Learn the English Phrases TO THROW TOGETHER and TO THROW OUT

In this English lesson,

در این درس انگلیسی،

I wanted to help you learn the English phrase,

من می‌خواستم به شما کمک کنم که عبارت انگلیسی را یاد بگیرید،

to throw something together.

چیزی را با هم دور کنید.

When you throw something together,

وقتی چیزی را کنار هم می اندازید، به

it means you do it really quickly,

این معنی است که آن را خیلی سریع

maybe you don't do it as carefully as you normally would.

انجام می دهید، شاید آن را با دقتی که معمولا انجام می دهید انجام ندهید .

You just do it as fast and as quickly as possible.

شما فقط این کار را در سریع ترین زمان ممکن انجام دهید.

This morning, I realized that it was Monday morning

امروز صبح متوجه شدم صبح دوشنبه

and I had a really busy weekend,

بود و آخر هفته واقعا شلوغی

and I didn't put a video out on this channel yet.

داشتم و هنوز ویدیویی در این کانال قرار ندادم.

So I thought I should throw something together.

بنابراین فکر کردم باید چیزی را کنار هم بریزم.

I thought I should still quickly make a video

فکر کردم هنوز باید سریع یک ویدیو

for all of you so that you could learn

برای همه شما بسازم تا امروز صبح

at least one or two English phrases this morning.

حداقل یکی دو عبارت انگلیسی را یاد بگیرید.

And I did it a lot more quickly

و من این کار را خیلی سریعتر انجام دادم

and not quite as carefully as I normally do.

و نه با دقتی که معمولا انجام می دهم.

I just was able to throw something together

فقط تونستم یه چیزی رو جمع

so that you could watch it.

کنم تا تو بتونی تماشاش کنی.

Sorry, it's late.

ببخشید دیر شد

The other phrase I wanted to teach you today

عبارت دیگری که امروز می خواستم به شما یاد بدهم

is not really a phrase,

در واقع یک عبارت

but it's the difference between throw away and throw out.

نیست، اما تفاوت بین دور انداختن و دور انداختن است.

I've had this question quite a bit lately,

من اخیراً این سؤال را زیاد

and because I have the word throw in my first phrase,

داشتم، و از آنجایی که کلمه پرتاب را در اولین عبارت خود دارم،

this popped up in my little English phrase spreadsheet

در صفحه گسترده عبارت کوچک انگلیسی من

as something I should teach.

به عنوان چیزی که باید آموزش دهم ظاهر شد.

When you throw something away

وقتی چیزی را دور می اندازید

or when you throw something out,

یا وقتی چیزی را بیرون می اندازید، به

it means the same thing.

همین معنی است.

I don't know why we have two verbs

نمی دانم چرا

for throwing something away.

برای دور انداختن چیزی دو فعل داریم.

By the way, when I've done these videos,

به هر حال، وقتی این ویدیوها

I do not throw away the paper.

را انجام می دهم، کاغذ را دور نمی اندازم.

I do not throw out the paper.

من کاغذ را بیرون نمی اندازم.

I put it in the recycle bin and it gets recycled.

من آن را در سطل بازیافت می گذارم و بازیافت می شود.

So, throw out and throw away mean exactly the same thing.

بنابراین، دور انداختن و دور انداختن دقیقاً به همین معنی است.

Sometimes when we're done using something,

گاهی وقتی استفاده از چیزی را تمام می کنیم،

we will throw it out.

آن را بیرون می اندازیم.

Usually though, we try to recycle everything

معمولاً سعی می کنیم هر چیزی را

that we possibly can.

که می توانیم بازیافت کنیم.

Anyways, to review, to throw something together

به هر حال مرور کردن، کنار هم انداختن چیزی

means to do it quickly.

به معنای انجام سریع آن است.

Maybe you were asked to do a speech

شاید از شما خواسته شده باشد که

at your brother's wedding,

در عروسی برادرتان سخنرانی کنید

and he asked you on the very day of his wedding.

و او در همان روز عروسی از شما خواسته است .

You would then throw something together quickly.

سپس به سرعت چیزی را کنار هم می اندازید.

You would quickly write a speech

شما به سرعت یک سخنرانی می نوشتید

so you could read it at the wedding.

تا بتوانید آن را در عروسی بخوانید.

And when you throw away something or throw out something,

و وقتی چیزی را دور می اندازید یا چیزی را بیرون می اندازید، به

it means that you're just getting rid of it.

این معنی است که شما تازه از شر آن خلاص می شوید.

Sorry, there's flies biting me this morning.

متاسفم، امروز صبح مگس ها مرا گاز می گیرند.

It's the weirdest feeling.

این عجیب ترین احساس است.

But hey, let's look at a comment from a previous video.

اما هی، بیایید به نظری از یک ویدیوی قبلی نگاه کنیم.

This comment is from Paul.

این نظر از طرف پل است.

I'm moving my feet around.

پاهایم را به اطراف می چرخانم.

