BOX SET: English vocabulary mega-class! 🤩 8 English 'expressions with prepositions' in 19 minutes!

Hello and welcome to

سلام و به

The English We Speak with me, Feifei...

The English We Speak with me، فیفی...

...and me, Rob.

...و من، راب، خوش آمدید.

Hey, Feifei,

هی، فیفی،

we’ve taught a lot of English phrases

ما

and idioms over the years, haven’t we?

در طول سال ها عبارات و اصطلاحات انگلیسی زیادی را آموزش داده ایم، اینطور نیست؟

We sure have.

حتما داریم

But have we explained one

اما آیا

about using our memory?

در مورد استفاده از حافظه خود توضیح داده ایم؟

I can’t think of one off the top of my head.

من نمی توانم به یکی از بالای سرم فکر کنم.

I think you just have!

من فکر می کنم شما فقط دارید!

‘Off the top of my head’.

'از بالای سر من'. از

Let’s use that one.

اون یکی استفاده کنیم

OK, Rob.

باشه راب

When we say something is

وقتی ما می گوییم چیزی

‘off the top of my head’, it means we

"از بالای سر من" است، به این معنی است که ما

are saying something from memory

چیزی را از حفظ

and without thinking much about it.

و بدون فکر کردن درباره آن می گوییم.

We’re just saying what we think we know.

ما فقط چیزی را می گوییم که فکر می کنیم می دانیم.

Yes, it’s just about quickly remembering

بله، این فقط به خاطر آوردن سریع

and saying some facts without checking

و گفتن برخی از حقایق بدون بررسی

them.

آنها است.

And off the top of our heads, we have

و

some examples of this phrase now, don’t we?

حالا چند نمونه از این عبارت را داریم، اینطور نیست؟

We do, Rob.

ما انجام می دهیم، راب.

And here they are....

و اینجا هستند...

Off the top of my head, I think we’ve

از سر من، فکر می کنم

collected about £100 for Jean’s leaving present.

حدود 100 پوند برای هدایای ترک ژان جمع آوری کرده ایم .

I haven’t written it down, but off the top

من آن را یادداشت نکرده‌ام، اما

of my head we’ve sold

about 1,000 raffle tickets.

تقریباً 1000 بلیط قرعه‌کشی فروخته‌ایم. آیا می

Off the top of your head, do you know

دانید

what time the flight from Tokyo arrives?

پرواز از توکیو چه ساعتی می رسد؟

This is The English We Speak

این The English We Speak

from BBC Learning English.

از BBC Learning English است.

We’re looking at the phrase

ما به عبارت

‘off the top of my head’

"از بالای سر من" نگاه می کنیم

– which means saying something

- که به معنای گفتن چیزی

from memory and not checking the facts.

از حافظه و بررسی نکردن حقایق است.

And Rob, off the top of your head,

و راب، از بالای سر شما،

do you know exactly how many phrases

آیا می دانید دقیقاً چند عبارت

and idioms we have taught so far?

و اصطلاحات را تا کنون آموزش داده ایم؟

Oh... off the top of my head, I’d say err...

اوه... از بالای سرم، می توانم بگویم اشتباه است...

707?

707؟

No. I’d say it’s more like 708.

نه. من می گویم بیشتر شبیه 708

Is that just off the top of your head?

است.

It is, Rob – but I have a very good head for numbers.

این است، راب - اما من ذهن بسیار خوبی برای اعداد دارم.

If you say so, Feifei.

اگه تو بگی فیفی.

But I’ll go and

اما من می روم و

count them just to be sure.

آنها را برای اطمینان می شمارم.

Bye.

خدا حافظ.

Bye.

خدا حافظ.

This is The English We Speak

این انگلیسی است که

with me, Jiaying...

با من صحبت می کنیم، جیایینگ...

...and me, Neil.

...و من، نیل.

Hey, Jiaying,

هی جیایینگ،

have you seen what I've bought?

دیدی چی خریدم؟

Yes, you've bought a boat,

بله، شما یک قایق خریده اید

and you've been bragging

و

about it on social media.

در شبکه های اجتماعی درباره آن لاف می زنید.

It's great, isn't it?

عالی است، اینطور نیست؟

Now I can have fun on the water

حالا می توانم روی آب خوش بگذرانم

and sail the seven seas,

و هفت دریا را بچرخانم،

although there is a problem...

اگرچه مشکلی وجود دارد ...

Oh yes, what's that?

اوه بله، این چیست؟

It didn't come with any instructions.

با هیچ دستورالعملی همراه نبود.

