BOX SET: English vocabulary mega-class! 😍 Learn 8 English 'expressions with 'on' in 20 minutes!

Hello and welcome to The English We Speak.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید.

I'm Feifei ... ...and I'm Neil.

من فیفی هستم... ...و نیل هستم.

I hear we have a new recruit joining

شنیده ام که امروز یک نفر جدید به

our team today.

تیم ما می پیوندد.

Yes, we have. It's good to

بله ما داریم.

have someone new in the team.

داشتن یک نفر جدید در تیم خوب است.

Yes, soon he'll be able to do all

بله، به زودی او قادر خواهد بود تمام

those mundane tasks I usually have to do.

آن کارهای پیش پاافتاده ای را که من معمولاً باید انجام دهم، انجام دهد.

I hope you don't mean

امیدوارم منظورتون

presenting this programme?!

ارائه این برنامه نباشه؟!

Of course not!

البته که نه!

Anyway, before he does

به هر حال، قبل از اینکه او کاری انجام دهد،

anything we need to do some onboarding.

ما باید مقداری سوار شدن را انجام دهیم.

You mean like getting on board a ship?

یعنی سوار کشتی می شوید؟ به

Sort of.

نوعی

Onboarding - in business terms - is

Onboarding - در اصطلاح تجاری - در

about a new employee

مورد یک کارمند جدید است که

familiarising themselves

خود را

with the business and

با تجارت آشنا می کند و

ensuring they have the right skills and

اطمینان می دهد که مهارت ها و

knowledge to do their job.

دانش مناسب برای انجام کار خود را دارد.

So, we need to make our new recruit

بنابراین، ما باید کاری کنیم که استخدام جدیدمان

feel at home.

احساس کند در خانه است.

I can do that - but let's

من می توانم این کار را انجام دهم - اما اجازه دهید

have some other examples of onboarding first.

ابتدا نمونه های دیگری از سوار شدن را داشته باشیم.

We're onboarding some

ما امروز در حال جذب تعدادی از

new recruits today, so please make them welcome.

افراد جدید هستیم، بنابراین لطفاً از آنها استقبال کنید.

The onboarding process

فرآیند نصب

includes learning this new

شامل یادگیری این

computer software program.

برنامه نرم افزاری جدید کامپیوتری است.

A familiarisation day is part of our onboarding

یک روز آشنایی بخشی از استراتژی حضور ما

strategy for all new employees.

برای همه کارمندان جدید است.

This is The English We Speak

این The English We Speak

from BBC Learning English,

از BBC Learning English است،

and we're talking about

و ما در مورد

'onboarding', which is the

"onboarding" صحبت می کنیم، که

process of a new employee

فرآیند عادت کارمند جدید

getting used to the job at the business.

به شغل در کسب و کار است.

Neil, how are you going to help

نیل، چگونه می‌خواهی

with the onboarding?

به نصب کمک کنی؟ می

I can show him where the

توانم به او نشان دهم

canteen is, where the

غذاخوری کجاست،

biscuits are stored and

بیسکویت ها کجا ذخیره می شوند و

how the coffee machine works.

دستگاه قهوه ساز چگونه کار می کند.

So, he can make you coffee!

بنابراین، او می تواند برای شما قهوه درست کند!

I don't think that's how

من فکر نمی‌کنم که

onboarding is supposed to work.

Onboarding اینطوری کار کند.

It's more about learning how to do the job.

بیشتر در مورد یادگیری نحوه انجام کار است.

OK, I'll show him how to do all my boring tasks.

خوب، من به او نشان خواهم داد که چگونه تمام کارهای خسته کننده ام را انجام دهد.

And then what will you do

و پس از آن چه خواهید کرد

afterwards - make the coffee?

- قهوه را درست کنید؟

Probably!

شاید!

Do you want one now?

الان یکی میخوای؟

Yes, please.

بله لطفا.

Hello and welcome to The English We Speak.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید.

I'm Feifei and joining me is Rob...

من فیفی هستم و راب به من می پیوندد...

Hello!

سلام!

Hey, Feifei.

هی فیفی آیا

Have you heard the news?

این خبر را شنیده اید؟

Gossip, you mean.

یعنی شایعه.

No, no - it's true!

نه، نه - درست است! به

We've been given the day off!

ما یک روز مرخصی داده اند!

So, sorry, I'm not going to hang

بنابراین، متاسفم، من قصد ندارم در

around - I'm off to the beach.

اطراف بچرخم - من به ساحل می روم.

Hold on!

صبر کن!

Who says?

کی میگه

Neil. He said the boss told him that

نیل. گفت رئیس به او گفته که

we've all worked so hard we don't have to

همه ما آنقدر زحمت کشیده ایم که امروز مجبور نیستیم

work today!

