Alice in Wonderland part 1: Down the rabbit-hole. Improve your English listening and vocabulary!

Hello. This is the story of an ordinary girl called Alice.

سلام. این داستان یک دختر معمولی به نام آلیس است.

Our story begins on an ordinary summer's day.

داستان ما در یک روز معمولی تابستانی شروع می شود.

Let's meet Alice: here she is, sitting next to the river with her sister

بیایید آلیس را ملاقات کنیم: او اینجاست،

on a very hot summer's afternoon. Her sister is reading a book, and with no-one to talk to,

در یک بعدازظهر بسیار گرم تابستان با خواهرش کنار رودخانه نشسته است. خواهرش در حال خواندن کتاب است و آلیس در حالی که کسی با او صحبت

Alice is bored and a bit sleepy. Soon, she'll be in a Wonderland full of strange

نمی کند بی حوصله است و کمی خواب آلود است. به زودی، او در سرزمین عجایب پر از

and wonderful adventures - but Alice doesn't know that yet.

ماجراهای عجیب و شگفت انگیز خواهد بود - اما آلیس هنوز این را نمی داند.

Ohh... there's nothing to do except lie on the grass and pick daisies. Shall I make a daisy

آه... کاری جز دراز کشیدن روی چمن ها و چیدن گل های مروارید وجود ندارد.

chain for my dear little Dinah? Oh... I don't know... It's sooo hot!

برای دینای کوچولوی عزیزم یک زنجیر گل مروارید درست کنم؟ اوه ... نمی دونم ... خیلی گرمه !

Oh dear! Oh dear! I'm late! I'm so very late! Oh dear! Oh dear!

اوه عزیزم! اوه عزیزم! من دیر کردم! خیلی دیر اومدم! اوه عزیزم! اوه عزیزم!

A white rabbit! A talking white rabbit? Perhaps. But a rabbit with a pocket-watch?

یک خرگوش سفید! یک خرگوش سفید سخنگو؟ شاید. اما یک خرگوش با ساعت جیبی؟

A rabbit with pockets?! I must see where he's going!

خرگوش جیب دار؟! باید ببینم کجا میره!

Alice had never seen a rabbit with a pocket, or a waistcoat, or a pocket-watch before.

آلیس قبلاً خرگوش جیبی یا جلیقه یا ساعت جیبی ندیده بود.

So, she ran after the rabbit as fast as she could,

بنابراین، او با حداکثر سرعت ممکن به دنبال خرگوش دوید

and when the rabbit jumped down a large rabbit hole, Alice jumped straight after him.

و وقتی خرگوش از سوراخ بزرگ خرگوش پرید، آلیس مستقیماً به دنبال او پرید.

Oohhhh... Either this hole is very deep - or I'm falling very slowly. And what a curious

اوهههه... یا این سوراخ خیلی عمیق است - یا من خیلی آهسته در حال سقوط هستم. و چه

rabbit-hole! Who would think a rabbit-hole would have bookshelves... and books...

سوراخ خرگوش عجیبی! چه کسی فکر می کند که یک سوراخ خرگوش قفسه های کتاب ... و کتاب ...

and maps... and jars of marmalade?

و نقشه ... و شیشه های مارمالاد داشته باشد؟

Alice fell down, down, down. She fell for so long that she began to think about Dinah,

آلیس افتاد، پایین، پایین. او آنقدر زمین خورد که به دینا،

her cat.

گربه اش فکر کرد.

Dinah will miss me tonight! I hope they'll remember her milk at tea-time. Dinah, my dear,

دینا امشب دلتنگ من خواهد شد! امیدوارم موقع چای خوردن شیرش را به خاطر بسپارند. دینا، عزیزم

I wish you were down here with me!

، کاش اینجا با من بودی!

Alice was beginning to feel quite sleepy when suddenly, her fall was over

آلیس کم کم احساس خواب آلودگی می کرد که ناگهان سقوط او به پایان رسید

and she found herself sitting on a pile of leaves and grass.

و خود را دید که روی تلی از برگ و علف نشسته است.

Ouch! Who's there?

آخ! کی اونجاست؟

Oh, my ears and whiskers! How late it's getting!!

آه، گوش و سبیل من! چقدر دیر شده!!

Wait! Please sir, wait a moment!

