The psychology of greed ⏲️ 6 Minute English

Hello. This is Six Minute

سلام. این شش دقیقه

English from BBC Learning English.

انگلیسی از BBC Learning English است.

I'm Neil. And I'm Beth.

من نیل هستم. و من بث هستم.

I'm writing my birthday wish list,

دارم لیست آرزوهای تولدم را می نویسم،

Beth. Listen, I want a new laptop, a gold Rolex watch and a red sports car.

بث. گوش کن، من یک لپ‌تاپ جدید، یک ساعت رولکس طلایی و یک ماشین اسپرت قرمز می‌خواهم.

That is quite a lot,

این خیلی زیاد است،

Neil. Isn't that a bit greedy?

نیل. آیا این کمی حریص نیست؟

So what! Greed is good. We are genetically built to want things

پس چی! طمع خوب است. ما به طور ژنتیکی ساخته شده ایم تا چیزهایی را بخواهیم

that increase our social status. Power and material possessions like money,

که موقعیت اجتماعی ما را افزایش دهد. قدرت و دارایی های مادی مانند پول،

a nice house, a fast car and all that stuff.

یک خانه زیبا، یک ماشین سریع و همه این چیزها.

I'm not so sure Neil. Remember

من خیلی مطمئن نیستم نیل. به یاد داشته باشید که

greed is also one of the seven deadly sins.

طمع نیز یکی از هفت گناه کبیره است.

In this programme, we'll be discussing greed –

در این برنامه، ما در مورد حرص و آز بحث خواهیم کرد -

the desire to accumulate stuff,

میل به جمع آوری چیزها،

keep it for yourself and not share it with others.

آن را برای خود نگه دارید و آن را با دیگران به اشتراک نگذارید.

And of course, we'll be learning some useful new vocabulary as well.

و البته، ما چند واژگان مفید جدید را نیز یاد خواهیم گرفت.

But first I have a question for you, Beth.

اما ابتدا یک سوال از شما دارم، بث.

You reminded me of a famous quote by one of history's greatest leaders,

شما من را به یاد جمله معروف یکی از بزرگترین رهبران تاریخ انداختید،

'The world has enough for everyone's need, but not everyone's greed'.

"دنیا برای نیازهای همه کافی است ، اما نه طمع همه".

But who said it? Was it:

اما کی گفته؟ آیا این بود:

A. the Dalai Lama,

الف. دالایی لاما،

B. Mahatma Gandhi or C. Martin Luther King?

ب. مهاتما گاندی یا سی. مارتین لوتر کینگ؟

I think it was Mahatma Gandhi. OK, Beth.

فکر کنم مهاتما گاندی بود. باشه، بث

I'll reveal the correct answer at the end of the programme.

پاسخ صحیح را در پایان برنامه اعلام خواهم کرد.

At the neurological level,

در سطح عصبی،

greed is controlled by the reward centre of the brain.

حرص و آز توسط مرکز پاداش مغز کنترل می شود.

Greedy people feel good when they choose the stuff they want

افراد حریص وقتی چیزهایی را که می‌خواهند انتخاب می‌کنند احساس خوبی دارند

and this happens at the unconscious, emotional level of the brain

و این در سطح ناخودآگاه و احساسی مغز اتفاق می‌افتد

meaning there is little conscious awareness about how greedy actions

به این معنی که آگاهی هشیاری کمی در مورد اینکه چگونه اعمال حریصانه

might affect others or be unfair. What does this look like  

ممکن است بر دیگران تأثیر بگذارد یا ناعادلانه باشد وجود دارد. این

in real life? That's what University of California

در زندگی واقعی چگونه است؟ این همان چیزی است که

psychologist, Professor Paul Piff, investigated using the

پروفسور پل پیف، روانشناس دانشگاه کالیفرنیا، با استفاده از

classic family board game, Monopoly. The game was rigged to give one

بازی کلاسیک رومیزی خانوادگی، Monopoly، بررسی کرد. این بازی به گونه‌ای ساخته شده بود که به یک

'rich' player an advantage by letting them roll two dice

بازیکن «ثروتمند» با اجازه دادن به آنها دو تاس

instead of one, and collecting twice as much money as the poor player

به جای یک تاس و جمع‌آوری دو برابر پول بازیکن فقیر

when passing Go.

