Expand Your Vocabulary: Say More Than “HAPPY” & “SAD”

If I was the richest man in Babylon, if I was the richest man in...

اگر من ثروتمندترین مرد بابل بودم، اگر ثروتمندترین مرد در ...

Hi.

James from engVid, reading a book about being the richest person.

سلام.

جیمز از engVid، در حال خواندن کتابی در مورد ثروتمندترین فرد بودن.

I have feelings about that; I'm sure you do.

من در مورد آن احساس دارم ؛ من مطمئن هستم که شما انجام می دهید.

Some of you will say, "I'm happy.

برخی از شما خواهید گفت: "خوشحالم.

I would be very happy.

خیلی خوشحال خواهم شد.

I'd be extremely happy."

خیلی خوشحال خواهم شد."

Hmm.

هوم

Well, that's kind of limited.

خوب، این یک جورهایی محدود است.

Some people also say "sad" or "tired" or "bored", and I want to give you a rainbow

برخی از مردم همچنین می گویند "غمگین" یا "خسته" یا "خسته"، و من می خواهم رنگین کمانی

of words to use to express how you feel, because learning a language is great, but

از کلمات را به شما بدهم تا احساس خود را بیان کنید، زیرا یادگیری یک زبان عالی است، اما

being able to express yourself is even better.

اینکه بتوانید خود را بیان کنید حتی بهتر است. .

So I want to do a lesson today, or Ian and I want to, on how you feel, and I'm going

بنابراین من می‌خواهم امروز درسی بنویسم، یا من و ایان، درباره احساس شما، و

to try to introduce to you other words that

سعی می‌کنم کلمات دیگری را به شما معرفی کنم که

can help you express your emotions so people

می‌تواند به شما در بیان احساساتتان کمک کند تا مردم

can really know you.

واقعاً شما را بشناسند.

Cool?

باحال؟

And besides, you'll sound smarter, too.

و علاوه بر این، شما هوشمندتر نیز به نظر خواهید رسید.

Let's go to the board.

بیایید به هیئت مدیره برویم.

The first one we're looking at is "peaceful" and "satisfied".

اولین موردی که ما به آن نگاه می کنیم "آرامش" و "راضی" است.

You probably don't know this word, but it's a word you've seen many times for different

شما احتمالاً این کلمه را نمی دانید، اما این کلمه ای است که بارها به دلایل مختلف آن را دیده اید

reasons, and it means, you know, you're generally happy.

و به این معنی است که، می دانید، به طور کلی خوشحال هستید.

Everything's kind of going okay for you.

همه چیز برای شما خوب پیش می رود.

Now, this word is "content".

حالا این کلمه «محتوا» است.

You've probably seen it before, like "contents

احتمالاً قبلاً آن را دیده‌اید، مانند "محتوای

of the bottle", "content this and that",

بطری"، "محتوای این و آن"،

but it just means you're content because if you were a bottle, everything is okay.

اما این فقط به این معنی است که شما راضی هستید زیرا اگر یک بطری بودید، همه چیز درست است.

Imagine a bottle of Coke, if you shake it, it explodes.

یک بطری کوکاکولا را تصور کنید، اگر آن را تکان دهید، منفجر می شود.

Right?

The contents, what's inside comes out, explodes.

درسته؟

محتویات، آنچه در داخل است بیرون می آید، منفجر می شود.

But if you keep it just nice and, oh, calm,

اما اگر آن را خوب نگه دارید و، آه، آرام،

the contents stay stable, nice, little bubbles

محتویات ثابت باقی می‌مانند ، خوب و حباب‌های کوچک

floating up.

شناور می‌شوند.

It's very pretty to look at.

دیدنش خیلی قشنگه

That's you when you're content, sitting at home, watching a soccer game with a beer,

وقتی راضی هستید، در خانه نشسته اید، با یک آبجو به تماشای بازی فوتبال می نشینید،

or a Coke and a piece of pizza with your favourite friend, content.

یا یک کوکاکولا و یک تکه پیتزا را با دوست مورد علاقه خود، محتوا تماشا می کنید.

But let's move it up a notch.

