Improve Your Vocabulary: 24 ways to complain in English

So, in this video, we're going to look at how to moan and grumble, which means

بنابراین، در این ویدیو، ما قصد داریم نحوه ناله کردن و غر زدن را بررسی کنیم، به این معنی که

if something is not very good: How do you express that? I might think of how

اگر چیزی خیلی خوب نیست: چگونه آن را بیان می کنید؟ ممکن است به این فکر کنم که چگونه

to do it in another language, like in Spanish: "Qué pena"; or in French: "Quel

این کار را به زبان دیگری انجام دهم، مانند اسپانیایی: "Qué pena"; یا به فرانسوی: «Quel

dommage". Yeah? But how do we say it in English, and how can we use a rich

dommage». آره؟ اما چگونه آن را به زبان انگلیسی می‌گوییم، و چگونه می‌توانیم

variety of phrases to express that? We're going to look both at informal

از عبارات متنوعی برای بیان آن استفاده کنیم؟ ما قصد داریم هم به

English in a more social situation, and also in a very different situation in

انگلیسی غیررسمی در یک موقعیت اجتماعی تر نگاه کنیم و هم در یک موقعیت بسیار متفاوت

the world of work, where it's going to be formal language and more serious

در دنیای کار، جایی که زبان رسمی و

situations. Okay. So, here we are, we got some informal phrases to say: "No,

موقعیت های جدی تر است. باشه. بنابراین، اینجا هستیم، عباراتی غیررسمی برای گفتن داریم: "نه،

not very good". Okay. Let's imagine that we are at the most English of occasions

خیلی خوب نیست". باشه. بیایید تصور کنیم که در انگلیسی ترین موقعیت ها هستیم

— a cricket match; a Village Cricket Match. And we've got two guys who've

- مسابقه کریکت. یک مسابقه کریکت روستایی . و ما دو نفر داریم که به

just been batting. And Jack says to Ian: "So, how did it go, Ian?" And Ian says:

تازگی کتک می زنند. و جک به ایان می گوید: "خب، چطور شد ایان؟" و ایان می گوید:

"Well, I mustn't grumble, but..." which basically means: "I've got a problem

"خب، من نباید غر بزنم، اما..." که در اصل به این معنی است: "من اینجا یک مشکل

here. I didn't like it." But he's saying it in the negative. "I must not" — this

دارم. از آن خوشم نیامد." اما او این را منفی می گوید. «نباید» -

is short for — "I must not grumble, but..." and then we're going to say what

این کوتاه است - «نباید غر بزنم، اما...» و سپس می‌خواهیم بگوییم

the grumble, what the complaint is. "I mustn't grumble, but I don't think I was

غر زدن چیست، شکایت چیست. من نباید غر بزنم، اما فکر نمی‌کنم

out." Yeah? "I was standing here. The ball was not going to hit those three

بیرون بودم.» آره؟ "من اینجا ایستاده بودم. توپ قرار نبود به آن سه

bits of wood. I wasn't out. It wasn't fair. I mustn't grumble, but it was a

تکه چوب برخورد کند. من بیرون نبودم. این عادلانه نبود. نباید غر بزنم، اما این

terrible decision." Okay.

تصمیم وحشتناکی بود." باشه.

A few sandwiches... "sandwiches"; not "sandwich" — "sandwich". "A few

چند ساندویچ ... "ساندویچ"; نه "ساندویچ" - "ساندویچ". "چند

sandwiches short of a picnic." A very strong image, there. We've got this

ساندویچ کوتاه از یک پیک نیک." یک تصویر بسیار قوی، وجود دارد. ما این

picnic, and it's not very good; it's a bit incomplete. So, dissatisfactory.

پیک نیک را داریم و خیلی خوب نیست. کمی ناقص است بنابراین، ناراضی است.

