How to have a conversation about RELIGION in English

You are healed. You are...

شفا پیدا کردی شما هستید...

Hi, James from engVid.

سلام، جیمز از engVid.

When I'm not actually teaching English, sometimes

وقتی واقعاً انگلیسی تدریس نمی کنم، گاهی

I do religious services. I'm joking, but this is a serious matter.

اوقات خدمات مذهبی انجام می دهم. شوخی می کنم، اما این یک موضوع جدی است.

By the end of this video,

در پایان این ویدیو،

I would like to make sure that when you speak to people of different religious faiths or backgrounds,

من می خواهم مطمئن شوم که وقتی با افراد دارای ادیان یا پیشینه های مذهبی مختلف صحبت

you will be able to, when you will remember that...

می کنید، زمانی که به یاد می آورید، می توانید این کار را انجام دهید ...

Well, how to talk about religion, or faith, or belief. Okay? Sometimes we talk about religion, and sometimes we can

خوب، چگونه در مورد دین یا ایمان صحبت کنیم. ، یا باور باشه؟ گاهی از دین صحبت می کنیم و گاهی می

say "faith" or "belief" and it means to believe in a higher power; it could be God, it could

توان گفت «ایمان» یا «اعتقاد» و به معنای اعتقاد به نیروی برتر است. این می تواند خدا باشد، می

be a Spirit, whatever moves you.

تواند یک روح باشد، هر چیزی که شما را به حرکت در می آورد.

I think it's kind of a serious lesson, because religion is a very powerful force in our lives,

من فکر می کنم این یک جور درس جدی است، زیرا دین نیروی بسیار قدرتمندی در زندگی ما است

and we should be respectful of one another or to each other when we discuss it. You can't

و وقتی درباره آن بحث می کنیم باید به یکدیگر یا به یکدیگر احترام بگذاریم.

have an open dialogue if you have a closed mind. "Dialogue" means to talk, okay? So,

اگر ذهن بسته ای داشته باشید نمی توانید گفتگوی باز داشته باشید. "دیالوگ" یعنی صحبت کردن، باشه؟ بنابراین،

this lesson is to help you be able to speak to someone else who doesn't believe the same

این درس به شما کمک می کند تا بتوانید با شخص دیگری صحبت کنید که مانند

way you do, so at least you understand each other. Listen to me carefully: You don't have

شما باور ندارد، بنابراین حداقل یکدیگر را درک کنید . با دقت به من گوش دهید: لازم

to always agree or like, but you can respect and understand, and that's today's lesson.

نیست همیشه موافق باشید یا دوست داشته باشید، اما می توانید احترام بگذارید و درک کنید، و این درس امروز است.

So, ready to get serious? Let's go to the board, shall we? Okay.

بنابراین، آماده برای جدی گرفتن؟ بیایید به هیئت مدیره، می توانیم؟ باشه.

So, you'll notice I have different symbols up here. I am a terrible drawer. I can't do

بنابراین، متوجه خواهید شد که من در اینجا نمادهای مختلفی دارم . من یک کشو وحشتناک هستم. من نمی توانم کاری انجام دهم

anything. The worm is as good... Sorry, E. Mr. E is as good as I get, so this is as good

. کرم به همان اندازه خوب است... متاسفم، E. آقای E به خوبی من است، بنابراین این به همان خوبی است

as you're going to get. So if you go: "My faith is not there. I'm Bahai." I'm like:

که شما می خواهید دریافت کنید. پس اگر بروی: " ایمان من آنجا نیست. من بهایی هستم." من می گویم:

"You're behind me, because I don't know how to draw it. Sorry." So, here are some of the

"تو پشت من هستی، زیرا من نمی دانم چگونه آن را بکشم. متاسفم." بنابراین، در اینجا برخی از

world's major religions that have billions of people that follow, or hundreds of millions.

ادیان اصلی جهان آورده شده است که میلیاردها نفر یا صدها میلیون نفر پیرو آن هستند.

So I tried my best. Forgiveness if I didn't get it quite right. Okay? Nobody get upset.

بنابراین تمام تلاشم را کردم. ببخش اگه درست متوجه نشدم باشه؟ هیچکس ناراحت نشه

I did a bad drawing for all of you.

من نقاشی بدی برای همه شما انجام دادم.

Let's go to the board. One of the most common questions people say when they talk about

بریم سراغ هیئت. یکی از رایج ترین سوالاتی که مردم وقتی در مورد

religion, they meet you and go:

دین صحبت می کنند با شما ملاقات می کنند و می روند:

"Hi. My name is James. I'm from Canada. I teach English. Do you believe in God?"

"سلام. اسم من جیمز است. من اهل کانادا هستم. من انگلیسی تدریس می کنم. آیا به خدا اعتقاد داری؟"

And that's the problem right there. "Do you believe in God?"

