BOX SET: 6 Minute English - 'All About Language' English mega-class! One hour of new vocabulary!

Hello and welcome to 6 Minute English– the  show that brings you an interesting topic,  

سلام و به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید – نمایشی که موضوع جالب،

authentic listening practice and vocabulary to  help you improve your language skills. I'm Rob…

تمرین گوش دادن معتبر و واژگانی را برای شما به ارمغان می‌آورد تا به شما در بهبود مهارت‌های زبانی کمک کند. من راب هستم...

Watashi no namae wa Neil desu.  And that means 'my name's Neil'.

واتاشی نو نام و نیل دسو. و این به معنای "اسم من نیل است".

So Neil, here's a question for you – can  

بنابراین نیل، در اینجا یک سوال از شما وجود دارد - آیا

you speak any languages other than  English of course? I think you can!

می‌توانید به زبان دیگری غیر از انگلیسی صحبت کنید ؟ من فکر می کنم شما می توانید!

Un poco de español that means a  little bit of Spanish. Some Japanese,  

Un poco de español به معنای کمی اسپانیایی است. مقداری ژاپنی،

which I tried at the beginning and also a bit  of Czech language - Dobrý den, jak se máš?

که در ابتدا امتحان کردم و همچنین کمی زبان چک - Dobrý den, jak se máš?

Very impressive. So what tips can you give  for learning to speak another language?

بسیار چشمگیر. بنابراین، برای یادگیری صحبت کردن به زبان دیگر چه نکاتی می‌توانید ارائه دهید؟

Well, practise, practise, practise – and don't  be afraid of making mistakes as I no doubt have.

خوب، تمرین کنید، تمرین کنید، تمرین کنید - و بدون شک از اشتباه کردن نترسید.

Of course. Well my aim this year  is to master the Spanish language.  

البته. خوب هدف من امسال تسلط بر زبان اسپانیایی است.

Master means to learn thoroughly.

استاد یعنی یادگیری کامل.

Muy bien! Well you're not alone. A survey by the  British Council found learning a language is a new  

موی بین! خوب تو تنها نیستی یک نظرسنجی توسط شورای بریتانیا نشان داد که یادگیری یک زبان تصمیم سال جدید

year's resolution for about one in five Britons  in 2018. So learning Spanish is a good start Rob  

برای تقریباً یک نفر از هر پنج بریتانیایی در سال 2018 است. بنابراین یادگیری اسپانیایی شروع خوبی است راب

but do you know approximately how many languages  there are in the world altogether? Are there…

اما آیا می‌دانید در کل دنیا چند زبان وجود دارد؟ آیا وجود دارد...

a) 70 

الف) 70

b) 700 c) 7,000

ب) 700 ج) 7000

Well I know there are many but  surely not 7,000 so I'm going to say  

خوب می دانم که تعداد زیادی وجود دارد اما مطمئناً 7000 نیست بنابراین می خواهم بگویم

b) 700 – but don't expect me to learn all of them.

ب) 700 - اما از من انتظار نداشته باشید که همه آنها را یاد بگیرم.

I won't Rob. But I will give you the answer later.  

من راب نمیکنم ولی بعدا جوابتون رو میدم.

So, we all know learning another language is  a good thing – it brings us many benefits.

بنابراین، همه ما می دانیم که یادگیری یک زبان دیگر چیز خوبی است – مزایای زیادی برای ما به همراه دارد.

Yes, we can communicate with  people from other countries  

بله، ما می‌توانیم با افراد کشورهای دیگر ارتباط برقرار کنیم

and when we're travelling we can understand what  signs and notices say. So we don't get lost.

و وقتی در حال سفر هستیم می‌توانیم بفهمیم که علائم و اعلان‌ها چه می‌گویند. بنابراین ما گم نمی شویم.

That's right – but many scientists also  believe that knowledge of another language  

درست است – اما بسیاری از دانشمندان همچنین معتقدند که دانش یک زبان دیگر

can boost your brainpower. A study  of monolingual and bilingual speakers  

می‌تواند قدرت مغز شما را تقویت کند. مطالعه‌ای روی افراد تک زبانه و دوزبانه

suggests speaking two languages can help  slow down the brain's decline with age.

نشان می‌دهد که صحبت کردن به دو زبان می‌تواند به کاهش روند زوال مغز با افزایش سن کمک کند.

All good reasons. But Neil, learning another  language is hard. It would take me years and  

همه دلایل خوب اما نیل، یادگیری زبان دیگری سخت است. سال‌ها و

years to become fluent in say, Mandarin – by  fluent I mean speak very well, without difficulty.

سال‌ها طول می‌کشد تا به زبان ماندارین مسلط شوم – منظورم از  مسلط، خیلی خوب و بدون مشکل صحبت کردن است.

Well this depends on your  mother tongue. In general,  

خوب این بستگی به زبان مادری شما دارد. به طور کلی

the closer the second language is to  the learner's native tongue and culture  

، هرچه زبان دوم

in terms of vocabulary, sounds or sentence  structure - the easier it will be to learn.

از نظر واژگان، صداها یا ساختار جمله به زبان مادری و فرهنگ زبان‌آموز نزدیک‌تر باشد - یادگیری آن آسان‌تر خواهد بود.

But whatever the language,  

اما زبان هر چه که باشد،

there is so much vocabulary to learn – you  know, thousands and thousands of words.

واژگان زیادی برای یادگیری وجود دارد - می دانید، هزاران و هزاران کلمه.

Maybe not Rob. Professor Stuart Webb, a  linguist from the University of Western Ontario,  

شاید راب نه پروفسور استوارت وب، زبان شناس از دانشگاه وسترن انتاریو،

may be able to help you. He  spoke to BBC Radio 4's More  

ممکن است بتواند به شما کمک کند. او با برنامه «بیشتر یا کمتر» رادیو بی‌بی‌سی 4 صحبت کرد

or Less programme and explained  that you don't need to do that…

و توضیح داد که لازم نیست این کار را انجام دهید...

For language learners in a foreign language  setting – so for example, if you were learning  

برای زبان‌آموزان در یک محیط زبان خارجی - برای مثال، اگر در حال یادگیری

French in Britain or English in Japan,  

فرانسوی در بریتانیا یا انگلیسی در ژاپن هستید،

students may often really struggle to learn more  than 2,000, 3,000 words after many years of study.  

دانش‌آموزان اغلب ممکن است واقعاً برای یادگیری بیش از 2000، 3000 کلمه پس از سال‌ها مطالعه تلاش می‌کنید.

So for example, there was a study in Taiwan  recently that showed that after nine years  

به عنوان مثال، اخیراً مطالعه‌ای در تایوان انجام شد که نشان داد پس از 9

of study about half of the students had still  failed to learn the most frequent 1,000 words.  

سال تحصیل، حدود نیمی از دانش‌آموزان هنوز نتوانسته‌اند بیشترین 1000 کلمه را یاد بگیرند.

Now they knew lower frequency words but they  hadn't mastered those most important words.

حالا آنها کلمات با فرکانس پایین‌تر را می‌دانستند، اما به مهم‌ترین کلمات تسلط نداشتند.

So Rob, don't waste your time  trying to learn every single word.  

پس راب، وقتت را برای یادگیری تک تک کلمات تلف نکن.

Professor Webb spoke there about  research that showed students  

پروفسور وب در آنجا درباره تحقیقاتی صحبت کرد که نشان داد دانش‌آموزان

knew lower frequency words but weren't  learning enough high-frequency words.

واژه‌هایی با فرکانس پایین‌تر را می‌دانند اما به اندازه کافی کلمات با فرکانس بالا را یاد نمی‌گرفتند.

Right, and frequency here means the number  of times something happens – so the important  

درست است، و فرکانس در اینجا به معنای تعداد دفعاتی است که چیزی اتفاق می‌افتد – بنابراین

words to learn are the high-frequency  ones – and how many are there exactly?

کلمات مهم   برای یادگیری، کلمات با فرکانس بالا هستند - و دقیقاً چند کلمه وجود دارد؟

Here's Professor Stuart Webb again…

دوباره پروفسور استوارت وب...

For example, with English, I would suggest if  you learn the 800 most frequent lemmas – which is  

به عنوان مثال، با زبان انگلیسی، پیشنهاد می‌کنم اگر 800 لم پرتکرار را یاد بگیرید - که

a word and its inflections – that will  account for about 75 per cent of all of  

یک کلمه و عطف آن است - حدود 75 درصد از کل

the English language. So that learning  those 800 words first will provide  

زبان انگلیسی را تشکیل می‌دهد. بنابراین یادگیری آن 800 کلمه ابتدا

the foundation for which you may be  able to learn the lower frequency words.

پایه‌ای را برای شما فراهم می‌کند که بتوانید کلمات فرکانس پایین‌تر را یاد بگیرید.

Fascinating stuff. And good to know I just need to  learn about 800 words – or what he calls lemmas.

چیزهای جذاب و خوب است بدانید که من فقط باید حدود 800 کلمه را یاد بگیرم - یا آنچه او لم می نامد.

Yes, a lemma is the simplest form or base form  of a word. And the inflection here refers to  

بله، لم ساده‌ترین شکل یا شکل پایه یک کلمه است. و عطف در اینجا به

how the base word is changed according to its  use in a sentence. Knowing these things give  

نحوه تغییر کلمه پایه بر اساس استفاده از آن در جمله اشاره دارد. دانستن این موارد به

you a foundation – the basics from which  you language learning will develop. Simple

شما پایه و اساس می‌دهد – اصولی که یادگیری زبان از آن‌ها توسعه می‌یابد. ساده

Thank goodness I am learning  just one new language!

خدا را شکر که فقط یک زبان جدید یاد می‌گیرم!

But how many languages could you potentially  be learning Rob? Earlier I asked you,  

اما به طور بالقوه می‌توانید چند زبان راب یاد بگیرید؟ قبلاً از شما پرسیدم،

approximately how many languages there  are in the world altogether? Are there…

تقریباً چند زبان در دنیا وجود دارد؟ آیا وجود دارد...

a) 70 b) 700 

الف) 70 ب) 700

c) 7,000

ج) 7000

And I said 700. Was I right?

و من گفتم 700. درست گفتم؟

No Rob, you were wrong. There are around  7,000 recognised languages in the world  

نه راب، تو اشتباه کردی حدود 7000 زبان در جهان به رسمیت شناخته شده است

but UNESCO has identified 2,500 languages  which it claims are at risk of extinction.

اما یونسکو 2500 زبان را شناسایی کرده است که ادعا می‌کند در خطر انقراض هستند.

A sobering thought Neil. Now  shall we remind ourselves  

فکر هوشیارانه نیل. اکنون باید

of some of the English vocabulary we've  heard today. Starting with master.

برخی از واژگان انگلیسی را که امروز شنیده ایم به خود یادآوری کنیم. شروع با استاد.

To master a new skill, in  this context, means to learn  

در این زمینه، تسلط بر یک مهارت جدید به معنای یادگیری

thoroughly or learn well. "Rob hopes to master  Spanish before he starts a new job in Madrid."

کامل یا خوب یادگیری است. "راب امیدوار است قبل از شروع کار جدید در مادرید به اسپانیایی تسلط یابد."

That's news to me Neil! But it would be  good to be fluent in Spanish – or any  

این برای من خبری است نیل! اما خوب است که به زبان اسپانیایی - یا هر

language – or to speak it fluently – that's  speaking it well and without difficulty.

زبانی - یا روان صحبت کنید - یعنی خوب و بدون مشکل صحبت کنید.

Now our next word was frequency. Here we are  referring to high and low frequency words – so  

حالا حرف بعدی ما فرکانس بود. در اینجا ما به واژه‌های با فرکانس بالا و پایین اشاره می‌کنیم - بنابراین به

it means how often they occur. Examples of a  high frequency word are 'it', 'the' and 'and'.

این معنی است که هر چند وقت یکبار رخ می‌دهند. نمونه‌هایی از یک کلمه با فرکانس بالا «it»، «the» و «and» هستند.

And our next word is inflections. These are the  changes to the basic form of words according to  

و کلمه بعدی ما عطف است. اینها تغییرات شکل اصلی کلمات بر

their function in a sentence. Such as adding  an 's' to the end of a word to make it plural.

اساس   عملکرد آنها در یک جمله هستند. مانند افزودن یک «s» به آخر یک کلمه برای جمع شدن آن.

And don't forget lemma which  is the simplest form or base  

و لم را فراموش نکنید که ساده‌ترین شکل یا

form of a word before an inflection is added.

شکل پایه یک کلمه قبل از اضافه شدن عطف است.

And finally foundation which means  the basics your learning grows from.

و در نهایت پایه‌ای که به معنای مبانی یادگیری شماست.

That just leaves me to remind you  that you can learn English with  

این فقط باعث می شود به شما یادآوری کنم که می توانید با

us at bbclearningenglish.com. That's  it for today's 6 Minute English. We  

ما در bbclearningenglish.com انگلیسی یاد بگیرید. این برای 6 دقیقه انگلیسی امروز همین است.

hope you enjoyed it. Bye for now.  Na shledanou. Hasta luego. Ja-ne.

امیدواریم از آن لذت برده باشید. فعلا خداحافظ. نا شلدانو. هستا لوئگو. جا-نه.

And in English, goodbye.

و به انگلیسی خداحافظ.

Goodbye. Hello. This  

خداحافظ. سلام.

is 6 Minute English from BBC  Learning English. I’m Neil.

این  6 دقیقه انگلیسی از BBC Learning English است. من نیل هستم

And I’m Georgina

و من جورجینا هستم،

Can I ask you something, Georgina…?

می توانم از شما چیزی بپرسم، جورجینا…؟

Mm-mm-hmm.

مم-مم-هم

Georgina? I said, I want to ask you  something… are you listening to me?!

جورجینا؟ گفتم، می‌خواهم از شما چیزی بپرسم... به من گوش می‌دهی؟!

Mm-hmm, just a second, Neil, I’m texting a friend…

مم-هوم، فقط یک ثانیه، نیل، دارم به یکی از دوستان پیام می دهم...

Ah, has this ever happened you?  Someone too busy texting to talk.  

آه، تا به حال این اتفاق برای شما افتاده است؟ کسی که خیلی مشغول ارسال پیامک برای صحبت کردن است.

With the huge rise of mobile phones in  recent decades, communicating by text  

با افزایش عظیم تلفن‌های همراه در دهه‌های اخیر، برقراری ارتباط از طریق

has become more and more popular and scenes  like this have become increasingly common.

متن بیشتر و بیشتر رایج شده است و صحنه‌هایی از این دست به طور فزاینده‌ای رایج شده‌اند.

…and send! There, all done!  Now, what were you saying, Neil?

… و ارسال کنید! آنجا، همه چیز تمام شد! حالا چی میگفتی نیل؟

In this programme, we’ll be investigating  why people often choose to text,  

در این برنامه، بررسی خواهیم کرد که چرا مردم اغلب به

instead of talk to the people  in their lives. We’ll be asking  

جای صحبت با افراد زندگی خود، پیامک ارسال می کنند. ما می‌پرسیم

whether this popular form of communication  is changing how we interact with each other.

آیا این شکل محبوب ارتباطی در حال تغییر نحوه تعامل ما با یکدیگر است یا خیر.

And, of course, we’ll be learning  some related vocabulary as well.  

و البته، برخی از واژگان مرتبط را نیز یاد خواهیم گرفت.

Now, Neil, what did you want to ask me?

حالا نیل، چی میخواستی از من بپرسی؟

My quiz question, Georgina, which is this. Young  people are often the biggest users of mobile  

سوال مسابقه من، جورجینا، که این است. جوانان اغلب بزرگ‌ترین کاربران تلفن‌های همراه هستند

phones, but in a 2016 study, what percentage  of British teenagers said they would prefer  

، اما در مطالعه‌ای در سال ۲۰۱۶، چند درصد از نوجوانان بریتانیایی گفتند که ترجیح

to send a text rather than speak to someone,  even if they were in the same room? Is it:

می‌دهند به جای صحبت با کسی، پیامی بفرستند، حتی اگر در یک اتاق باشند؟ آیا این است:

a) 9 percent?, b) 49 percent?, or, 

الف) 9 درصد؟، ب) 49 درصد؟، یا،

c) 99 percent?

ج) 99 درصد؟

That sounds pretty shocking! I can’t  believe 99 percent of teenagers said that,  

این خیلی تکان دهنده به نظر می رسد! باورم نمی‌شود که 99 درصد نوجوانان این را گفته‌اند،

so I’ll guess b) 49 percent.

بنابراین حدس می‌زنم ب) 49 درصد.

OK, Georgina. We’ll find out later if that’s  right. In one way, the popularity of texting,  

باشه جورجینا بعداً متوجه خواهیم شد که آیا این درست است. از یک جهت، محبوبیت ارسال پیامک،   که

sometimes called ‘talking with thumbs’,  

گاهی اوقات «صحبت کردن با انگشت شست» نامیده می‌شود،

is understandable - people like  to be in control of what they say.

قابل درک است - مردم دوست دارند  آنچه را که می‌گویند کنترل کنند.

But this low-risk way of hiding behind a screen  may come at a cost, as neuroscientist, Professor  

اما این روش کم خطر پنهان شدن در پشت صفحه نمایش ممکن است هزینه داشته باشد، همانطور که استاد علوم اعصاب، پروفسور

Sophie Scott, explained to Sandra Kanthal, for  BBC World Service programme, The Why Factor:

سوفی اسکات، برای برنامه سرویس جهانی بی‌بی‌سی، The Why Factor، به ساندرا کانتال توضیح داد:

When we ‘talk with our thumbs’ by  text or email or instant message,  

وقتی ما با استفاده از متن یا «با انگشت شست خود صحبت می‌کنیم». ایمیل یا پیام فوری،

we’re often prioritising speed over  clarity and depth. But when we can’t  

ما اغلب سرعت را بر وضوح و عمق اولویت می‌دهیم. اما وقتی نمی‌توانیم

hear the way someone is speaking it’s all  too easy to misunderstand their intention.