Unsatisfactory, sorry. Unsatisfactory. So, at this cricket match — yeah — in

رضایت بخش نیست، متاسفم. نامطلوب. بنابراین، در این مسابقه کریکت - بله -

the middle, they're going to have a tea. And if we say: "Yeah, it's a few

در وسط، آنها قرار است یک چای بخورند. و اگر بگوییم: "آره، چند

sandwiches short of a picnic, isn't it?" then it means it's not very good. "Bog

ساندویچ از یک پیک نیک کوتاه است، اینطور نیست؟" پس به این معنی است که خیلی خوب نیست. "

standard". Now, this is quite... it's quite sort of base. Yeah? A "bog" means

استاندارد باتلاق". اکنون، این کاملاً ... کاملاً یک پایه است. آره؟ باتلاق به

a toilet. So, if something is "bog standard", then you understand that it's

معنای توالت است. بنابراین، اگر چیزی « استاندارد باتلاق» باشد، می‌فهمید که خیلی

not particularly great. If I asked a friend: "How is your new cricket bat?"

عالی نیست. اگر از دوستی بپرسم: چوب کریکت جدید شما چطور است؟

and if they said: "Bog standard", it means, you know... really not very happy

و اگر گفتند: «استاندارد باتلاق» یعنی می‌دانی... واقعاً از آن

with it. "Bit of a botch job." A "botch" is a... "botched job" is a badly-done

راضی نیستم. "یک کار اشتباه." یک "بچ " یک کار است ... "کار خراب" یک کار بد انجام شده

job. It was... it's like what would happen if I tried to do some plumbing —

است. مثل این است که اگر بخواهم لوله کشی کنم چه اتفاقی

like, your house would fall apart and water would start spraying everywhere.

می افتد - مثلاً خانه شما خراب می شود و آب همه جا شروع به پاشیدن می کند.

So, a "botched job" is a job not done particularly well. If there are any

بنابراین، "کار خراب" کاری است که به خوبی انجام نمی شود . اگر

plumbers out there, then maybe you can take me on as an apprentice. You don't

لوله کشی وجود دارد، شاید بتوانی من را به عنوان شاگرد استخدام کنی. شما نمی

want to do that. "A dog's dinner". So, we've been talking about this tea at the

خواهید این کار را انجام دهید. "شام یک سگ". بنابراین، ما در مورد این چای در کریکت صحبت کرده ایم

cricket. If the tea is a real mess and it looks totally unappetizing, like

. اگر چای واقعاً آشفته است و کاملاً غیر اشتها آور به نظر می رسد،

there are like disgusting tuna sandwiches and kind of fruitcake that

مانند ساندویچ تن ماهی تن و نوعی کیک میوه ای که به

looks like some sort of person who doesn't know how to cook has cooked it —

نظر می رسد شخصی که پخت و پز بلد نیست آن را پخته است -

then a "dog's dinner". It's a real mess, and it doesn't make us want to eat it.

پس یک "شام سگی". این یک آشفتگی واقعی است و ما را به خوردن آن وادار نمی کند.

"A dog's dinner" — a mess. Again, it's got this idea of something done badly.

"شام یک سگ" - یک آشفتگی. باز هم، این ایده از کاری بد انجام شده است.

-"How are you feeling?" -"I'm gutted." Yeah? It means: I'm really upset. Your

-"حالت چطوره؟" -"دلم گرفته." آره؟ یعنی: من واقعاً ناراحتم.

guts are down here in the stomach, so when you feel: "That was bad", then

روده شما اینجا در معده است، بنابراین وقتی احساس می کنید: "این بد بود"، پس

you're "gutted". So, Ian, was out in the cricket, so he might be feeling gutted

شما "بدره" هستید. بنابراین، ایان، در کریکت بیرون بود ، بنابراین ممکن است از

that it's all over. "A bit miffed". A "bit miffed" is like: "Why did that

اینکه همه چیز تمام شده است احساس ناراحتی کند. "کمی ناراحت". یک "bit miffed" مانند: "چرا این

