BOX SET: English vocabulary mega-class! 🤩 Expressions with 'I', 'me' and 'my'!

Hello and welcome to another  The English We Speak. He's Rob.

سلام و به یکی دیگر از The English We Speak خوش آمدید. او راب است.

And she's Feifei. So Feifei,  welcome back! How was your holiday?

و او فیفی است. پس فیفی، خوش آمدید! تعطیلات شما چطور بود؟

- Not bad. - Not bad?

- بد نیست. - بد نیست؟

Two weeks in the sun lying on the beach. It sounds perfect to me!

دو هفته در آفتاب دراز کشیده در ساحل. به نظر من عالی است!

Unfortunately not. It rained for two  weeks solid! It's the story of my life... 

متاسفانه خیر. دو هفته بارانی شدید بارید! این داستان زندگی من است...

Story of my life? Well  that's a very short story - it rained.

داستان زندگی من؟ خب، این یک داستان بسیار کوتاه است - باران بارید.

Are you trying to  say it rained all your life?

آیا سعی می‌کنید بگویید که در تمام عمرتان باران باریده است؟

Of course not! I mean it always happens.  The idiom 'it's the story of my life'  

البته که نه! منظورم این است که همیشه اتفاق می افتد. اصطلاح "این داستان زندگی من است" به

means that 'a bad thing that has  happened to you has happened many  

این معنی است که "یک اتفاق بدی که برای شما اتفاق افتاده است قبلاً بارها اتفاق افتاده است

times before'. It happens often. So,  every time I go on holiday it rains.

". اغلب اتفاق می افتد. بنابراین، هر بار که به تعطیلات می روم، باران می بارد.

Bad luck! But you're not the only one who's had bad luck. Listen to these examples:

بد شانسی! اما شما تنها کسی نیستید که شانس بدی داشتید. به این مثال‌ها گوش دهید:

'I applied for the promotion at work, but didn't  get it again. It's the story of my life.'

«من در محل کار برای ترفیع درخواست دادم، اما دوباره آن را دریافت نکردم. این داستان زندگی من است.

'I met this lovely guy and thought he was the one,  

"من با این پسر دوست داشتنی ملاقات کردم و فکر کردم که او همان کسی است،

but he didn't think the same way. It's the story  of my life. I'm never going to find a boyfriend!'

اما او چنین فکری نمی کرد. این داستان زندگی من است. من هرگز دوست پسر پیدا نمی کنم!

'It's the story of my life;  

این داستان زندگی من است.

I buy myself a new coat and then see it  in the sales for half price. Typical.'

من برای خودم یک کت جدید می خرم و سپس آن را به نصف قیمت در فروش می بینم. معمول.'

This is the English we speak from BBC Learning  English. I'm explaining that having rain  

این انگلیسی است که ما از BBC Learning  English صحبت می کنیم . دارم توضیح می‌دهم که بارش باران

when I'm on holiday is the story of my life,  which means it happens all the time. So Rob,  

هنگام تعطیلات داستان زندگی من است، به این معنی که همیشه اتفاق می‌افتد. بنابراین، راب،

saying it's the story of my life is a  negative thing. It means I'm unlucky!

گفتن این که داستان زندگی من است، یک چیز منفی است. یعنی من بدشانسم!

Well, having rain on holiday isn't so bad;  

خوب، بارش باران در تعطیلات چندان بد نیست.

you could stay in bed, or sit in  the restaurant eating lots of food.

می توانید در رختخواب بمانید یا در رستوران بنشینید و غذای زیادی بخورید.

If I go to a hot and sunny country I want sun!

اگر به کشوری گرم و آفتابی بروم، آفتاب می خواهم!

Well you know the best solution for not having a wet holiday?

خوب می دانید بهترین راه حل برای نداشتن تعطیلات خیس چیست؟

What's that?

آن چیست؟

Just stay at home! You  could write your life story.

فقط در خانه بمان! می توانید داستان زندگی خود را بنویسید.

Rob, listening to your advice is also the story of my life. 

راب، گوش دادن به نصیحت تو نیز داستان زندگی من است. با

Thanks.

