BOX SET: English vocabulary mega-class! 😍 Learn 7 English expressions with 'out' in 17 minutes!

The English We Speak.

انگلیسی ما صحبت می کنیم.

From BBC Learning English dot com.

از BBC Learning English dot com.

Hello. It's time for The English We Speak, with you, Rob.

سلام. وقت آن است که The English We Speak، با تو، راب.

And you, Feifei. Hello!

و تو فیفی سلام!

So, Rob, another year over.

بنابراین، راب، یک سال دیگر گذشت.

Yes, goodbye, 2019. It's been a good year.

بله، خداحافظ، 2019. سال خوبی بود.

But it's time for a clear up.

اما وقت آن رسیده است که شفاف سازی کنیم.

Rob's tidying up!

راب در حال مرتب کردن است!

Why, Rob?

چرا راب؟

Well, there's so much junk lying around, let's clear out the old stuff.

خب، زباله های زیادی در اطراف وجود دارد، بیایید چیزهای قدیمی را پاک کنیم.

I'd like to start the New Year with a tidy office.

من می خواهم سال جدید را با یک دفتر کار مرتب شروع کنم.

Oh, right. We can say 'out with the old, in with the new'.

درسته. می‌توانیم بگوییم «از قدیمی‌ها بیرون، با جدیدها وارد شویم».

'Out with the old, in with the new'.

"بیرون با قدیمی، در با جدید".

Yep, a good expression, Feifei.

بله، تعبیر خوبی است، فیفی.

You mean leave old things or old ideas behind

منظور شما این است که چیزهای قدیمی یا ایده های قدیمی را پشت سر بگذارید

and start fresh with new things or ideas.

و با چیزها یا ایده های جدید شروع کنید.

I do! It's often said around New Year.

انجام میدهم! اغلب در حدود سال نو گفته می شود.

Well, I'd better get on with getting rid of old things

خوب، بهتر است

while we hear some examples of this phrase in action.

در حالی که نمونه هایی از این عبارت را در عمل می شنویم، از شر چیزهای قدیمی خلاص شوم.

It's time for me to get rid of my old boots and buy a new pair.

وقت آن است که از شر چکمه های قدیمی خلاص شوم و یک جفت جدید بخرم.

Out with the old, in with the new!

بیرون با قدیمی، در با جدید!

The tech company released their new range last week.

این شرکت فناوری طیف جدید خود را هفته گذشته منتشر کرد. من

I've already bought something.

قبلاً چیزی خریدم.

It's out with the old chunky phone and in with the new lightweight touchscreen one.

آن را با تلفن قدیمی بزرگ و با صفحه لمسی سبک وزن جدید عرضه می کند.

Last year I spent too much time eating cake,

سال گذشته زمان زیادی را صرف خوردن کیک کردم،

but now for 2020, I'm going to join a gym and get fit.

اما اکنون برای سال 2020، قرار است به یک باشگاه ورزشی بپیوندم و تناسب اندام پیدا کنم.

It's out with the old body and in with the new one!

آن را با بدن قدیمی و در با بدن جدید!

You're listening to The English We Speak from BBC Learning English.

شما در حال گوش دادن به The English We Speak از BBC Learning English هستید.

In this programme,

در این برنامه،

we're looking at the expression 'out with the old, in with the new'.

ما به دنبال عبارت "با قدیمی، در با جدید" هستیم.

It means getting rid of old ideas or things and starting fresh with new ones.

این به معنای خلاص شدن از شر ایده ها یا چیزهای قدیمی و شروع تازه با ایده های جدید است.

So, what new things or ideas shall we have for 2020, Rob?

بنابراین، چه چیزها یا ایده های جدیدی برای سال 2020 خواهیم داشت، راب؟

Hmm, well, for a new thing, I was thinking about some flowers in the studio.

هوم، خوب، برای یک چیز جدید، داشتم به چند گل در استودیو فکر می کردم.

Nice.

خوب.

And for my new idea,

و برای ایده جدیدم،

I thought I would start introducing the programme every week —

فکر کردم هر هفته شروع به معرفی برنامه کنم -

it's always been you, Feifei!

همیشه تو بودی، فیفی!

Excuse me, Rob, I've always introduced the programme. It's ladies first!