نحوه صحبت کردن یک نفر را بشنویم، درک درستی از قصد او بسیار آسان است.

So if I say a phrase like, ‘Oh shut  up!’ - has a different meaning than,  

بنابراین، اگر عبارتی مانند «اوه خفه شو!» را بگویم، معنای متفاوتی با

‘Oh shut up!’ There’s an emotional thing  there but also a strong kind of intonation:  

«اوه خفه شو!» دارد، یک چیز عاطفی در آنجا وجود دارد، اما یک نوع لحن قوی نیز وجود دارد:

one’s sort of funny, one’s  just aggressive. Written down  

یک جورایی خنده دار است، یک فرد فقط پرخاشگر است. یادداشت

it’s just aggressive – ‘Shut up!’ - and you  can’t soften that. […] We always speak with  

کنید   فقط تهاجمی است - «خفه شو!» - و شما نمی توانید آن را ملایم کنید. […] ما همیشه با

melody and intonation to our voice and we’ll  change our meaning depending on that. You take  

آهنگ و لحن با صدای خود صحبت می کنیم و بسته به آن معنای خود را تغییر خواهیم داد. شما

that channel of information out of communication  you lose another way that sense is being conveyed.

آن کانال اطلاعات را از ارتباط خارج می‌کنید، راه دیگری را از دست می‌دهید که حس منتقل می‌شود.

When reading a text instead  of listening to someone speak,  

وقتی متنی را به جای گوش دادن به صحبت

we miss out on the speaker’s intonation – that’s  the way the voice rises and falls when speaking.

کردن می‌خوانیم، لحن گوینده را از دست می‌دهیم - این همان روشی است که هنگام صحبت کردن صدا بلند و پایین می‌آید.

Intonation, how a word is said,  often changes the meaning of  

لحن، نحوه بیان یک کلمه، اغلب معنای

words and phrases - small groups of words  people use to say something particular.

کلمات و عبارات را تغییر می‌دهد - گروه‌های کوچکی از کلمات که مردم برای گفتن چیزی خاص استفاده می‌کنند.

Reading a phrase like, ‘Oh shut up!’ in a text,  instead of hearing it spoken aloud, makes it  

خواندن عبارتی مانند «اوه خفه شو!» در یک متن، به جای شنیدن صدای بلند، باعث می‌شود که

easy to misunderstand the speaker‘s intention  – their aim, or plan of what they want to do.

نیت گوینده – هدف یا برنامه کاری که می‌خواهد انجام دهد – درک نکنیم.

And it’s not just the speaker’s intention that  we miss. A whole range of extra information  

و این فقط هدف گوینده نیست که ما آن را از دست می دهیم. طیف کاملی از اطلاعات اضافی

is conveyed through speech, from the speaker’s  age and gender to the region they’re from.

از طریق گفتار منتقل می‌شود، از سن و جنسیت گوینده گرفته تا منطقه‌ای که اهل آن هستند.

Poet, Gary Turk, believes that we lose  something uniquely human when we stop talking.  

شاعر، گری ترک، معتقد است که وقتی صحبت نمی کنیم، چیزی منحصر به فرد انسانی را از دست می دهیم.

And there are practical problems  involved with texting too,  

و مشکلات عملی مربوط به ارسال پیامک نیز وجود دارد،

as he explains to BBC World  Service’s, The Why Factor:

همانطور که او به سرویس جهانی بی‌بی‌سی توضیح می‌دهد ، چرا فاکتور:

If you speak to someone in person and they  don’t respond right away, that would be rude.  

اگر شخصاً با شخصی صحبت کنید و او فوراً پاسخ ندهد، بی‌ادب خواهد بود.

But you might be speaking to someone in person  and someone texts you... and it would be ruder  

اما ممکن است شما شخصاً با شخصی صحبت می‌کنید و شخصی به شما پیامک می‌فرستد... و پس از آن برای شما بی‌اهمیت‌تر خواهد بود

for you then to stop that conversation and speak  to the person over text… yet the person on the  

که آن مکالمه را متوقف کنید و با آن شخص از طریق پیامک صحبت کنید... با این حال شخص

other side of the text is getting annoyed – you  haven’t responded right way – it’s like we’re  

طرف دیگر متن عصبانی می‌شود - شما به درستی پاسخ نداده‌اید - مثل این است که ما

constantly now creating these situations using our  phones that allow us to like tread on mines – no  

دائماً در حال ایجاد این موقعیت‌ها با استفاده از تلفن‌هایمان هستیم که به ما امکان می‌دهد دوست داشته باشیم روی مین‌ها

matter what you do, we’re going to disappoint  people because we’re trying to communicate in  

قدم بگذاریم - مهم نیست که شما چه کاری انجام می‌دهید، ما مردم را ناامید خواهیم کرد زیرا در تلاش هستیم با هم ارتباط برقرار کنیم.

so many different ways. Do you prioritise the  person on the phone? Would you prioritise the  

به روش های بسیار مختلف. آیا فرد تلفنی را در اولویت قرار می دهید؟ آیا

person you’re speaking to? Who do you disappoint  first? You’re going to disappoint somebody.

فردی را که با او صحبت می کنید در اولویت قرار می دهید؟ اول چه کسی را ناامید می‌کنید؟ شما کسی را ناامید خواهید کرد

So what should you do if a friend texts you when  

بنابراین، اگر دوستی به شما پیامک می‌فرستد، زمانی که

you’re already speaking to someone else in  person – physically present, face to face?

شما در حال صحبت با شخص دیگری هستید، چه کاری باید انجام دهید .

You can’t communicate with  both people at the same time,  

شما نمی‌توانید همزمان با هر دو نفر ارتباط برقرار کنید،

so whatever you do someone will get  annoyed – become angry and upset.

بنابراین هر کاری که انجام می‌دهید یک نفر آزرده می‌شود - عصبانی و ناراحت می‌شود.

Gary thinks that despite its convenience,  texting creates situations where we have  

گری فکر می‌کند که علیرغم راحتی، پیامک موقعیت‌هایی را ایجاد می‌کند که باید

to tread on mines, another way of  saying that something is a minefield,  

روی مین‌ها قدم بگذاریم، روش دیگری برای گفتن این که چیزی میدان مین است،

meaning a situation full of hidden problems  and dangers, where people need to take care.

به معنای موقعیتی پر از مشکلات و خطرات پنهان است که مردم باید در آن مراقبت کنند.

Yes, it’s easy to get annoyed when  someone ignores you to text their friend…

بله، وقتی کسی شما را نادیده می گیرد تا به دوستش پیامک بدهد، آزرده شدن آسان است...

Oh, you’re not still upset  about that are you, Neil?

اوه، شما هنوز از این موضوع ناراحت نیستید، نیل؟

Ha, it’s like those teenagers in my  quiz question! Remember I asked you  

ها، مثل آن نوجوانانی است که در سؤال مسابقه من هستند! به خاطر داشته باشید که از شما

how many teenagers said they’d prefer to text  someone, even if they were in the same room.

پرسیدم   چند نوجوان گفتند ترجیح می‌دهند به کسی پیامک ارسال کنند، حتی اگر در یک اتاق باشند.

I guessed it was b) 49 percent.

حدس زدم ب) 49 درصد باشد.

Which was… the correct answer! I’m glad you  were listening, Georgina, and not texting!

که… جواب صحیح بود! خوشحالم که داشتی گوش می‌دی، جورجینا، و پیامک نمی‌فرستی!

Ha ha! In this programme we’ve  been discussing ways in which  

ها ها! در این برنامه روش‌هایی را مورد بحث قرار داده‌ایم که در آنها

texting differs from talking with  someone in person – or face to face.

پیامک با صحبت کردن با شخصی به صورت حضوری یا چهره به چهره متفاوت است.

Sending texts instead of having a conversation  means we don’t hear the speaker’s intonation – the  

ارسال پیامک به‌جای مکالمه به این معناست که ما صدای گوینده را نمی‌شنویم -

musical way their voice rises and falls. A phrase  - or small group of words - like ‘Oh shut up!’,  

روش موسیقیایی که صدای او بلند و پایین می‌شود. یک عبارت - یا گروه کوچکی از کلمات - مانند «اوه خفه شو!»،

means different things when  said in different ways.

وقتی به روش‌های مختلف گفته می‌شود به معنای چیزهای متفاوتی است.

Without intonation we can easily misunderstand a  

بدون لحن، می‌توانیم به راحتی

text writer’s intention – their idea  or plan of what they are going to do.

نیت نویسنده متن - ایده یا برنامه‌ای که قرار است انجام دهند، اشتباه کنیم.

Which in turns means they can get  annoyed – or become irritated,  

که به نوبه خود به این معنی است که آنها می توانند آزرده شوند - یا عصبانی شوند،

if you don’t understand what they  mean, or don’t respond right away.

اگر شما منظور آنها را نفهمید یا فوراً پاسخ ندهید.

All of which can create an absolute minefield  – a situation with many hidden problems,  

همه این‌ها می‌توانند یک میدان مین مطلق ایجاد کنند - موقعیتی با مشکلات پنهان زیادی،

where you need to speak and act carefully.

که در آن باید با دقت صحبت کنید و عمل کنید.

And that’s all we have time for  in this programme, but remember  

و این تمام چیزی است که در این برنامه برای آن وقت داریم ، اما به یاد داشته

you can find more useful vocabulary, trending  topics and help with your language learning  

باشید   می‌توانید واژگان مفیدتر، موضوعات پرطرفدار و کمک به یادگیری زبان خود را

here at BBC Learning English. We also  have an app that you can download for free  

در اینجا در BBC Learning English بیابید. ما همچنین برنامه‌ای داریم که می‌توانید آن را به‌صورت رایگان

from the app stores and of course we  are all over social media. Bye for now!

از فروشگاه‌های برنامه دانلود کنید و البته ما در رسانه‌های اجتماعی هستیم. فعلا خداحافظ!

Bye!

خدا حافظ!

Hello. This is 6 Minute English. I'm Neil.

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی است. من نیل هستم.

And I'm Sam.

و من سام هستم.

Now Sam, I assume that you know your alphabet.

حالا سام، من فرض می کنم که شما الفبای خود را می دانید.

Of course, Neil – you mean my ABCs? We  learn that at a very young age, you know?

البته نیل - منظورت ABC های منه؟ ما این را در سنین بسیار پایین یاد می گیریم، می دانید؟

Sorry to sound patronising. But you do you know  

با عرض پوزش به نظر حمایتی. اما آیا می‌دانید

why the letters in the alphabet  are in that particular order?

چرا حروف الفبا به آن ترتیب خاص هستند؟

No, I don’t. That’s really interesting. Why?

نه، نه. این واقعا جالب است. چرا؟

I don’t know either, I was hoping you might!  But seriously, no one really knows how the  

من هم نمی دونم، امیدوار بودم که شما بتونید! اما به طور جدی، هیچ کس واقعاً نمی داند که چگونه این

order became established. However, some  research has shown that if your surname,  

نظم برقرار شد. با این حال، برخی تحقیقات نشان داده‌اند که اگر نام خانوادگی، نام خانوادگی‌تان

your family name, begins with  a letter later in the alphabet,  

با حرفی بعد از حروف الفبا شروع شود

you could be at a disadvantage at school and  in life. Before we get in to that though,  

، ممکن است در مدرسه و زندگی در مضیقه باشید. قبل از اینکه به آن بپردازیم،

a question. Where does the alphabet  come from in its earliest form? Was it…

یک سؤال. الفبا در اولین شکل خود از کجا آمده است؟ آیا این بود...

a) Ancient Egypt b) Ancient Greece 

الف) مصر باستان ب) یونان باستان

c) Ancient Rome

ج) روم باستان

What do you think, Sam?

نظر شما چیست، سام؟

Well, we refer to the English alphabet as having  Roman characters, so I’m going with Ancient Rome.

خوب، ما به الفبای انگلیسی به عنوان دارای نویسه‌های رومی اشاره می‌کنیم، بنابراین من به روم باستان می‌روم.

OK. I’ll have the answer later in the programme.  In the BBC radio programme Fry’s English Delight  

خوب. پاسخ را بعداً در برنامه خواهم داشت. در برنامه رادیویی بی‌بی‌سی Fry’s English

there was a feature about the alphabet and how it  can have a negative impact on your school life.  

Delight   یک ویژگی در مورد الفبا و اینکه چگونه می‌تواند تأثیر منفی بر زندگی مدرسه شما داشته باشد وجود داشت.

Can you remember all those years  ago when you were at school?  

آیا می توانید تمام آن سال های پیش را که در مدرسه بودید به یاد بیاورید؟

What’s the first thing that the teacher  would do at the beginning of the day?

اولین کاری که معلم در ابتدای روز انجام می دهد چیست؟

She would take the register – that’s what we call  it in the UK. You can also call it the roll call.

او ثبت نام را می گرفت - این همان چیزی است که ما آن را در بریتانیا می نامیم. شما همچنین می توانید آن را فراخوان نامیده باشید.

Yes, this is when the teacher calls out the  names of the students to check that they  

بله، این زمانی است که معلم نام دانش‌آموزان را صدا می‌کند تا بررسی کند که

are all there. This is where the problem starts,  according to, ironically, Professor Jeffrey Zax,  

همه آنها آنجا هستند. به قول پروفسور جفری زاکس،

from the University of Colorado. The  further down that list your name is,  

از دانشگاه کلرادو، مشکل از اینجا شروع می‌شود. هرچه نام شما

the less noticed you are by the teacher.  Why is that? Here’s Professor Zax.

پایین‌تر باشد، معلم کمتر مورد توجه شما قرار می‌گیرد. چرا اینطور است؟ اینجا پروفسور زکس است.

When it begins people are paying attention. As it  proceeds, first the people who are already called,  

وقتی شروع می شود مردم توجه می کنند. همانطور که پیش می‌رود، ابتدا افرادی که قبلاً تماس گرفته‌اند،

they no longer have any need to take things  seriously. And the people who are waiting to  

دیگر نیازی به جدی گرفتن مسائل ندارند . و افرادی که

be called, their attention is wandering as well.  And so as you make your way through the roll call  

منتظر فراخوانی هستند، توجه آنها نیز سرگردان است. و به این ترتیب، وقتی راه خود را از طریق تماس تلفنی طی می‌کنید،

somehow the intensity of  the engagement diminishes.

به نحوی از شدت نامزدی کاسته می‌شود.

So, what is the problem?

پس مشکل چیست؟

Well, it’s a lot to do with paying attention.  This means concentrating on something.  

خب، این خیلی به توجه کردن بستگی دارد. این به معنای تمرکز بر چیزی است.

At the beginning of the roll call everyone is  paying attention - they are quiet and listening.  

در ابتدای تماس تلفنی همه حواسشان جمع است - ساکت هستند و گوش می دهند.

But after the first names are called, those  students don’t need to pay attention any more.

اما پس از نام‌گذاری، آن دانش‌آموزان دیگر نیازی به توجه ندارند.

So they lose a bit of interest in what comes  next, and the students later in the list  

بنابراین آنها اندکی علاقه خود را نسبت به چیزهای بعدی از دست می دهند ، و دانش آموزان بعدی در

are also now distracted and the teacher,  him or herself, is not so focussed.

لیست نیز اکنون حواسشان پرت شده است و معلم، خودش، چندان متمرکز نیست.

And by the end of the list the relationship  between the teacher and the students whose names  

و در پایان فهرست، رابطه بین معلم و دانش‌آموزانی که

are being called later is not as strong  as those at the beginning of the list.

نام‌هایشان بعداً خوانده می‌شود، به اندازه آن‌هایی که در ابتدای فهرست هستند، قوی نیست.

Professor Zax describes this by saying that  the intensity of the engagement diminishes.  

پروفسور زکس این را با گفتن اینکه  شدت نامزدی کاهش می‌یابد، توضیح می‌دهد.

Diminishes means ‘gets weaker’, and the intensity  of the engagement is the strength of the  

کاهش می‌یابد یعنی «ضعیف‌تر می‌شود»، و شدت تعامل، قدرت

communication, the level of enthusiasm for being  involved. So this is the start of the disadvantage  

ارتباط، میزان اشتیاق برای مشارکت است. بنابراین این شروع نقطه

which can subtly affect students throughout their  school years and after. This was discovered after  

ضعفی است که می‌تواند دانش‌آموزان را در طول سال‌های تحصیلی و بعد از آن به‌طور نامحسوس تحت تأثیر قرار دهد . این پس از

some research in the US in the 1950s. So what were  these disadvantages? Here’s Professor Zax again.

برخی تحقیقات در ایالات متحده در دهه 1950 کشف شد. پس این معایب چه بود؟ اینجا دوباره پروفسور زکس است.

They were less likely to have  enjoyed their high school courses,  

کمتر احتمال داشت که از دوره های دبیرستان خود لذت ببرند، در صورت درخواست

graduate from college if they applied. They were  more likely to drop out. They had first jobs in  

از دانشگاه فارغ التحصیل شوند. احتمال ترک تحصیل آنها بیشتر بود. آنها اولین مشاغل را در

occupations that paid less. They were  more likely to go to the military  

مشاغلی داشتند که دستمزد کمتری داشتند. احتمال اینکه آنها به ارتش

and they were more likely to have  jobs whose prestige was lower.

بروند بیشتر بود و به احتمال زیاد مشاغلی داشتند که اعتبارشان پایین بود.

So what disadvantages did they have?

پس چه معایبی داشتند؟

Well, Professor Zax says that the  research showed they enjoyed school  

خب، پروفسور زکس می‌گوید که تحقیق نشان می‌دهد که آنها از مدرسه

less, were less successful academically  and more likely to drop out of college  

کمتر لذت می‌برند، از نظر تحصیلی کمتر موفق بوده‌اند و بیشتر احتمال دارد که کالج

or university. This means that they  left the course before it was finished.

یا دانشگاه را ترک کنند. این بدان معناست که آنها دوره را قبل از اتمام آن ترک کردند.