I don't know how the engine starts,

من نمی دانم موتور چگونه روشن می شود،

how to drive it or even

چگونه آن را به حرکت درآورم و یا حتی

launch it into the water.

آن را در آب پرتاب کنم.

Oh, Neil, it seems like

اوه، نیل، به نظر می رسد که

you're 'all at sea' with your new boat.

تو با قایق جدیدت "همه در دریا" هستی.

I'm nowhere near the sea,

من هیچ جا به دریا نزدیک نیستم

or even a river!

یا حتی به رودخانه!

I haven't launched it yet.

هنوز راه اندازیش نکردم

I don't mean you're on the sea now.

منظورم این نیست که شما الان در دریا هستید.

I mean you're confused!

یعنی گیج شدی!

When we say

وقتی می‌گوییم

someone is 'all at sea', we

کسی «همه در دریا است»، به این

mean they are completely

معناست که او کاملاً

confused or puzzled - not

گیج یا متحیر است - نمی‌داند

sure what to do.

چه باید بکند.

So, Neil, while the origin of this

بنابراین، نیل، در حالی که منشاء این

phrase is connected to a

عبارت مربوط به

ship being lost at sea,

گم شدن کشتی در دریا است،

it's now used to mean

اکنون به این معنی است که

you are just lost or confused.

شما فقط گم شده اید یا گیج شده اید. در

Here are some examples.

اینجا چند نمونه آورده شده است.

People are all at sea

همه مردم

with this new one-way

با این سیستم یک طرفه جدید

system in the city - they're

در شهر در دریا هستند - آنها

not sure how to get

مطمئن نیستند که چگونه

into the centre!

وارد مرکز شوند!

I've lost my smartphone

من گوشی هوشمند خود را گم کرده ام

and I'm all at sea about

و در دریا هستم که

how to contact my friends.

چگونه با دوستانم تماس بگیرم.

I'm all at sea with this

من با این روتای جدید تماماً در دریا هستم

new rota - I'm not sure what

- مطمئن نیستم که

I am doing today.

امروز چه کار می کنم.

This is The English We

این The English We

Speak from BBC Learning English.

Speak از BBC Learning English است.

We're talking about the

ما در مورد

expression to be 'all at sea'

عبارت "همه در دریا بودن" صحبت می کنیم

which means to be confused

که به معنای گیج شدن

and not sure what to do.

و ندانم کاری است.

And, Neil, you're all at

و نیل، تو

sea with your new boat.

با قایق جدیدت در دریا هستی.

I am, but I think I can work it out.

من هستم، اما فکر می کنم بتوانم آن را حل کنم.

Are you sure?

مطمئنی؟

You don't want to get stranded out at sea.

شما نمی خواهید در دریا سرگردان شوید.

Yes, it's just like

بله، درست مثل

driving a car - isn't it?

رانندگی با ماشین است - اینطور نیست؟

I'll take it down to the

من آن را به ساحل می برم

coast and give it a try.

و آن را امتحان می کنم.

Oh dear.

اوه عزیزم.

I think instead

من فکر می کنم به جای اینکه نیل

of being all at sea,

تماماً در دریا باشد،

Neil's going to be just at sea - forever!

فقط در دریا خواهد بود - برای همیشه!

Good luck.

موفق باشید.

Bye.

خدا حافظ.

Bye.

خدا حافظ.

Hello and welcome to

سلام و به

The English We Speak.

The English We Speak خوش آمدید.

I’m Jiaying…

من جیایینگ هستم...

…and I’m Rob.

...و من راب هستم.

Oh dear, Rob, it sounds

اوه عزیزم، راب،

like you have a cold.

انگار سرما خوردی.

Yes, I have.

بله دارم.

I feel terrible –

من احساس وحشتناکی دارم -

I don’t know if I could present

نمی دانم می توانم

the rest of this programme.

بقیه این برنامه را ارائه دهم یا خیر.

It’s only a cold, Rob, but hang in there.

راب، سرماخوردگی است، اما در آنجا بمان.

I’m sure you can make it to the end.

من مطمئن هستم که می توانید آن را تا انتها انجام دهید.

Hang in there?

در آنجا بمانید؟

Hang where?

کجا آویزان شود؟

In the cupboard?

در کمد؟ به

Do you think I’m infectious?

نظر شما من مسری هستم؟

Probably.

شاید.

But don’t go anywhere –

اما هیچ جا نرو -

I’m giving you words of encouragement.

من به شما کلمات تشویق کننده می دهم.

