BOX SET: 6 Minute English - 'Fashion' English mega-class! 30 minutes of new vocab!

6 Minute English,

6 دقیقه انگلیسی،

from BBC Learning English.

از BBC Learning English.

Hello and welcome to 6 Minute English. I'm Rob.

سلام و به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید. من راب هستم.

And I'm Will. Hello.

و من ویل هستم. سلام.

Hi there, Will. I have to say, I like that shirt you're wearing today.

سلام، ویل. باید بگویم، پیراهنی را که امروز می پوشی دوست دارم.

I haven't seen that one before.

من اون یکی رو قبلا ندیده بودم

Yes, I got it at the weekend.

بله، آخر هفته گرفتم.

But, to be honest, I don't give my clothes much thought.

اما، صادقانه بگویم، من زیاد به لباس هایم فکر نمی کنم.

I just throw on the first thing I see. What about you?

من فقط اولین چیزی را که می بینم پرتاب می کنم. شما چطور؟

Well, I try to look presentable.

خوب، من سعی می کنم ظاهری زیبا داشته باشم.

I wouldn't want to appear too scruffy.

من نمی خواهم خیلی ژولیده به نظر بیایم.

Clothes say an awful lot about us, don't they, Will?

لباس ها چیزهای زیادی در مورد ما می گویند، اینطور نیست، ویل؟

A lot depends on the job you do.

خیلی چیزها به شغلی که انجام می دهید بستگی دارد.

In a bank, you're supposed to look pretty smart all the time.

در یک بانک، شما همیشه باید بسیار باهوش به نظر برسید.

But if you work for a design company, say,

اما اگر برای یک شرکت طراحی کار می‌کنید، مثلاً

a suit would look 'out of place' — that means 'unsuitable'.

یک کت و شلوار «بی‌جا» به نظر می‌رسد - این به معنای «نامناسب» است.

People in the creative industries tend to 'dress down' —

افراد در صنایع خلاق تمایل دارند که «لباس پوشیده شوند» -

that means 'dress casually' — you know, jeans and a T-shirt.

که به معنای «آشام پوشیدن» است - می دانید، شلوار جین و تی شرت. بله

Yes. Then there's the whole question of what to wear to an interview.

سپس کل این سوال مطرح می شود که در مصاحبه چه بپوشیم.

I reckon if you put on something smart, you can't go far wrong.

من فکر می کنم اگر چیز هوشمندانه ای بپوشید، نمی توانید خیلی اشتباه کنید. بله

Yes. But the meaning of clothes goes far deeper

اما معنای لباس بسیار عمیق تر

than what you should or shouldn't wear in the workplace, Will.

از آن چیزی است که باید یا نباید در محل کار بپوشید، ویل.

It can really influence what people think of us.

واقعاً می تواند بر آنچه مردم در مورد ما فکر می کنند تأثیر بگذارد.

Now, rightly or wrongly,

اکنون، درست یا نادرست،

they can make 'snap judgements' — or 'quick decisions' — about us.

آنها می‌توانند درباره ما «قضاوت‌های فوری» یا «تصمیمات سریع» بگیرند.

Yes, you're right. It's a cultural issue. It's about how we see ourselves, too.

بله حق با شماست. این یک مسئله فرهنگی است. این مربوط به این است که ما خودمان را چگونه می بینیم.

Now, take the sari.

حالا ساری بگیر

It's been around for centuries and is still the main form of dress

قرن هاست که وجود داشته و هنوز هم شکل اصلی لباس

for millions of women in the Indian subcontinent.

میلیون ها زن در شبه قاره هند است.

That's that very long garment

این همان لباس بسیار بلند

with all those amazing colours and designs, isn't it?

با آن همه رنگ و طرح شگفت انگیز است، اینطور نیست؟

It always looks so elegant.

همیشه خیلی ظریف به نظر می رسد.

Yes, it does. So Will, can you answer this question —

بله، این کار را می کند. پس ویل، می‌توانید به این سؤال پاسخ دهید -

what is the maximum length of a sari?

حداکثر طول ساری چقدر است؟

Is it a) 12 metres? b) nine metres? Or c) seven metres?

آیا الف) 12 متر است؟ ب) نه متر؟ یا ج) هفت متر؟

Surely it can't be 12 metres long!

مطمئنا نمی تواند 12 متر طول داشته باشد!

Um, I'm going to say nine metres.

اوم، من می خواهم بگویم نه متر.

OK. Well, we'll find out if you're right or wrong later on.

باشه خوب، بعداً متوجه خواهیم شد که درست می گویید یا اشتباه می کنید.

But now let's listen to Dr Shahidha Bari talking about the sari.

اما حالا بیایید به صحبت های دکتر شهیده باری در مورد ساری گوش کنیم.

She uses a word that means 'covered'. Can you hear what it is?

او از کلمه ای استفاده می کند که به معنای "پوشیده" است. آیا می توانید بشنوید که چیست؟

Saris encircle the waist, are often pleated

ساری‌ها دور کمر را احاطه کرده‌اند، اغلب چین‌دار می‌شوند

and then swept across the upper body

و سپس

with folds and fabric draped over the shoulder or veiling the head.

با چین‌ها و پارچه‌هایی که روی شانه قرار می‌گیرند یا سرشانه می‌پوشند، روی قسمت بالایی بدن کشیده می‌شوند.

