Learn the English Terms POWER TRIP and GUILT TRIP

In this English lesson I wanted to help you

در این درس انگلیسی می‌خواستم به شما کمک کنم

learn the English term a power trip.

اصطلاح انگلیسی a power trip را یاد بگیرید.

A power trip is when someone who is your boss,

سفر قدرت زمانی است که شخصی که رئیس شما

or in authority over you,

است یا بر شما

starts to use that authority sometimes in a bad way.

مسلط است، گاهی اوقات شروع به استفاده بد از آن قدرت می کند.

This can happen once in a while when someone is a new boss,

این ممکن است هر چند وقت یکبار اتفاق بیفتد، زمانی که شخصی یک رئیس جدید است

they might go on a power trip.

، ممکن است به یک سفر برقی برود.

They might decide that they're allowed

آنها ممکن است تصمیم بگیرند که اجازه

to tell everyone what to do.

دارند به همه بگویند که چه کاری انجام دهند.

They can do whatever they want.

آنها می توانند هر کاری که بخواهند انجام دهند.

They can make you come into work early and work late.

آنها می توانند شما را وادار کنند که زود وارد کار شوید و دیر کار کنید.

They just go on a power trip.

آنها فقط به یک سفر برق می روند.

So it's when someone in authority, like a boss,

بنابراین زمانی اتفاق می‌افتد که فردی که دارای قدرت است، مانند یک رئیس،

decides to use that authority

تصمیم می‌گیرد از این اختیار استفاده کند

to tell other people what to do.

تا به دیگران بگوید چه کاری انجام دهند.

It's not nice when someone goes on a power trip.

وقتی کسی به سفر برق می رود خوب نیست.

The second phrase I wanted to teach you today

دومین عبارتی که امروز می خواستم به شما یاد بدهم

is a guilt trip.

سفر احساس گناه است.

A guilt trip is when someone makes you feel guilty

سفر احساس گناه زمانی است که کسی به شما احساس گناه

in order to convince you to do something.

می دهد تا شما را متقاعد کند که کاری انجام دهید.

I don't want to name names,

نمی‌خواهم نام ببرم،

but there are people in certain families of mine

اما در خانواده‌های خاصی از من

who will give you a guilt trip

افرادی هستند که

if you say you can't come to a family event.

اگر بگویید نمی‌توانید به یک رویداد خانوادگی بیایید، به شما سفر گناه می‌دهند.

Sometimes there's a family event planned,

گاهی اوقات یک برنامه خانوادگی برنامه ریزی می شود

and you're not able to attend,

و شما نمی توانید در آن شرکت کنید

and they will say, oh, you didn't come last year

و می گویند: اوه ، پارسال نیامدی

and the year you came two years ago,

و سالی که دو سال پیش آمدی،

you only stayed for one hour.

فقط یک ساعت ماندی.

It'd be really nice if you could come.

خیلی خوب میشه اگه بیای

That's called a guilt trip.

به این میگن سفر احساس گناه.

So they're making you feel bad.

بنابراین آنها حال شما را بد می کنند.

They're making you feel guilty

آنها به شما احساس گناه می کنند

because you're not doing something.

زیرا کاری را انجام نمی دهید.

It's not very nice when someone gives you a guilt trip.

خیلی خوب نیست وقتی کسی به شما سفر گناه می دهد.

So to review:

بنابراین برای بررسی:

A power trip is when someone who is your boss,

یک سفر قدرت زمانی است که فردی که رئیس

or in authority, starts to tell everyone what to do

یا صاحب مقام شما است، شروع به گفتن به همه می کند که چه کاری انجام دهند

and they're not very nice about it.

و آنها در این مورد خیلی خوب نیستند.

And a guilt trip is when someone makes you feel guilty

و سفر احساس گناه زمانی است که کسی به شما احساس گناه

in order to convince you to do something.

می کند تا شما را متقاعد کند که کاری انجام دهید.

By the way, they can both be used as verbs as well.

به هر حال، هر دو را می توان به عنوان فعل نیز استفاده کرد.

You know, he was power tripping yesterday

میدونی دیروز داشت برق میزد

or don't guilt trip me, I told you, I'm not able to come.

یا گناه منو نگیر، بهت گفتم نمیتونم بیام.

Anyways, let's look at a comment from a previous video.

به هر حال، بیایید به نظری از یک ویدیوی قبلی نگاه کنیم.

This comment is from Hary300.