و مشکل همین جاست. "آیا به خدا اعتقاد داری؟"

You're going: "What's the problem? It's a question." Yeah, but it's a yes/no question. Please check

داری میری: "مشکل چیه؟ یه سواله." بله، اما این یک سوال بله/نه است.

out the other videos I have on making interesting conversation, because especially in this one,

لطفاً ویدیوهای دیگری را که در مورد ایجاد مکالمه جالب دارم ، بررسی کنید، زیرا به خصوص در این یکی،

when you say yes or no, you really limit the person, or we say put them in a corner. You

وقتی بله یا نه می گویید، واقعاً شخص را محدود می کنید یا می گوییم او را در گوشه ای قرار دهید.

put me in a place where I'm with you or against you. Already we have division or friction.

تو مرا در جایی قرار دادی که با تو باشم یا علیه تو. ما قبلاً تقسیم یا اصطکاک داریم.

So why don't we ask a question that lets them speak to us, and explain to them where we're

پس چرا ما سوالی نمی پرسیم که به آنها اجازه می دهد با ما صحبت کنند و به آنها توضیح نمی

coming from so that we can get a mutual understanding? Now we understand together.

دهیم که از کجا آمده ایم تا بتوانیم درک متقابلی داشته باشیم؟ حالا با هم می فهمیم

And I think I've got two questions that can help you make friends from different faiths,

و فکر می‌کنم دو سوال دارم که می‌تواند به شما کمک کند از مذاهب مختلف دوستانی پیدا کنید،

so you understand each other and start that dialogue. Remember? Talking. If you say:

بنابراین یکدیگر را درک کرده و آن گفتگو را شروع کنید. یاد آوردن؟ صحبت کردن. اگر بگویید:

"Are you a person of faith?" you're not... They can say yes or no, but you're actually not

«آیا اهل ایمان هستی؟» شما نیستید... آنها می توانند بله یا نه بگویند، اما شما در واقع

saying "God". Remember I said "faith" or "belief"? "Belief" means to think something is real.

"خدا" نمی گویید. یادت هست گفتم «ایمان» یا «باور»؟ «باور» به معنای واقعی پنداشتن چیزی است.

"Faith" means to believe something... Believe in something. And when you're thinking of

«ایمان» یعنی چیزی را باور کنی... به چیزی ایمان داشته باشی . و وقتی شما به آن فکر

that, I don't necessarily have to think of God. I could think of a force that makes the

می کنید، من لزوماً نباید به خدا فکر کنم . می توانستم به نیرویی فکر کنم که

world go around. Gaia. Some people believe in Gaia. Life... The Earth is alive and we're

دنیا را به دور خود بچرخاند. گایا برخی از مردم به گایا اعتقاد دارند . زندگی... زمین زنده است و ما

part of the Earth. That's a belief, it's a faith. Some people believe... Have... Well,

بخشی از زمین هستیم. این یک باور است، این یک ایمان است. بعضی ها معتقدند... دارند... خب

you don't have a belief in science. You could say it's a belief, but they believe in science.

شما اعتقادی به علم ندارید. می توان گفت این یک باور است، اما آنها به علم اعتقاد دارند.

Right? And that has nothing to do with God. So when people say: "Do you believe in God?"

درست؟ و این ربطی به خدا ندارد. پس چون مردم گفتند: آیا به خدا ایمان داری؟

They're really saying: "There are those who believe in God, and the blasphemers and the heathens",

آنها واقعاً می گویند: «کسانی هستند که به خدا ایمان دارند و کفران و بتها»

and it doesn't have to be like that. Some people don't believe in the book,

و لازم نیست چنین باشد. برخی از مردم به این کتاب اعتقادی ندارند،

but they actually believe in the same God you do. So, give them a break. Okay? And ask:

اما در واقع به همان خدایی که شما باور دارید ایمان دارند. بنابراین، به آنها استراحت دهید. باشه؟ و بپرس:

"Hey, are you a person of faith?" And they might say:

"هی، آیا تو اهل ایمان هستی؟" و ممکن است بگویند:

"Yes, I do believe in a higher power." Okay?

"بله، من به قدرتی بالاتر اعتقاد دارم ." باشه؟

Another question you can have that's like a "do" question, is:

سوال دیگری که می توانید داشته باشید مانند یک سوال "انجام دادن" است، این است:

"Do you have a faith that you follow?" And that means: Do you have ideas that you believe in,

"آیا ایمانی دارید که از آن پیروی می کنید؟" و این به این معنی است: آیا شما ایده هایی دارید که به آنها اعتقاد دارید،

that you think are true, and you actually work with them or work to improve yourself based on these

فکر می کنید درست هستند، و در واقع با آنها کار می کنید یا برای بهبود خود بر اساس این

ideas? That's what the Bible, and the Torah, and the Talmud, and the Quran are about. Right?

ایده ها تلاش می کنید؟ انجیل و تورات و تلمود و قرآن درباره این موضوع هستند. درست؟

Those are some basic books. Or the Tao Te Ching; self-improvement by following certain

اینها چند کتاب ابتدایی هستند. یا تائو ته چینگ؛ خودسازی با پیروی از

principles. So, if I follow a faith, I follow these rules and live my life by them. Okay?

