Learn 30+ Everyday English Expressions from War

Loads of rich content in today's lesson inspired by battles and wars.

بارهای محتوای غنی در درس امروز با الهام از نبردها و جنگ ها.

Our first phrase contains both of those words, "battle" and "war".

اولین عبارت ما حاوی هر دو کلمه "نبرد" و "جنگ" است.

Which of those is longer, a battle or a war?

کدام یک از اینها طولانی تر است ، نبرد یا جنگ؟

It's this one, "war".

این یکی، "جنگ" است.

You're right, of course.

حق با شماست البته

Second World War, 1939 to 1945, but in that war there were lots of battles, okay?

جنگ جهانی دوم، 1939 تا 1945، اما در آن جنگ، نبردهای زیادی رخ داد، خوب؟

So, we have this phrase, "to lose the battle, but win the war", yeah?

بنابراین، ما این عبارت را داریم، " در نبرد باخت، اما در جنگ پیروز شد"، بله؟

You might have something that's a short setback, but in the long run you're going to prevail,

ممکن است چیزی داشته باشید که یک شکست کوتاه باشد، اما در درازمدت پیروز خواهید شد،

you're going to overcome the situation, okay?

بر این موقعیت غلبه خواهید کرد، خوب؟

So, if you lose the battle and win the war, you have one thing that goes wrong, but in

بنابراین، اگر در نبرد شکست بخورید و در جنگ پیروز شوید، یک چیز دارید که اشتباه می کند، اما

the end you win.

در نهایت برنده می شوید.

Half the battle.

نیمی از جنگ.

Half of the...

نیمی از ...

Here we mean "battle" to mean, like, "challenge".

در اینجا منظور ما از "نبرد" به معنای، مانند، "چالش".

So, I am in Canada right now, and I flew here last night, so half the battle this evening

بنابراین، من در حال حاضر در کانادا هستم، و دیشب اینجا پرواز کردم، بنابراین نیمی از جنگ امروز

is not falling asleep.

عصر به خواب رفتن نیست.

Of course I'm not going to fall asleep.

البته من خوابم نمیبره

Half the battle is staying awake.

نیمی از جنگ بیدار ماندن است.

Next phrase, "fighting a losing battle".

عبارت بعدی "مبارزه با یک نبرد بازنده".

So, you know when things aren't going very well.

بنابراین، می دانید زمانی که همه چیز خیلی خوب پیش نمی رود.

It's like if I'm doing an explanation, I'm like, "Oh dear, they don't understand what

مثل این است که اگر توضیحی را انجام دهم، می گویم : "اوه عزیز، آنها نمی فهمند

I'm talking about.

من در مورد چه صحبت می کنم.

I'm like fighting a losing battle, and they're not going to understand, but I'm just going

من مثل این هستم که در یک نبرد بازنده می جنگم و آنها نمی فهمند، اما به هر حال من فقط

to carry on talking anyway."

به صحبت کردن ادامه خواهم داد."

So, if you're fighting a losing battle, you're aware that it's not going very well.

بنابراین، اگر در حال جنگیدن در یک نبرد بازنده هستید، می‌دانید که خیلی خوب پیش نمی‌رود.

To have a running battle.

برای داشتن یک نبرد در حال اجرا.

So, "running" means ongoing, continuing battle.

بنابراین، "دویدن" به معنای نبرد مداوم و مداوم است.

I'm having a running battle with a colleague at work.

من با یک همکار در محل کارم در حال نبرد دویدن هستم.

I'm having a running battle with some software on my computer, yeah?

من در حال مبارزه با برخی از نرم افزارهای کامپیوترم هستم، بله؟

Keeping this problem, this fight going.

حفظ این مشکل، این مبارزه ادامه دارد.

To fight an uphill battle.

برای مبارزه با یک نبرد سخت.

Uphill, yep.

سربالایی، بله

It takes more work to go uphill than downhill.

رفتن به سربالایی بیشتر از سراشیبی نیاز دارد.

So, if you're fighting an uphill battle, you're in this challenging situation, and you've

بنابراین، اگر در حال مبارزه با یک نبرد سخت هستید، در این موقعیت چالش برانگیز قرار دارید، و

got to keep going, and you've got to keep working hard.

باید ادامه دهید، و باید سخت کار کنید.

It's an, you know, it's hard work, an uphill battle.

می دانید، این یک کار سخت است، یک نبرد سخت.

Someone just wants to run down the hill.

یک نفر فقط می خواهد از تپه پایین بیاید.

Okay, a few phrases to do with strategy.