ببخشید راب، من همیشه برنامه را معرفی کرده ام. اول خانم ها!

Sorry, I'm not changing that.

متاسفم، من آن را تغییر نمی دهم.

But, actually, I was thinking about another change.

اما در واقع به تغییر دیگری فکر می کردم.

Oh, yes, what's that?

اوه، بله، آن چیست؟

A new presenter. As we say, out with old — you, Rob — and in with the new. Hi, Dan.

یک مجری جدید همانطور که می گوییم، با قدیمی ها - تو، راب - و با جدیدها برو. سلام دن

Hey, Feifei!

هی فیفی!

Hi!

سلام!

Just joking! Happy New Year, Rob!

شوخی می کنم! سال نو مبارک، راب!

You too.

تو هم همینطور.

The English We Speak.

انگلیسی ما صحبت می کنیم.

From BBC Learning English dot com.

از BBC Learning English dot com.

Hello and welcome to The English We Speak. I'm Feifei.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید. من فیفی هستم.

And hello, I'm Rob.

و سلام، من راب هستم.

Feifei, why's your hair wet? It's not raining, is it?

فیفی چرا موهایت خیس است؟ باران نمی بارد، اینطور است؟

No, Rob. I've just been for my swimming lesson. It was a bit scary, actually.

نه راب من تازه برای درس شنا بودم . در واقع کمی ترسناک بود.

Oh, why's that?

اوه، چرا؟

Well, for the first time, I swam into the deep end and couldn't stand up.

خوب، برای اولین بار، من در انتهای عمیق شنا کردم و نتوانستم بایستم.

The lifeguard had to jump in and save me.

نجات غریق مجبور شد بپرد و مرا نجات دهد.

Oh, dear, Feifei. It sounds like you were 'out of your depth'!

اوه عزیزم فیفی. به نظر می رسد که شما "از عمق خود خارج شده اید"!

Yes, I suppose I was.

بله، فکر می کنم من بودم.

Well, I'm 'out of my depth' too.

خوب، من هم از عمق خودم خارج شده ام.

What, you're learning to swim too?

چی، تو هم شنا یاد میگیری؟

No, no, I'm struggling to complete this project about statistics

نه، نه، من در تلاش برای تکمیل این پروژه در مورد آماری هستم

that the boss has asked me to do.

که رئیس از من خواسته است.

I know nothing about statistics and numbers.

از آمار و ارقام چیزی نمی دانم.

It's just too difficult and I just can't do it. So, I am out of my depth.

خیلی سخت است و من نمی توانم آن را انجام دهم. بنابراین، من از عمق خودم خارج شده ام.

Ah, I've got it.

آه، من آن را دریافت کردم.

When you are 'out of your depth',

هنگامی که شما از عمق خود خارج می شوید، می

it can mean you are in a difficult situation that you cannot cope with.

تواند به این معنی باشد که در شرایط سختی قرار دارید که نمی توانید با آن کنار بیایید.

It could be because a task exceeds your knowledge or ability.

ممکن است به این دلیل باشد که یک کار فراتر از دانش یا توانایی شماست.

So, it's a bit like drowning in a situation, but not literally.

بنابراین، کمی شبیه غرق شدن در یک موقعیت است، اما نه به معنای واقعی کلمه.

Exactly. Let's hear some examples.

دقیقا. بیایید چند نمونه بشنویم.

I'm so out of my depth in this new job. I haven't got a clue what to do!

من در این کار جدید خیلی از عمق خودم خارج شده ام. سرنخی ندارم چیکار کنم!

When everyone started talking about politics, I knew I was out of my depth,

وقتی همه شروع به صحبت در مورد سیاست کردند، می دانستم که از عمق خودم خارج شده ام،

so I politely made my excuses and went home.

بنابراین مؤدبانه بهانه ام را آوردم و به خانه رفتم.

He was clearly out of his depth in the match.

او به وضوح از عمق خود در مسابقه خارج شده بود.

He lacked any skill and couldn't even pass the ball!

او هیچ مهارتی نداشت و حتی نمی توانست توپ را پاس کند!

This is The English We Speak from BBC Learning English

این The English We Speak از BBC Learning English است

and we're talking about the phrase 'out of your depth'.

و ما در مورد عبارت "out of your depth" صحبت می کنیم.

