🎭 All that glisters is not gold - Learn English vocabulary & idioms with 'Shakespeare Speaks'

It was a sunny afternoon.

بعدازظهر آفتابی بود.

William Shakespeare is working on his play The Merchant of Venice. His daughter comes to see him.

ویلیام شکسپیر در حال کار بر روی نمایشنامه خود به نام تاجر ونیز است. دخترش به دیدنش می آید.

Father, look at my new ring! Isn't it lovely, gold and shiny...

بابا به حلقه جدیدم نگاه کن دوست داشتنی و طلایی و براق نیست...

Dear daughter, it is very beautiful. Where did you get such a pretty thing?

دختر عزیزم خیلی زیباست. از کجا گیر آوردی به این زیبایی؟

From the market. It was much cheaper than the gold merchant!

از بازار. خیلی ارزانتر از تاجر طلا بود!

Is it real gold?

آیا طلای واقعی است؟

Yes, of course!

بله حتما!

So, my dear daughter, why is your finger green?

پس دختر عزیزم چرا انگشتت سبزه؟

Oohhhh!

اوهههه!

My dear daughter, you have a lot to learn... sit with me while I work.

دختر عزیزم تو چیزهای زیادی برای یادگیری داری... تا من کار می کنم پیش من بنشین.

The Merchant of Venice. The Prince of Morocco wants to marry the beautiful Portia.

تاجر ونیزی. شاهزاده مراکش می خواهد با پورتیا زیبا ازدواج کند.

But first, he must choose between three boxes: one made of gold, the second of silver,

اما ابتدا باید بین سه جعبه یکی را انتخاب کند: یکی از طلا، دومی از نقره

and the third, of cheap lead.

و سومی از سرب ارزان قیمت.

Only one of the boxes contains a picture of Portia,

فقط یکی از جعبه ها حاوی عکس پورتیا است

and if the Prince chooses the wrong one, he cannot marry her.

و اگر شاهزاده عکس اشتباهی را انتخاب کند، نمی تواند با او ازدواج کند.

So, dear daughter, which box does he choose?

پس دختر عزیز کدام جعبه را انتخاب می کند؟

The gold box! Is it real gold?

جعبه طلا! آیا طلای واقعی است؟

He chooses the gold box indeed, and indeed it is real gold.

او جعبه طلا را واقعاً انتخاب می کند و در واقع طلای واقعی است.

The Prince believes that only the most beautiful box can hold a painting of the beautiful Portia.

شاهزاده معتقد است که فقط زیباترین جعبه می تواند تابلوی زیبای پورتیا را در خود جای دهد.

But in fact, it holds not a picture, but a scroll with these words:

اما در واقع، نه یک تصویر، بلکه یک طومار با این کلمات وجود دارد:

All that glisters is not gold...

هر چه می درخشد طلا نیست...

All that glisters is not gold; Often have you heard that told:

هر چه می درخشد طلا نیست. بارها شنیده‌اید که می‌گویند:

Many a man his life hath sold But my outside to behold:

خیلی از آدم‌ها زندگی‌اش را فروخته‌اند، اما بیرون من را ببینم:

He thought that because the box is beautiful on the outside,

او فکر می‌کرد که چون جعبه از بیرون

something beautiful must be inside... he was wrong.

زیباست، باید چیز زیبایی درونش باشد... اشتباه می‌کرد.

We'll leave them there for now.

فعلاً آنها را آنجا رها می کنیم.

Well that car looks fantastic, but all that glitters is not gold. Check the engine before you buy it.

خوب آن ماشین فوق العاده به نظر می رسد، اما تمام آن چیزی که می درخشد طلا نیست. قبل از خرید موتور آن را بررسی کنید.

Oh father, will you buy me a real gold ring? Pleeeeeaase?

ای پدر، برای من یک انگشتر طلای واقعی می خرید؟ Pleeeeaase؟

Hmmm... to buy, or not to buy: that is the question.

هوم... خریدن یا نخریدن: مسئله این است.