خوب ، چند عبارت در مورد استراتژی.

How things are done.

کارها چگونه انجام می شود.

"Flash", a flash in the pan, yeah?

"فلش"، یک فلاش در تابه، آره؟

Pan.

ماهی تابه.

Yeah, I'm cooking up, I've got some steaks, yeah?

آره، دارم آشپزی می کنم، استیک دارم، آره؟

They're in really hot oil.

آنها در روغن واقعا داغ هستند.

They catch a fire.

آتش می گیرند.

A flash in the pan.

یک فلاش در تابه.

It happens very quickly.

خیلی سریع اتفاق می افتد.

So, a flash in the pan is a very quick action.

بنابراین، یک فلاش در تابه یک عمل بسیار سریع است.

It's not some sort of long, thought out plan.

این یک نوع برنامه طولانی و فکر شده نیست.

It's just a quick sort of idea, and maybe it works, and maybe it doesn't.

این فقط یک نوع ایده سریع است، و شاید کار کند، و شاید هم نه.

It doesn't last long.

طول نمی کشد.

Hang fire, yep.

آتیش بکش، بله

I'm at the top of my castle.

من در بالای قلعه خود هستم.

I've got a burn arrow, and the arrow has maybe got some fire on it, but my commander says,

من یک تیر سوخته دارم و ممکن است تیر آتش گرفته باشد، اما فرمانده من می گوید:

"Hang fire!"

"آتش را آویزان کن!"

Yep, we stop.

بله، ما متوقف می شویم.

We don't shoot.

ما شلیک نمی کنیم

Hang fire means kind of, you know, put them up, stop, don't shoot.

آتش آویزان یعنی نوعی، می‌دانی ، آن‌ها را بگذار، توقف کن، شلیک نکن.

Hang fire, stop, wait.

آتش بزن، بایست، صبر کن.

To catch someone off guard.

غافلگیر کردن کسی

So, a guard, a patroller, someone who protects something, if they are off guard, then they

بنابراین، یک نگهبان، یک گشت زنی، کسی که از چیزی محافظت می کند، اگر آنها غافلگیر شوند، پس

are not prepared.

آماده نیستند.

They are not ready for whatever is happening.

آنها برای هر اتفاقی که می افتد آماده نیستند.

You surprise them.

شما آنها را غافلگیر می کنید.

To catch someone, you find them in that moment that they are not ready for what you're about

برای گرفتن کسی، در آن لحظه متوجه می شوید که برای کاری که می خواهید

to do.

انجام دهید آماده نیست.

Attitude, over the top.

نگرش، بیش از حد.

So, this comes from World War I, where the soldiers came from the deep trenches and went

بنابراین، این از جنگ جهانی اول می آید، جایی که سربازان از سنگرهای عمیق آمدند و

over the top, so it was a very dangerous thing to do.

از بالای آن بالا رفتند، بنابراین این کار بسیار خطرناکی بود.

They put themselves in a position where they, well, they were told to do it, but they could

آنها خودشان را در موقعیتی قرار دادند که خب، به آنها گفته شد که این کار را بکنند، اما ممکن است آنها

be shot down, but if something is over the top, nowadays we mean that it is a little

را ساقط کنند، اما اگر چیزی بیش از حد باشد، امروزه منظورمان این است که

bit kind of extravagant, a little unnecessary.

کمی زیاده‌روی است ، کمی غیرضروری.

Okay, next one, up in arms.

خوب، بعدی، در آغوش.

Up in arms, arms here meaning weapons, weapons.

بالا در آغوش، بازوها در اینجا به معنای سلاح، سلاح است.

Up in arms, so maybe, I'm thinking about, like, the English Parliament, Boris Johnson

در آغوش، پس شاید، من در مورد پارلمان انگلیس فکر می‌کنم، بوریس جانسون

has just said something controversial and everyone is, "Up in arms, how can you say

اخیراً چیزی بحث‌برانگیز گفته است و همه می‌گویند: "بالا در آغوش، چطور می‌توانی این حرف را بزنی

that?

؟

That's a ridiculous thing to do."

این کار مسخره‌ای است."

Yep, they don't have machetes and grenades that they're about to go, but, you know, it's

بله، آنها قمه و نارنجک ندارند که می خواهند بروند، اما، می دانید، این

a metaphor, it's a way of speaking to show that they are very, very angry.

یک استعاره است، این یک روش صحبت برای نشان دادن این است که آنها بسیار بسیار عصبانی هستند.

An axe to grind.

تبر برای خرد کردن.