And he also said that they were more  likely to find jobs that had a lower  

و همچنین گفت که آنها به احتمال زیاد مشاغلی پیدا می‌کنند که اعتبار پایین‌تری داشته باشند

prestige. This means the jobs weren’t seen as  high status or desirable. Let’s listen again.

. این بدان معناست که مشاغل به عنوان وضعیت بالا یا مطلوب دیده نمی‌شوند. دوباره گوش کنیم

They were less likely to have  enjoyed their high school courses,  

کمتر احتمال داشت که از دوره های دبیرستان خود لذت ببرند، در صورت درخواست

graduate from college if they applied. They were  more likely to drop out. They had first jobs  

از دانشگاه فارغ التحصیل شوند. احتمال ترک تحصیل آنها بیشتر بود. آنها اولین مشاغل   را

in occupations that paid less. They were  

در مشاغلی داشتند که دستمزد کمتری داشتند.

more likely to go to the military and they were  more likely to have jobs whose prestige was lower.

احتمال اینکه آنها به سربازی بروند بیشتر بود و احتمالاً مشاغلی داشتند که اعتبار آنها پایین بود.

Well, Professor Zax seems to have  done OK. Even with that surname!

خب، به نظر می‌رسد پروفسور زاکس کار را خوب انجام داده است. حتی با این نام خانوادگی!

Indeed, I guess this doesn’t apply  to everyone. Right, well before we  

در واقع، من حدس می‌زنم که این برای همه صدق نمی‌کند. درست است، قبل از اینکه

remind ourselves of our vocabulary,  let’s get the answer to the question.  

دایره لغات خود را به خود یادآوری کنیم، بیایید پاسخ سوال را دریافت کنیم.

Where does the alphabet come from  in its earliest form? Was it…

الفبا در اولین شکل خود از کجا آمده است؟ آیا این بود...

a) Ancient Egypt b) Ancient Greece 

الف) مصر باستان ب) یونان باستان

c) Ancient Rome

ج) روم باستان

Sam, what did you say?

سام، چه گفتی؟

Pretty sure it’s Ancient Rome.

مطمئناً روم باستان است.

What does your surname begin with?

نام خانوادگی شما با چه چیزی شروع می شود؟

A 'B', actually.

A 'B'، در واقع.

Well, you are wrong, I’m afraid.  It’s actually Ancient Egypt – so  

خب اشتباه میکنی میترسم این در واقع مصر باستان است - پس

well done to everyone who got that.  OK, now it's time for our vocabulary.

آفرین به همه کسانی که آن را دریافت کردند. خوب، حالا نوبت به واژگان ما رسیده است.

Yes – to pay attention to something means to  concentrate on something, to not be distracted.

بله - توجه کردن به چیزی به معنای تمرکز روی چیزی است که حواسش پرت نشود.

Then there was the phrase the  intensity of the engagement,  

سپس عبارت « شدت تعامل» وجود داشت،

which is another way of saying the strength of  the relationship, interaction and communication.

که راه دیگری برای بیان قدرت رابطه، تعامل و ارتباط است.

And if your surname comes at the end  of the alphabet you may find that the  

و اگر نام خانوادگی شما در انتهای الفبا باشد، ممکن است متوجه شوید که

intensity of engagement with the teacher  diminishes. Diminishes means gets weaker.

شدت تعامل با معلم کاهش می‌یابد. کاهش می یابد یعنی ضعیف تر می شود.

If you drop out from a course, it means  that you leave it before it’s finished.

اگر از یک دوره انصراف دهید، به این معنی است که قبل از اتمام آن آن را ترک کرده اید.

And the prestige of a job is the respect it has.  

و اعتبار یک شغل به احترامی است که دارد.

If it is seen as important or  desirable then it has higher prestige.

اگر مهم یا مطلوب تلقی شود، اعتبار بالاتری دارد.

OK, thank you, Sam. That’s all from 6 Minute  English. We hope you can join us again soon.  

باشه، متشکرم سام این همه از 6 دقیقه انگلیسی است. امیدواریم به زودی دوباره به ما بپیوندید.

You can find us at bbclearningenglish online,  on social media and on our app. Bye for now!

می‌توانید ما را در bbclearningenglish آنلاین، در رسانه‌های اجتماعی و برنامه ما پیدا کنید. فعلا خداحافظ!

Bye bye everyone!

خداحافظ همه!

Hello. This is 6 Minute English, I'm Georgina.

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی است، من جورجینا هستم.

And I'm Rob.

و من راب هستم.

Are you a punctuation pedant? Do you get upset,  

آیا شما یک نشانه گذاری هستید؟ آیا

annoyed or angry if you see punctuation being  used incorrectly – particularly apostrophes?

اگر می بینید که از علائم نگارشی اشتباه استفاده می شود - به خصوص آپستروف ها، ناراحت، آزرده یا عصبانی می شوید؟

Well, it depends. Usually I’m pretty  chilled out about it, but sometimes,  

خب، بستگی دارد. معمولاً من نسبت به آن خیلی دلسرد هستم، اما گاهی اوقات،

just sometimes it really winds me up. For example,  if I see a sign for taxis at a train station  

فقط گاهی اوقات واقعاً من را آزار می دهد. برای مثال، اگر در ایستگاه قطار تابلویی برای تاکسی‌ها ببینم

and it says taxi – apostrophe - s – aargh!  Why – why? The apostrophe is not used to  

و روی آن نوشته شده باشد تاکسی – آپستروف – s – aargh! چرا، چرا؟ آپستروف برای

show there is more than one, it’s used to  show there is a missing letter or that the  

نشان دادن بیش از یک مورد استفاده نمی شود، برای نشان دادن وجود یک حرف گم شده یا اینکه

word is a possessive – it’s just wrong!  So that does kind of make my blood boil.

کلمه مالکیتی است استفاده می شود - این فقط اشتباه است! بنابراین به نوعی خون من را به جوش می آورد.

So, when you say you’re pretty  chilled about it you mean…

بنابراین، وقتی می گویید از این موضوع خیلی سرد هستید، منظورتان این است که...

OK, I’m not chilled at all.  But maybe I wish I were.

باشه، من اصلاً سرد نیستم. اما شاید کاش من بودم.

Well, we’re going to be taking a  look at reactions to the use and  

خوب، ما قصد داریم نگاهی به واکنش‌ها به استفاده و

abuse of apostrophes in this programme. But first,  

سوء استفاده از آپاستروف در این برنامه داشته باشیم. اما ابتدا،

a question. The word ‘apostrophe’ itself  – which language does it come from? Is it:

یک سؤال. خود کلمه «آپوستروف» - از کدام زبان آمده است؟ آیا این:

A: Latin

الف: لاتین

B: Greek

ب: یونانی

C: Arabic

ج: عربی

What do you think, Rob?

نظر شما چیست، راب؟

I don’t think it’s Arabic, so it’s a toss-up  between Latin and Greek. I’m going to say Greek.

من فکر نمی‌کنم عربی باشد، بنابراین بین لاتین و یونانی جابه‌جایی است. من می خواهم بگویم یونانی.

OK. We’ll see if you’re correct at the end  of the programme. The apostrophe, it is true  

خوب. در پایان برنامه خواهیم دید که آیا درست می گویید . درست است

to say, is often misused. It’s put where it  shouldn’t be and not used where it should be.  

که می گویند آپاستروف اغلب به اشتباه استفاده می شود. در جایی که نباید باشد قرار می‌گیرد و در جایی که باید استفاده نمی‌شود.

Is it important, though? Does it matter?  After all, in spoken English there is no  

اما آیا مهم است؟ آیا این مهم است؟ از این گذشته، در زبان انگلیسی گفتاری

difference between ‘it’s’ with an  apostrophe and ‘its’ without. ‘Your’  

تفاوتی بین "it's" با آپستروف و "its" بدون آن وجود ندارد. «شما»

and ‘you’re’ – short for ‘you are’ sound the  same. So what’s the problem in written English?

و «شما هستید» - کوتاه «شما هستید» یکسان صدا می‌کنند. پس مشکل در زبان انگلیسی نوشتاری چیست؟

In many cases there isn’t a problem at  all. There would be very little confusion.  

در بسیاری از موارد اصلاً مشکلی وجود ندارد. سردرگمی بسیار کمی وجود خواهد داشت.

But I don’t think that means we should  just ignore the correct way to use them.  

اما فکر نمی‌کنم این بدان معناست که ما باید روش صحیح استفاده از آنها را نادیده بگیریم.

Sometimes it can be very important to make clear  if it’s a singular or plural or possessive.  

گاهی اوقات می‌تواند بسیار مهم باشد که مشخص شود مفرد یا جمع یا ملکی است.

Another important thing to remember is that in CVs  and job applications a good standard of spelling  

نکته مهم دیگری که باید به خاطر بسپارید این است که در رزومه‌ها و برنامه‌های شغلی استاندارد خوبی از املا

and punctuation is expected. Get it wrong  and you could miss out on a good opportunity.

و علائم نگارشی انتظار می‌رود. اشتباه کنید و ممکن است فرصت خوبی را از دست بدهید.

There is one group that has tried for  nearly 20 years to keep others to these high  

یک گروه وجود دارد که تقریباً 20 سال تلاش کرده است تا دیگران را به این استانداردهای بالا نگه دارد

standards - The Apostrophe Protection Society.  They have publicly pointed out incorrect use  

- انجمن حفاظت از آپوستروف. آنها علناً به استفاده نادرست

in public signs and communications – a tactic  that has not always been welcome or successful.  

در علائم و ارتباطات عمومی اشاره کرده اند - تاکتیکی که همیشه مورد استقبال یا موفقیت آمیز نبوده است.

But like the apostrophe itself, the group is in  danger. Here’s a BBC news report on the subject.

اما مانند خود آپستروف، گروه در خطر است. در اینجا یک گزارش خبری بی بی سی در این زمینه است.

They linger above our letters, they  wander around the endings of our words,  

آنها بالای حروف ما درنگ می‌کنند، در انتهای کلمات ما پرسه می‌زنند،

but apostrophes, it seems, are an  endangered species. The Apostrophe  

اما به نظر می‌رسد که آپاستروف‌ها گونه‌ای در خطر انقراض هستند.

Protection Society – yes there really is one  – says their future is, well, up in the air.

انجمن حفاظت آپوستروف - بله واقعاً وجود دارد - می‌گوید که آینده آنها در هواست.

How does he describe apostrophes?

او آپستروف ها را چگونه توصیف می کند؟

Using metaphorical, poetic language, he says they  linger above our letters. To linger is a verb  

او با استفاده از زبان استعاری و شاعرانه می‌گوید که آنها بالای حروف ما باقی می‌مانند. درنگ کردن یک فعل است

usually used to describe someone or something  staying somewhere before finally leaving.

که معمولاً برای توصیف کسی یا چیزی استفاده می‌شود که در جایی قبل از نهایتاً ترک می‌ماند.

So, we have apostrophes lingering  above our letters and also he said  

بنابراین، ما آپستروف‌هایی داریم که در بالای حروفمان مانده‌اند و همچنین می‌گوید

they wander around the ending of words.

که آنها در انتهای کلمات سرگردان هستند.

Yes, also a metaphorical use. To wander means  

بله، همچنین یک استفاده استعاری. سرگردانی یعنی

to walk slowly around without  any real purpose or urgency.

به آرامی راه رفتن بدون هیچ هدف یا فوریتی واقعی.

And he went on to say that the future  of the apostrophe is up in the air.  

و او ادامه داد که آینده آپاستروف در هواست.

When something is up in the air,  it means its future is not certain,  

وقتی چیزی در هوا است، به این معنی است که آینده آن مشخص نیست،

it’s not guaranteed. So if, for example,  your holiday plans are up in the air,  

تضمین نشده است. بنابراین، اگر، برای مثال، برنامه‌های تعطیلات شما مشخص است، به

it means that there is some kind of problem and  you might not be going on holiday after all.  

این معنی است که نوعی مشکل وجود دارد و ممکن است بالاخره به تعطیلات نروید.

The person who founded The Apostrophe Protection  Society is John Edwards. Now 96 years old he has  

فردی که انجمن محافظت از آپوستروف را تأسیس کرد ، جان ادواردز است. اکنون 96 ساله

decided to give it up. Partly because of his age,  but also because he thinks that due to the impact  

تصمیم گرفته است آن را رها کند. تا حدی به خاطر سنش، بلکه به این دلیل که فکر می‌کند به دلیل

of texting and social media he has lost the battle  against bad punctuation. So why has it come to  

تأثیر پیامک و رسانه‌های اجتماعی، نبرد با علائم نگارشی بد را باخته است. پس چرا به این موضوع رسیده است

this? Here he is explaining why he thinks people  aren’t bothered about using correct punctuation.

؟ در اینجا او توضیح می‌دهد که چرا فکر می‌کند مردم در مورد استفاده از علائم نگارشی صحیح اذیت نمی‌شوند.

I think it’s a mixture of ignorance and laziness.  They’re too ignorant to know where it goes,  

به نظر من این ترکیبی از جهل و تنبلی است. آن‌ها آن‌قدر نادان هستند که نمی‌دانند کار به کجا می‌رود،

they’re too lazy to learn so they just  don’t bother. The barbarians have won.

برای یادگیری تنبل‌تر از آن هستند، بنابراین فقط زحمت نمی‌کشند. بربرها پیروز شده اند.

So what’s his reason?

پس دلیل او چیست؟

He blames ignorance and laziness. Ignorance is a  lack of knowledge or understanding of something.  

او جهل و تنبلی را سرزنش می کند. جهل عبارت است از عدم آگاهی یا درک چیزی. به گفته ادواردز،

So people don’t know the rules and are too  lazy to learn them, according to Edwards.

بنابراین مردم قوانین را نمی‌دانند و برای یادگیری آن‌ها تنبل هستند.

Quite strong views there!

مناظر کاملا قوی وجود دارد!

Yes, and you thought I was a pedant! He actually  goes further to say that the barbarians have won.  

بله، و شما فکر کردید که من یک فضول هستم! او در واقع فراتر می رود و می گوید که بربرها پیروز شده اند.

Barbarian is a historical word  for people who weren’t part of  

بربر واژه ای تاریخی برای افرادی است که بخشی از

so-called civilized society. They were seen as  violent and aggressive, primitive and uncivilized.

جامعه به اصطلاح متمدن نیستند. آنها به عنوان خشن و تهاجمی، بدوی و غیرمتمدن دیده می شدند.

So it’s not a compliment then?

پس تعارف نیست؟

Oh no!

وای نه!

Right, before we review today’s  vocabulary, let’s have the answer  

درست است، قبل از اینکه واژگان امروز را مرور کنیم ، بیایید پاسخ

to today’s quiz. Which language does the  word apostrophe come from? What did you say?

مسابقه امروز را داشته باشیم. کلمه آپاستروف از کدام زبان آمده است؟ چی گفتی؟

I went for Greek.

برای یونانی رفتم.

Congratulations to you and anyone else who  got that right. Greek is the right answer.  

به شما و هر کس دیگری که این کار را درست انجام داده است، تبریک می‌گویم. یونانی پاسخ درست است.

Now let’s remind ourselves of today’s  vocabulary. First, what’s a pedant, Rob?

اکنون بیایید واژگان امروزی را به خود یادآوری کنیم . اول، راب، پدانت چیست؟

A pedant is someone who corrects other  people’s small mistakes – particularly  

پدانت کسی است که اشتباهات کوچک دیگران را تصحیح می‌کند - به‌ویژه

in grammar and punctuation – but it’s  not the same as an English teacher!  

در گرامر و نشانه‌گذاری - اما این مانند یک معلم انگلیسی نیست!

A pedant will correct native speakers’  mistakes too, and not in the classroom.

یک پدنت اشتباهات سخنرانان بومی را نیز تصحیح می کند، نه در کلاس درس.

To linger means to stay somewhere for longer.

معطل ماندن به معنای ماندن در جایی برای مدت طولانی تر است.

To wander is to walk around without a real  purpose or intention to get somewhere quickly.

پرسه زدن یعنی راه رفتن بدون هدف یا قصد واقعی برای رسیدن سریع به جایی.

If your plans are up in the air, it means  they are at risk and might not happen.

اگر برنامه‌هایتان در معرض خطر هستند، به این معنی است که در معرض خطر هستند و ممکن است اتفاق نیفتند.

Ignorance is the state of not knowing  something that should be known.

جهل حالت ندانستن چیزی است که باید دانست.

And finally, a barbarian is a word for a primitive  and uncivilized person. Right, we can’t linger in  

و در نهایت، بربر کلمه ای برای یک فرد بدوی و غیر متمدن است. درست است، ما نمی‌توانیم در

this studio as our six minutes are up. You can  find more from us about punctuation and many  

این استودیو معطل بمانیم زیرا شش دقیقه ما تمام شده است. می‌توانید از ما درباره علائم نگارشی و بسیاری

other aspects of English online, on social media  and on the BBC Learning English app. Bye for now.

از جنبه‌های دیگر زبان انگلیسی به صورت آنلاین، در رسانه‌های اجتماعی و برنامه یادگیری انگلیسی BBC بیابید. فعلا خداحافظ.

Bye!

خدا حافظ!

Welcome to 6 Minute English. In this programme we  

به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید. در این برنامه

bring you an expressive topic and  six items of vocabulary. I’m Neil…

یک موضوع گویا و شش مورد از واژگان را برای شما آورده ایم. من نیل هستم...

And I’m Tim. So, we had an argument  just before we started the show…

و من تیم هستم. بنابراین، درست قبل از شروع نمایش با هم دعوا

We did, Tim. But no hard feelings?

داشتیم... ما این کار را کردیم، تیم. اما هیچ احساس سختی ندارید؟

None. No hard feelings is something you  say to somebody you have argued with to  

هیچ یک. هیچ احساس سختی چیزی نیست که به کسی که با او دعوا کرده‌اید می‌گویید تا

say you’d still like to be friends.  We often fall out over silly things…

بگویید هنوز دوست دارید دوست باشید. ما اغلب به خاطر چیزهای احمقانه دچار مشکل می شویم...

