12 expressions with COLOURS in English

Hello. Welcome back to www.engvid.com. Today, we're going to be dealing with: "Idioms of Colour".

سلام. به www.engvid.com بازگردید. امروز، ما با "اصطلاحات رنگ" سروکار داریم.

Okay? There are really beautiful ways of describing things in the English language,

باشه؟ روش های واقعاً زیبایی برای توصیف چیزها در زبان انگلیسی وجود دارد

and they will add a degree of richness and variety to your spoken and written English.

و آنها درجه ای از غنا و تنوع را به زبان انگلیسی گفتاری و نوشتاری شما می بخشند.

I'm going to be telling a story today about my friend, Bob, and what happened to him,

من امروز قرار است داستانی در مورد دوستم، باب، و اتفاقی که برای او رخ داده است تعریف کنم،

and you're going to be learning 12 idioms using colour, or 10-12 colour idioms. First

و شما قرار است 12 اصطلاح را با استفاده از رنگ یا 10-12 اصطلاح رنگی یاد بگیرید. اولین

thing I wanted to point out was here in the UK, we spell "colour" with a "u". We like

چیزی که می خواستم به آن اشاره کنم اینجا در بریتانیا بود، ما "رنگ" را با "u" می نویسیم. ما دوست

our u's in UK style English, original English. But in the America... Well, in the USA, they

داریم u's خود را به سبک انگلیسی، انگلیسی اصلی. اما در آمریکا... خب، در ایالات متحده، آنها

tend to forget about our worthy u's. So, you know, make your own mind up.

تمایل دارند که شماهای شایسته ما را فراموش کنند. بنابراین، می دانید، تصمیم خود را بگیرید.

My friend, Bob, he got beaten up until he was "black and blue". Okay? He got beaten

دوست من، باب، او تا زمانی که "سیاه و آبی" شد کتک خورد. باشه؟ او کتک

up. Okay? So, "black and blue", it describes the colour of his skin because he has bruises.

خورد. باشه؟ بنابراین، "سیاه و آبی"، رنگ پوست او را توصیف می کند، زیرا او کبودی دارد.

Okay? He gets beaten up. He was in a fight. He got in a fight until he was... Until he

باشه؟ او کتک می خورد. او در دعوا بود. دعوا کرد تا شد... تا اینکه

was beaten black and blue. It means he got badly beaten up.

سیاه و کبود شد. یعنی به شدت کتک خورد.

The police said that the matter was "black and white". Okay? So, my friend, he's got

پلیس گفت که موضوع "سیاه و سفید" است. باشه؟ پس، دوست من، او

beaten up, so I ask the policeman: "What's happened, here? My friend, he got beaten up."

کتک خورده است، بنابراین از پلیس می پرسم: "اینجا چه خبر است ؟ دوست من، او کتک خورده است."

And they said to me that the matter, that this whole topic, this subject, this event,

و به من گفتند که این موضوع، این موضوع، این رویداد

it was "black and white". Okay? It was clear. Okay? It was clear what had happened. There

، «سیاه و سفید» است. باشه؟ واضح بود. باشه؟ معلوم بود چه اتفاقی افتاده است.

was no questions: what had happened? My friend, Bob, had been drunk, so he got attacked, he

هیچ سوالی وجود نداشت: چه اتفاقی افتاده است؟ دوست من، باب، مست بود، بنابراین او مورد حمله قرار گرفت،

got beaten up. Okay?

او مورد ضرب و شتم قرار گرفت. باشه؟

So, what did I do? Well, I asked Bob's mom: "Why? What's happened? What's happened to

خب من چیکار کردم؟ خوب، از مامان باب پرسیدم: "چرا؟ چی شده؟

Bob? He got drunk. He got beaten black and blue. What's going on, Mrs. Bob?" And Mrs.

باب چی شده؟ او مست شد. او را سیاه و آبی کتک زدند. چه خبر است، خانم باب؟" و خانم

Bob said: "Well, Bob, he's always been a bit of a 'black sheep'.