You talk about having an axe to grind, grind, like my teeth, it's not very nice, grinding

شما از داشتن تبر برای ساییدن صحبت می کنید، مثل دندان های من، خیلی خوب نیست،

teeth.

دندان قروچه.

If you have an axe to grind, yep, that thing that you chop your wood with, well, that's

اگر تبر برای آسیاب کردن دارید، بله، آن چیزی که چوب خود را با آن خرد می کنید، خوب،

a lot worse than grinding with your teeth, so if you've got an axe to grind, it means

این خیلی بدتر از تراشیدن با دندان است، بنابراین اگر تبر برای آسیاب کردن دارید، به این معنی است

that you are, you feel very strongly about a particular thing, you're very cross about

که شما هستید، احساس می کنید به شدت در مورد یک چیز خاص، شما در مورد چیزی خاص بسیار متقابل هستید

something in particular.

.

I've got an axe to grind about that, I don't like that, an axe to grind, I'm ready to kick

من یک تبر دارم که در مورد آن حرف بزنم، من آن را دوست ندارم، یک تبر برای خرد کردن، من آماده هستم

up a fuss, I'm ready to take issue with that.

که سر و صدایی به پا کنم، من آماده هستم که با آن مخالفت کنم.

Okay, soldiers.

باشه سربازها

To rise, yep, to go up through the ranks.

برای صعود، بله، برای بالا رفتن از طریق رتبه ها.

So this is to do with the hierarchy of the army, this is like the most important major

پس این مربوط به سلسله مراتب ارتش است، این مثل مهمترین

general up here, and here is our foot soldier, and they go through officer, I don't know

سرلشکر اینجاست، و اینجا سرباز پیاده ماست، و آنها از طریق افسر می گذرند، من درجه ها را خوب نمی دانم

the ranks very well, officer, commander, yep, so they're going more important, more important,

، افسر، فرمانده، بله، بنابراین آنها مهم تر،

more important, yep, to rise through the ranks.

مهم تر، مهم تر، بله، در رتبه های بالاتر می روند.

Now we can use this to talk about any organization.

اکنون می توانیم از این برای صحبت در مورد هر سازمانی استفاده کنیم.

I've made a video about all the different roles in film production, so you could go

من یک ویدیو درباره همه نقش‌های مختلف در تولید فیلم ساخته‌ام، بنابراین اگر در این رتبه‌ها سوار شوید، می‌توانید

from runner all the way up to executive producer if you ride through the ranks.

از دونده تا تهیه‌کننده اجرایی بروید.

The rank and file.

رتبه و پرونده.

So think about all the different soldiers, lining up, ready for battle, thinking about

بنابراین به همه سربازان مختلف فکر کنید، در صف ایستاده اند، آماده برای نبرد هستند،

like great war films, like Braveheart or something.

مانند فیلم های جنگی بزرگ، مانند شجاع دل یا چیزهای دیگر فکر کنید.

The rank and file, there they are, they're all lined up, they're in files.

رتبه و پرونده، آنجا هستند، همه آنها ردیف شده اند، آنها در پرونده ها هستند.

The rank and file just means like the ordinary, the ordinary soldier, but we don't have to

درجه و درجه فقط به معنای سرباز معمولی است، اما ما مجبور نیستیم

use it in a military context.

از آن در زمینه نظامی استفاده کنیم.

The rank and file of an organization are the normal people who make it into a big organization.

رتبه و پرونده یک سازمان افراد عادی هستند که آن را به یک سازمان بزرگ تبدیل می کنند.

Guns, I won't start telling you stories, that's also another video.

اسلحه، من شروع نمی کنم به شما داستان بگویم، آن هم یک ویدیوی دیگر.

Guns, if I have you at gunpoint, yep, it means the gun's right up at your head, it's a very

اسلحه، اگر من شما را در معرض اسلحه قرار دهم، بله، به این معنی است که اسلحه درست بالای سر شما است،

dangerous place to be.

مکان بسیار خطرناکی است.

So if I've got you at gunpoint, yep, you have no choice, I'm forcing you to do something,

پس اگر من تو را به زور اسلحه بگیرم، بله، چاره ای نداری، من تو را مجبور می کنم کاری انجام بدهی،

to have someone at gunpoint.

کسی را در دست داشته باشی.

To bite the bullet.

برای گاز گرفتن گلوله.

The bullet we put into the gun, bullet.

گلوله ای که به تفنگ زدیم، گلوله.

If you bite the bullet, it means you accept having to do something to get on with it.

اگر گلوله را گاز گرفتید، به این معنی است که می پذیرید باید کاری انجام دهید تا از پس آن بربیایید.