کار کنیم!

Hmm.

هوم

It sounds like a wind-up

این برای من مانند یک باد-آپ به نظر می رسد

to me - a wind-up is another way

- باد کردن راه دیگری

of saying 'a trick or joke'.

برای گفتن "یک حقه یا شوخی" است.

I'm sure Neil was joking!

مطمئنم نیل شوخی کرده بود!

April Fool, Feifei!

اردیبهشت، فیفی!

I was joking!

شوخي كردم!

I wanted to trick you - to see

می‌خواستم فریبت بدهم - ببینم

if you'd leave the office

دفتر را ترک می‌کنی

and... take the day off.

و... روز مرخصی بگیر.

Ha ha, very funny.

هاها خیلی خنده دار بود.

Well, actually, I have

خب، در واقع، من

got the day off today.

امروز یک روز تعطیل دارم.

So the joke is on you, and it starts now.

بنابراین شوخی با شماست و از هم اکنون شروع می شود.

Goodbye.

خداحافظ.

Feifei, where are you going?

فیفی کجا میری؟

Come back and explain what 'the joke is on you' means...

برگرد و توضیح بده "شوخی با توست" یعنی چه...

please!

لطفا!

...OK, Rob!

... باشه، راب!

When 'the joke is on

وقتی "شوخی با

someone', it means the person

کسی است"، به این معنی است که شخصی

who has tried to make you look silly has

که سعی کرده شما را احمق نشان دهد، در نهایت

ended up looking silly themselves.

خودش احمقانه به نظر می رسد.

The joke has backfired.

شوخی نتیجه معکوس داده است.

And now you look silly, Rob.

و حالا تو احمقانه به نظر میرسی، راب.

Point made, Feifei.

اشاره کرد، فیفی.

Here are some

more examples of this phrase in action...

در اینجا چند

نمونه دیگر از این عبارت در عمل آورده شده است... دیزی

Daisy laughed at my 'terrible' dress sense,

به حس لباس "وحشتناک" من خندید،

until she found out I was

تا اینکه متوجه شد من

wearing a designer dress -

یک لباس طراحی پوشیده ام -

I guess the joke's on her now!

حدس می زنم اکنون شوخی برای او باشد!

Ha, you thought I'd never beat your

هه، تو فکر کردی که من هرگز

time for completing the marathon.

وقتت را برای کامل کردن ماراتن شکست نخواهم داد.

But I have, so the joke's on you!

اما من دارم، پس شوخی با شماست!

I know you were trying to be funny

می‌دانم که

by saying I'd never pass my exam.

با گفتن اینکه من هرگز امتحانم را قبول نمی‌کنم، سعی می‌کردی خنده‌دار باشی.

But now you're the only one who hasn't,

اما الان تو تنها کسی هستی که این کار را نکرده ای،

so the joke's on you, I'm afraid!

پس شوخی با توست، می ترسم!

This is The English We Speak from

این The English We Speak از

BBC Learning English and we're looking at

BBC Learning English است و ما به

the phrase 'the joke is on someone,'

عبارت "شوخی روی کسی است" نگاه می کنیم،

which means someone has tried

به این معنی که شخصی سعی کرده است

to make someone else look silly but

شخص دیگری را احمق جلوه دهد اما در نهایت

ended up looking silly themselves!

خودش احمقانه به نظر می رسد!

So this perfectly describes you, Rob - the

پس این کاملاً تو را توصیف می‌کند، راب -

joke about taking a day off is 'on you'.

شوخی در مورد گرفتن یک روز مرخصی "در توست".

I was just having a laugh at

در روز اول آوریل فقط داشتم می خندیدم

April Fool's Day.

.

But, hold on.

اما، دست نگه دارید

Where is everybody?

بقیه کجا هستن؟

The office is empty.

دفتر خالی است

Ha - not another one of your 'jokes'?

ها - یکی دیگر از "شوخی های" شما نیست؟

No, seriously - look, there's an email.

نه، جدی - نگاه کنید، یک ایمیل وجود دارد.

It says 'Due to a power failure the office

می گوید "به دلیل قطع برق، دفتر

is out of action.

از کار افتاده است."

You can all take the day off.'

همه شما می توانید روز را تعطیل کنید.

Ha, looks like we've all got a day off

ها، به نظر می رسد همه ما یک روز مرخصی داریم

after all - the jokes on you, Feifei!

- شوخی ها با تو، فیفی!

Ah well, enjoy your free time.

آهان، از اوقات فراغت خود لذت ببرید.

Fancy going to the beach?

دوست دارید به ساحل بروید؟

No, thanks.

نه ممنون.

Bye, Rob.

خداحافظ راب

I was joking.

شوخي كردم.

Bye.

خدا حافظ.

