Simple but useful words in English: STILL, YET, ALWAYS, ALREADY... -- Learn them!

Welcome back to engVid. Today we are looking at some short words that we really need to

به engVid خوش آمدید. امروز ما به چند کلمه کوتاه نگاه می کنیم که واقعاً

be able to use accurately to help you with your English.

باید بتوانیم از آنها به طور دقیق استفاده کنیم تا به شما در زبان انگلیسی کمک کند.

Today is aimed at beginners who have particular problems with these words:

هدف امروز مبتدیانی است که مشکلات خاصی با این کلمات دارند:

"still", "yet", "always", "already",

"هنوز"، "هنوز"، "همیشه"، "از قبل"،

"no longer", "not quite", "nearly".

"دیگر"، "نه کاملا"، "تقریبا".

There are several different ways of using these words. This video aims to show you how.

چندین روش مختلف برای استفاده از این کلمات وجود دارد. این ویدیو قصد دارد به شما نشان دهد چگونه.

Okay, we have a situation. Benjamin has found himself looking for other work.

باشه ما یه شرایطی داریم بنیامین خود را به دنبال کار دیگری یافته است.

He needs to get a new job in a garden of... In a hotel garden. Okay?

او باید یک شغل جدید در باغی از... در باغ هتل پیدا کند. باشه؟

So, off I go, I'm going along to the interview.

بنابراین، من می روم، من به همراه مصاحبه می روم.

And I know that the first question they're going to ask me is:

و می دانم که اولین سوالی که قرار است از من بپرسند این است:

"So, why do you want to work here?" They always ask it, let's face it.

"پس چرا می خواهی اینجا کار کنی؟" همیشه می پرسند، بیایید با آن روبرو شویم.

So, preparing for my interview, I'm going to try to use this word "still" in not one, not two, not three,

بنابراین، در آماده شدن برای مصاحبه، سعی خواهم کرد از این کلمه "هنوز" نه به یک، نه دو، نه سه،

but four different ways; as an adjective, a conjunction, a noun, and as a verb. Do you think I can do it?

بلکه به چهار روش مختلف استفاده کنم. به عنوان صفت، ربط ، اسم و فعل. به نظر شما من می توانم آن را انجام دهم؟

Yeah, come on. Right. So first of all, I can use it as a describing word. Okay?

آره بیا درست. بنابراین اول از همه، می توانم از آن به عنوان یک کلمه توصیفی استفاده کنم. باشه؟

So, "still" means lovely, calm, and quiet. Or as a conjunction, so I'm saying something,

پس «هنوز» به معنای دوست داشتنی، آرام و ساکت است. یا به صورت ربط، پس من چیزی می گویم

and then I change my mind. I say: "Still", and then I go off by saying something totally

و بعد نظرم را عوض می کنم. من می گویم: "هنوز"، و سپس با گفتن یک چیز کاملاً متفاوت بیرون می روم

different. I could use it as a noun, but then I will be using "stillness", a sense of stillness.

. من می‌توانم از آن به عنوان یک اسم استفاده کنم، اما پس از آن از "سکوت"، یعنی احساس سکون استفاده خواهم کرد.

Okay? And I can use it as a verb, meaning to make quiet.

باشه؟ و می توانم آن را به عنوان فعل به معنای ساکت کردن استفاده کنم.

Okay, so off I trot along to the interview, feeling pretty good, I think I can do it.

بسیار خوب، پس من به سمت مصاحبه حرکت می کنم، احساس خیلی خوبی دارم، فکر می کنم بتوانم این کار را انجام دهم.

And they say to me: "So, Benjamin, why do you want to work here?" And I say:

و به من می گویند: پس بنیامین چرا می خواهی اینجا کار کنی؟ و من می گویم:

"Well, it's a lovely place. I really enjoy the... The still atmosphere that is in the garden.

"خب، این یک مکان دوست داشتنی است. من واقعاً از فضای آرامی که در باغ است لذت

I can imagine working here, definitely.

می برم. می توانم تصور کنم که اینجا کار کنم.

Still, I do have a few concerns and reservations that I would like to speak to you about."

تا در مورد شما صحبت کنم."

And they say: "Oh yes, yes, tell us, Benjamin, what are they?"

و آنها می گویند: "اوه، بله، به ما بگویید، بنیامین، آنها چیست؟"

Doo-doo-doo-doo-doo-doo.

دو-دو-دو-دو-دو-دو.

Now I need to use "still" as a noun.

حالا باید از "هنوز" به عنوان اسم استفاده کنم.

"But overall, I really do love the... The sense of stillness that is to be found in these beautiful gardens."

"اما در کل، من واقعاً عاشق ... احساس سکون است که در این باغ های زیبا یافت می شود."

