Throw in the towel: The English We Speak

Feifei: Hello, and welcome to The English We Speak.

فیفی: سلام، به The English We Speak خوش آمدید.

I’m Feifei.

من فیفی هستم

Neil: And I’m Neil.

نیل: و من نیل هستم.

Hey, do you know what, Feifei?

هی میدونی چیه فیفی؟

I've had enough!

به اندازه کافی داشته ام!

Feifei: You've had enough? Enough of what?

فیفی: به اندازه کافی خوردی؟ بسه چی؟

Neil: Trying to do all my washing.

نیل: سعی می کنم تمام شستن هایم را انجام دهم.

Feifei: Really? Is it that hard?

فیفی: واقعا؟ اینقدر سخته؟

Neil: It is. I just can't keep up with all the clothes

نیل: هست. من فقط نمی توانم تمام لباس

I have to wash, dry and iron.

هایی را که باید بشوییم، خشک کنم و اتو کنم، نگه دارم.

It doesn't matter how much washing I do,

مهم نیست چقدر می شوم،

I keep running out of clean clothes.

لباس های تمیزم تمام می شود.

Feifei: Yes I can see!

فیفی: بله می بینم!

Haven't you been wearing that shirt all week?

تمام هفته آن پیراهن را نپوشیده ای؟

So, what are you going to do?

خب تصمیم داری چکار کنی؟

Neil: I don't know. I think I'll just throw in the towel.

نیل: من نمی دانم. من فکر می کنم من فقط در حوله می اندازم.

Feifei: Washing just one towel won't help

فیفی: شستن فقط یک حوله کمکی نمی کند

– you can't wear that to work.

– شما نمی توانید آن را در محل کار بپوشید.

Neil: That's not what I meant.

نیل: منظورم این نبود.

'To throw in the towel' is a saying

"حوله انداختن" ضرب المثلی است

that means 'to admit defeat'.

که به معنای "اعتراف به شکست" است.

The phrase comes from boxing.

این عبارت از بوکس می آید.

If a boxer is being hit too much, and is losing the fight,

اگر یک بوکسور بیش از حد ضربه بخورد و در مبارزه شکست بخورد،

sometimes his coach will throw a

گاهی اوقات مربی او

towel into the boxing ring to signal the fight is over.

حوله ای را به داخل رینگ بوکس می اندازد تا نشان دهد مبارزه تمام شده است.

He's been defeated.

او شکست خورده است.

Feifei: Got it!

فیفی: فهمیدم!

So, it means you've given up.

بنابراین، به این معنی است که شما تسلیم شده اید.

You can't do it.

شما نمی توانید آن را انجام دهید.

And for you, it means no clean clothes!

و برای شما به معنای عدم وجود لباس تمیز است!

Let's hear some more examples of this phrase,

بیایید چند نمونه دیگر از این عبارت را بشنویم، درست

shall we?

است؟

Examples: I've tried my best

مثال‌ها: من تمام تلاشم را کرده‌ام،

but this job is just too hard

اما این کار خیلی سخت است

– I'm afraid I'm going to have to throw in the towel

- می‌ترسم مجبور شوم دست از کار بکشم

and quit.

و ترک کنم.

I know the race is tough,

من می دانم که مسابقه سخت است،

but don't throw in the towel,

اما حوله نزنید،

keep going and you might actually win!

ادامه دهید و ممکن است در واقع برنده شوید!

I've been trying to learn Korean for years

من سال هاست که سعی می کنم کره ای یاد بگیرم

but I'm not making any progress

اما هیچ پیشرفتی

so I guess it's time to throw in the towel.

نمی کنم، بنابراین حدس می زنم زمان آن رسیده است که دست به کار شوم.

Feifei: This is The English We Speak,

فیفی: این انگلیسی است که ما صحبت می کنیم،

and Neil's mentioned he's 'throwing in the towel'

و نیل گفت که او "حوله را پرت می کند" به

which means he's 'admitting defeat'

این معنی است که او "شکست" را می پذیرد

– giving up on doing his washing.

- از انجام شستن خود صرف نظر می کند.

You can't cope can you Neil?

تو نمیتونی کنار بیای نیل؟

Neil: I have tried. There's just too much to do.

نیل: من سعی کردم. فقط کارهای زیادی برای انجام دادن وجود دارد.

Feifei: Maybe you've got too many clothes.

فیفی: شاید خیلی لباس داری.

But if you're not going to wash them,

اما اگر قرار نیست آنها را بشویید،

what are you going to wear?

چه چیزی می پوشید؟

Neil: I've still got my nightclub gear I used to

نیل: من هنوز وسایل باشگاه شبانه ام را دارم که در

wear as a student – will that do?

دوران دانشجویی می پوشیدم - آیا این کار را می کند؟

Feifei: I think you'd be better off just wearing a

فیفی: فکر کنم بهتره فقط

towel, Neil!

حوله بپوشی نیل!

Neil: Thanks for the fashion advice.

نیل: ممنون از راهنمایی مد.

I think my best option

فکر می کنم بهترین گزینه من

is just to take everything to the launderette.

این است که همه چیز را به رختشویی ببرم.

Feifei: Good idea. See you.

فیفی: فکر خوبی است. به امید دیدار.

Neil: Bye!

نیل: خداحافظ!