It describes a situation that is too difficult for you

موقعیتی را توصیف می کند که برای شما خیلی سخت است

and you do not have the knowledge or ability to cope with it.

و دانش یا توانایی کنار آمدن با آن را ندارید.

Well, Rob, I may be able to save you! I love statistics and can help you out.

خب، راب، شاید بتوانم تو را نجات دهم! من عاشق آمار هستم و می توانم به شما کمک کنم.

Oh, that's great! And I can help you improve your swimming.

آه، این خیلی عالیه! و من می توانم به شما کمک کنم شنای خود را بهبود بخشید.

Oh, yes? How can you do that?

آه بله؟ چطور می توانید این کار را انجام دهی؟

You can borrow my armbands, so you'll never sink, even in the deep end.

می‌توانی بازوبندهای من را قرض بگیری، بنابراین هرگز غرق نخواهی شد، حتی در اعماق.

You'll never be out of your depth again!

دیگر هرگز از عمق خود خارج نخواهید شد!

Thanks, but I think I should learn to swim properly.

ممنون، اما فکر می کنم باید شنا کردن را به درستی یاد بگیرم.

Anyway, when do you need to complete this project for the boss by?

به هر حال، چه زمانی باید این پروژه را برای رئیس تکمیل کنید؟

Er, now.

آره، حالا

Oh. Come on then.

اوه بیا پس

We had better go and get on with it,

بهتر است برویم و کارمان را انجام دهیم

otherwise the boss will throw you in the deep end! Bye.

وگرنه رئیس شما را به اعماق زمین می اندازد! خدا حافظ.

The English We Speak.

انگلیسی ما صحبت می کنیم.

From BBC Learning English dot com.

از BBC Learning English dot com.

Hello and welcome to The English We Speak. I'm Feifei.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید. من فیفی هستم.

And I'm Neil. Hi, everyone.

و من نیل هستم. سلام به همه.

Is everything OK, Neil? You sound a bit annoyed this morning!

همه چیز اوکی است، نیل؟ امروز صبح کمی عصبانی به نظر میرسی!

Yeah, I'm OK, I'm just a bit frustrated.

آره، من خوبم، فقط کمی ناامید هستم. آخر هفته گذشته

I spent a few hours organising all of the books on my bookshelves last weekend,

چند ساعتی را صرف سازماندهی تمام کتاب‌های قفسه کتاب‌هایم کردم،

but then my wife decided to clean the shelves and put the books back in a mess.

اما بعد از آن همسرم تصمیم گرفت قفسه‌ها را تمیز کند و کتاب‌ها را دوباره به هم ریخت.

They're all out of order again now!

همه آنها دوباره از کار افتاده اند!

Oh, that is totally out of order!

اوه، این کاملاً از کار افتاده است!

Yeah, they are now totally out of order.

آره الان کلا از کار افتاده

I'm talking about your wife, not the books.

من در مورد همسر شما صحبت می کنم، نه کتاب ها.

Eh?

آه؟

What I meant is that it wasn't fair that all your hard work went to waste.

منظور من این بود که منصفانه نبود که تمام زحمات شما به هدر رفت.

She should have been more considerate.

او باید بیشتر مراقب بود.

Ah, I see. You mean 'out of order' in a different sense!

آه، می بینم. منظورتان از «خارج» به معنای دیگری است!

My books are out of order because they're disorganised,

کتاب‌های من به دلیل بی‌نظم بودن از کار افتاده‌اند،

but my wife was 'out of order' because she was inconsiderate.

اما همسرم به دلیل بی‌ملاحظه بودن، از کار افتاده بود.

That's exactly right!

دقیقا همینطوره!

Let's listen to some other examples of how you could use this alternative meaning.

بیایید به چند نمونه دیگر از نحوه استفاده از این معنای جایگزین گوش دهیم.

The referee in Saturday's football match was totally out of order!

داور بازی شنبه فوتبال کلا از کار افتاده بود!

I couldn't believe he sent off our best player — he was obviously biased!

من نمی توانستم باور کنم که او بهترین بازیکن ما را اخراج کرد - او آشکارا مغرضانه بود!

A passenger on the train this morning started shouting at me.

یکی از مسافران قطار امروز صبح شروع به داد و فریاد کرد.