There are more than 80 different ways of wearing a sari

بیش از 80 روش مختلف برای پوشیدن ساری وجود دارد

and they've been worn in the Indian subcontinent since the first millennium.

و از هزاره اول در شبه قاره هند پوشیده شده است.

It's a garment woven into the histories of the countries from which it comes.

این جامه ای است که در تاریخ کشورهایی که از آن آمده است بافته شده است.

So 'draped' means 'covered'.

بنابراین "دراپه" به معنای "پوشیده" است.

Then she used the word 'garment'. That's another word for 'a piece of clothing'.

سپس از کلمه "لباس" استفاده کرد. این کلمه دیگری برای "یک تکه لباس" است.

And then she said there are 80 ways of wearing a sari, Rob. Amazing!

و بعد گفت 80 راه برای پوشیدن ساری وجود دارد، راب. شگفت انگیز!

It is, isn't it?

هست، اینطور نیست؟

Some Asian women in the West wear saris just for 'ceremonial occasions' —

برخی از زنان آسیایی در غرب فقط برای «مقامات تشریفاتی» ساری می پوشند -

that means 'special events', like weddings.

این به معنای «رویدادهای خاص» مانند عروسی است.

I suppose, in a sense, it's not that practical for day-to-day use.

من فکر می کنم، به یک معنا، برای استفاده روزمره چندان کاربردی نیست.

But it certainly makes a beautiful 'splash of colour' — or a 'display of colour' —

اما مطمئناً هنگامی که آن را می پوشند، یک "چپش رنگ" زیبا - یا "نمایش رنگ" - ایجاد می کند

when they do wear it.

.

What she said has got me thinking about English traditional dress.

آنچه او گفت مرا به فکر لباس سنتی انگلیسی انداخت.

And, to be honest, Rob, I can't recall anything off the top of my head.

و صادقانه بگویم، راب، من نمی توانم چیزی را از ذهنم به یاد بیاورم.

Off the top of your head, Will? That's because you're not wearing a hat.

از بالای سرت، ویل؟ این به این دلیل است که شما کلاه بر سر ندارید.

Don't be ridiculous, Rob.

مسخره نباش راب

'Off the top of my head' —

"از بالای سرم" -

it's an idiom and it means 'I can't think of anything immediately'.

این یک اصطلاح است و به معنای "من نمی توانم فوراً به چیزی فکر کنم".

Yes, Will. I do know that actually. It was my attempt at a joke.

بله، ویل. من این را در واقع می دانم این تلاش من برای شوخی بود.

But you're right, the British dress sense has become a bit 'samey' —

اما درست می گویید، حس لباس بریتانیایی کمی «یکسان» شده است - به

it 'looks the same' — apart from the fashion industry,

نظر می رسد یکسان است - جدا از صنعت مد،

which is highly regarded throughout the world.

که در سراسر جهان بسیار مورد توجه است .

Well, you wouldn't catch me wearing most of the men's gear you see on the catwalk.

خوب، من را با پوشیدن بیشتر لباس های مردانه ای که در کت واک می بینید، نخواهید گرفت.

Mm. But, seriously, Will, clothes are undoubtedly an important business.

مم اما، به طور جدی، ویل، لباس بدون شک یک تجارت مهم است.

Let's listen to Dr Shahidha Bari again

بیایید دوباره به صحبت های دکتر شهیده باری گوش کنیم

as she reflects on her mother's use of the sari.

که او در مورد استفاده مادرش از ساری فکر می کند.

And yet the sari makes me feel safe too,

با این حال ساری به من احساس امنیت می دهد،

because I associate it with her body and the world she made for me.

زیرا آن را با بدن او و دنیایی که برای من ساخته است مرتبط می دانم.

And now, as I struggle to keep hold of the sari,

و اکنون، در حالی که برای حفظ ساری،

the rituals and the memories around it,

آیین‌ها و خاطرات پیرامون آن تلاش می‌کنم،

I fear losing the world it signifies — and her, too.

می‌ترسم جهانی را که نشان می‌دهد – و او را نیز از دست بدهم.

She talked about the way she 'struggles' — that means she 'finds it difficult' —

او در مورد روشی که

to make the sari important in her life.

برای مهم کردن ساری در زندگی‌اش «مبارزه می‌کند» صحبت کرد.

And she uses the word 'signifies', which means 'giving the meaning of something'.

و از کلمه «دلالت» استفاده می کند که به معنای «معنا دادن به چیزی» است.

The sari obviously has an emotional attachment for her.

ساری به وضوح وابستگی عاطفی به او دارد.

And when you think just how much money people spend on clothes,

و وقتی فکر می کنید که مردم چقدر پول برای لباس خرج می کنند،

it shows how vital it is.

نشان می دهد که چقدر حیاتی است.

And let's not forget football shirts, Will.

و پیراهن های فوتبال را فراموش نکنیم، ویل.

Fans want to be seen in their team's latest shirt design, don't they?

هواداران می خواهند در جدیدترین طرح پیراهن تیمشان دیده شوند، اینطور نیست؟

I know I do.

من می دانم که انجام می دهم.

By the way, what team do you support, Rob?