I'm wearing shorts and they're biting my ankles.

من شلوارک پوشیده ام و مچ پام را گاز می گیرند.

Paul says, "Thank you, Bob.

پل می‌گوید: "متشکرم، باب.

Is it a bother for you to tell us more

آیا این برای شما آزاردهنده است که

about your business classes?"

درباره کلاس‌های تجاری خود به ما بیشتر بگویید؟"

And then my reply was, "It's not a bother.

و سپس پاسخ من این بود: "این مزاحم نیست.

I'll do that in my next video."

من این کار را در ویدیوی بعدی خود انجام خواهم داد."

So Paul is using the phrase, is it a bother?

بنابراین پل از این عبارت استفاده می کند، آیا مزاحم است؟

In the last lesson I talked about the phrase,

در درس آخر در مورد این جمله صحبت کردم که

whether something is a bother or not a bother.

آیا چیزی آزاردهنده است یا نه.

So I responded by saying it's not a bother.

بنابراین من در پاسخ گفتم که مزاحم نیست.

It means that it's not a problem for me to do that.

یعنی انجام این کار برای من مشکلی نیست.

So yes, I teach a variety of classes.

بنابراین بله، من کلاس های مختلفی تدریس می کنم.

I teach computer classes.

من کلاس های کامپیوتر تدریس می کنم.

I teach business classes.

من کلاس های تجاری تدریس می کنم.

Mostly though I teach French classes.

اغلب من در کلاس های زبان فرانسه تدریس می کنم.

I teach a business class

من در کلاس کسب و کار تدریس می کنم

because I ran a computer tech support business for 20 years

زیرا

while I was teaching.

در حالی که تدریس می کردم به مدت 20 سال یک تجارت پشتیبانی فنی کامپیوتر را اداره می کردم.

I was a part-time teacher

من یک معلم پاره وقت

and I also ran a business where I provided tech support

بودم و همچنین کسب و کاری را اداره می کردم که در آن از مدارس مختلف پشتیبانی فنی می کردم

for different schools.

.

So because of that business experience,

بنابراین به دلیل آن تجربه تجاری، سال ها پیش

I was asked to teach a business class years ago.

از من خواسته شد که در یک کلاس تجاری تدریس کنم.

As many of you know, Jen and I also have a flower farm.

همانطور که بسیاری از شما می دانید، من و جن یک مزرعه گل نیز داریم.

I should walk out and show you some of it.

من باید بیرون بروم و مقداری از آن را به شما نشان دهم.

As you know, we also have a flower farm,

همانطور که می دانید، ما یک مزرعه گل هم داریم

and because of that, the principal at my school

و به همین دلیل، مدیر مدرسه من

also thought I would be a good choice

نیز فکر می کرد که من گزینه خوبی

to teach a business class.

برای تدریس در کلاس تجارت باشم.

So, the students take a class

بنابراین، دانش‌آموزان در کلاسی شرکت

where they learn a little bit about...

می‌کنند که در آن کمی در مورد...

Oh, it's very bright, isn't it?

اوه، خیلی روشن است، اینطور نیست؟

Let me fix that for a sec.

بگذارید برای یک ثانیه آن را درست کنم.

Let me see if I remember how to do that.

بگذارید ببینم آیا یادم می آید چگونه این کار را انجام دهم.

Wrong way, there we go.

راه اشتباه است، ما به آنجا می رویم.

They take a class where they learn

آنها در کلاسی شرکت می کنند که در آن

a little bit about accounting,

کمی در مورد حسابداری

they learn a little bit about personal finance,

یاد می گیرند، کمی در مورد امور مالی شخصی،

how to manage their own money.

نحوه مدیریت پول خود یاد می گیرند.

So I'll turn here so you can see.

پس من به اینجا برمی گردم تا بتوانید ببینید.

And they learn a little bit of,

و آنها کمی یاد می گیرند،

did I cover all of it?

آیا من همه آن را پوشش دادم؟

So they do a little bit of accounting,

بنابراین آنها کمی حسابداری،

personal finance, and then from me,

امور مالی شخصی، و سپس از من

they learn a little bit about how to run a small business

، کمی در مورد چگونگی اداره یک کسب و کار کوچک

if they ever were to start one.

در صورت شروع یک کسب و کار یاد می گیرند.

So they get to kind of invent a business

بنابراین آنها به نوعی کسب و کار اختراع

and they pretend to run it.

می کنند و وانمود می کنند که آن را اداره می کنند.

And I kind of give them some encouragement and instruction.

و من به نوعی آنها را تشویق و راهنمایی می کنم.

So, that's a little bit about my business class.

بنابراین، این کمی به کلاس تجاری من مربوط می شود.

Anyways, sorry that I just threw this one together quick.

به هر حال، ببخشید که این یکی را سریع جمع کردم.

I hope you're having a good day, bye.

امیدوارم روز خوبی را سپری کرده باشید، خداحافظ