Speaking English - Expressions involving food

I knew it was going to happen, now he's stewing in his own juices.

میدونستم قراره اتفاق بیوفته، الان داره تو آب میوه خودش خورش میده.

Hi, James Raven.

سلام، جیمز ریون.

Stewing in your own juices.

خورش در آب میوه های خود.

I like food.

من غذا دوست دارم.

I like food a lot.

من غذا را خیلی دوست دارم.

I love to eat.

خیلی به خوردن علاقه مندم.

Maybe you can't see it, but it's a happy belly.

شاید شما نتوانید آن را ببینید، اما این یک شکم شاد است.

Okay, you think Santa Claus, Father Christmas, Le Père Noel, that's me, little fat guy.

خوب، شما فکر می کنید بابانوئل، پدر کریسمس، لو پر نوئل، این من هستم، پسر کوچک چاق.

That being said, I said to you, "What does it mean to stew in your own juices?"

این را گفتم به تو گفتم خورش در شیره خودت یعنی چه؟

"Well, what is stew?"

"خب خورش چیه؟"

Because I said, "Oh, why don't I tell you what I'm doing?"

چون گفتم آخه چرا بهت نمیگم دارم چیکار میکنم؟

I'm sure.

من مطمئن هستم.

Ezekiel wants to know what we're doing.

حزقیال می خواهد بداند که ما چه می کنیم.

He's looking like, "What is this?"

او به دنبال این است: "این چیست؟"

Well, stew is a food that you take meat and vegetables, you put it in a hot pot, you put

خب، خورش غذایی است که گوشت و سبزی را می گیرید، در قابلمه داغ می گذارید،

water in it, and you leave it for hours, and you just let it cook, slowly, slowly cooking

آب می ریزید و ساعت ها می گذارید و فقط می گذارید بپزد، آرام آرام بپزد

until the meat disappears.

تا گوشت از بین برود.

It becomes soft.

نرم می شود.

I'm getting hungry thinking about it, so I bet you are now.

من با فکر کردن به آن گرسنه می شوم، بنابراین شرط می بندم که الان هستی.

Imagine good food stewing.

خورش غذای خوب را تصور کنید.

Now, imagine putting a person in a pot with vegetables for hours and heating it.

حالا تصور کنید که یک نفر را ساعت ها در یک قابلمه با سبزیجات قرار دهید و آن را گرم کنید.

That's not good.

این خوب نیست.

Well, this is what stewing in your own juices means.

خوب، خورش در آب خود به این معنی است.

It means to... Now, you might have noticed I was quiet when I wrote that on the board.

یعنی... حالا، شاید متوجه شده باشید که وقتی آن را روی تخته نوشتم ساکت بودم.

I was quiet for a reason.

به دلیلی ساکت بودم

This is to help you learn, because I know if I write it and don't speak, you will read

این برای کمک به یادگیری شما است، زیرا می دانم که اگر آن را بنویسم و ​​صحبت نکنم،

each word, and you will understand what I mean, probably exactly what I mean.

هر کلمه را خواهید خواند و منظور من را خواهید فهمید، احتمالاً دقیقاً منظور من چیست.

To stew in your own juices, or to stew in his juices, to stew in her juices, to stew

خورش در آب خود، یا خورش در آب او، خورش در آب او، خورش

in their juices, means to suffer the consequences of what you have done.

در آب آنها، به معنای متحمل شدن عواقب کاری است که انجام داده اید.

You've done something wrong, and now you're in this hot pot that's slowly cooking you,

شما کار اشتباهی انجام داده اید و اکنون در این قابلمه داغ هستید که آرام آرام شما را می پزد،

so now you're in trouble, and you're feeling what that means.

بنابراین اکنون در مشکل هستید و معنای آن را احساس می کنید.

You're feeling that trouble, or the pain it brings you.

شما آن مشکل یا دردی را که برایتان به ارمغان می آورد احساس می کنید.

So sometimes, if someone does something wrong, you go, "I want him to stew in his own juices.

بنابراین، گاهی اوقات، اگر کسی کار اشتباهی انجام دهد ، می‌گویید: «می‌خواهم در آب خودش خورش بجوشد.

I want him to feel the pain of what they have done."

می‌خواهم درد کاری که کرده‌اند را احساس کند».

So it's like cooking you in that pot with the vegetables, except humans don't taste

بنابراین مثل این است که شما را در آن قابلمه با سبزیجات بپزند، با این تفاوت که طعم انسان

as good as a piece of pork, beef, or chicken.