اصول خاص بنابراین، اگر از یک ایمان پیروی کنم، از این قوانین پیروی می کنم و زندگی خود را بر اساس آنها می گذرانم. باشه؟

Now, once you ask a person: "Are you a person of faith?" or "Do you follow a faith?" you

حالا یک بار از یک نفر می پرسی: آیا تو اهل ایمان هستی؟ یا "آیا از یک ایمان پیروی می کنید؟"

might get the following response: "Yes, I'm very religious. Hmmm." Or:

ممکن است پاسخ زیر را دریافت کنید: "بله، من بسیار مذهبی هستم. هوم." یا:

"I'm spiritual, man. Can you see the vibes? Can you see the colours? It's all around you, you know?"

"من روحانی هستم، مرد. آیا می توانی ویبرها را ببینی؟ آیا می توانی رنگ ها را ببینی؟ این همه اطراف توست، می دانی؟"

They might go: "I'm agnostic, yes. I'm educated. I am eating away from agnostic, away from

آنها ممکن است بگویند: "من آگنوستیک هستم، بله. من تحصیل کرده ام. دارم از ادم ادم می خورم،

knowledge, I'm away from the knowledge of a possible god, so I don't know; therefore,

دور از دانش، از معرفت خدای ممکن دور هستم ، پس نمی دانم؛ بنابراین،

I will not speak about it." See, "agnostic" doesn't mean I don't believe in God, it means

من در مورد آن صحبت نخواهد کرد." ببینید، "اگنوستیک" به این معنا نیست که من به خدا اعتقاد ندارم، به این معنی است

I have no knowledge about it, therefore I cannot talk about it. It's not the same as

که من در مورد آن اطلاعی ندارم، بنابراین نمی توانم در مورد آن صحبت کنم. این همان

"atheist". Okay? "Gnosis" means knowledge, and "a" means away from knowledge.

"آتئیست" نیست. باشه؟ «گنوسیس» به معنای علم و «الف» به معنای دوری از علم است.

"Atheist" is different. "Atheist" means: "I don't believe. I don't believe in no God or

"آتئیست" متفاوت است. "آتئیست" یعنی: "من ایمان ندارم. من به هیچ خدا یا

no Jesus, or nothing like that up there." Okay? So, if someone tells you they're agnostic,

عیسی یا هیچ چیز مشابهی در آنجا اعتقاد ندارم." باشه؟ بنابراین، اگر کسی به شما گفت که آگنوستیک است، با

don't treat them the same as atheist. Now, I might have been a little quick on something,

او مانند ملحد رفتار نکنید. حالا، من ممکن است در مورد چیزی کمی سریع

so I have to make sure you understand agnostic and atheist.

عمل کرده باشم، بنابراین باید مطمئن شوم که شما آگنوستیک و ملحد را درک می کنید.

Let's go to "religious" and "spiritual". Remember? When we talk about being religious... "Religion"

برویم سراغ «مذهبی» و «معنوی». یاد آوردن؟ وقتی در مورد مذهبی بودن صحبت می کنیم... "دین"

means there is a book, and that book has rules or suggestions that you should follow, and

یعنی کتابی وجود دارد و آن کتاب قوانین یا پیشنهادهایی دارد که شما باید از آنها پیروی کنید و

a belief system, or someone that's the head. So, I'll give an example in the Christian

یک سیستم اعتقادی یا فردی که رئیس است. بنابراین، من در دین مسیحیت مثالی می زنم

religion, somebody believes there's a God, a being called God, there are some rules that

، کسی معتقد است خدایی وجود دارد، موجودی به نام خدا، قوانینی وجود دارد که

they have to follow in order to be Christian. And in this case, Jesus Christ wrote the rules

آنها باید از آنها پیروی کنند تا مسیحی شوند. و در این مورد، عیسی مسیح قوانینی را

that you follow, and that's why it's a religion, a way of living and life.

که شما از آنها پیروی می کنید، نوشت، و به همین دلیل است که این یک دین، یک روش زندگی و زندگی است.

"Spiritual" is more a belief that there is something more than what you see.

"معنوی" بیشتر این باور است که چیزی بیش از آنچه می بینید وجود دارد.

We call this the material world. "We live in a material..." No, not the Madonna song.

ما این را دنیای مادی می نامیم. "ما در یک ماده زندگی می کنیم..." نه، آهنگ مدونا نیست.

Get it out of your head, clear it.