When we tell someone to ‘hang in there’,

وقتی به کسی می‌گوییم «آنجا بمان»،

we mean that despite the difficulties,

منظورمان این است که با وجود مشکلات،

they shouldn’t give up.

نباید تسلیم شود.

We can also say

همچنین می‌توانیم

‘hang on in there’ as words of encouragement.

به‌عنوان کلمات تشویقی بگوییم «آنجا بمان».

So, Rob, here’s a tissue –

بنابراین، راب، این یک دستمال کاغذی است -

blow your nose and let’s carry on.

دماغت را باد کن و بیا ادامه دهیم.

Thanks.

با تشکر.

Now, could I have some examples as well, please?

حالا، لطفاً چند نمونه هم داشته باشم؟

OK then….

باشه پس….

There are just a few miles to go,

فقط چند مایل مانده است،

so hang in there and you’ll complete the race.

بنابراین در آنجا بمانید و مسابقه را کامل خواهید کرد.

Studying for your exams is hard,

درس خواندن برای امتحانات شما سخت است،

but if you hang in there, you should go smoothly.

اما اگر در آنجا ماندگار شوید، باید به آرامی پیش بروید. منتظر بمانید

Hang in there – the doctors are

- پزشکان

doing their best and you should make a full recovery.

تمام تلاش خود را می کنند و شما باید بهبودی کامل پیدا کنید.

This is The English We Speak

این The English We Speak

from BBC Learning English.

از BBC Learning English است.

We’re learning about the phrase 'hang in there',

ما در مورد عبارت "هنگ در آنجا" یاد می گیریم،

which we can say to someone to

که می توانیم به کسی بگوییم تا

encourage them to carry on despite difficulties.

آنها را تشویق کنیم که علیرغم مشکلات ادامه دهند.

So, Rob, are you able

بنابراین، راب، آیا می توانی

to hang in there for just a little bit longer?

برای مدت کمی بیشتر در آنجا بمانی؟

I’m trying my best.

من تمام تلاشم را می کنم. آیا

Do you need anything to help

برای

you get to the end of the programme?

رسیدن به پایان برنامه به چیزی نیاز دارید؟

Oh, thanks – a nice hot cup of

اوه، متشکرم - یک فنجان چای داغ خوب

tea would be lovely, thanks.

دوست‌داشتنی خواهد بود، متشکرم.

OK, Rob – as you’re not feeling great.

خوب، راب - چون احساس خوبی ندارید.

Oh no!

وای نه!

Have I caught your cold now?

الان سرما خوردم؟

Hang in there, Jiaying.

در آنجا بمان، جیایینگ.

You’ll be fine.

تو خوب میشی

Thanks, for the encouragement.

تشکر برای دلگرمی.

Now, how about that nice cup of tea?

حالا، آن فنجان چای خوب چطور؟

Hello everyone.

سلام به همه.

This is The English We Speak

این انگلیسی است که

with me, Feifei… and… oh no,

با من صحبت می کنیم، فیفی... و... اوه نه،

Rob is late again!

راب دوباره دیر کرد!

…. Sorry I’m late, I missed my train and

…. ببخشید دیر کردم، قطارم را از دست دادم و

I had to... I had to wait for the next one…

مجبور شدم... باید منتظر قطار بعدی باشم...

Are you OK, Rob?

خوبید، راب؟

You’re very breathless.

تو خیلی نفس تنگی

Well, you would be if you had run to the station

خوب، اگر به سمت ایستگاه

and from the station to the office.

و از ایستگاه به دفتر می دویدید، می خواهید.

Hmmm, it’s not that far, Rob!

هوم، آنقدرها هم دور نیست، راب!

I think this is a wake-up call.

من فکر می کنم این یک زنگ بیدارباش است.

A wake-up call?

یک تماس بیدارباش؟

No, no, no. I set my alarm – I got

نه نه نه. زنگ ساعتم را تنظیم کردم -

out of bed – it just seems to take longer

از رختخواب بلند شدم -

to walk to the station these days.

این روزها به نظر می رسد پیاده روی تا ایستگاه بیشتر طول می کشد.

I didn’t mean your alarm, Rob.

منظورم زنگ شما نبود، راب.

‘A wake-up call' is a

"یک زنگ بیدارباش"

warning that you need to change

هشداری است مبنی بر اینکه باید

your current situation before it gets any worse.

وضعیت فعلی خود را قبل از بدتر شدن تغییر دهید.

And what is my ‘current situation’?

و "وضعیت فعلی" من چیست؟

You’re unfit – you need to do some more exercise!