به اندازه یک تکه گوشت خوک، گوشت گاو یا مرغ نیست.

It's true.

درسته.

But you will be very soft when you're chewed, you know, when you're stewed.

اما وقتی خورش می خورید خیلی نرم خواهید بود .

Okay.

باشه.

That's number one, to stew in your own juices.

این شماره یک است، برای خورش در آب خود.

But that's not nice.

اما این خوب نیست.

That's bad.

این بد است.

Why are we going to bad already?

چرا ما در حال حاضر بد می شویم؟

Well, I've got one more bad one for you.

خوب، من یک مورد بد دیگر برای شما دارم.

If stewing is bad, how about this one?

اگر خورش بد است، این یکی چطور؟

Sandwiched.

ساندویچ شده.

Sandwiched.

ساندویچ شده.

Well, you may not know it, but a hamburger is just a hot sandwich.

خب، شاید ندانید، اما یک همبرگر فقط یک ساندویچ داغ است.

But if you think of what sandwiches are, you've got a piece of bread over here, a piece of

اما اگر به این فکر کنید که ساندویچ چیست ، یک تکه نان در اینجا دارید، یک تکه

bread over here, and then something's stuck in between, and it's trapped.

نان اینجا، و بعد چیزی در بین آن گیر کرده و به دام افتاده است.

You ever looked at a hamburger?

تا حالا به همبرگر نگاه کردی؟

The meat's always trying to get out, and the bread just holds it down.

گوشت همیشه سعی می کند بیرون بیاید، و نان فقط آن را نگه می دارد.

They put all sorts of stuff in, mayo, and they put relish, and you get to drift, you

آنها همه جور چیزهایی را داخل آن می‌گذارند، مایونز، و ذائقه می‌گذارند، و می‌دانی، آن‌ها

know, to glue it there so it can't get out.

را می‌چسبانی تا نتواند بیرون بیاید.

So sandwich isn't really bad, but it can be.

بنابراین ساندویچ واقعا بد نیست، اما می تواند باشد.

Here's an idea.

در اینجا یک ایده است.

Think of you on a subway, or I don't know what you might call it, the train, the train

در مترو به تو فکر کنم، یا نمی‌دانم اسمش را چه بگذاری، قطار، قطاری

that goes underground, la metro, the underground, the subway.

که زیر زمین می‌رود، مترو ، مترو، مترو.

Now, you're on the train.

اکنون، شما در قطار هستید.

You're sitting there.

شما آنجا نشسته اید.

Okay.

باشه.

And then one big guy sits beside you on one side, weighs 300 pounds, or 200 kilos.

و سپس یک مرد بزرگ در یک طرف کنار شما می نشیند ، 300 پوند یا 200 کیلو وزن دارد.

On the other side, another person, 200 kilos, sits beside you.

آن طرف یک نفر دیگر 200 کیلویی کنار شما می نشیند.

You're going to feel sandwiched, right?

شما قرار است احساس ساندویچ، درست است؟

You're going to be sitting on a plate.

قراره روی بشقاب بشینی

You're going to be sandwiched between these two guys.

قرار است بین این دو نفر قرار بگیری.

But it's not always bad, because sometimes you have, you know, Ezekiel, I'd love to meet

اما همیشه بد نیست، زیرا گاهی اوقات شما، می دانید، حزقیال، من دوست دارم

you for a beer, but I've got two meetings sandwiched, you know, I've got, like, maybe

شما را برای یک آبجو ملاقات کنم، اما من دو جلسه ساندویچ دارم، می دانید، من باید، مثلاً، شاید

we can meet in the middle of it.

بتوانیم ملاقات کنیم در وسط آن

We might be sandwiched between two meetings.

ممکن است ما بین دو دیدار قرار بگیریم.

So I've got this and this on one side, and in between is something else.

بنابراین من این و این را در یک طرف دارم و در این بین چیز دیگری است.

So usually we have more of a, well, he's sandwiched between the four of us right now, because

بنابراین معمولاً ما بیشتر از یک، خوب، او در حال حاضر بین ما چهار نفر قرار گرفته است، زیرا

he ain't going nowhere.

او به جایی نمی‌رسد.

He ain't got no sandwich.

او ساندویچی ندارد

Anyway, I'm joking.

به هر حال شوخی می کنم.

To be stuck between or trapped between two things, sandwiched.

گیر افتادن بین دو چیز یا گیر افتادن بین دو چیز، ساندویچ شدن.

So you can even sandwich your car.