happen? I'm a bit miffed about that." A bit like: "Huh? How? What?" Ian is also

اتفاق افتاد؟ من در مورد آن کمی ناراحت هستم." کمی شبیه: "ها؟ چطور؟ چی؟" ایان نیز

feeling a bit miffed. "What? That wasn't out. Come on". "To over-egg the

کمی ناراحت است. "چی؟ این بیرون نبود . بیا". "تخم مرغ بیش از حد

pudding." This is a compound word, so these... this is one word, joined. "To

پودینگ." این یک کلمه مرکب است، پس اینها ... این یک کلمه است، پیوست. "

over-egg the pudding" is when you do a little bit too much. Yeah? A little bit

تخم مرغ بیش از حد پودینگ" زمانی است که کمی بیش از حد انجام دهید. آره؟ مقدار

too many eggs in the pudding. It's just trying a bit too hard with something. Okay?

کمی تخم مرغ در پودینگ زیاد است. فقط با یه چیزی خیلی سخت تلاش میکنه باشه؟

"I mustn't grumble" — we introduce the complaint. "A few sandwiches short of a

"من نباید غر بزنم" - ما شکایت را معرفی می کنیم . "چند ساندویچ کوتاه از یک

picnic." Yeah? It's just... it's the opposite of this, isn't it? This has

پیک نیک." آره؟ فقط... برعکس این است، اینطور نیست؟ این

been done too much; this has been done too little. "Bog standard" — too simple;

کار بیش از حد انجام شده است. این خیلی کم انجام شده است . "استاندارد باتلاق" - خیلی ساده است.

not enough care and attention. "Botched job" — done badly. "Dog's dinner" — a

مراقبت و توجه کافی نیست " کار اشتباه" - بد انجام شده است. "شام سگ" - یک

mess. Feeling upset. "It's all gone a bit pear-shaped." It's kind of quite a

آشفتگی. احساس ناراحتی. "همه چیز کمی گلابی شکل شده است." این یک

sort of Cockney expression, isn't it? Apples and pears. So, here, we've got a

نوع بیان کاکنی است، اینطور نیست؟ سیب و گلابی. بنابراین، اینجا، ما یک

pear, like it was going well; and then, like... it's gone. It's gone all over

گلابی داریم، مثل اینکه خوب پیش می رفت. و بعد، مثل اینکه... رفته است. همه جا رفته

the place. "Shambles" means it's a mess. It's, like, I don't know. Some... it's,

. "Shambles" به این معنی است که این یک آشفتگی است. مثل اینکه من نمی دانم. بعضی ها...

like... what do they say? It's like a sort of a drunk running a brewery. It's

مثل اینکه... چه می گویند؟ مثل یک مستی است که یک کارخانه آبجوسازی را اداره می کند. این

just total chaos. "Bit of a spanner in the works". So, we've got a tool, here;

فقط یک هرج و مرج کامل است. "بیتی از آچار در کار است". بنابراین، ما یک ابزار، در اینجا داریم.

let's imagine it's a spanner. If I shove that into a bicycle, then the wheel's

بیایید تصور کنیم که یک آچار است. اگر آن را داخل دوچرخه فرو کنم، چرخ

not going to keep moving. So, it just... "a spanner in the work" is when you put

به حرکت خود ادامه نخواهد داد. بنابراین، این فقط... "یک آچار در کار" زمانی است که شما

something... you... it's an intervention that just causes chaos. "Bit of a

چیزی را ... شما ... مداخله ای است که فقط باعث هرج و مرج می شود. "کمی

spanner in the work". Yeah, it's a bit of a problem that's stopping us from

آچار در کار". بله، این کمی مشکل است که ما را از

maybe buying a house. We've got a useless solicitor — "bit of a spanner in

خرید خانه باز می دارد. ما یک وکیل بی فایده داریم - "آچار کمی

the works", because, you know... we want to buy the house, but because of him, we