از سرت بیرونش کن پاکش کن

When you live in the material world, it's what you can see. If I cannot

وقتی در دنیای مادی زندگی می کنید، این چیزی است که می توانید ببینید. اگر

smell it, hear it, touch it, or taste it - it doesn't exist. The world of science, the material

نتوانم آن را بو کنم، بشنوم، لمسش کنم یا مزه اش کنم - وجود ندارد. دنیای علم، دنیای مادی

world. In the spiritual world, they believe I see what's here, but I believe there's something

. در دنیای معنوی، آنها معتقدند که من آنچه اینجاست را می بینم ، اما معتقدم چیز

else out there. What it is, I don't know. It could be a god, it could be a spirit. In

دیگری در بیرون وجود دارد. چه چیزی است، من نمی دانم. این می تواند یک خدا باشد، می تواند یک روح باشد. در

Japan, they believe there are spirits in the water and in the mountains, but they don't

ژاپن، آنها معتقدند ارواح در آب و در کوه ها وجود دارد، اما آنها

actually believe in a god, one big god. In the... In America and in England, they believe

در واقع به یک خدا، یک خدای بزرگ اعتقاد ندارند. در آمریکا و انگلیس به خدا اعتقاد دارند

in a God. Some people believe in Allah in... In the Arabic or the Islamic faith, they believe

. عده ای به الله ایمان دارند... در عربی یا دین اسلامی

in Allah. Okay? That would be more religious. Spiritual, there's just something. Okay?

به الله ایمان دارند. باشه؟ این امر مذهبی تر خواهد بود. معنوی، فقط چیزی وجود دارد. باشه؟

So, we've gone through "religious", "spiritual", "agnostic", and "atheist". This is how you

بنابراین، ما از «مذهبی»، «معنوی»، «آگنوستیک» و «بی خدا» عبور کرده ایم.

would define yourself. If someone said: "Are you a person of faith?" you could say:

اینطوری از خودت تعریف میکنی اگر کسی بگوید : آیا تو اهل ایمان هستی؟ می توانید بگویید:

"I have no faith. I'm an atheist." Agnostic, "gnosis" being knowledge, and away from; I

"من هیچ اعتقادی ندارم. من یک آتئیست هستم." اگنوستیک، «گنوسیس» بودن علم، و دور از; من

have no knowledge of God or other, so I don't know, and that's what they're saying. Agnostics

هیچ شناختی از خدا و غیر آن ندارم، بنابراین نمی دانم و این چیزی است که آنها می گویند. اگنوستیک

are saying: "I don't know", so leave them alone. They're not trying to get on one team

ها می گویند: "نمی دانم" پس آنها را به حال خود رها کنید . آنها سعی نمی کنند در

or the other. Okay?

این یا آن تیم قرار بگیرند. باشه؟

Now, we talked about where are you. If you are one of these things, and probably this

حالا ما در مورد اینکه شما کجا هستید صحبت کردیم. اگر شما یکی از این چیزها هستید و احتمالاً این

one, religious, you're going to go, where? To these places. "Synagogue". A "synagogue"

یکی مذهبی هستید، می خواهید به کجا بروید؟ به این مکان ها "کنیسه". "کنیسه

is for Jewish people. Okay? They're one of the oldest books of religion, and they believe

" برای یهودیان است. باشه؟ آنها یکی از قدیمی‌ترین کتاب‌های دینی هستند و

there was a God that created our world, and they go to a synagogue to worship their God.

معتقدند خدایی جهان ما را آفریده است و برای پرستش خدای خود به کنیسه می‌روند.

"Worship" means to pay respect to-right?-and get in contact with. So, if you worship your

«عبادت» به معنای احترام گذاشتن به حق است و ارتباط با آن. پس اگر خدای خود را می پرستید

God, you want to give respect to the God for creating the world for you, and contact; have

، می خواهید به خدا احترام بگذارید که جهان را برای شما آفریده است و تماس بگیرید.

that God communicate with you in some way so you know what to do with your life.

باید خدا به طریقی با شما ارتباط برقرار کند تا بدانید با زندگی خود چه کنید.

Now, if you're a Muslim or you study Islam, you go to a "mosque", also known as a "masjid".

حالا اگر مسلمان هستید یا اسلام می خوانید، به «مسجد» می روید که به آن «مسجد» هم می گویند.

Masjid, masjid. Don't kill me, I'm trying, okay? I said three different ways. Okay? So

مسجد، مسجد. منو نکش، دارم تلاش میکنم، باشه؟ من سه راه مختلف گفتم. باشه؟ پس

you go to a mosque or a masjid.

به مسجد یا مسجد می روید.

"Churches" are used for Christian faith or Christ. You can remember that with the "Ch",

"کلیساها" برای ایمان مسیحی یا مسیح استفاده می شود. شما می توانید به یاد داشته باشید که با "Ch"

think: "Christian", "Christ", "Church". Okay?