بنابراین حتی می توانید ماشین خود را ساندویچ کنید.

My car is sandwiched between two big cars.

ماشین من بین دو ماشین بزرگ قرار گرفته است.

It means I was right in between, kind of trapped in there.

این بدان معناست که من دقیقاً در این بین بودم، به نوعی در آنجا گیر افتاده بودم.

Okay?

باشه؟

So think trapped between two things, sandwiched.

پس بین دو چیز محصور فکر کنید، ساندویچ.

All right?

خیلی خوب؟

For example, I've got, I can only come and see you for a second, and it'll have to be

به عنوان مثال، من دارم، فقط می توانم برای یک ثانیه بیایم و شما را ببینم، و باید بین

sandwiched between two meetings at work.

دو جلسه در محل کار ساندویچ شود.

On the subway on my way to work, I was sandwiched between two big guys who smelled awful.

در مترو که به سمت محل کارم می رفتم، بین دو مرد بزرگ که بوی بدی می دادند، قرار گرفتم.

They were stewing in their own juices.

آنها در آب خود خورش می کردند.

It was disgusting.

چندش آور بود.

Anyway, okay.

به هر حال باشه

So that's two.

بنابراین این دو است.

Should we go a little bit better?

آیا باید کمی بهتر برویم؟

Well, I've got three more I want to go with.

خوب، من سه تا دیگر دارم که می خواهم با آنها بروم.

Let me see.

بذار ببینم.

I like sugar.

من شکر دوست دارم

We should talk about sugar.

باید در مورد شکر صحبت کنیم.

Yes.

آره.

Let's talk about sugar.

بیایید در مورد شکر صحبت کنیم.

And once again, it's almost negative, but I don't mean to be so negative.

و بار دیگر، تقریباً منفی است، اما من قصد ندارم آنقدر منفی باشم.

It's such a nice day, but let's talk about sugar.

روز خیلی خوبی است، اما بیایید در مورد شکر صحبت کنیم.

And sugar is sweet, yeah?

و شکر شیرین است، بله؟

Yeah, but sometimes sugar can hide something.

بله، اما گاهی اوقات شکر می تواند چیزی را پنهان کند.

It can hide the taste of something else that we don't want to taste, right?

می تواند طعم چیز دیگری را که ما نمی خواهیم بچشیم پنهان کند، درست است؟

If I don't know, when you were a kid, my mom used to sometimes give me medicine and she'd

اگه نمی دونم وقتی بچه بودی مامانم بعضی وقتا بهم دارو می

put a little bit of sugar and I'd eat the sugar and I'd eat the medicine because I didn't

داد و یه کم شکر می ریخت و من شکر می خوردم و دارو رو می خوردم چون نخوردم.

know it was medicine.

بدان که دارو بود

What we call that is sugar coat.

چیزی که ما به آن می گوییم کت قندی است.

You have some bad news coming to you.

خبرهای بدی به شما می رسد.

You're sitting there at home, I don't know if you're a girl or a boy, but let's say you're

شما در خانه نشسته اید، نمی دانم دختر هستید یا پسر، اما فرض کنید شما

a spouse.

یک همسر هستید.

Now spouse is an interesting word.

حالا همسر واژه جالبی است.

It means husband or wife.

یعنی زن یا شوهر.

You don't have to say wife or husband if you say spouse.

اگر می گویید همسر، لازم نیست بگویید زن یا شوهر.

Your spouse comes in, you're sitting there, eating your cereal, minding your own business,

همسرتان وارد می شود، شما آنجا نشسته اید، غلات خود را می خورید، به کار خود فکر می کنید،

and they want to talk about your relationship.

و آنها می خواهند در مورد رابطه شما صحبت کنند.

They're going to leave you, but they sugar coat it by saying, "It would be nice to take

آنها می خواهند شما را ترک کنند، اما آنها با گفتن این جمله "خوب است

a break.

که استراحت

We should take some time apart."

کنیم. باید کمی از هم فاصله بگیریم."

They're sugar coating.

آنها روکش شکر هستند.

Sugar coat something means, oh, not to make, I lie, it's not to make.

کت قند چیزی یعنی آه درست نکردن دروغ میگم ساختن نیست.

That would be a lie.

این یک دروغ خواهد بود.

To say, sorry, easier, is to say something bad in a nice way.

گفتن، متاسفم، راحت تر ، گفتن یک چیز بد به شیوه ای خوب است.