تشکر.

- Bye-bye! - Bye!

- خداحافظ! - خدا حافظ!

Hello! Welcome to the English We Speak with me Jiaying

سلام! به انگلیسی We Speak with me Jiaying

And me, Neil.

And me, Neil خوش آمدید.

Neil, what are you doing?

نیل، چه کار می کنی؟

Oh don't mind me, I'm just doing some  useful chores while I'm in the studio.

آه به من اهمیت نده، من فقط در حالی که در استودیو هستم، کارهای مفیدی انجام می دهم.

- Neil, I do mind! - Well, don't mind.  

- نیل، من مشکلی ندارم! - خب اشکالی نداره

Just ignore me - that's what I mean.

فقط مرا نادیده بگیرید - منظورم همین است.

That's not easy, but I get it. When someone says  

این آسان نیست، اما من آن را درک می کنم. وقتی کسی می گوید

'don't mind me' they mean 'ignore  me, don't let me interrupt you'.

"به من اهمیت نده" به معنای "من را نادیده بگیر ، اجازه نده حرفت را قطع کنم".

So you don't want to interrupt  me, but it's very distracting!

بنابراین نمی‌خواهید حرف من را قطع کنید، اما خیلی حواس‌تان را پرت می‌کند!

Sorry, I'll just finish them off while we  hear some more examples of 'don't mind me':

متأسفم، من فقط آنها را تمام می کنم در حالی که نمونه های دیگری از "به من مهم نیست" می شنویم:

'Sorry, don't mind me, I've just come back  to get the books I left on the table.'

"ببخشید، به من اهمیتی ندهید، من تازه برگشتم تا کتاب هایی را که روی میز گذاشتم بیاورم."

'Oh, please don't mind me, I've  got to eat this sandwich during  

"اوه، لطفا به من اهمیت نده، من باید این ساندویچ را در طول

the meeting because I haven't had time for lunch.'

جلسه بخورم زیرا برای ناهار وقت ندارم."

'I've just got to fix this  light, so don't mind me.'

"من فقط باید این نور را تعمیر کنم، پس به من اهمیت نده."

You're listening to the English we speak from  BBC Learning English. Today we're hearing about  

شما در حال گوش دادن به انگلیسی ما از طریق آموزش انگلیسی بی بی سی هستید. امروز در مورد

the phrase 'don't mind me' which people say to  mean please continue don't let me interrupt you.

عبارت «به من اهمیت نده» می شنویم که مردم به آن می گویند لطفا ادامه دهید اجازه ندهید حرف شما را قطع کنم.

But unfortunately Neil, clipping your fingernails  has interrupted me. I can't concentrate.

اما متأسفانه نیل، کوتاه کردن ناخن‌هایت حرفم را قطع کرده است. نمی توانم تمرکز کنم.

Well, I've finished now, but  don't mind me if I start on  

خب، الان تمام کردم، اما اگر همین الان از ناخن های پا شروع کنم، اهمیتی به من ندهد

my toenails now! I just need to remove my socks...

! من فقط باید جوراب هایم را در بیاورم...

Oh no, Neil don't mind me if  I go now, this is too much!

اوه نه، نیل به من اهمیتی نده اگر الان بروم، این خیلی زیاد است!

- Where are you going? - To get some fresh air  

- کجا میری؟ - برای گرفتن هوای تازه

and a cup of coffee just for me.

و یک فنجان قهوه فقط برای من.

Oh don't mind mind me, I'm only your  co-presenter and lifelong friend.

اوه به من اهمیتی نده، من فقط یکی از مجریان و دوست مادام العمر شما هستم.

- Bye Neil! - Bye. Now, back to my toenails.

- خداحافظ نیل! - خدا حافظ. حالا به ناخن های پایم برگردیم.

Hello and welcome to The English We Speak with me, Feifei.

سلام، فیفی، به The English We Speak با من خوش آمدید.

And me, Rob!

و من، راب!

Now excuse me Feifei coz I just need to reach  over and get a tissue before I... Excuse me.

حالا ببخشید فیفی چون من فقط باید دستمالی بردارم قبل از اینکه... ببخشید.