در ضمن، راب طرفدار چه تیمی هستی؟

Ah, well, it's Chelsea, of course. Come on, you Blues. What about you, Will?

آه، خب، البته این چلسی است. بیا ای بلوز. تو چطور، ویل؟

Tottenham Hotspur.

تاتنهام هاتسپر

Never mind, someone has to.

مهم نیست، کسی مجبور است.

Now, remember at the beginning of the show,

حالا یادتان هست در ابتدای برنامه از

I asked you what is the maximum length of a sari?

شما پرسیدم حداکثر طول ساری چقدر است؟

Is it a) 12 metres? b) nine metres? Or c) seven metres?

آیا الف) 12 متر است؟ ب) نه متر؟ یا ج) هفت متر؟ بله

Yes. And I said nine metres.

و من گفتم نه متر.

Well, you know your saris well, because that is the right answer. Well done!

خوب، شما ساری خود را خوب می شناسید، زیرا این پاسخ درست است. آفرین!

Now, before we go, it's time to remind ourselves

اکنون، قبل از رفتن، وقت آن است که

of some of the vocabulary that we've heard today. Will.

برخی از واژگانی را که امروز شنیده ایم به خود یادآوری کنیم. اراده

Scruffy.

ژولیده.

Out of place.

خارج از محل.

Dress down.

لباس بپوش

Make snap judgements.

زود قضاوت کنید

Draped.

پوشیده شده.

Garment.

پوشاک.

Ceremonial occasions.

مناسبت های تشریفاتی

Splash of colour.

پاشیدن رنگ.

Off the top of my head.

از بالای سرم.

Struggle.

مبارزه

Signifies.

دلالت می کند.

Thank you, Will. Well, that's the end of today's 6 Minute English.

متشکرم، ویل. خب، این پایان 6 دقیقه انگلیسی امروز است.

You can listen to more programmes on our website at BBC Learning English dot com.

می توانید به برنامه های بیشتر در وب سایت ما در BBC Learning English dot com گوش دهید.

Please join us again soon.

لطفا به زودی دوباره به ما بپیوندید.

— Bye-bye. — Bye.

- خداحافظ - خداحافظ

6 Minute English.

6 دقیقه انگلیسی

From BBC Learning English.

از BBC Learning English.

Hello and welcome to 6 Minute English. I'm Rob.

سلام و به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید. من راب هستم.

And I'm Neil. Hello.

و من نیل هستم. سلام.

Hi there, Neil! Now, Neil, what's that on your face?

سلام، نیل! حالا نیل، این چه چیزی روی صورتت است؟

What, this? It's a beard, Rob. Have you never seen one before?

این چیه؟ این ریش است، راب. آیا قبلاً یکی را ندیده اید؟

I have, but I've never seen one on you before

من داشتم، اما قبلاً روی شما ندیده بودم

and, I'm surprised to say, it looks good on you!

و با تعجب می گویم که به نظر شما خوب است!

Well, thank you! I thought I'd get on the beard bandwagon, you know.

خوب، متشکرم! من فکر می کردم که سوار اجناس ریش شوم، می دانید.

Beards are 'all the rage' at the moment — that means 'very fashionable'.

ریش‌ها در حال حاضر «عصبانی هستند» - این به معنای «بسیار شیک» است.

Mm, and 'to get on a bandwagon'

مم، و « سوار شدن به یک باند واگن»

is when you 'join other people in doing something that has become popular' —

زمانی است که «به افراد دیگر در انجام کاری که محبوب شده است بپیوندید» -

perhaps because you hope to become popular yourself!

شاید به این دلیل که امیدوارید خودتان محبوب شوید!

Well, that doesn't apply to me, Rob,

خب، این در مورد من صدق نمی کند، راب،

because, as you know, I'm very popular already.

زیرا، همانطور که می دانید، من در حال حاضر بسیار محبوب هستم. بله

Yes. Yes, I know that, of course.

بله، البته این را می دانم.

Right, anyway, beards are such 'a talking point' —

درست است، به هر حال، ریش‌ها آنقدر «نقطه صحبت» هستند -

'a subject that a lot of people are discussing' —

«موضوعی که افراد زیادی درباره آن بحث می‌کنند» -

that we decided to talk about them on today's programme!

که تصمیم گرفتیم در برنامه امروز درباره آن صحبت کنیم !

So are you ready for today's question, Neil?

پس برای سوال امروز آماده ای نیل؟

What's the name for someone who loves beards?

اسم کسی که ریش دوست داره چیه؟

Is it a) barbophile? b) pogonopile? Or c) pelophile?

آیا الف) باربوفیل است؟ ب) پوگونوپیل؟ یا ج) پلوفیل؟

Hmm. All the answers sound tempting, but I’m going to go for a) barbophile.

هوم همه پاسخ‌ها وسوسه‌انگیز به نظر می‌رسند، اما من می‌خواهم الف) باربوفیل را انتخاب کنم.

Right. OK, well, we'll find out if you're right or wrong later on.

درسته خوب، خوب، بعداً متوجه خواهیم شد که درست می گویید یا اشتباه می کنید.

But this is interesting —

اما این جالب است –

a new scientific study suggests that the more beards there are in a population,

یک مطالعه علمی جدید نشان می‌دهد که هرچه تعداد ریش‌ها در جمعیت بیشتر باشد،

the less attractive they become

جذابیت آن‌ها کمتر می‌شود

and this currently gives clean-shaven men a competitive advantage.