اما بیایید آن را یک درجه بالاتر ببریم.

You're content, which is great, but you know what makes me feel better?

شما راضی هستید، که عالی است، اما می دانید چه چیزی حال من را بهتر می کند؟

When someone does something nice for me.

وقتی کسی کار خوبی برای من انجام می دهد.

Right?

درسته؟

Or you do something nice for someone else.

یا کار خوبی برای دیگری انجام می دهید.

You get a feeling, a different feeling than content, because it makes you a little bit

احساسی به شما دست می دهد، احساسی متفاوت از محتوا، زیرا شما را کمی

happier because you're not just happy because

شادتر می کند، زیرا نه فقط به این دلیل که

you're happy, you're happy because another

خوشحال هستید، بلکه خوشحال هستید زیرا

person has come into your life, or you've gone into their life, and you've given them

شخص دیگری وارد زندگی شما شده است یا شما رفته اید. وارد زندگی آنها شده و شما چیزی به آنها داده اید

something to make them happy.

تا آنها را خوشحال کنید.

When that happens, you get to be grateful.

وقتی این اتفاق می افتد، شما باید سپاسگزار باشید.

It's like saying "thank you", but in your heart you feel the thank you.

مثل این است که بگویید "متشکرم"، اما در قلب خود تشکر را احساس می کنید.

So you're grateful if someone makes a meal for you and you're sick.

بنابراین اگر کسی برای شما غذا درست کند و شما مریض باشید سپاسگزار هستید.

You're sick, you've got to take care of yourself,

مریض هستی، باید مراقب خودت باشی،

your mother makes some soup for you, or your

مادرت برایت سوپ درست می کند، یا

dad makes some bread for you and brings it

پدرت برایت نان درست می کند و

to you, you're like, "Oh, thank you, I needed

برایت می آورد، می گویی: "اوه، ممنون، من نیاز داشتم.

it so badly.

خیلی بد

You did it for me."

این کار را برای من انجام دادی."

And that is a step above being content,

و این یک مرحله بالاتر از راضی بودن است،

because content is just happy with yourself.

زیرا محتوا فقط از خودتان راضی است.

Now you're happy because someone has done something for you.

اکنون شما خوشحال هستید زیرا کسی کاری برای شما انجام داده است.

Isn't that cool?

این باحال نیست؟

Right?

Grateful.

درسته؟

سپاسگزار.

And if you look at our picture, I almost forgot, this is the good side.

و اگر به تصویر ما نگاه کنید، تقریباً فراموش کردم، این جنبه خوب است.

There's always a bad side.

همیشه یک جنبه بد وجود دارد

Okay.

باشه

So...

Okay.

پس...

باشه.

Now, what could be better than being grateful and, you know, being content?

حال، چه چیزی بهتر از سپاسگزار بودن و، می دانید، راضی بودن؟

Do you remember I said when you're content it's about you or I, right?

یادت هست وقتی راضی هستی گفتم به تو مربوط است یا من، درست است؟

And I got too excited and I put an extra "I" in there.

و من خیلی هیجان زده شدم و یک "من" اضافی در آنجا گذاشتم.

Okay?

It's not always about me and I.

باشه؟

همیشه به من و من مربوط نمی شود.

Right?

درست است؟

But let's move down to number three.

اما بیایید به شماره سه برویم.

Something has happened that gives you great pleasure.

اتفاقی افتاده که شما را بسیار خوشحال می کند.

Right?

درسته؟

What would that be?

آن چه خواهد بود؟

Well, when you feel good, it's kind of funny, you feel light.

خوب، وقتی احساس خوبی دارید، یک جورهایی خنده دار است، احساس سبکی می کنید.

Right?

درسته؟

You feel light.

احساس سبکی می کنی

You feel like there's no weight on your shoulders, everything feels good.

احساس می کنید هیچ وزنی روی شانه های شما نیست، همه چیز خوب است.

You feel like you could just fly away, it feels so good.

احساس می‌کنی می‌توانی پرواز کنی، خیلی حس خوبی است.

Right?

درسته؟

So, I like this word because "delighted".