شما نامناسب هستید - باید کمی ورزش بیشتری انجام دهید!

Let’s hear some examples of

بیایید چند نمونه از

‘a wake-up call’ shall we?

«صدای بیدارباش» را بشنویم؟

Martha’s bad test results were a wake-up

نتایج بد آزمون مارتا زنگ خطری

call for her to work harder before

برای او بود تا قبل از

her final exams.

امتحانات نهایی خود بیشتر تلاش کند.

The store’s poor sales results are a wake-up

نتایج فروش ضعیف فروشگاه زنگ خطری

call for the business to move with times and

برای کسب و کار برای حرکت با زمان و

sell more fashionable clothes.

فروش لباس های شیک تر است.

The recent extreme weather is a wake-up call

آب و هوای شدید اخیر زنگ خطری است

for us all to do something about climate change.

برای همه ما تا کاری در مورد تغییرات آب و هوایی انجام دهیم.

This is The English We Speak from BBC Learning

این The English We Speak از BBC Learning

English, and in this programme we’re learning

English است و در این برنامه

about the phrase ‘a wake-up call’, which

با عبارت "یک زنگ بیدارباش" آشنا می شویم که

means a warning to change your current situation

به معنای هشداری برای تغییر وضعیت فعلی شما

and stop things from getting any worse.

و جلوگیری از بدتر شدن اوضاع است.

It's time to change - like Rob’s fitness!

زمان تغییر فرا رسیده است - مانند تناسب اندام راب!

So, Rob, how are you going to change

بنابراین، راب، چگونه می خواهید

your current situation?

وضعیت فعلی خود را تغییر دهید؟

Well, that’s easy – I’m going to get

خوب، این آسان است - من

a later train.

بعداً یک قطار می روم.

More time in bed!

زمان بیشتر در رختخواب!

I wouldn’t, Rob – otherwise you’ll get

من این کار را نمی‌کنم، راب - در غیر این صورت یک

another ‘wake-up call’.

«تنگ بیدارباش» دیگر دریافت خواهید کرد.

Who from?

از کی؟

The boss – he hates people being late all

رئیس - او از اینکه مردم همیشه دیر کنند متنفر است

the time.

.

So if you’re not punctual, you

بنابراین اگر وقت شناس نباشید،

might get the sack!

ممکن است اخراج شوید!

Oh right, I’m off!

اوه درسته، من رفتم!

Where are you going?

کجا میری؟

To do some exercise.

برای انجام تمرینات ورزشی

Like you said, I need

همانطور که شما گفتید، من باید به

to get fit – quickly!

تناسب اندام برسم - سریع!

Bye.

خدا حافظ.

Good luck, Rob.

موفق باشی راب

Hello and welcome to The English

سلام و به The English

We Speak with me, Jiaying...

We Speak with me، Jiaying...

...and me, Neil.

...و من، نیل خوش آمدید.

Hey, Jiaying, would

هی، جیایینگ،

you like to play some games

دوست داری چند بازی

online with me?

آنلاین با من بازی کنی؟

Sure thing - I'm down for that!

مطمئناً - من برای آن ناراحتم!

I'm sorry to hear that - why

متاسفم که می شنوم - چرا

are you so sad?

اینقدر غمگینی؟

No Neil, I said I'm down for it -

نه نیل، من گفتم برای این کار مخالفم -

which means I'm happy to

یعنی خوشحالم که

do it, or I'm interested in

این کار را انجام می دهم، یا علاقه مند به

doing it.

انجام آن هستم.

So, in this case, yes -

بنابراین، در این مورد، بله -

I'm down for some online gaming!

من برای برخی از بازی های آنلاین حاضر نیستم!

Ahhh, got you!

آهان، متوجه شدم! می

You can say 'up for

توانید بگویید «بالا برای

something' or 'down for something'

چیزی» یا «پایین برای چیزی»

to mean that you want to do it.

به این معنی که می خواهید آن را انجام دهید.

When 'up' or 'down' are followed

هنگامی که "بالا" یا "پایین"

by the preposition 'for' it changes

با حرف اضافه "برای" دنبال می شود، معنی آن تغییر می کند

the meaning.

.

I got confused,

من گیج شدم،

because 'I'm down' can mean

زیرا "من پایین هستم" می تواند به این معنی باشد

that you're sad.

که شما غمگین هستید.

That's right!

درست است!

If you say 'I'm down', it means 'sad'.

اگر بگویید "من پایین هستم" به معنای "غمگین" است.

