Learn 25 English Expressions from the Bible

Hey, welcome back. Today we're looking at idioms, sayings from the Bible. "Why would

سلام، خوش آمدید. امروز ما به اصطلاحات، گفته های کتاب مقدس نگاه می کنیم. "چرا باید

we do that?" you might ask. Well, as a student of English literature, I'm well aware that

آن کار را انجام بدهیم؟" ممکن است بپرسید خوب، به عنوان یک دانشجوی ادبیات انگلیسی، به خوبی می‌دانم که

the Bible and Shakespeare rank as two of the greatest contributions to the English dictionary,

کتاب مقدس و شکسپیر به‌عنوان دو مورد از بزرگ‌ترین کمک‌ها به فرهنگ لغت انگلیسی هستند،

and there's a rich body of sayings that are often used in news stories, in literature,

و مجموعه‌ای غنی از گفته‌ها وجود دارد که اغلب در داستان‌های خبری، در ادبیات استفاده می‌شوند.

so let's delve in.

Now, bad stuff happening. A lot of the Old Testament, that big old bit at the beginning,

حالا، اتفاقات بدی در حال رخ دادن است. بسیاری از عهد عتیق، آن قطعه بزرگ قدیمی در آغاز،

has a lot of bad stuff happening, like floods and plagues and that, and it all kicks off

اتفاقات بد زیادی دارد، مانند سیل و طاعون و غیره، و همه چیز

in the Garden of Eden with Eve eating from the apple tree and having the forbidden fruit.

در باغ عدن شروع می شود و حوا از درخت سیب می خورد و می خورد. میوه ممنوعه.

So, if you eat the forbidden fruit, it means to enjoy or to have something that you're

بنابراین، اگر میوه حرام را بخورید، به معنای لذت بردن یا داشتن چیزی است که قرار

not meant to have. So, you might talk about a politician who's having an affair as enjoying

نیست داشته باشید. بنابراین، ممکن است در مورد سیاستمداری صحبت کنید که با لذت بردن

some forbidden fruit.

از میوه ممنوعه رابطه دارد.

The writings on the wall. This means it's like it's all over. Quite an interesting story

نوشته های روی دیوار. این یعنی انگار همه چیز تمام شده است. یک داستان کاملاً جالب

behind this one. So, there was a huge kind of court, everyone was having a banquet, I

پشت این داستان است. بنابراین، دربار بزرگی وجود داشت ، همه در حال ضیافت بودند،

can't remember the name of the king, and they're all sat there kind of, you know, enjoying

نام پادشاه را به خاطر نمی‌آورم، و همه در آنجا نشسته‌اند، می‌دانید، از

this great big feast, and then this hand, disconnected from a body, just this kind of

این جشن بزرگ و سپس از این دست لذت می‌برند. ، جدا از بدن، فقط این

wandering hand, wrote on the wall behind the king, "It is finished" or words to these effect.

دست سرگردان، روی دیوار پشت شاه نوشت: "تمام شد" یا کلماتی به این مضمون.

No one really understood what it meant, and they asked a prophet, "What does this word

هیچ کس واقعاً معنی آن را نفهمید و از پیامبری پرسیدند: این کلمه

mean?" And he said, "Oh no, death and destruction. Everyone's going to die." And then everyone

به چه معناست؟ و او گفت: "اوه نه، مرگ و ویرانی. همه خواهند مرد." و بعد همه

died.

مردند.

So, the writings on the wall means bad news. "He who lives by the sword, dies by the sword."

پس نوشته های روی دیوار یعنی خبر بد. "کسی که با شمشیر زندگی می کند، با شمشیر می میرد."

So, the sword, a symbol for violence, here. To live by it means like that is how you're

بنابراین، شمشیر، نمادی برای خشونت، در اینجا. زندگی کردن با آن به این معنی است که چگونه

going to live your life. The origin of this saying is Jesus, just before he got crucified,

زندگی خود را سپری خواهید کرد. منشأ این ضرب المثل عیسی است، درست قبل از مصلوب شدن و

etc., he was just about to be arrested by a Roman soldier, and Peter, who is his buddy,

غیره، نزدیک بود که او توسط یک سرباز رومی دستگیر شود، و پطرس که رفیق

pulls out his sword, and Jesus was like, "No, no, no, no, no. It's okay. He who lives by

اوست، شمشیر خود را بیرون می آورد و عیسی چنین گفت: «نه، نه، نه، نه، نه، اشکالی ندارد، کسی که با شمشیر زندگی می کند،

the sword, dies by the sword." Meaning, if you're going to be violent, then bad things

با شمشیر می میرد. به این معنا که اگر قرار است خشونت آمیز باشید،

are going to happen to you, and you're going to have a violent end.