Hello and welcome to The English We Speak.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید.

I'm Feifei.

من فیفی هستم.

And I'm Rob.

و من راب هستم.

Feifei, feeling hungry?

فیفی، احساس گرسنگی؟

Rob, they smell amazing!

راب، آنها بوی شگفت انگیزی دارند!

Almost there.

تقریباً وجود دارد.

We're having a special treat today... waffles!

امروز یه غذای ویژه داریم... وافل!

Rob is making waffles: those lovely,

راب در حال ساخت وافل است: آن

crispy little cakes with raised squares on the surface.

کیک های کوچک ترد و دوست داشتنی با مربع های برجسته روی سطح.

Absolutely!

کاملا!

My favourite.

مورد علاقه من.

But what are we going to put on them?

اما ما قرار است چه چیزی را روی آنها بگذاریم؟

Oh that's simple: strawberries and syrup.

آه که ساده است: توت فرنگی و شربت.

What about you?

تو چطور؟

OK, I'm not so sure.

باشه، خیلی مطمئن نیستم

I mean, I used to

یعنی

always love them with honey and bananas.

همیشه آنها را با عسل و موز دوست داشتم.

But they do taste amazing with melted chocolate.

اما طعم آنها با شکلات ذوب شده شگفت انگیز است.

Or... with cream.

یا ... با خامه. می

You know, I recently tried one with

دانید، من اخیراً یکی را با

peanut butter: not a good experience.

کره بادام زمینی امتحان کردم: تجربه خوبی نیست.

I guess strawberries would be worth trying...

حدس می زنم توت فرنگی ارزش امتحان کردن را داشته باشد...

Or mango.

یا انبه.

But only if the mangoes are fresh...

اما فقط اگر انبه ها تازه باشند...

Rob?

راب؟

Yes?

آره؟

Can you stop waffling on?

آیا می توانید دست از وافل زدن بردارید؟

Ah, very clever.

آه خیلی باهوشه

Perfect time to use that phrase!

زمان مناسب برای استفاده از این عبارت!

I do need to stop waffling on, don't I?

من باید دست از وافل زدن بردارم، اینطور نیست؟

Yes, please.

بله لطفا.

To 'waffle on' means

وافل کردن به معنای

to talk and talk without saying anything

صحبت کردن و صحبت کردن بدون گفتن چیز

very useful or interesting.

بسیار مفید یا جالب است.

I am sometimes guilty of that.

من گاهی اوقات در آن مقصر هستم.

Let's hear a few more examples.

بیایید چند مثال دیگر بشنویم.

I think I did really badly in the interview.

فکر می کنم در مصاحبه خیلی بد عمل کردم.

I wasn't sure how to answer the

من مطمئن نبودم که چگونه به سؤالات پاسخ دهم

questions, so I just waffled on.

، بنابراین فقط ول کردم.

Meetings with Frank are frustrating.

ملاقات با فرانک خسته کننده است.

He always waffles on about unimportant things.

او همیشه در مورد چیزهای غیر مهم وافل می کند.

Someone needs to have a word with him.

یک نفر باید با او حرفی بزند.

I used to find her blog really interesting

قبلاً وبلاگ او را واقعاً جالب

and inspiring, but these days

و الهام‌بخش می‌دانستم، اما این روزها

she just waffles on about her pet tortoise.

او فقط در مورد لاک‌پشت خانگی‌اش صحبت می‌کند.

There we are.

ما آنجا هستیم.

To waffle on.

برای وافل کردن.

At least we don't waffle on in this programme,

حداقل ما در این برنامه وافل نمی کنیم،

do we Rob?

آیا ما راب می کنیم؟

Well, I must admit that sometimes

خوب، باید اعتراف کنم که گاهی اوقات

people have said I do talk rather a lot,

مردم می‌گویند که من خیلی زیاد صحبت می‌کنم،

especially when it's about travel or

مخصوصاً وقتی درباره سفر یا

languages... which reminds me I really

زبان صحبت می‌شود... که به من یادآوری می‌کند که واقعاً

should book my next holiday...

باید تعطیلات بعدی خود را رزرو کنم.

I've been considering Croatia, though I...

..

Rob?

غارت؟

Ah. Am I waffling on?

آه دارم وافل می کنم؟

I'm afraid so.

من می ترسم اینطور باشد.

Ooh, it's waffle time!

اوه، وقت وافل است!

Great. Hopefully these tasty

عالی. امیدواریم این

waffles will keep you quiet for a while.

وافل های خوشمزه مدتی شما را ساکت نگه دارند. آیا می

Are you saying the waffles will

گویید وافل ها

stop me waffling on?

مانع از وافل زدن من می شوند؟

Yup! Now, enough talk...

آره! حالا دیگه حرف بسه...