فکر کنید: "مسیحی"، "مسیح"، "کلیسا". باشه؟

"Shrines", Hindus have shrines. Okay? You can also have a shrine in your house. So,

"زیارتگاه"، هندوها زیارتگاه دارند. باشه؟ همچنین می توانید در خانه خود حرم داشته باشید. بنابراین،

this isn't just for a religious thing; you can have a shrine in your house. For some

این فقط برای یک چیز مذهبی نیست. می توانید در خانه خود زیارتگاه داشته باشید. برای برخی از

losers in North America, specifically Toronto, they have a shrine to Maple Leafs. Yeah, I

بازندگان در آمریکای شمالی، به ویژه تورنتو، آنها زیارتگاهی برای برگ های افرا دارند. آره

said it. They suck, stop collecting their cards and stuff. But a shrine is a place where

گفتم آنها مک می کنند، دیگر کارت ها و چیزهایشان را جمع نمی کنند . اما حرم جایی است که

you go to, and you may pray at it, and try and communicate with your God. It can be in

می روید و می توانید در آن نماز بخوانید و سعی کنید با خدای خود ارتباط برقرار کنید. می‌تواند در

your house, or can be a bigger place where people gather and go together. Okay? You can't

خانه شما باشد یا می‌تواند مکانی بزرگ‌تر باشد که مردم دور هم جمع می‌شوند و با هم می‌روند. باشه؟ شما نمی

have a church in your house, but you can have a shrine. Shrine. Shrine up here.

توانید در خانه خود کلیسا داشته باشید، اما می توانید یک زیارتگاه داشته باشید. حرم. اینجا حرم کن

"Temple". Now, some people who are Jewish call the synagogue the temple. Not everyone.

"معبد". اکنون، برخی از افرادی که یهودی هستند ، کنیسه را معبد می نامند. همه نه.

It's called the synagogue. But a temple is a place of worship outside around the world.

به آن کنیسه می گویند. اما معبد مکانی برای عبادت در خارج از سراسر جهان است.

I don't know all the places. I'm not going to lie and make it up for you, but it's another

من همه جاها را نمی شناسم. من قرار نیست دروغ بگویم و آن را برای شما جبران کنم، اما این

place of worship that people go to if they're going to the temple.

مکان دیگری برای عبادت است که مردم اگر به معبد می روند به آنجا می روند.

If you've ever seen Indiana Jones-please watch it; great movie

اگر تا به حال ایندیانا جونز را دیده اید، لطفاً آن را تماشا کنید. فیلم عالی

-he goes to the Temple of Doom. Seriously, it's a temple

- او به معبد عذاب می رود. به طور جدی، این

of doom, really. Anyway, but you can go see that, and you'll see it was a place of worship

معبد عذاب است، واقعا. به هر حال، اما شما می توانید آن را ببینید، و خواهید دید که این مکان عبادتگاهی

from a long time ago. Okay? Yeah, his heart gets ripped out, and he runs from a great

از قدیم الایام بوده است. باشه؟ آره، قلبش کنده می‌شود و از یک صخره بزرگ فرار می‌کند

big rock. Yeah? Serious business was with the temple. Don't mess with them. All right?

. آره؟ کار جدی با معبد بود. با آنها درگیر نشوید خیلی خوب؟

And a general, general term is "a place of worship". So you can just say:

و یک اصطلاح عام و عام « محل عبادت» است. بنابراین می توانید فقط بگویید:

"Hey, where's your place of worship?" and then they can tell you: "Synagogue", "mosque", "church",

"هی، عبادتگاهت کجاست؟" و سپس آنها می توانند به شما بگویند: "کنیسه"، "مسجد"، "کلیسا"،

"shrine", or "temple", and then you'll have an idea of which faith they follow.

"زیارتگاه"، یا "معبد"، و آنگاه شما تصور خواهید کرد که آنها از کدام دین پیروی می کنند.

Now, each particular group has a leader that's usually in one of these places, and the leaders

اکنون، هر گروه خاص یک رهبر دارد که معمولاً در یکی از این مکان‌ها است و رهبران

have different names. In Islam, it's an "imam". Imam? Imam. Imam. Imam. I'm home. Okay, so

نام‌های متفاوتی دارند. در اسلام «امام» است. امام؟ امام. امام. امام. من خونه ام. خوب،

the imam is the leader of the mosque. In the Judaic faith or Judaism, it's a "rabbi". Okay?

پس امام رهبر مسجد است. در دین یهود یا یهودیت، "خاخام" است. باشه؟

Christians, we're kind of special folk, we're special. You know why? Because we got three

مسیحیان، ما مردم خاصی هستیم، ما خاص هستیم. میدونی چرا؟ چون سه تا

names. Depends where you are, you can have a "pastor", a "reverend", or a "preacher",

اسم گرفتیم. بسته به جایی که هستید، می‌توانید یک «کشیش»، «کشیش» یا «واعظ»،

also "priest", but I want to come back to "priest" after. You usually hear about a preacher

همچنین «کشیش» داشته باشید، اما من می‌خواهم بعد از آن به «کشیش» برگردم. شما معمولا در مورد یک واعظ

in the southern states of the United States of America. In Canada, people don't generally

در ایالت های جنوبی ایالات متحده آمریکا می شنوید. در کانادا، مردم به طور کلی

talk about preachers. They'll talk about their pastor or their reverend. In most other places,

