Vocabulary & Life Tips: BE RESPONSIBLE! DON’T BLAME ME! WHOSE FAULT IS IT?

Doo-doo-doo-doo-doo-doo-doo-doo.

دوو دوو دوو دوو.

Hi. James from engVid.

سلام. جیمز از engVid.

Excuse me for a second.

یک لحظه ببخشید

Oh, look the star is born.

اوه، ببین ستاره متولد شده است.

What do you mean?

منظورت چیه؟

Who is responsible for spilling your coffee?

چه کسی مسئول ریختن قهوه شماست؟

I don't know.

من نمی دانم.

I don't know who to blame; it's not my fault.

نمی دانم چه کسی را مقصر بدانم. تقصیر من نیست.

You know, in life a lot of times things go wrong, and in English we have three words

می‌دانید، در زندگی خیلی وقت‌ها همه چیز اشتباه می‌شود، و در زبان انگلیسی ما سه کلمه

that we use a lot to indicate who should fix it, who is responsible for it, and who we

داریم که برای نشان دادن اینکه چه کسی باید آن را برطرف کند، چه کسی مسئول آن است و چه کسی

want to point out who's responsible for it; and sometimes they're the same and sometimes

می‌خواهیم به کسی که مسئول آن است اشاره کنیم. و گاهی یکسان هستند و گاهی

they don't match up at all.

اصلا با هم مطابقت ندارند.

But today I'm going to teach you three words or we'll work on three words to talk about

اما امروز سه کلمه را به شما آموزش می‌دهم یا روی سه کلمه کار می‌کنیم تا در مورد

how to fix up a situation, and who can fix up this situation, and who we might point

چگونگی اصلاح یک موقعیت، و اینکه چه کسی می‌تواند این وضعیت را اصلاح کند، و ما ممکن است انگشت را به سمت چه کسی بگیریم صحبت خواهیم

the finger towards.

کرد.

Okay?

باشه؟

So, let's go to the board.

بنابراین، بیایید به هیئت مدیره برویم.

I'm going to give you some formal and some informal, some words on responsibility.

من می خواهم به شما برخی رسمی و غیر رسمی، برخی از کلمات در مورد مسئولیت.

So, my worm is upset because his coffee is on the floor.

بنابراین، کرم من ناراحت است، زیرا قهوه اش روی زمین است.

He thinks he's a star; he's wearing some glasses.

او فکر می کند یک ستاره است. او چند عینک زده است

And let's check the board: Who can help us here?

و بیایید تابلو را بررسی کنیم: چه کسی می تواند در اینجا به ما کمک کند ؟

Okay?

باشه؟

So, three very popular words in English are: "blame", "responsibility", and "fault".

بنابراین، سه کلمه بسیار محبوب در زبان انگلیسی عبارتند از: "سرزنش"، "مسئولیت" و "تقصیر".

Each of these words are actually tied together, and in some of the definitions, you might

هر یک از این کلمات در واقع به هم گره خورده اند، و در برخی از تعاریف، ممکن است

actually see me use some of the words in another... in the definition, you're like: "But you have

در واقع مشاهده کنید که من از برخی از کلمات در دیگری استفاده می کنم ... در تعریف، شما مانند: "اما شما

'responsibility' and 'blame', and you have 'fault' and...

"مسئولیت" و "سرزنش" دارید. "، و شما "عیب" و ... "عیب

'Fault', 'blame' and 'fault'."

"، "سرزنش" و "تقصیر" دارید."

Yeah, because they're kind of mixed together; they're comingled or, like, they're joined

بله، چون آنها به نوعی با هم مخلوط شده اند. آنها به هم می پیوندند یا مثلاً به هم پیوسته

together because they are attached to each other.

اند زیرا به یکدیگر چسبیده اند .

So, what I want to do is start off with the first one, which is funny enough the nicest

بنابراین، کاری که من می‌خواهم انجام دهم این است که با اولین مورد شروع کنم ، که به اندازه کافی خنده‌دار است، بهترین

one: "responsibility".

آن: «مسئولیت».

It's a noun.

این یک اسم است.

The adjective is "responsible": You are a responsible person, and you have a responsibility.

صفت "مسئول" است: شما مسئول هستید و مسئولیت دارید.

Now, we look here: What is a "responsibility"?

اکنون به اینجا نگاه می کنیم: "مسئولیت" چیست؟

Well, the first thing we say is: A state or fact of having a duty to deal with a situation

خوب، اولین چیزی که می گوییم این است: حالت یا واقعیت داشتن وظیفه در برخورد با یک موقعیت

or person.

یا شخص.

So, whose responsibility is it?

پس مسئولیت کیست؟

Who has to deal with somebody or take care of a situation; whose responsibility?

چه کسی باید با کسی برخورد کند یا از موقعیتی مراقبت کند. مسئولیت کیست

So, at work, you know, whose responsibility is it to fix this?

بنابراین، در محل کار، می دانید، مسئولیت رفع این مشکل کیست؟

You know: "Is it the plumber?

می دانید: "آیا لوله کش است؟

Is it the boss?"

آیا رئیس است؟"

Right?

درست؟

You got to deal with it.

باید باهاش ​​کنار بیای

The state of being accountable.

وضعیت پاسخگو بودن.

That means you... say, if something goes wrong, I'm the one-count-you can count on to fix

این بدان معناست که شما... بگویید، اگر مشکلی پیش آمد، من فردی هستم که می توانید برای رفع آن روی آن حساب کنید

it; I'm the one you can come to.

. من کسی هستم که می توانید به سراغش بیای.

And a part of a job.

و بخشی از یک شغل

If it's your responsibility as manager to close the door and count the money, those

اگر مسئولیت شما به عنوان مدیر است که در را ببندید و پول را بشمارید،

are part of your jobs.

اینها بخشی از مشاغل شما هستند.

Right?

درست؟

The final one is the moral obligation to act properly.

آخرین مورد، الزام اخلاقی به عمل صحیح است.

I expect you to not throw food at a teacher in a classroom.

من از شما انتظار دارم که در کلاس درس به معلم غذا نریزید.

That's your responsibility; it's a moral obligation.