Oh, these waffles are delicious.

آخه این وافل ها خوشمزه اند.

Not bad, eh?!

بد نیست، نه؟!

Bye.

Bye.

خدا حافظ.

خدا حافظ.

Hello and welcome to The English We Speak with me, Feifei…

سلام و به The English We Speak with me، فیفی...

…and hello, I am Neil.

... و سلام، من نیل هستم.

Neil, was that a brand-new bike I saw you arrive on today?

نیل، آن دوچرخه کاملاً جدیدی بود که دیدم امروز با آن رسیدی؟

It was – thank you for noticing.

این بود - ممنون که توجه کردید.

It’s a racing bike with 21 gears and ‘go faster’ stripes on it.

این دوچرخه مسابقه ای با 21 دنده و نوارهای "سریع تر" روی آن است.

Nice – but didn’t you buy a new mountain bike last week?

خوب است - اما هفته گذشته دوچرخه کوهستان جدیدی نخریدید؟

I did, to go with the spare one I bought last month.

من این کار را کردم تا با یدکی که ماه گذشته خریدم، بروم.

I love bikes!

من عاشق دوچرخه هستم!

Neil, if you don’t mind me saying – you need to put the brakes on your spending.

نیل، اگر برایت مهم نیست که بگویم - باید ترمز هزینه هایت را بگیری.

Err, you want me to slow down?

آره، میخوای سرعتمو کم کنم؟

You think I’ll got too fast?

فکر می کنی من خیلی سریع می شوم؟

Not exactly.

نه دقیقا.

I’m talking about slowing down how much money you’re spending.

من در مورد کاهش سرعت پولی که خرج می کنید صحبت می کنم.

The expression ‘put the brakes on’ or ‘to put a brake

عبارت "ترمز گذاشتن" یا "ترمز

on’ something means to stop or slow down an activity.

گذاشتن" چیزی به معنای متوقف کردن یا کاهش سرعت یک فعالیت است.

So, Neil, would you like to hear some other people putting their brakes

خب، نیل، دوست داری بشنوی که بعضی‌ها

on something?

روی چیزی ترمز می‌کنند؟

Will it cost me anything?

آیا برای من هزینه ای خواهد داشت؟

No. They’re free!

نه. آنها رایگان هستند!

We’ve put the brakes on our plans to expand the

ما برنامه‌های خود را برای گسترش کسب‌وکار مهار کرده‌ایم

business – there’s not enough demand anymore.

- دیگر تقاضای کافی وجود ندارد.

Let’s put the brakes on our holiday plans –

بیایید برنامه های تعطیلات خود را ترمز کنیم -

we haven’t got enough money at the moment.

ما در حال حاضر پول کافی نداریم.

The company’s putting the brakes on recruitment because of the economic downturn.

این شرکت به دلیل رکود اقتصادی، استخدام را ترمز می کند.

This is The English We Speak from BBC Learning English.

این The English We Speak از BBC Learning English است.

We’re learning about the phrase ‘put the brakes on’ something,

ما در مورد عبارت "ترمز گذاشتن روی چیزی" یاد می گیریم

which means to slow down or stop an activity.

که به معنای کاهش سرعت یا متوقف کردن یک فعالیت است.

And Neil, I think you’re buying too many bikes,

و نیل، من فکر می‌کنم شما دوچرخه‌های زیادی می‌خرید،

so you need to put the brakes on your spending.

بنابراین باید هزینه‌های خود را ترمز کنید.

Good advice, Feifei!

نصیحت خوب فیفی!

You know what?

میدونی چیه؟

I’m going to sell them – what do I need three bikes for?

من می خواهم آنها را بفروشم - سه دوچرخه برای چه چیزی لازم دارم؟

Finally, Neil has listened to me.

بالاخره نیل به من گوش داد.

He’s going to sell his bikes!

او می خواهد دوچرخه هایش را بفروشد!

That’s right.

درست است.

I’m going to put the brakes on cycling and start a new hobby…

من قصد دارم دوچرخه سواری را ترمز کنم و سرگرمی جدیدی را شروع کنم ...

I’m going to get an e-scooter – much quicker!

من یک اسکوتر الکترونیکی می گیرم - خیلی سریعتر!

More spending!

خرج بیشتر!

I’m going to put a brake on giving you advice – you never listen.

من قصد دارم برای مشاوره دادن به شما ترمز کنم - شما هرگز گوش نمی دهید.

Sorry, what did you say?

ببخشید چی گفتی

Bye, Neil!

خداحافظ نیل!

Hello and welcome to The English We Speak

سلام و به The English We Speak

with me, Feifei…

with me، فیفی…

..and me, Roy.

..و من، روی خوش آمدید.

