Student Life – Going the distance

On a normal day

در یک روز عادی

I'm usually getting up,

معمولاً از خواب بیدار می شوم،

and getting the kids ready

و بچه ها را برای مدرسه آماده می کنم

for school,

heading to work…

،

به سر کار می

I work in marketing:

روم... من در بازاریابی کار می کنم

the kids are getting a bit older:

: بچه ها کمی بزرگتر می شوند:

I've decided to do more

hours so I've taken on

تصمیم گرفته ام ساعات بیشتری را انجام دهم،

بنابراین این کار را انجام داده ام.

a new job at work which

یک شغل جدید در محل کار که

is an events manager job,

یک شغل مدیر رویدادها است،

but at the moment

اما در حال

I'm doing two jobs.

حاضر دو کار انجام می دهم.

It's almost like I'm

تقریباً مثل این است

being three people in one day:

که در یک روز سه نفر می شوم:

I'm the employee

one minute, I'm the Mum when

یک دقیقه کارمند هستم،

I get home

وقتی به خانه می رسم مامان

and I'm a student in the evening.

هستم و عصر دانشجو هستم.

I'm studying English language

من در حال تحصیل در رشته زبان

and literature degree.

و ادبیات انگلیسی هستم.

I was 24

24

when I decided to do distance learning,

ساله بودم که تصمیم گرفتم آموزش از راه دور انجام دهم،

I was pregnant and

باردار بودم و

I'd been made redundant.

از کار بیکار شده بودم.

I've been studying for nearly six

الان نزدیک به شش سال است که درس می

years now.

خوانم.

I'm really lucky to have

من واقعاً خوش شانس هستم که شوهری دارم که به

an incredibly supportive husband.

طرز باورنکردنی حمایت می کند.

He comes home in the evening,

عصر میاد خونه

he knows that I'm studying,

میدونه دارم درس میخونم میره تو

so he'll go in the kitchen

and clean up.

آشپزخونه تمیز می کنه.

He's always tried

او همیشه سعی

to say to me, you know,

کرده به من بگوید، می‌دانی،

'Keep going. Keep doing it.

«به راهت ادامه بده. انجام آن.

You're doing the right thing.

شما کار درست را انجام می دهید.

During my - what

در

would have been my second or third year -

طول سال دوم یا سومم

I was pregnant, and I just

باردار بودم، و تازه

found that I was falling asleep

متوجه شدم که شب‌ها در حالی که سعی می‌کردم درس بخوانم، خوابم

a lot while I was trying to study

in the evenings.

می‌برد.

I had one day

یک روز

where my dad

داشتم که

would take Josie, the eldest,

پدرم جوزی، بزرگ‌تر را،

just for a walk for me

فقط برای پیاده‌روی برای من می‌برد

and I would

و من

sit there and read, so I had

می‌نشستم و مطالعه می‌کردم، بنابراین در طول روز

that time then during the day

هم آن زمان

as well.

را داشتم.

Around two years ago,

حدود دو سال پیش،

my kids were obviously

بچه های من مشخصاً

one and three years old,

یک و سه ساله بودند،

my husband was working

شوهرم

nights.

شب ها کار می کرد.

It was a really difficult time

واقعاً زمان سختی بود

just to find the time to study.

فقط پیدا کردن زمان برای مطالعه.

When I was struggling,

وقتی مشکل داشتم،

I had to ask for some extensions

مجبور شدم چند تمدید درخواست

and I contacted my tutor,

کنم و با معلمم تماس گرفتم،

who was really good at just saying

که واقعاً می‌گفت

I can have an extra week here,

من می‌توانم یک هفته بیشتر اینجا

an extra week there where I needed

داشته باشم، یک هفته اضافی آنجا که نیاز داشتم

and you know, they were

و می‌دانید، آنها

really good at supporting that

واقعاً در پشتیبانی خوب بودند. که

I think the first year,

فکر می‌کنم سال اول،

in terms of motivation,

از نظر انگیزه،

was easy but then as it's gone harder,

آسان بود، اما بعد از آن که سخت‌تر شد،

it's been harder to stay motivated.

با انگیزه ماندن سخت‌تر شد.

One of the best things to do

یکی از بهترین کارهایی که

I've found to turn it around

برای برگرداندن آن یافتم

is to focus on aspects

، تمرکز بر جنبه

that you can find interesting.

هایی است که می توانید برایتان جالب باشد.

My advice to somebody

توصیه من به کسی

who's maybe struggling

که شاید

with motivation would be that,

با انگیزه دست و پنجه نرم می کند این است که،

you know, the end is in sight.

می دانید، پایان در چشم است.

Think about what - how good

به چه چیزی فکر کنید - چه

it'll feel when you finish, because

حس خوبی خواهید داشت وقتی کار را تمام کردید، زیرا

that's certainly what drives me through.

مطمئناً این چیزی است که من را به آن سوق می دهد.

One of the key drivers for me

یکی از محرک های کلیدی برای من

when I started the degree was that

زمانی که مدرک را شروع کردم این بود که

I wanted to be a role

می خواستم

model to my children.

الگویی برای فرزندانم باشم.

You know, I wanted to be able

میدونی، من میخواستم یه

to kind of come out at the end of

جورایی بتونم

it and say "Mummy's got a degree,

آخرش بیام و بگم "مامانی مدرک داره،

look what I've done and

ببین چیکار کردم و

look at how I've achieved it."

ببین چطور بهش رسیدم."

My advice to a busy mum

توصیه من به مادر پرمشغله ای

who's thinking about distance learning

که به آموزش از راه دور

would be that, if you want

فکر می کند این است که اگر می خواهید

to do it, you can find the time for it.

این کار را انجام دهید، می توانید برای آن وقت پیدا کنید.

Often at big birthdays

اغلب در تولدهای بزرگ

I suppose there's a sense of reflection

فکر می‌کنم

of kind of what you've

بازتاب چیزی است که شما

achieved, and there's a huge sense

به دست آورده‌اید، و

of achievement for me turning 30.

حس موفقیت بزرگی برای من در 30 سالگی وجود دارد.

So much has happened in

در این شش سال خیلی اتفاق افتاده است

those six years that I've

که این

been doing it, but it's been great:

کار را انجام می‌دهم، اما عالی بود:

I've not regretted one moment of it now.

الان یک لحظه هم از آن پشیمان نیستم.

I feel like I'm a different person

احساس می کنم

now than I was then.

الان نسبت به آن موقع آدم متفاوتی هستم.

Things have been constantly changing,

همه چیز دائماً در حال تغییر بوده است،

constantly moving, and I just hope that,

دائماً در حال حرکت است، و من فقط امیدوارم که،

you know, over the next six years,

می دانید، طی شش سال آینده،

even though I'm not going to do

حتی اگر قرار نیست

another degree, I hope that

مدرک دیگری را ادامه دهم،

I can achieve as much over the next period

امیدوارم بتوانم در دوره بعدی

as what I've done in this period.

به اندازه آنچه من در این دوره انجام داده ام.

Go the distance.

فاصله را پیمودن.