اتفاقات بدی برای شما رخ خواهد داد و پایانی خشن خواهید داشت.

A fool from grace. So, I'm thinking now of, like, an English football manager who some

احمق از فضل بنابراین، من اکنون به یک مدیر فوتبال انگلیسی فکر می کنم که یک

journalist did an undercover investigation of him and saw that he was open to accepting

روزنامه نگار تحقیقات مخفیانه ای از او انجام داد و دید که او آماده

bribes, which wasn't great, and he had a fool from grace. So, he was in a position of responsibility,

رشوه گرفتن است، که عالی نبود، و او یک احمق از روی لطف داشت. بنابراین، او در موقعیت مسئولیت قرار گرفت

and then all of that was taken away from him. Maybe you could write a comment if you know

و سپس همه اینها از او سلب شد. شاید اگر نام آن پسر را می دانید بتوانید نظری بنویسید

the guy's name. Poor guy. Fool from grace when you're good, and then it all goes wrong.

. پسر بیچاره. وقتی خوب هستید، از روی لطف احمق کنید، و سپس همه چیز خراب می شود.

To fool by the wayside. So, wayside is like a path, and there's a story in the Bible about

گول زدن کنار راه بنابراین، کنار راه مانند یک مسیر است، و داستانی در کتاب مقدس در مورد

someone planting some crop, and the farmer, he puts the seed in the nice bit of ground

کسی وجود دارد که مقداری محصول کاشته است، و کشاورز ، بذر را در قسمت زیبای زمین می گذارد

and it all grows up, but the stuff that he plants on the path isn't very good soil, so

و همه آن رشد می کند، اما چیزهایی که در مسیر کاشته است. خاک خیلی خوبی نیست، بنابراین

it doesn't grow. So, if something fools by the wayside, then it's not nurtured. I'm thinking

رشد نمی کند. بنابراین، اگر چیزی در کنار راه فریب خورده باشد، پرورش داده نمی شود. من به این

about, like, maybe you've got a hobby or something. If it fools by the wayside, you stop doing

فکر می کنم که شاید شما یک سرگرمی یا چیزی دارید. اگر در کنار راه فریب خورد، از انجام آن دست بردارید

it. Bite the dust. Can you think of a popular song that has that lyric in it? Freddie Mercury,

. گرد و غبار را گاز بگیرید. آیا می توانید آهنگ محبوبی را در نظر بگیرید که این شعر را در خود داشته باشد؟ فردی مرکوری،

Queen, another one, bites the dust. It means another person fails, yeah? If you're down

ملکه، یکی دیگر، گرد و غبار را گاز می گیرد. یعنی شخص دیگری شکست می خورد، بله؟ اگر

on the ground eating dirt, then things aren't going too well.

روی زمین در حال خوردن خاک هستید، پس اوضاع خیلی خوب پیش نمی رود.

To be at one's wits end. Wits, they're not a physical part of your body, it's like kind

سر عقل بودن. عقل، آنها بخشی فیزیکی از بدن شما نیستند،

of an emotional entity. So, if you're at your wits end, you don't know what to do. This

مانند یک موجود عاطفی هستند. بنابراین، اگر در عقل خود هستید، نمی دانید چه کاری انجام دهید. این

saying came from when there was some fishermen in a boat, and there was a huge storm raging,

ضرب المثل از زمانی آمده است که ماهیگیرانی در یک قایق بودند و طوفان بزرگی به راه افتاد

and they're like, "Oh no, this huge wall of water's going to come on us." And it said

و آنها می گویند: "اوه نه، این دیوار عظیم آب قرار است روی ما بیاید." و گفت

they were at their wits end. They have reached the end of their ability to cope with the

که آنها در نهایت عقل خود هستند. آنها به پایان توانایی خود برای کنار آمدن با

situation. Now, we might use it if you're saying, "I'm really, really, really, really

شرایط رسیده اند. اکنون، اگر می گویید: "من واقعاً، واقعاً، واقعاً، واقعاً

worried about something. I'm at my wits end. Can't cope anymore."