Well, I hope you're going

خوب، امیدوارم

to be nice when we play -

وقتی بازی می کنیم خوب باشید -

I'm not up for losing!

من برای باخت نیستم!

Sorry Neil, I was born to win!

متاسفم نیل، من برای برنده شدن به دنیا آمدم!

Let's talk more about it

اجازه دهید بعد از این مثال ها بیشتر در مورد آن صحبت کنیم

after these examples.

.

I'm up for meeting up later,

من برای ملاقات بعدا آماده هستم،

but it will have to be

اما باید

after work. I have a lot to do today.

بعد از کار باشد. امروز خیلی کار دارم.

Steve isn't up for going to that

استیو حاضر نیست به آن

restaurant as he doesn't like spicy food.

رستوران برود زیرا غذاهای تند را دوست ندارد.

I think he'd be down

من فکر می کنم او

for that vegetarian place.

برای آن مکان گیاهخواری می رود.

I wasn't really down for going

من واقعاً از رفتن

to the cinema.

به سینما ناراحت نبودم.

I've been isolating at home.

من در خانه منزوی شده ام.

You're listening to The English

شما در حال گوش دادن به The English

We Speak from BBC Learning

We Speak از BBC Learning

English, and we're talking about

English هستید، و ما در مورد

the expressions 'up for something'

عبارات "بالا برای چیزی"

and 'down for something' which are

و "پایین برای چیزی" صحبت می کنیم که

used to say that someone is

برای گفتن اینکه شخصی

interested in doing something.

علاقه مند به انجام کاری است استفاده می شود.

You can also use 'I'm game' to say

شما همچنین می توانید از "من بازی هستم" برای گفتن

the same thing!

همان چیزی استفاده کنید!

For example,

به عنوان مثال،

'I'm game for meeting up tonight!'

"من برای دیدار امشب بازی دارم!"

That's right.

درست است.

In fact, I'm down for

در واقع، من از

adding 'I'm game' to my vocabulary.

اضافه کردن «من بازی هستم» به دایره لغاتم ناراحتم.

Very funny, Jiaying!

خیلی بامزه، جیایینگ!

I really enjoy our banter at work!

من واقعا از شوخی هایمان در محل کار لذت می برم!

I'm always up for hearing some of your jokes!

من همیشه مشتاق شنیدن برخی از جوک های شما هستم!

And I'm always game for

و من همیشه برای

making you laugh!

خنداندن شما بازی می کنم!

Well, I think I better start

خوب، من فکر می کنم بهتر است

looking for some more prepositions before we

قبل از

over teach 'up' and 'down'.

آموزش "بالا" و "پایین" شروع به جستجوی چند حرف اضافه کنم.

Good idea!

ایده خوبی است!

See you next time!

بعدا می بینمت!

Bye, Neil!

خداحافظ نیل!

Goodbye.

خداحافظ.

Hello and welcome to The English We Speak from

سلام و به The English We Speak از

BBC Learning English.

BBC Learning English خوش آمدید.

I’m Jiaying…

من جیاینگ هستم...

And I’m Neil.

و من نیل هستم.

Thanks for wearing a hat today, Neil.

ممنون که امروز کلاهی به سر گذاشتی، نیل. امروز

It will be great for demonstrating

برای نشان دادن

our piece of authentic English today!

تکه انگلیسی معتبر ما عالی خواهد بود!

Well, wearing a hat is very useful –

خوب، پوشیدن کلاه بسیار مفید است -

it makes you taller and smarter.

شما را بلندتر و باهوش تر می کند.

The bigger the hat, the bigger the brains – apparently.

هرچه کلاه بزرگتر باشد، مغزها بزرگتر هستند - ظاهرا.

Excellent – you have demonstrated

عالی - شما

our phrase very well.

عبارت ما را به خوبی نشان دادید. به

Remind me what it is.

من یادآوری کن که چیست.

‘To talk through your hat’ - it means to talk a lot

"حرف زدن از طریق کلاه" - به این معنی است که

about something you don’t really understand.

درباره چیزی که واقعاً درک نمی کنید صحبت کنید. می

I could say, you’re just talking rubbish!

توانم بگویم، تو فقط داری حرف مفت میزنی!

Maybe I should just wear a different hat?

شاید من فقط باید یک کلاه متفاوت بپوشم؟

No, Neil.

نه نیل

Just listen to these

فقط به این

examples and you’ll understand!

مثال ها گوش دهید و متوجه خواهید شد!