… Like who’s going to introduce the show…

... مثل اینکه چه کسی برنامه را معرفی می کند ...

… Or who’s going to choose the quiz question.

... یا چه کسی سؤال مسابقه را انتخاب می کند.

But we understand each other. That’s  the important thing, isn't it?  

اما ما همدیگر را درک می کنیم. این مهم است، اینطور نیست؟

To fall out with somebody by the way, is another  way of saying to argue or disagree with them.  

به هر حال، درگیری با کسی، راه دیگری برای گفتن بحث یا مخالفت با آنها است.

Do you know that you wave your arms  around a lot when you’re arguing, Tim?

آیا می‌دانی که وقتی دعوا می‌کنی، دست‌هایت را زیاد به اطراف تکان می‌دهی، تیم؟

No, I didn’t know I did that.

نه، من نمی دانستم که این کار را کردم.

That isn’t very British.

این خیلی بریتانیایی نیست.

I know. Using gestures – or movements  you make with your hands or your head  

میدانم. استفاده از ژست‌ها - یا حرکاتی که با دست‌ها یا سرتان انجام می‌دهید

to express what you are thinking of feeling –  is common in some countries but not in others.  

برای بیان احساساتی که به آن فکر می‌کنید - در برخی کشورها رایج است اما در برخی دیگر نه.

Then there are some movements – like  shaking your head – which mostly means  

سپس برخی حرکات وجود دارد - مانند تکان دادن سر - که بیشتر به معنای

‘no’ but in some countries can mean the opposite.

"نه" است اما در برخی کشورها می تواند برعکس باشد.

That’s right. In which country  does shaking your head mean ‘yes’,  

درست است. در کدام کشور تکان دادن سر به معنای «بله» است،

Tim? Is it… a) Greece, 

تیم؟ آیا این… الف) یونان،

b) Japan or c) Bulgaria?

ب) ژاپن یا ج) بلغارستان؟

No idea – I’ll guess Greece. I do know that in  

بدون فکر - من یونان را حدس می زنم. من می‌دانم که در

India people shake their heads  to mean lots of different things.

هند، مردم سر خود را تکان می‌دهند به معنای چیزهای مختلف.

There are plenty of gestures  you need to be careful with  

حرکات زیادی وجود دارد که باید مراقب

when you’re meeting and greeting people  from a culture that’s different to your  

باشید   هنگام ملاقات و احوالپرسی با افرادی از فرهنگی متفاوت با فرهنگ

own – to avoid offending people  – or making an awkward faux pas…

خودتان - برای جلوگیری از توهین به مردم - یا انجام دادن یک پاس تقلبی ناخوشایند...

If you make a faux pas it means you say or do  something embarrassing in a social situation.  

اگر یک پاس تقلبی انجام می دهید به این معنی است که می گویید یا در یک موقعیت اجتماعی کاری شرم آور انجام دهید.

For example, our every day use of the thumbs-up  signal might offend people from the Middle East.

به عنوان مثال، استفاده روزانه ما از علامت شست به بالا ممکن است باعث آزار مردم خاورمیانه شود.

And to offend means to make  somebody angry or upset.

و توهین کردن به معنای عصبانی کردن یا ناراحت کردن کسی است.

Let’s hear now from Business Professor  Erin Meyer talking about how easy it is  

بیایید اکنون از پروفسور بازرگانی ارین مایر بشنویم که در مورد اینکه چقدر آسان است

to misunderstand why people behave the way they do  

درک اشتباهی که چرا مردم

in everyday situations when we  don’t belong to the same culture.

در موقعیت‌های روزمره رفتار می‌کنند، در شرایطی که ما به فرهنگ یکسانی تعلق نداریم، می‌شنویم.

A while ago I was in Dubai and one of my students,  my Emirati students, was driving me home after a  

چندی پیش در دبی بودم و یکی از شاگردانم، دانش‌آموزان اماراتی‌ام، بعد از یک جلسه من را به خانه

session and the car stopped at a light and she  rolled down the window, and she started shouting  

می‌برد و ماشین پشت چراغ توقف می‌کرد و او پنجره را پایین می‌آورد و شروع می‌کرد به فریاد زدن

at someone outside of the window. This guy was  crossing the street with a big box of cloth. And  

به شخصی بیرون از پنجره. این مرد با یک جعبه بزرگ پارچه از خیابان رد می‌شد. و

he started shouting back, and she opened up the  door, and they started gesticulating and shouting  

او شروع کرد به فریاد زدن، و او در را باز کرد ، و آنها شروع کردند به اشاره و فریاد زدن بر

at one another. And I thought, wow, they’re  having a huge fight, I thought maybe he was  

سر یکدیگر. و من فکر کردم، وای، آنها دعوای بزرگی دارند، فکر کردم شاید او قرار است

going to hit her. And she got back in the car,  and I said, well, what were you fighting about?  

او را بزند. و او دوباره سوار ماشین شد، و من گفتم، خوب، برای چی دعوا می کردی؟

And she said, ‘Oh no, no, we weren’t fighting,  he was giving me directions to your hotel.’  

و او گفت: "اوه نه، نه، ما دعوا نمی‌کردیم، او به من مسیر هتل شما را می‌داد."

And I thought that was a great example of how  someone from another culture may misperceive or  

misunderstand something as a fight when in fact  they were just being emotionally expressive.

در واقع آنها فقط از نظر احساسی بیانگر بودند.

Gesticulating – what does that mean?

ژست زدن - این به چه معناست؟

It means what I was doing earlier! – Waving  your arms around to express what you’re feeling.

یعنی کاری که قبلا انجام می دادم! - دستان خود را برای بیان آنچه احساس می کنید تکان دهید.

Erin Meyer was worried because her student and the  

ارین مایر نگران بود زیرا شاگردش و

man on the street were shouting  and gesticulating at each other.  

مردی که در خیابان در حال فریاد زدن بودند و به یکدیگر اشاره می کردند.

She thought they were having a fight when in  fact they were just being emotionally expressive.

او فکر می‌کرد که دارند دعوا می‌کنند در حالی که در واقع فقط از نظر احساسی ابراز وجود می‌کنند.

And expressive means showing  what you think or feel.

و رسا به معنای نشان دادن آنچه فکر می‌کنید یا احساس می‌کنید.

You were nodding in agreement, there, Tim.  Which reminds me of our quiz question. In which  

تو به نشانه موافقت سر تکان می دادی، تیم. که من را به یاد سوال مسابقه ما می اندازد. در کدام

country does shaking your head mean ‘yes’?  Is it… a) Greece, b) Japan or c) Bulgaria?

کشور تکان دادن سر به معنای «بله» است؟ آیا این ... الف) یونان، ب) ژاپن یا ج) بلغارستان؟

I said Greece…

گفتم یونان…

And that’s the wrong answer, I’m  afraid. The right answer is Bulgaria.  

و این پاسخ اشتباهی است، می‌ترسم. پاسخ درست بلغارستان است.

In some Southeastern European areas  such as Bulgaria and southern Albania,  

در برخی از مناطق جنوب شرقی اروپا مانند بلغارستان و آلبانی جنوبی،

shaking your head is used to indicate "yes". In  those regions, nodding in fact means "no" as well.

تکان دادن سر برای نشان دادن "بله" استفاده می شود. در آن مناطق، تکان دادن سر در واقع به معنای «نه» نیز هست.

I hope I remember that the next time I  meet somebody from Southeastern Europe.OK,  

امیدوارم دفعه بعد که با کسی از اروپای جنوب شرقی ملاقات کنم، به یاد بیاورم. خوب،

shall we look back at the words we learned today?

آیا باید به کلماتی که امروز یاد گرفتیم نگاهی بیاندازیم؟

‘No hard feelings’ is something you  say to somebody you have argued with  

«بدون احساسات سخت» چیزی است که به کسی می‌گویید که با او بحث کرده‌اید

or beaten in a game or contest to  say you’d still like to be friends.

یا در یک بازی یا مسابقه شکست خورده‌اید تا بگویید هنوز دوست دارید دوست باشید.

For example, “I always get the quiz questions  

به‌عنوان مثال، «من همیشه سؤالات مسابقه را به درستی دریافت می‌کنم

right – unlike you Neil.  But no hard feelings, OK?”

– برخلاف شما نیل. اما هیچ احساس سختی ندارید، باشه؟»

That’s not a very realistic example, Tim…  

این یک مثال خیلی واقعی نیست، تیم…

But I’ll let it go. Number two – ‘to fall out with  somebody’ means to argue or disagree with them.

اما من آن را رها می کنم. شماره دو - "درگیری با کسی" به معنای بحث کردن یا مخالفت با آنها است.

“I fell out with my best friend at school. We  didn’t talk to each other for a whole week!”

من با بهترین دوستم در مدرسه اختلاف نظر داشتم. ما یک هفته تمام با هم صحبت نکردیم!»

That must’ve been a serious disagreement,  Tim! What were you arguing about?

این باید یک اختلاف نظر جدی بوده باشد، تیم! سر چی دعوا میکردی

I can’t remember. It was a long time  ago. Number three – a ‘gesture’ is a  

من نمی توانم به خاطر بیاورم. این مربوط به خیلی وقت پیش است. شماره سه - "ژست"

movement you make with your hands or head  to express what you are thinking or feeling.

حرکتی است که با دست یا سر خود انجام می دهید تا آنچه را که فکر می کنید یا احساس می کنید بیان کنید.

“She opened her arms wide  in a gesture of welcome.”

«او دستانش را به نشانه خوشامدگویی گسترده باز کرد.»

Or the verb – “I gestured to Neil that we  only had one minute left to finish the show!”

یا فعل - "به نیل اشاره کردم که فقط یک دقیقه تا پایان نمایش فرصت داریم!"

Is that true, Tim? You’re nodding your  head – but we should also quickly mention  

آیا این درست است، تیم؟ شما سرتان را تکان می‌دهید - اما ما باید سریعاً به

‘gesticulate’ which means to make  gestures with your hands or arms!

«ژست» اشاره کنیم که به معنای انجام حرکات با دست یا بازو است!

A ‘faux pas’ is saying or doing something  embarrassing in a social situation.  

"عیب تقلبی" عبارت است از گفتن یا انجام کاری شرم آور در یک موقعیت اجتماعی.

For example, “I committed a serious faux pas  

به عنوان مثال، "من دیشب در یک مهمانی یک تقلب جدی مرتکب شدم

at a party last night – that I’m  too embarrassed to tell you about!”

- که خیلی خجالت می‌کشم درباره آن به شما بگویم!"

Oh dear, Tim. I hope you didn’t  offend too many people – ‘offend’  

اوه عزیزم تیم امیدوارم به افراد زیادی توهین نکرده باشید - "توهین

is our next word – and it means  to make somebody angry or upset.

" کلمه بعدی ماست - و به معنای عصبانی کردن یا ناراحت کردن کسی است.

Well, you’ve given us a good example  already, Neil, so let’s move on to  

خوب، شما قبلاً مثال خوبی برای ما ارائه کرده‌اید، نیل، پس بیایید به

the final word – ‘expressive’ – which  means showing what you think or feel.

کلمه پایانی - "expressive" - ​​که به معنای نشان دادن آنچه فکر می‌کنید یا احساس می‌کنید، برویم.

“Tim has a very expressive face.”

"تیم چهره بسیار رسا دارد."

Thanks! Another quick example – “I waved my hand  

با تشکر! یک مثال سریع دیگر - «دستم را به طور واضح تکان دادم

expressively to signal to Neil that  it was time to finish the show.”

تا به نیل علامت بدهم که زمان اتمام نمایش فرا رسیده است.»

Taking my cue from Tim, that’s all for today.  But please remember to check out our Instagram,  

با گرفتن سرنخ از تیم، این همه برای امروز است. اما لطفاً به یاد داشته باشید که صفحات اینستاگرام،

Twitter, Facebook and YouTube pages.

توییتر، فیسبوک و یوتیوب ما را بررسی کنید.

Bye-bye! Goodbye!

خداحافظ! خداحافظ!

Hello. This is 6 Minute English  from BBC Learning English. I’m Neil.

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی از BBC Learning English است. من نیل هستم

And I’m Rob.

و من راب هستم.

Bonjour, Rob! Kon’nichi’wa!

بونجور، راب! کونیچیوا!

Excuse me?

¡Hola! ¿Cómo estás?

ببخشید؟

هولا! ¿Cómo estás؟

Rob Oh, OK, I think Neil’s saying  

راب اوه، خوب، فکر می‌کنم نیل به

‘hello’ in different languages – French, was it?  And then.. Japanese? And… Spanish? Is that right?

زبان‌های مختلف «سلام» می‌گوید - فرانسوی، اینطور بود؟ و بعد .. ژاپنی؟ و اسپانیایی؟ درست است؟

¡Si, muy bien!

¡سی، مای بین!

The English are famously slow to learn other  languages. But it seems that Rob and I - and of  

انگلیسی‌ها در یادگیری زبان‌های دیگر بسیار کند هستند . اما به نظر می‌رسد که من و راب - و

course you - our global audience here at 6 Minute  English - are good examples of polyglots – people  

البته شما - مخاطبان جهانی ما در اینجا در 6 دقیقه انگلیسی - نمونه‌های خوبی از چند زبانه‌ها هستیم - افرادی

who speak more than one language, sometimes  known as 'superlinguists'. People who speak  

که به بیش از یک زبان صحبت می‌کنند و گاهی اوقات به عنوان «ابرزبان‌شناس» شناخته می‌شوند. افرادی که به چند زبان صحبت می کنند

multiple languages benefit from many advantages,  as we’ll be hearing in this programme.

از مزایای بسیاری بهره می برند، همانطور که در این برنامه خواهیم شنید.

That word polyglot sounds familiar, Neil.  Doesn’t the prefix – poly – mean, ‘many’?

این کلمه چند زبانه آشنا به نظر می رسد، نیل. آیا پیشوند - poly - به معنای "بسیاری" نیست؟

That’s right, like polygon  – a shape with many sides.

درست است، مانند چندضلعی - شکلی با اضلاع زیاد.

Or polymath – someone who knows many things.

یا polymath - کسی که چیزهای زیادی می داند.

And speaking of knowing things,  it’s time for my quiz question.  

و در مورد دانستن چیزها صحبت می کنیم، وقت آن است که سؤال مسابقه من را بپرسم.

The word polyglot comes from Greek and is  made up of two parts: poly, which as Rob says,  

کلمه چند زبانی از یونانی گرفته شده و از دو بخش تشکیل شده است: poly، که همانطور که راب می‌گوید،

means ‘many’, and ‘glot’. But what does  ‘glot’ mean? What is the meaning of the word  

به معنای «بسیار» و «گل» است. اما «گلت» به چه معناست؟ معنی کلمه

polyglot? Is it: a) many words?, 

چند زبان چیست؟ آیا این: الف) کلمات زیاد است؟،

b) many sounds? or c) many tongues?

ب) صداهای زیاد؟ یا ج) بسیاری از زبانها؟

Well, there’s three syllables in ‘polyglot’,  Neil, so I reckon it’s b), many sounds.

خوب، سه هجا در "چند زبان" وجود دارد، نیل، بنابراین من فکر می کنم که b است)، صداهای بسیاری.

OK, Rob, we’ll find out if that’s  right at the end of the programme.  

خوب، راب، ما در پایان برنامه متوجه خواهیم شد که آیا این درست است یا خیر.

But leaving aside the origins of the word,  what exactly does being a polyglot involve?  

اما با کنار گذاشتن ریشه‌های کلمه، چند زبان بودن دقیقاً شامل چه چیزی می‌شود؟

British-born polyglot, Richard  Simcot speaks eleven languages.  

ریچارد سیمکوت چند زبانه متولد بریتانیا، به یازده زبان صحبت می کند. در حین

Listen to his definition as he speaks to BBC  World Service programme, The Documentary:

صحبت با برنامه سرویس جهانی بی‌بی‌سی، مستند، به تعریف او گوش دهید:

A polyglot for me can be anyone who  identifies with that term – it’s  

برای من یک چند زبانی می‌تواند هر کسی باشد که با آن اصطلاح همذات پنداری کند – این

somebody who learns languages that they  don’t necessarily need for their lives,  

کسی است که زبان‌هایی را یاد می‌گیرد که لزوماً برای زندگی خود به آنها نیاز ندارند،

but just out of sheer enjoyment, pleasure or  fascination with another language or culture.

لذت، لذت یا شیفتگی به زبان یا فرهنگ دیگری.

For Richard, being a polyglot  simply means identifying with  

برای ریچارد، چند زبان بودن به سادگی به معنای همذات پنداری با

the idea - feeling that you are  similar or closely connected to it.

این ایده است - احساس اینکه شما شبیه آن هستید یا ارتباط نزدیکی با آن دارید.

He says polyglots learn languages  not because they have to,  

او می‌گوید که چند زبانه‌ها زبان‌ها را نه به این دلیل که مجبور هستند،

but for the sheer enjoyment,  which means, ‘nothing except’  

بلکه برای لذت کامل یاد می‌گیرند، که به معنای «هیچ چیز جز»

enjoyment. Richard uses the word sheer to  emphasise how strong and pure this enjoyment is.

لذت بردن است. ریچارد از کلمه sheer استفاده می‌کند تا تأکید کند این لذت چقدر قوی و خالص است.

As well as the pleasure of speaking other  languages, polyglots are also better at  

علاوه بر لذت صحبت کردن به زبان های دیگر ، چند زبانه ها در

communicating with others. My favourite quote  by South Africa’s first black president,  

برقراری ارتباط با دیگران نیز بهتر هستند. نقل قول مورد علاقه من از اولین رئیس جمهور سیاه پوست آفریقای جنوبی،

Nelson Mandela, is: "If you talk to a man in a  language he understands, that goes to his head.  