این مسئولیت شماست. این یک تعهد اخلاقی است

It's not a job that you have to do: Not throw food at somebody, but it's a moral obligation

این کاری نیست که باید انجام دهید: به طرف کسی غذا پرتاب نکنید، اما این یک وظیفه اخلاقی است

we call, and we expect people to, you know, act properly, and not have orange hair and

که ما به آن می گوییم، و از مردم انتظار داریم که درست عمل کنند، موهای نارنجی نداشته باشند و

act like babies when they're in political office.

مانند بچه ها رفتار کنند. دفتر سیاسی

But that's another thing.

اما این چیز دیگری است.

So, anyway: "responsibility".

بنابراین، به هر حال: "مسئولیت".

Now, you notice this, and you go: "What is this and what is that?"

حالا متوجه این می شوید و می گویید: این چیست و آن چیست؟

I'm going: Well, don't freak out too much.

من می روم: خب، زیاد عصبانی نشو.

This is how you would say it because a lot of times people from different language groups

اینطوری می‌گویید زیرا اغلب افراد از گروه‌های زبانی مختلف

will have problems saying it, because if you speak Spanish, for instance, they will say

در بیان آن با مشکل مواجه می‌شوند، زیرا برای مثال، اگر اسپانیایی صحبت کنید،

"spec-eal" instead of "special", because the "e-s" is the sound you make.

به‌جای «special» می‌گویند «spec-eal»، زیرا «e-s» "صدایی است که شما در می آورید.

So, I'm going to give you something to help you, so: "r-E-sp-on-sib-il-ey-T".

بنابراین، من می خواهم به شما چیزی کمک کنم، بنابراین: "r-E-sp-on-sib-il-ey-T".

That's a big T, right?

این یک T بزرگ است، درست است؟

Responsibility.

مسئوليت.

Not: "Responsibilite".

نه: «مسئولیت».

Responsibility.

مسئوليت.

Cool?

سرد؟

All right.

خیلی خوب.

That's how we say that one.

اینجوری میگیم اون یکی

And to make it easy, to make it basic: This is the person who can fix it; they either

و برای آسان کردن، آن را اساسی کردن: این شخصی است که می تواند آن را برطرف کند. آنها

have the power to fix it, it's their job to fix it, or it's a moral obligation to fix

یا قدرت رفع آن را دارند ، یا وظیفه آنها رفع آن است، یا این یک وظیفه اخلاقی است که

it.

آن را اصلاح کنند.

Responsibility.

مسئوليت.

So, we each have the responsibility to take care of ourselves, to pay our bills, to be

بنابراین، هر یک از ما این مسئولیت را داریم که از خود مراقبت کنیم، صورتحساب‌هایمان را بپردازیم،

on time, and to be good people.

به موقع حاضر باشیم و افراد خوبی باشیم.

All right?

خیلی خوب؟

And you can say it's a duty almost, in some cases.

و می توان گفت که تقریباً در برخی موارد این یک وظیفه است .

So, if we're talking about responsibility, when somebody does something bad... okay?

بنابراین، اگر در مورد مسئولیت صحبت می کنیم، وقتی کسی کار بدی انجام می دهد... باشه؟

We can't say it's their responsibility to do something bad.

ما نمی توانیم بگوییم که انجام یک کار بد مسئولیت آنهاست.

What we do is we blame them.

کاری که ما انجام می دهیم این است که آنها را سرزنش می کنیم.

"Blame" is a verb; when you blame somebody.

«سرزنش» یک فعل است; وقتی کسی را سرزنش می کنی

And now you look here, I'm going to go from here, and look, it goes: Assign responsibility

و حالا شما اینجا را نگاه کنید، من از اینجا می روم ، و نگاه کنید، می رود:

for a fault or wrongdoing.

مسئولیت یک تقصیر یا اشتباه را تعیین کنید.

"Assign" means give.

«تخصیص» یعنی دادن.

So, we're taking this word "responsibility" as in you take ownership for it and you say:

بنابراین، ما این کلمه "مسئولیت" را در نظر می گیریم که در آن شما مالکیت آن را دارید و می گویید:

"Okay, it's mine.

"باشه، مال من است.

I will take care of it."

من از آن مراقبت می کنم."

When we blame somebody, we go: "Okay, well, it's not mine; I blame you."

وقتی کسی را مقصر می‌دانیم، می‌گوییم: "باشه، خوب ، مال من نیست، من تو را مقصر می‌دانم."

So, I'm going to give you the responsibility for the bad action - that's why we say "fault"

بنابراین، من مسئولیت عمل بد را به شما می‌دهم - به همین دلیل است که می‌گوییم "عیب"

or "wrongdoing".

یا "خطا".

Don't worry, if you don't know what "fault" is, I'm going to get there in a second.

نگران نباش، اگر نمیدانی "تقصیر" چیست، من در یک ثانیه به آنجا خواهم رسید.

But something's gone wrong and I need to point out who's done it.

اما مشکلی پیش آمده است و باید اشاره کنم که چه کسی این کار را انجام داده است.

Okay?

باشه؟

Next: It's a... sorry.

بعدی: این یک ... متاسفم.

A responsibility for something bad.

مسئولیت یک چیز بد

So, there's a wrongdoing but it's a bad situation.

بنابراین، یک کار اشتباه وجود دارد اما وضعیت بدی است.

I blame the weather for my plants dying.

من آب و هوا را برای مرگ گیاهانم مقصر می دانم.

Okay?

باشه؟

This is bad.

این بد است.

The weather isn't doing anything wrong; it's something that's bad: My plants are dying

آب و هوا هیچ چیز بدی نمی کند. این چیزی است که بد است: گیاهان من در حال مرگ هستند

and I need to blame someone.

و من باید کسی را سرزنش کنم.

I need to put the responsibility on something or someone, and I say it's the weather.

من باید مسئولیت را بر دوش فلان یا کسی بیاندازم و می گویم آب و هوا است.

Okay, so the third and final one I want to discuss is responsibility for a fault or a

بسیار خوب، پس سومین و آخرین موردی که می‌خواهم درباره آن صحبت کنم، مسئولیت یک خطا یا

wrong.

اشتباه است.

Commonly in English, we say: "Take the blame."

