید

what? The middle ground covers everybody." Now, you already know if something's high

چیست؟ حد وسط همه را پوشش می دهد." اکنون، شما از قبل می دانید که اگر چیزی بالا

and something's low, there's a difference. They're not the same. So to put them in the

و چیزی پایین باشد، تفاوت وجود دارد. آنها یکسان نیستند. پس آنها را

middle and say they're the same, right? Move them to the middle, isn't always going to

وسط بگذاریم و بگوییم که آنها یکسان هستند، درست است؟ آنها را به وسط ببرید،

be true. Now, in life, we generalize, that's what we say, to say, "Look, I can't look at

همیشه درست نیست. اکنون، در زندگی، ما تعمیم می دهیم، این چیزی است که می گوییم، که بگوییم: "ببین، من نمی توانم به

every situation and know exactly what it's going to be. So I'm just going to make a rule

هر موقعیتی نگاه کنم و دقیقاً بدانم که چه خواهد شد. بنابراین من فقط یک قانون می

and I'm going to live by that rule." That's 100% okay as long as you know when you get

گذارم و من با این قاعده زندگی خواهم کرد." این 100% اشکالی ندارد تا زمانی که بدانید وقتی

to a specific situation, you put aside the rule and you look at the situation. In this

به یک موقعیت خاص رسیدید، قانون را کنار بگذارید و به موقعیت نگاه کنید. در این

case or these cases, people don't put away the rule. They live by the rule no matter

مورد یا این موارد، مردم قاعده را کنار نمی گذارند . آنها بر اساس قاعده زندگی می کنند بدون توجه به

what evidence or what proof is in front of them. So let's start off with the first one

اینکه چه مدرکی و چه مدرکی در مقابل آنها است. پس بیایید با اولین مورد

because this usually starts it, okay? Now, usually people have likes and dislikes. "I

شروع کنیم زیرا معمولاً این شروع می کند، خوب؟ در حال حاضر، مردم معمولاً دوست دارند و دوست ندارند. "من

like you." "You like me." You come back and you see Mr. Wormy, Mr. E, right? He goes here,

به شما علاقه دارم." "تو از من خوشت میاد." شما برمیگردید و آقای کرمی، آقای E را می بینید، درست است؟ او به اینجا می رود،

"Mr. E." Okay? He thinks it's a Mr. E why people don't get along. We're going to explain

"آقای E." باشه؟ او فکر می کند این یک آقای E است که چرا مردم با هم کنار نمی آیند. ما قصد داریم آن را توضیح

it. But usually people start off with something called a bias. A bias is a preference. "I

دهیم. اما معمولا مردم با چیزی به نام سوگیری شروع می کنند. تعصب یک اولویت است. "من

like chocolate ice cream." "You like vanilla ice cream." "You are biased for vanilla. I

بستنی شکلاتی دوست دارم." بستنی وانیلی دوست داری . "شما برای وانیل تعصب دارید.

am biased for chocolate." In this case, we're usually actually number three in the definitions.

من برای شکلات تعصب دارم." در این مورد، ما معمولاً در تعاریف شماره سه هستیم.

It means a preference for something or against something. It's not bad. It's just a preference.

به معنای ترجیح چیزی یا در برابر چیزی است. بد نیست. این فقط یک ترجیح است.

Sometimes you hear men talk about women and say, "I'm biased for blondes." All it means

گاهی اوقات می شنوید که مردان درباره زنان صحبت می کنند و می گویند: "من برای بلوندها تعصب دارم." تمام معنی

is they like women with yellow hair. They don't hate other women. They just like those

این است که آنها زنان با موهای زرد را دوست دارند. آنها از زنان دیگر متنفر نیستند. آنها فقط آنها را دوست دارند

-- that's their preference. But sometimes what happens when people have preferences,

-- این ترجیح آنهاست. اما گاهی اوقات اتفاقی که وقتی افراد ترجیحاتی دارند، می‌افتد

they get really, really strong on the preference and they won't change. So imagine holding

، آنها واقعاً در اولویت قرار می‌گیرند و تغییر نمی‌کنند. بنابراین تصور کنید که

a marker and you won't let it go no matter -- even if I need a red marker, I hold on

یک نشانگر را در دست دارید و مهم نیست که آن را رها نکنید - حتی اگر به یک نشانگر قرمز نیاز داشته باشم، نشانگر سیاه را نگه می دارم

to the black marker. That doesn't help you, right? Because you need red, but you only

. این به شما کمک نمی کند، درست است؟ زیرا شما به رنگ قرمز نیاز دارید، اما

got black. And that's what happens here. It's when you show prejudice for or against something.