She said I pushed her!

گفت هلش دادم!

I thought she was really out of order.

فکر می کردم او واقعاً از کار افتاده است.

I couldn't help it. The train stopped so abruptly.

من نمی توانستم کمکی به آن کنم. قطار خیلی ناگهانی ایستاد.

Who took my pen from my desk?

چه کسی خودکار مرا از روی میز من برداشت؟

It's the fourth time this week — this is out of order!

این چهارمین بار در این هفته است - این کار از کار افتاده است!

This is The English We Speak from BBC Learning English

این The English We Speak از BBC Learning English است

and we're talking about the phrase 'out of order'.

و ما در مورد عبارت "خارج از نظم" صحبت می کنیم.

This phrase often means that something is disorganised or in the wrong order,

این عبارت اغلب به این معنی است که چیزی بهم ریخته یا در نظم نادرست است،

but it is also used in spoken English

اما در زبان انگلیسی گفتاری نیز

to say that someone has been unfair or inconsiderate.

برای گفتن اینکه فردی بی انصاف یا بی ملاحظه بوده است استفاده می شود.

Could you give us another example of this, Neil?

آیا می‌توانی مثال دیگری از این موضوع را برای ما بیاوری، نیل؟

Well, I wrote a script last week which you said was rubbish!

خب من هفته پیش یه فیلمنامه نوشتم که گفتی مزخرف بود!

I thought that was a bit out of order!

من فکر می کردم که کمی نامرتب است!

Oh, dear! I'm sorry if I offended you, Neil,

اوه عزیزم! ببخشید اگر ناراحتت کردم، نیل،

but I think you might have misunderstood what I meant!

اما فکر می کنم ممکن است منظور من را اشتباه متوجه شده باشید!

When you printed it out and gave it to me, I couldn't read anything —

وقتی آن را چاپ کردی و به من دادی، نمی‌توانستم چیزی بخوانم -

there was ink all over it.

سراسر آن جوهر بود.

Perhaps the printer was out of order?

شاید پرینتر از کار افتاده باشد؟

And that's a third meaning of 'out of order'.

و این سومین معنی از "خارج از نظم" است.

Yes. 'Out of order' also means broken!

آره. "خارج از نظم" نیز به معنای شکسته است!

Well, that's all we have -

خوب، این تمام چیزی است که ما داریم -

Oh, dear, it seems Feifei's mic is out of order!

اوه، عزیزم، به نظر می رسد میکروفون فیفی از کار افتاده است!

What she was trying to say was that's all we have time for this week,

چیزی که او می خواست بگوید این بود که این تمام وقت ما برای این هفته،

The English We Speak.

The English We Speak بود.

From BBC Learning English.

از BBC Learning English.

Hello, and welcome to The English We Speak. I'm Feifei and with me is Neil.

سلام، و به The English We Speak خوش آمدید. من فیفی هستم و نیل با من است.

Hi there.

سلام.

Er, Neil, what are you doing sitting down?

نیل، نشسته چیکار میکنی؟

Presenting this programme, like we always do, sitting in a chair.

ارائه این برنامه، مثل همیشه، روی یک صندلی نشسته.

You clearly don't know about our new healthy working policy!

شما به وضوح از سیاست جدید کار سالم ما اطلاعی ندارید!

No more sitting down. Standing up is better for you!

دیگه نشستن نیست ایستادن برای شما بهتر است!

Oh, all right then, I'll stand up, if I have to.

اوه، خوب پس، اگر لازم باشد، بلند می شوم.

Oh, Neil! No drinking coffee in the studio. Health and safety!

اوه، نیل! ممنوعیت نوشیدن قهوه در استودیو سلامت و امنیت!

Obviously, you missed our meeting about the new healthy working policy.

بدیهی است که جلسه ما در مورد سیاست جدید کار سالم را از دست داده اید.

You are clearly out of the loop.

شما به وضوح خارج از حلقه هستید.

What? There's a loop I have to stand in now?

چی؟ حلقه ای هست که باید الان در آن بایستم؟

No, Neil. You missed our meeting where we discussed the new healthy working policy,

نه نیل شما جلسه ما را از دست دادید، جایی که ما در مورد خط مشی جدید کار سالم بحث می کردیم،

and now you're 'out of the loop'.

