Listening, Vocabulary, Comprehension: 8 English Expressions

"Business and money and books", ah, business, books, and - hi, James from engVid.

"کسب و کار و پول و کتاب"، آه، تجارت، کتاب، و - سلام، جیمز از engVid.

Just trying to figure out why E has got - oh, I get it.

فقط سعی می کنم بفهمم چرا E دچار مشکل شده است - اوه، متوجه شدم.

We're doing an LVC lesson today.

ما امروز در حال انجام یک درس LVC هستیم.

Okay.

باشه.

So, today's lesson is on how books and reading can be used for business and casual conversation.

بنابراین، درس امروز این است که چگونه می توان از کتاب و کتابخوانی برای گفتگوهای تجاری و معمولی استفاده کرد.

We're going to do an LVC, and what is that?

ما قصد داریم یک LVC انجام دهیم، و آن چیست؟

This is a lesson in which we're going to work on your listening skills, we're going to increase

این درسی است که در آن بر روی مهارت‌های شنیداری شما کار می‌کنیم

your vocabulary, and help you with comprehension all at the same time.

، واژگان شما را افزایش می‌دهیم و به شما در درک مطلب کمک می‌کنیم.

Think it's a difficult thing to do?

فکر می کنید انجام آن کار سختی است؟

Stick with us and we'll get it done.

با ما همراه باشید و ما آن را انجام خواهیم داد.

How are we going to do it?

چگونه می خواهیم آن را انجام دهیم؟

What I need for you to do to help me help you is grab a pen and a pen - pencil and grab

کاری که من باید انجام دهید تا به من کمک کنید این است که یک خودکار و یک خودکار - مداد بردارید و

some paper.

کمی کاغذ بردارید.

If you can't do that, don't worry about it.

اگر نمی توانید این کار را انجام دهید، نگران آن نباشید.

Just pay attention.

فقط توجه کن

You can always do this, redo this later on.

همیشه می‌توانید این کار را انجام دهید، بعداً دوباره این کار را انجام دهید.

And I'm going to read a story to you.

و من برای شما داستانی خواهم خواند.

I won't be visible on the camera.

من روی دوربین قابل مشاهده نخواهم بود .

You're going to listen.

قراره گوش کنی

The reason why I'm doing that is our sense of hearing gets better when we don't watch

دلیل اینکه من این کار را می کنم این است که وقتی چیز دیگری را تماشا نمی کنیم، حس شنوایی ما بهتر می شود

something else.

.

I'll read the story, you'll listen to it, we'll come back, I'll explain all of the vocabulary

من داستان را می خوانم، شما به آن گوش می دهید، ما برمی گردیم، همه واژگانی را

that I've picked specifically for you to learn, we'll go over that vocabulary, then to work

که به طور خاص برای یادگیری شما انتخاب کرده ام توضیح می دهم، آن واژگان را مرور می کنیم، سپس کار می کنیم.

on your comprehension, what we're going to do is we'll read the story again, you will

با توجه به درک شما، کاری که می‌خواهیم انجام دهیم این است که دوباره داستان را می‌خوانیم،

then listen, see how much you've got, and of course we'll test it finally with a test

سپس گوش می‌دهید، می‌بینید چقدر به دست آورده‌اید، و البته در نهایت با یک تست

at the end.

در پایان آن را آزمایش می‌کنیم.

Are you ready?

اماده ای؟

Let's go.

بیا بریم.

"My mother told me that you can't judge a book by its cover.

مادرم به من گفت که نمی‌توان یک کتاب را از روی جلد آن قضاوت کرد.

This was especially true of Mr. E. He was a bookworm by nature, and in my book he was

این به ویژه در مورد آقای E صادق بود. او ذاتاً یک کرم کتاب بود و در کتاب من

a really good guy.

واقعاً پسر خوبی بود.

Some of his co-workers weren't as honest as he was and would cook the books if it made

برخی از همکارانش. به اندازه او صادق نبودند و اگر این کتاب

them more money.

ها پول بیشتری به دست می آورد، آنها را می پخت.

So you always had to read between the lines when you did business with them.

بنابراین وقتی با آنها معامله می کردید همیشه مجبور بودید بین خطوط بخوانید.