Are you getting a cold?

سرما میخوری؟

Oh, excuse me! I've just got  to get this. Hi mum. Yeah,  

اوه، ببخشید! من فقط باید این را دریافت کنم. سلام مامان. بله،   به

I've told you not to call me at work. I'll  call you tonight, okay? Bye! Sorry about that.

شما گفته ام که سر کار با من تماس نگیرید. امشب بهت زنگ میزنم، باشه؟ خدا حافظ! از این بابت متاسفم.

Um Rob, are you going to do any work?

ام راب، آیا قرار است کاری انجام دهی؟

Excuse me! I am working very hard to  explain today's piece of authentic English.

ببخشید! من خیلی سخت کار می‌کنم تا بخشی از انگلیسی معتبر امروز را توضیح دهم.

Excuse me? Say that again.

ببخشید؟ دوباره بگو.

Yes that's it! Our phrase today is two words  with many different meanings - 'excuse me'.

آره همینه! عبارت امروز ما دو کلمه با معانی مختلف است - «ببخشید». می

I see. So when you sneeze or make a rude  noise you can apologise by saying excuse me.

بینم. بنابراین، وقتی عطسه می‌کنید یا صدایی بی‌ادب از خود می‌کنید، می‌توانید با گفتن «ببخشید» عذرخواهی کنید.

Exactly. And when I wanted you to move,  so that I could reach for the tissues,  

دقیقا. و وقتی خواستم حرکت کنی، تا بتوانم دستمال‌ها را دراز کنم،

I said excuse me to politely ask you to move  so that I could reach them. A bit like this:

گفتم ببخشید که مودبانه از شما بخواهم حرکت کنید تا به آنها برسم. کمی شبیه این:

'Excuse me, could you move down the bus  please so that I can get on? Thanks.'

«ببخشید، لطفاً می‌توانید از اتوبوس پایین بیایید تا من سوار شوم؟» با تشکر.'

And what about that phone call?

و در مورد آن تماس تلفنی چطور؟

Ah yes, I said excuse me as a polite  way of apologising for the interruption.

آه بله، به عنوان یک روش مودبانه برای عذرخواهی بابت وقفه، گفتم ببخشید.

So you were being being polite and then you  were being rude when you said excuse me.

پس مودب بودی و بعد وقتی گفتی ببخشید بی ادب بودید.

Well, I was expressing shock and disbelief that  you thought I wasn't working. A bit like this:

خب، من شوکه و ناباوری می‌کردم که  فکر می‌کردی من کار نمی‌کنم. کمی شبیه این:

'Excuse me! How can you say I don't do any  housework? I cleaned the bathroom yesterday.'

«ببخشید! چگونه می توانید بگویید من هیچ کار خانه انجام نمی دهم ؟ من دیروز حمام را تمیز کردم.

And then you said excuse me because you  didn't understand what I said earlier,  

و بعد گفتی ببخشید چون

as usual, and you wanted me to repeat it.

طبق معمول، قبلاً چه چیزی را متوجه نشدید و خواستید آن را تکرار کنم.

Excuse me, that's not fair! Any other uses?

ببخشید این عادلانه نیست! هر کاربرد دیگری؟

Yes, here's another one:

بله، این یکی دیگر است:

'Excuse me, do you know the  way to the railway station?'

"ببخشید، آیا راه رسیدن به ایستگاه راه آهن را می دانید؟"

Okay that's excuse me to get  someone's attention. Well Rob,  

خوب این بهانه ای است که توجه کسی را جلب کنم. خوب راب،

now I've got your attention you'll have  to excuse me because I've got to go!

حالا من توجه تو را به خود جلب کرده ام، تو باید مرا ببخشی، چون باید بروم!

A very good use of excuse me Feifei,  politely saying you have to go. So,  

استفاده بسیار خوبی از ببخشید فیفی، مودبانه گفت باید بری. بنابراین،

can you think of any more Feifei?  Feifei? Oh she really has gone. Bye!

می‌توانید به فیفی دیگری فکر کنید؟ فیفی؟ اوه اون واقعا رفته خدا حافظ!