و این در حال حاضر به مردان تراشیده مزیت رقابتی می‌دهد.

Oh, no! That's bad news for me, then!

اوه، نه! پس این خبر بدی برای من است!

'Competitive advantage' means

"مزیت رقابتی" به معنای

'when a condition or circumstance puts you in a favourable position' —

"زمانی که شرایط یا شرایطی شما را در موقعیت مطلوبی قرار می دهد" است -

in this case, being 'clean-shaven' or 'having no facial hair'.

در این مورد، "تراشیده شدن تمیز" یا "بدون موی صورت".

That's right. We’ve reached peak beard, apparently.

درست است. ظاهراً به اوج ریش رسیده ایم.

Beard popularity has 'peaked' — or 'reached its highest point' —

محبوبیت ریش "به اوج خود رسیده" - یا "به بالاترین حد خود رسیده است" -

and will decline in popularity from this point.

و از این نقطه محبوبیت کاهش خواهد یافت .

OK.

باشه

Let's listen to writer Lucinda Hawksley talking about beards through history.

بیایید به نویسنده لوسیندا هاکسلی گوش دهیم که در طول تاریخ درباره ریش صحبت می کند.

And listen out for a word

و به کلمه ای گوش فرا دهید

that means women's struggle to achieve the same rights and opportunities as men.

که به معنای مبارزه زنان برای دستیابی به حقوق و فرصت های مشابه مردان است.

It's interesting, while I was writing the book,

جالب است، در حین نوشتن کتاب،

I came to realise that the most heavily bearded times in Britain

متوجه شدم که ریش‌ترین زمان‌ها در بریتانیا

are either when women are in power, such as Elizabeth I or Queen Victoria,

یا زمانی است که زنان در قدرت هستند، مانند الیزابت اول یا ملکه ویکتوریا،

or when there's a big discussion of feminism

یا زمانی که بحث بزرگی در مورد فمینیسم وجود دارد

and it is really interesting that the last few years,

و واقعاً چنین است. جالب است که در چند سال اخیر،

there's been so much more discussion of feminism.

بحث های بیشتری در مورد فمینیسم مطرح شده است.

You get a woman on the throne and men go, "Oh, got to grow a beard".

شما یک زن را بر تخت می‌برید و مردها می‌گویند: "اوه، باید ریش بگذارم".

It's really strange.

واقعا عجیب است.

Or in the '60s or '70s with all the kind of, you know, big thing about women's lib,

یا در دهه 60 یا 70 با همه چیزهای بزرگ در مورد تناسب اندام زنان،

suddenly the beard becomes huge here.

ناگهان ریش اینجا بزرگ می شود.

Well, needless to say, Lucinda doesn't have a beard,

خب، نیازی به گفتن نیست که لوسیندا ریش ندارد،

but she certainly knows a lot about them.

اما مطمئناً چیزهای زیادی در مورد آنها می داند.

She's the great-great-granddaughter of famous writer Charles Dickens,

او نوه ی نویسنده معروف چارلز دیکنز است

who 'sported' — or 'wore' — a very flamboyant beard.

که ریش بسیار پر زرق و برقی «ورزش می کرد» یا «پوشید» .

'Flamboyant' means 'eye-catching and different'.

"شعله ور" به معنای "چشم نواز و متفاوت" است.

Now, did you spot the word

حالا آیا کلمه

for women's struggle to achieve the same rights as men?

مبارزه زنان برای دستیابی به حقوق مشابه مردان را تشخیص دادید؟ بله

Yes. It's 'feminism'.

این "فمینیسم" است.

She also talks about 'women's lib', which is short for 'women's liberation'

او همچنین درباره «آزادی زنان» صحبت می‌کند که مخفف «رهایی زنان» است

and this has a similar meaning to feminism.

و این معنایی مشابه فمینیسم دارد.

So, what do you think, Neil?

خب نظرت چیه نیل؟

Are beards a show of testosterone in reaction to powerful women?

آیا ریش نشان دهنده تستوسترون در واکنش به زنان قدرتمند است؟ به

Is that why you've grown your beard?

همین دلیل ریش خود را درآورده اید؟

I don't think it's 'testosterone' — that's 'the main male hormone'.

فکر نمی‌کنم "تستوسترون" باشد، بلکه "هورمون اصلی مردانه" است.

For me, it's laziness. I'm flying the flag for men's lib — liberation from the razor.

برای من تنبلی است. من پرچم را به اهتزاز در می آورم برای آزادی مردان - رهایی از تیغ.

Right. Well, I'm not sure whether that's a worthy cause or not, Neil.

درسته خوب، من مطمئن نیستم که آیا این دلیل شایسته ای است یا نه، نیل.

Let's hear from Brock Elbank, the photographer behind the exhibition, Beard.

بیایید از براک البانک، عکاس پشت نمایشگاه، ریش بشنویم.

He’s talking about one of the people he photographed.

او در مورد یکی از افرادی که از او عکس گرفته صحبت می کند. زمانی که در سیدنی بودم،

I found Jimmy on a friend's Facebook page whilst I was in Sydney.