نگران چیزی هستم، ممکن است از آن استفاده کنیم. من به عقلم رسیده ام. دیگر نمی توانم کنار بیایم."

A scapegoat. Lots of sacrificing of goats in the Old Testament. A scapegoat is like

یک بزغاله قربانی کردن بسیاری از بزها در عهد عتیق.

a sacrificial goat, yeah? You go off and get killed, goat, and then we'll all be all okay

بزغاله مثل بز قربانی است، آره؟ تو برو و کشته شو، بز، و بعد همه ما خوب

because you've got killed. Now, we use that, a scapegoat is the person that takes the punishment.

می شویم چون تو کشته شده ای. اکنون، ما از آن استفاده می کنیم، بزغاله کسی است که مجازات را می پذیرد.

"Oh yeah, blame him. Yeah, yeah, yeah, his problem. He did all that."

"اوه، آره، او را سرزنش کن. آره، آره، بله، مشکل اوست. او همه این کارها را کرد."

Going on this animal theme, a wolf in sheep's clothing. I'm getting a kind of an image of

در حال رفتن به این موضوع حیوانی، گرگی در لباس میش. به نوعی تصویری از

Little Red Riding Hood, of the kind of wolf inside the granny, so to speak. So, sheep,

کلاه قرمزی به دست می‌آورم، از نوعی گرگ درون مادربزرگ. پس ای گوسفند

we have associations with innocence. Wolf, danger. So, we have something nasty pretending

ما با بی گناهی معاشرت داریم. گرگ، خطر بنابراین، ما چیز بدی داریم که

to be something nice. And this, what the purpose of this phrase is saying is like, just because

تظاهر به چیز خوبی می کند. و این، هدف از گفتن این عبارت به این صورت است، فقط به این دلیل

someone appears to be nice, it doesn't mean that they have good intentions, like be wary.

که فردی خوب به نظر می رسد، به این معنی نیست که آنها نیت خوبی دارند، مانند محتاط بودن.

Okay, more bad stuff. Could there be more?

خوب، چیزهای بد بیشتر. ممکن است بیشتر باشد؟

Like a lamb to the slaughter. Slaughter, death, yeah? The little lamb, yeah, very sweet and

مثل بره به ذبح. کشتار، مرگ، آره؟ بره کوچولو، آره، بسیار شیرین و

innocent, but he doesn't know, or she doesn't know that they're about to get killed. So,

بی گناه، اما او نمی داند، یا او نمی داند که آنها در شرف کشته شدن هستند. بنابراین،

they're like, "Oh, I'm dead." So, if you are like a lamb to the slaughter, it means you're

آنها مانند "اوه، من مرده ام." بنابراین، اگر مانند بره ای هستید که در حال ذبح هستید، به این معنی است که

unaware of what is about to happen to you. Might say, "Starting my new job, I was like

از آنچه قرار است برای شما بیفتد بی اطلاع هستید. ممکن است بگوید، "با شروع کار جدید، من

a lamb to the slaughter. I had no idea what I was about to experience."

مانند بره ای در حال ذبح بودم. نمی دانستم چه چیزی در شرف تجربه هستم."

To wash your hands of the matter. I imagine this comes from Pontius Pilate, yep, there's

برای شستن دست از این موضوع. من تصور می کنم این از پونتیوس پیلاتس می آید، بله،

a ritualistic scene where he goes, "I'm finished. Not my problem anymore." And that's exactly

یک صحنه تشریفاتی وجود دارد که او می گوید: "من تمام شده ام. دیگر مشکل من نیست." و

what it means. If you wash your hands of the matter, it's like, "Not my problem."

منظورش دقیقا همینه اگر دستان خود را از این موضوع بشویید، مانند این است که "مشکل من نیست".

Nothing but skin and bones. This is a description of someone's physicality. All they are is

چیزی جز پوست و استخوان نیست. این توصیفی از جسمانی بودن یک نفر است. همه آنها

skin and bones. There's no flesh, there's no fat. They're very, very emaciated, that's

پوست و استخوان است. گوشت وجود ندارد، چربی وجود ندارد. آنها بسیار بسیار لاغر هستند، این

a good word for you. Should we write it down? Where should we do it? Here. Emaciated, yeah?