- Welcome to The English We Speak with me Phil. - And me Feifei.

- به The English We Speak with me Phil خوش آمدید. - و من فیفی.

We have an expression that you can use if you  just don't believe someone. It's 'I don't buy it'.

ما عبارتی داریم که اگر کسی را باور ندارید، می‌توانید از آن استفاده کنید. این "من آن را نمی خرم".

'I don't buy it'. Tell us a bit more;  it's not connected to shopping, is it?

'من آن را نمیخرم'. کمی بیشتر به ما بگویید؛ به خرید وصل نیست، درست است؟

No, it's not connected to shopping.  Beth told me she can juggle with five  

نه، به خرید وصل نیست. بث به من گفت که می تواند با پنج توپ بازی کند

balls and I just don't buy it. I've never  seen her practising; it can't be true.

و من آن را نمی خرم. من هرگز او را در حال تمرین ندیده ام. نمی تواند درست باشد

And you told me you can play the trumpet, but I've  never seen or heard you do it. I don't buy it!

و تو به من گفتی که می‌توانی ترومپت بزنی، اما من هرگز این کار را ندیده‌ام یا نشنیده‌ام. من نمیخرمش!

Did I really say that? I'd forgotten.  I said the same thing to my brother,  

واقعا اینو گفتم؟ فراموش کرده بودم من همین را به برادرم گفتم

and he definitely didn't buy it. He  knows I have no musical talent at all.

و او قطعاً آن را نخرید. او می‌داند که من اصلاً استعداد موسیقی ندارم.

Clearly. Let's listen to these examples:

به وضوح. بیایید به این مثال‌ها گوش دهیم:

'You're saying it was an  accident? Sorry, I don't buy it.'

«شما می‌گویید این یک تصادف بوده است؟ متاسفم، من آن را نمی خرم.

'She said her broken computer stopped her doing  the assignment, but her tutor just didn't buy it.'

"او گفت کامپیوتر خرابش او را از انجام تکلیف باز داشت ، اما معلمش آن را نخرید."

'He said he was working late,  but I don't buy that story.'

او گفت که تا دیروقت کار می‌کند، اما من آن داستان را نمی‌خرم.»

You're listening to the English we speak  from BBC Learning English and we're learning  

شما در حال گوش دادن به انگلیسی ما از BBC Learning English هستید و ما

the expression I don't buy it. We use it  to say that we don't believe something.

عبارت I don't buy it را یاد می گیریم. ما از آن برای گفتن اینکه چیزی را باور نداریم استفاده می‌کنیم.

It's quite informal, but  you'll hear it a lot in speech.

این کاملا غیر رسمی است، اما آن را در گفتار زیاد خواهید شنید.

Yes, we can also so use it to talk about buying  

بله، همچنین می‌توانیم از آن برای صحبت در مورد خرید

someone's story or explanation.  If you buy a story you believe it!

داستان یا توضیح شخصی استفاده کنیم. اگر داستانی بخرید آن را باور می کنید!

But, as in the examples, it's much more common  to use it in the negative and say that you don't  

اما، مانند مثال‌ها، استفاده از آن به صورت منفی و گفتن اینکه

buy something. Feifei, I did explain why I  didn't get you a birthday present, didn't I?

چیزی نمی‌خرید بسیار رایج‌تر است. فیفی، من توضیح دادم که چرا برایت هدیه تولد نگرفتم، نه؟

You did, but I don't buy that story. I'll give you  until tomorrow to find something! See you then!

تو انجام دادی، اما من آن داستان را نمی خرم. تا فردا بهت فرصت میدم تا چیزی پیدا کنی! بعدا می بینمت! خدا

Bye!

حافظ!

Hello and welcome to The English We Speak. I'm Jiaying

سلام و به The English We Speak خوش آمدید. من جیایینگ هستم

And I'm Neil.

You look really busy! Is everything okay?

و نیل هستم.

واقعا شلوغ به نظر می رسید! همه چیز خوب است؟

Yes, but I'm having a dinner  party for my friends on Saturday,  

بله، اما من شنبه برای دوستانم مهمانی شام می‌گذارم،

but I'd forgotten my parents  were coming to stay this weekend.