جیمی را در صفحه فیس بوک یکی از دوستانم پیدا کردم . از

Invited him to come to my home studio for a portrait

او دعوت کردم تا برای یک پرتره به استودیوی خانگی من بیاید

and I posted it and it got reblogged over half a million times in four hours.

و آن را پست کردم و بیش از نیم میلیون بار در عرض چهار ساعت دوباره وبلاگ شد.

I mean, I think when Jimmy and I...

منظورم این است که فکر می‌کنم وقتی من و جیمی...

When I met Jimmy, he told me about his Beard Season melanoma charity

وقتی جیمی را ملاقات کردم، او در مورد موسسه خیریه‌اش در فصل ریش ملانوما به من گفت

and I was kind of on board from the get-go.

و من از همان ابتدا در کشتی بودم.

So Jimmy must have a pretty awesome beard!

بنابراین جیمی باید ریش بسیار عالی داشته باشد!

Indeed. We should check out the Beard exhibition and find out.

در واقع. ما باید نمایشگاه ریش را بررسی کنیم و بفهمیم.

But Jimmy has a beard for a special reason, right, Neil?

اما جیمی به دلیل خاصی ریش دارد، درست است، نیل؟

That's right, yes. Brock mentions Jimmy's melanoma charity.

درست است، بله. براک به خیریه جیمی ملانوما اشاره می کند.

'Melanoma' is 'a serious type of skin cancer'

"ملانوم" یک "نوع جدی سرطان پوست" است

and Jimmy is raising money and awareness to help people who suffer from it.

و جیمی در حال جمع آوری پول و آگاهی برای کمک به افرادی است که از آن رنج می برند.

And Brock says he was 'on board from the get-go' —

و براک می‌گوید که از همان ابتدا در هیئت مدیره بود -

meaning he wanted to be involved with the charity 'right from the start'.

به این معنی که او می‌خواست از همان ابتدا با خیریه مشارکت کند.

We should also mention Movember and Decembeard —

ما همچنین باید به Movember و Decembeard اشاره کنیم -

both campaigns invite men to get hairy for good causes.

هر دو کمپین مردان را به دلایل خوب دعوت می کنند تا موهای زائد داشته باشند.

That's right, good causes — moustaches in November and beards in December.

درست است، دلایل خوب - سبیل در نوامبر و ریش در دسامبر.

Now, let's have the answer to the quiz question.

حالا بیایید پاسخ سوال مسابقه را داشته باشیم.

I asked what's the name for someone who loves beards.

پرسیدم اسم کسی که عاشق ریش است چیست؟

Was it a) barbophile? b) pogonopile? Or c) pelophile?

الف) باربوفیل بود؟ ب) پوگونوپیل؟ یا ج) پلوفیل؟

And I said a) barbophile.

و من گفتم الف) باربوفیل.

Wrong, I'm afraid. The answer is actually b) pogonophile.

اشتباهه، میترسم پاسخ در واقع ب) پوگونوفیل است.

Oh, well, you can't win them all.

اوه، خوب، شما نمی توانید همه آنها را برنده شوید.

Now then, Rob, can we hear today's words again?

حالا پس، راب، آیا می توانیم دوباره حرف های امروز را بشنویم؟

Sure. We heard...

مطمئنا ما شنیدیم ...

All the rage.

همه خشم.

Get on a bandwagon.

سوار یک واگن شوید.

Talking point.

نقطه صحبت

Competitive advantage.

مزیت رقابتی

Clean-shaven.

تمیز تراشیده شده.

Peaked.

اوج گرفت.

Sport.

ورزش.

Flamboyant.

پر زرق و برق.

Feminism.

فمینیسم

Women's lib.

لیب زنان

Testosterone.

تستوسترون

Melanoma.

ملانوما.

On board from the get-go.

در هیئت مدیره از شروع.

Well, that's the end of today's 6 Minute English.

خب، این پایان 6 دقیقه انگلیسی امروز است.

We hope it wasn't too hair-raising for you. Please join us again soon.

ما امیدواریم که برای شما خیلی موها را افزایش نداده باشد . لطفا به زودی دوباره به ما بپیوندید.

— Bye-bye. — Goodbye.

- خداحافظ - خداحافظ

6 Minute English.

6 دقیقه انگلیسی

From BBC Learning English.

از BBC Learning English.

Hello and welcome to 6 Minute English. I'm Rob.

سلام و به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید. من راب هستم.

And I'm Finn. Hello, Rob.

و من فین هستم. سلام راب

Hi there, Finn. I have to say you've got a lean and hungry look today!

سلام فین. باید بگویم امروز ظاهری لاغر و گرسنه دارید!

Oh, really? I'll take that as a compliment, shall I?

اوه، واقعا؟ من آن را به عنوان یک تعریف در نظر می‌گیرم، آیا؟

Please do. Do you want a doughnut?

لطفا انجام دهید. آیا دونات می خواهید؟

Actually, yeah — can I have two?

در واقع، بله - آیا می توانم دو تا داشته باشم؟

So, mm, mmm! What are we talking about today, Rob?

بنابراین، میلی متر، میلی متر! راب امروز در مورد چی صحبت می کنیم ؟

We're talking about 'skinny' — or 'very thin' — models

ما در مورد مدل‌های «لاغر» یا «بسیار لاغر» صحبت می‌کنیم

and whether there should be a law banning them from working on the catwalk.