بنابراین، من این کلمه را به دلیل "خوشحال" دوست دارم.

And you can use it in so many ways.

و شما می توانید آن را در بسیاری از راه ها استفاده کنید.

If your friend comes over to your house or says, you know, "I'm coming to Toronto, I

اگر دوستتان به خانه شما بیاید یا بگوید، می دانید، "من به تورنتو می آیم،

want to visit you", you say, "I would be delighted,

می خواهم به شما سر بزنم"، شما می گویید: "خوشحال می شوم،

that would make me feel so good, it would

این باعث می شود احساس خوبی به

make my heart just sing and raise up", this is going to give you great pleasure.

من بدهد. قلب فقط بخوان و بلند شو"، این لذت بزرگی را به شما خواهد داد.

So when you're delighted, you get great pleasure.

بنابراین وقتی خوشحال می شوید، لذت زیادی خواهید داشت.

We said we're content, you're just peaceful.

ما گفتیم ما راضی هستیم، شما فقط آرام هستید.

You're happy just being you, like a rock.

تو فقط از بودنت، مثل یک سنگ خوشحالی.

No extra "I".

بدون "من" اضافی.

When you're grateful, someone has done something

وقتی شکرگزار هستید، کسی کاری

for you to make you feel good, or you have

برای شما انجام داده تا احساس خوبی داشته باشید، یا شما

done something for someone else and they are grateful.

کاری برای دیگری انجام داده اید و او سپاسگزار است.

But when something makes you delighted, it brings you pleasure.

اما وقتی چیزی شما را خوشحال می کند ، برای شما لذت به ارمغان می آورد.

So something, once again, on the outside is coming to give you pleasure.

بنابراین، یک بار دیگر، چیزی در بیرون می آید تا به شما لذت بدهد.

A visit from a friend, if someone invites

ملاقات از طرف یکی از دوستان، اگر کسی

you somewhere, "Could you come to my house?",

شما را به جایی دعوت کند، "می توانید به خانه من بیایید؟"،

"Oh, I would be delighted.

"اوه، من خوشحال می شوم.

It would give me pleasure."

این باعث خوشحالی من می شود."

We look at pleasure, it has the word "please", "pleasing" to make you happy.

ما به لذت نگاه می کنیم، کلمه «لطفا»، «خشنود» است تا شما را خوشحال کند.

We say "please" using our manners to say, you know, work with us, yeah?

ما می گوییم "لطفا" با استفاده از آداب خود برای گفتن، می دانید، با ما کار کنید، بله؟

Make us happy.

ما را خوشحال کن

"Pleasure", we get pleasure from doing whatever

"لذت"، ما از انجام هر کاری که

it is, visiting someone, getting a gift, going

هست لذت می بریم، از کسی دیدن می کنیم، هدیه ای می گیریم،

on vacation, being asked out on a date.

به تعطیلات می رویم، از ما برای قرار ملاقات خواسته می شود.

So, we're happy being alone, we're happy when

بنابراین، ما از تنها بودن خوشحالیم ، وقتی

people do something for us, we're happy when

دیگران کاری برای ما انجام می دهند خوشحال می شویم، وقتی

something gives us pleasure.

چیزی به ما لذت می دهد خوشحال می شویم.

But this word is very interesting, because

ولی این کلمه خیلی جالبه چون

it says here, "intense pleasure", so you go,

اینجا میگه " لذت شدید" پس تو برو

this is great pleasure?

این لذت بزرگه؟

Well, what's intense?

خوب، چه شدید؟

When I have a light and I shine a light on you, that's bright.

وقتی نوری دارم و به تو نوری می تابانم، آن روشن است.

You know, like if I have a light, I shine it on you, like Doctor Who.

می دانی، اگر نوری داشته باشم، آن را به تو می تابانم، مثل دکتر هو.

But when you look into the sun, don't do it during an eclipse like some people.

اما هنگامی که به خورشید نگاه می کنید، مانند برخی افراد در زمان خسوف این کار را انجام ندهید.