To say something bad in a nice way, to make it easier to accept, because if you say it

برای گفتن یک چیز بد به شکلی زیبا، برای سهولت در پذیرش، زیرا اگر آن را

in a bad way, like you say what you exactly mean, the person won't like it, so I'm going

به طرز بدی بگویید، مثلاً منظورتان را دقیقاً بگویید ، آن شخص آن را دوست نخواهد داشت، بنابراین من می روم

to sugar coat it by saying, "Don't think of it as being fired.

کت قند. آن را با گفتن "فکر نکنید که اخراج شده است.

Think of it as a long-term vacation from the company."

آن را به عنوان یک تعطیلات طولانی مدت از شرکت در نظر بگیرید."

I'm sugar coating the fact, you don't have a job anymore, okay?

من دارم روکش شکر می کنم، تو دیگه کاری نداری، باشه؟

I've tried to make it nice.

من سعی کردم آن را زیبا کنم.

Sugar coat.

کت قند.

Now we're finally moving out, notice how we're sugar coating?

حالا بالاخره داریم بیرون می‌رویم، توجه کنید که چگونه شکر را پوشش می‌دهیم؟

It's still a bad thing, but it's to make something bad seem nice.

هنوز هم چیز بدی است، اما این است که چیز بدی را خوب جلوه دهد.

Remember the first thing we talked about?

اولین چیزی که در مورد آن صحبت کردیم را به خاطر دارید؟

What was the first thing we said?

اولین چیزی که گفتیم چی بود؟

Not sandwich.

ساندویچ نیست

Let's go back.

بیا برگردیم.

Stew in your juices.

در آب میوه های خود خورش کنید.

It was terrible, right?

وحشتناک بود، درست است؟

That means to be cooked in your own juices, which isn't good for you.

این بدان معناست که در آب خود پخته شود که برای شما خوب نیست.

You've suffered the consequences.

تو متحمل عواقبش شدی

Then we said sandwich, to be put between two things, like trapped.

بعد گفتیم ساندویچ، بین دو چیز قرار بگیرد، مثل به دام انداختن.

This one is to make something seem bad, but if you look at Ezekiel, see, things are looking

این یکی برای این است که چیزی را بد جلوه دهد، اما اگر به حزقیال نگاه کنید، ببینید همه چیز رو به

up.

جلو است.

Ezekiel's going to do the next one for you.

حزقیال کار بعدی را برای شما انجام خواهد داد.

There's Ezekiel, smiling now.

حزقیال وجود دارد که اکنون لبخند می زند.

Okay, because he's got his pimp hat on, he's got his pimp hat, see, he's got his pimp hat,

خوب، چون او کلاه دلال محبت خود را بر سر دارد، او کلاه دلال محبت خود را دارد، ببینید، او کلاه دلال محبت خود را دارد،

and he's got his pimp cup.

و او فنجان دلال محبت خود را دارد.

Okay, he's a pimp player, we'll do a lesson on pimps, players, and other things later

خوب، او یک دلال بازی است، بعداً در مورد دلالان، بازیکنان و چیزهای دیگر درس خواهیم داد

on.

.

Pickup artists, we'll call it the P lesson.

هنرمندان پیکاپ، ما آن را درس P می نامیم.

No, we won't do that one, we can't do a pickup artist lesson, but we'd like to do one.

نه، ما آن یکی را انجام نمی‌دهیم، نمی‌توانیم یک درس پیکاپ آرتیست انجام دهیم، اما دوست داریم یکی را انجام دهیم.

Ezekiel, sorry, you'll have to just sit here, not as a pimp, or a player, or a pickup artist,

حزقیال، متاسفم، شما فقط باید اینجا بنشینید، نه به عنوان یک دلال محبت، یا یک بازیکن، یا یک هنرمند پیکاپ،

but as a sugar daddy.

بلکه به عنوان یک بابای شکر.

I told you things are getting better, see, he's a sugar daddy.

بهت گفتم اوضاع داره بهتر میشه ببین بابا قنده.

What does a sugar daddy do?

بابا قند چیکار میکنه؟

Well, a sugar daddy, ladies, you could be a sugar mama, but a sugar daddy is somebody

خوب، یک بابا شکر، خانم ها، شما می توانید یک مامان قند باشید، اما یک بابا شکر کسی است

who, well, they spend money on younger girls, hence, daddy.

که، خوب، آنها برای دختران کوچکتر پول خرج می کنند ، بنابراین، بابا.