One day Mr. E. caught his colleague trying to cheat a little old lady, so Mr. E. ran

یک روز آقای E. همکارش را گرفت که سعی می کرد کمی تقلب کند. بانوی مسن، بنابراین آقای E.

him the riot act and threatened to throw the book at him if he ever did it again.

او را اجرا کرد و تهدید کرد که اگر دوباره این کار را انجام دهد، کتاب را به سمت او پرتاب خواهد کرد.

Like I said, Mr. E. is a good guy, and I'm going to take a page out of his book and be

از کتابش خارج شود و

a good guy, too."

پسر خوبی هم باشد."

Alrighty.

باشه

So, we have done our listening component where you heard a story and a whole bunch of words

بنابراین، ما بخش شنیداری خود را در جایی انجام داده‌ایم که شما یک داستان و یک دسته کامل از کلمات را شنیده‌اید که

you didn't understand, and we're going to take the time now to work on the "the" part

متوجه نشده‌اید، و اکنون زمان می‌گذاریم تا روی بخش "بخش"

of our lesson, the vocabulary that I picked for you.

درس خود کار کنیم ، واژگانی که من برای تو انتخاب کردم

All right?

خیلی خوب؟

This will aid us in our comprehension in our next section.

این به ما در درک مطلب در بخش بعدی کمک خواهد کرد.

So, let's stand over here.

پس بیایید اینجا بایستیم

You can't judge a book by its cover, and that means the outward appearance of a thing doesn't

شما نمی توانید یک کتاب را از روی جلد آن قضاوت کنید، و این بدان معناست که ظاهر بیرونی یک چیز

tell you what's inside.

به شما نمی گوید که چه چیزی درون آن است.

Okay, simple.

باشه ساده

Just because it looks one way doesn't mean it's that way all the way through.

فقط به این دلیل که یک طرفه به نظر می رسد به این معنی نیست که در تمام طول راه همین طور است.

A perfect example is an egg.

یک مثال کامل یک تخم مرغ است.

An egg has an outside hard shell, and you knock on it, it's hard, but if you crack an

یک تخم مرغ یک پوسته سخت بیرونی دارد و شما به آن ضربه می زنید، سخت است، اما اگر یک

egg open, everybody knows the inside is liquid.

تخم مرغ را بشکنید، همه می دانند که داخل آن مایع است.

It's not hard on the inside.

از درون سخت نیست.

You meet a person who is quiet and shy, but they could be, like, a great fighter, and

شما با فردی ساکت و خجالتی ملاقات می‌کنید، اما می‌تواند جنگجوی بزرگی باشد و

you wouldn't see it on the outside because they keep it on the inside.

شما آن را در بیرون نمی‌بینید، زیرا آن‌ها آن را در درون نگه می‌دارند.

So, don't judge a book by its cover means just because it looks a certain way, it doesn't

بنابراین، یک کتاب را از روی جلد آن قضاوت نکنید، فقط به این دلیل که ظاهر خاصی دارد،

reveal to you the true nature of the thing.

ماهیت واقعی آن چیز را برای شما آشکار نمی کند.

Number two, bookworm.

شماره دو، کرم کتاب.

Someone who loves books and loves reading.

کسی که عاشق کتاب است و عاشق مطالعه است.

Yep, that's basically it.

بله، اساساً همین است.

E is a worm, and a bookworm is someone, like, because, you know, the worm goes in the ground

E یک کرم است و یک کرم کتاب کسی است، مانند، زیرا، می دانید، کرم در زمین می رود

and stays there.

و آنجا می ماند.

A person who's a bookworm gets into books, they love to read and read a lot, okay?

کسی که اهل کتاب است وارد کتاب می شود ، او عاشق خواندن و خواندن زیاد است، خوب؟

You could say, for instance, if you have a friend who loves reading all the time, he's

به عنوان مثال، می توانید بگویید، اگر دوستی دارید که همیشه عاشق مطالعه است، او

a bookworm.

یک کرم کتاب است.

He's always in the library, and it would tell me right away, loves to read library, it just

او همیشه در کتابخانه است، و فوراً به من می‌گوید، عاشق خواندن کتابخانه است، فقط

makes sense.