فقط مشکی دارید. و این چیزی است که در اینجا اتفاق می افتد. زمانی است که شما به نفع یا علیه چیزی تعصب نشان می دهید.

Unfairly. I mean, it's not even fair. It's like, "You like this because you like this

ناعادلانه یعنی حتی منصفانه نیست. مثل این است که "تو این را دوست داری چون این را دوست داری

and you don't care what other evidence -- even if this thing is bad, you don't care." It's

و برایت مهم نیست که چه شواهد دیگری وجود دارد -- حتی اگر این چیز بد باشد، برایت مهم نیست." این

unfair. So if you're a blonde woman and I say, "I have a preference for blondes." A

ناعادلانه است. بنابراین اگر شما یک زن بلوند هستید و من می گویم: "من برای بلوندها ترجیح می دهم."

woman with dark hair we call brunette if it's brown. She'll go, "That's not fair. You didn't

زنی با موهای تیره اگر قهوه ای باشد ما به آن سبزه می گوییم . او می گوید: "این عادلانه نیست. تو

even talk to me. She's not even a nice woman. She doesn't like cats, and you like cats.

حتی با من صحبت نکردی. او حتی زن خوبی نیست. او گربه ها را دوست ندارد و تو از گربه

There you go." Right? So it's a silly bias.

ها. درست؟ بنابراین این یک تعصب احمقانه است.

Now, from there, people who are biased, if they're biased unfairly -- as you can see,

حالا، از آنجا، افرادی که مغرضانه هستند، اگر آنها ناعادلانه تعصب داشته باشند - همانطور که می بینید،

we got the word "unfairly" here -- we're going to go down here and you're going to find that

ما کلمه "ناعادلانه" را در اینجا دریافت کردیم - ما به اینجا می رویم و شما خواهید دید که

they do something else. They try and influence other people's judgment unfairly. So you see

آنها کار دیگری انجام دهد آنها سعی می کنند به طور ناعادلانه بر قضاوت دیگران تأثیر بگذارند. بنابراین می بینید

there's a correlation. Correlation means when two things go together or they seem to match

که یک همبستگی وجود دارد. همبستگی یعنی زمانی که دو چیز با هم همخوانی دارند یا به نظر می رسد با هم مطابقت

up. They start off with a preference, which is okay. Nothing wrong with that. Then, they

دارند. آنها با یک ترجیح شروع می کنند، که اشکالی ندارد. ایرادی نداره سپس، ترجیح را

keep the preference and make it a hard rule, which they will not change. And when they

حفظ می کنند و آن را یک قانون سخت می کنند، که آنها را تغییر نمی دهند. و هنگامی که آنها

finish with that, then they go out and try and get other people to believe the same as

با آن پایان می‌دهند، بیرون می‌روند و سعی می‌کنند دیگران را به همان چیزی که

they do unfairly. That's the problem with bias.

آنها ناعادلانه می‌کنند باور کنند. مشکل سوگیری همینه

Sometimes you hear North Americans talk about bias, and if you listen for context, you'll

گاهی اوقات می شنوید که آمریکایی های شمالی در مورد تعصب صحبت می کنند، و اگر به متن گوش کنید، متوجه خواهید

notice that it's nothing bad. It's just like, "I'm biased against Porsches. I like Mercedes.

شد که چیز بدی نیست. درست مثل این است که "من نسبت به پورشه تعصب دارم. من مرسدس را دوست دارم.

That's it. Nothing bad." Other times, you listen carefully, you're going, "Hold on.

همین. هیچ چیز بدی نیست." مواقع دیگر، شما با دقت گوش می دهید، می گویید: "صبر کن.

That seems to be a judgment that's not fair." Or, "You're trying to influence me, and it's

به نظر می رسد که این قضاوتی است که منصفانه نیست." یا «تو می‌خواهی بر من تأثیر بگذاری، و این

not fair." Bias. These will be long, and I'm sorry, but you have to understand them to

عادلانه نیست». جانبداری. اینها طولانی خواهند بود و متاسفم، اما برای

use them correctly.