و اینکه آیا باید قانونی وجود داشته باشد که آنها را از کار کردن در کت‌واک منع کند.

And a 'catwalk' is 'the long runway that models walk down at fashion shows'.

و «راه‌پیمایی» «باند فرودگاهی طولانی است که مدل‌ها در شوهای مد از آن پایین می‌روند».

Well, no danger from me there, Rob —

خوب، خطری از جانب من وجود ندارد، راب -

I think I like eating a little bit too much.

فکر می کنم دوست دارم کمی زیاد غذا بخورم.

And there's no danger of you becoming a model anyway, Finn,

و به هر حال خطر مدل شدنت وجود نداره، فین،

because you're not good-looking enough, I'm afraid!

چون به اندازه کافی خوش قیافه نیستی، میترسم!

Oh, really? OK. Thank you, Rob.

اوه، واقعا؟ باشه ممنون راب

— That's very nice of you. — You're welcome.

- این از شما خیلی خوب است. - خوش اومدی

I think it's time for today's quiz question, please.

فکر می کنم وقت سوال مسابقه امروز است، لطفا.

OK, well, here goes. Which country banned the use of underweight models in 2013?

خوب، خوب، اینجا می رود. کدام کشور در سال 2013 استفاده از مدل های کم وزن را ممنوع کرد؟ الف

Was it a) Israel? b) Canada? Or c) the US?

) اسرائیل بود؟ ب) کانادا؟ یا ج) آمریکا؟

You know what? I've got no idea, so I'll take a guess and say a) Israel.

میدونی چیه؟ من هیچ ایده ای ندارم، بنابراین حدس می زنم و می گویم الف) اسرائیل.

OK. Well, we'll find out if that's the right answer later on.

باشه خوب، بعداً خواهیم فهمید که آیا این پاسخ درست است یا خیر.

— OK. — So come on, Finn, what do you think?

- باشه - پس بیا فین، نظرت چیه؟

Are the models we see on the catwalk and in the media too skinny?

آیا مدل هایی که در کت واک و رسانه ها می بینیم خیلی لاغر هستند؟

Well, yeah, I think some models do look fantastic, but others look painfully thin.

خوب، بله، من فکر می کنم برخی از مدل ها فوق العاده به نظر می رسند ، اما برخی دیگر به طرز دردناکی لاغر به نظر می رسند. به

Now, 'the media', by the way,

هر حال، «رسانه»

refers to 'the different ways information is communicated to us',

به «روش‌های مختلف انتقال اطلاعات به ما» اشاره دارد

so, for example, through TV, radio, magazines,

، مثلاً از طریق تلویزیون، رادیو، مجلات،

and often the internet and newspapers.

و اغلب اینترنت و روزنامه‌ها.

OK. Well, let's listen to Jamie Gavin,

باشه خوب، بیایید به صحبت های جیمی گاوین،

founder and managing director of media agency inPress,

بنیانگذار و مدیر عامل آژانس رسانه ای inPress گوش دهیم که

talking about a new French law being discussed

در مورد قانون جدید فرانسه در حال بحث برای

preventing the use of underweight models.

جلوگیری از استفاده از مدل های کم وزن صحبت می کند.

Can you spot a phrase that means a limit or an ending?

آیا می توانید عبارتی را پیدا کنید که به معنای محدودیت یا پایان باشد؟

I think it's a BMI of 18 or less that's gonna...

من فکر می کنم BMI 18 یا کمتر است که می تواند ...

that is hopefully gonna be banned by the French Assembly today.

که امیدوارم امروز توسط مجمع فرانسه ممنوع شود.

This is what the US health organization

این همان چیزی است که سازمان بهداشت ایالات متحده

states as being kind of clinically unhealthy,

می گوید که از نظر بالینی ناسالم است،

so it's almost like a cut-off point.

بنابراین تقریباً مانند یک نقطه برش است.

Yes, be thin, yes, be thinner than the general population,

بله، لاغر باشید، بله، لاغرتر از جمعیت عمومی باشید،

but once it starts getting to unhealthy territory,

اما وقتی شروع به رسیدن به قلمرو ناسالم کرد،

really that's time to start banning it.

واقعاً وقت آن است که ممنوعیت آن را شروع کنید.

And the French Assembly did pass this law a few days later.

و مجلس فرانسه چند روز بعد این قانون را تصویب کرد.

Now, did you spot the phrase for 'a limit or an ending'?

حالا، آیا عبارت "محدود یا پایان" را متوجه شدید؟

It's 'cut-off point'.

این "نقطه برش" است.

Mm, so models that are too thin will be 'banned' —

Mm، بنابراین مدل‌هایی که خیلی نازک هستند «ممنوع» –

or 'won't be allowed' — to work and the cut-off point is a BMI of 18 or less.

یا «اجازه نخواهند داشت» – کار می‌کنند و نقطه برش BMI 18 یا کمتر است.

Now 'BMI' stands for 'body mass index'

اکنون 'BMI' مخفف 'شاخص توده بدن' است

and this is the ratio of a person's height to their weight.

و این نسبت قد یک فرد به وزن او است.

'Ratio' means 'the relationship between two things',

"نسبت" به معنای "رابطه بین دو چیز" است که

showing how big one thing is compared to another.