I don’t believe Roy’s story about climbing Mount Everest –

من داستان روی در مورد صعود به قله اورست را باور نمی کنم -

he’s talking through his hat!

او با کلاه خود صحبت می کند!

The weatherman’s promise of a heatwave didn’t come true –

وعده هواشناسی مبنی بر موج گرما عملی نشد -

I think he was talking through his hat.

فکر می کنم او با کلاه خود صحبت می کرد.

You’re talking through your hat when

وقتی می گویید امتحانات ما به تعویق افتاده است، با کلاه خود صحبت می کنید

you say our exams have been postponed.

.

This is The English We Speak from BBC

این The English We Speak از BBC

Learning English.

Learning English است.

Our phrase today is ‘to talk

عبارت امروز ما این است که "

through your hat’, which means to talk a lot

از کلاه خود صحبت کنید"، به این معنی که

about something you don’t really understand.

در مورد چیزی که واقعاً درک نمی کنید صحبت کنید.

And, Neil, you’ve been talking through your hat!

و نیل، تو با کلاهت حرف می زدی!

OK, but I’m sure wearing a hat is good for you.

خوب، اما من مطمئن هستم که پوشیدن کلاه برای شما خوب است.

I know a hat keeps your head warm.

میدونم کلاه سرت رو گرم نگه میداره

Ah yes, that’s it.

آه بله، همین است.

They’re also good for keeping your biscuits –

آنها همچنین برای نگهداری بیسکویت های شما خوب هستند -

but keep that under your hat!

اما آن را زیر کلاه خود نگه دارید!

Very good, Neil.

خیلی خوبه نیل

‘To keep something under your hat’

"برای نگه داشتن چیزی زیر کلاه خود"

means to keep something a secret.

به معنای مخفی نگه داشتن چیزی است.

Well, your secret is

خوب، راز شما

out now, but let’s go before you

در حال حاضر فاش شده است، اما قبل از اینکه

talk any more rubbish about hats!

در مورد کلاه بیهوده صحبت کنید، برویم!

OK. Goodbye.

خوب. خداحافظ.

Bye.

خدا حافظ.

Hello and welcome to The English We Speak with me, Feifei

سلام و به The English We Speak with me، فیفی

and me, Roy.

و من، روی خوش آمدید.

We may sound a little different – that’s

ممکن است کمی متفاوت به نظر برسیم - این به این

because we are not able to record in our normal

دلیل است که در طول شیوع ویروس کرونا قادر به ضبط در استودیوهای معمولی خود نیستیم

studios during the coronavirus outbreak.

.

In this programme, we have an expression that means

در این برنامه، عبارتی داریم که به این معنی است که

‘you enjoy something more than anything else you do'.

«از چیزی بیشتر از هر کاری که انجام می‌دهید لذت می‌برید».

Roy, you love video games, don’t you?

روی، تو عاشق بازی های ویدیویی هستی، اینطور نیست؟

Yes, I love them!

بله، من آنها را دوست دارم!

I play them all the time!

من همیشه آنها را بازی می کنم!

I know!

میدانم!

You live for video games!

شما برای بازی های ویدیویی زندگی می کنید!

No, I’m an English Teacher.

نه، من یک معلم انگلیسی هستم.

Teaching English is my job.

تدریس زبان انگلیسی شغل من است.

I don’t play video games for a living!

من برای امرار معاش بازی های ویدیویی بازی نمی کنم!

Roy, I said live for video games, which means

روی، گفتم برای بازی های ویدیویی زنده، یعنی

you enjoy them more than anything else.

بیشتر از هر چیز دیگری از آنها لذت می بری.

Some

برخی از

people live for art, or they live for sports.

مردم برای هنر زندگی می کنند یا برای ورزش زندگی می کنند.

Ahhh got you.

آهان متوجه شدم

I understand. And what do you live for, Feifei?

من میفهمم. و برای چی زندگی میکنی فیفی؟

I live for music.

من برای موسیقی زندگی می کنم. به همین

That’s why I always listen

دلیل است که من همیشه

to my MP3 player when you’re speaking!

هنگام صحبت کردن به پخش کننده MP3 خود گوش می دهم!

Now, let’s have a look at these examples.

حالا بیایید نگاهی به این نمونه ها بیندازیم.

Martin loves art so much.

مارتین هنر را بسیار دوست دارد.

He lives for painting.

او برای نقاشی زندگی می کند.

Have you seen his new collection?

مجموعه جدید او را دیده اید؟

Cassandra adores doing sports.

کاساندرا ورزش کردن را دوست دارد.

She lives for football.