این نظر از Hary300 است.

Bob. I am wondering how you started learning about gardening.

باب من تعجب می کنم که چگونه شروع به یادگیری در مورد باغبانی کردید.

Were you an agriculture student in college?

آیا شما دانشجوی رشته کشاورزی در دانشگاه بودید؟

And my response, no.

و پاسخ من، نه.

Jen and I did both grow up on farms however,

من و جن هر دو در مزرعه بزرگ شدیم، با این حال،

you could say it's in our family.

می توان گفت که در خانواده ماست.

So thanks Hary for that comment.

بنابراین از هری برای این نظر تشکر می کنم.

Yes, Jen and I both grew up on dairy farms.

بله، من و جن هر دو در مزارع لبنیات بزرگ شدیم.

I think I've told many of you before this large barn

من فکر می کنم قبل از اینکه این انبار بزرگ

behind me used to be a dairy barn.

پشت سر من انبار لبنیات بود به خیلی از شماها گفته بودم.

When I was a kid,

وقتی بچه بودم،

this barn was filled with cows

این انبار پر از گاو بود

and my parents were dairy farmers.

و پدر و مادرم دامدار بودند.

So we milked cows.

بنابراین ما گاوها را دوشیدیم.

This is actually the elevator where we would put hay up

این در واقع آسانسوری است که ما یونجه

into the hay loft.

را در انبار یونجه قرار می دهیم.

But yeah, this is definitely where I grew up.

اما بله، قطعا اینجا جایی است که من بزرگ شدم.

Jen also grew up on a dairy farm.

جن همچنین در یک مزرعه لبنیات بزرگ شد.

So we both grew up knowing what it meant

بنابراین هر دوی ما با دانستن اینکه مراقبت از حیوانات به چه معناست، بزرگ شدیم

to take care of animals,

،

but also knowing a little bit about how to grow crops.

اما کمی هم در مورد نحوه رشد محصولات کشاورزی می دانستیم.

So Hary, that's what's given us

بنابراین هری، این چیزی است که به

a little bit of insight into how to farm.

ما اطلاعات کمی در مورد نحوه کشاورزی داده است.

We didn't grow up on flower farms

ما در مزارع گل بزرگ

but we understand fertility and irrigation

نشدیم اما باروری و آبیاری

and how to use equipment.

و نحوه استفاده از تجهیزات را می‌دانیم.

I know how to drive a tractor.

من رانندگی تراکتور را بلدم.

I've been driving a tractor since I was about 10 years old.

من از حدود 10 سالگی تراکتور می رانم.

I still remember the first time I drove a tractor.

اولین باری که تراکتور سواری کردم هنوز به یاد دارم.

It was quite a bit of fun.

بسیار سرگرم کننده بود.

Anyways, so we grew up on farms.

به هر حال، ما در مزارع بزرگ شدیم.

That's how come we know a little bit

به این ترتیب است که ما کمی

about farming and that certainly,

در مورد کشاورزی می دانیم و مطمئناً

that knowledge we got as children certainly helps us a lot.

دانشی که در کودکی به دست آورده ایم به ما کمک زیادی می کند.

Hey, I wanted to show you something else.

هی میخواستم یه چیز دیگه بهت نشون بدم

It is very dry here.

اینجا خیلی خشکه

If you look down here,

اگر به اینجا نگاه کنید،

you can see that the lawn is starting to turn brown.

می بینید که چمن شروع به قهوه ای شدن کرده است.

It's a little bit green over there,

آنجا کمی سبز است،

but over here the lawn is starting

اما در اینجا چمن شروع

to get a bit of a brown color to it.

به کمی رنگ قهوه ای شدن می کند.

We are supposed to get some rain today.

قرار است امروز کمی بارون بباریم.

I really hope that happens.

من واقعا امیدوارم که این اتفاق بیفتد.

It is extremely dry here.

اینجا به شدت خشک است.

The crops don't look happy right now.

محصولات در حال حاضر خوشحال به نظر نمی رسند.

The crops in the fields certainly want some rain.

محصولات در مزارع مطمئناً کمی باران می خواهند.

Hopefully it comes soon.

انشالله به زودی بیاد

Anyways, thanks for watching.

به هر حال، ممنون که تماشا کردید.

I'll see you in a couple days

چند روز

with another short English lesson, bye.

دیگر با یک درس کوتاه انگلیسی دیگر می بینمت، خداحافظ.