نلسون ماندلا، این است: "اگر با مردی به زبانی صحبت کنید که او می فهمد، این به ذهنش می رسد.

If you talk to him in his  language, that goes to his heart."

اگر با او به زبان او صحبت کنید، به قلبش می رسد."

How inspiring, Rob – I’m lost  for words! Here’s another:  

چقدر الهام بخش است، راب - من برای کلمات گم شده ام! این یکی دیگر است:

‘To have another language is  to possess a second soul’.

«داشتن زبان دیگر داشتن روح دوم است».

So language learning is good for the head, heart  and soul – a person’s spirit or the part of them  

بنابراین یادگیری زبان برای سر، قلب و روح خوب است - روح یک فرد یا بخشی از آنها

which is believed to continue  existing after death.

که اعتقاد بر این است که پس از مرگ همچنان وجود دارد.

Yes – and what’s more, language  learning is good for the brain too.  

بله – و علاوه بر این، یادگیری زبان برای مغز نیز مفید است.

That’s according to Harvard neuroscientist,  Eve Fedorenko.She’s researched the effects  

این به گفته ایو فدورنکو، عصب‌شناس دانشگاه هاروارد است. او درباره

of speaking multiple languages on  the brains of growing children.

تأثیرات صحبت کردن چند زبان بر مغز کودکان در حال رشد تحقیق کرده است.

Eve predicted that multilingual children would  have hyperactive language brains. But what she  

ایو پیش‌بینی کرد که کودکان چند زبانه دارای مغز زبانی بیش فعال خواهند بود. اما آنچه او

actually found surprised her, as she explains  here to BBC World Service’s The Documentary:

واقعاً پیدا کرد او را شگفت‌زده کرد، همانطور که در اینجا به مستند سرویس جهانی بی‌بی‌سی توضیح می‌دهد:

What we found – this is now people who  already have proficiency in multiple  

چیزی که ما پیدا کردیم - اکنون افرادی هستند که قبلاً در چندین

languages - what we found is that their  language regions appear to be smaller,  

زبان مهارت دارند - آنچه ما متوجه شدیم این است که مناطق زبان آنها کوچک‌تر به نظر می‌رسد،

and that was surprising… and as people get better  and better, more automatic at performing the task,  

و تعجب آور بود… و هر چه افراد بهتر و بهتر می شوند و در انجام کار

the activations shrink, so to speak, over  time, it becomes so that you don’t have to  

خودکارتر می شوند، فعال سازی ها کوچک می شوند، به اصطلاح، با گذشت زمان، نیازی به

use as much brain tissue to do the task  as well, so you become more efficient.

استفاده از بافت مغزی زیادی برای انجام کار نیست. ، بنابراین کارآمدتر می شوید.

Eve was testing children who already have language  

ایو در حال آزمایش کودکانی بود که قبلاً مهارت زبانی دارند

proficiency – the skill and ability to  do something, such as speak a language.

- مهارت و توانایی انجام کاری، مانند صحبت کردن به یک زبان.

Her surprising discovery was that the  language regions of these children’s  

کشف شگفت‌انگیز او این بود که نواحی زبانی مغز این کودکان در

brains were shrinking – not because  their speaking skills were getting worse,  

حال کوچک شدن بود - نه به این دلیل که مهارت‌های گفتاری آنها بدتر می‌شد،

but the opposite; as they learned  and repeated language patterns,  

بلکه برعکس. همانطور که آنها الگوهای زبانی را یاد گرفتند و تکرار

their brain tissue became more efficient  – worked quicker and more effectively.

کردند، بافت مغز آنها کارآمدتر شد - سریعتر و موثرتر کار کرد.

It’s suggested that this increased efficiency  is a result of exposure to different languages.

پیشنهاد می‌شود که این افزایش کارایی در نتیجه قرار گرفتن در معرض زبان‌های مختلف است.

So that proves it, Neil: speaking many languages  is good for the head, heart, mind and soul!

نیل این را ثابت می‌کند: صحبت کردن به زبان‌های مختلف برای سر، قلب، ذهن و روح خوب است!

You took the words right out of my mouth!

کلمات را درست از دهانم بیرون آوردی!

And speaking of words, what does the ‘glot’ in  polyglot actually mean? Was my answer correct?

و وقتی در مورد کلمات صحبت می کنیم، «گل» در چند زبان در واقع به چه معناست؟ جواب من درست بود؟

Ah, that’s right. In my quiz question I asked  you for the meaning of the word ‘polyglot’.

آه، درست است. در سؤال مسابقه‌ام، معنی کلمه «چند زبان» را از شما پرسیدم.

I said, b) many sounds.

گفتم ب) صداهای زیاد.

But in fact the correct answer was c)  many tongues. You may be a polyglot, Rob,  

اما در واقع پاسخ صحیح ج) بسیاری از زبانها بود. ممکن است چند زبانی باشی، راب،

but you’re not quite a polymath yet!

اما هنوز کاملاً چند زبان نیستی!

OK, well, let me get my brain tissues  working by recapping the vocabulary,  

خوب، خوب، اجازه دهید با جمع‌بندی مجدد واژگان، بافت‌های مغزم کار کند،

starting with polyglot – someone  who speaks many languages.

با چند زبان شروع کنم - کسی که به زبان‌های زیادی صحبت می‌کند.

The language centres in a polyglot’s brain  

مراکز زبان در مغز چند زبانی

are efficient – theywork quickly  and effectively in an organised way.

کارآمد هستند - آنها به‌سرعت و به‌طور مؤثر و سازمان‌یافته کار می‌کنند.

Proficiency means the skill and ability  to do something well. And if you identify  

مهارت به معنای مهارت و توانایی برای انجام کاری خوب است. و اگر

with something, you feel you are  similar or closely connected to it.

با چیزی همذات پنداری کنید، احساس می‌کنید شبیه آن هستید یا ارتباط نزدیکی با آن دارید.

Polyglots learn languages for the  sheer enjoyment of it – a word  

چند زبانه ها برای لذت بردن از آن زبان ها را می آموزند – کلمه ای

meaning ‘nothing except‘ which is used  to emphasise the strength of feeling.

به معنای «هیچ چیز به جز» که برای تأکید بر قدرت احساس استفاده می شود.

So speaking many languages is good for mind  and soul – a person’s non-physical spirit  

بنابراین صحبت کردن به بسیاری از زبان ها برای ذهن و روح خوب است - روحیه غیر فیزیکی فرد

which some believe to continue after death.

که برخی معتقدند پس از مرگ نیز ادامه می یابد.

That’s it for this programme, but to discover more  about language learning, including some useful  

این برای این برنامه تمام شد، اما برای کشف بیشتر درباره یادگیری زبان، از جمله

practical tips, check out The Superlinguists  series from BBC World Service’s The Documentary!

نکات کاربردی مفید، سری Superlinguists از مستند سرویس جهانی بی‌بی‌سی را بررسی کنید.

Bye for now!

فعلا خداحافظ!

Bye!

خدا حافظ!

Hello. This is 6 Minute English  from BBC Learning English. I’m Neil.

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی از BBC Learning English است. من نیل هستم

And I’m Sam.

و من سام هستم

Tell me, Sam, do you think Neil Armstrong  

به من بگو، سام، آیا فکر می کنی نیل آرمسترانگ

really landed on the Moon in 1969? I mean,  that must be fake news! And who shot JFK?  

واقعاً در سال 1969 روی ماه فرود آمد؟ منظورم این است که باید اخبار جعلی باشد! و چه کسی به JFK شلیک کرد؟

Surely the CIA were involved? Unless it was  the giant lizards controlling the government!

مطمئناً سیا در آن نقش داشته است؟ مگر اینکه این مارمولک های غول پیکر دولت را کنترل می کردند!

Oh dear! It looks like reading online conspiracies  has sent Neil down the rabbit hole – an expression  

اوه عزیزم! به نظر می‌رسد خواندن توطئه‌های آنلاین نیل را به سوراخ خرگوش پایین انداخته است - عبارتی

used to describe a situation which seems  interesting and uncomplicated at first  

که برای توصیف وضعیتی استفاده می‌شود که در ابتدا جالب و بدون پیچیدگی به نظر می‌رسد،

but ends up becoming strange, confusing and hard  to escape from. Luckily in this programme we’ll  

اما در نهایت عجیب، گیج‌کننده و فرار از آن سخت می‌شود. خوشبختانه در این برنامه

be hearing some advice on how to talk to people  who’ve become convinced by online conspiracies.

توصیه‌هایی درباره نحوه صحبت با افرادی که توسط توطئه‌های آنلاین متقاعد شده‌اند، خواهیم شنید.

It seems that during times of crisis,  as people feel uncertain and fearful,  

به نظر می‌رسد که در مواقع بحران، وقتی مردم احساس عدم اطمینان و ترس

they actively look for  information to feel more secure.

می‌کنند، فعالانه به دنبال اطلاعات می‌گردند تا احساس امنیت بیشتری کنند.

Nowadays this information is often found online,  

امروزه این اطلاعات اغلب به صورت آنلاین یافت می شود،

and while there are reliable facts out  there, there’s also a lot of misinformation.

و در حالی که حقایق قابل اعتمادی وجود دارد، اطلاعات نادرست زیادی نیز وجود دارد.

Somebody who’s the target of many conspiracy  theories is Microsoft’s Bill Gates and our  

کسی که هدف بسیاری از تئوری‌های توطئه است، بیل گیتس مایکروسافت است و

BBC fact checkers have been busy debunking - or  exposing – some of the more bizarre accusations  

راستی‌آزمایی‌کنندگان بی‌بی‌سی ما مشغول کشف - یا افشای - برخی از اتهامات عجیب‌تر

made against him. But what strange behaviour  has Bill Gates been accused of recently?  

علیه او هستند. اما اخیراً بیل گیتس به چه رفتار عجیبی متهم شده است؟

That’s my quiz question for today. Is it: a) being a member of the Chinese Communist Party?, 

این سوال مسابقه امروز من است. آیا این: الف) عضویت در حزب کمونیست چین؟،

b) being an alien lizard?, or c) being involved in the assassination of JFK?

ب) مارمولک بیگانه بودن؟، یا ج) دست داشتن در ترور JFK؟

They all sounds pretty silly to me but  I’ll guess b) being an alien lizard.

همه آنها برای من بسیار احمقانه به نظر می رسند، اما حدس می زنم ب) یک مارمولک بیگانه باشم.

OK, Sam, if you say so! We’ll find out  the answer later. Now, I’m not the only  

باشه سام اگه اینطوری بگی! پاسخ را بعداً خواهیم فهمید. اکنون، من تنها

one who’s been doing some internet research. Ever  since the outbreak of the Covid pandemic there’s  

کسی نیستم که در حال انجام برخی تحقیقات اینترنتی هستم. از زمان شیوع همه‌گیری کووید،

been an avalanche of online conspiracies  linking Bill Gates to the coronavirus.  

بهمنی از توطئه‌های آنلاین وجود داشته است که بیل گیتس را به ویروس کرونا مرتبط می‌کند.

Here’s Marianna Spring, presenter of BBC World  Service programme, Trending, to tell us more:

در اینجا ماریانا اسپرینگ، مجری برنامه خدمات جهانی بی‌بی‌سی، Trending، به ما می‌گوید

The Microsoft founder is  a rich and powerful person  

: بنیانگذار مایکروسافت فردی ثروتمند و قدرتمند است

and he’s funded research into vaccines  – that’s why he’s become a target.  

و تحقیقات در مورد واکسن‌ها را تامین مالی کرده است - به همین دلیل است که او به یک هدف تبدیل شده است.

Some of the claims are bonkers – that he wants  to use the virus as a pretext to microchip  

برخی از ادعاها دلخراش هستند – اینکه او می خواهد از ویروس به عنوان بهانه ای برای ریزتراشه کردن

everyone in the world. Others say a vaccine  would actually kill people rather than save their  

همه افراد در جهان استفاده کند. دیگران می گویند که واکسن در واقع به جای نجات جان مردم، باعث مرگ افراد

lives. These ideas are without any evidence. We  should treat them with the disdain they deserve.

می شود. این ایده ها بدون هیچ مدرکی هستند. ما باید با آن‌ها با تحقیر رفتار کنیم.

Some conspiracies claim that Bill Gates  wants to implant microchips in people  

برخی از توطئه‌ها ادعا می‌کنند که بیل گیتس می‌خواهد ریزتراشه‌هایی را در افراد کاشته کند

and that he’s using the coronavirus as  a pretext - a pretend reason for doing  

و از ویروس کرونا به عنوان یک بهانه استفاده می‌کند - دلیلی وانمودی برای انجام

something that is used to hide the real reason.

کاری که برای پنهان کردن دلیل واقعی استفاده می‌شود.

Claims like these are described as  bonkers – an informal way to say silly,  

ادعاهایی از این دست به‌عنوان دلهره‌آمیز توصیف می‌شوند - راهی غیررسمی برای احمقانه،

stupid or crazy, and should  therefore be treated with  

احمقانه یا دیوانه گفتن، و بنابراین باید با انزجار رفتار کرد

disdain - disliking something because you feel  it does not deserve your attention or respect.

- دوست نداشتن چیزی چون احساس می‌کنید سزاوار توجه یا احترام شما نیست.

But while you might not believe such bonkers  theories yourself, it’s not hard to see  

اما اگرچه ممکن است خودتان چنین نظریه‌های دلهره‌آوری را باور نکنید، اما دیدن

how people looking for answers can  get sucked down online rabbit holes.

اینکه چگونه افرادی که به دنبال پاسخ هستند می‌توانند از سوراخ‌های خرگوش آنلاین مکیده شوند، سخت نیست.

So how would you deal some someone  spreading baseless conspiracies  

پس چگونه با کسی که توطئه‌های بی‌اساس را

about Covid vaccines or Bill Gates? The BBC’s  Trending programme spoke to Dr Jovan Byford,  

درباره واکسن‌های کووید یا بیل گیتس پخش می‌کند، برخورد می‌کنید؟ برنامه ترند بی‌بی‌سی با دکتر جووان بایفورد،

senior psychology lecturer with  the Open University, about it.

مدرس ارشد روان‌شناسی دانشگاه آزاد درباره آن صحبت کرد.

He thinks it’s important to separate the  conspiracy from the theorist. The former,  

او فکر می کند مهم است که توطئه را از نظریه پرداز جدا کنیم. اولی

the belief, we have to dismiss, but the  latter, the person, is more complex.

،   باور را باید رد کنیم، اما دومی، شخص، پیچیده تر است.

Here’s BBC Trending'spresenter, Marianna  Spring, again to sum up Dr Byford’s advice:

در اینجا ماریانا اسپرینگ، مجری بی‌بی‌سی ترند، دوباره توصیه‌های دکتر بایفورد را خلاصه می‌کند:

How do you talk to someone who’s at risk of being  sucked into the rabbit hole? First, establish  

چگونه با کسی صحبت می‌کنید که در خطر مکیده شدن در سوراخ خرگوش است؟ ابتدا

a basis of understanding. Approach them on their  own terms and avoid sweeping dismissals or saying,  

، پایه‌ای برای تفاهم ایجاد کنید. با شرایط خود به آنها نزدیک شوید و از اخراج گسترده یا گفتن

“you’re wrong!”. Try not to judge. And try to  get to the bottom of the often legitimate concern  

«اشتباه می‌کنید!» اجتناب کنید. سعی کن قضاوت نکنی و سعی کنید به نگرانی غالباً مشروع

at the heart of the conspiracy. Present them with  facts and research. Try to do this neutrally. You  

در قلب توطئه برسید. حقایق و تحقیق را به آنها ارائه دهید . سعی کنید این کار را بی طرفانه انجام دهید. شما

can’t force anyone to change their mind but  you can make sure they have valid information.

نمی‌توانید کسی را مجبور کنید که نظرش را تغییر دهد، اما می‌توانید مطمئن شوید که او اطلاعات معتبری دارد.

While some conspiracies may be harmless, others  are more dangerous. People thinking that vaccines  

در حالی که برخی از توطئه ها ممکن است بی ضرر باشند، برخی دیگر خطرناک تر هستند. افرادی که فکر می‌کنند واکسن‌ها

will kill them might worsen the coronavirus  situation worldwide, so we need to get to the  

آن‌ها را می‌کشند ممکن است وضعیت کرونا را در سرتاسر جهان بدتر کند، بنابراین ما باید به

bottom of these claims - discover the real but  sometimes hidden reason why something happens.

ته این ادعاها برویم - دلیل واقعی اما گاهی پنهانی را کشف کنیم که چرا اتفاقی می‌افتد.

A good way to engage people  in discussion is to avoid  

یک راه خوب برای مشارکت دادن افراد در بحث، پرهیز

sweeping claims or statements - speaking  or writing about things in a way that is  

از ادعاها یا اظهارات گسترده - صحبت کردن یا نوشتن در مورد چیزهایی به گونه‌ای است که

too general and does not carefully  consider all the relevant facts.

خیلی کلی باشد و همه حقایق مرتبط را با دقت در نظر نگیرد.

And by doing so calmly and neutrally  you might persuade them to reconsider  

و با انجام این کار آرام و خنثی، ممکن است آنها را متقاعد

the funny business Bill Gates  is supposedly involved with.

کنید که درباره تجارت بامزه ای که بیل گیتس ظاهراً با آن درگیر است، تجدید نظر کنند.

Ah yes, you mean our quiz question. I asked you  

بله، منظور شما سوال مسابقه ماست. من از شما

what Bill Gates has recently been  accused of by conspiracy theorists.

پرسیدم   بیل گیتس اخیراً توسط نظریه پردازان توطئه متهم به چه چیزی شده است.

And I said b) being an alien lizard. But thinking  about it now, that seems pretty unlikely!

و گفتم ب) مارمولک بیگانه بودن. اما فکر کردن در مورد آن، بسیار بعید به نظر می رسد!

In fact the answer was a) being a  member of the Chinese Communist Party.

در واقع پاسخ این بود: الف) عضویت در حزب کمونیست چین.