در کار است"، زیرا، می دانید... ما می خواهیم خانه را بخریم، اما به خاطر او،

can't. Yeah. There's this problem. "It really takes the biscuit." I love this

نمی توانیم. آره این مشکل وجود دارد "این واقعاً بیسکویت را می گیرد." من عاشق این

phrase; it's an absolute classic. So, there, we're imagining our plate of

جمله هستم؛ این یک کلاسیک مطلق است. بنابراین، در آنجا، ما در حال تصور بشقاب

biscuits, and we know how many are on the plate. We know that there are seven

بیسکویت خود هستیم، و می دانیم که چه تعداد در بشقاب وجود دارد. ما می دانیم که هفت

biscuits there, and there are eight... no. Let's say that there are four

بیسکویت وجود دارد و هشت عدد... نه. فرض کنید چهار

people. Yeah? So, we know that everyone should at least have a biscuit. We go

نفر هستند. آره؟ بنابراین، ما می دانیم که همه باید حداقل یک بیسکویت داشته باشند.

out the room; we come back, and they've all gone. Yeah? Someone has taken the

از اتاق بیرون می رویم؛ ما برمی گردیم و همه آنها رفته اند. آره؟ یک نفر بیسکویت را گرفته است

biscuit. They've been really cheeky, and now I'm really annoyed. "Doing my head

. آنها واقعاً گستاخ بوده اند و اکنون من واقعاً اذیت شده ام. "سرم را انجام می

in". If someone does your head in, then they give you a headache and you feel

دهم". اگر کسی سر شما را وارد کند ، به شما سردرد می‌دهد و احساس می‌کنید که

like hitting your head because they are so annoying. "Oh my gosh, that is doing

می‌خواهید به سرتان ضربه بزنید، زیرا او بسیار آزاردهنده است. "اوه خدای من، این

my head in; that noise is doing my head in." Okay? These are all informal. Now

سرم را وارد می کند؛ آن سر و صدا سرم را وارد می کند ." باشه؟ اینها همه غیر رسمی هستند. حالا

let's get formal in the business place; at the workplace.

بیایید در محل کسب و کار رسمی شویم. در محل کار

Okay. On to some formal expressions. By the way, if you are learning something

باشه. به برخی از عبارات رسمی. ضمناً، اگر

from this video, I'd like to make sure that you are a subscriber of mine, and

از این ویدیو چیزی یاد می‌گیرید، می‌خواهم مطمئن شوم که مشترک من هستید، و

I'd like you also to share it with someone who could learn something from

همچنین می‌خواهم آن را با کسی که می‌تواند از این ویدیو یاد بگیرد

this, too. Done that? Yeah? Subscribe; share. Good. Cool. Right. "To be honest,

، به اشتراک بگذارید. انجام داد؟ آره؟ اشتراک در؛ اشتراک گذاری. خوب سرد. درست. صادقانه بگویم،

I'm not really getting much out of this." I hope that's not true for you; I

من واقعاً از این موضوع سود زیادی نمی‌برم .» امیدوارم این برای شما صادق نباشد.

hope you're getting lots out of this. I don't know if you watch the program, The

امیدوارم از این موضوع بهره زیادی برده باشید. نمی‌دانم برنامه The Apprentice را تماشا می‌کنید یا نه

Apprentice — I know it's on in the US and the UK; maybe other places, too. But

- می‌دانم که در ایالات متحده و بریتانیا پخش می‌شود. شاید جاهای دیگر هم اما

in the UK, they recently had this competition between the boy's team and

در انگلستان اخیراً این رقابت را بین تیم پسران و

the girl's team, and the girls were doing this tour of a vineyard in South

تیم دختران برگزار کردند و دختران در حال انجام این تور از یک تاکستان در آفریقای

Africa. And it was going really badly because they couldn't actually find the

جنوبی بودند. و خیلی بد پیش می رفت زیرا آنها در واقع نمی توانستند

cellar in this vineyard. And they were taking their paying customers around and

انباری را در این تاکستان پیدا کنند. و مشتریان پرداخت کننده خود را به اطراف می بردند و می

saying: "I'm really sorry. We don't know where the room is." So, these are kind

گفتند: "من واقعا متاسفم. ما نمی دانیم اتاق کجاست." بنابراین،

of things that those clients who paid money to go on the tour could have said.

