🎭 Strange bedfellows - Learn English vocabulary & idioms with Shakespeare Speaks

It's late in the evening.

اواخر غروب است.

William Shakespeare is visiting his actor friend Robert Harley.

ویلیام شکسپیر به دیدار دوست بازیگر خود رابرت هارلی می رود.

Will! Just one moment... I have to rescue the cat.

اراده! فقط یک لحظه... من باید گربه را نجات دهم.

It likes to sleep with the chickens and it gets locked in the henhouse... come on kitty...

دوست دارد با جوجه ها بخوابد و در مرغداری حبس می شود ... بیا بچه گربه

The cat sleeps with the chickens? That's unusual.

... گربه با جوجه ها می خوابد؟ این غیر معمول است.

It's strange, but they seem quite happy together.

عجیب است، اما آنها با هم کاملاً خوشحال به نظر می رسند.

So, Will, I've read your new play The Tempest

بنابراین، ویل، من نمایشنامه جدید توفان را خوانده ام

and I'm very excited about all the magic, the music and the monsters,

و از تمام جادو ، موسیقی و هیولاها،

and my character, Trinculo, the lost traveller:

و شخصیت من، ترینکولو، مسافر گمشده بسیار هیجان زده هستم:

it's a wonderful part. His meeting with Caliban: it's very interesting.

این بخش فوق العاده ای است. ملاقات او با کالیبان: خیلی جالب است.

Ah, yes, Caliban. Neither man nor fish - a weird sort of creature.

آه، بله، کالیبان. نه انسان و نه ماهی - یک موجود عجیب و غریب.

You put them both in a storm...

شما هر دو را در طوفان

Yes: it's an old trick but it's a good way to bring them together.

قرار دادید... بله: این یک ترفند قدیمی است اما راه خوبی برای گرد هم آوردن آنهاست.

Trinculo needs shelter and the strange, well, almost monstrous Caliban is wearing a gaberdine:

ترینکولو نیاز به سرپناه دارد و کالیبان عجیب و تقریبا هیولایی یک گابردین پوشیده است:

a large coat, big enough for both of them. Trinculo gets under it, safe and warm from the storm.

یک کت بزرگ، به اندازه کافی بزرگ برای هر دوی آنها. Trinculo به زیر آن می رسد، امان و گرم از طوفان.

But Trinculo isn't happy...

اما ترینکولو خوشحال نیست...

He's feeling very miserable. He actually says:

او خیلی احساس بدبختی می کند. او در واقع می گوید:

Alas, the storm is come again!

افسوس که دوباره طوفان آمد!

Alas, the storm is come again! My best way is to creep under his gaberdine;

افسوس، طوفان دوباره آمد! بهترین راه من خزیدن در زیر گابردین اوست.

there is no other shelter hereabouts: misery acquaints a man with strange bedfellows.

پناهگاه دیگری در اینجا وجود ندارد: بدبختی مردی را با یاران عجیب و غریب آشنا می کند.

Ohh, I do like that line: Misery acquaints a man with strange bedfellows.

اوه، من آن خط را دوست دارم: بدبختی مردی را با همسفران عجیب و غریب آشنا می کند.

When times are hard, people do things they don't normally do...

وقتی زمان سخت است، مردم کارهایی را انجام می دهند که معمولاً انجام نمی دهند...

We'll leave them there for now.

فعلاً آنها را آنجا رها می کنیم.

Israel, Hamas strange bedfellows when it comes to reining in ISIS in Gaza.

اسراییل، حماس همسفران عجیبی در مورد مهار داعش در غزه.

You think Miley Cyrus and Michael Bublé should write a song together?

فکر می کنید مایلی سایرس و مایکل بابله باید با هم آهنگ بنویسند؟

Well, they'd be strange bedfellows... but it might just work.

خوب، آنها همسفران عجیبی خواهند بود... اما ممکن است کار کند.

Now Will, it's getting late and there's a storm coming. You must stay with us tonight.

حالا ویل، دیر شده و طوفانی در راه است. باید امشب پیش ما بمونی

You can sleep in the henhouse - or you can share a bed with the Harley family.

می توانید در مرغداری بخوابید - یا می توانید با خانواده هارلی یک تخت مشترک داشته باشید.

Hmmm... To bed or not to bed: that is the question.

هوم... به رختخواب رفتن یا نخوابیدن: مسئله این است.