Learn the English Phrases "to clue in" and "to not have a clue"

In this English lesson, I wanted to help

در این درس انگلیسی، می‌خواستم به

you learn the English phrase to clue in.

شما کمک کنم که عبارت انگلیسی to clue in را یاد بگیرید.

When you clue into something, it means you've

وقتی به چیزی سرنخ می‌زنید، به این معنی است که

heard some small facts about something and then

حقایق کوچکی در مورد چیزی شنیده‌اید و

suddenly you realize something has happened.

ناگهان متوجه می‌شوید که اتفاقی افتاده است.

Jen's at market right now and I'm home today.

جن در حال حاضر در بازار است و من امروز در خانه هستم.

I think Oscar has finally clued in that Jen has gone.

من فکر می کنم اسکار بالاخره فهمید که جن رفته است.

He's checked outside a few times today.

او امروز چند بار بیرون را چک کرده است.

He's gone to look in the flower

او رفته است در گلزار جستجو کند

field and he can't find her.

و او را پیدا نمی کند.

But I think now, because he looks really sad, I

اما فکر می‌کنم اکنون، چون او واقعاً غمگین به نظر می‌رسد،

think he's finally clued in that Jen is at market.

فکر می‌کنم بالاخره متوجه شده است که جن در بازار است.

She'll be home in a little bit.

او کمی دیگر به خانه می آید.

So to clue in means you realize

بنابراین سرنخ به این معنی است که شما

something after you find a few clues.

پس از یافتن چند سرنخ متوجه چیزی می شوید.

Maybe there's a few things that let you come

شاید چند چیز وجود داشته باشد که به شما امکان می دهد

to the conclusion that something is a certain way.

به این نتیجه برسید که چیزی به روش خاصی است.

You've clued in to that fact.

شما به این واقعیت سرنخ زده اید.

The other phrase I want to teach you

عبارت دیگری که امروز می خواهم به شما یاد بدهم این است که

today is to not have a clue.

سرنخی نداشته باشید.

We use this to talk about someone

ما از این برای صحبت در مورد کسی با

in a very mean spirited, negative way

روحیه بسیار بد و منفی استفاده می کنیم،

when they are just not understanding something.

زمانی که او چیزی را نمی فهمد.

So you might have a boss like this.

بنابراین ممکن است شما یک رئیس مانند این داشته باشید.

A boss who keeps giving you instructions that don't make

رئیسی که مدام به شما دستوراتی می دهد که منطقی نیستند

sense and you can't help but do the job poorly

و شما نمی توانید کار را ضعیف انجام دهید

because your boss just doesn't have a clue.

زیرا رئیس شما سرنخی ندارد.

When you say your boss does not have

وقتی می گویید رئیس شما

a clue, it means that maybe your boss

سرنخی ندارد، به این معنی است که شاید رئیس شما

doesn't really understand the job you do.

واقعاً کار شما را درک نمی کند.

Sometimes you might have a co worker who does not have

گاهی اوقات ممکن است یک همکار داشته باشید که

a clue and they just don't understand how things work.

سرنخی نداشته باشد و متوجه نشود که کارها چگونه کار می کنند.

So to review, to clue in means to figure something out.

بنابراین مرور کردن، سرنخ زدن به معنای کشف چیزی است.

After getting a few little clues, you know what clues

پس از به دست آوردن چند سرنخ کوچک، می‌دانید که

are like when the police investigate a crime, they look

وقتی پلیس یک جنایت را بررسی می‌کند، سرنخ‌ها چگونه است، آنها به دنبال

for clues, little hints as to what had happened.

سرنخ‌ها، نکات کوچکی درباره آنچه اتفاق افتاده است می‌گردند.

So when you clue in, you finally understand something.

پس وقتی سرنخ میزنی بالاخره یه چیزی میفهمی.

And then if you say that someone does not have

و سپس اگر می گویید که کسی

a clue, it means they don't understand what's going on.

سرنخی ندارد، به این معنی است که او نمی فهمد چه خبر است.

But hey, let's look at a comment from a previous video.

اما هی، بیایید به نظری از یک ویدیوی قبلی نگاه کنیم.

This comment is from MohdAgs at minute 3:26.

این نظر از MohdAgs در دقیقه 3:26 است.

Yeah, that's a cool little spot indeed.

آره، واقعاً یک مکان کوچک جالب است.

If only you could hang a hammock there. Oops, I said it.

اگر فقط می توانستی یک بانوج در آنجا آویزان کنی. اوه من گفتم

Hehe.

Sorry Mister Bob.