منطقی است.

In my book, it means in my opinion, this is what I think, right?

در کتاب من یعنی به نظر من این چیزی است که من فکر می کنم، درست است؟

Everybody's their own book, in a way of speaking.

هرکسی به نوعی کتاب خودش است .

As you live, you create your own story, so in your book, this is how you believe or how

همانطور که زندگی می کنید، داستان خود را خلق می کنید، بنابراین در کتاب خود، اینگونه است که شما به آن اعتقاد دارید یا

you see it from your perspective.

از دیدگاه خود به آن نگاه می کنید.

Cook the books to falsify facts and figures.

کتاب ها را بپزید تا حقایق و ارقام را جعل کنید.

Some of you might put falsify.

برخی از شما ممکن است falsify قرار دهید.

It's when you change things you shouldn't change.

زمانی است که چیزهایی را تغییر می دهید که نباید تغییر دهید.

There was what's right and correct, and what's false is usually similar to wrong.

آنچه درست و صحیح است وجود داشت و آنچه نادرست است معمولاً شبیه به نادرست است.

So, when you falsify, you take something and you change it so it's no longer true.

بنابراین، وقتی جعل می کنید، چیزی را می گیرید و آن را تغییر می دهید تا دیگر درست نباشد.

Example, if someone has books for accounting and they're counting things, and they have

به عنوان مثال، اگر کسی برای حسابداری کتاب داشته باشد و دارد چیزها را می‌شمرد

a thousand, they might add another zero and say it cost 10,000.

و هزار تا داشته باشد، ممکن است یک صفر دیگر اضافه کند و بگوید 10000 هزینه دارد.

That's not true, that's false information, right?

این درست نیست، این اطلاعات نادرست است، درست است؟

Or fake news.

یا اخبار جعلی

Next.

بعد.

Read between the lines.

بین خطها را بخوانید.

There's an old joke, actually I'll come to that in a second, it means to search for the

یک جوک قدیمی وجود دارد، در واقع من در یک ثانیه به آن خواهم رسید، یعنی جستجوی

truth and the meaning of what is said.

حقیقت و معنای آنچه گفته شده است.

There's what somebody says and what they really mean, okay?

این چیزی است که کسی می گوید و واقعاً منظور آنها چیست، خوب؟

So, in that case, when we say read between the lines, you've got line, line, what's in

بنابراین، در آن صورت، وقتی می گوییم بین سطرها بخوان، خط، سطر، چه چیزی

between?

بین این دو وجود دارد؟

Yeah, some of you caught it, and if you didn't, you can't read between the lines.

بله، برخی از شما آن را گرفتید، و اگر نگرفتید، نمی توانید بین خطوط بخوانید.

It means there's a real intent or a real meaning, but they may not be able to say it.

این بدان معنی است که یک قصد واقعی یا یک معنای واقعی وجود دارد ، اما آنها ممکن است نتوانند آن را بیان کنند.

For example, "Johnson, you're a great worker, we have had a tremendous time working with

به عنوان مثال، "جانسون، تو کارگر بزرگی هستی، ما زمان فوق العاده ای را با

you.

شما

As you know, we have to let go of some of the workforce here, and we've always appreciated

سپری کرده ایم. همانطور که می دانید، ما باید تعدادی از نیروی کار اینجا را رها کنیم، و ما همیشه از

work you've done.

کاری که انجام داده اید قدردانی کرده ایم.

You're being fired."

شما اخراج می شوید.»

He didn't say it.

او آن را نگفت.

Read between the lines.

بین خطها را بخوانید.

"We have always liked", not "we like".

"ما همیشه دوست داشته ایم" نه "ما دوست داریم".

We have always...

ما همیشه ...

They're talking in the past tense, you're gone.

دارند به زمان گذشته صحبت می کنند، تو رفتی.

So, there's the words they say, but in between is the real meaning.

بنابراین، کلماتی که آنها می گویند وجود دارد، اما در این بین معنای واقعی وجود دارد.

Next.

بعد.

Read someone the riot act.

یک نفر عمل شورش را بخوانید.

It means to strongly warn somebody to improve their behaviour.