OK. So today we’ve been hearing advice on  how to deal with online conspiracy theories,  

خوب. بنابراین امروز توصیه‌هایی در مورد نحوه برخورد با تئوری‌های توطئه آنلاین شنیده‌ایم،   که

some of which are totally bonkers –  silly, stupid and crazy - or involve  

برخی از آنها کاملاً دلخراش هستند - احمقانه، احمقانه و دیوانه - یا

a complicated pretext – a pretend reason  used to hide someone’s true motivation.

شامل   بهانه‌ای پیچیده هستند - دلیلی وانمودی که برای پنهان کردن انگیزه واقعی یک نفر استفاده می‌شود.

These can be treated with  disdain – dislike because  

با این موارد می توان با تحقیر رفتار کرد - دوست نداشتند

they are unworthy of our attention or respect.

زیرا ارزش توجه یا احترام ما را ندارند.

But with so many conspiracies online, it’s easy  to get lost down the rabbit hole – intrigued  

اما با توطئه‌های زیاد آنلاین، گم شدن در سوراخ خرگوش آسان است –

by a situation which seems interesting but  ends up confusing and hard to escape from.

تحت تأثیر موقعیتی که جالب به نظر می‌رسد اما در نهایت گیج‌کننده و فرار از آن سخت است.

It’s important to get to the bottom of these  

مهم است که به ته این تئوری ها برسید

theories - discover the real  but hidden reason behind them.

- دلیل واقعی اما پنهان پشت آنها را کشف کنید.

And to present people with facts, avoiding  sweeping – or over-generalised – statements.

و برای ارائه حقایق به مردم، اجتناب از اظهارات گسترده - یا بیش از حد کلی -.

That’s all for this programme. Goodbye for now!

این همه برای این برنامه است. فعلا خدانگهدار!

Bye bye!

خداحافظ!

Hello. Welcome to 6 Minute English, I'm Neil.

سلام. به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید، من نیل هستم.

And I'm Rob.

و من راب هستم.

We're going to be looking at a  letter from the English alphabet.  

ما به دنبال یک حرف از الفبای انگلیسی هستیم.

It’s a letter which has a particular  meaning when used at the end of a  

این نامه‌ای است که وقتی در پایان یک

piece of informal writing such as  letters, emails, texts and messages.

متن غیررسمی مانند نامه‌ها، ایمیل‌ها، متن‌ها و پیام‌ها استفاده می‌شود، معنای خاصی دارد.

I’m very EXcited.

من خیلی هیجان زده هستم.

Ha ha, very good, very good Rob!

ها ها، خیلی خوب، خیلی خوب راب!

My EXpectations are really high.

توقع من واقعا بالاست.

Yep, that's another good one.

بله، این یکی دیگر از موارد خوب است.

Is it an EXtraordinary letter?

آیا این یک نامه فوق العاده است؟

OK, thank you Rob, that’s enough of  your jokes. I’m getting EXasperated! Oh,  

خوب، متشکرم راب، شوخی های شما بس است . دارم عصبانی میشم! اوه،

now you’ve got me at it! Well, no prizes for  guessing what letter we’re focussing on today?

حالا من را به این کار رساندی! خوب، برای حدس زدن اینکه امروز روی چه حرفی تمرکز می‌کنیم، جایزه‌ای نداریم؟

Why?

چرا؟

No, it’s not Y.

نه، Y نیست.

No, I didn’t mean the letter ‘y’, I meant the  word ‘why’, as in - why are there no prizes?

نه، منظور من حرف «y» نبود، منظورم کلمه «چرا» بود، مانند - چرا هیچ جایزه ای وجود ندارد؟

Because of all the not so subtle clues  you’ve been giving. The letter is X.

به دلیل همه سرنخ‌های نه چندان ظریف که داده‌اید. حرف X است.

Yes. Exactly.

بله. دقیقا.

Alright, I think we get the  idea! Before we go much further,  

بسیار خوب، من فکر می کنم ما ایده را دریافت کردیم ! قبل از اینکه خیلی جلوتر برویم،

let’s have a question. English has 26  letters. Which language has 74 letters?

اجازه دهید یک سؤال داشته باشیم. انگلیسی 26 حرف دارد. کدام زبان 74 حرف دارد؟

a) Khmer (Cambodian)

الف) خمر (کامبوج)

b) Hindi or

ب) هندی یا

c) Armenian

ج) ارمنی

Any ideas Rob?

آیا نظری دارید راب؟

An excellent question but quite  obscure, I’m going to say b) Hindi.

یک سوال عالی اما کاملا مبهم، می‌خواهم بگویم ب) هندی.

Well, I'll have the answer later on. Now,  

خب بعدا جواب میدم حالا،

Rob, what does the letter X all by  itself at the end of a message mean?

راب، حرف X به تنهایی در انتهای پیام به چه معناست؟

Well, it means a kiss. The more kisses,  the more affection you are showing.

خب یعنی بوسه هر چه بیشتر بوسید ، محبت بیشتری نشان می دهید.

Where does this concept of putting an X  to mean a kiss come from? Dr Laura Wright  

این مفهوم قرار دادن X به معنای بوسه از کجا می آید؟ دکتر لورا

is from the Faculty of English at Cambridge  University and she appeared on the BBC Radio 4  

رایت از دانشکده زبان انگلیسی دانشگاه کمبریج است و در برنامه Word of Mouth رادیو بی‌بی‌سی 4 ظاهر شد

programme Word of Mouth. When does she say this  practice started and where does it come from?

. او می گوید این تمرین از چه زمانی شروع شد و از کجا می آید؟

Well, we’ve been adding Xs for kisses at  the bottom of letters since at least 1763.  

خب، ما حداقل از سال 1763 X برای بوسه را در پایین حروف اضافه

The very first one we know of had seven Xs. I  have to say, I haven’t gone to seven ever. We get  

کرده‌ایم. اولین موردی که می‌شناسیم هفت X داشت. باید بگویم، من تا به حال به هفت نرفتم. ما

X from the Roman alphabet which got it from the  Greek alphabet, pronounced /ks/ and the Romans...

X را از الفبای رومی دریافت می کنیم که آن را از الفبای یونانی که /ks/ تلفظ می شود و رومی ها گرفته

Presenter: That’s nearly a kiss, isn’t it?

شده است... ارائه دهنده: این تقریباً یک بوسه است، اینطور نیست؟

Yes it is, isn’t it? I think  a penny’s just dropped there.

بله همینطور است، اینطور نیست؟ فکر می‌کنم یک پنی در آنجا کم شده است.

Presenter: It has, clunk.

مجری: دارد، چنگال.

What do we learn about the  origins of the X for kisses?

در مورد خاستگاه X برای بوسه چه می آموزیم؟

Well, it’s been used since at least 1763,  

خوب، حداقل از سال 1763 استفاده شده است،

and it comes from the Roman alphabet  and they got it from the Greeks.

و از الفبای رومی آمده است و آنها آن را از یونانی ها گرفته اند.

And why did this come to mean a kiss?

و چرا این به معنای بوسه آمد؟

Well, Dr Wright suggests it’s because  of the original pronunciation - /ks/.

خب، دکتر رایت پیشنهاد می‌کند که به دلیل تلفظ اصلی - /ks/ است.

And at the point the presenter  made the connection, didn’t he?

و در زمانی که مجری ارتباط برقرار کرد، اینطور نیست؟

Yes, he did. And Dr Wright used a phrase for  when someone suddenly understands something,  

بله، او انجام داد. و دکتر رایت از عبارتی استفاده می‌کند که وقتی کسی ناگهان چیزی را می‌فهمد،

particularly something that is obvious to  others. She said the penny has just dropped.

به‌ویژه چیزی که برای دیگران واضح است . او گفت این پنی به تازگی کاهش یافته است.

And this has got nothing to do with a penny, which  is small coin, actually dropping anywhere. But  

و این هیچ ربطی به یک پنی، که سکه کوچکی است، ندارد و در واقع هر جایی می افتد.

the presenter makes a joke by using a word we  use for the noise of something falling, clunk.

اما   مجری با استفاده از کلمه ای که ما برای سر و صدای افتادن چیزی استفاده می کنیم، شوخی می کند.

Although, to be honest, a penny would  never really clunk. That’s more like the  

اگر چه، صادقانه بگوییم، یک پنی هرگز واقعاً نمی‌چرخد. این بیشتر شبیه

noise two heavy metal objects would make  - the clunk of a car door, for example.

صدایی است که دو جسم فلزی سنگین ایجاد می‌کنند.

Let’s listen to that exchange again.

بیایید دوباره به آن تبادل گوش کنیم.

Well, we’ve been adding Xs for kisses  at the bottom of letters since at least  

خوب، ما حداقل از سال 1763 X برای بوسه را در انتهای حروف اضافه

1763. The very first one we know of had seven Xs.  I have to say I haven’t gone to seven ever. We get  

کرده‌ایم. اولین موردی که می‌شناسیم هفت X داشت. باید بگم که تا حالا هفت نرفتم. ما

X from the Roman alphabet which got it from the  Greek alphabet, pronounced /ks/ and the Romans...

X را از الفبای رومی دریافت می کنیم که آن را از الفبای یونانی که /ks/ تلفظ می شود و رومی ها گرفته

Presenter: That’s nearly a kiss, isn’t it?

شده است... ارائه دهنده: این تقریباً یک بوسه است، اینطور نیست؟

Yes it is, isn’t it? I think  a penny’s just dropped there.

بله همینطور است، اینطور نیست؟ فکر می‌کنم یک پنی در آنجا کم شده است.

Presenter: It has, clunk.

مجری: دارد، چنگال.

One thing to note about putting an X at the end of  a communication is that it is not something you do  

نکته ای که باید در مورد قرار دادن X در پایان یک ارتباط به آن توجه کرد این است که این کاری نیست که شما

for everyone. It’s usually only to friends  and family members, people you might kiss  

برای همه انجام دهید. معمولاً فقط برای دوستان و اعضای خانواده است، افرادی که ممکن است

in real life. Professor Nils Langer from the  University of Bristol told a story about a  

در زندگی واقعی آنها را ببوسید. پروفسور نیلز لنگر از دانشگاه بریستول داستانی درباره یکی

colleague of his who wasn’t too familiar  with this convention. What was her mistake?

از همکارهای خود که خیلی با این کنوانسیون آشنایی نداشت گفت. اشتباه او چه بود؟

A colleague of mine from Bristol,  who... when she came over from Germany  

یکی از همکارهای من از بریستول، که... وقتی از آلمان آمد،

thought that X was just the normal  way of closing a letter in England  

فکر کرد که X فقط روش معمولی برای بستن نامه در انگلیس است

and so she would finish any letter with  Xs, even a letter to the Inland Revenue.  

و بنابراین هر نامه ای را با Xs تمام می کند، حتی نامه ای به اداره درآمد داخلی.

We never heard, really, how the Inland Revenue  responded to these letters with these Xs.

ما هرگز نشنیدیم که چگونه درآمد داخلی با این X ها به این نامه ها پاسخ داد.

Presenter: They docked her  another 20 quid, I think!

مجری: فکر می‌کنم 20 دلار دیگر به او لنگر انداختند!

What was her mistake, Rob?

اشتباه او چه بود راب؟

She didn’t realise that you don’t put an X  on every communication. So she even put it  

او متوجه نشد که شما در هر ارتباطی X قرار نمی دهید . بنابراین او حتی آن را

on business letter including  one to the Inland Revenue,  

در نامه تجاری از جمله یکی به درآمد داخلی،

which is the government department  in the UK that deals with tax.

که اداره دولتی در بریتانیا است که با مالیات سروکار دارد، قرار داد.

We don’t know how the tax people  felt about the letter with kisses.  

ما نمی دانیم مردم مالیات درباره نامه با بوسه چه احساسی داشتند.

But the presenter joked about what  their response would have been.

اما مجری درباره پاسخ آنها به شوخی گفت.

Yes, he joked that they probably docked her  another 20 quid. To dock money is to cut the  

بله، او به شوخی گفت که احتمالاً 20 دلار دیگر به او لنگر انداختند. بستن پول به معنای کاهش

amount of money you are expecting to receive  and a quid is a slang word for a British pound.

مقدار پولی است که انتظار دارید دریافت کنید و یک کوید یک کلمه عامیانه برای یک پوند انگلیس است.

Time now for the answer to our question.  English has 26 letters. Which language  

اکنون زمان پاسخ به سؤال ما است. انگلیسی 26 حرف دارد. کدام زبان

has 74 letters? Is it… a) Khmer (Cambodian) 

74 حرف دارد؟ آیا این… الف) خمر (کامبوج)

b) Hindi or c) Armenian?

ب) هندی یا ج) ارمنی؟

I guessed b) Hindi.

حدس زدم ب) هندی.

Well, I suppose it was a one in three chance, but  not correct this time. The answer is a) Khmer.  

خب، فکر می‌کنم یک در سه شانس بود، اما این بار درست نیست. پاسخ الف) خمر است.

Very well done if you knew that. Now on to  the vocabulary we looked at in this programme.

خیلی خوبه اگه میدونستی اکنون به  واژگانی که در این برنامه نگاه کردیم برویم.

We started with a penny. A penny is an English  coin. A hundred pennies makes one pound sterling.

با یک پنی شروع کردیم. یک پنی یک سکه انگلیسی است . صد پنی یک پوند استرلینگ است.

The phrase, the penny has dropped, means that  someone has suddenly understood something.

عبارت، پنی کاهش یافته است، به این معنی است که کسی ناگهان چیزی را فهمیده است.

A clunk is the noise of two  heavy objects hitting each other.

کلنگ صدای برخورد دو جسم سنگین به یکدیگر است.

The Inland Revenue is the UK’s tax authority.

درآمد داخلی سازمان مالیاتی بریتانیا است.

If you dock money from someone, you  reduce the amount of money you pay them.  

اگر پولی را از شخصی در اختیار بگیرید ، مقدار پولی را که به او می‌پردازید کاهش می‌دهید.

For example, as an employee in the UK your  tax is automatically docked from your salary.

برای مثال، به عنوان یک کارمند در بریتانیا، مالیات شما به‌طور خودکار از حقوق شما حذف می‌شود.

And finally, a quid, which is a slang term for  one pound sterling. Right, before they start  

و در نهایت، کوید، که اصطلاحی عامیانه برای یک پوند استرلینگ است. درست است، قبل از اینکه آنها شروع

docking our pay for being late, it’s time to say  goodbye. Find us on Instagram, Facebook, Twitter,  

به پرداخت حقوق ما برای دیرکردن کنند، زمان خداحافظی فرا رسیده است. ما را در اینستاگرام، فیسبوک، توییتر،

YouTube, our App and of course the website  bbclearningenglish.com. See you soon, goodbye.


YouTube، برنامه ما و البته وب سایت bbclearningenglish.com پیدا کنید. به زودی می بینمت، خداحافظ.

Bye bye!

خداحافظ!

Hello and welcome to 6 Minute English.  I'm Dan and joining me is Rob.

سلام و به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید. من دن هستم و راب به من می پیوندد.

Hello.

سلام.

Here at BBC Learning English,  we're always discussing diets.

اینجا در BBC Learning English، ما همیشه درباره رژیم‌های غذایی بحث می‌کنیم.

I am on a sea-food diet. When I  see food, I just have to eat it!

من رژیم غذایی دریایی دارم وقتی غذا می بینم، فقط باید آن را بخورم!

I suppose there's no chance of  converting you to a vegan diet,  

فکر می‌کنم هیچ شانسی برای تبدیل شما به رژیم غذایی وگان

is there? That seems be the  most talked about food fad at  

وجود ندارد، درست است؟ به‌نظر می‌رسد در حال حاضر این مد غذایی است که بیشتر مورد بحث قرار گرفته است

the moment – a fad is something that  is popular but only for a short time.

- مد چیزی است که محبوب است اما فقط برای مدت کوتاهی.

Of course, veganism – that's not eating or using  any products that come from animals – may be  

البته، گیاهخواری - یعنی نخوردن یا استفاده نکردن از محصولات حیوانی - ممکن است

more than a fad. It could be a lifestyle  that improves our health and the planet.  

بیش از یک مد باشد. این می تواند یک سبک زندگی باشد که سلامت ما و کره زمین را بهبود می بخشد.

And it could be here to stay. But personally,  me becoming a vegan would take some persuading.

و می تواند اینجا بماند تا بماند. اما شخصاً، وگان شدن من کمی متقاعدکننده است.

I'm sure it would. And in this programme we'll be  discussing the debate about veganism and how it's  

من مطمئن هستم که این کار را خواهد کرد. و در این برنامه در مورد بحث در مورد گیاهخواری و اینکه چگونه

sometimes difficult to change people's minds. But  first a question to answer. We've mentioned what a  

گاهی اوقات تغییر عقیده مردم دشوار است بحث خواهیم کرد. اما ابتدا یک سوال برای پاسخ. ما اشاره کرده‌ایم که یک

vegan eats but what about a lacto-ovo-vegetarian?  Which one of these items can they eat? Is it:

گیاه‌خوار چه می‌خورد، اما در مورد یک گیاه‌خوار لاکتو-اوو چطور؟ کدام یک از این مواد را می توانند بخورند؟ آیا این است:

a) pork

الف) گوشت خوک

b) fish or

ب) ماهی یا

c) cheese?

ج) پنیر؟

I'll say b) they can eat fish.

من می گویم ب) آنها می توانند ماهی بخورند.

Well, you’ll have to wait until the  end of the programme to find out.  

خوب، باید تا پایان برنامه منتظر بمانید تا متوجه شوید.

But now back to veganism. According to  some national surveys, there are now  

اما اکنون به وگانیسم برمی گردیم. بر اساس برخی از نظرسنجی های ملی، اکنون

around 3.5 million full-time vegans in  the UK... and the number is growing!

حدود 3.5 میلیون گیاهخوار تمام وقت در بریتانیا وجود دارد... و این تعداد در حال افزایش است!