اینها چیزهایی است که آن دسته از مشتریانی که برای رفتن به تور پول پرداخت کردند، می توانستند بگویند.

"To be honest, I'm not really getting much out of this." Yeah? This is not

صادقانه بگویم، من واقعاً از این موضوع سود زیادی نمی‌برم.» آره؟ این

good, is it? Or... I've got to say: This is how we speak; not how we write. Yeah?

خوب نیست، اینطور است؟ یا... باید بگویم: اینگونه صحبت می کنیم. نه اینکه چگونه بنویسیم آره؟

And all of these phrases that I've written here, I've written them exactly

و تمام این عباراتی را که من اینجا نوشته ام، دقیقاً همانطور

how they are used in spoken English. "I've got to say, this is testing my

که در انگلیسی گفتاری استفاده می شود، نوشته ام. "باید بگویم، این در حال آزمایش صبر من است

patience." Yeah. "I am running out of patience. This is no longer funny that

." آره " کاسه صبرم تمام می شود. این دیگر خنده دار

we can't find the cellar. Why do we not know where we are going?" Or, very

نیست که سرداب را پیدا نکنیم. چرا نمی دانیم کجا می رویم؟" یا

similar meaning: "I think I've probably reached my limit now." Yeah. So, I can

به معنای بسیار مشابه: "فکر می کنم احتمالاً اکنون به حد خود رسیده ام." آره بنابراین، من می

put up with this much chaos and confusion; but if we reach this limit,

توانم با این هرج و مرج و سردرگمی تحمل کنم . اما اگر به این حد برسیم،

then... "This experience"— yeah — "it" — pronoun — "just hasn't lived up to my

پس... "این تجربه" - بله - "آن" - ضمیر - "فقط انتظارات من را

expectations. I thought it was going to be really good, but it's been really

برآورده نکرد. فکر می کردم واقعاً خوب می شد، اما واقعاً

bad. My expectations were this, and you've come short."

بد بود انتظارات من این بود و تو کوتاه آمدی.»

"I have to say, I was expecting a bit more". "I have to say" — this doesn't

"باید بگویم، انتظارم کمی بیشتر بود." "باید بگویم" - این

really mean anything; it's a filler phrase. "I was expecting", and then we

واقعاً هیچ معنایی ندارد. این یک عبارت پرکننده است . "انتظار داشتم"، و پس از آن

don't really need the bit for grammatical sense, but we pad the

ما واقعاً به بیت برای حس گرامری نیاز نداریم، اما

language out. "I have to say, I was expecting a bit more." Yeah. "I thought

زبان را کامل می کنیم. "باید بگویم، انتظارم کمی بیشتر بود." آره "فکر

it was going to be good." Again, same root word: "to expect". Again, these

می کردم خوب می شود." باز هم همان ریشه کلمه: «انتظار داشتن». باز هم، این

more phrases to say that something has not met expectations. "It's not up to

عبارات بیشتر برای گفتن اینکه چیزی انتظارات را برآورده نکرده است. "آن را به

scratch." Now, the origin of this phrase, here: "not up to scratch" —

خراش نیست." حالا منشا این عبارت اینجاست: "not up to scratch" —

"scratch" refers to a starting line, so it's like they hit... they haven't even

"scratch" به یک خط شروع اشاره دارد، پس مثل اینکه ضربه زده اند...