All right then, I'll bite the bullet.

باشه پس گلوله رو گاز میگیرم

If maybe my wife is asking me to eat some foul sort of bone marrow broth, I'm like right,

اگر شاید همسرم از من بخواهد که یک نوع آبگوشت بد مغز استخوان بخورم، من درست می گویم،

okay, I'll bite the bullet and eat this thing.

باشه، گلوله را گاز می گیرم و این چیز را می خورم.

To dodge the bullet.

برای طفره رفتن از گلوله

To dodge, meaning to avoid, thinking of dodge ball.

طفره رفتن، یعنی دوری کردن، فکر کردن به توپ.

If you dodge the bullet, then you get out of the way of the bullet, but we're not thinking

اگر از گلوله طفره بروید، از مسیر گلوله خارج می شوید ، اما ما به

of an actual bullet, maybe we're thinking about a question.

یک گلوله واقعی فکر نمی کنیم، شاید به یک سوال فکر می کنیم.

If you dodge the bullet, then like a politician, you're not actually answering any of the questions

اگر از گلوله طفره بروید، مانند یک سیاستمدار ، در واقع به هیچ یک از سؤالاتی

that people ask.

که مردم می پرسند پاسخ نمی دهید.

Dodge the bullet.

از گلوله طفره رفت.

To stick to your guns.

برای چسبیدن به اسلحه های خود

This is my gun, no one's taking this gun away from me, this is my gun.

این اسلحه من است، هیچ کس این اسلحه را از من نمی گیرد، این اسلحه من است.

Okay, if you stick to your guns, then you're sticking to your intentions, to your ideas.

بسیار خوب، اگر به اسلحه خود بچسبید، به نیت خود، به ایده های خود پایبند هستید.

Yeah, I'm going to stick to my guns and I am going to become an acrobat.

آره، من به اسلحه هایم می چسبم و آکروبات می شوم.

That's stupid, why would you become an acrobat?

این احمقانه است، چرا باید آکروبات شوید؟

I like being an acrobat, I'm going to stick to my guns.

من آکروبات بودن را دوست دارم، به اسلحه هایم می چسبم.

Shoot from the hip.

از باسن شلیک کنید.

Yeah, I've got my gun here, I've got someone coming along here, they're trying to kill

آره، من اسلحه ام را اینجا دارم، کسی را دارم که می آید اینجا، می خواهد مرا بکشد

me.

.

Yeah, I don't get it out and slowly go, I just go, it's like cowboy style.

آره، من آن را بیرون نمی آورم و آرام آرام می روم، من فقط می روم، مثل سبک کابوی است.

So if you shoot from the hip, you are reacting instinctively and you're acting quickly, yeah?

بنابراین اگر از لگن شلیک کنید، به طور غریزی واکنش نشان می دهید و سریع عمل می کنید، بله؟

Shoot from the hip, tell me what you think right now, what do you think?

از لگن شلیک کن، به من بگو همین الان چی فکر می کنی، نظرت چیه؟

By the way, if you do think good things about this content, you like my videos, press subscribe

به هر حال، اگر به چیزهای خوبی درباره این محتوا فکر می کنید، ویدیوهای من را دوست دارید، اشتراک را فشار دهید

and watch some more, yeah?

و برخی دیگر را تماشا کنید، بله؟

All right.

خیلی خوب.

To stare down the barrel of a gun.

برای خیره شدن به لوله تفنگ.

Yeah, so we're thinking about a long shotgun, yeah?

بله، پس ما به یک تفنگ ساچمه ای بلند فکر می کنیم، بله؟

And someone is holding that gun and we're looking down the two pipes.

و یک نفر آن اسلحه را در دست دارد و ما به پایین دو لوله نگاه می کنیم.

They're holding it, they've got the trigger.

آنها آن را نگه می دارند، آنها ماشه را گرفته اند.

Not a very nice view for us, is it?

منظره خیلی خوبی برای ما نیست ، اینطور است؟

It's not looking great.

به نظر عالی نیست

If you're staring down the barrel of a gun, then something really bad is about to happen.

اگر به لوله اسلحه خیره شده اید، اتفاق بسیار بدی در شرف وقوع است.

You're like, you accept it, like, okay, fine, yeah, I know it's not looking very good.

شما مثل این هستید، قبولش دارید، مثل، باشه، خوب، آره، میدونم خیلی خوب نیست.

In your sight.

در دید شما.