نشان می دهد یک چیز در مقایسه با چیز دیگر چقدر بزرگ است.

But what happens if you're just naturally really thin?

اما اگر به طور طبیعی واقعاً لاغر باشید چه اتفاقی می‌افتد؟

The authorities could be accused of 'discrimination' against skinny people —

مقامات را می توان به "تبعیض" علیه افراد لاغر -

or 'treating some people less fairly than others'.

یا "رفتار کمتر منصفانه با برخی افراد نسبت به دیگران" متهم کرد.

That's right. It's a good point.

درست است. نکته خوبی است.

And that's why the French authorities and those of some other countries

و به همین دلیل است که مقامات فرانسوی و برخی از کشورهای دیگر از

are using BMI as a way of deciding.

BMI به عنوان راهی برای تصمیم گیری استفاده می کنند.

So, models with a BMI of 18 or less

بنابراین، مدل‌هایی که BMI 18 یا کمتر دارند،

weigh too little when compared to how tall they are.

در مقایسه با قدشان، وزن بسیار کمی دارند .

And 'clinically unhealthy', what does that mean?

و "از نظر بالینی ناسالم"، این به چه معناست؟

Well, it means when you 'need medical treatment for a condition or illness'.

خوب، به این معنی است که " برای یک وضعیت یا بیماری به درمان پزشکی نیاز دارید".

Now 'anorexia' is 'an illness where a person refuses to eat,

اکنون "بی اشتهایی" "بیماری است که در آن فرد از خوردن غذا امتناع می کند،

'in order to lose weight'.

"به منظور کاهش وزن".

But some models these days are so skinny they do look anorexic.

اما برخی از مدل ها این روزها آنقدر لاغر هستند که بی اشتها به نظر می رسند.

You're right.

حق با شماست.

Let's hear more from Jamie Gavin talking about protecting the health of models.

بیایید بیشتر از جیمی گاوین در مورد محافظت از سلامت مدل ها بشنویم.

Now, what phrase is used to mean 'the responsibility'?

حال، چه عبارتی به معنای مسئولیت استفاده می شود؟

The theatrical agents and the modelling agents

عوامل تئاتر و عوامل مدلینگ

that have got a responsibility to look after their clients.

که وظیفه دارند از مشتریان خود مراقبت کنند.

There's a huge amount of pressure on both the agent and on the models themselves

فشار زیادی هم روی نماینده و هم بر روی خود مدل‌ها وجود دارد

and really the buck lies with them in making sure that these people are healthy

و واقعاً این پول با آنهاست که مطمئن شوند این افراد سالم هستند

and that they're looking after their careers as well.

و همچنین مراقب حرفه خود هستند.

So the problem with the modelling industry

بنابراین مشکل صنعت مدلینگ

is that the agents who employ the girls 'put pressure on' —

این است که نمایندگانی که دختران را به کار می‌گیرند، آنها را تحت فشار قرار می‌دهند -

or 'strongly persuade' them — to lose weight.

یا به شدت آنها را متقاعد می‌کنند - که وزن کم کنند.

And in this way they aren't taking care of their clients.

و به این ترتیب آنها از مشتریان خود مراقبت نمی کنند.

They are actually putting them at risk.

آنها در واقع آنها را در معرض خطر قرار می دهند.

Now, why's that, Rob?

حالا چرا اینطوری، راب؟

It's because many people in the fashion industry prefer very thin models,

به این دلیل که بسیاری از افراد در صنعت مد مدل های بسیار نازک را ترجیح می دهند،

so it's a case of supply and demand.

بنابراین این یک مورد عرضه و تقاضا است.

The agents are simply supplying the fashion industry

نمایندگان به سادگی انواع دخترانی را که می خواهند به صنعت مد عرضه می کنند

with the type of girls they want.

.

Mm, right.

مم، درسته

And what does the reporter mean when he says the buck lies with the agents?

و منظور خبرنگار وقتی می گوید که پول با ماموران دروغ می گویند؟

When 'the buck lies or stops with someone'

هنگامی که "پول با کسی دروغ می گوید یا متوقف می شود"

it means it's 'his or her responsibility', not someone else's

به این معنی است که "مسئولیت او" است، نه شخص دیگری

and agents who employed underweight models

و عواملی که از مدل های کم وزن استفاده می کنند

can face fines of up to 75,000 euros,

می توانند با جریمه تا 75000 یورو

or even prison sentences.

یا حتی مجازات زندان روبرو شوند.

OK, shall we hear the answer to today's quiz question?

خوب، آیا پاسخ سوال مسابقه امروز را بشنویم؟

OK.

باشه

Well, I asked you which country banned the use of underweight models in 2013?

خوب، من از شما پرسیدم کدام کشور استفاده از مدل های کم وزن را در سال 2013 ممنوع کرده است؟ الف

Was it a) Israel? b) Canada? Or c) the US?

) اسرائیل بود؟ ب) کانادا؟ یا ج) آمریکا؟

I said a) Israel.

گفتم الف) اسرائیل.

— And you were right, Finn! Well done. — Oh, right, OK.

- و حق با تو بود، فین! آفرین. - اوه، درست، باشه.

OK, now, shall we listen to the words we learned today?

خوب، حالا به کلماتی که امروز یاد گرفتیم گوش کنیم؟

We heard:

شنیدیم:

Skinny.