اما فراموش کرده بودم که والدینم می‌آیند تا آخر هفته بمانند. آیا به

Have you considered postponing the dinner?

تعویق شام فکر کرده اید؟

Hm, no. In fact, my parents were more  concerned they would cramp my style.

هوم، نه در واقع، والدینم بیشتر نگران بودند که سبک من را محدود کنند.

Your style is giving you  cramp? Oh, that sounds painful!

استایل شما باعث ایجاد گرفتگی می شود؟ اوه، دردناک به نظر می رسد!

No Neil, I said 'cramp my style' which is an  expression used to mean that 'someone or something  

نه نیل، من گفتم «سبک من را گرفتار کن» که عبارتی است که به این معنی است که «فردی یا چیزی

is stopping you from doing what you want, or  behaving in a way that makes you feel free'.

مانع انجام کاری که می‌خواهی می‌شود، یا رفتاری را به گونه‌ای انجام می‌دهد که به تو احساس آزادی می‌دهد».

Ah, that makes sense! Your parents  were worried they would stop you  

آه، این منطقی است! والدینتان نگران بودند که مانع

having the type of party where you  could be yourself. Now I understand.

برگزاری جشنی شوند که می‌توانید خودتان باشید. حالا فهمیدم.

Well, let's talk more about  my party after these examples:

خب، بیایید بعد از این مثال‌ها درباره مهمانی‌ام بیشتر صحبت کنیم:

'I don't want to cramp your style,  

"من نمی‌خواهم استایل شما را محدود کنم،

but could you wear a shirt and tie  to work rather than a t-shirt?'

اما آیا می‌توانید به جای تی‌شرت، برای سرکار پیراهن و کراوات بپوشید؟ "

'I had to move out of the house  share. I didn't feel free there,  

'من مجبور شدم از خانه خارج شوم . من در آنجا احساس آزادی نمی‌کردم،

and my old housemates were cramping my style.'

و هم خانه‌های قدیمی‌ام سبک من را محدود می‌کردند.»

'I don't want to go to the party. I'm worried she  thinks I'm uncool and that I'll cramp her style.'

من نمی خواهم به مهمانی بروم. من نگرانم که او فکر می‌کند من بی‌نقص هستم و استایل او را کم می‌کنم.

You're listening to the English We  Speak from BBC Learning English and  

شما در حال گوش دادن به English We Speak از BBC Learning English هستید و

we're talking about the expression cramp  my style. We use this expression to say  

ما در مورد بیان cramp style my صحبت می کنیم. ما از این عبارت برای گفتن   استفاده می‌کنیم

that someone or something is preventing  someone from behaving the way they want.

که کسی یا چیزی مانع از آن می‌شود که کسی آنطور که می‌خواهد رفتار کند.

So, hang on, why didn't I get an invite  

بنابراین، صبر کنید، چرا

to your dinner party? Are you  worried I'd cramp your style?

برای مهمانی شام شما دعوتی دریافت نکردم؟ آیا نگران هستید که استایل شما را تنگ کنم؟

Uh no Neil, it's just last time  you brought that parrot and it kept  

اوه نه نیل، این آخرین باری بود که آن طوطی را آوردی و او مدام

making inappropriate jokes. Maybe  your invite got lost in the mail?

جوک های نامناسب می کرد. شاید دعوت شما در نامه گم شده باشد؟

Oh, it wasn't a real parrot though, just one  of my son's toys I like to wear on my shoulder.

اوه، این یک طوطی واقعی نبود، فقط یکی از اسباب‌بازی‌های پسرم را دوست دارم روی شانه‌ام بپوشم.

Okay, I'll wait to see if my invite arrives.

باشه، منتظر می مونم ببینم دعوتم میاد یا نه.

Only joking! I was tricking you. I really  wanted to invite you in person. You'll be  

شوخی کردم! داشتم فریبت میدادم من واقعاً می‌خواستم شما را شخصاً دعوت کنم. شما به

the guest of honour along with my  parents. Would you like to come?