او برای فوتبال زندگی می کند.

Denzel loves playing and looking after his kids.

دنزل عاشق بازی و مراقبت از بچه هایش است.

He lives for his children.

او برای فرزندانش زندگی می کند.

He’s an amazing stay-at-home dad.

او پدری شگفت انگیز است که در خانه می ماند.

This is The English We Speak from BBC Learning

این The English We Speak از BBC Learning

English and we’re talking about the expression

English است و ما در مورد عبارت

‘to live for something’ which means you

«زندگی کردن برای چیزی» صحبت می کنیم که به این معنی است که شما

'really enjoy something'.

واقعاً از چیزی لذت می برید.

A lot of people also

بسیاری از مردم همچنین از

use it to say how excited they are for a specific event.

آن برای بیان اینکه چقدر برای یک رویداد خاص هیجان زده هستند استفاده می کنند.

Yes, for example you might say ‘I’m living

بله، برای مثال ممکن است بگویید "من

for the weekend’, or ‘I’m living for a party’.

برای آخر هفته زندگی می کنم" یا "من برای یک مهمانی زندگی می کنم".

Oh, did Neil invite you to his party?

اوه، آیا نیل شما را به مهمانی خود دعوت کرده است؟

I’m living for it!

من برای آن زندگی می کنم!

I thought we couldn’t have parties!?

فکر کردم نمیتونیم مهمونی بگیریم!؟

We all have to stay at home at the moment.

فعلا همه باید در خانه بمانیم.

Don’t be silly, Roy.

احمق نباش، روی.

It’s a virtual party.

این یک مهمانی مجازی است

All the cool people are doing it.

همه افراد باحال این کار را انجام می دهند.

Maybe that’s

شاید به همین

why you didn’t get invited.

دلیل است که شما دعوت نشدید.

I’ll let you

come to the virtual party as long as you don’t

تا زمانی که

do anything silly like last time!

مثل دفعه قبل کار احمقانه ای انجام ندهید به شما اجازه می دهم به مهمانی مجازی بیایید!

That wasn’t my fault!

این تقصیر من نبود!

I misunderstood the invite.

من دعوت را اشتباه متوجه شدم.

I thought it was a fancy-dress party.

فکر می کردم یک مهمانی با لباس فانتزی است.

It was Piotr’s wedding!

عروسی پیوتر بود!

You came dressed like Frankenstein’s monster!

تو مثل هیولای فرانکشتاین لباس پوشیده ای!

Oh well, at least I looked cool.

اوه خوب، حداقل ظاهرم باحال بود.

Some people said I was more

بعضی ها می گفتند من

interesting to look at than the bride!

از عروس جذاب ترم!

You looked ridiculous – no wonder people

مضحک به نظر می رسید - جای تعجب نیست که مردم

couldn’t stop staring at you!

نمی توانند از خیره شدن به شما دست بردارند!

Well, I am living for our chat on Friday at

خوب، من برای چت ما در روز جمعه در

the virtual party, Feifei!

مهمانی مجازی زندگی می کنم، فیفی!

Well, I might not hear you speaking, because

خوب، من ممکن است صحبت شما را نشنوم، زیرا

I’ll be listening to my MP3 player!

من به پخش کننده MP3 خود گوش خواهم داد!

Bye, Roy.

خداحافظ، روی.

Bye.

خدا حافظ.

Hello, I’m Jiaying.

سلام من جیایینگ هستم.

This is The English We Speak.

این انگلیسی ما صحبت می کنیم.

And hello, I’m Rob.

و سلام، من راب هستم.

I am so exhausted today!

امروز خیلی خسته ام!

I feel like I could fall asleep right now.

احساس می کنم همین الان می توانم بخوابم.

Tell me about it!

به من در مورد آن بگویید!

Well, I kind of just did.

خوب، من فقط انجام دادم.

You see,

ببینید،

I have been watching

من داشتم

a TV series, and last night I watched it

یک سریال تلویزیونی می دیدم و دیشب آنقدر آن را تماشا کردم

for so long that I didn’t get much sleep

که زیاد نخوابیدم

and now I feel really tired.

و اکنون واقعاً احساس خستگی می کنم.

No, Rob.

نه راب

I said ‘tell me about it’, but I

گفتم «درباره آن به من بگو»، اما

didn’t want to hear more about

نمی‌خواستم بیشتر از این بشنوم که

why you were tired.

چرا خسته شدی.