In this programme, we have an

در این برنامه، عبارتی داریم

expression which describes when someone has read the message

که توصیف می کند زمانی که شخصی پیامی را که

you’ve sent them, but hasn’t replied.

شما برای او ارسال کرده اید خوانده است، اما پاسخی نداده است.

That reminds me, Roy - did you get my message yesterday?

این به من یادآوری می کند، روی - آیا پیام من را دیروز دریافت کردی؟

Oh… yes, I did.

اوه… بله، انجام دادم.

I read it and then

من آن را خواندم و بعد

totally forgot to answer you.

کاملاً فراموش کردم به شما پاسخ دهم.

Was it something important?

چیز مهمی بود؟

I can’t believe it!

من نمی توانم آن را باور کنم!

You completely ignored my message.

شما پیام من را کاملا نادیده گرفتید.

I got left on read!

من مانده ام در خواندن!

What’s the colour ‘red’ got to do with

رنگ "قرمز" چه ربطی به

the fact I forgot to reply?

این واقعیت دارد که فراموش کردم پاسخ بدهم؟

Red is actually my favourite colour.

قرمز در واقع رنگ مورد علاقه من است.

Not red the colour, but ‘read’ as in the

رنگ قرمز نیست، اما "خوانده" مانند

past of ‘read’.

گذشته "خوانده" است.

Ahhh, got you.

آهان، متوجه شدم

Sorry, I didn’t mean to leave you on read.

متاسفم، نمی خواستم شما را در خواندن رها کنم.

It’s just I was in the middle

فقط من وسط یه

of something … and then I got distracted, and then…

چیزی بودم… و بعد حواسم پرت شد و بعد…

OK. Roy. I understand!

باشه. روی. من میفهمم!

What was so important that you couldn’t reply?

چه چیزی آنقدر مهم بود که نتوانستید پاسخ دهید؟

I was eating a really nice banana, and

داشتم یک موز خیلی خوب می خوردم، و

then I just forgot… sorry.

بعد یادم رفت... ببخشید.

That’s a terrible excuse – it’s

این یک بهانه وحشتناک است - این

a good thing we’re friends or I might think

چیز خوبی است که ما با هم دوست هستیم یا ممکن است فکر کنم

you were ignoring me.

شما مرا نادیده می‌گیرید.

Anyway, let’s listen to these examples…

به هر حال، بیایید به این مثال‌ها گوش کنیم...

I can’t believe I was left on read.

باورم نمی‌شود که در خواندن مانده‌ام.

I sent him a message and I can see he’s looked

من به او پیام دادم و می توانم ببینم که او

at it, but he hasn’t replied!

به آن نگاه کرده است، اما او پاسخی نداده است!

My partner always leaves me on read.

شریک زندگی من همیشه مرا در حال خواندن رها می کند.

They get really distracted and then don't message

آنها واقعاً حواسشان پرت می شود و بعد به من پیام نمی دهند

me back.

.

You shouldn’t assume the worst if you get left on read.

اگر در خواندن رها شوید، نباید بدترین را تصور کنید.

If someone reads your message

اگر شخصی پیام شما را بخواند

and doesn’t reply, they might be really

و پاسخی ندهد، ممکن است واقعاً

busy and planning to respond later.

مشغول باشد و قصد دارد بعداً پاسخ دهد.

This is The English We Speak from BBC Learning

این The English We Speak از BBC Learning

English and we’re talking about the expression

English است و ما در مورد عبارت

‘left on read’.

"لفت در خواندن" صحبت می کنیم.

We use this when someone

وقتی کسی

has read a message, but hasn’t replied.

پیامی را خوانده، اما پاسخ نداده است، از این استفاده می‌کنیم.

So, were you really eating a banana and that’s

بنابراین، آیا واقعاً موز می‌خوردید و به همین

why you left me on read?

دلیل مرا رها کردید که مطالعه کنم؟

Yeah, sorry.

آره ببخشید

Well, I was also playing video

خب، من هم داشتم بازی های ویدیویی انجام می دادم

games which might have been the main reason.

که شاید دلیل اصلی آن بود.

Haha – I knew it!

هاها - میدونستم!

Well the next time I want

خب دفعه بعد که می‌خواهم

to offer you free tickets to the ‘Rob’s

بلیط‌های رایگان

Rolling Biscuit’ rock concert, hopefully

کنسرت راک Rob's Rolling Biscuit را به شما پیشنهاد کنم، امیدوارم

you’ll reply and not just leave me on read!

پاسخ دهید و من را در خواندن رها نکنید!

What!?! Free tickets?!

چی!؟! بلیط رایگان؟!

Let me read the message again!

بگذار دوباره پیام را بخوانم! آیا

Can I still have the tickets?

هنوز می توانم بلیط ها را داشته باشم؟

Sorry, it’s too late now.