این به معنای هشدار شدید به کسی است که رفتار خود را بهبود بخشد.

The riot act is something in many cities all over the world have, which is basically when

اغتشاش چیزی است که در بسیاری از شهرهای دنیا وجود دارد، که اساساً زمانی است

the people are acting out or protesting in the streets, if there's a riot act, it means

که مردم در خیابان ها دست به اقدام یا تظاهرات می زنند، اگر شورش صورت بگیرد، به این معنی است

the police will go out to control them and say, "Change your behaviour, you're being

که پلیس بیرون می رود تا آنها را کنترل کند و می گوید: «تغییر کنید. رفتار شما، شما

too disruptive."

بیش از حد مزاحم هستید."

When someone reads you the riot act, they're saying, "Hey, look, this is what you're doing,

وقتی یکی از شما کنش شورش را می‌خواند ، می‌گوید: "هی، ببین، این کاری است که تو انجام می‌دهی،

if you keep doing this, this is what's going to happen, and it's not going to be party

اگر به این کار ادامه بدهی، این اتفاقی خواهد افتاد، و قرار نیست مهمانی

with a cake and your friends, you're going to be in trouble."

با کیک و کیک باشد. دوستان شما، شما به دردسر خواهید افتاد."

So, when they read you the riot act, they tell you what you're doing, how they feel

بنابراین، وقتی آنها قانون شورش را برای شما می خوانند، به شما می گویند که دارید چه کار می کنید، چه احساسی

about it, and what's going to happen if you continue, and it's not a positive thing.

نسبت به آن دارند، و اگر ادامه دهید چه اتفاقی می افتد ، و این چیز مثبتی نیست.

Okay?

باشه؟

Throw the book at someone, and it means to punish someone severely.

کتاب را به سوی کسی پرتاب کن ، یعنی کسی را سخت مجازات کنی.

Now, if you stop and think about it, if I took a book and I threw it at you, it's going

حالا اگر بایستی و به آن فکر کنی، اگر من کتابی را بگیرم و به طرفت پرت کنم،

to hurt.

به دردت می خورد.

And that's basically what this means.

و اساساً این معنی است.

When you go to court, if the judge throws the book at you, he's going to say, "Well,

وقتی به دادگاه می روید، اگر قاضی کتاب را به طرف شما پرتاب کند، می گوید: "خب،

for doing this particular bad thing, you should go to jail for two years, but I'm sending

برای انجام این کار بد باید دو سال زندان بروید، اما من

you for ten years!"

شما را برای ده سال می فرستم!"

He's throwing the book at you, because that's the maximum in the book, and he's saying,

او کتاب را به سمت شما پرتاب می کند، زیرا این حداکثر در کتاب است و می گوید:

"You're going to be punished this much."

" اینقدر مجازات می شوید."

Okay, last one, take a page out of someone's book.

خوب، آخرین مورد ، یک صفحه از کتاب کسی را بردارید.

Do you remember when I talked up here and I said in my book, we're all basically books?

یادت هست وقتی اینجا صحبت کردم و در کتابم گفتم، اساسا همه ما کتاب هستیم؟

Well, if you're a book, you have many pages, because you've lived a long time.

خوب، اگر شما یک کتاب هستید، صفحات زیادی دارید، زیرا مدت زیادی زندگی کرده اید.

So, in this particular thing, it says to act in a way someone else would act.

بنابراین، در این مورد خاص، می‌گوید طوری رفتار کنید که شخص دیگری عمل کند.

You are reading someone else's book, and you're saying, "I like that behaviour.

شما دارید کتاب شخص دیگری را می خوانید و می گویید: "من این رفتار را دوست دارم.

I want to be like that, so I'm going to take that page out, put it in my book so I can

من می خواهم چنین باشم، بنابراین می خواهم آن صفحه را بیرون بیاورم، آن را در کتابم بگذارم تا بتوانم چنین

act like that."

رفتار کنم."

It's usually for things that we find respectful in someone else, or we respect in someone

معمولاً برای چیزهایی است که در شخص دیگری قابل احترام می دانیم یا در شخص دیگری احترام می گذاریم

else.

.