همراه پدر و مادر من مهمان افتخاری خواهید بود. دوست داری بیای؟

Of course, I'd love to, and I  promise not to cramp your style.

البته، من خیلی دوست دارم، و قول می‌دهم استایل شما را محدود نکنم.

I know you wouldn't, just  don't bring the parrot. Bye!

می‌دانم که نمی‌خواهی، فقط طوطی را نیاور. خدا حافظ! خدا

Bye!

Hello and welcome to The English We Speak. I'm Feifei.

حافظ!

سلام و به The English We Speak خوش آمدید. من فیفی هستم.

And hello, I'm Rob!

و سلام، من راب هستم!

Hey Rob, do you know what's going  on in the office today? The boss  

هی راب، می دانی امروز در دفتر چه خبر است؟ رئیس

has been shouting, Helen's crying and  Neil doesn't look very happy either.

فریاد می‌زند، هلن گریه می‌کند و نیل نیز چندان خوشحال به نظر نمی‌رسد.

Beats me! Ouch! What did you do that for?

مرا می زند! آخ! برای چی اینکارو کردی؟

You said beat me!

گفتی منو بزن!

No no, I mean it beats me. Ouch!

نه نه، منظورم این است که مرا شکست می دهد. آخ!

You're strange Rob...

تو عجیبی راب...

No Feifei, I said 'it beats me' to mean 'I  don't know or I don't understand something'.

نه فیفی، گفتم "مرا می زند" به معنای " نمی دانم یا چیزی را نمی فهمم".

I knew that Rob; I just liked  hitting you with this stick.

من می دانستم که راب؛ من فقط دوست داشتم با این چوب شما را بزنم.

Ha, very funny. Shall we hear some examples:

هه خیلی خنده داره آیا می‌توانیم مثال‌هایی را بشنویم:

'Oh it beats me how Stephanie  ever got that promotion.'

"اوه، من را شکست می‌دهد که چگونه استفانی تا به حال آن ارتقا را کسب کرده است."

'Can you believe that Dave and Andrea  are still married? He's always bossing  

«می‌توانی باور کنی که دیو و آندریا هنوز ازدواج کرده‌اند؟ او همیشه دارد

her around. It beats me why she stays with him.'

او را در اطراف رهبری می کند. من را شکست می دهد که چرا با او می ماند.

'It beats me how Jen can afford a new  sports car when she only works part-time.'

"این من را شکست می دهد که چگونه جن می تواند یک ماشین اسپرت جدید بخرد، در حالی که فقط پاره وقت کار می کند."

So, that is it beats me, a phrase  used for saying that you do not  

بنابراین، این من را شکست می‌دهد، عبارتی که برای گفتن اینکه شما

know or understand something.  So, there's no beating involved.

چیزی را نمی‌دانید یا نمی‌فهمید استفاده می‌شود. بنابراین، کتک کاری در کار نیست.

Definitely not! So, now now I can safely say it  

قطعا نه! بنابراین، اکنون می‌توانم با خیال راحت بگویم که

beats me what's going on in the  office; I haven't got a clue.

آنچه در دفتر می‌گذرد، مرا شکست می‌دهد. من سرنخی ندارم

Well, the situation seemed very tense and  the boss was shouting something about mice.

خب، اوضاع بسیار متشنج به نظر می‌رسید و رئیس در مورد موش‌ها فریاد می‌زد.

Mice? Ah yes, well uh, in that case, it could  be that I left my lunch on my desk overnight,  

موش؟ آه بله، خب، در این صورت، ممکن است  ناهارم را یک شبه روی میز بگذارم،

and it's possible the mice have found  it and eaten it. They do get everywhere!

و ممکن است موش ها آن را پیدا کرده باشند و خورده باشند. آنها به همه جا می رسند!

Mice? In our office? I hate mice!

موش؟ در دفتر ما؟ من از موش متنفرم!

Ouch! Why are you beating me again?  I think it's time to go. Bye.

آخ! چرا دوباره منو میزنی؟ فکر می کنم وقت رفتن است. خدا حافظ. خدا

Bye!

حافظ!

Hello and welcome to The English We Speak  from BBC Learning English. I'm Feifei.