یک کلمه خوب برای شما است. آیا باید آن را یادداشت کنیم؟ کجا باید انجامش بدیم؟ اینجا. لاغر شده، آره؟

And you're really, really thin. Next one. Still concentrating? You still there? Good,

و تو واقعاً، واقعاً لاغر هستی. بعدی. هنوز در حال تمرکز هستید؟ هنوز اونجایی؟ خوب،

hope you're learning something.

امیدوارم چیزی یاد بگیری

A millstone around your neck. Now, in the old days, a mill was where grains like wheat

سنگ آسیاب دور گردنت. در قدیم آسیاب جایی بود که دانه‌هایی مانند گندم

was processed, was ground. So, the millstone was this huge, great big, heavy stone. Now,

در آنجا آسیاب می‌شد. بنابراین، سنگ آسیاب این سنگ عظیم، بزرگ و سنگین بود. حالا

imagine having one of those around your neck. "Oh, I can hardly move." Yeah? So, a millstone

تصور کنید یکی از آن ها دور گردنتان باشد. "اوه، من به سختی می توانم حرکت کنم." آره؟ بنابراین، سنگ آسیاب

around your neck is like a responsibility that is very hard to cope with. It's, you

بر گردن شما مانند مسئولیتی است که تحمل آن بسیار سخت است. می

know, it's a bit of a pain in the neck. So, you might say, if I had a friend that was

دانی، این یک کمی درد در گردن است. بنابراین ، ممکن است بگویید، اگر دوستی داشتم که در

doing the marathon and they were doing, like, 20 mile runs every morning at, like, 5am,

حال انجام ماراتن بود و او هر روز صبح، ساعت 5 صبح، مثلاً 20 مایل دوی می‌کرد،

I'd say, you know, "It's really impressive what you're doing, but it's a bit of a millstone

می‌گفتم، می‌دانید، «این واقعاً تأثیرگذار است که شما چه هستید. انجام می دهید، اما این یک سنگ آسیاب

around your neck. It's a bit of a difficult responsibility."

دور گردن شما است. این مسئولیت کمی دشوار است."

Okay, so we're not finished yet, but I've taught you lots of things so far, and you're

خوب، پس هنوز کارمان تمام نشده است، اما من تا به حال چیزهای زیادی به شما یاد داده ام، و شما

getting this all for free. So, let's have a little bit of give and take. What I'd like

همه اینها را رایگان دریافت می کنید. بنابراین، بیایید کمی از دادن و گرفتن داشته باشیم. کاری که می‌خواهم

you to do for me is make sure that you're subscribed, and also to share this with something...

برای من انجام دهید این است که مطمئن شوید مشترک هستید، و همچنین این را با چیزی به اشتراک بگذارید...

With someone you feel would benefit from it. Have you got another friend who's learning

با کسی که احساس می‌کنید از آن سود می‌برید. آیا دوست دیگری دارید که در حال

some English? Who can you share it with right now? And let's carry on.

یادگیری زبان انگلیسی است؟ در حال حاضر با چه کسی می توانید آن را به اشتراک بگذارید ؟ و بیایید ادامه دهیم.

It's not all bad news in the Bible. In fact, it's actually called the Good News Bible sometimes,

این همه اخبار بد در کتاب مقدس نیست. در واقع، گاهی اوقات به آن کتاب مقدس اخبار خوب می گویند،

so let's get some good stuff. "Rise and shine", this is something you say when you want them

بنابراین بیایید چیزهای خوبی را به دست آوریم. «برخیز و بدرخش»، این چیزی است که وقتی می‌خواهی

to get up. "Rise and shine!" Yep. "Rise, get up, and be like the sunshine. Be happy. The

بلند شوند می‌گویی. "برخیز و بدرخش!" بله "برخیز و برخیز و مثل آفتاب باش شاد باش.

land of milk and honey." That sounds quite nice. This describes a place where there's

سرزمین شیر و عسل." به نظر می رسد بسیار خوب است. این مکانی را توصیف می کند که در

lots of everything. So, if I think of when Christian... Sorry, Gareth Bale joined Real

آن همه چیز زیادی وجود دارد. بنابراین، اگر به زمانی فکر کنم که کریستین... متأسفم، گرت بیل به رئال

Madrid, there was a picture of Cristiano Ronaldo, like, shaking his hand, and they both had

مادرید پیوست، عکسی از کریستیانو رونالدو وجود داشت ، مانند دست دادن با او، و هر دو

their amazing cars and looked kind of very swish. So, it was like Ronaldo was welcoming

اتومبیل های شگفت انگیز خود را داشتند و به نوعی بسیار شیک به نظر می رسیدند. بنابراین، مثل این بود که رونالدو از

Gareth Bale to the land of milk and honey, to the land of plenty.