و اکنون "خارج از حلقه" هستید.

It means you don't have, or are not aware of,

این بدان معناست که شما

the knowledge a particular group of people do have.

دانش گروه خاصی از مردم را ندارید یا از آن آگاه نیستید.

In other words, you've missed out on something.

به عبارت دیگر، شما چیزی را از دست داده اید.

Oh, I hate missing out on things.

آه، من از از دست دادن چیزها متنفرم.

We'd better hear some examples so I can be 'in the loop' about this English phrase.

بهتر است چند مثال بشنویم تا بتوانم در مورد این عبارت انگلیسی "در جریان" باشم.

I've been out of the loop since I went on holiday.

من از زمانی که به تعطیلات رفتم از جریان خارج شده ام.

I didn't know Geeta and Bilal had got engaged!

نمیدونستم گیتا و بلال نامزد کرده اند!

They kept me out of the loop,

آنها مرا از جریان دور نگه داشتند،

so it was a shock to discover that they were moving our sales team to Birmingham!

بنابراین کشف اینکه آنها تیم فروش ما را به بیرمنگام منتقل می کنند، شوکه کننده بود!

Please keep me in the loop if you have any more discussions about the building work.

لطفاً اگر بحث بیشتری در مورد کار ساختمان دارید، من را در جریان بگذارید.

Thanks!

با تشکر!

This is The English We Speak from BBC Learning English

این The English We Speak از BBC Learning English است

and we're hearing about the phrase 'out of the loop',

و ما در مورد عبارت «خارج از حلقه» می شنویم،

which describes not having, or not being aware of,

که بیانگر نداشتن یا عدم آگاهی از

the knowledge a particular group of people do have.

دانش گروه خاصی از مردم است.

The opposite is being 'in the loop'. But, Neil, you are 'out of the loop'.

برعکس "در حلقه" بودن است. اما، نیل، شما "خارج از حلقه" هستید.

Yes, yes, yes. You've made that clear.

بله بله بله. شما این را روشن کرده اید.

I missed the meeting and I don't know about this stupid healthy working policy.

من جلسه را از دست دادم و از این سیاست احمقانه کار سالم خبر ندارم.

Where were you anyway?

اصلا کجا بودی؟

Oh, down at the café. You know, having a big fry-up.

اوه، پایین کافه. می دانی، داشتن یک سرخوشی بزرگ.

Eggs, bacon, sausages, mm, delicious!

تخم مرغ، بیکن، سوسیس، میلی متر، خوشمزه!

So unhealthy! That's got to stop. Come on, Neil!

خیلی ناسالم! این باید متوقف شود. بیا نیل!

Where are we going?

کجا داریم می رویم؟

We're going for a lunchtime run with the rest of the team.

ما برای ناهار با بقیه اعضای تیم می رویم.

It's part of our new healthy working policy!

این بخشی از سیاست جدید کار سالم ما است!

Urgh! I think I'd rather stay out of the loop from now on.

اوه! فکر می کنم ترجیح می دهم از این به بعد دور از جریان باشم.

— Bye! — Bye.

- خدا حافظ! - خدا حافظ.

The English We Speak.

انگلیسی ما صحبت می کنیم.

From BBC Learning English dot com.

از BBC Learning English dot com.

Welcome to The English We Speak. I'm Jiaying.

به انگلیسی ما صحبت می کنیم خوش آمدید. من جیایینگ هستم

And hello, I'm Neil.

و سلام، من نیل هستم.

Jiaying, there's a bit of problem.

جیاینگ، کمی مشکل وجود دارد.

Oh, no, what's wrong?

اوه، نه، چه مشکلی دارد؟

We've almost run out of teabags — there's just one left! What are we going to do?

تقریباً چای‌های کیسه‌ای ما تمام شده است - فقط یک عدد چای باقی مانده است! چه کاری میخواهیم انجام دهیم؟

Don't panic, Neil.

نترس نیل.

We're just going to have to eke out the last one and share the teabag.

ما فقط باید آخرین مورد را بیرون بیاوریم و چای کیسه ای را به اشتراک بگذاریم.

Eat out?

بیرون غذا خوردن؟

Eke!

ایکه!

Are you OK? Have you seen a mouse?