But when you look at the sun, it's very intense,

اما وقتی به خورشید نگاه می کنید، شدت آن بسیار زیاد است

and you have to kind of close your eyes because

و باید به نوعی چشمان خود را ببندید زیرا

the light is too much.

نور بیش از حد است.

But it's powerful.

اما قدرتمند است.

So, when something's intense, it's got lots of power, yeah?

بنابراین، وقتی چیزی شدید است، قدرت زیادی دارد، بله؟

Some people are intense when they talk to you, they don't close their eyes ever, they

بعضی ها وقتی با شما حرف می زنند شدید هستند، هرگز چشمانشان را نمی بندند،

just stare at you.

فقط به شما خیره می شوند. به

It's kind of intense, right?

نوعی شدید است، درست است؟

Well, this one, we have this, "ecstatic".

خوب، این یکی، ما این را داریم، "شبه".

I'm not just happy, I'm just not delighted.

من فقط خوشحال نیستم، فقط خوشحال نیستم.

I'm ecstatic.

من به وجد آمده ام.

It means I've got the sun blowing out of me, I've got light coming...

یعنی خورشید از خودم می دمد، نور می آید...

I'm having a hard time with this word because

من با این کلمه مشکل دارم زیرا

many people use it in religion to feel ecstasy,

بسیاری از مردم در دین از آن برای احساس وجد استفاده می کنند

and it means great pleasure or delight.

و به معنای لذت یا لذت زیاد است. .

Yeah?

آره؟

Well, see?

Great.

خوب، ببینید؟

عالیه

More than this.

بیشتر از این.

So, you can be ecstatic to see someone, it means extremely happy.

بنابراین، شما می توانید از دیدن کسی به وجد بیایید ، این به معنای بسیار خوشحال است.

You could be ecstatic to get on a vacation, right?

ممکن است از رفتن به تعطیلات به وجد بیایید، درست است؟

A vacation, going someplace, because it's a

تعطیلات، رفتن به جایی، چون

place you've never been, you could be ecstatic.

جایی است که هرگز نرفته اید، می توانید به وجد بیایید.

You could be ecstatic to have a child, you

ممکن است از داشتن یک فرزند خوشحال باشید،

probably are, or hear great news that someone's

احتمالاً دارید، یا خبرهای خوبی می شنوید که کسی به

being born or you got a new job.

دنیا آمده یا شغل جدیدی پیدا کرده اید.

So we've gone up here, we've gone from

بنابراین ما به اینجا رفته ایم، از

simple to lots of energy, but you know what?

ساده به انرژی زیاد رسیده ایم، اما می دانید چیست؟

Even though we're learning how to express

حتی اگر یاد می گیریم چگونه

our emotions, because these are really cool.

احساسات خود را بیان کنیم، زیرا اینها واقعا عالی هستند.

You say I'm delighted, it's so much better than I'm very happy.

شما می گویید من خوشحالم، خیلی بهتر از آن است که من خیلی خوشحال باشم.

I'm happy?

من خوشحالم؟

Very happy.

Very, very happy.

خیلی خوشحالم.

خیلی خیلی خوشحالم

We have, you know, a little variation which makes you a much more interesting person to

می دانید، ما کمی تنوع داریم که شما را به فرد بسیار جالب تری برای

speak to, and you get to let the person know how you're really feeling.

صحبت کردن تبدیل می کند، و می توانید به آن شخص بگویید واقعاً چه احساسی دارید.

Right?

You tell me you're ecstatic to come to my

درسته؟

تو به من می گویی که به جای خوشحالی از آمدن به خانه من به وجد آمده ای

house instead of delighted, I'm so happy now

، من خودم الان خیلی خوشحالم

myself.

.

Right?

You've helped me become happy.

درسته؟

تو به من کمک کردی شاد باشم

I'm grateful about that.

من از این بابت سپاسگزارم.

But, in every...

اما، در هر...

Every perfect, you know, weather there's always going to be some rain.

هر آب و هوای عالی، همیشه مقداری باران خواهد بود.

And now we're going to talk about life's not

و اکنون می خواهیم در مورد زندگی

always good, and you're not always going to

همیشه خوب صحبت کنیم، و شما همیشه

be happy, and sometimes, you know, well, you've got to deal with it.