معمولاً در زبان انگلیسی می گوییم: «سرزنش را بپذیر».

Something is wrong; someone must take the blame.

چیزی اشتباه است؛ کسی باید مقصر باشد

Someone must take something.

یکی باید یه چیزی بگیره

In this case, you must take that responsibility for the fault or wrong.

در این صورت، شما باید مسئولیت تقصیر یا اشتباه را بر عهده بگیرید.

So you'll commonly hear someone say: "You've got to take the blame for what you've done."

بنابراین معمولاً می‌شنوید که کسی می‌گوید: " باید تقصیر کاری را که انجام داده‌اید به عهده بگیرید."

Responsibility for a wrong.

مسئولیت یک اشتباه

Cool?

سرد؟

Now, finally, because you noticed that word "fault" came up, and you're like: "I don't

حالا، در نهایت، چون متوجه شدید که کلمه "عیب" آمده است، و می گویید: "من نمی

know what that means and you keep saying it", but before I get there: "bl-A-mm; blame".

دانم این به چه معناست و شما آن را ادامه می دهید"، اما قبل از اینکه به آنجا برسم: "bl-A-mm; سرزنش».

Okay?

باشه؟

So, the large A indicates I want you to say the vowel sound a lot: "blame".

بنابراین، A بزرگ نشان می دهد که می خواهم صدای مصوت را زیاد بگویید: "سرزنش".

Who is to blame?

مقصر کیست؟

Okay?

باشه؟

Now, I said that blame directs it, but what is "blame" directing, exactly?

حالا گفتم سرزنش آن را جهت می دهد، اما کارگردانی «سرزنش» دقیقاً چیست؟

When we talk about a fault - a "fault" is a problem or something we don't like.

وقتی در مورد یک عیب صحبت می کنیم - "عیب" یک مشکل یا چیزی است که ما دوست نداریم.

First one we talk about: Unattractive or unsatisfactory feature of work or a person's character.

اولین موردی که در مورد آن صحبت می کنیم: ویژگی غیرجذاب یا رضایت بخش کار یا شخصیت یک فرد.

If you have character faults, you are dishonest, you talk behind people's backs - that's something

اگر عیوب شخصیتی دارید، شما ناصادق هستید، پشت سر مردم صحبت می کنید - این

wrong with you.

مشکل شماست.

Or there's a fault in your work - it means there's a problem or something not good.

یا ایرادی در کار شما وجود دارد - به این معنی است که مشکلی وجود دارد یا چیزی خوب نیست.

Okay?

باشه؟

So, a "character fault" is about a person.

بنابراین، "عیب شخصیت" در مورد یک شخص است.

And when we talk about an "unsatisfactory feature", something we don't like about somebody's

و وقتی در مورد یک "ویژگی رضایت بخش" صحبت می کنیم ، چیزی که در کار کسی دوست نداریم

work.

.

Yeah?

آره؟

Responsibility for an accident or misfortune.

مسئولیت یک حادثه یا بدبختی.

This is where the blame comes from.

سرزنش از اینجاست.

You have to be responsible for something that happened; usually it's an accident.

شما باید در قبال اتفاقی که افتاده مسئول باشید . معمولاً تصادف است

We don't think when it's your fault... by saying it's somebody's fault, we're not saying

ما فکر نمی کنیم وقتی تقصیر شماست... با گفتن این که تقصیر کسی است، نمی گوییم

they did it on purpose.

که آنها عمدا این کار را کرده اند.

We're saying something happened, it was unfortunate or it's not a good thing, or it might have

ما می گوییم اتفاقی افتاده است، تاسف بار بوده یا چیز خوبی نیست، یا ممکن

been an accident, but you end up becoming responsible for that action.

است تصادفی بوده باشد، اما در نهایت شما مسئول آن عمل می شوید.

Ultimately, we say you're responsible for the bad thing happening.

در نهایت، ما می گوییم که شما مسئول اتفاق بدی هستید.

But it gets confusing saying you're responsible for the bad thing happening, so we say: "We're

اما گفتن اینکه شما مسئول اتفاق بدی هستید گیج کننده می شود ، بنابراین می گوییم: "ما

going to blame you.

شما را سرزنش می کنیم.

It's your fault because it's your mistake."

این تقصیر شماست زیرا این اشتباه شماست."

Next, as a verb: To criticize for inadequacy or mistakes.

بعد، به عنوان فعل: انتقاد از نارسایی یا اشتباه.

So, if I say: "I can't find fault in your work", I can't criticize or find weakness

پس اگر بگویم: «نمی توانم در کار شما ایراد بگیرم»، نمی توانم در کار شما انتقاد کنم یا ضعف

in your work.

پیدا کنم.

Sometimes people say, you know... we can... yeah: "We find no fault in your work.

گاهی اوقات مردم می گویند، می دانید ... ما می توانیم ... بله: "ما هیچ ایرادی در کار شما نمی یابیم.

You did a good job."

شما کار خوبی کردید."

We find no problems or we can't criticize you.

ما هیچ مشکلی پیدا نمی کنیم یا نمی توانیم از شما انتقاد کنیم.

So, "fault" can have any of these meanings, okay?

بنابراین، "تقصیر" می تواند هر یک از این معانی را داشته باشد، خوب؟

But in this case, it takes on a verb form.

اما در این حالت حالت فعل به خود می گیرد.

And you notice, here, it's: "f-all-t", as in "all": "fault".

و متوجه می شوید، در اینجا، این است: "f-all-t"، مانند "همه": "عیب".

Whose fault is it?

تقصیر کیه؟

And this is the person who did it.

و این شخصی است که این کار را انجام داده است.

It's like: "Who done it?"

مانند: "چه کسی این کار را انجام داد؟"

Sherlock Holmes.

شرلوک هولمز.

Right?

درست؟

So, we found out that these big fancy words: "responsibility" is: "Who can fix it?

بنابراین، متوجه شدیم که این کلمات تخیلی بزرگ: "مسئولیت" این است: "چه کسی می تواند آن را درست کند؟

Who has the power?

چه کسی قدرت دارد؟

Who has the situation to do so?"

چه کسی شرایط این کار را دارد؟"

Okay?