خوبی؟ موش دیدی؟

No, Neil, eke.

نه، نیل، ایکی.

'To eke out' means 'to make the supply of something last a bit longer

«خارج کردن» به معنای «با استفاده دقیق از آن چیزی است که عرضه آن را کمی بیشتر دوام می آورد

by using it carefully'.

».

It's what you do when you only have a small quantity of something

این کاری است که شما انجام می دهید زمانی که فقط مقدار کمی از چیزی دارید

and you want it to last as long as possible.

و می خواهید تا جایی که ممکن است دوام داشته باشد.

Like our last teabag.

مثل آخرین کیسه چای ما.

I'm not sure if eking out this last teabag will make the tea taste very good.

مطمئن نیستم که بیرون آوردن این کیسه چای آخر طعم چای را خیلی خوب می کند یا خیر.

Well, go and find out while we eke out some examples.

خوب، بروید و در حالی که نمونه هایی را دنبال می کنیم، پیدا کنید.

Because of the storm,

به دلیل طوفان،

we had to eke out food supplies before we could get to the shops again.

قبل از اینکه بتوانیم دوباره به مغازه ها برسیم، مجبور شدیم مواد غذایی را بیرون بیاوریم.

Our crops have failed this year, so we can hardly eke out a living.

محصولات ما امسال شکست خورده است، بنابراین ما به سختی می توانیم زندگی خود را تامین کنیم.

I've lost my job, so I need to eke out what savings I have to survive.

من شغلم را از دست داده‌ام، بنابراین باید به دنبال پس‌اندازی باشم که برای زنده ماندن دارم.

This is The English We Speak from BBC Learning English

این The English We Speak از BBC Learning English است

and we're hearing about the phrasal verb 'to eke out'

و ما در مورد فعل عبارتی «to eke out» می شنویم

which means 'to make the limited supply of something last a bit longer

که به معنای «با استفاده دقیق از آن، عرضه محدود چیزی را کمی بیشتر دوام می آورد

by using it carefully'.

».

So, Neil, how's the tea?

خوب، نیل، چای چطور است؟

Ah. Urgh. Like dishwater.

آه اوه مثل آب ظرفشویی

Oh, dear, I think you need to go to the shop and buy some more.

اوه، عزیز، من فکر می کنم شما باید به مغازه بروید و مقدار بیشتری بخرید.

Do I have to? Couldn't we just eke out this script for a little longer?

آیا مجبورم؟ آیا نمی‌توانیم این فیلمنامه را برای مدتی بیشتر دنبال کنیم؟

Sure. Bye.

مطمئن. خدا حافظ.

Bye.

خدا حافظ.

The English We Speak.

انگلیسی ما صحبت می کنیم.

From BBC Learning English dot com.

از BBC Learning English dot com.

Hello and welcome to The English We Speak. I'm Feifei.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید. من فیفی هستم.

And I'm Rob. Hello!

و من راب هستم. سلام!

In this programme, as you know,

در این برنامه همانطور که می دانید

we like to add a little humour while teaching our phrases.

ما دوست داریم در حین آموزش عبارات خود کمی طنز اضافه کنیم.

Yes, usually it involves a misunderstanding.

بله، معمولاً شامل یک سوء تفاهم است.

For example, we often pretend

به عنوان مثال، ما اغلب وانمود می کنیم

that one of the presenters doesn't understand the phrase.

که یکی از مجریان این عبارت را نمی فهمد.

Yes, they take it too literally, they only understand its word-for-word meaning.

بله، آن را خیلی تحت اللفظی می گیرند، فقط معنای کلمه به کلمه آن را می فهمند.

But with this phrase, that would just be too horrible.

اما با این عبارت، این خیلی وحشتناک خواهد بود.

And disgusting.

و نفرت انگیز.

And not to mention physically impossible.

و از نظر فیزیکی غیر ممکن نیست.

Mm, so let's not go there.

مام، پس بیایید آنجا نرویم.

Today's phrase is 'eat your heart out'.

جمله امروز این است که «دلت را بخور».

Scary, huh?

ترسناک، ها؟

Thankfully, it has nothing to do with eating an important part of your body.

خوشبختانه، ربطی به خوردن بخش مهمی از بدن شما ندارد.