ببخشید الان خیلی دیره

I gave them to Neil.

آنها را به نیل دادم.

He didn’t leave me on read.

او مرا در خواندن رها نکرد.

Hello and welcome to The English We Speak with me, Feifei

سلام و به The English We Speak with me، فیفی

and me, Roy.

و من، روی خوش آمدید.

We may sound a little different – that’s

ممکن است کمی متفاوت به نظر برسیم - این به این

because we are not able to record in our normal

دلیل است که در طول شیوع ویروس کرونا قادر به ضبط در استودیوهای معمولی خود نیستیم

studios during the coronavirus outbreak.

.

In this programme, we have a phrase that means

در این برنامه، عبارتی داریم که به معنای

to keep talking about something - usually

ادامه صحبت کردن در مورد چیزی است - معمولاً

in a boring or annoying way.

به روشی خسته کننده یا آزاردهنده.

You kept talking about some band this morning.

امروز صبح مدام در مورد گروهی صحبت می کردی. به

What were you banging on about?

چه چیزی می زدی؟

What do you mean ‘banging on’?

منظورت از "تپ زدن" چیه؟

I wasn’t hitting anything this morning with a pan!

امروز صبح با تابه به چیزی نمی زدم!

I was just talking about music with Neil.

من فقط در مورد موسیقی با نیل صحبت می کردم.

Exactly! You were talking about it so much,

دقیقا! شما خیلی در مورد آن صحبت می کردید

and I was trying to work.

و من سعی می کردم کار کنم.

‘Banging on about something’ isn’t literal,

«تپ زدن در مورد چیزی» به معنای واقعی کلمه نیست،

and why would you mention a pan?!

و چرا به یک ماهیتابه اشاره می کنید؟!

It means you were talking about something to

یعنی در مورد چیزی صحبت می کردید تا

a level that it became annoying.

حدی که آزاردهنده شد.

Ahhh, the way in which you kept talking about

آهان، روشی که مدام در مورد

that film ‘Unicorns Eat Bananas in the Stars’!

آن فیلم «تک شاخ ها در ستاره ها موز می خورند» صحبت می کردید!

You banged on about it so much last week that

هفته گذشته آنقدر در مورد آن صحبت کردید که

people left the room.

مردم اتاق را ترک کردند.

That film is amazing.

آن فیلم شگفت انگیز است.

Feifei, you kept giving people spoilers, and

فیفی، تو مدام به مردم اسپویل می‌دادی، و

nobody went to see the film in the end because

در آخر هیچ‌کس به دیدن فیلم نرفت، چون مدام

you kept banging on about everything that happened.

در مورد هر اتفاقی که افتاده بود سر و صدا می‌کردی .

Well, that’s your opinion, Roy.

خب، این نظر شماست، روی.

Anyway, let’s listen to these examples…

به هر حال، بیایید به این مثال‌ها گوش کنیم...

My friend keeps banging on about where he’s

دوست من

going to go when he buys his new car.

وقتی ماشین جدیدش را می‌خرد، مدام به این موضوع سر و صدا می‌کند که قرار است به کجا برود.

It’s really frustrating.

واقعا ناامید کننده است.

That person on the bus was really annoying.

آن شخص در اتوبوس واقعاً آزاردهنده بود.

She kept banging on about how the prices had gone up.

او مدام در مورد چگونگی افزایش قیمت ها صحبت می کرد .

Will you please stop banging on about my project!?

آیا لطفاً از سر زدن به پروژه من دست بردارید!؟

If you think you could do a better job,

اگر فکر می کنید می توانید کار بهتری انجام دهید، می

you can do my work for me.

توانید کار من را برای من انجام دهید.

This is The English We Speak from BBC Learning

این The English We Speak از BBC Learning

English and we’re talking about the expression

English است و ما در مورد عبارت

‘bang on about something’, which is used

"bang on about something" صحبت می کنیم، که

to say that someone is talking about something

برای گفتن اینکه شخصی در مورد چیزی

so much that it is annoying or irritating.

آنقدر صحبت می کند که آزاردهنده یا آزاردهنده است استفاده می شود.

Sorry, Feifei.

ببخشید فیفی

I didn’t mean to say you

من نمی خواستم بگویم شما

were banging on about that film.

در مورد آن فیلم به شدت انتقاد می کنید.

Everyone did love your enthusiasm about it.

همه شور و شوق شما را در مورد آن دوست داشتند.

I’m sorry too, Roy.

من هم متاسفم، روی.

I just wanted to know

من فقط می خواستم

more about the band you were talking about,

در مورد گروهی که شما در مورد آن صحبت می کردید بیشتر بدانم،

so I found it annoying that I didn’t understand.

بنابراین برایم آزاردهنده بود که متوجه نشدم.