So, it could be working hard, being tough, keeping your word, being - you take that page

بنابراین، می‌تواند سخت کار کردن، سخت‌کوشی بودن، وفای به قول خود، بودن - شما آن صفحه را

from someone else's book, put it in your book, you want to take on those characteristics.

از کتاب شخص دیگری می‌گیرید، آن را در کتاب خود قرار می‌دهید، می‌خواهید آن ویژگی‌ها را بپذیرید.

Well, guess what?

خوب حدس بزن چی؟

Now that we've gone through the vocabulary, let's try out your comprehension.

اکنون که واژگان را مرور کردیم، بیایید درک شما را امتحان کنیم.

I bet you're going to do better than you think.

شرط می بندم بهتر از آن چیزی که فکر می کنید انجام خواهید داد.

My mother told me that you can't judge a book by its cover.

مادرم به من گفت از روی جلد کتاب نمی توان قضاوت کرد.

This was especially true of Mr. E. He was a bookworm by nature, and in my book, he was

این به ویژه در مورد آقای E صادق بود. او ذاتاً یک کرم کتاب بود و در کتاب من،

a really good guy.

او واقعاً پسر خوبی بود.

Some of his co-workers weren't so honest, or weren't as honest as he was, and would cook

برخی از همکارانش آنقدر صادق نبودند، یا به اندازه او صادق نبودند، و

the books if it made them more money, so you always had to read between the lines when

اگر پول بیشتری برایشان به همراه داشت، کتاب ها را می پختند، بنابراین وقتی با آنها معامله می کردید، همیشه مجبور بودید بین سطرها بخوانید

you did business with them.

.

One day, Mr. E caught his fellow colleague trying to cheat a little old lady, so Mr.

یک روز، آقای E همکار خود را در تلاش برای فریب دادن یک خانم مسن کوچولو دستگیر کرد، بنابراین آقای

E read him the riot act, and threatened to throw the book at him if he ever did it again.

E عمل شورش را برای او خواند و تهدید کرد که اگر دوباره این کار را انجام دهد، کتاب را به سمت او پرتاب خواهد کرد.

Like I said, Mr. E is a good guy, and I'm going to take a page out of his book and be

همانطور که گفتم، آقای E پسر خوبی است، و من یک صفحه از کتاب او را بر می دارم و

a good guy, too.

پسر خوبی هم می شوم.

Alrighty, then.

باشه.

Jim Carrey.

جیم کری.

Okay, so let's test our comprehension, because we did the listening to vocabulary.

خوب، پس بیایید درک خود را آزمایش کنیم، زیرا ما گوش دادن به واژگان را انجام دادیم.

I'm just going to go through some questions to demonstrate - no, to prove to you that

من فقط چند سوال را مرور می کنم تا نشان دهم - نه، تا به شما ثابت کنم که

you have learned more than you thought.

بیش از آنچه فکر می کردید یاد گرفته اید.

So let's do the first one.

پس بیایید اولین مورد را انجام دهیم.

The accountant worked - I'm going to need a pen, here - the accountant worked for the

حسابدار کار می کرد - من به یک خودکار نیاز دارم، اینجا - حسابدار برای مافیا کار می کرد

mafia and would often something to hide their money from the government.

و اغلب کاری می کرد تا پول خود را از دولت پنهان کند.

What would he do?

او چه خواهد کرد؟

Well, accountants work with - what - books.

خوب، حسابداران با کتاب - چه - کار می کنند.

I do hope he makes a nice risotto.

من امیدوارم که او یک ریزوتو خوب درست کند.

He would cook the books, alright?

او کتاب ها را می پخت، خوب؟

That means change it, falsify the information in the books to make it look like it's one

این بدان معناست که آن را تغییر دهید، اطلاعات موجود در کتاب ها را جعل کنید تا به نظر برسد که یک

thing when it's not.

چیز است در حالی که نیست.

Okay?

باشه؟

Next, something is the best season.

بعد، چیزی بهترین فصل است.

Well, that sounds like it's my opinion, does it not?

خوب، به نظر می رسد که این نظر من است، اینطور نیست؟

Yeah.

آره

So, I would say - kind of helped you when I said "in my opinion", right?