It's an unusual expression.

این یک بیان غیر معمول است.

When people say it, they often follow it

وقتی مردم آن را می گویند، اغلب آن را

with the name of a famous or successful person that they want to be compared to.

با نام یک فرد مشهور یا موفق دنبال می کنند که می خواهند با او مقایسه شوند.

But why? It's easiest to explain with an example.

اما چرا؟ ساده ترین توضیح با یک مثال است.

Imagine you're painting a picture.

تصور کنید در حال کشیدن یک تصویر هستید.

When you finish, you say, "Eat your heart out, Picasso!".

وقتی تمام می‌کنید، می‌گویید: «دلت را بخور، پیکاسو!».

And what you are saying is that your painting is better than Picasso's.

و آنچه شما می گویید این است که نقاشی شما بهتر از نقاشی پیکاسو است.

But, because Picasso was a true master

اما، چون پیکاسو یک استاد واقعی بود

and your own work is probably not at the same level,

و احتمالاً کار شما در یک سطح نیست،

most likely you would be saying this as a joke.

به احتمال زیاد این را به شوخی می‌گویید.

And that's how people often use it, as a joke.

و اینگونه است که مردم اغلب از آن به عنوان شوخی استفاده می کنند.

After doing something impressive, they say 'eat your heart out',

بعد از انجام یک کار چشمگیر، آنها می گویند "قلبت را بخور" و به

followed by someone who is famous for doing that thing.

دنبال آن شخصی که به انجام آن کار مشهور است.

For example, after cooking a fantastic meal,

به عنوان مثال، پس از پختن یک غذای فوق العاده،

they might say 'eat your heart out', and the name of a celebrity chef,

ممکن است بگویند «دلتان را بخور» و نام یک سرآشپز مشهور را بگویند،

even if they don't think their cooking is better than the chef's.

حتی اگر فکر نمی کنند آشپزی آنها بهتر از آشپز است.

It's almost like a fun way of expressing pride in your work,

این تقریباً مانند یک روش سرگرم کننده برای ابراز غرور در کار شما است،

without sounding too arrogant.

بدون اینکه بیش از حد متکبرانه به نظر برسد.

I think it's best if we hear a few more examples.

فکر می کنم اگر چند مثال دیگر بشنویم بهتر است.

What a goal! How did you score that?!

عجب هدفی! چطوری گل زدی؟!

Not bad, eh? Eat your heart out, Ronaldo!

بد نیست، نه؟ دلت را بخور رونالدو!

I've been practising all month and I think I'm getting pretty good.

من تمام ماه را تمرین کرده ام و فکر می کنم خیلی خوب شده ام.

Want to hear me sing? OK, here goes. Eat your heart out, Beyoncé!

می خواهی آواز من را بشنوی؟ خوب، اینجا می رود. دلت را بخور، بیانسه!

♪ Lahhh! ♪

♪ لاههه! ♪

Would you mind helping me lift this table?

دوست داری به من کمک کنی تا این میز را بلند کنم؟

No problem, I'll do it. Eat your heart out, Hulk!

مشکلی نیست، انجامش می دهم. دلت را بخور، هالک!

Ah, it's just a table, you're not an Avenger!

آه، این فقط یک میز است، شما یک انتقامجو نیستید!

This is The English We Speak from BBC Learning English.

این The English We Speak از BBC Learning English است.

So, there we are — humorously comparing someone's football skills to Ronaldo's,

بنابراین، ما اینجا هستیم - به طرز طنز آمیزی مهارت های فوتبالی یک نفر را با رونالدو،

their singing ability to Beyoncé's and their strength to Hulk from the movies.

توانایی آواز خواندن آنها با بیانسه و قدرت آنها را با هالک از فیلم ها مقایسه می کنیم.

And we've resisted all temptation

و ما در برابر تمام وسوسه‌ها مقاومت کرده‌ایم

to create a situation where we ask Feifei to actually eat a heart.

تا موقعیتی ایجاد کنیم که از فیفی بخواهیم واقعاً یک قلب بخورد.

Thank goodness! I really don't feel hungry in any case.

خدا را شکر! من واقعاً در هر صورت احساس گرسنگی نمی کنم.

Neither do I. Bye!

نه من. خداحافظ!