Now the gun has changed places and we are looking through the, what's it called, telescope,

حالا جای اسلحه عوض شده است و ما از طریق تلسکوپ، به نام آن، نگاه می کنیم،

you know, the round bit, the sighter.

می دانید، لقمه گرد، بیننده.

So if you have something in your sight, then you can see it and, you know, it's possible,

بنابراین اگر چیزی در دیدتان دارید، می‌توانید آن را ببینید و، می‌دانید، ممکن است،

maybe you're thinking about a move to a different city, maybe you're going to go somewhere.

شاید به فکر انتقال به شهر دیگری هستید، شاید قرار است به جایی بروید.

You've got it in your sight.

شما آن را در دید خود دارید.

Maybe you've got a new job that you're lining up.

شاید شغل جدیدی پیدا کرده اید که در حال آماده سازی آن هستید.

You've got it in your sight.

شما آن را در دید خود دارید.

You can see it, it's possible.

شما می توانید آن را ببینید، ممکن است.

A long shot.

یک شات از راه دور.

All guns have a range, yeah?

همه اسلحه ها برد دارند، بله؟

If something is a long shot, then maybe what you are firing at is at the very edge of that

اگر چیزی از راه دور باشد، شاید چیزی که به سمت آن شلیک می کنید در لبه آن

range and you're not quite sure if the bullet will reach the destination.

محدوده باشد و کاملا مطمئن نباشید که گلوله به مقصد می رسد یا خیر.

So if something is a long shot, then, you know, it might work, it might not.

بنابراین اگر چیزی لانگ شات باشد، می دانید، ممکن است کار کند، ممکن است نه.

Bit of a long shot.

کمی از راه دور.

Okay, I've got some more stuff, got to do some scrubbing and a bit more writing.

بسیار خوب، من چیزهای بیشتری دارم، باید کمی تمیز کنم و کمی بیشتر بنویسم.

Look, there we are, there we are.

ببین، ما آنجا هستیم، آنجا هستیم.

So much rich vocab for you guys to be using after this lesson.

واژگان بسیار غنی برای شما بچه ها که بعد از این درس استفاده کنید.

Right, phrases to do with war, a turf war.

درست است، عبارات مربوط به جنگ، یک جنگ چمن.

Turf is another word for grass.

چمن کلمه دیگری برای چمن است.

Now, if we've got a turf war, we've got these guys over here saying, "Hey, that's ours",

حالا، اگر ما یک جنگ چمن داشته باشیم، این بچه ها اینجا می گویند: "هی، این مال ماست"

and these guys over here saying, "Hey, no, that's ours".

و این بچه ها اینجا می گویند: "هی، نه، این مال ماست".

So a turf war is like a battle over a local area, okay, a very localized kind of fight.

بنابراین یک جنگ چمن مانند نبرد بر سر یک منطقه محلی است، بسیار خوب، یک نوع مبارزه بسیار محلی است.

This is not like England v. France, this is like Ghetto A v. Ghetto B. It's often used

این مانند انگلستان علیه فرانسه نیست، مانند گتو A در مقابل گتو B است. اغلب

in the press, talking about, like, local fights, bit of a turf war.

در مطبوعات از آن استفاده می شود، مانند دعواهای محلی، کمی جنگ چمن.

A war to end all wars.

جنگی برای پایان دادن به همه جنگ ها.

Now, this is not a phrase that is used in, you know, describing situations.

حالا، این عبارتی نیست که در توصیف موقعیت ها استفاده شود.

I put it in here because it's a great quote about what the intentions were for the Second

من آن را در اینجا قرار دادم زیرا این یک نقل قول عالی در مورد اهداف جنگ

World War.

جهانی دوم است.

It was going to be a war to end all wars.

قرار بود جنگی برای پایان دادن به همه جنگ ها باشد.

Fortunately, it didn't prove out that way.

خوشبختانه اینطور ثابت نشد.

Next phrase, "All's fair in love and war", short for "All is".

عبارت بعدی «همه در عشق و جنگ عادلانه هستند»، مختصر عبارت «همه هست».

Everything is fair in love and war, which means that you can do anything you like in

در عشق و جنگ همه چیز منصفانه است، یعنی در میدان عشق و جنگ می توانید هر کاری که دوست دارید انجام دهید

the arenas of love and war.

.

Do you agree with that?

آیا با آن موافق هستید؟

I don't know.

من نمی دانم.

But it's a nice quote to be able to pick out in a conversation.

اما این نقل قول خوبی است که بتوان آن را در یک مکالمه انتخاب کرد.

This next one we often use with children if they have been in the wars, past perfect tense.