استفاده صحیح از آنها باید آنها را درک کنید.

The next one comes down to prejudice. If you notice up here, we talk about prejudice, and

مورد بعدی به تعصب می رسد. اگر اینجا متوجه شدید، ما در مورد تعصب صحبت می کنیم، و

some of you, I'm sure, are going, "What does prejudice mean?" Well, "prejudice" is from

مطمئن هستم که برخی از شما می گویید " تعصب یعنی چه؟" خب، «تعصب» از

Latin, and it means "pre," which means "before." "Judas" means "judge." To judge before. So

لاتین است و به معنای «پیش» است که به معنای «قبل» است. «یهودا» به معنای «قاضی» است. قبل قضاوت کردن بنابراین،

if you look down here, we have, "Prejudice is a person who has judged a situation or

اگر به پایین نگاه کنید، ما می‌گوییم: "تعصب کسی است که موقعیتی

a person without or before" -- see? "Before" -- key here -- "before having an experience

یا شخصی را بدون یا قبل از آن قضاوت کرده است" - ببینید؟ "قبل" -- کلید اینجا -- "قبل از داشتن تجربه

with it." So they don't know what the thing is, but they know they don't like it.

با آن." بنابراین آنها نمی دانند موضوع چیست، اما می دانند که آن را دوست ندارند.

A good example is somebody who doesn't like science books. I was teaching a class one

مثال خوب کسی است که کتاب های علمی را دوست ندارد. من یک روز داشتم کلاس درس می دادم

day, and we were looking at Scientific American, and I was talking to them about Schrodinger's

و داشتیم ساینتیفیک امریکن را نگاه می کردم و داشتم در مورد گربه شرودینگر با آنها صحبت می

Cat, and one of my students right away said, "Teacher, we don't understand. We don't like

کردم و یکی از شاگردانم بلافاصله گفت: "استاد، ما نمی فهمیم. ما آن را دوست نداریم.

it. It's bad. It's bad." I went, "Okay." So then I changed it to make it a story, and

بد است. بد است." رفتم: باشه. بنابراین، آن را تغییر دادم تا آن را به یک داستان تبدیل کنم،

the same student was like, "That's so cool. Can it really be a cat would be alive and

و همان دانش آموز چنین گفت: "خیلی جالب است. آیا واقعاً می تواند یک گربه

dead in a box at the same time?" I went, "Ah!" See, because you were prejudiced against science,

در یک جعبه زنده و مرده باشد؟" رفتم: آه! ببین، چون تو نسبت به علم تعصب داشتی،

you wouldn't listen to what I had to say, but when I made a story, you liked it, and

به حرفهای من گوش نمیدی، اما وقتی داستانی ساختم، ازش خوشت اومد، و

they're like, "Oh." You judged before you knew. You were prejudiced.

اونا میگن "اوه." قبل از اینکه بفهمی قضاوت کردی تعصب داشتی

So "prejudiced" -- and you notice how "prejudiced" plays a part in being biased, because you're

بنابراین "پیش داوری" -- و متوجه می شوید که "تعصب" تا چه اندازه در مغرضانه بودن نقش دارد، زیرا شما

judging before the situation. Now, "prejudiced" -- a prejudiced man or woman -- it's an adjective

قبل از موقعیت قضاوت می کنید. حال، "تعصب" - یک زن یا مرد متعصب - یک

to be prejudiced. "Biased" is also an adjective. We have "-ed" endings. Now, there's a lesson

صفت تعصب است. "غرض" نیز صفت است. ما پایان های "-ed" داریم. اکنون، یک درس

on "-ed" and "-ing" adjective endings. Go check it out. Okay, now, I'm going to come

در مورد پایان های صفت "-ed" و "-ing" وجود دارد. برو چکش کن خوب، حالا، من می روم

by -- this is the final one, I think is the root, the reason for the rest, okay? But we're

- این آخرین مورد است، فکر می کنم ریشه است، دلیل بقیه، خوب؟ اما ما

going to go over here. Now, once you become -- you know, we said "biased" starts it, leads

به اینجا می رویم. حالا، وقتی تبدیل شدی - می‌دانی، ما گفتیم

to "prejudiced." There are two very specific types of "prejudiced," and we list them as

«غرض‌ورزی» شروعش می‌کند، به «تعصب» می‌انجامد. دو نوع بسیار خاص از "تعصب" وجود دارد و ما آنها را به عنوان جداگانه فهرست می کنیم

separate because they are very strong in the world. We either have "racist" or "sexist."