خوشحال نخواهید بود، و گاهی اوقات، می دانید، خوب، باید با آن کنار بیایید.

But what are some words besides "I am sad", and "I am tired", and "I am bored" can we

اما به جز «من غمگینم» ، «خسته ام» و «خسته ام» چه کلماتی می توانیم

use to express our feelings?

برای بیان احساسات خود به کار ببریم؟

Well, we'll go back to the first one.

خوب، ما به اولین مورد باز می گردیم.

Remember what "content" means, peaceful and satisfied?

به یاد داشته باشید که "محتوا" به چه معناست، صلح آمیز و راضی؟

What happens if your life gives you no satisfaction?

چه اتفاقی می افتد اگر زندگی شما رضایت شما را به همراه نداشته باشد؟

What would you say then?

اونوقت چی میگی؟

Well, you would be this.

خوب، شما این خواهید بود.

So, discontent, you're not happy with your life.

بنابراین، ناراضی، از زندگی خود راضی نیستید.

And I said life, job, lover, what have you.

و گفتم زندگی، شغل، معشوق، تو چه داری.

But picture this, okay?

اما این را تصویر کنید، باشه؟

This is number two.

این شماره دو است.

Imagine you're eating food.

تصور کنید در حال خوردن غذا هستید.

You eat here, you eat here.

شما اینجا غذا بخورید، اینجا بخورید.

The food is coming up.

غذا داره میاد بالا

Now you can feel the food here.

حالا می توانید غذا را اینجا حس کنید.

You're still going to eat.

تو هنوز داری میخوری

Now, you're feeding yourself, but the past tense of "feed" is "fed".

حالا، شما به خودتان غذا می دهید، اما زمان گذشته «فید» «فید» است.

And once you get to a certain level, you just

و هنگامی که به یک سطح خاص رسیدید،

can't eat anymore because there's too much.

دیگر نمی توانید غذا بخورید زیرا مقدار زیادی وجود دارد.

You're just fed up.

I cannot take any more.

فقط خسته شدی

دیگه نمیتونم تحمل کنم

Not another bite.

نیش دیگری نیست.

You know?

Not another bite.

می دانی؟

نیش دیگری نیست.

So, I am fed up.

بنابراین، من خسته شده ام.

Okay?

باشه؟

So, that's when you have a problem, and

بنابراین، آن وقت است که شما مشکل دارید، و

you're tired of the problem, you said no more.

از این مشکل خسته شده اید ، دیگر نگفتید.

I'm done.

من تمام شده ام.

I do not want to deal with this problem anymore.

من دیگر نمی خواهم با این مشکل دست و پنجه نرم کنم .

"Not anymore", and that's "fed up".

"دیگر نه" و این "خسته شده است".

So, you're fed up, or sometimes, sometimes we say this, you know when people say this?

پس خسته شده اید یا گاهی اوقات ما این را می گوییم، می دانید چه زمانی مردم این را می گویند؟

Sick and tired.

مریض و خسته.

Parents in North America love to say this.

والدین در آمریکای شمالی دوست دارند این را بگویند.

"I'm sick and tired of you not cleaning your room.

"از اینکه اتاقت را تمیز نمی کنی حالم به هم می خورد و خسته شدم . از اینکه

I'm fed up with you making a mess in the house."

تو خانه را به هم ریختی خسته شدم ."

Right?

درسته؟

Your boss could say that to you as well.

رئیس شما می تواند این را به شما نیز بگوید.

You might be discontent, but they're fed up with your bad attitude.

شما ممکن است ناراضی باشید، اما آنها از نگرش بد شما خسته شده اند.

Personally, I think you've got a great attitude.

شخصاً، من فکر می کنم که شما یک نگرش عالی دارید.

You're still here.

تو هنوز اینجایی

Right?

Anyway.

درسته؟

به هر حال.

Next, number three.

بعد، شماره سه.

Have you ever pushed on something?