باشه؟

I can't say orange anymore.

دیگر نمی توانم بگویم نارنجی.

I won't say orange guy anymore.

من دیگر نمی گویم پسر نارنجی.

When we talk about "blame", we're directing it: "Where is this going?

وقتی از "سرزنش" صحبت می کنیم، آن را کارگردانی می کنیم: "این به کجا می رود؟

Where are we putting this responsibility for bad things?"

ما این مسئولیت را برای چیزهای بد به کجا می گذاریم ؟"

We're pointing; it has to go this way.

ما اشاره می کنیم؛ باید از این راه برود

Somewhere it has to go.

یه جایی باید بره

And, finally: "Who did it?

و سرانجام: "چه کسی این کار را کرده است؟

Whose fault is it?

Who is the actual one who did it?"

تقصیر کیست؟"

So, these are three, big, powerful words.

بنابراین، اینها سه کلمه بزرگ و قدرتمند هستند.

And if you think about it, you do this all the time anyway, most of the time in a day,

و اگر فکرش را بکنید، به هر حال همیشه این کار را انجام می دهید ، بیشتر اوقات در یک روز،

you'll say: "Whose fault is it the door was unlocked?

می گویید: "تقصیر کیست که در باز شد؟

Who...?

کی...؟

Why do I take the blame?"

چرا من مقصر می شم؟ "

Actually, a lot of times we talk about "blame" is like: "Why are you blaming me?"

در واقع، خیلی وقت‌ها درباره «سرزنش» صحبت می‌کنیم: «چرا مرا سرزنش می‌کنی؟»

People don't say it to you; you say: "Why are you blaming me for the open door?" because

مردم آن را به شما نمی گویند. می گویید: چرا مرا به خاطر باز بودن در سرزنش می کنید؟ زیرا

you're saying I'm responsible for not doing my job properly.

شما می گویید من مسئول انجام ندادن کارم به درستی هستم.

And somebody might say: "Well, it was your responsibility to do it", and I would say:

و کسی ممکن است بگوید: "خب، این وظیفه شما بود که این کار را انجام دهید" و من می گفتم:

"Don't blame me."

"من را سرزنش نکنید."

Okay?

باشه؟

And I go: "It's not my fault; it's E's fault."

و من می گویم: تقصیر من نیست، تقصیر E است.

Cool?

سرد؟

And you notice how these three words play into each other in, first of all, the definition

و متوجه شده اید که چگونه این سه کلمه در ابتدا در

for each one?

تعریف هر یک با یکدیگر بازی می کنند؟

The other word seems to come in; you got blame, you got fault, you got responsibility, you've

به نظر می رسد کلمه دیگر وارد می شود. شما مقصر هستید، شما مقصر هستید، شما مسئولیت دارید،

got fault - they all play together, and they work together like that in the real world

شما مقصر هستید - همه آنها با هم بازی می کنند، و در دنیای واقعی

where we talk to each other in this way.

که ما با یکدیگر به این شکل صحبت می کنیم، با هم کار می کنند.

You probably use words similar to this in your own language, and I want to give you

احتمالاً شما از کلماتی مشابه این در زبان خودتان استفاده می کنید و من می

the three words that we use a lot.

خواهم سه کلمه ای را که ما زیاد استفاده می کنیم را به شما معرفی کنم.

Now, once again, using a word and not really understanding it is no good, so we're going

حالا، یک بار دیگر، استفاده از یک کلمه و درک نکردن آن خوب نیست، بنابراین

to go into our second part of the lesson where we'll explore it, use it, see if you can use

ما به قسمت دوم درس می رویم که آن را بررسی می کنیم، از آن استفاده می کنیم، ببینیم آیا می توانید از

it, and then I'll give you a bit of a bonus.

آن استفاده کنید، و سپس من به شما یک جایزه می دهم.

Are you ready?

اماده ای؟

[Snaps]

[عکس می گیرد]

Okay, we're back.

باشه، ما برگشتیم.

Now, I know it's my responsibility to teach you how to use these words, or it'll be all

حالا، می‌دانم که این مسئولیت من است که به شما یاد بدهم چگونه از این کلمات استفاده کنید، یا این همه

my fault, or actually you'll blame me if you don't, so let's go to the board.

تقصیر من خواهد بود، یا در واقع اگر این کار را نکنید، من را سرزنش خواهید کرد، پس بیایید به هیئت مدیره برویم.

And I've got a little story about Shingo, one of my favourite Japanese students, and

و من یک داستان کوچک در مورد شینگو، یکی از دانش آموزان ژاپنی مورد علاقه من، و

his problem with money.

مشکل او با پول دارم.

Let's take a look at the board.

بیایید نگاهی به تابلو بیندازیم.

So, Mr. Shingo... let's read it out.

خب، آقای شینگو... بیایید آن را بخوانیم.

Read it out.

آن را بخوانید.

So: "Shingo is bad with his money and he says it's because of his parents, because they

بنابراین: "شینگو با پولش بد است و می گوید این به خاطر پدر و مادرش است، زیرا آنها

were poor.

فقیر بودند.

Shingo knows he has a duty to educate himself about money but one of the biggest weaknesses

شینگو می داند که وظیفه دارد خود را در مورد پول آموزش دهد اما یکی از بزرگترین ضعف های

is his inability to save money."

او ناتوانی در پس انداز پول است."

Okay.

باشه.

"He knows the mistake is his and it's his job to pay his bills, but he prefers to consider

او می‌داند که اشتباه مربوط به اوست و وظیفه او پرداخت قبوض است، اما ترجیح می‌دهد

his parents for the problem."

والدینش را برای این مشکل در نظر بگیرد.»

Hmm.

هوم

I would say this one should be: "...are the problem", but we'll see why that might change

من می گویم این یکی باید این باشد: "... مشکل هستند"، اما خواهیم دید که چرا ممکن است

later on.

بعدا تغییر کند.

Okay?

باشه؟

So, he thinks his parents are the problem.

بنابراین، او فکر می کند مشکل پدر و مادرش است.

So, let's look at this.

بنابراین، بیایید به این نگاه کنیم.

Shingo isn't good with money; he thinks it's his parents' fault.