در مورد واعظان صحبت نمی کنند. آنها در مورد کشیش یا کشیش خود صحبت خواهند کرد. در بیشتر جاهای دیگر،

like Great Britain, they'll talk about the pastor; not the preacher. But American and

مانند بریتانیای کبیر، در مورد کشیش صحبت خواهند کرد . نه واعظ اما

southern baptism, they'll talk about the preacher man. The preacher man don told us. [Laughs]

غسل تعمید آمریکایی و جنوبی، آنها در مورد مرد واعظ صحبت خواهند کرد . مرد واعظ دان به ما گفت. [می خندد]

Okay? But we also have "priests" if you're a Catholic. Right? Catholic, you have priests,

باشه؟ اما اگر کاتولیک هستید، "کشیشان" نیز داریم . درست؟ کاتولیک، شما کشیشان دارید،

and they are similar to these other ones.

و آنها شبیه به این دیگر هستند.

I've put a star beside the "priest" or the "priestess" because outside, if you don't

من یک ستاره در کنار "کشیش" یا "کاهن خانم " گذاشته ام، زیرا در خارج، اگر

know about someone's religion or you're travelling to a foreign country, and these terms don't

از مذهب کسی اطلاعی ندارید یا به یک کشور خارجی سفر می کنید، این شرایط اعمال نمی

apply because they're for specific religions, you can say: "Is that the priest or the priestess?"

شود زیرا برای ادیان خاص، می توانید بگویید: "این کشیش است یا کاهن؟"

because it would be the holy person. I guess that's another one you can say: "the holy person".

زیرا این شخص مقدس خواهد بود. من حدس می زنم که این یکی دیگر از شما می توانید بگویید: "شخص مقدس".

But when we hear "priest" or "priestess" we know it's the leader of that particular

اما وقتی "کشیش" یا "کاهن" را می شنویم، می دانیم که رهبر آن گروه خاص است

group. Okay? And they're holy people. They have a...

. باشه؟ و آنها افراد مقدسی هستند. آنها یک ...

Maybe spiritual or maybe they're religious. Okay? Cool.

شاید روحانی یا شاید مذهبی هستند. باشه؟ سرد.

Now, I want to end this lesson on something very quickly, because this can make a huge

اکنون، می‌خواهم این درس را در مورد چیزی خیلی سریع به پایان برسانم ، زیرا این می‌تواند تفاوت بزرگ

or a very big difference in what we talk and how we talk to each other, and you need to

یا بسیار بزرگی در صحبت‌های ما و نحوه صحبت‌مان با یکدیگر ایجاد کند، و باید به

pay attention to respect them. "Non-practicing". Many people are religious. They'll say: "I'm Christian",

آنها توجه کنید. "عدم تمرین". بسیاری از مردم مذهبی هستند. آنها خواهند گفت: "من مسیحی هستم"،

or "I'm Jewish", or "I'm... I'm Muslim", or what have you, or a Hindu. And...

یا "من یهودی هستم"، یا "من... من مسلمانم"، یا شما چه دارید، یا یک هندو. و...

But what they say is... What they say is... Oh, sorry. I don't want to forget the "How"

اما آنچه می گویند این است... آنچه می گویند این است... اوه، متاسفم. من نمی خواهم

before I get off. But what they say when they talk about this is they're "non-practicing",

قبل از پیاده شدن "چگونه" را فراموش کنم. اما وقتی در مورد این موضوع صحبت می‌کنند، می‌گویند «عدم عمل»،

they mean they believe in a religion, but they are not in church or observing the rules.

یعنی به یک دین اعتقاد دارند، اما در کلیسا نیستند یا قوانین را رعایت می‌کنند.

So, if you're Jewish, for instance, and you don't go to the synagogue and you eat bacon,

بنابراین، اگر برای مثال یهودی هستید و به کنیسه نمی روید و بیکن می خورید،

you're a non-practicing Jew if you say:

اگر بگویید:

"Hey, I still believe in Judaism. I just like a bacon sandwich, and I'm not going to the synagogue today. Got it?"

"هی، من هنوز به یهودیت اعتقاد دارم. من فقط یک یهودی را دوست دارم. ساندویچ بیکن، و من امروز به کنیسه نمی روم. فهمیدی؟

But you can still be Jewish,

اما شما هنوز هم می توانید یهودی باشید،

but you're not practicing the rites, or the culture, or the things that you're supposed to follow.

اما مناسک، فرهنگ، یا چیزهایی را که قرار است رعایت کنید، انجام نمی دهید.