این مورد بعدی را اغلب برای کودکان استفاده می کنیم، اگر آنها در جنگ بوده اند، زمان گذشته کامل.

Maybe your child comes in and they've got a little graze on their knee, and you say,

شاید فرزندت وارد شود و کمی زانویش چریده باشد و

"Oh, dear, you've been in the wars, haven't you?"

تو بگویی عزیزم تو در جنگ بوده ای ، نه؟

It doesn't mean they've been in the Battle of Trafalgar, the Battle of Waterloo, the

این بدان معنا نیست که آنها در نبرد ترافالگار، نبرد واترلو،

American Civil War.

جنگ داخلی آمریکا حضور داشته اند.

No.

نه.

"Wars" here means, "Oh, dear, you've had a bit of a difficult time.

"جنگ" در اینجا به این معنی است که "اوه، عزیزم، تو یک مقدار سختی را

You've been a casualty.

سپری کردی. تو قربانی شدی.

You've got injured."

مجروح شدی."

Okay?

باشه؟

You've got hurt.

تو صدمه دیده ای

We declare war on, this is like a, you know, something you would say current affairs.

ما به آن اعلام جنگ می کنیم.

Slovenia has declared war on Slovakia, yeah?

اسلوونی به اسلواکی اعلام جنگ کرده است، بله؟

It's factual rather than a way of describing something.

این به جای اینکه راهی برای توصیف چیزی باشد، واقعی است.

A tug of war, this is a game, yeah?

طناب کشی، این یک بازی است، آره؟

We've got a long piece of rope, again, might be a children's party, and these guys are

ما یک تکه طناب بلند داریم، دوباره، ممکن است یک مهمانی کودکانه باشد، و این بچه

going to try and pull the rope this way, and these guys are going to pull the rope this

ها سعی می کنند طناب را از این طرف بکشند، و این بچه ها طناب را از این

way.

طرف می کشند.

And often you have, like, a little colored piece of material on the rope, and you're

و اغلب شما، مثلاً، یک قطعه کوچک از مواد رنگی روی طناب دارید، و

trying to get it over a certain line.

سعی می کنید آن را از یک خط خاص عبور دهید.

So tug of war is a game, but you could use it to describe a bit of a sort of fight between

بنابراین طناب کشی یک بازی است، اما می توانید از آن برای توصیف نوعی مبارزه بین

two different opinions.

دو عقیده مختلف استفاده کنید.

It's been a bit of a tug of war between choosing to go to this Halloween party or that Halloween

بین انتخاب رفتن به این جشن هالووین یا آن مهمانی هالووین کمی

party.

کشمکش وجود داشته است.

Describing someone as an old war horse.

توصیف شخصی به عنوان یک اسب جنگی پیر.

I don't know if you know the book or the film or the play War Horse, but Joey the horse

نمی‌دانم کتاب یا فیلم یا نمایشنامه «اسب جنگی» را می‌شناسی، اما «جوی اسب»

goes out to France and he experiences so much, and he's asked to pull all these, like, cannons

به فرانسه می‌رود و تجربه‌های زیادی را تجربه می‌کند و از او خواسته می‌شود که همه اینها، مثل توپ

and guns across these muddy fields.

و تفنگ را در این زمین‌های گل آلود بکشد. .

So it's someone who has been through many battles, they're kind of old and a little

بنابراین این کسی است که نبردهای زیادی را پشت سر گذاشته است ، آنها به نوعی پیر و

bit sort of tired, but they've got that fighting spirit.

کمی خسته هستند، اما آن روحیه جنگندگی را دارند.

Describing someone as an old war horse, like, they're keeping going, they've been through

کسی را به عنوان یک اسب جنگی قدیمی توصیف می کنید ، مثلاً آنها به راه خود ادامه می دهند،

a lot.

چیزهای زیادی را پشت سر گذاشته اند.

If you are on the war path, then we need to stay clear of you.

اگر در مسیر جنگ هستید، پس ما باید از شما دور بمانیم.

It means you are intending to do some harm.

به این معنی است که شما قصد دارید آسیبی وارد کنید.

You're angry, you're upset, and you are going to make someone pay for this.

شما عصبانی هستید، ناراحت هستید، و قرار است کسی را مجبور کنید تا برای این موضوع هزینه کند.

Yep.

بله

If you're on the war path, we need to be out of your way.

اگر شما در مسیر جنگ هستید، ما باید از مسیر شما خارج شویم.

Let's do with knives and swords, something... if something is a double-edged sword, yep,

بیایید با چاقو و شمشیر کار کنیم، چیزی... اگر چیزی شمشیر دولبه است، بله،

here's my imaginary sword.