Well, next I’ll tell you more about it.

خوب، در ادامه بیشتر در مورد آن به شما خواهم گفت.

That’s OK.

این اشکالی ندارد.

I think I’ve heard enough about

فکر می کنم یک عمر به اندازه کافی در مورد

your taste in music for one lifetime,

سلیقه شما در موسیقی شنیده ام،

but thanks anyway.

اما به هر حال ممنون.

Bye, Roy.

خداحافظ، روی.

Bye.

خدا حافظ.

Hello and welcome to The English We Speak

سلام و به The English We Speak

with me, Feifei…

with me، فیفی...

…and me, Roy.

...و من، روی خوش آمدید.

In this programme, we have an expression to

در این برنامه، تعبیری برای

describe when someone is very tired and has

توصیف زمانی داریم که فردی بسیار خسته است و

used all their energy.

تمام انرژی خود را به کار برده است.

It can also be used

همچنین می تواند

for things when they’re out of battery or fuel.

برای چیزهایی که باتری یا سوخت آنها تمام شده است استفاده شود.

Speaking of which, Roy - you look exhausted!

در مورد آن، روی - شما خسته به نظر می رسید!

Thanks, Feifei!

با تشکر، فیفی!

Do I look that bad?

آیا من آنقدر بد به نظر می رسم؟

I do feel tired though!

هرچند احساس خستگی می کنم!

Roy, you look like you’re running on fumes.

روی، به نظر می‌رسی که از دود می‌روی.

You mean my car has run out of petrol?

یعنی بنزین ماشینم تموم شده؟

I usually say my car is running on fumes when the fuel

من معمولا وقتی سوزن سوخت خالی نشان داده می شود می گویم ماشینم با دود کار می کند

needle shows empty, but somehow the

، اما یک جورهایی

car keeps going!

ماشین به حرکت ادامه می دهد!

Yes, the phrase ‘running on fumes’ does

بله، عبارت «دویدن روی دود»

relate to cars, but we also use it to talk about people!

به خودروها مربوط می شود، اما ما از آن برای صحبت در مورد مردم نیز استفاده می کنیم! به

You look like you have no energy,

نظر می رسد که انرژی ندارید،

so you’re running on fumes!

بنابراین در حال دود کردن هستید!

I suppose I am.

من فکر می کنم من هستم.

It must be all the hard work

باید تمام تلاش

I’m doing to help people learn English.

من برای کمک به مردم در یادگیری زبان انگلیسی باشد.

Hard work?!

کار سخت؟! روز قبل

I saw you sleeping at your desk

دیدم پشت میزت میخوابی

the other day!

!

Exactly! I was so tired and running on fumes

دقیقا! آنقدر خسته بودم و از دود می دویدم

that I fell asleep!

که خوابم برد!

Hmmm anyway, let’s listen to these examples…

هوم، به هر حال، بیایید به این مثال ها گوش کنیم...

He’s been working so hard at work recently,

او اخیراً به شدت سر کار کار می کند،

he’s running on fumes.

او در حال دود است.

I’m worried about him.

من نگران او هستم.

Towards the end of the match, the footballer

در اواخر مسابقه، فوتبالیست

said she was running on fumes.

گفت که در حال دویدن است.

I was running on fumes yesterday.

دیروز داشتم روی دود می دویدم.

I couldn’t concentrate in the meeting.

نمی توانستم در جلسه تمرکز کنم.

This is The English We Speak from BBC Learning English.

این The English We Speak از BBC Learning English است.

We’re talking about the expression

ما در مورد عبارت

‘running on fumes’, which describes a

"دویدن روی دود" صحبت می کنیم، که موقعیتی را توصیف می کند

situation where you have no energy, but you

که در آن شما انرژی ندارید، اما

keep going.

ادامه می دهید.

So, why else are you so tired?

پس چرا اینقدر خسته ای؟

Well, I have a baby and he cries a lot.

خب من بچه دارم خیلی گریه میکنه

I spend all night looking after him, so I have

تمام شب را به مراقبت از او می گذرانم، بنابراین

no energy.

انرژی ندارم.

Ahhh, that makes sense.

آهان، این منطقی است.

Why didn’t you call

چرا با

me to say you you’d be in work later?

من تماس نگرفتی که بعداً سر کار بیای؟

Well my phone was running out of battery.

خب باتری گوشیم تموم شده بود

It was running on fumes.

روی دود کار می کرد. به

Sounds like everything in your life is

نظر می رسد همه چیز در زندگی شما در

running on fumes!

حال دود است!

You, your car, your phone!

تو، ماشینت، گوشیت!

True, but I’m really impressed you compared

درست است، اما من واقعاً تحت تأثیر قرار گرفتم که

me with a car earlier.