باب گفت: "خب، باب، او همیشه یک "گوسفند سیاه" بوده است.

" That's a red sheep. What's

" این یک گوسفند قرمز است.

a black sheep? Ma-a-a. A black sheep is one that goes a different way. So, we got lots

گوسفند سیاه چیست؟ Ma-a-a. گوسفند سیاه گوسفندی است که راه دیگری را طی می کند. بنابراین، ما گوسفندهای زیادی به دست آوردیم

of sheep. Okay? Here's a big family of sheep, and here's Bob. Here's Bob being a black sheep.

. باشه؟ اینجا یک خانواده بزرگ گوسفند است و اینجا باب است. در اینجا باب یک گوسفند سیاه است.

Well, what does a "black sheep" mean? Well, a "black sheep" means he's gone a different

خوب، "گوسفند سیاه" یعنی چه؟ خوب ، "گوسفند سیاه" به این معنی است که او راه دیگری را رفته

way. Okay? Because most of the time, sheep are what colour? Yes, they're white. But Bob,

است. باشه؟ چون بیشتر اوقات گوسفندها چه رنگی هستند؟ بله، آنها سفید هستند. اما باب،

he's a black sheep, he's a bit different. He's taken a wrong turning. You are going

او یک گوسفند سیاه است، او کمی متفاوت است. او یک چرخش اشتباه گرفته است. شما

the wrong direction. Okay?

مسیر را اشتباه می روید. باشه؟

So, I'm still talking to Mrs. Bob, and I'm like: "Yes, but he was 'born with a silver spoon'.

بنابراین، من هنوز با خانم باب صحبت می کنم، و می گویم: "بله، اما او "با قاشق نقره ای به دنیا آمد".

" Okay? If I'm born with a... Woo, it's silver, the spoon. With a silver spoon

باشه؟ اگر من با یک ... وو، نقره است، قاشق به دنیا بیایم. با قاشق نقره ای

in his mouth, it means the gods are giving riches. Okay? Caliban in The Tempest, Shakespeare:

در دهانش، یعنی خدایان ثروت می دهند. باشه؟ کالیبان در طوفان، شکسپیر:

"Me dreamed that the clouds opened and showed riches ready to drop upon me." Okay? Sorry.

"من در خواب دیدم که ابرها باز شدند و ثروتی را نشان دادند که آماده ریختن بر من است." باشه؟ متاسف.

A bit over your head. He's born with a silver spoon, Bob. Okay? What...? What the...? What

یه ذره بالای سرت او با یک قاشق نقره ای به دنیا آمد ، باب. باشه؟ چی...؟ چه...؟

does that mean? It means he was born into a good family. Yeah? He's born into a big

معنی آن چیست؟ یعنی در خانواده ای خوب به دنیا آمده است. آره؟ او در یک خانه بزرگ به دنیا

house, there's a car, there's food. But Bob's been a black sheep, okay? And he's gone to...

آمده است، یک ماشین، غذا وجود دارد. اما باب یک گوسفند سیاه بوده، باشه؟ و او به ...

He's gone to Hull instead of to New York, maybe. Sorry, people in Hull. It's a glorious

او به جای نیویورک، شاید به هال رفته است . متاسفم، مردم هال. این

city. I love it very much.

شهر با شکوه است. من خیلی دوسش دارم.

Okay, so he was born with a silver spoon. He was given-okay?-gold, silver; valuable.

خوب، پس او با یک قاشق نقره به دنیا آمد. به او داده شد-خوب؟-طلا، نقره. با ارزش

Okay? Lots of money for gold and silver. He was given "a golden opportunity", a great,

باشه؟ پول زیادی برای طلا و نقره. به او «یک فرصت طلایی»، یک فرصت عالی،

a fantastic, a magnificent, a brilliant opportunity. Yeah? To... To go to a good school. Okay?