آیا تا به حال به چیزی فشار آورده اید؟

Like imagine I'm pushing on a door or a wall,

مثل تصور کنید که دارم به یک در یا دیوار فشار می‌دهم،

and it won't move, and I'm trying and I really

و آن حرکت نمی‌کند، و من تلاش می‌کنم و واقعاً

want it to move, but it won't move, it won't change.

می‌خواهم حرکت کند، اما حرکت نمی‌کند، تغییر نمی‌کند.

You get frustrated.

شما ناامید می شوید.

That's this word here.

این کلمه اینجاست.

You are not able to do something that you want to do.

شما نمی توانید کاری را که می خواهید انجام دهید.

Right?

درسته؟

You want to go to another country, but I don't

شما می خواهید به کشور دیگری بروید، اما من نمی

know, your passport is expired, or you don't

دانم، پاسپورت شما منقضی شده است، یا

have enough money, and you're like, "I'm so frustrated.

پول کافی ندارید، و می گویید: "من خیلی ناامید هستم.

All the things I want to do, I'm not able to do them."

همه کارهایی که می خواهم انجام دهم، من قادر به انجام آنها نیستم."

Frustrated.

ناامید.

See, this is better than sad.

ببینید، این بهتر از غمگین است.

Like, "Teacher, I'm so sad.

مانند "استاد، من خیلی غمگین هستم.

I cannot go home to my country.

نمی توانم به کشورم بروم.

No, I'm frustrated.

نه، من ناامید هستم.

I want to see my friends and my family.

می خواهم دوستان و خانواده ام را ببینم.

Something is stopping me from doing what I want."

چیزی مرا از انجام کاری که می خواهم باز می دارد."

And I can feel it.

و من می توانم آن را احساس کنم.

I can feel it.

من می توانم آن را احساس کنم.

Like, you being sad, especially when you're sad

مثلاً شما غمگین هستید، به خصوص وقتی

about everything, but when you're frustrated,

از همه چیز ناراحت هستید، اما وقتی ناامید هستید،

I can feel frustrated.

من می توانم احساس ناامیدی کنم.

You know?

می دانی؟

Like, sometimes I talk too fast for you, and

مثلاً، گاهی اوقات من برای شما خیلی سریع صحبت می کنم، و

it gets you frustrated, but you're smart enough

این شما را ناامید می کند، اما شما آنقدر باهوش هستید

to come back and learn and push, because

که برگردید و یاد بگیرید و فشار بیاورید، زیرا

you can always change frustration with work.

همیشه می توانید ناامیدی را با کار تغییر دهید.

But frustrated.

اما ناامید.

Right?

درسته؟

Try and think of things that frustrate you.

سعی کنید به چیزهایی فکر کنید که شما را ناامید می کند.

Trying to listen to fast talkers, trying to speak without an accent.

تلاش برای گوش دادن به سخنرانان سریع، تلاش برای صحبت بدون لهجه.

These are...

Can be frustrating, because you're working and you want it to change, but maybe it's

اینها...

می تواند ناامید کننده باشد، زیرا شما در حال کار هستید و می خواهید تغییر کند، اما شاید

not changing yet.

هنوز تغییر نکرده است.

Now, the last one is really serious.

حالا مورد آخر واقعا جدی است.

Funny enough, when I talked about ecstatic over here, and I said, like, you're full of

به اندازه کافی خنده دار است، وقتی اینجا در مورد خلسه صحبت کردم ، و گفتم، شما پر

energy and it could be almost a religious experience, you know, or, you know, giving

انرژی هستید و این می تواند تقریباً یک تجربه مذهبی باشد ، می دانید، یا، می دانید،

birth to a child, someone having a baby, there...

بچه دار شدن، کسی بچه دار می شود. ، آنجا... به

We don't seem to think there's a limit to you being ecstatic.

نظر نمی رسد ما فکر کنیم که محدودیتی برای وجد بودن شما وجود دارد. به

You're allowed to be happy, happy, happy, happy, happy, happy, happy.

شما اجازه داده می شود که شاد، شاد، شاد، شاد، خوشحال، شاد، شاد باشید.

As much as you like.