هه

ببخشید آقای باب

I guess I've been watching far too many

حدس می‌زنم

Canadians lately and I might have started to

اخیراً تعداد زیادی از کانادایی‌ها را تماشا کرده‌ام و ممکن است

pick up some of their passive aggressiveness.

برخی از پرخاشگری‌های منفعلانه آنها را درک کرده باشم.

And my response?

و پاسخ من؟

Hint taken.

اشاره گرفته شده است.

I clued in to what Mohd was talking about.

من متوجه شدم که محمد در مورد چه چیزی صحبت می کند.

Let's see what I can come up with

بیایید ببینیم در ماه اوت چه چیزی می توانم

in August for a video / hammock holder.

برای نگهدارنده ویدیو / بانوج بیابم.

So Mohd sent me a gift last year.

بنابراین محمد پارسال برایم هدیه فرستاد.

It was a hammock and I never

این یک بانوج بود و من هرگز

got around to actually setting it up.

نتوانستم آن را درست کنم.

I didn't hang it from a couple of trees.

من آن را از چند درخت آویزان نکردم.

There are some nice trees on my property.

چند درخت خوب در ملک من وجود دارد.

I was going to build like a little frame to hold

من قصد داشتم مانند یک قاب کوچک برای نگه داشتن

it, and I never got around to that as well.

آن بسازم، و هرگز به آن نرسیدم.

But I think I'm going to try that in a couple weeks.

اما فکر می کنم تا چند هفته دیگر آن را امتحان کنم.

I want to do a lesson on tools and woodworking,

من می خواهم یک درس در مورد ابزار و نجاری انجام دهم

and I have an idea for something to build.

و یک ایده برای ساختن دارم.

I had this idea last year, and

من این ایده را سال گذشته داشتم و

I promised this last year already, but

سال گذشته هم قول آن را داده بودم، اما

it will happen after this project's done.

بعد از اتمام این پروژه این اتفاق خواهد افتاد.

You might be wondering, Bob, what

ممکن است از خود بپرسید، باب،

are you doing to your house?

با خانه خود چه می کنید؟

Well, we had some drainage problems here, and so what I've done

خب، ما در اینجا چند مشکل زهکشی داشتیم، و بنابراین کاری که من انجام داده‌ام این

is I've dug a ditch all the way out to there.

است که یک خندق را تا آنجا حفر کرده‌ام.

Let me give you a little bit better view of this.

اجازه دهید یک دید بهتر در این مورد به شما ارائه دهم.

So I've dug a ditch, I'm not quite done

بنابراین من یک خندق حفر کرده‌ام، هنوز کارم تمام نشده است

yet, but I've dug a ditch all the way

، اما یک خندق را تا

out to here where the ground is lower.

اینجا که زمین پایین‌تر است، حفر کرده‌ام.

And my plan is actually to dig that ditch

و برنامه من در واقع این است که آن خندق را

even a little bit deeper yet, and then that

حتی کمی عمیق تر حفر کنم و سپس

will have all the water drain back this way.

تمام آب از این طریق تخلیه شود.

And then if you look behind me, I've also been kind

و سپس اگر به پشت سر من نگاه کنید، من نیز به نوعی

of clearing out the stone and I'm trying to get it

سنگ را پاک کرده ام و سعی می کنم آن را

to slope ever so slightly away from the house.

کمی از خانه دور کنم. قبلاً

It used to do that, but I think over time,

این کار را می‌کرد، اما فکر می‌کنم با گذشت زمان،

the concrete in front of my house kind of settled

بتن جلوی خانه‌ام به نوعی ته نشین شد

and the driveway kind of everything, the water was going

و همه چیز در مسیر ورودی، آب مسیر

the wrong way, so I'm trying to fix that.

اشتباهی را طی می‌کرد، بنابراین من سعی می‌کنم آن را درست کنم.

Similar to how I put some stone in

مشابه اینکه من

front of the barn entrance for Jen.

برای جن جلوی در ورودی انبار سنگ گذاشتم.

My plan is to get this all fixed up

برنامه من این است که همه اینها را

in the next week, and then it's hammock time.

در هفته آینده درست کنم، و سپس زمان بانوج است.

It should be fun.

باید سرگرم کننده باشد.

Anyways, thanks Mohd, for the comment.

به هر حال ممنون محمد بابت نظرت.

Thanks to all of you for watching.

با تشکر از همه شما برای تماشا.

I hope you're having a good day and I'll see

امیدوارم روز خوبی را سپری کرده باشید و

you in a few days with another short English lesson,

چند روز دیگر شما را با یک درس کوتاه انگلیسی دیگر می بینم

and I'll give you an update on that project, hopefully.

و امیدوارم در مورد آن پروژه به روز رسانی کنم. خدا

Bye.

حافظ.