زیرا در جهان بسیار قوی هستند. ما یا "نژادپرست" داریم یا "جنسیت".

Okay, well, "prejudiced" is to judge. That's all I said. It means to prejudge, yes? But

خوب، خوب، "تعصب" قضاوت کردن است. تمام چیزی که گفتم همین است. یعنی پیش داوری کردن، بله؟ اما

when you are -- well, let's do the biggest number, which is "men" and "women." Female,

وقتی هستید -- خوب، بیایید بزرگترین عدد را انجام دهیم ، که عبارتند از "مردان" و "زنان". زن،

gender. Well, some people, if they're men, they think women are down here and men are

جنسیت خب، بعضی ها، اگر مرد باشند، فکر می کنند زن ها اینجا پایین هستند و مردها

up here. Or some women actually believe women are up here and men are down here. When you

اینجا بالا. یا برخی از زنان در واقع معتقدند زنان اینجا هستند و مردان اینجا پایین. وقتی

believe that your sex is superior -- and look at the word "super," which means "above,"

معتقدید که جنسیت شما برتر است - و به کلمه "super" که به معنای "بالاتر" است

and another one is "inferior," "below" -- then you are "sexist." Another word for "sexist,"

و دیگری "فرست‌تر"، "زیر" نگاه کنید، شما "جنس‌گرا" هستید. کلمه دیگری برای "جنسیت"

or "sex," is "gender." So, "gender" means "man" or "female." "Sex," also in North America,

یا "جنس" "جنسیت" است. بنابراین، «جنس» به معنای «مرد» یا «مونث» است. «سکس» نیز در آمریکای شمالی

means "man" or "woman." And "mf" means "male," which is "man." Say "m," "man," and "female,"

به معنای «مرد» یا «زن» است. و «مف» به معنای «نر» است که «مرد» است. درست بگویید «م»، «مرد» و «مونث

right, which is "woman." So, believes their gender, sex, or if they're male or female,

» که «زن» است. بنابراین، معتقد است که جنسیت، جنسیت آنها، یا اگر آنها مرد یا زن هستند،

you're superior to the other. The world is a big place and people have different beliefs

شما بر دیگری برتری دارید. دنیا مکان بزرگی است و مردم باورها

and cultures. I understand this. Where I am in Canada, we believe that men and women are

و فرهنگ های متفاوتی دارند. من این را می فهمم. جایی که من در کانادا هستم، معتقدیم که زن و مرد

equal. Not the same, but they're equal in rights. So, if you believe that women are

برابر هستند. یکسان نیست، اما آنها در حقوق برابر هستند. بنابراین، اگر فکر می کنید که زنان

underneath men, we would say you are "sexist." Or if you believe that men are underneath

زیر مردان هستند، می گوییم شما "جنس گرا" هستید. یا اگر معتقدید مردان زیر

women, you are "sexist." And believe me, sexism can come from both sides, right? A lot of

زنان هستند، «جنسگرا» هستید. و باور کنید، تبعیض جنسی می تواند از هر دو طرف باشد، درست است؟ بسیاری از

women believe men are stupid, lazy, and other words I won't use, because women are so much

زنان بر این باورند که مردان احمق، تنبل هستند، و من از کلمات دیگر استفاده نمی کنم، زیرا زنان بسیار

better. These women are "sexist." So, some men think that only men should have jobs and

بهتر هستند. این زنان «جنسگرا» هستند. بنابراین، برخی از مردان فکر می کنند که فقط مردان باید شغل داشته باشند و

women should stay at home because they're not smart enough to work. These men are "sexist."

زنان باید در خانه بمانند زیرا آنها به اندازه کافی باهوش نیستند که کار کنند. این مردان «جنسگرا» هستند.