The sugar is the money, the daddy is the older, so it's an older man who spends money on a

شکر پول است، بابا بزرگتر است، پس این یک مرد بزرگتر است که

younger girl in return for, let's say, companionship, friendship, loving relations, sex, you know

در ازای، مثلاً، رفاقت، دوستی، روابط عاشقانه، رابطه جنسی، می‌دانید

what I mean.

منظورم چیست.

Okay, so we're getting better, though, I told you, stew and juices, you know what that means,

خوب، پس ما بهتر می شویم، هر چند، به شما گفتم، خورش و آبغوره، می دانید یعنی چه،

yes.

بله.

Then we went from that sandwich, you know that one, we did sugar coat something, this

بعد از اون ساندویچ رفتیم، میدونی اون یکی، یه کت قند درست کردیم،

is sweet, this is the sugar daddy.

این شیرینه، این هم بابا شکر.

The sugar daddy is going to, if you're female, give you money, buy things for you, make your

بابا قند قراره اگه زن هستی بهت پول بده، برات چیز بخره،

life easy, sugar-like, sweet, right, for companionship, okay.

زندگیت رو راحت کنه، قندونه، شیرین، درسته، برای همنشینی، باشه.

You can be a sugar mama, okay, you girls out there, you want to be sugar mamas, it's okay.

شما می توانید یک مامان شکری باشید، باشه، شما دختران بیرون، می خواهید مامان شکر باشید، اشکالی ندارد.

You got a young boy, he's using money, boom, he's yours, you can also be cougar, that's

یه پسر جوون گرفتی، داره از پول استفاده می کنه، بوم ، مال توست، تو هم می تونی پشمالویی باشی، این

another thing we're going to talk about, damn, you too.

یه چیز دیگه است که ما در موردش حرف می زنیم، لعنتی، تو هم.

Okay, now, finally, if you sugar coat something, okay, I'm sugar coating what the sugar daddy

باشه حالا بالاخره اگه یه چیزی رو شکر میکنی، باشه، من همون کاری که بابای شکر انجام میده رو شکر میزنم

does, see, I'm saying what he does in a nice way, right, I said sugar daddy, I sugar coat

، ببین، دارم میگم خوبه چیکار میکنه، درسته، گفتم بابا شکر، من شکر

it, you got sugar daddy or sugar mama.

میزنمش ، بابا شکر گرفتی یا مامان شکر.

If you get a sugar daddy or a sugar mama, you will get the final one, the pièce, oh,

اگر شکر بابا یا مامان شکر بگیرید، آخرین قطعه را می گیرید، اوه،

I did this in another video, so I can't say pièce de résistance, say Ichiban, the number

من این کار را در یک ویدیوی دیگر انجام دادم، بنابراین نمی توانم بگویم pièce de resistance، بگو ایچیبان، جایگاه شماره

one position.

یک.

And what is that?

و آن چیست؟

Well, if you get that, Ezekiel is now going to change this, okay, he's now changing it

خوب، اگر متوجه شدید، حزقیال اکنون می خواهد این را تغییر دهد، خوب، او اکنون آن را

to, okay, and this is a nice little piece of steak, okay, where do we put our steak?

به، خوب، و این یک تکه کوچک استیک خوب است، خوب، استیک خود را کجا قرار دهیم؟

We put gravy, we put gravy on.

آب خوری می گذاریم، آبگوشت می گذاریم. سس

Gravy makes the steak taste better, so this is gravy, okay, so you say, why do we want

طعم استیک را بهتر می کند، پس این سس است، خوب، پس شما بگویید، چرا ماست می خواهیم

gravy?

؟

Well, ladies and gentlemen, if you get a sugar daddy or a sugar mama, you're on the gravy

خب، خانم‌ها و آقایان، اگر شکر بابا یا مامان شکری بگیرید، در قطار آب‌گیری هستید

train and gravy makes everything taste better.

و سس همه چیز را طعم بهتری می‌دهد.

Now, a train is moving, right, so you're moving on to good times.

در حال حاضر، قطار در حال حرکت است، درست است، بنابراین شما در حال حرکت به سمت روزهای خوب هستید.

So if you get a, so you're still wearing a sugar daddy hat and you're on the gravy train,

بنابراین، اگر شما یک کلاه بابای قندی بر سر دارید و در قطار سوخاری

you're a happy person.

هستید، شما یک فرد خوشحال هستید.

If you notice, I told you I like my food, so I'd like to be on the gravy train, I'm

اگر متوجه شدید، من به شما گفتم که من غذای خود را دوست دارم، بنابراین من می خواهم در قطار آبگوشت باشم،

sure you would too.