فوق العاده، باشکوه و درخشان داده شد. آره؟ به... رفتن به مدرسه خوب. باشه؟

And so Bob went to the good school, but he thought... Okay? Past tense of the verb: "to

و بنابراین باب به مدرسه خوب رفت، اما فکر کرد... باشه؟ زمان گذشته فعل: "

think", he thought that "the grass was always greener on the other side". Okay? So here's

فکر کردن"، او فکر می کرد که "علف همیشه آن طرف سبزتر بود". باشه؟ پس اینجا

Bob, he's at his school. He's got his silver spoon, and he thinks that it's always better

باب است، او در مدرسه اش است. قاشق نقره ای اش را گرفته است و فکر می کند همیشه

to be... Well, a... Someone swimming in the sea, under water. He thought it was always

بهتر است... خوب، یک... کسی که در دریا، زیر آب شنا می کند. او فکر می کرد که همیشه

greener to be a deep sea diver. Okay? A deep sea diver. So "deep" means far under the water,

سبزتر بودن یک غواص در دریا است. باشه؟ یک غواص در اعماق دریا . بنابراین "عمیق" به معنای دور زیر آب،

right down. So Bob thought it was greener to be under water, to be doing something completely

درست پایین است. بنابراین باب فکر کرد که سبزتر بودن زیر آب، انجام کاری کاملا

different. Okay? So here's Bob, to think it's greener on the other side, he always thinks

متفاوت است. باشه؟ بنابراین باب اینجاست، برای اینکه فکر کند از طرف دیگر سبزتر است، همیشه فکر می

it's better over there. So if I'm in a blue car, I think it's better to be in a red car;

کند آنجا بهتر است. بنابراین اگر من در یک ماشین آبی هستم، فکر می کنم بهتر است در یک ماشین قرمز باشم.

if I'm in a red car, I think it's better to be in a blue car. Bob thought it was better

اگر من در یک ماشین قرمز هستم، فکر می کنم بهتر است در یک ماشین آبی باشم. باب فکر کرد که

to be a deep sea diver. Uh-oh.

بهتر است یک غواص در اعماق دریا باشد. اوه اوه

So, he soon was "in the dark" about things. Okay? So he's swimming, he's in the water.

بنابراین، او به زودی در مورد مسائل "در تاریکی" قرار گرفت. باشه؟ بنابراین او در حال شنا است، او در آب است.

He's in the dark, it means: don't know what's going on. Yeah? I don't know. So, you could...

او در تاریکی است، یعنی: نمی دانم چه خبر است. آره؟ من نمی دانم. بنابراین، شما می توانید...

You could say... If someone asked you a question, you could say: "Sorry, mate. I'm a bit in

می توانید بگویید... اگر کسی از شما سوالی می پرسد، می توانید بگویید: "ببخشید، رفیق. من در

the dark about that." It means: "I don't know. No one has told me." Yeah?

این مورد کمی در تاریکی هستم." یعنی: «نمی دانم.کسی به من نگفته است». آره؟

Because he was a bit in the dark with his finances, he didn't know what was going in

از آنجا که او کمی در تاریکی امور مالی خود بود، او نمی دانست چه چیزی در

and out of his bank, he soon came "into the red". Yeah? "Into the red", yeah? Pound sign

بانک او می رود و از آن خارج می شود، او به زودی "به قرمزی" رسید. آره؟ "به رنگ قرمز"، آره؟ علامت پوند

going down, down, down, down, down. Or dollar, if you prefer the dollar. I don't. Okay, he's

پایین، پایین، پایین، پایین، پایین. یا دلار، اگر دلار را ترجیح می دهید. من این کار را نمی کنم. خوب، او

going into the red until he's minus. Yeah? So he has no money at all.

تا زمانی که منهای شود، به سمت قرمز می رود. آره؟ بنابراین او اصلاً پولی ندارد.