شینگو با پول خوب نیست. او فکر می کند که این تقصیر پدر و مادرش است.

He has a weakness.

او یک نقطه ضعف دارد.

He considers them the problem.

آنها را مشکل می داند.

And I'm going to bet that we can find the new words that we... that we learned will

و من شرط می بندم که می توانیم کلمات جدیدی را که یاد گرفتیم پیدا کنیم، در

help us actually make this story sound better, have a greater flow, and be more interesting

واقع به ما کمک می کند که این داستان بهتر به نظر برسد ، جریان بیشتری داشته باشد و

to the person who's listening to it.

برای کسی که به آن گوش می دهد جالب تر باشد.

So, let's try this first: "Shingo is bad with his money and he ______________

بنابراین، بیایید ابتدا این را امتحان کنیم: "شینگو با پولش بد است و

his parents."

پدر و مادرش را ______________ کرد."

Actually, let's go back a step.

در واقع، بیایید یک قدم به عقب برگردیم.

Let's identify what we have to change before we go there.

بیایید قبل از رفتن به آنجا، آنچه را که باید تغییر دهیم، شناسایی کنیم .

Shingo is bad with his money and he says it's because of his parents.

شینگو با پولش بد است و می گوید به خاطر پدر و مادرش است.

Hmm.

هوم

Why don't we...?

چرا نکنیم...؟

If we say this... if we change this part, here, that could be one of the parts we change.

اگر این را بگوییم ... اگر این قسمت را تغییر دهیم، اینجا، یکی از قسمت هایی است که ما تغییر می دهیم.

Can you find anything else we might change?

آیا می توانید چیز دیگری پیدا کنید که ما ممکن است تغییر دهیم؟

Yeah, I think "duty", because we have a word that means "duty", right?

بله، من فکر می کنم "وظیفه"، زیرا ما یک کلمه به معنای "وظیفه" داریم، درست است؟

Okay.

باشه.

We can say: "biggest weaknesses".

می توان گفت: "بزرگترین نقاط ضعف".

What else do you think we should change?

به نظر شما چه چیز دیگری را باید تغییر دهیم؟

Okay.

باشه.

We could say: "mistake" and "his job".

می توان گفت: «اشتباه» و «شغل».

What else do we have left?

چه چیز دیگری برای ما باقی مانده است؟

Let's take a look.

بیا یک نگاهی بیندازیم.

Is there anything else you can see?

آیا چیز دیگری هست که بتوانید ببینید؟

I've got one, two, three, four, five maybe.

من یک، دو، سه، چهار، پنج شاید دارم.

"...consider".

"...در نظر گرفتن".

Now that we've identified the parts we can change, let's look at what words we can actually

اکنون که بخش هایی را که می توانیم تغییر دهیم شناسایی کرده ایم ، بیایید ببینیم که واقعاً چه کلماتی را می

put in there.

توانیم در آنجا قرار دهیم.

The first thing we notice is that: "Shingo is bad with his money and he ______________

اولین چیزی که متوجه می شویم این است که: "شینگو با پولش بد است و

his parents."

پدر و مادرش را ______________ کرد."

Do you remember we talked about directing, directing when the responsibility for someone

یادت هست در مورد کارگردانی صحبت می کردیم، کارگردانی وقتی مسئولیت

or who's at fault?

کسی یا مقصر است؟

The word we used was "blames".

کلمه ای که استفاده کردیم «سرزنش» بود.

Now, we said "blame", but I told you "blame" is a verb and this is third-person singular,

حالا گفتیم سرزنش، اما به شما گفتم سرزنش فعل است و این سوم شخص مفرد است،

so we change "blame" to "blames".

بنابراین «سرزنش» را به «سرزنش» تبدیل می کنیم.

Okay?

باشه؟

And he blames his parents because they were poor.

و پدر و مادرش را سرزنش می کند زیرا آنها فقیر بودند.

"Shingo knows that he has the ______________ to educate himself".

"شینگو می داند که ______________ برای آموزش خود دارد."

When we dealt with fault and blame, we talked about "fault" was who broke it, and "blame"

وقتی به تقصیر و سرزنش می پرداختیم، از "عیب" صحبت می کردیم که آن را شکست و "سرزنش"

is to direct it, but the one word we used that said you have the power to blame... one

این است که آن را هدایت کند، اما یک کلمه ای که استفاده کردیم می گفت تو قدرت مقصر داری... یک

word that we said that gives you the power to fix it was "responsibility".

کلمه که گفتیم. که به شما قدرت رفع "مسئولیت" را می دهد.

Right?

درست؟

If you're responsible, it's not just authority; you have the power to fix it.

اگر شما مسئول هستید، این فقط اختیار نیست. شما قدرت رفع آن را دارید

And I drew that man with a hammer.

و من آن مرد را با چکش کشیدم.

So... so, he has the responsibility to educate himself about money.

بنابراین... پس، او مسئولیت دارد که خود را در مورد پول آموزش دهد.

"...but one of his biggest ______________..."

«...اما یکی از بزرگترین ______________...

Now, it won't be "blame" because "blame" is to point, and he's not pointing; it's a fact.

» حالا «سرزنش» نخواهد بود زیرا «سرزنش » اشاره کردن است و او اشاره نمی کند. این یک واقعیت است.

And it's not going to be "responsibility", A) because we just used it, but that's not

و این "مسئولیت" نخواهد بود، الف) زیرا ما فقط از آن استفاده کردیم، اما این

right.

درست نیست.

"Fault".

"عیب".

Remember we talked about "fault" is something that's unsatisfactory or not nice; a character

به یاد داشته باشید که ما در مورد "تقصیر" صحبت کردیم که رضایت بخش نیست یا خوب نیست. نقص شخصیت

flaw?

؟

In this case, one of his biggest faults is his inability to save money.

در این مورد، یکی از بزرگترین عیوب او ناتوانی در پس انداز پول است.

"He knows the ______________..."

"او می داند ______________..."

What?

چیست؟

Yes, the "fault" is his.

بله، «تقصیر» اوست.

Similar word for the similar meaning.

کلمه مشابه برای معنای مشابه.

"...and it's his ______________..."

"...و این ______________..."

What?