صبر کن! آقا خواهش میکنم یه لحظه صبر کن

The White Rabbit ran down a long tunnel. Alice ran after him. But when she reached the end

خرگوش سفید از یک تونل طولانی عبور کرد. آلیس دنبالش دوید. اما وقتی به

of the tunnel she found only a long hall with doors all the way round. Alice tried to open

انتهای تونل رسید، فقط یک سالن طولانی با درهای دور تا دور پیدا کرد. آلیس سعی کرد

the doors... but they were all locked. Then she saw a table with a tiny key on it.

درها را باز کند ... اما همه آنها قفل بودند. سپس میزی را دید که یک کلید کوچک روی آن بود.

These doors are all too big. There must be a smaller door somewhere. I wonder... hmmm,

این درها خیلی بزرگ هستند. باید جایی در کوچکتر باشد. من تعجب می کنم ... هوم ،

let me take a look behind this little curtain... Oh! A tiny little door! Let me try the key...

بگذار یک نگاهی به پشت این پرده کوچک بیندازم ... اوه! یک در کوچک کوچک! بگذار کلید را امتحان کنم...

What a beautiful garden! But how can I visit it? The door is so tiny... I can't even fit

چه باغ زیبایی! اما چگونه می توانم از آن بازدید کنم؟ در خیلی کوچک است... حتی نمی

my head through! Oh! It's no use. I wish I could fold up like a telescope! Wait a minute...

توانم سرم را از بین ببرم! اوه! فایده نداره کاش می توانستم مثل تلسکوپ تا شوم! یه لحظه صبر کن

What's this? It certainly wasn't here before. A bottle... I wonder what it is. Let me see the label.

این چیه؟ مطمئناً قبلاً اینجا نبود. یک بطری... تعجب می کنم که چیست. بگذارید برچسب را ببینم.

Hmmm: Drink me... Oh! Oh! Ohhhhhh!!!! What a curious feeling! I'm folding up like a telescope!

هوم: منو بنوش... اوه! اوه! اوههههه!!!! چه حس کنجکاویی! من مثل تلسکوپ تا می‌کنم!

And so she was! Alice got smaller and smaller until she was small enough to fit through

و او همینطور بود! آلیس کوچک‌تر و کوچک‌تر می‌شد تا اینکه به اندازه‌ای کوچک شد که از

the door. But she'd forgotten something ...

در عبور کرد. اما او چیزی را فراموش کرده بود

The key!

... کلید!

Alice was too small to reach the key on the table. She tried and tried to climb up the

آلیس کوچکتر از آن بود که به کلید روی میز برسد. او سعی کرد و سعی کرد از

table leg but it was too slippery. When she had tired herself out with trying, poor little

پای میز بالا برود اما خیلی لیز بود. آلیس کوچولوی بیچاره وقتی خودش را از تلاش خسته کرد،

Alice sat down and cried.

نشست و گریه کرد.

It's no use. I can't reach the key, so I can't get into the garden and that's that.

فایده نداره من نمی توانم به کلید برسم، بنابراین نمی توانم وارد باغ شوم و بس.

There's no use crying like that! Alice! I advise you to stop this minute! Oohh... what's this?

اینطور گریه کردن فایده ای ندارد! آلیس! من به شما توصیه می کنم این دقیقه را متوقف کنید! اوه... این چیه؟

A little glass box... with cake inside! Ooh: and there's a note. Eat me. Hmmm.

یه جعبه شیشه ای کوچولو... با کیک داخلش! اوه: و یک یادداشت وجود دارد. منو بخور هوم

I wonder if it will make me grow... If I grow, I will be able to reach the key. But what if it makes

در تعجبم که آیا باعث رشد من می شود... اگر رشد کنم، می توانم به کلید برسم. اما اگر

me even smaller? Well, if it makes me smaller, I will be able to creep under the door.

من را حتی کوچکتر کند چه؟ خوب، اگر من را کوچکتر کند، می توانم زیر در بخزم.

And Alice began to eat the cake. Did she grow big enough to reach the key?

و آلیس شروع به خوردن کیک کرد. آیا او آنقدر بزرگ شد که به کلید رسید؟

Or perhaps the cake made her small enough

یا شاید کیک او را به اندازه‌ای کوچک کرده بود

to creep under the door

که زیر

and into her beautiful garden.

در و باغ زیبایش خزیده باشد.

I'll tell you what happened next time.

دفعه بعد بهت میگم چی شد

Goodbye.

خداحافظ.