Right? Cool? Next, here's my favorite one. Well, it's not my favorite. It's my least

درست؟ سرد؟ بعد، این مورد مورد علاقه من است. خوب، مورد علاقه من نیست. این کمترین

favorite, but it's one you should look at. Do you remember we said prejudice leads to

مورد علاقه من است، اما باید به آن نگاه کنید. یادت هست گفتیم تعصب منجر به

sexism because you judge before you know. You don't look at the individual situations.

تبعیض جنسی می شود چون قبل از اینکه بدانی قضاوت می کنی. شما به موقعیت های فردی نگاه نمی کنید.

You make a judgment and you just go with it. In this case, you think sex. Man good, woman

شما یک قضاوت می کنید و فقط با آن پیش می روید. در این مورد، شما به رابطه جنسی فکر می کنید. مرد خوب، زن

bad. Woman good, man bad. In racism, you actually look at skin color. You look at the skin color

بد. زن خوب، مرد بد. در نژادپرستی، شما در واقع به رنگ پوست نگاه می کنید. شما به رنگ پوست نگاه می

and you give attributes, which are another word for traits or characteristics, to a person

کنید و بسته به رنگ پوست یک فرد به او صفاتی می دهید که یک کلمه دیگر برای صفات یا خصوصیات است

depending on their skin color. You don't get to know them because you've already judged

. شما نمی توانید آنها را بشناسید زیرا قبلاً

them from what you've learned in the media or what have you, and you don't actually try

آنها را بر اساس آنچه در رسانه ها یا چیزهایی که یاد گرفته اید قضاوت کرده اید و در واقع سعی

and get to know them to see if the rules follow. In this case, a "racist" is someone who believes

نمی کنید آنها را بشناسید تا ببینید آیا از قوانین پیروی می کنند یا خیر. در این مورد، «نژادپرست» کسی است که معتقد است

skin color gives benefits to a group, whether that be intelligence or moral character, or

رنگ پوست به گروهی مزایایی می‌دهد، خواه هوش یا شخصیت اخلاقی باشد، یا

it takes away from another group intelligence or moral character or physical abilities.

هوش یا شخصیت اخلاقی یا توانایی‌های جسمی گروهی را از بین ببرد.

Right? And here's something interesting because Mr. E, "He spoke about this." Get out of here.

درست؟ و اینجا یک چیز جالب است زیرا آقای E، "او در این مورد صحبت کرد." از اینجا برو بیرون.

Beat it. We're not paying you. Pay you in peanuts anyway. Okay. Mr. E had mentioned

آن را بزن. ما به شما پول نمی دهیم به هر حال به شما در بادام زمینی پرداخت می شود. باشه. آقای E

something interesting. He was saying some people are actually racist, and in a way that's

چیز جالبی گفته بود. او می گفت برخی از مردم در واقع نژادپرست هستند و به

quite funny. He said, "You can be racist and not really be racist." I went, "What do you

نوعی خنده دار است. او گفت: "شما می توانید نژادپرست باشید و واقعاً نژادپرست نباشید." رفتم

mean?" He went, "Well, some people actually believe that another group is better than

منظورت چیه؟ او گفت: "خب، برخی افراد در واقع معتقدند که گروه دیگری به

their group because of their skin color." And I thought it was weird, and then I thought

دلیل رنگ پوستشان بهتر از گروه آنها هستند." و فکر کردم عجیب است و بعد به آن

about it. Weird means strange, by the way. And I thought about it. It's true. Some people

فکر کردم. اتفاقاً عجیب به معنای عجیب است. و من در مورد آن فکر کردم. درسته. برخی از مردم

actually believe that another group is superior, and they are actually racist because they're

در واقع معتقدند که گروه دیگری برتر هستند و در واقع نژادپرست هستند زیرا

separating the races by saying, "This group is superior because of their color, while

نژادها را با این جمله از هم جدا می کنند که "این گروه به دلیل رنگشان برتر هستند، در حالی

my group is inferior because of its color." Now, that's scary. Okay? I usually like to

که گروه من به دلیل رنگش پست تر است." حالا این ترسناک است. باشه؟ من معمولاً دوست

have fun, but I hope that's not your view in the world, right? Okay? Because when it

دارم تفریح ​​کنم، اما امیدوارم این دیدگاه شما در دنیا نباشد، درست است؟ باشه؟ چون وقتی کار به میان

comes down to it, we're all equal. I like to say we're all fallible, which is fallible