سلام و به The English We Speak از BBC Learning English خوش آمدید. من فیفی هستم.

And hello, it's me Neil.

و سلام، نیل من هستم.

- Did you see Roy's dog today? - Roy has a dog?

- امروز سگ روی را دیدی؟ - روی سگ دارد؟

Yes it's a Shih Tzu and he brought her  into the office today. She was so cute.

بله، شیتزو است و او را امروز به دفتر آورد. خیلی ناز بود

Oh sorry I missed her. So what was her name?

اوه ببخشید دلم براش تنگ شده بود پس اسمش چی بود؟

- Um... Oh, it escapes me. - What? She escaped? Did you find her?

- ام... اوه، از دستم فرار می کند. - چی؟ او فرار کرد؟ او را پیدا کردی؟

No Neil, the only thing that  escaped was her name from my memory.

نه نیل، تنها چیزی که از حافظه من فرار کرد نام او بود.

When we say 'something escapes me' we mean  'we can't remember something at that moment'.

وقتی می گوییم "چیزی از من فرار می کند" منظورمان این است که " در آن لحظه نمی توانیم چیزی را به خاطر بیاوریم".

I'm sure her name will come to me eventually.

مطمئنم نام او در نهایت به من خواهد آمد.

Neil, but what hasn't escaped me is these examples.

نیل، اما چیزی که از من دور نمانده این نمونه‌هاست.

Thank goodness!

خدا را شکر!

'I went shopping for something, but  it escapes me what I wanted to buy.'

"من برای چیزی خرید کردم، اما چیزی که می‌خواستم بخرم از دستم خارج شد."

'When you get there speak to the manager. Her  name escapes me, but you'll know who she is.'

وقتی به آنجا رسیدید با مدیر صحبت کنید. نام او از من دور است، اما شما خواهید فهمید که او کیست.

'The keys are somewhere in the house,  but it escapes me where I put them.'

"کلیدها جایی در خانه هستند، اما جایی که آنها را می گذارم از من فرار می کند."

You're listening to The English We Speak from  BBC Learning English. We've been explaining the  

شما در حال گوش دادن به The English We Speak از BBC Learning English هستید. ما این عبارت را توضیح می‌دهیم.

phrase something escapes me which means  I temporarily can't remember something.

So, I can't remember Roy's dog's name. He did tell me, but um...

بنابراین، نمی‌توانم نام سگ روی را به خاطر بیاورم. او به من گفت، اما اوم... از دستت

It escaped you! Can I help jog your memory?

فرار کرد! آیا می توانم کمکی به دویدن حافظه شما کنم؟

- Was it Fido? - No.

- فیدو بود؟ - نه

- Lucky? Lassie? Toto? - Oh I remember now!

- خوش شانسی؟ لیسی؟ توتو؟ - اوه الان یادم اومد!

It was Leia, named after the  fictional character in Star Wars.

این لیا بود که از روی شخصیت خیالی در جنگ ستارگان نامگذاری شد.

How could a name like that escape you? I love  that android thing from Star Wars called um...

چطور ممکن است چنین نامی از شما فرار کند؟ من آن چیز اندرویدی از جنگ ستارگان به نام ام را دوست دارم...

Does its name escape you  Neil? I think you mean C3PO.

آیا نامش از شما فرار نمی کند نیل؟ فکر کنم منظورت C3PO هست.

Ah, that's it! Honestly, sometimes  I even forget my own name.

آه، همین! راستش را بخواهید، گاهی حتی نام خودم را فراموش می کنم.

Bye Neil!

خداحافظ نیل!

Ah Neil, that's it.

آه نیل، همین.

Hello and welcome to The English We Speak. I'm Feifei. 

سلام و به The English We Speak خوش آمدید. من فیفی هستم.

And I'm Beth.

و من بث هستم.

We have an expression which is used to say  you have nothing left of something specific,  

ما عبارتی داریم که برای گفتن از آن استفاده می‌شود که شما چیزی از چیز خاصی ندارید،

particularly something that other people want.

به‌ویژه چیزی که دیگران می‌خواهند.