چی؟

His "blame"? "...it's his responsibility to pay his bills..."

"سرزنش" او؟ «...این مسئولیت اوست که قبوضش را بپردازد...»

"...but he prefers to ______________..."

«...اما او ترجیح می دهد ______________...»

And "preferring" is something you like.

و «ترجیح دادن» چیزی است که شما دوست دارید.

And when you like it, you kind of direct it towards yourself.

و وقتی آن را دوست دارید، به نوعی آن را به سمت خود هدایت می کنید.

I'm pushing it on that one, but you understand what I mean because he wants to blame his

من روی آن موضوع فشار می‌آورم، اما منظور من را می‌فهمید زیرا او می‌خواهد

parents for the problem.

والدینش را به خاطر مشکل سرزنش کند.

And that's why I... honestly, I changed the word, here, because really-okay?-we need to

و به همین دلیل است که من... راستش، کلمه را تغییر دادم ، در اینجا، زیرا واقعاً خوب است؟- ما باید

change it; we need to show preposition for that means someone to receive; and in that

آن را تغییر دهیم. ما باید حرف اضافه را نشان دهیم که به معنای دریافت کسی است. و در آن

case, receive is for blame, and that doesn't really work up here.

صورت، دریافت مقصر است، و این واقعاً در اینجا کار نمی کند.

Sorry, I'm good, but I'm not perfect.

ببخشید، من خوبم، اما کامل نیستم.

Okay?

باشه؟

So I'm trying to make it work for you.

بنابراین من سعی می کنم آن را برای شما کار کنم.

So, if you notice over here... let's read the whole sentence together now, let's read

پس اگر متوجه شدید همینجا... بیایید الان کل جمله را با هم

the story.

بخوانیم، داستان را بخوانیم.

The first one was: "Shingo is bad with his money and he says it's because of his parents,

اولین مورد این بود: "شینگو با پولش بد است و می گوید این به خاطر پدر و مادرش است،

because they were poor.

زیرا آنها فقیر بودند.

Shingo knows he has a duty to educate himself about money but one of his biggest weaknesses

شینگو می داند که وظیفه دارد خود را در مورد پول آموزش دهد، اما یکی از بزرگترین ضعف های

is his inability to save money.

او ناتوانی اش در پس انداز پول است.

He knows the mistake is his and it is his job to pay his bills, but he prefers to consider

او می‌داند که اشتباه از اوست و وظیفه او پرداخت قبوض است، اما ترجیح می‌دهد

his parents are the problem."

مشکل پدر و مادرش را در نظر بگیرد.»

It's okay.

مشکلی نیست.

But with our new words, a little snappier: "Shingo is bad with his money and he blames

اما با حرف‌های جدید ما، کمی تندتر: «شینگو با پولش بد است و

his parents".

پدر و مادرش را مقصر می‌داند».

That's much more powerful in English, to point that blame at somebody than to say it's them;

این در زبان انگلیسی بسیار قدرتمندتر است، برای نشان دادن آن سرزنش به سوی کسی تا اینکه بگوییم آن اوست.

to blame them.

آنها را سرزنش کنیم

Right?

درست؟

Stronger.

قوی تر.

"...because they were poor.

"... چون آنها فقیر بودند.

Shingo knows the responsibility to educate himself".

شینگو مسئولیت آموزش خود را می داند".

That word "responsibility" really weighs on your shoulder, because it's like: "Oh, it's

این کلمه "مسئولیت" واقعاً روی شانه شما سنگینی می کند، زیرا مانند: "اوه، این

a burden.

یک بار است

It's heavy."

. سنگین است."

Right? "...to educate himself about money.

درست؟ "...خودش را در مورد پول آموزش دهد.

And one of his biggest faults", now, look: You've gone from: "I just learned English",

و یکی از بزرگترین ایراداتش"، حالا ببینید: شما از: "من تازه انگلیسی یاد گرفتم"

to: "Look, I can use English."

به: "ببین، من می توانم از انگلیسی استفاده کنم."

One of my greatest faults; so weaknesses.

یکی از بزرگترین عیوب من؛ بنابراین نقاط ضعف

It's a nice word.

کلمه خوبی است

I mean, it may be smaller than "weakness", but it has a greater umph in English.

منظورم این است که ممکن است کوچکتر از "ضعف" باشد، اما در زبان انگلیسی قدرت بیشتری دارد.

"...is his inability to save money.

"... ناتوانی او در پس انداز است.

He knows the fault is his", the problem is his.

او می داند تقصیر اوست"، مشکل از اوست.

See?

دیدن؟

Look at that: I'm getting like a preacher, here.

به این نگاه کنید: اینجا دارم شبیه یک واعظ می شوم .

Like: "The problem is yours.

مثل: "مشکل از توست

The fault is yours."

تقصیر توست."

Right? "...and it's his responsibility to pay his bills"-he has the power to do so;

درست؟ "...و این مسئولیت اوست که صورت حساب هایش را بپردازد" - او قدرت انجام این کار را دارد.

he should be doing so-"but he prefers to direct that blame to his parents".

او باید این کار را انجام دهد - "اما ترجیح می دهد این سرزنش را متوجه والدینش کند".

Nice, right?

خوبه، درسته؟

I would kiss you if you were here this is so good.

اگه اینجا بودی میبوسمت خیلی خوبه

Thank you for helping me with that.

ممنون میشم در این مورد به من کمک کنید.

But before we go, I need to give you a bonus, and you know the bonus is to further our English

اما قبل از رفتن، باید به شما یک جایزه بدهم، و شما می دانید که پاداش این است که زبان انگلیسی خود را بیشتر کنیم،

because you've done a good job.

زیرا کار خوبی انجام داده اید.

Why don't we look at something?

چرا به چیزی نگاه نمی کنیم؟

And we will at the board.

و ما در هیئت مدیره خواهیم بود.

Where?

جایی که؟

I'm going to give you the three words we worked on, I'm going to give you the antonyms.

من سه کلمه ای که روی آن کار کردیم را به شما می دهم، متضادها را به شما می دهم.

An "antonym" means the opposite; usually means the opposite of what a word means.

«متضاد» به معنای مخالف است; معمولاً به معنای مخالف معنای یک کلمه است.