بنابراین، من می گویم - وقتی گفتم "به نظر من" به شما کمک کرد، درست است؟

But it's in my book, summer is the best season.

اما در کتاب من آمده است، تابستان بهترین فصل است.

What about number three?

شماره سه چطور؟

Stop being a - go outside and play with your friends.

از یک بودن دست بردارید - به بیرون بروید و با دوستان خود بازی کنید.

Hmm.

هوم

You're inside, what would you do inside besides - well, the lesson is on books, right?

شما داخل هستید، علاوه بر این در داخل چه کار می کنید - خوب، درس در مورد کتاب است، درست است؟

So I would say - and we made a joke about Mr. E, I think he's a worm, but he's not a

بنابراین من می گویم - و ما در مورد آقای E شوخی کردیم، فکر می کنم او یک کرم است، اما او یک

bookworm.

کرم کتاب نیست.

And a bookworm loves to read, and they usually like to read inside, so go outside and play

و یک کرم کتاب عاشق خواندن است و معمولاً دوست دارند در داخل بخوانند، بنابراین به بیرون بروید و

with your friends.

با دوستان خود بازی کنید.

Get some fresh air.

هوای تازه بخور

What about number four?

شماره چهار چطور؟

Mr. E's wife - I probably would be pretty upset if I had a worm for a husband, and he

همسر آقای E - شاید خیلی ناراحت می شوم اگر یک کرم برای شوهر داشته باشم و او

came home late smelling of tequila - that's alcohol, sorry, bad joke.

دیر به خانه بیاید بوی تکیلا - این الکل است، ببخشید، شوخی بد.

Read him the riot act, remember?

قانون شورش را برای او بخوانید، یادتان هست؟

When you read the riot act, you threaten someone that if you don't change your behavior, something

وقتی قانون شورش را می خوانید، یک نفر را تهدید می کنید که اگر رفتارتان را تغییر ندهید،

bad is going to happen.

اتفاق بدی می افتد.

So, he's late, he smells of alcohol, tequila, hmm.

پس دیر شده، بوی الکل، تکیلا، هوم.

Then you say, hey, if this happens again, blah, blah, blah, blah, blah.

بعدش میگی هی اگه دوباره اینجوری شد،بله،بله،بله،بله،بله.

Now, finally, number five, which is a really long one, so that should help you a lot, okay?

حالا، در نهایت، شماره پنج، که یک واقعا طولانی است، بنابراین باید به شما کمک زیادی کند، خوب؟

So - ah, that's right.

بنابراین - آه، درست است.

You can't always get what - no, that's not it, that's a song.

شما همیشه نمی توانید چیزی را بدست آورید - نه، این نیست، این یک آهنگ است.

It's a long one.

این یک طولانی است.

That's right.

درست است.

You can't always judge a book by its cover.

همیشه نمی توان یک کتاب را از روی جلد آن قضاوت کرد.

You see the cover could be really exciting on the outside with bright colors, and inside

می بینید که جلد می تواند در بیرون با رنگ های روشن واقعاً هیجان انگیز باشد و در

it's a very boring book.

داخل کتاب بسیار خسته کننده ای است.

In this case, you can't judge a book by its cover.

در این صورت نمی توان یک کتاب را از روی جلد آن قضاوت کرد.

He may be shy, but he's a good fighter, right?

او ممکن است خجالتی باشد، اما او مبارز خوبی است، درست است؟

So, he just seems quiet and shy, but he can fight.

بنابراین، او فقط ساکت و خجالتی به نظر می رسد، اما می تواند مبارزه کند.

Now, let us go and do the bonus, and on the bonus I have three words - sorry, three phrases

حالا برویم و جایزه را انجام دهیم، و در مورد پاداش من سه کلمه دارم - متاسفم، سه عبارت

for you that have to do with books and reading.

برای شما که مربوط به کتاب و خواندن است.

And the first one is to close the books.

و اولین مورد بستن کتابهاست.

Well, when you close the books, you think about it, you read the page, there's from

خوب، وقتی کتاب ها را می بندید، به آن فکر می کنید، صفحه را می خوانید، از

page 100 to page 400, you read all of it to 400, and then you close the book.