این شمشیر خیالی من است.

Oh, look at me, Knight Benjamin of the realm of Ingvid.

اوه، به من نگاه کن، شوالیه بنیامین از قلمرو اینگوید.

So I've got this side of the sword, which is a really good thing, and I've got this

بنابراین من این طرف شمشیر را دارم که واقعاً چیز خوبی است و این

side of the sword, which is a really bad thing.

طرف شمشیر را دارم که واقعاً چیز بدی است.

So a double-edged sword, meaning there are good things and there are bad things about

پس شمشیر دولبه، یعنی چیزهای خوب و بدی در

it.

آن وجود دارد.

The knives are out.

چاقوها بیرون است.

You've got...

شما باید...

I keep on thinking of British Parliament, and all the parliamentarians have got their

من به پارلمان بریتانیا فکر می کنم و همه نمایندگان مجلس

knives out.

چاقوهایشان را بیرون آورده اند.

Yeah?

آره؟

They're not happy.

آنها خوشحال نیستند.

They're going to kill.

آنها قصد کشتن دارند.

Of course, they don't have their knives out, but it means they're upset.

البته آنها چاقوهایشان را بیرون ندارند، اما این یعنی ناراحت هستند.

To twist the knife.

برای چرخاندن چاقو.

Yep.

بله

If I stick my dagger into you, ow, yep, hurt, pain, and then I twist it, yep, I turn it,

اگر خنجرم را به تو بچسبانم، اوه، آره، درد، درد، و سپس آن را بچرخانم، بله، آن را بچرخانم،

then that's really going to finish you off, and it's going to be, like, goodbye.

آن وقت واقعاً کار تو را تمام خواهد کرد، و مثل خداحافظی خواهد بود.

So if I twist the knife, then I'm cementing it, I'm really adding insult to injury, I'm

بنابراین اگر چاقو را بچرخانم، سپس آن را سیمان می‌کنم، واقعاً توهین به جراحت را اضافه می‌کنم،

adding to the pain, and I'm kind of forcing you to do whatever I want you to do.

به درد اضافه می‌کنم و به نوعی مجبورت می‌کنم هر کاری که می‌خواهم انجام دهی.

"Miss", do you know what that's short for?

«خانم» ، می‌دانی این کوتاه چیست؟

It's short for "miscellaneous".

مخفف عبارت «متفرقه» است.

Pen grab, whoosh, miscellaneous, and I can't spell.

قلم بگیر، ووش، متفرقه، و نمی توانم املا کنم.

What this means, it means, like, a kind of collection of other bits and bobs.

این به چه معناست، به معنای مجموعه ای از بیت ها و باب های دیگر است.

To drop a bombshell, whoosh, boom, we're not talking about a real bomb, we're talking about

برای انداختن بمب، هووو، بوم، ما از یک بمب واقعی صحبت نمی کنیم، ما از یک ایده صحبت می کنیم

an idea, a comment that upsets people.

، یک نظر که مردم را ناراحت می کند.

I dropped a bit of a bombshell, yep, I told them that I thought the pasta dish was disgusting.

من کمی بمب ریختم، بله، به آنها گفتم که فکر می کنم ظرف ماکارونی منزجر کننده است.

And that I'd rather eat a smoked, jellied toenail or something, no, just, it means some

و اینکه من ترجیح می‌دهم ناخن پا دودی، ژله‌ای یا چیزی بخورم، نه، فقط، این به معنای نوعی

really kind of contentious comment.

اظهار نظر واقعاً بحث‌انگیز است.

A loose cannon, so we've got this great, big, sort of 150-foot wooden ship, and the cannons

یک توپ شل، بنابراین ما این کشتی چوبی بزرگ، بزرگ و یک جورایی 150 فوتی را داریم، و توپ

are all firing out at that other ship there, but this cannon turns around and starts sort

ها همه به سمت آن کشتی دیگر در آنجا شلیک می کنند، اما این توپ دور می شود و شروع به

of shooting there, and it starts, like, making holes in the boat, because it's loose, it

تیراندازی می کند و شروع می کند. مثل ایجاد سوراخ در قایق، چون شل است،

means it's not connected, it's all over the place.

یعنی وصل نیست، همه جا هست.

If we describe someone as a loose cannon, then they are unpredictable, and they need

اگر کسی را به عنوان یک توپ شل توصیف کنیم، پس او غیرقابل پیش بینی است، و باید

to be watched to make sure they don't do anything too silly.