The phrase is 'I'm out'.  Other pronouns can be used,  

عبارت "من بیرون هستم" است. می‌توان از ضمایر دیگری استفاده کرد،

so we can say 'we're out' or 'you're out' as well.

بنابراین می‌توانیم بگوییم «ما بیرون هستیم» یا «شما بیرون هستید».

'I'm out'. Let's let's talk about how we use it.

'من بیرونم'. بیایید در مورد نحوه استفاده از آن صحبت کنیم.

Well Feifei, do you remember that  amazing new coffee I've been drinking?

خوب فیفی، آن قهوه شگفت‌انگیز جدیدی را که می‌نوشتم به خاطر می‌آوری؟ می‌دانم که

I know you like it and I was going  to get you some for your birthday,  

دوستش داری و می‌خواستم برای تولدت برات بگیرم،

but when I went to buy it  they were completely out!

اما وقتی رفتم آن را بخرم، آنها کاملاً بیرون بودند!

Oh no, they didn't have any of that coffee  

اوه نه، آنها هیچ کدام از آن قهوه را نداشتند

left? Thanks for trying anyway. Maybe  there's another variety we could try?

؟ به هر حال برای تلاش متشکریم. شاید تنوع دیگری وجود داشته باشد که بتوانیم آن را امتحان کنیم؟

Well I thought that, but it turned out there was a  

خب من این را فکر کردم، اما معلوم شد که

complete shortage of coffee. They were  out of everything; they only had tea!

کمبود قهوه وجود دارد. آنها از همه چیز خارج بودند. فقط چای خوردند!

It doesn't sound like a great shop if they don't  have enough stock. So, did you buy me some tea?

اگر سهام کافی نداشته باشند، به نظر یک فروشگاه عالی نمی رسد . پس برای من چای خریدی؟ می

I wanted to, but then I realised I  didn't have any money; I was out!

خواستم، اما بعد متوجه شدم که هیچ پولی ندارم. من بیرون بودم!

Let's hear some more examples:

بیایید چند مثال دیگر بشنویم:

- 'I'm doing a sponsored run, can you give  me some change?' - 'Sorry, um, I'm all out.'

- "من در حال انجام یک اجرا با حمایت مالی هستم، می‌توانید مقداری پول به من بدهید؟" - "ببخشید، اوم، من همه بیرون هستم."

- 'Are you still giving away free chocolate?' - 'Sorry, we're out.'

- آیا هنوز هم شکلات مجانی می دهید؟ - "ببخشید، ما بیرون هستیم."

'I can't believe how popular that new book  was! We're out already. Let's order more.'

«باورم نمی‌شود که آن کتاب جدید چقدر محبوب بود! ما قبلاً بیرون بودیم. بیایید بیشتر سفارش دهیم.

You're listening to the English we  speak from BBC Learning English,  

شما در حال گوش دادن به انگلیسی ما از BBC Learning English هستید،

and we're learning the expression 'I'm out', which  is a way of saying you have no more of something.

و ما عبارت "من بیرون هستم" را یاد می گیریم، که روشی برای گفتن این است که دیگر چیزی ندارید.

Now, we've been using out but it's also  

در حال حاضر، ما در حال استفاده از آن بوده‌ایم، اما این نیز

really common to say 'I'm all  out' or 'I'm completely out'.

بسیار رایج است که بگوییم "من تماماً بیرون هستم" یا "من کاملاً بیرون هستم".

It is! It means the same but just  adds more emphasis to the fact that  

این است! این به همین معنی است، اما فقط بر این واقعیت تأکید بیشتری می‌کند که

you really don't have any more.  It's very often used with money.

شما واقعاً دیگر ندارید. اغلب با پول استفاده می شود.

That reminds me Beth, you still need  to buy me something for my birthday!

این به من یادآوری می کند بث، هنوز باید برای تولدم چیزی برای من بخری!

Well start thinking about what you'd like  cuz I'm all out of ideas. Bye for now!

خوب شروع به فکر کردن در مورد آنچه می خواهید بکنید، زیرا من تمام ایده هایم را ندارم. فعلا خداحافظ!

Bye-bye.

خداحافظ.