Okay?

باشه؟

And then I'm going to give you some other synonyms, and "synonym" comes from "syn",

و سپس من به شما چند مترادف دیگر می‌دهم ، و «مترادف» از «syn» می‌آید،

meaning same, same name with a similar... they're similar; you can use them maybe not

به معنای یکسان، همنام با یک مشابه... آنها مشابه هستند. شما می توانید از آنها استفاده کنید شاید

exactly in the same way but they have sort of the same meaning.

دقیقاً به یک شکل نباشند اما آنها به نوعی معنای یکسانی دارند.

I'll start off with the first word: "blame".

من با اولین کلمه شروع می کنم: "سرزنش".

Okay?

باشه؟

If you blame someone, you can "absolve" them.

اگر کسی را مقصر بدانید، می توانید او را "تبرئه کنید".

It's a fancy word for saying: "I remove the blame from you.

این یک کلمه فانتزی است برای گفتن: "من تقصیر را از شما برمی دارم.

You are not responsible for it.

شما مسئول آن نیستید

I absolve you of this.

. من شما را از این امر مبرا می

You are free of this, you are not responsible, you are not to be blamed."

کنم.

Okay?

باشه؟

"Absolve".

"تبرئه".

I absolve you of this.

من شما را از این امر معاف می کنم.

Another word for "blame" is "j'accuse", French for: "I accuse you".

کلمه دیگری برای "سرزنش" "j'accuse" است، در فرانسه به معنی: "تو را متهم می کنم".

Okay?

باشه؟

"Condemn".

"محکوم کردن".

"Condemn" is a little bit more than blame; it's not only do I blame you, but I want something

«محکوم کردن» کمی بیشتر از سرزنش است. نه تنها شما را سرزنش می کنم، بلکه می خواهم

bad to happen to you.

اتفاق بدی برای شما بیفتد.

I condemn you to Hell.

من شما را به جهنم محکوم می کنم.

Okay?

باشه؟

But what I like is this one, is much more regularly used in English, is: "point the

اما چیزی که من دوست دارم این است که به طور منظم در انگلیسی استفاده می شود: "

finger".

انگشت اشاره کنید".

Who do you point the finger at?

انگشت را به سمت کی نشانه می گیرید؟

You remember I had a finger pointing over here for a reason.

یادت می آید من به دلیلی انگشتم را به سمت اینجا نشانه رفته بودم.

Usually I say: "Don't point the finger at me", which means: "Don't blame me."

معمولاً می گویم: «به من انگشت نزن» یعنی: «مرا سرزنش مکن».

Cool?

سرد؟

Okay, so that's this one.

خوب، پس این یکی است.

Now let's look at "fault".

حالا بیایید به "تقصیر" نگاه کنیم.

The opposite of "fault", which is "weakness", remember?

متضاد «عیب» که «ضعف» است، یادتان هست؟

I have many faults as a human being; I have many problems or weaknesses, is... one of

من به عنوان یک انسان عیب های زیادی دارم. من مشکلات یا ضعف های زیادی دارم، این است که... یکی از

my strong points is I like to talk - that's why I'm teaching you.

نقاط قوت من این است که دوست دارم صحبت کنم - به همین دلیل به شما آموزش می دهم.

That's different than a fault.

این با عیب متفاوت است.

Actually, some people think I like to talk is a fault; I like to see it as a strong point,

در واقع، برخی از مردم فکر می کنند که من دوست دارم صحبت کنم عیب است. من دوست دارم آن را به عنوان یک نقطه قوت ببینم

and that's how we can use these two.

و اینگونه می توانیم از این دو استفاده کنیم.

Now, there's words such as: "mistake", "error", and "glitch".

در حال حاضر، کلماتی مانند: "اشتباه"، "خطا" و "شکلی" وجود دارد.

We talked about faults being problems or they can be mistakes, or you can say: "You made

ما در مورد این صحبت کردیم که عیب ها مشکل هستند یا ممکن است اشتباه باشند یا می توانید بگویید:

an error.

"خطا کردی.

Your fault."

تقصیر توست."

It's a nicer way of saying: "Your fault", not as strong.

این یک روش زیباتر برای گفتن است: "تقصیر توست"، نه آنقدر قوی.

But a "glitch" means a problem.

اما "شکلی" به معنای مشکل است.

"We have a glitch."

"ما یک نقص داریم."

So, instead of saying we have a fault in a situation: "We have a glitch."

بنابراین، به جای این که بگوییم در یک موقعیت عیب داریم: "ما یک نقص داریم."

And a glitch is sort of like a hiccup, hiccup.

و یک نقص مانند یک سکسکه است، سکسکه.

It just doesn't quite work; there's a small problem that we have to get by.

این فقط کاملا کار نمی کند. یک مشکل کوچک وجود دارد که باید از پس آن برآییم.

It's not as strong as "fault".

به اندازه «تقصیر» قوی نیست.

And this like: "point the finger" is a softer, and I say colloquial, used by more people,

و این مانند: "انگشت را نشان دهید" نرم تر است و من می گویم محاوره ای است که توسط افراد بیشتری استفاده می شود،

so: "You have a glitch in your system."

بنابراین: "شما یک نقص در سیستم خود دارید."

The system isn't quite working just right.

سیستم کاملاً درست کار نمی کند.

Okay?

باشه؟

"Responsibility".

"مسئوليت".

Well, that's it, there's no other word.

خب همینه دیگه حرفی نیست

There is no antonym for "responsibility", except for "not responsible".

هیچ متضادی برای "مسئولیت" وجود ندارد، به جز "مسئول نیست".

The word is so powerful in itself, we say: "You're responsible" or "You're not responsible".

این کلمه به خودی خود آنقدر قدرتمند است که می گوییم: "تو مسئولی" یا "تو مسئول نیستی".

There's not really another word that can... we can use as an antonym to this; it's just

واقعاً کلمه دیگری وجود ندارد که بتواند ... ما می توانیم به عنوان متضاد این کلمه استفاده کنیم. فقط

"not": "It's not my responsibility."

"نه" است: "مسئولیت من نیست."

That's how powerful that word is, so use it wisely.