هرچقدر دوست داری

However, if you're fed up, you can't deal with another problem, you're done with it,

با این حال، اگر خسته شده اید، نمی توانید با مشکل دیگری کنار بیایید، کارتان تمام شده است،

you're frustrated because nothing changes, you might be sad.

ناامید هستید زیرا هیچ چیز تغییر نمی کند، ممکن است غمگین شوید.

Day, two days, three days.

روز، دو روز، سه روز.

Okay? Okay?

باشه؟ باشه؟

But if this goes on for weeks or months, you go into a place depressed.

اما اگر این هفته ها یا ماه ها ادامه داشته باشد، شما به مکانی افسرده می روید.

Now, you notice when I wrote "depressed" here,

الان متوجه شدید وقتی اینجا نوشتم "افسرده"

it says you are miserable for a long time.

میگه خیلی وقته بدبختید.

"Miserable" is like another word for "sad",

"بدبخت" مانند کلمه دیگری برای "غمگین" است،

so there, I taught you one I wasn't planning

بنابراین در آنجا، یکی را به شما یاد دادم که برای آن برنامه ریزی نکرده بودم

on it.

Okay?

.

باشه؟

But for a long time, so you need medical treatment.

اما برای مدت طولانی، بنابراین شما نیاز به درمان پزشکی دارید.

If you tell people you're depressed, they will give you medicine.

اگر به مردم بگویید افسرده هستید، به شما دارو می دهند.

Okay?

So be careful with that word.

باشه؟

پس مراقب این کلمه باشید.

But you should have it because if you have to go to a medical professional and you say

اما باید داشته باشید چون اگر مجبور شوید پیش یک متخصص پزشکی بروید و بگویید

I've been depressed for a few days, they will

من چند روزی است که افسرده ام،

take you seriously and they will try to help

شما را جدی می گیرند و سعی می کنند تا حد

you as much as possible.

امکان به شما کمک کنند.

I mean, hopefully you're not depressed, and I don't think you are, but you might find

منظورم این است که امیدوارم شما افسرده نیستید و فکر نمی‌کنم افسرده باشید، اما ممکن است

a family member that may be depressed because

یکی از اعضای خانواده را پیدا کنید که ممکن است افسرده باشد زیرا

they've been sad for a long time, and then

آنها برای مدت طولانی غمگین بوده‌اند، و سپس

you know...

بدانید...

And this is what proper expression does, you

و این این همان کاری است که بیان درست انجام می دهد، شما این

will have the power to get them the help that

قدرت را خواهید داشت که کمکی را که نیاز دارند از آنها دریافت کنید

they need.

.

Okay?

So look out for that.

باشه؟

پس مراقب آن باشید.

Look out for each other.

مراقب یکدیگر باشید.

All right?

باشه؟

Now, here's one and it's in purple, and you'll

حالا اینجا یکی هست و به رنگ بنفش است، و می‌روید

go, "You've got the red and the black, what's

، " قرمز و مشکی را دارید،

the purple one for?"

بنفش برای چیست؟"

Well, this one happens because sometimes, right, we get...

خوب، این یکی به این دلیل اتفاق می‌افتد که گاهی اوقات، درست است، ما می‌گیریم...

Or...

یا...

Well, this is when you have what we call conflicting emotions, confused or mixed up.

خوب، این زمانی است که شما احساسات متضاد می‌نامید، گیج یا مختلط.

Conflict is when you're fighting.

درگیری زمانی است که در حال دعوا هستید.

One side is fighting the other, like our emotions are fighting here.

یک طرف با طرف دیگر می جنگد، مثل اینکه احساسات ما اینجا می جنگند.

When you have conflicting emotions, something

وقتی احساسات متناقضی دارید، اتفاق

bad has happened, but you kind of feel good

بدی افتاده است، اما به نوعی احساس خوبی دارید،

because it kind of helps, but you feel bad about it happening to someone else, and you

زیرا به نوعی کمک می‌کند، اما از اینکه آن اتفاق برای شخص دیگری بیفتد، احساس بدی دارید، و

feel mixed up inside or confused.

احساس می‌کنید در درونتان قاطی شده یا گیج شده‌اید.

Okay?