Now, this is directly opposite to the "orthodox". Orthodox means by the strict letter. "Strict"

اکنون این دقیقاً در مقابل "ارتدوکس" است. ارتدکس به معنای حرف سخت است. "سخت"

means you follow exactly what it says. So, if someone tells you they're orthodox, they're

به این معنی است که دقیقاً از آنچه می گوید پیروی می کنید. بنابراین، اگر کسی به شما بگوید که آنها ارتدوکس هستند، آنها

orthodox Jewish, or they're orthodox Muslim, or they're orthodox Christian - we're talking

یهودی ارتدوکس هستند، یا آنها مسلمان ارتدوکس هستند، یا مسیحی ارتدوکس هستند - ما در

about a completely different creature. You've got to respect where they come from. Don't

مورد موجودی کاملا متفاوت صحبت می کنیم. شما باید به جایی که آنها آمده اند احترام بگذارید. لازم نیست

have to follow it, but you have to respect that they're going to see it differently.

آن را دنبال کنید، اما باید احترام بگذارید که آنها آن را متفاوت می بینند.

And if I'm speaking to you and you happen to be orthodox, please respect the non-practicing

و اگر من با شما صحبت می کنم و شما ارتدوکس هستید، لطفاً به

ones, because they believe in what you're doing; they just don't feel that that's their

کسانی که تمرین نمی کنند احترام بگذارید، زیرا آنها به کاری که شما انجام می دهید اعتقاد دارند . آنها فقط احساس نمی کنند که این

lifestyle. Right? Live and let live, I say. Okay? Anyway.

سبک زندگی آنهاست. درست؟ من می گویم زندگی کنید و بگذارید زندگی کنید. باشه؟ به هر حال.

Let's go to here: "How". We talked about the leaders, and we talked about the different

بیایید به اینجا برویم: "چگونه". ما در مورد رهبران صحبت کردیم، و در مورد

types of religion, and if they're orthodox, regular... And "regular" just means you go

انواع مختلف دین صحبت کردیم، و اگر آنها ارتدکس هستند، منظم... و "منظم" فقط به این معنی است که شما

to church, follow some of the rules, but not all of them. Okay? But let's talk about how,

به کلیسا بروید، برخی از قوانین را رعایت کنید، اما نه همه آنها. باشه؟ اما بیایید در مورد چگونگی صحبت کنیم،

because people believe in God or love their God in different ways. Some people "meditate".

زیرا مردم به خدا ایمان دارند یا خدای خود را به طرق مختلف دوست دارند. برخی از افراد "مدیتیشن" می کنند.

"Meditating" means to focus on something, maybe, love, God, or what have you, and just

"مدیتیشن" به معنای تمرکز بر چیزی، شاید، عشق، خدا، یا آنچه که دارید، و فقط با

think about that contemplatively. Okay? Another word for that for some people are "contemplate".

تأمل در مورد آن فکر کنید. باشه؟ کلمه دیگری که برای برخی افراد برای آن بیان می شود «تفکر» است.

They contemplate God. They just think: "God, God, God", and try to get closer to God. "Pray".

به خدا می اندیشند. آنها فقط فکر می کنند: "خدا، خدا، خدا" و سعی می کنند به خدا نزدیک شوند. "نماز خواندن".

I like this one, because this is when you talk to God and you tell God the things you

من این یکی را دوست دارم، زیرا این زمانی است که شما با خدا صحبت می کنید و چیزهایی را که می خواهید به او می گویید

want, or you ask God to help other people and make the world a better place, or just

، یا از خدا می خواهید که به دیگران کمک کند و دنیا را به جای بهتری تبدیل کند، یا فقط

trying to have God talk to you and communicate with you. So, you usually close your eyes,

سعی می کنید که خدا با شما صحبت کند و با شما ارتباط برقرار کند. شما. بنابراین، معمولاً چشمان خود را می بندید

and you talk to God and have a conversation. All right?

و با خدا صحبت می کنید و گفتگو می کنید. خیلی خوب؟

"Read". The Bible, or the Torah, the Quran sometimes are called "scripture". Scripture.

"خواندن". انجیل یا تورات، قرآن گاهی اوقات "کتاب مقدس" نامیده می شود. کتاب مقدس.

"Script" meaning written, written book. Some people read the Bible every night, or the

«کتاب» به معنای کتاب نوشته شده، مکتوب. بعضی ها هر شب انجیل یا

Torah, or the Quran, they read it, and they try and understand it, and this is how they

تورات یا قرآن را می خوانند و سعی می کنند آن را بفهمند و اینگونه

get in touch with God, because these are the words of God, and God is communicating through

با خدا ارتباط برقرار می کنند زیرا این سخنان خداست و خدا در حال ابلاغ است. از

the words. And other people, they go to church, and they "sing" and they "clap".

طریق کلمات و افراد دیگر به کلیسا می روند و «آواز می خوانند» و «کف می زنند».

[Sings and claps].

[آواز می خواند و کف می زند].