صفحه 100 تا صفحه 400 وجود دارد، همه آن را تا 400 می خوانید و بعد کتاب را می بندید.

Well, what does that mean?

خب این یعنی چی؟

Basically, you're finished.

در اصل، شما تمام شده اید.

So, if you close the books on something, you're going to stop spending time and effort on

بنابراین، اگر کتاب‌ها را روی چیزی ببندید، وقت و تلاش خود را صرف

something.

چیزی نمی‌کنید.

So, let's imagine Mr. E is with Mrs. E, and he's come home smelling of alcohol and late

بنابراین، بیایید تصور کنیم که آقای E با خانم E است، و او با بوی الکل و

for months at a time.

چند ماه در یک زمان به خانه آمده است.

She may close the books and say, "Okay, I'm divorcing you.

او ممکن است کتاب ها را ببندد و بگوید: "باشه، من از تو طلاق می گیرم.

That's it.

همین است.

I'm done with this relationship."

من با این رابطه تمام شده ام."

Closing the books on it.

بستن کتاب ها روی آن.

You're done and you're moving on.

کار شما تمام شده و در حال حرکت هستید.

No more energy or time to be spent on it.

دیگر انرژی یا زمانی برای صرف آن وجود ندارد.

What about the next one, to hit the books?

در مورد بعدی، برای زدن کتاب ها چطور؟

Well, you're not actually punching them, but it means to study.

خوب، شما در واقع به آنها مشت نمی زنید، بلکه به معنای مطالعه است.

Right?

درست؟

So, in order to pass my IELTS test, I had to hit the books pretty hard.

بنابراین، برای قبولی در آزمون آیلتس، مجبور شدم کتاب ها را خیلی محکم بزنم.

Right?

درست؟

Study hard.

سخت مطالعه کن

And finally, there was a president called George Bush, and it's George Herbert Bush

و بالاخره یک رئیس جمهور بود به نام جورج بوش و آن جورج هربرت

a long time ago, and he made a famous speech where he was talking before a war, he said,

بوش خیلی وقت پیش بود و او یک سخنرانی معروف در جایی که قبل از جنگ صحبت می کرد، گفت:

"Read my lips!"

لب هایم را بخوانید!

No, it was taxes.

نه، مالیات بود.

I'm sorry.

متاسفم.

He was like, "Read my lips.

او می گفت: "لب های من را بخوانید

No more new taxes.

. دیگر مالیات جدیدی ندارید. با

Listen carefully.

دقت گوش کنید. آنها

Watch 'em."

را تماشا کنید."

So, when somebody says, "Read my lips", it means listen carefully.

بنابراین، وقتی کسی می‌گوید: «لب‌های مرا بخوان»، به این معناست که با دقت گوش کن.

So, if you ask your parents, for instance - some of you are parents, so your kids may

بنابراین، برای مثال، اگر از والدین خود بپرسید - برخی از شما والدین هستید، بنابراین فرزندانتان ممکن است

do this - "Mom and Dad, can I borrow the car?

این کار را انجام دهند - "مامان و بابا، آیا می توانم ماشین را قرض بگیرم؟

Read my lips."

لب هایم را بخوانید."

No.

نه

That's the answer.

. جواب همین است.

Okay?

باشه؟

And it means listen carefully, because I'm not going to repeat it.

و به این معنی است که با دقت گوش کنید، زیرا من آن را تکرار نمی کنم.

That's what it is.

همین است.

So, you got your bonus.

بنابراین، شما پاداش خود را دریافت کردید.

You did your quiz, which I'm sure you probably got five out of five on.

شما امتحان خود را انجام دادید، که مطمئنم احتمالاً پنج از پنج را کسب کرده اید.

You're patting yourself on the back, which is great.

شما به پشت خود دست می زنید که عالی است.

Once again, I want to say thank you.

یک بار دیگر می خواهم تشکر کنم.

And how do I thank you?

و چگونه از شما تشکر کنم؟

Yes, I'm a crazy person, so the way I thank you is by giving you homework.

بله، من آدم دیوانه ای هستم، بنابراین روشی که از شما تشکر می کنم، دادن تکالیف به شما است.