And what was recently a radical  lifestyle choice is slowly moving  

و آنچه اخیراً یک انتخاب سبک زندگی رادیکال بود، به آرامی

into the mainstream – or has become  accepted by most people as normal.

وارد جریان اصلی می شود - یا توسط اکثر مردم به عنوان عادی پذیرفته شده است.

Advocates of veganism say their healthy  lifestyle would also free up space and  

طرفداران وگانیسم می گویند سبک زندگی سالم آنها فضا و

resources for growing food and it would  help reduce greenhouse gas emissions.

منابع را برای رشد غذا آزاد می کند و به کاهش انتشار گازهای گلخانه ای کمک می کند.

Yeah, but come on Dan. Having a meat-free  

آره، اما بیا دن. داشتن یک رژیم غذایی بدون گوشت به

diet means you might not get  all the nutrients you need.

این معنی است که ممکن است تمام مواد مغذی مورد نیاز خود را دریافت نکنید.

Well, this is all part of the debate, Rob.  There's always two sides to an argument and  

خوب، همه اینها بخشی از بحث است، راب. همیشه دو طرف بحث وجود دارد و

it's something that's been discussed on  BBC Radio 4's Farming Today programme.  

این چیزی است که در برنامه کشاورزی امروز رادیو بی بی سی مورد بحث قرار گرفته است.

They spoke to Dr Jutta Tobias Mortlock, a senior  lecturer in organisational psychology at London's  

آنها با دکتر جوتا توبیاس مورتلاک، مدرس ارشد روانشناسی سازمانی در

City University, who explained why views  about veganism are so polarised – that  

دانشگاه سیتی لندن صحبت کردند، او توضیح داد که چرا دیدگاه‌ها درباره گیاه‌خواری تا این حد قطبی شده‌اند - این

'means causing people to divide into  two groups with opposing views'.

به معنای تقسیم افراد به دو گروه با دیدگاه‌های متضاد است.

This issue touches on personal beliefs,  and beliefs always trump facts and so,  

این موضوع به باورهای شخصی می‌پردازد، و باورها همیشه بر واقعیت‌ها برتری دارند و بنابراین،

often when we talk about beliefs,  we're touching on important values.  

اغلب وقتی درباره باورها صحبت می‌کنیم، ارزش‌های مهم را لمس می‌کنیم.

Values are the things that guide our opinion over  what's right versus what's wrong. And so whenever  

ارزش‌ها چیزهایی هستند که نظر ما را درباره آنچه درست است در مقابل آنچه اشتباه است هدایت می‌کنند. و بنابراین، هر زمان که

people argue over whether it's right or wrong to  eat meat, they are in fact not debating the facts  

مردم بر سر درست یا نادرست بودن خوردن گوشت بحث می کنند، در واقع در مورد حقایق

around this issue, they're actually debating the  beliefs about what's moral or immoral about this.

پیرامون این موضوع بحث نمی کنند، آنها در واقع  در مورد اعتقادات مربوط به اخلاقی یا غیراخلاقی بودن این موضوع بحث می کنند.

So it seems in the whole debate about  veganism we are basing our views on beliefs.  

بنابراین به نظر می‌رسد در کل بحث در مورد گیاه‌خواری ما دیدگاه‌های خود را بر اساس باورها قرار می‌دهیم.

A belief is something we feel is true or real.  

باور چیزی است که ما احساس می کنیم درست یا واقعی است.

Our beliefs are based on our values – those  are the things we think are right and wrong.

باورهای ما مبتنی بر ارزش‌های ما هستند - اینها چیزهایی هستند که فکر می‌کنیم درست و غلط هستند.

And when we argue over the  rights and wrongs of veganism,  

و وقتی بر سر حق و نادرستی گیاهخواری بحث می

we base it on our values – not hard facts. We  talk about our view on what is immoral – so what  

کنیم، آن را بر ارزش های خود مبتنی می کنیم - نه حقایق سخت. ما درباره دیدگاه خود درباره چیزهایی که غیراخلاقی است صحبت می کنیم - بنابراین آنچه

society thinks is wrong or not acceptable. But  basically, there is no right or wrong answer.

جامعه فکر می کند اشتباه است یا قابل قبول نیست. اما اساساً هیچ پاسخ درست یا غلطی وجود ندارد.

That's why we need facts, Rob.

به همین دلیل است که ما به حقایق نیاز داریم، راب.

So Dan, what can I do if I want to win  you over to becoming an omnivore, like me?

بنابراین، دن، اگر بخواهم شما را جذب کنم تا مثل من یک همه چیزخوار شوید، چه کاری می توانم انجام دهم؟

According to Dr Jutta, there are two main  routes to winning someone over: a direct,  

به گفته دکتر جوتا، دو راه اصلی برای جلب نظر کسی وجود دارد: یک رویکرد مستقیم،

fact-based approach or a 'peripheral route',  

مبتنی بر واقعیت یا یک «مسیر پیرامونی»،

which might be more effective.  Let's hear her explain how it works.

که ممکن است مؤثرتر باشد. بیایید بشنویم که او چگونه کار می کند.

If I'm working with you and I'm trying to get you  to come round to my side, I might not focus on the  

اگر من با شما کار می‌کنم و سعی می‌کنم شما را به سمت من بیاورم، ممکن است روی

central facts. I might focus on the peripheral  stuff around how I'm constructing my argument.  

واقعیت‌های اصلی تمرکز نکنم. ممکن است روی چیزهای جانبی پیرامون نحوه ساخت استدلالم تمرکز کنم.

I'd look for ways of how they overlap as  people, like what do they have in common?  

من به دنبال راه‌هایی می‌گردم که چگونه به عنوان افراد با هم همپوشانی داشته باشند ، مثلاً چه چیزهایی مشترک دارند؟

And that's a way to debate an issue such as this  controversial one in a way to get people to feel  

و این راهی است برای بحث در مورد موضوعی مانند این موضوع بحث‌برانگیز به نحوی که مردم احساس کنند

connected to each other and to actually feel that  they value each other as decent human beings.

با یکدیگر مرتبط هستند و در واقع احساس کنند که برای یکدیگر به عنوان انسان‌های شایسته ارزش قائل هستند.

Interesting! This is a more  subtle way of winning an argument.  

جالب هست! این یک روش ظریف تر برای برنده شدن در یک بحث است.

She says we should focus on the  peripheral stuff – these are the  

او می‌گوید ما باید روی چیزهای جانبی تمرکز کنیم - اینها

things that are not as important as the  main argument but are connected to it.

چیزهایی هستند که به اندازه استدلال اصلی مهم نیستند اما به آن مرتبط هستند.

So we could say we're looking for common  ground – things that both sides agree on  

بنابراین می‌توانیم بگوییم که به دنبال زمینه‌های مشترک هستیم - چیزهایی که هر دو طرف در مورد آن توافق دارند

or at least understand. Dr Jutta talked about  making both sides feel connected. And it's a  

یا حداقل آن را درک می‌کنند. دکتر جوتا درباره ایجاد احساس ارتباط هر دو طرف صحبت کرد. و این یک

good point. Even if you don't want to be a vegan,  you should respect someone's choice to be one.

نکته خوب است. حتی اگر نمی‌خواهید یک گیاه‌خوار باشید، باید به انتخاب کسی برای وگان بودن احترام بگذارید.

Yes, it's all about valuing  someone as a decent human being.  

بله، همه چیز به این است که برای فردی به عنوان یک انسان شایسته ارزش قائل شوید.

Decent means 'good and having good  moral standards'. Like us, Dan!

شایسته به معنای «خوب بودن و داشتن معیارهای اخلاقی خوب» است. مثل ما، دن!

Well, they're wise words, Rob! Of course, it would  be morally wrong – immoral – not to give you the  

خوب، آنها کلمات عاقلانه ای هستند، راب! البته، از نظر اخلاقی اشتباه – غیراخلاقی – خواهد بود که

answer to our quiz question. Earlier I asked which  one of these items can a lacto-ovo-vegetarian eat.

پاسخ سوال مسابقه خود را به شما ندهیم. قبلاً پرسیدم که یک لاکتو-اوو گیاهخوار کدام یک از این مواد را می تواند بخورد.

I said b) fish.

گفتم ب) ماهی.

Sorry, no – that's something they can't eat –  but they can eat cheese. A lacto-ovo-vegetarian  

متأسفم، نه - این چیزی است که آنها نمی توانند بخورند - اما می توانند پنیر بخورند. گیاهخوار لاکتو-اوو

is a person who eats vegetables, eggs,  and dairy products but does not eat meat.

فردی است که سبزیجات، تخم مرغ، و محصولات لبنی می خورد اما گوشت نمی خورد.

No meat! No steak! How can they enjoy eating?!

بدون گوشت! بدون استیک! چگونه می توانند از خوردن لذت ببرند؟!

Rob, remember as a decent human  beings, we respect all views here.

راب، به عنوان یک انسان شایسته به یاد داشته باشید ، ما در اینجا به همه دیدگاه ها احترام می گذاریم.

Just joking – but now I'm deadly  serious about reviewing some of  

فقط شوخی کردم - اما اکنون در مورد مرور برخی

the vocabulary we've discussed today.

از   واژگانی که امروز در مورد آن بحث کردیم، جدی هستم.

OK. Our first word was fad. A fad is something  that is popular but only for a short time.

خوب. اولین کلمه ما مد بود. مد چیزی است که محبوب است اما فقط برای مدت کوتاهی.

Next, we mentioned mainstream.  Something that is mainstream  

در ادامه به جریان اصلی اشاره کردیم. چیزی که جریان اصلی

has become accepted by most people as normal.

است توسط اکثر مردم به عنوان عادی پذیرفته شده است.

Then we had polarised – that describes a situation  

سپس ما دو قطبی شده بودیم - این وضعیتی را توصیف می کند

that causes people to divide into  two groups with opposing views.

که باعث می شود مردم به دو گروه با دیدگاه های مخالف تقسیم شوند.

A belief is something we feel is true or real.  

باور چیزی است که ما احساس می کنیم درست یا واقعی است.

And immoral describes something that  society thinks is wrong or not acceptable.

و غیراخلاقی چیزی را توصیف می‌کند که جامعه فکر می‌کند اشتباه است یا قابل قبول نیست.

We also mentionedperipheral, which relates  to things that are not as important as  

ما همچنین به بحث پیرامونی اشاره کردیم که به چیزهایی مربوط می‌شود که به اندازه

the main argument, but are connected to  it. It also means situated on the edge.

استدلال اصلی مهم نیستند، اما به آن مرتبط هستند . همچنین به معنای واقع در لبه است.

And finally, decent means good or good enough.

و در نهایت، شایسته به معنای خوب یا به اندازه کافی خوب است.

Don't forget you can learn more English with  us on our website at bbclearningenglish.com.

فراموش نکنید که می‌توانید با ما در وب‌سایت ما در bbclearningenglish.com بیشتر انگلیسی بیاموزید.

Bye for now.

فعلا خداحافظ.

Goodbye.

خداحافظ.

Hello. I'm Catherine.

سلام. من کاترین هستم.

Hello. I'm Rob.

سلام. من راب هستم.

We both started with what is probably the  best-known greeting in English and one of  

هر دوی ما با چیزی شروع کردیم که احتمالاً شناخته‌شده‌ترین تبریک به زبان انگلیسی است و یکی

the first words English language students learn,  and that is 'hello'! So today in 6 Minute English  

از اولین کلماتی که دانش‌آموزان زبان انگلیسی یاد می‌گیرند، و آن «سلام» است! بنابراین امروز در 6 دقیقه

we're digging a little deeper into the world of  greetings and the fascinating history of 'hello'.

انگلیسی   کمی عمیق‌تر به دنیای تبریک و تاریخچه جذاب «سلام» می‌پردازیم.

Surprisingly, the word 'hello'  is not as old as you might think.  

با کمال تعجب، کلمه "سلام " آنقدر که فکر می کنید قدیمی نیست.

But when did it first appear in print in English?

اما اولین بار چه زمانی به صورت چاپی به زبان انگلیسی ظاهر شد؟

Was it:

a) in the 1890s b) the 1950s or 

آیا این بود:

الف) در دهه 1890 ب) دهه 1950 یا

c) the1820s

ج) دهه 1820

Well, I think English changes  really quickly, so I'm going to say  

خوب، من فکر می کنم زبان انگلیسی خیلی سریع تغییر می کند، بنابراین می خواهم بگویم

b) the 1950s. And we'll say 'hello again'  to 'hello' a little later in the programme.

ب) دهه 1950. و کمی بعد در برنامه «سلام مجدد» را به «سلام» خواهیم گفت.

First, greetings. They can  be a bit of a minefield. A  

اول سلام. آنها می‌توانند کمی میدان مین باشند.

subject full of unpredictable difficulties.

موضوعی پر از مشکلات غیرقابل پیش‌بینی.

While in many places a handshake or bow is  normal – there's also the tricky question of  

در حالی که در بسیاری از مکان‌ها دست دادن یا تعظیم طبیعی است، اما یک سوال پیچیده

kisses and hugs.

بوسه و در آغوش گرفتن نیز وجود دارد.

Awkward. Should you kiss? How many times?  And should your lips touch their cheek?

بی دست و پا - به شکلی نامناسب. باید بوسید؟ چند بار؟ و آیا لب های شما باید گونه آنها را لمس کند؟

No, Rob - definitely an air-kiss! Close  to the cheek, but don't touch. Much safer.

نه، راب - قطعاً یک بوسه هوا! نزدیک به گونه، اما لمس نکنید. بسیار امن تر.

Greetings are the subject of a new  book, by former British diplomat  

احوالپرسی موضوع کتاب جدیدی از دیپلمات سابق بریتانیایی

Andy Scott, called One Kiss or Two:  In Search of the Perfect Greeting.  

اندی اسکات است که به نام یک بوسه یا دو: در جستجوی سلام کامل است.

Here he is on a BBC radio show Word of  Mouth. Why are greetings so important?

اینجا او در یک برنامه رادیویی بی‌بی‌سی Word of Mouth است. چرا احوالپرسی اینقدر مهم است؟

These are the first moments of interaction we  have with people. And it's in those first moments,  

این اولین لحظات تعامل ما با مردم است. و در همان لحظات اولیه است،

and using those verbal and physical rituals that  we have and we can get in such a muddle about,  

و با استفاده از آن تشریفات کلامی و فیزیکی که داریم و می‌توانیم در مورد آن چنان درهم و برهم قرار بگیریم،

that we're kind of recognising each other and  reaffirming our bonds or even testing our bonds  

که به نوعی یکدیگر را می‌شناسیم و پیوندهایمان را دوباره تأیید می‌کنیم یا حتی پیوندهایمان

and our relationships with each other, we're  signalling our intentions towards each other,  

و روابطمان را با هر کدام آزمایش می‌کنیم. از سوی دیگر، ما قصدمان را نسبت به یکدیگر نشان می‌دهیم،

despite the fact we might not necessarily  be conscious when we're doing them. 

علی‌رغم این واقعیت که ممکن است هنگام انجام آن‌ها لزوماً هوشیار نباشیم.

Scott says we need to communicate our intentions  to each other and acknowledge our relationships.

اسکات می‌گوید ما باید مقاصد خود را با یکدیگر در میان بگذاریم و روابط خود را تصدیق کنیم.

Well, that's what greetings do. One word he  uses to mean 'relationship' or 'connection'  

خوب، این کاری است که سلام کردن انجام می دهد. کلمه‌ای که او به معنای «رابطه» یا «ارتباط» استفاده

is bond. We can reaffirm our bonds, which  means we confirm them and make them stronger.

می‌کند پیوند است. ما می‌توانیم پیوندهایمان را دوباره تأیید کنیم، به این معنی که آنها را تأیید می‌کنیم و قوی‌تر می‌کنیم.

And we do it through rituals -patterns of  behaviour that we do for a particular purpose.  

و ما این کار را از طریق تشریفات انجام می دهیم -الگوهای رفتاری که برای هدف خاصی انجام می دهیم.

So there are the phrases such as 'hello',  'good afternoon', 'nice to meet you',  

بنابراین عباراتی مانند «سلام»، «بعدازظهر بخیر»، «از آشنایی با شما خوشحالم»،

and as well as the physical rituals  – handshakes, bows and kisses.

و همچنین تشریفات فیزیکی مانند دست دادن، تعظیم و بوسه وجود دارد.

Though he also said we sometimes want to test our  bonds. We might want to check if our friendship  

اگرچه او همچنین گفت که ما گاهی می‌خواهیم پیوندهایمان را آزمایش کنیم . ممکن است بخواهیم

has grown by offering something warmer than  usual – like a hug instead of a handshake.

با ارائه چیزی گرمتر از معمول - مانند در آغوش گرفتن به جای دست دادن - بررسی کنیم که دوستی ما   افزایش یافته است یا خیر.

Now, Scott acknowledges how difficult  greetings can be – using the very British  

اکنون، اسکات تصدیق می‌کند که احوالپرسی - با استفاده از

slang phrase – to get in a muddle. If you get  in a muddle, you become confused or lost. You  

عبارت عامیانه بسیار بریتانیایی - برای وارد شدن به یک سردرگمی چقدر دشوار است. اگر در یک درهم و برهم قرار بگیرید، گیج می شوید یا گم می شوید.

might get in a muddle if one person expects  two kisses and the other expects only one.

اگر یک نفر انتظار دو بوس و دیگری فقط یک بوس داشته باشد، ممکن است دچار مشکل شوید .

Though Scott does believe that the details  don't really matter, because another important  

اگرچه اسکات معتقد است که جزئیات واقعاً مهم نیستند، زیرا یکی دیگر از

purpose of greetings is to reduce tension.  So if you get it wrong, just laugh about it.

اهداف مهم تبریک، کاهش تنش است. پس اگر اشتباه متوجه شدید، فقط به آن بخندید.

OK, let's get back to the one word we really  shouldn't get in a muddle about, 'hello'.

خوب، بیایید به کلمه‌ای که واقعاً نباید درباره‌اش درگیر شویم، «سلام» برگردیم.