این کلمه چقدر قدرتمند است، پس عاقلانه از آن استفاده کنید .

Okay?

باشه؟

When we say it's a responsibility, remember I talked about job, part of your jobs or your

وقتی می گوییم مسئولیت است، یادتان هست در مورد شغل، بخشی از شغل شما یا مسئولیت هایتان صحبت کردم

responsibilities?

؟

Another thing is saying: "One of your roles is", it means: "One of your jobs is".

یک چیز دیگر این است که می گویند: «یکی از نقش های توست »، یعنی: «یکی از کارهای توست».

One of your roles as a teacher is to help students feel comfortable; that's part of

یکی از نقش های شما به عنوان معلم این است که به دانش آموزان کمک کنید احساس راحتی کنند. این بخشی از

your job.

کار شماست

"Responsibility" can be "accountable".

«مسئولیت» می تواند «پاسخگو» باشد.

A lot of you know about accounting, and the account numbers, and they make bills and they

بسیاری از شما در مورد حسابداری و شماره حساب ها می دانید و قبض ها را می سازند و می

say: "This is what this means."

گویند: "این یعنی این."

When you're accountable, like an accountant, you have to bring the things together and

وقتی حسابدار هستید، مانند یک حسابدار، باید همه چیز را کنار هم بیاورید و

at the end show what it means.

در پایان نشان دهید که چه معنایی دارد.

I am accountable.

من پاسخگو هستم.

I count, I bring it together, and I present it.

می شمارم، جمع می کنم و ارائه می کنم.

Or, in this case, I'm responsible.

یا در این مورد من مسئول هستم.

"Who is accountable for this situation?

"چه کسی پاسخگوی این وضعیت است؟

Who will take care of it?

چه کسی به آن رسیدگی می کند؟

Who is responsible?"

چه کسی مسئول است؟"

And finally: "responsibility" comes with authority.

و بالاخره: «مسئولیت» با اختیار می آید.

"Who is the one who's responsible here?

"کسی که اینجا مسئول است؟

Whose responsibility?

مسئولیت

Who has the authority to do something?"

کیست؟ چه کسی اختیار انجام کاری را دارد؟"

And this is where we say "responsibility" talks about the ability to change a situation.

و اینجاست که می گوییم "مسئولیت" در مورد توانایی تغییر یک موقعیت صحبت می کند.

If you have the authority, you have the power to actually do something about it.

اگر اقتدار دارید، این قدرت را دارید که واقعاً کاری در مورد آن انجام دهید.

And I would say that's true: You have the responsibility for your education, and you're

و من می گویم که این درست است: شما مسئولیت آموزش خود را دارید و

using it wisely because you're watching this video right now.

از آن عاقلانه استفاده می کنید زیرا در حال حاضر این ویدیو را تماشا می کنید .

Before I go, I just want to give you one small thing or one more thing, which is homework.

قبل از رفتن، فقط می خواهم یک چیز کوچک یا یک چیز دیگر به شما بدهم، آن هم مشق شب.

It will be your responsibility to do the homework.

انجام تکالیف بر عهده شما خواهد بود.

I don't blame you if you're rolling your eyes now, going: "Oh my god, homework.

سرزنش نمیکنم اگه الان داری چشماتو میچرخونی میری: وای خدای من تکلیف

I'm not in school."

مدرسه نیستم.

Well, you came to the video, so now it's your fault if it doesn't get done.

خب تو اومدی تو ویدیو، حالا اگه درست نشد تقصیر خودته.

See?

دیدن؟

I use all three words because I speak English.

من از هر سه کلمه استفاده می کنم زیرا انگلیسی صحبت می کنم.

By the time you're done this video and done the homework, I expect you to be able to use

تا زمانی که این ویدیو را تمام کردید و تکالیف را انجام دادید، انتظار دارم بتوانید از

these words in the same fashion.

این کلمات به همان شیوه استفاده کنید.

So, I want you to create five sentences using the bonus words or the ones I gave you before.

بنابراین، از شما می‌خواهم با استفاده از کلمات جایزه یا آنهایی که قبلاً به شما داده‌ام، پنج جمله ایجاد کنید.

And once again, as I always say, join our community and use your examples at the end

و یک بار دیگر، همانطور که همیشه می گویم، به انجمن ما بپیوندید و از مثال های خود در

of this when you make comments for the video; show people you can use it and show me.

پایان این مطلب وقتی برای ویدیو نظر می دهید استفاده کنید. به مردم نشان دهید که می توانید از آن استفاده کنید و به من نشان دهید.

And also go do the test at engVid: www.engvid.com, where there's a test, you can go in there,

و همچنین بروید تست را در engVid انجام دهید: www.engvid.com، جایی که تستی وجود دارد، می توانید به آنجا بروید،

and there's a vibrant... vibrant, sorry.

و یک پر جنب و جوش وجود دارد... پر جنب و جوش، متاسفم.

There's a whole bunch of people happy, looking forward to meeting you, that exchange information

تعداد زیادی از افراد خوشحال هستند که مشتاق دیدار شما هستند، اطلاعات را تبادل می کنند

and get together, and actually chat offline as well, and I'd like you to be part of it.

و دور هم جمع می شوند، و در واقع به صورت آفلاین نیز چت می کنند، و من دوست دارم شما هم بخشی از آن باشید.

Don't forget: Subscribe.

فراموش نکنید: مشترک شوید.

There's a bell; ring that bell and I'll ring your bell.

یک زنگ وجود دارد. آن زنگ را بزن و من زنگ تو را می زنم .

Sorry.

متاسف.

I got too excited; don't blame me.

خیلی هیجان زده شدم؛ من را سرزنش نکن

You'll get the latest video that I do, and yeah, that's about it.

شما جدیدترین ویدیویی را که من انجام می دهم دریافت خواهید کرد، و بله، همین حدود است.

Look, I hope you had a great time.

ببین امیدوارم بهت خوش گذشته باشه

I look forward... as always, thank you for being part of the audience.

من مشتاقانه منتظرم... مثل همیشه، از حضور شما در جمع مخاطبان متشکرم.

I look forward to seeing you soon.

من منتظرم به زودی ببینمت.

Ciao.

سیائو