تحت نظر قرار گیرد تا مطمئن شود که کاری بیش از حد احمقانه انجام نمی دهد.

More than one string to their bow, so this comes from sort of medieval times where you

بیش از یک رشته به کمان آنها می رسد، بنابراین این مربوط به قرون وسطی است که

had the archers on top of the castle, yep, they've got their bow and arrows, but if my

شما کمانداران را در بالای قلعه داشتید، بله، آنها تیر و کمان خود را دارند، اما اگر

bow only has one string and then it breaks, then I'm not of much use, but if my bow has

کمان من فقط یک رشته داشته باشد و سپس می شکند. ، پس من زیاد استفاده نمی کنم، اما اگر کمان من

two strings, yep, then I can keep going, and that is a metaphor for having different skills

دو سیم داشته باشد، بله، پس می توانم ادامه دهم، و این استعاره ای از داشتن مهارت های مختلف است

that you can do, so maybe I am a writer, yep, one string, but oh no, I'm not making any

که می توانید انجام دهید، بنابراین شاید من یک نویسنده باشم، بله، یکی رشته، اما اوه نه،

money from my writing, luckily my second string is that I can work in a bar, I'm a mixologist,

من از نوشته‌هایم پولی در نمی‌آورم، خوشبختانه رشته دوم من این است که می‌توانم در یک بار کار کنم، من یک میکسولوژیست هستم،

yep, and that string is keeping me alive.

بله، و آن رشته مرا زنده نگه می‌دارد.

To run the gauntlet, so here I am, I'm going that direction, but on either side of me I've

برای اجرای دستکش، پس من اینجا هستم، دارم به آن سمت می روم، اما در هر دو طرف

got these nasty soldiers and they've got clubs, and I'm going to walk along here and they're

من این سربازان بد را دارم و آنها چماق دارند، و من می خواهم در اینجا قدم بزنم و آنها هستند

going to beat me, ow, ow, ow.

قراره منو کتک بزنه، اوه، اوه، اوه.

If you run the gauntlet, it means that you are facing criticism, yep, so you want to

اگر دستکش را اجرا کنید، به این معنی است که شما با انتقاد روبرو هستید، بله، بنابراین می خواهید به

go over there, you've got this idea, but you know that all these different people are going

آنجا بروید، این ایده را دارید، اما می دانید که این همه افراد مختلف

to criticize you for this idea, so running the gauntlet means running down the line of

قرار است از شما برای این ایده انتقاد کنند، بنابراین بدوید دستکش به معنای دویدن در صف

soldiers who are going to beat you half dead.

سربازانی است که قصد دارند شما را نیمه جان کتک بزنند.

To take the flak, so flak here, this is an informal phrase, flak means like stray bullets,

برای برداشتن پوسته، بنابراین فلک اینجا، این یک عبارت غیررسمی است، فلک یعنی مثل گلوله های سرگردان،

if you take the flak then you absorb the bullets, it means like you kind of take the blame,

اگر پوسته را بگیرید، گلوله ها را جذب می کنید، به این معنی است که یک جورهایی تقصیر را بر عهده می گیرید،

yep, if you take the flak for it, you're like yeah, yeah, yeah, okay, fine, it's all right,

بله، اگر پوسته را به خاطر بگیرید. تو مثل اینکه آره، آره، آره، باشه، خوب، مشکلی نیست،

I can take it, bullets, yeah, yeah, couple more there, it's fine, I can deal with this.

من میتونم تحملش کنم، گلوله، آره، آره، چند تا دیگه اونجا، خوبه، من میتونم با این موضوع کنار بیام.

Can you deal with today's monster quiz, yep, because there have been so many words and

آیا می توانید با مسابقه هیولا امروز کنار بیایید، بله، زیرا کلمات و

phrases haven't there, yep, perhaps you need to watch this video again, perhaps you need

عبارات زیادی وجود داشته است، بله، شاید لازم باشد این ویدیو را دوباره تماشا کنید، شاید لازم باشد

to send it to a friend who you think will enjoy it, if you do want a little bit of help

آن را برای دوستی بفرستید که فکر می کنید از آن لذت خواهد برد ، اگر کمی از من کمک می خواهید

from me, then honey, ourenglish.com, we need to improve it, or honeyourenglish.com, once

، عزیزم، ourenglish.com، ما باید آن را بهبود دهیم، یا honeyourenglish.com، وقتی

you've done the quiz, I'll see you in the next video, take care.

امتحان را انجام دادید، شما را در ویدیوی بعدی می بینم. اهميت دادن.