Yeah, okay. If you recognize "Old MacDonald". Anyway, so they sing, and they

آره باشه اگر « مکدونالد قدیمی» را بشناسید. به هر حال، آنها آواز می خوانند، و

clap, and: "Hallelujah, Lord. Hallelujah!" Yeah. All are fine, because when it comes

کف می زنند، و: "هللویا، پروردگار، هاللویا!" آره همه خوب هستند، زیرا زمانی که کار به میان

down to it, we got to learn to understand and respect each other's different ways of

می‌آید، باید یاد بگیریم که روش‌های مختلف یکدیگر را درک کنیم و به آن‌ها احترام

wanting to touch things that we can't see or understand completely. Or if we don't want

بگذاریم تا بخواهیم چیزهایی را لمس کنیم که نمی‌توانیم آن‌ها را کاملاً ببینیم یا درک کنیم. یا اگر نمی

to believe, respect the fact that not everybody wants to come to your party. Right? You're

خواهیم باور کنیم، به این واقعیت احترام بگذارید که همه نمی خواهند به مهمانی شما بیایند. درست؟

having one, some people want to come; some don't.

شما یکی را دارید، برخی می خواهند بیایند. برخی نمی کنند.

And if anything, with this lesson, what I want you to be able to do is: to talk to each

و اگر چیزی باشد، با این درس، آنچه من می‌خواهم شما بتوانید انجام دهید این است: صحبت کردن با

other in a way that shows respect; ask people not always about religion, but faith and belief;

یکدیگر به گونه‌ای که نشان دهنده احترام باشد. از مردم نه همیشه در مورد دین، بلکه در مورد ایمان و عقیده بپرسید.

maybe ask them: "How do you show respect for your deity?" And "deity" is another word for

شاید از آنها بپرسید: "چگونه به خدای خود احترام می گذارید؟" و «الوهیت» کلمه دیگری برای

God. Right? There's Zeus was a deity, there's God, there's Allah, they're deities; gods.

خداوند است. درست؟ زئوس خدایی بود، خدا هست، خدا هست، آنها خدایان هستند. خدایان

How they show respect to them, where they show that respect. You can even ask about

چگونه به آنها احترام می گذارند، کجا این احترام را نشان می دهند. حتی می توانید در مورد

their leaders, and what good words or wise words their leaders had given to them. And

رهبران آنها بپرسید و اینکه رهبران آنها چه کلمات خوب یا سخنان حکیمانه ای به آنها گفته اند. و

if they follow, how well do they follow? Are they just regular Joes that go to church once

اگر دنبال کنند چقدر دنبال می کنند؟ آیا آنها فقط جوهای معمولی هستند که هفته ای یک بار به کلیسا می روند

a week and they try to do the best they can? Are they non-practicing:

و سعی می کنند بهترین کار را انجام دهند؟ آیا آنها تمرین نمی کنند:

"Yeah, I'm Christian, but not really. I don't do anything." Or they're orthodox:

"بله، من مسیحی هستم، اما نه واقعا. من هیچ کاری انجام نمی دهم." یا آنها ارتدکس هستند:

"Hey, there's a book, there's a reason for the book - I follow the book."

"هی، یک کتاب وجود دارد، یک دلیل برای کتاب وجود دارد - من کتاب را دنبال می کنم."

Talk. Communication is the best thing we have.

صحبت. ارتباط بهترین چیزی است که ما داریم.

Right? That's why you're here, learning English. Not a lesson on religion, but a lesson on

درست؟ به همین دلیل است که شما اینجا هستید و انگلیسی یاد می گیرید. نه درسی در مورد دین، بلکه درسی در مورد

using English effectively to get greater communication so you can be [snaps] like a native.

استفاده مؤثر از انگلیسی برای برقراری ارتباط بیشتر تا بتوانید مانند یک بومی [فوق العاده] باشید.

Anyway, that's James for today, and we're going to go to my messed up ending.

به هر حال، این جیمز برای امروز است، و ما به پایان بهم ریخته من می رویم.

Are you ready? If you want to do... You know, watch the video again or

اماده ای؟ اگر می‌خواهید انجام دهید ... می‌دانید، دوباره ویدیو را تماشا کنید یا

go see other videos that we do on communication on the website,

بروید ویدیوهای دیگری را که ما در ارتباط با وب‌سایت انجام می‌دهیم، ببینید،

please go to www-right-eng as in English, vid as in video.com (www.engvid.com)

لطفاً به www-right-eng مانند انگلیسی، vid as in video.com (www. engvid.com)

where there'll be this video and others you can watch, and do quizzes for.

جایی که این ویدیو و سایر ویدیوها وجود دارد که می‌توانید تماشا کنید، و برای آن آزمون‌ها انجام دهید.

So, once again, I'm going to say thank you very much, don't forget to subscribe.

بنابراین، یک بار دیگر، من می خواهم از شما تشکر کنم، فراموش نکنید که مشترک شوید.

It's somewhere around here. You know that. Press that button, wherever it is.

جایی همین اطراف است. تو می دانی که. آن دکمه را هر کجا که هست فشار دهید.

Thanks, and we'll see you soon. Take care.

با تشکر، و به زودی شما را خواهیم دید. مراقب باش.