می آید، همه ما برابر هستیم. من دوست دارم بگویم همه ما خطاپذیر هستیم، که

human beings. We all make mistakes, and it makes us all even. Whether you're the richest

انسان های خطاپذیر هستند. همه ما اشتباه می کنیم و این باعث می شود همه ما یکنواخت شویم. چه ثروتمندترین

man or the poorest man, the smartest woman or not the smartest woman, we all make mistakes,

مرد باشید یا فقیرترین مرد، چه باهوش ترین زن یا نه باهوش ترین زن، همه ما اشتباه می کنیم،

and that brings us all to the same place, right? But anyway, that's just me.

و این همه ما را به یک مکان می رساند، درست است؟ اما به هر حال، این فقط من هستم.

So when we look at sexism and racism, or a sexist person, a racist person, right? You

بنابراین وقتی به جنسیت گرایی و نژادپرستی نگاه می کنیم، یا یک فرد جنسیت گرا، یک فرد نژادپرست، درست است؟

notice "sexist" is an adjective, but a "racist" can be a noun or an adjective. It's hard to

متوجه شدید که "جنسگرا" یک صفت است، اما "نژادپرست" می تواند یک اسم یا یک صفت باشد. سخت است

say, "You are a sexist." Usually, "You are a sexist man" or "a sexist woman." I'm going

بگوییم "شما یک جنس گرا هستید." معمولاً «تو یک مرد جنسیت‌گرا هستی» یا «یک زن جنسیت‌گرا».

to say sometimes you go, "You are..." You can say, "You are sexist," but it's still

گاهی می‌خواهم بگویم «تو هستی...» می‌توانی بگوییم «جنس‌گرا هستی»، اما هنوز هم

adjective use, yeah? Okay? But a "racist" can be a noun or an adjective.

صفت است، بله؟ باشه؟ اما یک "نژادپرست" می تواند یک اسم یا صفت باشد.

So, the last one I'm going to do is, "Why does this happen?" Well, as Freud would say,

بنابراین، آخرین کاری که می خواهم انجام دهم این است: " چرا این اتفاق می افتد؟" خوب، همانطور که فروید می گوید،

this happens because the subconscious has no concept of, "I don't know, Freud." What

این اتفاق می افتد زیرا ناخودآگاه هیچ مفهومی از "نمی دانم، فروید" ندارد. چیزی

I want to say is, "I don't know peep, but Freud is good." It would come from being ignorant.

که می‌خواهم بگویم این است که "من پیپ را نمی‌دانم، اما فروید خوب است." از نادانی می آید.

Ignorance is an adjective. What does "ignorant" mean? Well, "ignorant" means a person who

جهل یک صفت است. «نادان» یعنی چه؟ خوب، «جاهل» یعنی کسی که

does not have knowledge of something or somebody. We live in a great big world, and we know

از چیزی یا کسی اطلاعی ندارد. ما در یک دنیای بزرگ زندگی می کنیم و می دانیم

that one place is not the same as another, but a lot of people -- this is where the generalization

که یک مکان با مکان دیگر یکسان نیست، اما بسیاری از مردم -- اینجا جایی است که تعمیم به میان

comes in -- they know just something. They don't stop and think it could be different

می آید -- آنها فقط چیزی می دانند. آنها نمی ایستند و فکر می کنند که می تواند

other places, or worse, they don't know something. So, they make judgments or guesses on information

جاهای دیگر باشد، یا بدتر از آن، آنها چیزی نمی دانند. بنابراین، آنها درباره اطلاعاتی که ندارند قضاوت یا حدس

they don't have. Once you do that, you're going to be biased.

می زنند. هنگامی که این کار را انجام دهید، مغرضانه خواهید بود.

"Well, what I know is this. I don't know that, so I like what I know. I don't like what I

"خب، چیزی که من می دانم این است. من آن را نمی دانم، بنابراین آنچه را که می دانم دوست دارم. آنچه را که

don't know or understand." Then you start prejudging things. "Well, I don't know it,

نمی دانم یا نمی فهمم دوست ندارم." سپس شروع به پیش داوری در مورد چیزها می کنید. "خب، من آن را نمی دانم،

but I'm going to guess that it's bad or it's good because it's similar to what I do know."