مطمئنم که شما هم دوست دارم.

Look, I gotta go, but it's not quite money because gravy train, oh, I should explain

ببین، من باید بروم، اما این کاملاً پول نیست، اوه، باید

properly, gravy train means good times, making money, doing well, so if your business is

به درستی توضیح دهم، قطار سس به معنای اوقات خوب است، پول درآوردن، خوب کار کردن، بنابراین اگر کسب و کار شما

doing well, money's coming to you, we're on the gravy train because gravy makes everything

خوب است، پول به شما می رسد، ما در قطار آبگوشت چون سس همه چیز را

taste better, right, nice and thick and delicious, okay?

طعم بهتری می دهد، درست است، خوب و غلیظ و خوشمزه است، خوب؟

So what did we do?

پس چیکار کردیم؟

We did five.

ما پنج کار کردیم.

Can you go back over them?

آیا می توانید به آنها برگردید؟

Let's go.

بیا بریم.

Countdown.

شمارش معکوس

I feel like I'm on Sesame Street.

احساس می کنم در خیابان سیسمونی هستم.

Five.

پنج.

Number five was, what, stew in your juices to suffer the consequences of your behavior.

شماره پنج این بود که آبغوره هایت را بجوشانی تا عواقب رفتارت را تحمل کنی.

Number two was sandwiched.

شماره دو ساندویچ شد.

Two big people on the subway, sandwiched.

دو نفر بزرگ در مترو، ساندویچ.

Number three, what was that, sugar coat something.

شماره سه، آن چه بود، کت قندی چیزی.

Good, nice sugar to make even this taste good, right, make something bad taste good, sugar

شکر خوب، خوب حتی این طعم را خوب می کند، درست است، یک چیز بد مزه خوب، کت قند درست کنید

coat.

.

Number four, Ezekiel with the hat, sugar daddy, do-do-do-do-do-do-do-do-do-do, daddy, older,

شماره چهار، حزقیال با کلاه، بابا شکر ، بابا، بزرگتر،

sugar sweet.

شکر شیرین.

Older person is sweet to a younger person for companionship, also can be a sugar mama.

بزرگتر برای همنشینی با جوانتر شیرین است ، همچنین می تواند مامان قندی باشد.

And finally, the gravy train.

و در نهایت، قطار سس.

Gravy tastes better with everything.

سس با همه چیز طعم بهتری دارد.

When you come to North America, you must ask for a gravy on this side, on your mashed potatoes,

وقتی به آمریکای شمالی می‌آیید، باید از این طرف، روی پوره سیب‌زمینی‌تان،

on your steak, not on your vegetables, not good there.

روی استیک‌تان، یک سس سس بخواهید، نه روی سبزیجاتتان، نه آن‌جا خوب است.

But be on the gravy train, you're moving up, you're doing well because you get all the

اما در قطار سوخاری باش، داری به سمت بالا حرکت می‌کنی، خوب کار می‌کنی، چون همه

sweet stuff from the sugar daddy and sugar mama, all right, there's our lesson.

چیزهای شیرین را از بابا شکر و مامان شکر می‌گیری، خیلی خب، درس ما همین جاست.

So I'm going to give you a different gravy train.

بنابراین من قصد دارم یک قطار آبگوشت متفاوت به شما بدهم.

Now, this is a bad example, but you would be on the gravy train if you came to www.gravy.com.

حالا، این یک مثال بد است، اما اگر به www.gravy.com بیایید، سوار قطار آبمیوه می شوید.

www.gravy, I'm joking, ing as in English, vid as in video,.com.

www.gravy، شوخی می کنم، ing as in English، vid as in video,.com.

Come here and learn about this and other useful idioms.

به اینجا بیایید و در مورد این اصطلاحات مفید و دیگر اصطلاحات مفید بیاموزید.

Come watch me eat food.

بیا غذا خوردنم را تماشا کن

I actually have a video where I eat only food.

من در واقع یک ویدیو دارم که در آن فقط غذا می خورم.

I always go, mmm, delicious, it's great, it's an hour long, better yet, why don't you take

من همیشه میرم، ممم، خوشمزه است، عالی است، یک ساعت طول می کشد، بهتر است، چرا

me over for dinner and see me do it in person.

من را برای شام تحویل نمی گیرید و حضوری انجام می دهم.

Joking, jokes, I'm all about jokes.

شوخی، شوخی، من در مورد شوخی هستم.

Have a good one.

یک خوب.

I'll see you later, bye-bye.

بعدا میبینمت، خداحافظ