در هنگام پاس دادن به Go، مزیت بدهد.

So, what happened when Professor Piff asked the 'rich' players why they had

بنابراین، چه اتفاقی افتاد که پروفسور پیف از بازیکنان «ثروتمند» پرسید که چرا به

inevitably won the fixed game?

ناچار در بازی ثابت برنده شده‌اند؟

Listen to the answer he gave to BBC

به پاسخی که او به

Radio 4 programme, Seven Deadly Psychologies:  

برنامه هفت روان‌شناسی مرگبار رادیو بی‌بی‌سی 4 داد گوش دهید:

...they took credit for their wins.

... آنها اعتبار بردهای خود را به عهده گرفتند.

They talked about how they'd controlled their own outcomes,

آنها در مورد اینکه چگونه نتایج خود را کنترل می کنند صحبت کردند،

they talked about how it was the decisions

آنها در مورد اینکه چگونه تصمیماتی که

they made that had led to their being ultimately victorious, and

گرفتند باعث پیروزی آنها در نهایت شد و

not the flip of a coin that randomly got them into that position of privilege

نه تلنگر سکه ای که آنها را به طور تصادفی در اولین موقعیت به آن موقعیت ممتاز رساند، صحبت کردند.

in the first place. Now, I don't know that

محل. حالا، نمی‌دانم که

this is a perfect model for how privilege,

این یک الگوی کامل برای نحوه عملکرد امتیاز،

success or wealth operates in everyday life.

موفقیت یا ثروت در زندگی روزمره است.

Some people indeed have worked themselves up by their bootstraps

برخی از مردم واقعاً خود را با بوت استرپ کار کرده اند

and get what they have because they worked hard...

و آنچه را که دارند به دست آورده اند زیرا سخت کار کرده اند...

Interestingly, the rich players took credit for winning.

جالب توجه است که بازیکنان ثروتمند به خاطر برنده شدن اعتبار می دانند.

If you take credit for something, you accept praise and recognition

اگر برای کاری اعتبار قائل شوید، برای انجام کاری ستایش و قدردانی را می پذیرید

for doing something, whether or not that praise and recognition is deserved.

، خواه آن ستایش و قدردانی مستحق باشد یا نباشد.

In fact, it was the fixed game that determined who would win and lose,

در واقع، این بازی ثابت بود که تعیین می کرد چه کسی برنده و چه کسی می باخت،

not anything the players did. Professor Piff uses the expression,

نه کاری که بازیکنان انجام دادند. پروفسور پیف از عبارت

the flip of a coin, to describe something which is based solely

تلنگر سکه برای توصیف چیزی استفاده می کند که صرفاً

on random chance, like when you flip a coin into the air.

بر اساس شانس تصادفی است، مانند زمانی که یک سکه را به هوا می زنید.

Whether it lands on heads or tails

این که روی سر فرود بیاید یا دم،

is pure luck. Yet

شانس محض است. با این حال

the winning players claimed they won

بازیکنان برنده ادعا کردند که به

thanks to their own skill and ability. Here,

لطف مهارت و توانایی خود برنده شدند. در اینجا،

Professor Piff uses

پروفسور پیف از یک

another idiom, to pull yourself up by your bootstraps,

اصطلاح دیگر استفاده می‌کند، تا خود را با چکمه‌های خود بالا بکشد،

meaning to improve your situation through your own hard work,

به این معنی که وضعیت خود را با کار سخت خود،

without help from anyone else. Worryingly,

بدون کمک دیگران، بهبود بخشید. به طور نگران کننده ای،

the experiment showed how feeling financially better off

این آزمایش نشان داد که چگونه احساس وضعیت مالی بهتر از

than others can easily change into feeling better than others. And

دیگران می تواند به راحتی به احساس بهتر از دیگران تبدیل شود. و

the reason behind these feelings could be what

دلیل پشت این احساسات می تواند چیزی باشد که

money buys you, especially one thing:

پول شما را می خرد، به خصوص یک چیز:

space. If you're rich,

فضا. اگر ثروتمند هستید،

you own a big house. At work

صاحب یک خانه بزرگ هستید. در محل کار

you have your own spacious, private office.