‘Tell me about it’

«درباره آن به من بگو»

is a fixed expression we use to mean

یک عبارت ثابت است که ما به این معنی است که

we agree with something that someone

با چیزی موافق هستیم که کسی

has just said, or to say you’ve had a

به تازگی گفته است، یا اینکه بگوییم شما

similar experience.

تجربه مشابهی داشته‌اید.

It can also be used

همچنین می تواند

to acknowledge a shared feeling or

برای تصدیق یک احساس یا

opinion about something.

نظر مشترک در مورد چیزی استفاده شود.

So, in this case,

بنابراین، در این مورد،

I meant to say that I’m also tired.

منظورم این بود که بگویم من هم خسته هستم.

Right. So, when you said ‘tell me about it’, you

درست. بنابراین، وقتی گفتی «درباره آن به من بگو»،

didn’t want me to tell you about it…

نمی‌خواستی در مورد آن به تو بگویم... می‌گفتی

you were saying you felt the same.

همین احساس را داری.

That’s a bit strange, isn’t it?

این کمی عجیب است، اینطور نیست؟

Well, Rob – language can be a bit

خوب، راب - زبان گاهی اوقات می تواند کمی

strange at times – especially with

عجیب باشد - به خصوص با

fixed expressions!

عبارات ثابت!

Tell me about it!

به من در مورد آن بگویید!

Right, we can talk

درست است،

more about it after these examples.

پس از این مثال ها می توانیم بیشتر در مورد آن صحبت کنیم.

When I told my boss I was working

وقتی به رئیسم گفتم

too much, she just said ‘tell me about it’.

بیش از حد کار می‌کنم، او فقط گفت «در مورد آن به من بگو».

You’re not happy with the new trilogy

از سه گانه جدید

of films?

فیلم ها راضی نیستید؟ به

Tell me about it.

من در مورد آن بگویید.

Tell me about it!

به من در مورد آن بگویید!

I know exactly what

من دقیقاً می دانم

you mean when you said the cricket

منظور شما از زمانی که گفتید

team wasn’t performing.

تیم کریکت بازی نمی کند چیست.

This is The English We Speak from

این The English We Speak از

BBC Learning English.

BBC Learning English است.

We’re talking

ما

about the expression ‘tell me about it’.

در مورد عبارت "به من در مورد آن بگویید" صحبت می کنیم.

We use it to say we agree with exactly

ما از آن استفاده می کنیم تا بگوییم دقیقاً با

what another person has said, to say

آنچه شخص دیگری گفته است موافق هستیم، برای گفتن اینکه

we’ve had a similar experience, or that

تجربه مشابهی داشته ایم، یا اینکه درباره چیزی

we have the same opinion or

همان عقیده یا

feeling about something.

احساسی داریم.

Yes!

آره!

So, seeing as I’m feeling really

بنابراین، با توجه به اینکه واقعاً احساس خستگی می کنم

tired, I think I might apply for a holiday.

، فکر می کنم ممکن است برای تعطیلات درخواست بدهم.

I need a nice break to help me to relax.

من به یک استراحت خوب نیاز دارم تا به من در آرامش کمک کند.

Tell me about it!

به من در مورد آن بگویید!

I think I’d go for a

فکر می‌کنم یک

week to a spa, turn off my phone and

هفته به یک اسپا بروم، تلفنم را خاموش کنم و

just disconnect from everything.

فقط از همه چیز جدا شوم.

What would you do?

شما چکار انجام خواهید داد؟

Well, you know that I mentioned that

خوب، می دانید که من به آن

TV series that I can’t stop watching?

سریال تلویزیونی اشاره کردم که نمی توانم از دیدن آن دست بکشم؟

The one you watched for so long

اونی که دیشب خیلی طولانی تماشا کردی و

last night that caused you to be tired today?

باعث شد امروز خسته بشی؟

Yes!

آره!

Well, I think I’d like to spend one

خب، فکر می‌کنم دوست دارم یک

week watching all of the episodes,

هفته را صرف تماشای همه قسمت‌ها کنم

and not go to bed once.

و یک بار به رختخواب نروم.

But Rob, if you do that, you’ll be

اما راب، اگر این کار را بکنی،

even more tired than you are now!

حتی از الان هم خسته تر خواهی بود!

Tell me about it!

به من در مورد آن بگویید!

The thing is, I just

مسئله این است که من

can’t stop watching it! It’s brilliant!

نمی توانم آن را تماشا نکنم! عالی است!

Oh, well, good luck with your holiday!

اوه، خوب، در تعطیلات خود موفق باشید!

Bye.

خدا حافظ.

Bye.

خدا حافظ.