قبلاً من را با یک ماشین مقایسه کردید.

If I were a car, I’d

اگر من یک ماشین بودم،

probably be a really expensive sports car.

احتمالاً یک ماشین اسپورت واقعاً گران قیمت بودم.

Roy, if you were a car, you probably wouldn’t

روی، اگر ماشین بودی، احتمالاً

even have all four wheels.

حتی هر چهار چرخ را نداشتی.

Bye!

خدا حافظ!

Bye.

خدا حافظ.

Hello and welcome to The English We Speak.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید.

I’m Feifei.

من فیفی هستم

And I’m Neil.

و من نیل هستم

Hey Neil, would you like to try

هی نیل، دوست داری

one of my homemade cookies?

یکی از کوکی های خانگی من را امتحان کنی؟

Well, we shouldn't really eat while

خوب، ما واقعاً نباید در حین ارائه غذا بخوریم،

we're presenting but… go on then…

اما ... ادامه دهید ...

I made them last night and I thought I'd try them out on you!

من آنها را دیشب درست کردم و فکر کردم آنها را روی شما امتحان کنم!

You've got a sweet tooth so

تو دندون شیرینی داری پس

I know you can't resist!

میدونم نمیتونی مقاومت کنی!

OK then...

باشه پس...

Mmmm.

ممم.

Well, what do you think?

خوب، چی فکر میکنی؟

Well, they're… OK. Perhaps not the best I've ever had.

خوب، آنها… خوب هستند. شاید بهترین چیزی که تا به حال داشته ام نباشد.

Oh, so you think my cooking isn't great?

اوه، پس به نظر شما آشپزی من عالی نیست؟

Let's say it's something to chew on.

بیایید بگوییم این چیزی برای جویدن است.

Right!

درست!

So you're saying my homemade cookies are chewy?

پس شما می گویید کلوچه های خانگی من جویدنی هستند؟

No, I'm not. In fact, they're… crunchy.

نه من نیستم. در واقع، آنها … ترد هستند.

But when someone says they need to chew on something,

اما وقتی کسی می گوید که باید چیزی را بجود،

it's an informal way to say they

این یک روش غیررسمی است که می گوید

need to think about it before making a decision.

باید قبل از تصمیم گیری در مورد آن فکر کند.

Well, Neil, I will chew on a response to your insult

خوب، نیل،

about my cooking while we hear some examples…

در حالی که نمونه هایی را می شنویم، پاسخی به توهین شما در مورد آشپزی من می زنم...

Our extension plans are great

برنامه های توسعه ما عالی هستند،

but we need to chew on

اما باید

it before we give them the go-ahead.

قبل از اینکه به آنها اجازه دهیم، آن را بجویم.

Hmm, it's very expensive to fly

هوم، پرواز

to Australia for a holiday.

به استرالیا برای تعطیلات بسیار گران است.

Let's chew on it, shall we?

بیایید آن را بجویم، نه؟

My boyfriend asked me to marry

دوست پسرم از من خواست با

him and I said I'd chew on it.

او ازدواج کنم و من گفتم آن را می جوم. به

He didn't seem that pleased!

نظر می رسید که او چندان راضی نبود!

This is The English We Speak

این همان The English We Speak است

and Neil has been using the expression 'to chew on something'

و نیل از عبارت «جویدن چیزی»

or 'something to chew on' which means to

یا «چیزی برای جویدن» استفاده می‌کند که به معنای

'think about something before making a decision'.

«فکر کردن درباره چیزی قبل از تصمیم‌گیری» است.

And Neil, I've

و نیل، من

made a decision about what to say to you!

تصمیم گرفتم که به تو چه بگویم!

Oh yes?

آه بله؟

If you don't like my cooking,

اگر آشپزی من را دوست ندارید،

I will not be inviting you to my dinner party tonight.

امشب شما را به مهمانی شام دعوت نمی کنم.

Oh Feifei!

ای فیفی!

Ah well, at least I'll avoid your cooking.

آه خوب، حداقل من از آشپزی شما اجتناب می کنم.

I’m not cooking.

من آشپزی نمی کنم

We're getting a takeaway curry and lots of wine.

ما یک کاری غذای آماده و مقدار زیادی شراب دریافت می کنیم.

I suppose you could come…

فکر می کنم شما می توانید بیایید ...

if you pay for the take away?

اگر هزینه برداشت را پرداخت کنید؟

Hmm that is something I don't

هوم این چیزی است که من

need to chew on.

نیازی به جویدن آن ندارم.

The answer's 'no' –

پاسخ "نه" است -

I'll stay at home and…

من در خانه می مانم و ...

bake my own cookies!

شیرینی های خودم را می پزم! می

See ya.

Bye.

بینمت.

خدا حافظ.