The English We Speak.

انگلیسی ما صحبت می کنیم.

From the BBC.

از بی بی سی.

Welcome to The English We Speak with me, Neil.

به The English We Speak with me خوش آمدید، نیل.

And me, Feifei.

و من، فیفی.

We have an expression which means

ما عبارتی داریم که به معنای

'say a person or thing's name to praise or thank them publicly' — it's 'shout-out'.

«نام شخص یا چیزی را برای تمجید یا تشکر عمومی بگویید» - این عبارت «فریاد زدن» است.

'Shout-out'. What's the context, Neil?

"فریاد کردن". زمینه چیست، نیل؟

Well, I've had a really tough year, but I want to give a shout-out to my parents

خوب، من سال بسیار سختی را پشت سر گذاشتم، اما می‌خواهم به پدر و مادرم

for all the support they've given me with my new home.

برای همه حمایت‌هایی که در خانه جدیدم از من کردند، فریاد بزنم.

It means I'm praising them publicly.

یعنی دارم علناً از آنها تمجید می کنم.

That's a great example of a shout-out.

این یک مثال عالی از فریاد زدن است.

It's a way of saying thank you to someone.

این راهی برای تشکر از کسی است.

Your parents deserve your thanks

پدر و مادر شما سزاوار تشکر شما هستند

for being amazing when they helped you decorate your house.

که وقتی به شما کمک کردند خانه خود را تزئین کنید شگفت انگیز بودند.

Last week, I called up my local radio station to give a shout-out

هفته گذشته، با ایستگاه رادیویی محلی خود تماس گرفتم تا

to the people in my area who helped me repair my garden fence.

با مردم منطقه خود که به من در تعمیر حصار باغم کمک کردند فریاد بزنم.

Yes, I know your fence got damaged in the storm.

بله، می دانم که حصار شما در طوفان آسیب دیده است.

Did you neighbours help you with it?

آیا شما همسایه ها به شما کمک کردند؟

Yes, which is why I gave them a shout-out. Let's hear some more examples.

بله، به همین دلیل من آنها را فریاد زدم. بیایید چند مثال دیگر بشنویم.

My teacher gave me a shout-out in the classroom

معلمم در کلاس به من داد زد

because I got a high mark in the exam.

زیرا در امتحان نمره بالایی گرفتم.

I want to give a shout-out to the volunteers

من می خواهم به داوطلبانی

who raised over £1,000 for the children's charity.

که بیش از 1000 پوند برای خیریه کودکان جمع آوری کردند، فریاد بزنم.

We will use the money to take the children on a day out in London.

ما از این پول برای بردن بچه ها در یک روز بیرون از لندن استفاده می کنیم.

My uncle gave a big shout-out on the radio

عمویم در رادیو فریاد بزرگی

to the doctor who saved my aunt's life

به دکتر داد که وقتی خاله ام در رستوران خفه شد، جان او را نجات داد

when she choked on her food in the restaurant.

.

You're listening to The English We Speak from BBC Learning English,

شما در حال گوش دادن به The English We Speak از BBC Learning English هستید،

and we are learning 'shout-out',

و ما در حال یادگیری «shout-out» هستید،

which means 'mention a person's name to express praise or thank them'.

که به معنای «نام شخصی را برای ابراز ستایش یا تشکر از او ذکر کنید».

Yes, and I said earlier that it's commonly done publicly

بله، و قبلاً گفتم که معمولاً به صورت عمومی

or in front of a group of people.

یا در حضور گروهی از افراد انجام می شود.

It's often used in award ceremonies.

اغلب در مراسم جایزه استفاده می شود.

People mention someone's name to give thanks for helping them win an award.

مردم نام کسی را ذکر می کنند تا از کمک به او برای بردن جایزه تشکر کنند.

Exactly. We often we often say, 'a big shout-out',

دقیقا. ما اغلب می گوییم "فریاد بزرگ"،

and it's used with the verb 'give', 'give a shout-out'.

و با فعل "دادن"، " فریاد دادن" استفاده می شود.

Hope you've learned how to use 'shout-out'.

امیدواریم نحوه استفاده از "فریاد زدن" را یاد گرفته باشید.

— See you next time! — Bye!

- بعدا می بینمت! - خدا حافظ!