Because with homework or working at home, we can improve our English, so you can become

زیرا با انجام تکالیف یا کار در خانه، می‌توانیم زبان انگلیسی خود را بهبود ببخشیم، بنابراین شما می‌توانید

a native speaker faster.

سریع‌تر به زبان مادری تبدیل شوید.

And in that regard, the two questions I have for you today are the following.

و در این رابطه دو سوالی که امروز از شما دارم به شرح زیر است.

When politicians speak, you often have to do something to get to the truth.

وقتی سیاستمداران صحبت می کنند، اغلب باید کاری انجام دهید تا به حقیقت برسید.

What phrase would go in there to make that a true statement?

چه عبارتی در آنجا قرار می گیرد تا آن جمله درست باشد؟

And the second one is the judge something at the criminal and sent her to jail for 200

و دومی قاضی یک جنایتکار است و او را به مدت 200 سال به زندان فرستاد

years.

.

That sounds pretty serious to me.

این به نظر من بسیار جدی است.

Anyway, the points for this one will be 100,000 points for each one you get correct.

به هر حال، امتیاز این یکی به ازای هر یک که درست بگیرید، 100000 امتیاز خواهد بود.

Please make sure in the comments below you put down the answers to those questions.

لطفاً مطمئن شوید که در نظرات زیر پاسخ این سؤالات را درج کرده اید.

As you know, other students, whether you're on engVid or you're on YouTube, usually give

همانطور که می‌دانید، سایر دانش‌آموزان، چه در engVid باشید و چه در یوتیوب، معمولاً به شما پاسخ مثبت می‌دهند

a thumbs up, thumbs down, which helps you with your point score.

، که به شما در امتیازدهی کمک می‌کند.

And yeah, that's it.

و بله، همین است.

But before I go, I need to say something, and what do I need to say?

اما قبل از رفتن، باید چیزی بگویم، و چه چیزی باید بگویم؟

I would like you to subscribe.

از شما می خواهم مشترک شوید.

Okay?

باشه؟

So, I'd like you to subscribe to engVid.

بنابراین، من می خواهم شما در engVid مشترک شوید.

Oh, quote of the day, I almost forgot, I almost got away.

آه، نقل قول روز ، تقریباً فراموش کردم، تقریباً فرار کردم.

Quote of the day is this, I do believe something very magical can happen when you read a good

نقل قول روز این است، من معتقدم وقتی یک کتاب خوب می خوانی ممکن است اتفاق بسیار جادویی رخ دهد

book.

.

And if some of you are scratching your head, what - who said that?

و اگر برخی از شما سر خود را خارانید، چه کسی این را گفته است؟

It's J.K.

این J.K است.

Rowling, the author of the Harry Potter books.

رولینگ ، نویسنده کتاب های هری پاتر.

And this particular video goes out to Carly from Canada.

و این ویدیوی خاص به کارلی از کانادا می رود.

Anyway, so, thank you once again.

به هر حال، پس، یک بار دیگر از شما متشکرم.

I need you to go - no, I don't need you to, you want to go to, because after you've done

من به شما نیاز دارم که بروید - نه، من به شما نیازی ندارم، شما می خواهید به آنجا بروید، زیرا بعد از اینکه این کار را

this and you think you're pretty good, you can go to www.eng as in English, vid as in

انجام دادید و فکر می کنید خیلی خوب هستید، می توانید به www.eng مانند انگلیسی، vid بروید. مانند

video.com where you can do the quiz, see some other great teachers, and see how good you

video.com که در آن می توانید مسابقه را انجام دهید ، معلمان بزرگ دیگری را ببینید و ببینید واقعا چقدر خوب

really are.

هستید.

Anyway, I bid you adieu, you shall have a good day, and I will see you again soon.

به هر حال، خداحافظی می کنم، روز خوبی خواهید داشت و به زودی دوباره شما را می بینم.

Don't forget to subscribe, hit that notification bell, and you'll get all my latest videos.

فراموش نکنید که مشترک شوید ، زنگ اعلان را بزنید و همه آخرین ویدیوهای من را دریافت خواهید کرد.

Latest.

آخرین.

Ciao.

سیائو