Okay? And then I go: "Okay, and I will remember to still my voice when I'm around the guests

باشه؟ و بعد می‌روم: "باشه، و یادم می‌آید که وقتی دور مهمان‌ها هستم صدایم

so that they can relax." Okay. Still, we've done it. Let's move on to "yet".

را آرام کنم تا آنها راحت شوند." باشه. با این حال، ما آن را انجام دادیم. بیایید به «هنوز» برویم.

Okay, so "yet" is an adverb that basically means "but", or if you prefer: "in spite of".

خوب، پس «هنوز» قیدی است که اساساً به معنای «اما» است، یا اگر ترجیح می‌دهید: «علی‌رغم».

I can also use "yet" in this phrase: "As of yet", meaning: "So far this is what's happened".

در این عبارت می توانم «هنوز» را نیز به کار ببرم: «تا هنوز» یعنی: «تا اینجا اینطور شده است».

Okay? So, the interview panel-okay?-the few people asking me the questions say to me:

باشه؟ بنابراین، پانل مصاحبه - خوب است؟ - معدود افرادی که از من سؤال می کنند به من می گویند:

"Benjamin, you don't seem to have much experience as a gardener. What makes you think that you can actually do this job?"

"بنیامین، به نظر می رسد تجربه زیادی به عنوان باغبان ندارید. چه چیزی باعث می شود فکر کنید که واقعاً می توانید این کار را انجام دهید؟"

And I say: "Well, it may look like that from my CV, my curriculum vitae,

و من می گویم: "خب، ممکن است از رزومه من، رزومه

yet I do actually have quite a lot of experience because I've always been doing this in my spare time.

ام اینطور به نظر برسد، با این حال من در واقع تجربه بسیار زیادی دارم زیرا همیشه در اوقات فراغت خود این کار را انجام داده ام

As of yet, I may not have much formal experience, but that does

. هنوز ممکن است این کار را نداشته باشم. تجربه رسمی زیادی دارم ، اما این بدان

not mean that I do not have the skills that I need."

معنا نیست که من مهارت های لازم را ندارم."

Okay? So: "yet" meaning "but", and

باشه؟ بنابراین: «هنوز» به معنای «اما» و

"so far" if it's used with "as of yet".

«تا اینجا» اگر با «تا هنوز» استفاده شود.

"Always" you're probably familiar with. It means forever.

«همیشه» احتمالاً با آن آشنا هستید. یعنی برای همیشه.

"I have always been gardening. It's a passion.

"من همیشه باغبانی بوده ام. این یک علاقه است.

I really enjoy it, finding about the names of plants, etc."

من واقعا از آن لذت می برم، پیدا کردن نام گیاهان و غیره."

Kind of, I'm just saying it for the interview.

یه جورایی فقط برای مصاحبه میگم.

"Already" meaning before expected. "I have already learnt how to... I have already had

"از قبل" به معنای قبل از انتظار. "من قبلاً یاد گرفته ام که چگونه... من

a good look around the garden and I know what goes where, and when the plants come into bloom."

قبلاً به اطراف باغ نگاه کرده ام و می دانم چه چیزی به کجا می رود و چه زمانی گیاهان شکوفا می شوند."

See, I'm doing a good job of blagging here, aren't I? Okay.

ببین، من اینجا کارم خوب می‌زنم، نه؟ باشه.

"No longer", what does that mean? Well, two sort of differences, firstly to do with time.

"دیگر"، یعنی چه؟ خوب، دو نوع تفاوت، اولاً مربوط به زمان است.

Okay? Once something was and now it is not. For example:

باشه؟ زمانی چیزی بود و اکنون نیست. به عنوان مثال:

"I am no longer working as a driver. I was working as a driver,

"من دیگر به عنوان راننده کار نمی کنم. من به عنوان راننده کار می کردم،

but now I am not so I want to work as a gardener."

اما اکنون نیستم بنابراین می خواهم به عنوان باغبان کار کنم."

And the second meaning of "no longer" is to talk about distance.

و معنای دوم « دیگر» صحبت از فاصله است.

The interview panel ask me, they say:

میز مصاحبه از من می پرسند، می گویند:

"Benjamin, you seem to have a long commute here", a long commute, a journey into work. Yeah.

"بنیامین، به نظر می رسد اینجا رفت و آمد طولانی داری"، یک رفت و آمد طولانی، یک سفر به کار. آره

Well, I say: "It's not longer than a couple of miles, no, I can do it easily. No problem".

خوب، من می گویم: "یک دو مایل بیشتر نیست، نه، من می توانم آن را به راحتی انجام دهم. اشکالی ندارد".