شما دفتر بزرگ و خصوصی خود را دارید.

You live in your own private bubble.

شما در حباب خصوصی خود زندگی می کنید. در

Here's Professor Piff, again talking with BBC

اینجا پروفسور پیف است که دوباره با رادیو بی بی سی

Radio 4’s, Seven Deadly Psychologies:

4، هفت روانشناسی مرگبار صحبت می کند:

People who are well-off are just more socially independent.

افرادی که ثروتمند هستند فقط از نظر اجتماعی مستقل تر هستند.

They don't need others in their lives as much,

آنها در زندگی خود به دیگران نیازی ندارند

and when you don't need others,

و وقتی شما به دیگران نیاز ندارید،

well, your empathy might suffer as a result.

ممکن است در نتیجه همدلی شما آسیب ببیند .

People who are well-off, and rich enough to do

افرادی که ثروتمند هستند و آنقدر ثروتمند هستند که بتوانند

what they want, rely on other people less. As a result,

آنچه را که می خواهند انجام دهند، کمتر به افراد دیگر متکی هستند. در نتیجه،

they may lack empathy – the ability to share someone else's feelings

آنها ممکن است فاقد همدلی باشند – توانایی به اشتراک گذاشتن احساسات دیگران

by imagining what it would be like to be them.

با تصور اینکه بودن آنها چگونه است.

Maybe it's not greed itself

شاید این خود حرص و آز نیست

that's bad, but the things we're greedy for. Being greedy for social justice

که بد است، بلکه چیزهایی است که ما به آنها طمع داریم. حریص بودن برای عدالت اجتماعی

or a clean environment is good,

یا محیطی پاک خوب است،

right? Something to be admired by the world leader in your question, Neil...

درست است؟ چیزی که رهبر جهان در سوال شما، نیل، قابل تحسین است...

Yes, I asked you

بله، از شما پرسیدم

who said 'The world has enough for everyone's need,

که گفتید "دنیا برای نیاز همه کافی است،

but not everyone's greed.'

اما طمع همه نه."

You said it was Mahatma Gandhi,

گفتی مهاتما گاندی بود

which was... the correct answer, Beth.

که جواب درست بود، بث.

OK, let's recap the vocabulary

خوب، بیایید واژگانی را که

we have learned from this programme,

از این برنامه آموخته ایم،

starting with stuff - an informal word for material possessions.

با چیزهایی شروع کنیم - یک کلمه غیررسمی برای دارایی های مادی.

To take credit for something means to allow people to believe

اعتبار گرفتن برای چیزی به معنای این است که به مردم اجازه دهید باور کنند

that something you did deserves praise or recognition.

که کاری که انجام داده اید مستحق ستایش یا قدردانی است.

The phrase, a flip of a coin,

عبارت، تلنگر سکه،

refers to an action or decision based on luck or random chance.

به یک اقدام یا تصمیم بر اساس شانس یا شانس تصادفی اشاره دارد.

If you pull yourself up by your bootstraps,

اگر خودتان را با چکمه هایتان بالا بکشید، بدون کمک دیگران، با تلاش خودتان،

you improve your situation through your own efforts,

وضعیت خود را بهبود می بخشید

without help from anyone else.

.

Someone who is well-off

کسی که وضع مالی خوبی دارد

is rich enough to be able to have most of what they want.

آنقدر ثروتمند است که بتواند بیشتر خواسته هایش را داشته باشد.

And finally, empathy means experiencing someone else's feelings

و در نهایت، همدلی به معنای تجربه احساسات دیگران

by putting yourself in their place. Once again

با قرار دادن خود به جای اوست. یک بار دیگر

our six minutes are up.

شش دقیقه ما تمام شد.

Join us again soon for more trending topics and useful vocabulary here

به زودی دوباره برای موضوعات پرطرفدار و واژگان مفید در اینجا

at Six Minute

در شش دقیقه

English. Goodbye

انگلیسی به ما بپیوندید.

for now. Goodbye!

فعلا خدانگهدار. خداحافظ!