What Bob really wanted was for people to "roll out the red carpet" for him, to treat him

آنچه باب واقعاً می خواست این بود که مردم برای او "فرش قرمز پهن کنند" و با او به

as an important person. Okay? You see movie stars, they have the red carpet. Bob so wants

عنوان یک فرد مهم رفتار کنند. باشه؟ شما ستاره های سینما را می بینید ، آنها فرش قرمز دارند. باب خیلی

to have the red carpet rolled out for him, but he's being a deep sea diver, and he doesn't

می‌خواهد فرش قرمز برایش پهن شود، اما او غواصی در اعماق دریا است و

have any money. I'm not saying that deep sea divers don't have money. Don't get me wrong.

پولی هم ندارد. من نمی گویم غواصان در دریا پول ندارند. اشتباه نکنید

It's just Bob's a bit in the dark about what to do with his money, and so it all goes to

فقط باب کمی در تاریکی است که با پولش چه کند، و بنابراین همه چیز به

the wrong places.

مکان های اشتباه می رود.

Now, Bob would have been "tickled pink"... Okay? You know what tickle is? Tickle. [Laughs]

حالا، باب "صورتی غلغلک داده شده" بود... باشه؟ میدونی قلقلک چیه؟ غلغلک دادن. [می خندد

That looked a bit like a chimpanzee, but tickle is like, you know, we have an itchy bit here,

] کمی شبیه شامپانزه به نظر می رسید، اما قلقلک مثل این است که، می دانید، ما اینجا کمی خارش داریم

an itchy bit here. [Laughs]. Yeah? That's to be tickled. Okay. A bit weird. Sorry. Inappropriate.

، اینجا کمی خارش دارد. [می خندد]. آره؟ که باید قلقلک داد. باشه. کمی عجیب و غریب. متاسف. نامناسب

To be "tickled pink", it means really happy. Yeah? Pink, you know, it's kind of... It's

"صورتی غلغلک داده شده" به معنای واقعاً خوشحال است. آره؟ صورتی، می دانید، این یک جورهایی است... این

a happy colour, a bit of a gay colour, but it's happy. Yeah? Tickled pink. He would have

یک رنگ شاد است، کمی رنگ همجنس گرا، اما شاد است. آره؟ صورتی غلغلک داده شده. می

been... He would have been. So we can use our tenses with... Because it's "to be tickled

شد... می شد. بنابراین ما می توانیم زمان هایمان را با ... چون "به غلغلک دادن

pink", so he wanted to be... No. We wouldn't say: "He wanted to be". He was tickled pink.

صورتی" است، بنابراین او می خواست ... نه ما نمی گفتیم : "او می خواست باشد". صورتی قلقلک داده بود.

So normally, we would use it in the past or in the present. I am tickled pink that you're

بنابراین به طور معمول، ما از آن در گذشته یا در حال استفاده می کنیم. من غلغلک داده ام صورتی که شما در حال

watching my video right now.

تماشای ویدیوی من هستید.

So, we never really saw his "true colours", dee, dee, dee. Yeah? You know the song? His

بنابراین، ما هرگز واقعاً "رنگ های واقعی" او را ندیدیم، دی، دی، دی. آره؟ آهنگشو میدونی؟

true colours. We never really saw Bob's true colours. It was such a shame.

رنگ های واقعی او ما هرگز واقعاً رنگ های واقعی باب را ندیدیم. خیلی شرم آور بود

And he didn't really "pass life with flying colours". But, you guys, on the other hand,

و او واقعاً "زندگی را با رنگارنگ سپری نکرد ". اما، از طرف دیگر، شما بچه‌ها،

are going to pass my quiz with flying colours. Aren't you? You're going to know exactly what

امتحان من را با رنگارنگ پشت سر می‌گذارید. شما نیستید؟ وقتی او را سیاه و آبی شکست دهید، دقیقاً متوجه خواهید شد که چه

"black and blue", when you beat him black and blue. To see things in "black and white",

"سیاه و آبی" چیست . برای دیدن همه چیز در "سیاه و سفید"،

yeah, crystal clear. The "black sheep" of the family, the one who does things a bit

بله، شفاف. "گوسفند سیاه " خانواده، همان که کارها را کمی

different. "Born with a silver spoon", born with everything they could want. "Given a

متفاوت انجام می دهد. "متولد شده با یک قاشق نقره ای"، متولد شده با هر چیزی که می خواستند. "یک

golden opportunity". "The grass is always greener on the other side" or not.