"No longer than", meaning it's not more than. Next phrase: "not quite". Here we're referring to an amount or an ability.

«نه بیشتر از» یعنی بیشتر از آن نیست. عبارت بعدی: "نه کاملا". در اینجا ما به یک مقدار یا یک توانایی اشاره می کنیم.

So they might say to me... What could they say?

بنابراین آنها ممکن است به من بگویند ... چه می توانند بگویند؟

"Benjamin, what are your expectations from us?" and I could say:

"بنیامین، چه انتظاراتی از ما داری؟" و می توانستم بگویم:

"Well, I'm not quite sure what you mean by that." It means:

"خب، من کاملاً مطمئن نیستم که منظور شما از آن چیست." یعنی:

"Not quite... I'm not totally sure." So, this is more to do with ability.

"نه کاملا... من کاملا مطمئن نیستم." بنابراین، این بیشتر به توانایی مربوط می شود.

"I'm not totally sure what you mean by that question."

"من کاملاً مطمئن نیستم که منظور شما از این سوال چیست."

Amount: -"Have you got 20 pounds?" -"Not quite. I've got 19 pounds." Okay?

مقدار: -"20 پوند دارید؟" -"نه کاملا. من 19 پوند دارم." باشه؟

Let's think of another use of ability.

بیایید به کاربرد دیگری از توانایی فکر کنیم .

-"Can you play the oboe really well?" -"Not quite, but I'm trying."

-"آیا می توانی خیلی خوب ابوا بازی کنی؟" -"نه کاملا، اما دارم تلاش می کنم."

Okay, we're on to "nearly". Here we are referring to time, amount, or ability. Okay.

خوب، ما به "تقریبا" رسیده ایم. در اینجا ما به زمان، مقدار یا توانایی اشاره می کنیم. باشه.

My first day... I managed to get that job, by the way. Thanks very much. Yeah, thanks. But my first

روز اولم... اتفاقاً موفق شدم آن شغل را پیدا کنم. خیلی ممنون. بله، ممنون اما

day I arrived to work late and they say: "Benjamin, late? You're meant to be here at 8 o'clock,

روز اولی که دیر رسیدم سر کار و می گویند: "بنیامین، دیر شد؟ قرار است ساعت 8 اینجا باشی، ساعت

it's 8:02." And I say: "Well, I nearly got here on time."

8:02 است." و من می گویم: "خب، من تقریباً به موقع به اینجا رسیدم."

Amount, I come in from my coffee

مقدار،

break after the first morning and they say: "Benjamin, have you finished that flower bed?"

بعد از صبح اول از استراحت قهوه ام می آیم و می گویند : بنیامین، آن تخت گل را تمام کردی؟

And I said: "Not quite, but nearly. I've nearly finished it."

و من گفتم: "نه کاملاً، اما تقریباً. من تقریباً آن را تمام کردم."

And thirdly, let's think of

و ثالثاً بیایید به

another usage here, ability. They say to me:

کاربرد دیگری در اینجا فکر کنیم، توانایی. به من می گویند

"Benjamin, have you learnt how to prune (to cut) the rosebush?" And I say:

: بنیامین، هرس گل سرخ را یاد گرفته ای؟ و من می گویم:

"Nearly. Give me another week and I'll be able to do that rosebush."

"نزدیک است. یک هفته دیگر به من فرصت دهید تا بتوانم آن گل رز را انجام دهم."

Okay, so: "still", yeah, all of these different uses of it. It's the sense of calm, but it's

خوب، پس: "هنوز"، بله، همه این کاربردهای مختلف از آن. این حس آرامش است، اما در

also the conjunction. "Yet", meaning "but". "As of yet", so far I haven't quite done this.

عین حال ترکیب آن است. «اما» به معنای «اما». " تا هنوز"، تا کنون کاملاً این کار را انجام نداده ام.

"Always", forever. I've always been doing this. I've "already" done that-yeah?-before

"برای همیشه. من همیشه این کار را انجام داده ام . من "از قبل" این کار را انجام داده ام - آره؟ - قبل از

you thought I would. "No longer", talking about time and distance. "Not quite", I haven't

اینکه فکر کنید انجام دهم. "دیگر"، صحبت از زمان و مسافت. "نه کاملا"، من

quite done that, but nearly. I've "nearly" done it, and "nearly" can refer to time and

کاملاً این کار را انجام نداده ام، اما تقریباً. من "تقریبا" آن را انجام داده ام، و "تقریبا" می تواند به زمان و

amount, or an ability.

مقدار یا یک توانایی اشاره داشته باشد.

Go forth and use these words, and I will see you in the next video.

برو جلو و از این کلمات استفاده کن و در ویدیوی بعدی شما را خواهم دید.