باشه؟

You look here and it's like you have conflicting

شما به اینجا نگاه می کنید و مثل این است که احساسات متناقضی دارید،

emotions, fighting emotions about a situation,

احساسات درگیری در مورد یک موقعیت دارید،

or you don't understand.

یا نمی فهمید.

Sometimes you don't understand something, so you're confused by it.

گاهی اوقات شما چیزی را درک نمی کنید، بنابراین با آن گیج می شوید.

Right?

I'm confused that I like this person here, I

درسته؟

من گیج شده ام که این شخص را اینجا دوست دارم،

like this girl, but she doesn't really like

این دختر را دوست دارم، اما او واقعاً از من خوشش نمی آید

me and I don't know why I like her, so I'm confused by my liking her.

و نمی دانم چرا او را دوست دارم ، بنابراین از این که دوستش دارم گیج شده ام.

Right?

Or I mixed up emotions, I got the promotion,

درسته؟

یا احساسات را به هم ریختم، ترفیع گرفتم،

but now I will spend less time with my family,

اما اکنون زمان کمتری را با خانواده‌ام می‌گذرانم،

I'm not too sure how I feel.

خیلی مطمئن نیستم که چه احساسی دارم.

So you can use this or these expressions to show to people that you have two different

بنابراین می‌توانید از این یا این عبارات استفاده کنید تا به مردم نشان دهید که

emotions from being content from where you are, but discontented in another situation.

از اینکه از جایی که هستید راضی هستید ، اما در موقعیت دیگری ناراضی هستید، دو احساس متفاوت دارید.

Sometimes these things happen, and we don't have what we call a pure emotion.

گاهی اوقات این اتفاقات می افتد و ما چیزی که ما آن را یک احساس خالص می نامیم نداریم.

You can have a good one and a bad one at the same time.

شما می توانید یک خوب و یک بد را همزمان داشته باشید.

And when you're having conflicts, it leads to confusion about how you want to express

و هنگامی که درگیری دارید، منجر به سردرگمی در مورد اینکه چگونه می خواهید

yourself or be understood by others.

خود را بیان کنید یا توسط دیگران درک شوید، می شود.

Anyway, I'm hoping this lesson was not a confusing

به هر حال، امیدوارم این درس برای شما گیج کننده نبوده باشد

one for you, and that you've got nine different

، و

ways now to express yourself.

اکنون 9 راه مختلف برای بیان خود دارید.

Right?

درسته؟

Get out of the happy, sad, bad, boring box

از جعبه شاد، غمگین، بد، خسته کننده ای

that you've been in and say, you know, "Today's

که در آن بوده اید خارج شوید و بگویید، "امروز

been a pretty good day.

روز بسیار خوبی بود.

I'm content with the work I've done", or "I'm

من از کاری که انجام داده ام راضی هستم" یا "من راضی هستم"

ecstatic that my buddy's coming to come see

از اینکه رفیقم

me next week.

هفته آینده می آید

I'm a little frustrated at work because they're

من کمی ناامید هستم، زیرا آنها به

not letting me do the stuff I want, and I'm

من اجازه نمی دهند کارهایی را که می خواهم انجام دهم ، اما

fed up with my boss.

از

But you know what?

All these mixed up emotions have made me think

همه اینها خسته شده ام احساسات در هم آمیخته باعث شده در

about my place in my life and what's going

مورد جایگاهم در زندگیم و آنچه در

on, and hopefully it's given you an opportunity

حال وقوع است فکر کنم، و امیدوارم به شما فرصتی داده باشد

to think through things that are going on

که به چیزهایی که

with you.

Anyway, listen, hope you enjoyed the lesson on how do you feel about things.

با شما می گذرد فکر کنید

در مورد چیزها

Please go to www.engvid.com as in English, vid as in video to check out this video and

لطفاً به www.engvid.com بروید تا این ویدیو و

other videos from other great teachers that we have there.

ویدیوهای دیگر را که ما در آنجا داریم تماشا کنید

Don't forget to subscribe, and I hope you have a brilliant day.

Anyway, take care.

به هر حال مواظب خودت باش