گرت بیل در سرزمین شیر و عسل، به سرزمین فراوانی استقبال می کرد.

A good Samaritan. So, don't know if you know that story, but it's a guy who helps someone

یک سامری خوب بنابراین، نمی‌دانم این داستان را می‌دانید یا نه ، اما این مردی است که به کسی کمک می‌کند

who is like the total... From a totally different race, and ethnicity, and religion, but he

که مثل کل است... از یک نژاد، قومیت، و مذهب کاملاً متفاوت، اما او

didn't care. So, being a good Samaritan is helping your neighbours.

اهمیتی نمی‌دهد. بنابراین، سامری خوب بودن کمک به همسایگان است.

Right, we've got some words of wisdom, so let's get them up on the board. Okay, a few

درست است، ما چند کلمه عاقلانه داریم، پس بیایید آنها را روی تخته قرار دهیم. خوب،

more sayings. "Can a leopard change his spots?" So, that's a rhetorical question. The answer

چند جمله دیگر. "آیا پلنگ می تواند خال هایش را تغییر دهد؟" بنابراین، این یک سوال بلاغی است.

is obviously no. The leopard has spots, and what this means is that if someone is a certain

مشخصا پاسخ منفی است. پلنگ لکه‌هایی دارد، و این به این معنی است که اگر کسی روش خاصی

way, then they're not going to change. If someone loves drinking and going out to parties,

داشته باشد، دیگر تغییر نخواهد کرد. اگر کسی نوشیدنی و رفتن به مهمانی ها را دوست دارد،

then they're not going to change their spots. They're always going to be like that, is the

پس جای خود را عوض نمی کند. آنها همیشه همینطور خواهند بود،

suggestion. "Can a leopard change his spots?"

پیشنهاد این است. "آیا پلنگ می تواند خال هایش را تغییر دهد؟"

"Feed comes before a fool." So, a fool when you go from a great place to a terrible place

"خوراک قبل از احمق است." بنابراین، یک احمق وقتی از یک مکان عالی به یک مکان وحشتناک

where you're very uncertain. So, this is warning people from being too complacent about their

می روید که در آن بسیار نامطمئن هستید. بنابراین، این به مردم هشدار می دهد که نسبت به موقعیت خود بیش از حد از خود راضی

situation and not being grateful for what they do have. It's often kind of said in jest

باشند و از آنچه که دارند سپاسگزار نباشند. اغلب به نوعی به شوخی

as well, "Oh yeah, pride comes before a fool." So, it doesn't always have serious connotations.

نیز گفته می شود: "اوه آره، غرور جلوتر از احمق است." بنابراین، همیشه مفاهیم جدی ندارد.

"There is nothing new under the sun." Nothing new under the sun, this referring to how everything

زیر آفتاب هیچ چیز جدیدی نیست. هیچ چیز جدیدی در زیر نور خورشید نیست، این به این اشاره دارد که چگونه همه

is just basically recycled. It might be used, I don't know, a review of a theatre show or

چیز اساساً بازیافت می شود. نمی‌دانم ممکن است از آن برای بررسی یک نمایش تئاتر یا

something. It's just nice to recognize this expression when it comes up.

چیز دیگری استفاده شود. این فقط خوب است که وقتی این عبارت مطرح می شود تشخیص دهید.

For everything, there's a time and a season. A time for everything, okay? It means like,

برای هر چیزی، یک زمان و یک فصل وجود دارد. زمانی برای همه چیز، باشه؟ به این معنی است که،

you know, there are going to be times when everything's going well, times when not, the

می دانید، زمان هایی وجود دارد که همه چیز خوب پیش می رود، زمان هایی که نه،

time for sorrow, time for joy. Again, just nice to be able to recognize that expression.