فرصت طلایی داده شد". "چمن همیشه آن طرف سبزتر است" یا نه.

"In the dark", when you don't know about something. "In the red", when you're in the minus.

«در تاریکی»، وقتی از چیزی خبر ندارید . "در قرمز"، زمانی که شما در منهای هستید.

"Roll out the red carpet", to be treated importantly. And "tickled pink" when you're so happy with

"فرش قرمز را پهن کن" که باید به آن توجه مهمی شود. و "صورتی غلغلک داد" وقتی از همه چیز خیلی راضی

everything.

هستی.

You want to see the "true colours". So "true colours", what is this? It's if my colour

شما می خواهید "رنگ های واقعی" را ببینید. بنابراین " رنگ های واقعی"، این چیست؟ اگر رنگ من

is red, and grey, and black, and blue, it's like saying my person. These are my colours.

قرمز و خاکستری و سیاه و آبی باشد، مثل این است که بگویم شخص من. اینها رنگهای من هستند

Inside my mind, you see all the beautiful colours. Okay? It's seeing my heart, seeing

در درون ذهن من، تو تمام رنگ های زیبا را می بینی. باشه؟ این دیدن قلب من است،

the colours that are in me, Benjamin. Okay? To see someone's true colours, you see the

دیدن رنگ هایی که در من هستند، بنیامین. باشه؟ برای دیدن رنگ واقعی یک نفر،

best of that person. Okay? So... You could see... "To see someone's", okay? The true

بهترین های آن شخص را می بینید. باشه؟ بنابراین... می توانید ببینید... "برای دیدن مال کسی"، باشه؟

colours of someone. To see someone's true colours. To see the very best of that person.

رنگ واقعی یک نفر برای دیدن رنگ واقعی کسی برای دیدن بهترین های آن شخص.

Okay? "To pass with flying colours". Flying, yeah? I'm doing pretty well because I'm flying,

باشه؟ "گذر کردن با رنگهای پرنده". پرواز، آره؟ من خیلی خوب کار می‌کنم چون دارم پرواز می‌کنم،

so the colours... So we're flying colours. What do you think "flying colours" are? Sort

بنابراین رنگ‌ها... بنابراین ما رنگ‌های پرنده را دنبال می‌کنیم. به نظر شما "رنگ های پرواز" چیست؟

of red, yellow, green, blue, pink, purple, I don't know. "With flying colours" just means

نوعی قرمز، زرد، سبز، آبی، صورتی، بنفش، نمی دانم. "با رنگ های پر رنگ" فقط به این معنی است

that you do exceptionally well, like 100% distinction.

که شما فوق العاده خوب عمل می کنید، مانند 100٪ تمایز.

That is what I want you to do now. Do the quiz: www.engvid.com, quiz on "Idioms of Colour".

این همان کاری است که من از شما می خواهم اکنون انجام دهید. مسابقه را انجام دهید: www.engvid.com، مسابقه "اصطلاحات رنگ".

If you really want to, subscribe to my YouTube channel, and I've got some more things going

اگر واقعاً می خواهید، در کانال یوتیوب من مشترک شوید ، و من چیزهای دیگری

on at Exquisite English. So if you want to continue the relationship and, well, get out

در Exquisite English دارم. بنابراین اگر می خواهید رابطه را ادامه دهید و خوب،

of the dark in terms of your English, then maybe go there as well.

از نظر انگلیسی خود از تاریکی خارج شوید ، شاید به آنجا نیز بروید.

Thanks a lot for watching my video. See ya next time.

خیلی ممنون که ویدیوی من را تماشا کردید. دفعه بعد ببینمت