got to the starting line. Yeah. They're not even in the arena. "It's just not up

حتی به خط شروع هم نرسیده اند. آره آنها حتی در میدان نیستند. "این فقط تا

to scratch". It's... it's not good enough. "I'm sorry. I'm not very happy

قبل از خراش نیست". این به اندازه کافی خوب نیست. "متاسفم. من از این موضوع خیلی راضی نیستم

with this." Yeah. Nice and clear; we all understand that. Let's get the

." آره زیبا و واضح؛ همه ما آن را درک می کنیم بیایید

pronunciation right. "I'm sorry". Yeah. So, it kind of breaks. "I'm sorry. I'm

تلفظ را درست انجام دهیم. "متاسفم". آره بنابراین، به نوعی می شکند. "متاسفم. من از

not very happy with this. I'm not very happy with this. I'm not very happy with

این خیلی راضی نیستم. من از این خیلی راضی نیستم. من از این خیلی راضی نیستم

this." Or: "I don't really see the point of..." "point of" meaning purpose. "I

." یا: «من واقعاً نقطه نظر...» «نقطه» به معنای هدف را نمی بینم. "

don't really see the point of trying to find this vineyard cellar anyway. Why

من واقعاً معنای تلاش برای یافتن این انبار انگور

don't we just go and taste the wine?" Or: "Look, I'm sorry. I'm just finding

را نمی بینم. چرا ما فقط نرویم و شراب را بچشیم؟" یا: "ببین، متاسفم. فقط به نظر

it a bit frustrating". "A bit" meaning a little bit. "Look" — it means... this is

من کمی ناامید کننده است". «بیت» به معنای اندک. «نگاه کن» — یعنی...

a word that... when we want someone's attention. "Look". "I'm sorry". Yeah?

این کلمه ای است که... وقتی توجه کسی را می خواهیم . "نگاه کن". "متاسفم". آره؟

I'm softening the blow. I'm making myself polite, but I am angry. "I'm just

دارم ضربه را نرم می کنم. من خودم را مؤدب می کنم، اما عصبانی هستم. "فقط به

finding it a bit frustrating." Yeah? This is very polite way of saying: "This

نظر من کمی ناامید کننده است." آره؟ این روش بسیار مؤدبانه ای است برای گفتن: "

is terrible". "Is that really necessary?" I ended up saying that to my

این وحشتناک است". "آیا آن واقعا ضروری است؟" در پایان این را به

landlord back in the UK in the summer when she tried to raise the rent because

صاحبخانه‌ام که در بریتانیا بود، در تابستان گفتم، زمانی که او سعی کرد کرایه خانه را افزایش دهد، زیرا

we have pets. I said: "Is that really necessary?" and she didn't raise it. If

ما حیوانات خانگی داریم. گفتم: آیا واقعاً لازم است؟ و او آن را مطرح نکرد. اگر

she continued, I could have said: "That is ridiculous. That's stupid. Why...?"

ادامه می داد، می توانستم بگویم: " این مسخره است. این احمقانه است. چرا...؟"

dah-dah-dah-dah-dah-dah-dah. Okay?

ده-ده-ده-ده-ده-ده-ده. باشه؟

So, in this video, we've had phrases, like: "Mustn't grumble". Yeah. "That

بنابراین، در این ویدیو، عباراتی مانند: "نباید غرغر کرد" داشتیم. آره "این

really takes the biscuit". I hope these are things that you're going to remember

واقعاً بیسکویت را می گیرد". امیدوارم اینها چیزهایی باشد که به خاطر داشته باشید

and use in a kind of jokey and playful way. And then, when we're in a more

و به نوعی شوخی و بازیگوش از آنها استفاده کنید. و پس از آن، زمانی که ما در یک

serious context — this is the stuff you need to be using. Do the quiz now. Let

زمینه جدی تر هستیم - این چیزهایی است که باید استفاده کنید. همین الان مسابقه را انجام دهید به

us know how you get on. I'm looking for ten out of ten. Do you reckon you can do

ما اطلاع دهید که چگونه پیش می روید. من به دنبال ده از ده هستم. آیا فکر می کنید می توانید

it? I hope so. See you in the next video. Until then, take care.

آن را انجام دهید؟ امیدوارم. شما را در ویدیوی بعدی می بینیم . تا اون موقع مواظب خودت باش