زمان اندوه، زمانی برای شادی. باز هم، خوب است که بتوانیم آن عبارت را تشخیص دهیم.

Comes from Ecclesiastes. Okay, just a few more to look at.

از جامعه می آید. خوب، فقط چند مورد دیگر را باید نگاه کرد.

The powers that be. So, this is like a sort of unknown authority. A decision was made

قدرت هایی که وجود دارد. بنابراین، این مانند یک نوع قدرت ناشناخته است. تصمیمی

from the powers that be, from the people right at the top of the organization that we had

از سوی قوا، از افراد بالای سازمان گرفته شد که ما باید

to come to work 15 minutes earlier. Okay, the unknown group, the powers that be.

15 دقیقه زودتر سر کار بیاییم. خوب، گروه ناشناخته، قدرت ها.

If you don't see eye to eye with someone, that means you can't look at them face to

اگر با کسی چشم در چشم نمی بینید، به این معنی است که نمی توانید چهره به چهره به او نگاه کنید

face. So, if you don't see eye to eye, then you don't really get on with that person.

. بنابراین، اگر شما چشم به چشم نمی بینید، پس واقعاً با آن شخص کنار نمی آیید.

Okay, so this is a particularly useful expression. The blind leading the blind. I had the good

خوب، پس این یک عبارت بسیار مفید است. کوری که عصا کش کوری شود. من این

fortune to go on a school ski trip a couple of years ago, and I had to teach other children

شانس را داشتم که یکی دو سال پیش به مدرسه اسکی بروم و مجبور شدم به بچه های دیگر

skiing, but I hadn't been skiing for about 20 years. So, when I first got on the slope,

اسکی یاد بدهم، اما حدود 20 سال بود که اسکی نمی کردم . بنابراین، وقتی برای اولین بار وارد شیب

I was falling all over the place, and the students I was teaching, like the 10, 11-year-olds,

شدم، همه جا در حال سقوط بودم و دانش آموزانی که تدریس می کردم، مانند بچه های 10، 11 ساله

were like flying by going, "Sir, are you okay?" I'm like, "Yeah, yeah, absolutely fine." So,

، مانند پرواز با رفتن، "آقا، خوبید؟" من می گویم، "آره، بله، کاملا خوب است." بنابراین

the idea here is it like someone totally incompetent trying to teach someone else who also can't

، ایده در اینجا شبیه این است که فردی کاملاً بی‌کفایت سعی می‌کند به دیگری آموزش دهد که او نیز نمی‌تواند این

do it.

کار را انجام دهد.

At the 11th, that's not meant to be door, it's meant to be hour. So, let's change that

در یازدهم، این به معنای در نیست، به معنای ساعت است. بنابراین، بیایید آن یکی را تغییر دهیم

one. I was just talking about a door, that's why I wrote it. At the 11th hour, that means

. من فقط در مورد درب صحبت می کردم، به همین دلیل آن را نوشتم. در ساعت 11، یعنی

at the very last moment. So, maybe negotiations are going all the way through the night, and

در آخرین لحظه. بنابراین، شاید مذاکرات تا پایان شب ادامه داشته باشد،

the UK's trying to find a solution to Brexit, and at the 11th hour, a rescue happened and

و بریتانیا در تلاش است تا راه حلی برای برگزیت بیابد، و در ساعت یازدهم، یک نجات اتفاق افتاد و

some kind of compromise was found.

نوعی سازش پیدا شد.

By the skin of your teeth. I'm not going to show you my teeth, but you know, it's a little

با پوست دندان هایت من قرار نیست دندان هایم را به شما نشان دهم، اما می دانید،

bit of skin in there. It means just, they just found a solution. You might say, "I caught

کمی پوست در آن وجود دارد. یعنی فقط راه حلی پیدا کردند. ممکن است بگویید: "من

the train by the skin of my teeth. I only just made it."

قطار را به دندانم گرفتم . من فقط آن را ساخته ام."

Okay, hope there's some useful stuff in that. Remember, you can do the quiz. If you want

بسیار خوب، امیدوارم چیزهای مفیدی در آن وجود داشته باشد. به یاد داشته باشید، شما می توانید مسابقه را انجام دهید. اگر

any more help from me, HoneYourEnglish.com, and I will see you very soon.

کمک بیشتری از من می خواهید، HoneYourEnglish.com، و من به زودی شما را می بینم.