Let's listen to Dr Laura Wright, a  linguist from Cambridge University,  

بیایید به دکتر لورا رایت، زبان‌شناس از دانشگاه کمبریج گوش کنیم، او

also speaking on the BBC Word of Mouth radio  programme. Where does 'hello' come from?

همچنین در برنامه رادیویی بی‌بی‌سی Word of Mouth صحبت می‌کند . "سلام" از کجا می آید؟

It starts as a distant hailing: "I see you miles  over there and I've got to yell at you." It's not  

با یک تسلیت دور شروع می شود: "من تو را کیلومترها آنجا می بینم و باید سرت فریاد بزنم."

until the invention of telephones we really get  to use hello as a greeting to each other, and  

تا قبل از اختراع تلفن‌ها، ما واقعاً از سلام به‌عنوان تبریک به یکدیگر

even then it wasn't initially used as a greeting,  it was used more as an attention-grabbing device:  

استفاده نمی‌کنیم، و حتی پس از آن هم در ابتدا به‌عنوان تبریک استفاده نمی‌شد، از آن بیشتر به‌عنوان وسیله‌ای برای جلب توجه استفاده می‌شد:

"You are miles away, the line is about to be cut,  I need to attract the attention of the operator  

«شما کیلومترها دورتر هستید، خط در شرف قطع شدن است، باید توجه اپراتور را نیز جلب کنم

as well." And so everybody would call 'hello' to  each other as this long-distance greeting form.

." و بنابراین همه به عنوان این فرم خوشامدگویی از راه دور به یکدیگر «سلام» می‌گویند.

Laura says 'hello' hasn't always meant  'hello' – originally it was just a shout  

لورا می‌گوید «سلام» همیشه به معنای «سلام» نبوده است - در اصل فقط یک فریاد

to attract someone's attention. And  we call this kind of shouting hailing.

برای جلب توجه کسی بود. و به این نوع فریاد زدن تسلیت می گوییم.

The shout would vary in form – it could  sound like a 'hollo'! Or a 'hulloa'!

شکل فریاد متفاوت است - ممکن است مانند "هلو" به نظر برسد! یا "هولوا"!

We continued this kind of hailing  when telephones first appeared.  

هنگامی که تلفن ها برای اولین بار ظاهر شدند، به این نوع تحسین ادامه دادیم.

People would keep repeating 'hello, hello'  while they were waiting to be connected.  

مردم در حالی که منتظر اتصال بودند، «سلام، سلام» را تکرار می‌کردند.

And before long, this became the actual way  to greet somebody on the telephone. Anyway,  

و خیلی زود، این روش واقعی برای احوالپرسی تلفنی با کسی شد. به هر حال،

before we say 'goodbye' to 'hello' –  let's have the answer to today's question.

قبل از اینکه به «سلام» «خداحافظ» کنیم - بیایید پاسخ سؤال امروز را داشته باشیم.

I asked when the word first  appeared in print in English.  

پرسیدم اولین بار کی کلمه به زبان انگلیسی چاپ شد.

According to the Oxford English Dictionary, it  was in 1826. Other spellings appeared before that.

بر اساس فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد، در سال 1826 بود. املای دیگری قبل از آن ظاهر شد.

Ah, you see – I was thinking English changes  really quickly, but not that quickly.

آه، می بینید - من فکر می کردم انگلیسی خیلی سریع تغییر می کند، اما نه به این سرعت.

Not that quickly.

نه به این سرعت

So before we go, let's have a  look at today's vocabulary again.  

بنابراین قبل از رفتن، بیایید دوباره نگاهی به واژگان امروز بیندازیم.

A minefield is something that is  full of uncertainty and even danger.  

میدان مین چیزی است که پر از عدم قطعیت و حتی خطر است.

This sense comes from the literal meaning  – a field full of explosive landmines!

این معنا از معنای تحت اللفظی آمده است - میدانی پر از مین های انفجاری!

And then we had air-kiss – which is when  you kiss the air beside someone's face,  

و سپس هوا بوسه داشتیم - یعنی زمانی که هوا را در کنار صورت کسی می بوسید،

instead of the face itself! Like this: mwah.

به جای خود صورت! مانند این: mwah.

And we had bond – a connection. There's  a close bond between us I think, Rob.

و ما پیوند داشتیم - یک ارتباط. فکر می کنم پیوند نزدیکی بین ما وجود دارد، راب.

Which is good, because when I get in a  muddle, you're always very understanding!

این خوب است، زیرا وقتی من درگیر می شوم، شما همیشه خیلی درک می کنید!

Yeah.

آره

To get in a muddle means to become confused.

درگیر شدن به معنای گیج شدن است.

Ritual was another word –  rituals are certain behaviours  

مناسک کلمه دیگری بود - تشریفات رفتارهای خاصی هستند

that people perform in certain contexts. I have  a morning ritual, for example: brush my teeth,  

که مردم در زمینه‌های خاص انجام می‌دهند. من یک مراسم صبحگاهی دارم، مثلاً: مسواک بزن،

eat breakfast… I didn't say it  was an interesting ritual, Rob!

صبحانه بخور... نگفتم مراسم جالبی بود، راب!

No, that's true. Finally, to hail  – it's to greet someone loudly,  

نه، این درست است. در نهایت، تگرگ - یعنی احوالپرسی با صدای بلند،

especially from a distance. I hailed my  friend when I saw her at the airport.

مخصوصاً از راه دور. وقتی دوستم را در فرودگاه دیدم به او تبریک گفتم.

And that's it for this programme.  For more, find us on Facebook,  

و این برای این برنامه است. برای اطلاعات بیشتر، ما را در فیس بوک،

Twitter, Instagram and YouTube,  and of course our website! Bye!

توییتر، اینستاگرام و یوتیوب و البته وب سایت ما بیابید! خدا حافظ!

Bye!

خدا حافظ!

Hello. This is 6 Minute English, I'm Sam.

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی است، من سم هستم.

And I'm Georgina.

و من جورجینا هستم.

Georgina, what languages do you speak?

جورجینا، به چه زبان هایی صحبت می کنی؟

Well, my mother tongue is English and  I also speak Spanish and French badly!

خوب، زبان مادری من انگلیسی است و اسپانیایی و فرانسوی را نیز بد صحبت می کنم!

OK. It’s interesting that we say ‘mother  tongue’, isn’t it? Like many languages,  

خوب. جالب است که می گوییم « زبان مادری»، اینطور نیست؟ مانند بسیاری از زبان‌ها،

English has a number of gender-specific terms that  don’t refer to gender-specific ideas and concepts.  

انگلیسی دارای تعدادی اصطلاحات جنسیتی است که به ایده‌ها و مفاهیم جنسیتی اشاره نمی‌کنند.

And this complicated relationship  between language and gender  

و این رابطه پیچیده بین زبان و

is what we will be talking about today.  But first, this week’s quiz question,  

جنسیت همان چیزی است که امروز درباره آن صحبت خواهیم کرد. اما ابتدا، سوال مسابقه این هفته،

which is also on the topic of languages.  Which of these languages is the newest? Is it:

که در موضوع زبان نیز هست. کدام یک از این زبان ها جدیدترین است؟ آیا این است:

A: Esperanto

A: اسپرانتو

B: Afrikaans

B: آفریکانس

C: Light Warlpiri

C: Light Warlpiri

What do you think, Georgina?

نظر شما چیست، جورجینا؟

Well, I’ve only heard of two of these - Esperanto  and Afrikaans – so I think I’m going to choose the  

خوب، من فقط در مورد دو مورد از اینها شنیده ام - اسپرانتو و آفریکانس - بنابراین فکر می کنم یکی دیگر را انتخاب کنم

other one, Light Warlpiri, purely as I’ve never  heard of it, so I think that must be the one.

، Light Warlpiri، کاملاً همانطور که هرگز درباره آن نشنیده ام، بنابراین فکر می کنم این یکی باید باشد. .

OK, well we’ll find out if your intuition is  correct later in the programme. Professor Lera  

خوب، خوب، بعداً در برنامه متوجه خواهیم شد که آیا شهود شما درست است یا خیر . پروفسور لرا

Boroditsky is a cognitive scientist who was  a guest on the BBC World Service programme,  

بورودیتسکی دانشمند شناختی است که مهمان برنامه سرویس جهانی بی بی سی

The Conversation. She was asked about why  we use the term ‘mother tongue’ in English.

،   گفتگو بود. از او پرسیده شد که چرا از اصطلاح «زبان مادری» در انگلیسی استفاده می‌کنیم.

Different languages actually do it differently,  but definitely there’s a strong association  

زبان‌های مختلف عملاً این کار را متفاوت انجام می‌دهند، اما قطعاً

between mothers as primary caregivers and  people who teach us things, and so there’s that  

بین مادران به‌عنوان مراقبان اصلی و افرادی که به ما چیزهایی می‌آموزند، ارتباط قوی وجود دارد، و بنابراین

point of origin metaphor that  applies in a lot of languages.

استعاره‌ای وجود دارد که در بسیاری از زبان‌ها کاربرد دارد.

So, how does she explain the  use of mother tongue, Georgina?

بنابراین، او چگونه استفاده از زبان مادری، جورجینا را توضیح می دهد؟

Well, she says it’s a form of metaphor. A metaphor  is a way of describing something by comparing it  

خب، او می‌گوید این نوعی استعاره است. استعاره روشی برای توصیف چیزی با مقایسه آن

to something else. In a metaphor,though, you  don’t say that something is like something else,  

با چیز دیگری است. با این حال، در یک استعاره، شما نمی گویید که چیزی شبیه چیز دیگری است،

you say that it ‘is’ something else. For example,  having good friends is the key to a happy life.

می گویید که «چیزی دیگر» است. برای مثال، داشتن دوستان خوب کلید یک زندگی شاد است.

It is indeed. In this metaphor, language is  seen as coming from your primary caregiver,  

واقعا همینطور است. در این استعاره، به نظر می‌رسد که زبان از جانب مراقب اصلی شما می‌آید

the person who looked after you most when you  were young, and traditionally this was mothers. 

، شخصی که در جوانی بیشتر از شما مراقبت می‌کرد و به طور سنتی این مادر بود.

So, this is perhaps the point of origin,  the starting place,of the metaphorical  

بنابراین، شاید این نقطه مبدا، محل شروع،

phrase, mother tongue. Let’s listen again.

عبارت استعاری، زبان مادری باشد. دوباره گوش کنیم

Different languages actually do it  differently, but definitely there’s  

زبان‌های مختلف در واقع این کار را متفاوت انجام می‌دهند ، اما قطعاً

a strong association between mothers as  primary caregivers and people who teach  

بین مادران به‌عنوان مراقبان اصلی و افرادی که به

us things, and so there’s that point of origin  metaphor that applies in a lot of languages.

ما چیزهایی می‌آموزند، ارتباط قوی وجود دارد، و بنابراین استعاره‌ای از مبدأ وجود دارد که در بسیاری از زبان‌ها کاربرد دارد.

Language is very powerful in society and culture,  

زبان در جامعه و فرهنگ بسیار قدرتمند است،

and when it comes to gendered language, it can  cause some issues. Here’s Lera Boroditsky again:

و وقتی صحبت از زبان جنسیتی به میان می‌آید، می‌تواند باعث ایجاد برخی مشکلات شود. در اینجا دوباره لرا بورودیتسکی آمده است:

… in English of course we have some  words that are gendered, like ‘actor’  

... البته در انگلیسی ما برخی از واژه‌هایی داریم که جنسیت دارند، مانند «بازیگر»

and ‘actress’ or ‘waiter’ and ‘waitress’, and  very commonly when there are those two gender  

و «بازیگر» یا «پیشخدمت» و «پیشخدمت»، و معمولاً وقتی این دو جنسیت

forms people perceive the masculine form  as being a more prestigious job or the more  

وجود دارد، افراد شکل مردانه را درک می‌کنند. از آنجایی که یک شغل معتبرتر یا شغلی با

skilled job than the feminine form, so an actor  is a fancier job than an actress and a waiter  

مهارت‌تر از شکل زنانه است، بنابراین یک بازیگر شغلی جذاب‌تر از یک بازیگر است و

is a fancier job than a waitress, and so they  could then come with pay disparities and so on.

یک پیشخدمت شغلی جذاب‌تر از یک پیشخدمت است، و بنابراین آنها می‌توانند با اختلاف دستمزد و غیره بیایند.

So, what’s the subconscious difference in attitude  towards, for example, an actor and actress?

بنابراین، تفاوت ناخودآگاه در نگرش به عنوان مثال، یک بازیگر و یک بازیگر چیست؟

Well, she says that people perceive those roles  differently. This means that we are aware of, or  

خوب، او می‌گوید که مردم آن نقش‌ها را متفاوت درک می‌کنند . این بدان معنی است که ما از

believe there is a difference in the jobs because  of the vocabulary. The male form is perceived  

وجود تفاوت در مشاغل به دلیل واژگان آگاه هستیم، یا باور داریم . شکل مرد به نظر

to be more prestigious – more important, more  respected, even though it’s exactly the same job.

می رسد معتبرتر است - مهم تر، بیشتر مورد احترام است، حتی اگر دقیقاً همان شغل باشد.

And this attitude can lead to  problems such as disparities in pay.  

و این نگرش می‌تواند به مشکلاتی مانند تفاوت در پرداخت منجر شود.

A disparity is a difference, an inequality,  and in the world of work it can mean men  

نابرابری یک تفاوت، یک نابرابری است و در دنیای کار می‌تواند به این معنا باشد

getting paid more than women for the same  job. Here’s Professor Boroditsky again.

که مردان برای همان شغل بیشتر از زنان حقوق می‌گیرند. اینجا دوباره پروفسور بورودیتسکی است.

…in English of course we have some  words that are gendered, like ‘actor’  

... البته در انگلیسی ما برخی از واژه‌های جنسیتی داریم، مانند «بازیگر»

and ‘actress’ or ‘waiter’ and ‘waitress’, and  very commonly when there are those two gender  

و «بازیگر» یا «پیشخدمت» و «پیشخدمت»، و معمولاً وقتی این دو جنسیت

forms people perceive the masculine form  as being a more prestigious job or a more  

وجود دارد، افراد شکل مردانه را به عنوان یک فرم معتبرتر درک می‌کنند. شغل یا

skilled job than the feminine form, so an actor  is a fancier job than an actress and a waiter  

شغلی ماهرتر از شکل زنانه، بنابراین یک بازیگر شغلی جذاب‌تر از یک بازیگر است و

is a fancier job than a waitress, and so they  could then come with pay disparities and so on.

یک پیشخدمت شغلی جذاب‌تر از یک پیشخدمت است، و بنابراین می‌توانند با اختلاف دستمزد و غیره بیایند.

OK, before we take another  look at today’s vocabulary,  

خوب، قبل از اینکه نگاهی دوباره به واژگان امروز بیندازیم،

let’s reveal the answer to this week’s quiz.  Which of these languages is the newest, is it:

بیایید پاسخ مسابقه این هفته را فاش کنیم. کدام یک از این زبان ها جدیدترین است، آیا آن است:

A: Esperanto

A: اسپرانتو

B: Afrikaans

B: آفریقایی

C: Light Warlpiri

C: Light Warlpiri

Georgina, what did you say?

Georgina، شما چه گفتید؟

I thought it had to be Light Walpiri, but  just because I had never heard of it before.

فکر می‌کردم باید لایت والپیری باشد، اما فقط به این دلیل که قبلاً نامش را نشنیده بودم.

Well, congratulations. Your instincts were good,  

خب تبریک میگم غریزه شما خوب بود،

that is correct. Let’s move on to vocabulary  and look at today’s words and phrase again.

درست است. بیایید به سمت واژگان برویم و دوباره به کلمات و عبارات امروزی نگاه کنیم.

A primary caregiver is a person who has most  responsibility for looking after someone.

یک مراقب اولیه شخصی است که بیشترین مسئولیت مراقبت از کسی را دارد.

A point of origin is the place  or time when something begins.

نقطه مبدا مکان یا زمانی است که چیزی شروع می شود.

A metaphor is a way of describing  something. We can say that something  

استعاره راهی برای توصیف چیزی است. می‌توانیم بگوییم که

is something else that has similar qualities.

چیزی   چیز دیگری است که کیفیت‌های مشابهی دارد.

You’re a star!

شما یک ستاره هستید!

Aw, thank you.

اوه، ممنون

No, I meant, you're a star,  is an example of a metaphor.

نه، منظورم این بود که تو ستاره ای، نمونه ای از استعاره است.

Oh, OK. Of course, I knew that.

آهان باشه. البته این را می دانستم.

Mmmm, if you say so. To perceive is to  think of something in a particular way.  

ممم، اگه اینطوری بگی ادراک کردن یعنی فکر کردن به چیزی به روشی خاص.

We might perceive the value of different jobs  based on the vocabulary used to describe them.

ممکن است ارزش مشاغل مختلف را بر اساس واژگانی که برای توصیف آنها استفاده می‌شود، درک کنیم.

Something prestigious is important and respected.

یک چیز معتبر مهم و قابل احترام است.

And finally, a disparity is a difference,  an inequality and is often used when  

و در نهایت، نابرابری یک تفاوت است، یک نابرابری و اغلب زمانی استفاده می‌شود که

talking about how men and women aren’t  always paid the same for the same job.  

درباره اینکه چگونه مردان و زنان همیشه برای یک شغل حقوق یکسانی دریافت نمی‌کنند، استفاده می‌شود.

And that is all from us. We look forward to  your company again soon. In the meantime,  

و این همه از ماست. به زودی دوباره منتظر  شرکت شما هستیم. در ضمن،

you can always find us online, on social media  and on the BBC Learning English app. Bye for now.

همیشه می‌توانید ما را به صورت آنلاین، در رسانه‌های اجتماعی و برنامه یادگیری انگلیسی BBC بیابید. فعلا خداحافظ.

Bye!

خدا حافظ!