اما می خواهم حدس بزنم که بد یا خوب است، زیرا شبیه چیزی است که من می دانم."

Then we lead into the sexist and the racist thing. "Well, I'm going to start separating

سپس به موضوع جنسیت گرایی و نژادپرستانه هدایت می شویم . "خب، من شروع به تفکیک

things into these nice categories or groups of things I know and I don't know, and I'm

چیزها به این دسته ها یا گروه های خوب از چیزهایی خواهم کرد که می دانم و نمی دانم، و

going to be biased, and I'm going to be prejudiced, and I'm going to blah, blah, blah." You can

تعصب دارم، و تعصب دارم، و من رفتن به بلا، بل، بلا." می توانید

see how it grows. So, one of the most wonderful things you've

ببینید که چگونه رشد می کند. بنابراین، یکی از شگفت‌انگیزترین کارهایی

done for yourself is opening yourself up to learning. Learning English is a first step

که برای خود انجام داده‌اید این است که خودتان را برای یادگیری باز کنید . یادگیری زبان انگلیسی اولین قدم است،

because in doing that, you're starting to learn that the grammar's not the same, the

زیرا در انجام آن، شما شروع به یادگیری می کنید که گرامر یکسان نیست،

vocabulary's not the same, people don't look the same when they speak. If you go back to

واژگان یکسان نیست، مردم هنگام صحبت کردن یکسان به نظر نمی رسند. اگر به

www.engvid.com, I'll write it up, you'll notice that all the teachers look different. You're

www.engvid.com برگردید، آن را می نویسم، متوجه می شوید که همه معلم ها متفاوت هستند. شما می

like, "What? But they all speak the same language. How can this be?"

گویید: "چی؟ اما همه آنها به یک زبان صحبت می کنند . چگونه ممکن است؟"

Well, when you open your mind and you stop being ignorant, you allow yourself the opportunity

خوب، وقتی ذهنتان را باز کنید و دست از نادانی بردارید، به خودتان این فرصت

to get rid of your biases, release your prejudices, stop being sexist and not being racist. And

را می دهید که از تعصبات خود خلاص شوید، تعصبات خود را رها کنید ، از جنسیت گرایی و نژادپرستی دست بردارید. و

here's the deal. You can still not like people. No one's taking that from you. That's the

معامله اینجاست. شما هنوز هم می توانید مردم را دوست نداشته باشید. کسی آن را از شما نمی گیرد این

privilege of being human. "I don't like you!" Right? But at least you will do it from a

امتیاز انسان بودن است. "من تو را دوست ندارم!" درست؟ اما حداقل شما این کار را از

position of being knowledgeable. Now, I think it's nicer to say, "I don't like you because

موضع دانش انجام خواهید داد. حالا، فکر می‌کنم بهتر است بگوییم: «من تو را دوست ندارم چون

I know this," than, "I don't like you because I don't know you, so you must be bad," or,

این را می‌دانم»، تا «تو را دوست ندارم چون تو را نمی‌شناسم، پس باید بد باشی» یا

"It must be bad." Right? Kind of cool? Anyway, to get some more knowledge, because I don't

«این را می‌دانم». باید بد باشد." درست؟ یه جورایی باحاله؟ به هر حال، برای کسب اطلاعات بیشتر، زیرا نمی

want you to be ignorant. I want you to learn. I appreciate the fact you put in your 10 or

خواهم شما نادان باشید. میخوام یاد بگیری من از این واقعیت که اکنون 10 یا 15 دقیقه خود را صرف کرده اید قدردانی می کنم

15 minutes now. Go to www.eng as in English. Now, watch. I'm going to do something different.

. مانند انگلیسی به www.eng بروید. حالا تماشا کن من قصد دارم کار متفاوتی انجام دهم.

I'm going to add another color. Woo-hoo-hoo-hoo. [email protected], okay, where you can learn

من قصد دارم یک رنگ دیگر اضافه کنم. ووووووووو. [email protected]، خوب، جایی که می توانید

this and other subjects. Keep an open mind. The world's a big place. You just might like it.

این و موضوعات دیگر را یاد بگیرید. ذهن خود را باز نگه دارید. دنیا جای بزرگی است شما فقط ممکن است آن را دوست داشته باشید.