لاغر.

Catwalk.

راهرو.

Media.

رسانه ها

Cut-off point.

نقطه برش.

Banned.

ممنوع شد.

BMI — that's Body Mass Index.

BMI - این شاخص توده بدن است.

Ratio.

نسبت.

Discrimination.

تبعیض

Clinically.

از نظر بالینی

Anorexia.

بی اشتهایی

Put pressure on.

فشار بیاور

Supply and demand.

عرضه و تقاضا.

And the buck stops with

و باک متوقف می شود

or the buck lies with.

یا باک دراز می کشد.

Thank you.

متشکرم.

Well, that brings us to the end of today's 6 Minute English.

خوب، این ما را به پایان 6 دقیقه انگلیسی امروز می رساند.

We hope you had a healthy interest in today's programme.

امیدواریم به برنامه امروز علاقه کافی داشته باشید .

Please join us again soon.

لطفا به زودی دوباره به ما بپیوندید.

— Doughnut? — Er, go on then.

- پیراشکی؟ - آره پس ادامه بده

— Bye. — Bye.

- خداحافظ - خداحافظ

6 Minute English.

6 دقیقه انگلیسی

From BBC Learning English.

از BBC Learning English.

Hello and welcome to 6 Minute English. I'm Catherine.

سلام و به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید. من کاترین هستم.

And hello, I'm Rob.

و سلام، من راب هستم.

Now, Rob, do you ever buy things at a charity shop?

حالا، راب، آیا تا به حال از یک مغازه خیریه چیزهایی می خرید؟

Yes, I do.

بله، من انجام می دهم.

They are a great place to pick up a bargain

آنها مکانی عالی برای خرید چانه زنی هستند

and I also donate items to charity shops too.

و من نیز اقلامی را به مغازه های خیریه اهدا می کنم.

And a 'charity shop', by the way,

و اتفاقاً "فروشگاه خیریه" "

is a 'shop where people take their unwanted items

فروشگاهی است که مردم اقلام ناخواسته خود را می برند

'and then the shop sells them and makes money and the money goes to charity'.

و سپس مغازه آنها را می فروشد و پول در می آورد و پول به خیریه می رود".

Exactly. That's good to hear, Rob, because 'donating' —

دقیقا. شنیدن این موضوع خوب است، راب، زیرا "اهدا" -

that's 'giving money or goods to an organisation' —

یعنی "دادن پول یا کالا به یک سازمان" - به سازمان های

helps charities raise money.

خیریه کمک می کند تا پول جمع کنند.

And you might be interested to know that dressing up in second-hand clothes

و شاید برایتان جالب باشد که بدانید پوشیدن لباس‌های دست دوم

is back in fashion — well, sort of.

به مد بازگشته است - خوب، به نوعی.

And that's what we're discussing today —

و این همان چیزی است که امروز در مورد آن بحث می کنیم -

is looking like you're dressing in charity shop clothes a new fashion statement?

آیا به نظر می رسد که لباس های خیریه می پوشید، یک بیانیه مد جدید است؟

Hm, it should be interesting.

هوم باید جالب باشه

But first, Catherine, aren't you going to set me a question to answer?

اما اول، کاترین، نمی‌خواهی سؤالی از من بپرسی تا به آن پاسخ بدهم؟

And not a second-hand one, please!

و نه دست دوم لطفا!

It's a brand-new question today, Rob, for you and the listeners at home —

راب، این یک سوال کاملاً جدید امروز برای شما و شنوندگان خانه است -

do you know when the first official charity shop opened its doors in the UK?

آیا می دانید اولین فروشگاه رسمی خیریه کی درهای خود را در بریتانیا باز کرد؟ آیا

Was it in a) 1928? b) 1948? Or c) 1968?

در سال 1928 بود؟ ب) 1948؟ یا ج) 1968؟

I'll go for 1948.

من برای 1948 می روم.

OK, and we'll find out the answer later.

خوب، و بعداً پاسخ را خواهیم فهمید.

But now back to our discussion about charity shops and fashion.

اما اکنون به بحث ما در مورد مغازه های خیریه و مد برگردیم.

And there's a new look in town, which some people are calling scumbro.

و ظاهر جدیدی در شهر وجود دارد، که برخی از مردم آن را اسکامبرو می نامند.

Scumbro combines the word 'scummy' — which means 'dirty and messy' —

Scumbro کلمه "scummy" - که به معنای "کثیف و نامرتب" است -

with the word 'bro', which is an informal way of referring to a boy or man.

با کلمه "bro" ترکیب می شود که روشی غیررسمی برای اشاره به پسر یا مرد است.

So 'scumbro' is 'a fashion for men', but women can adopt it too.

بنابراین "scumbro" "یک مد برای مردان" است، اما زنان نیز می توانند آن را بپذیرند.

Mm, it's a bit of an insulting name

مام، این نام کمی توهین آمیز است

and here's the odd thing about this new fashion style —

و چیز عجیبی در مورد این سبک مد جدید وجود دارد -

being scumbro is about buying expensive designer brands

بدجنس بودن در مورد خرید مارک های طراح گران قیمت است

that look like they're from a charity shop. Very odd!

که به نظر می رسد از یک فروشگاه خیریه هستند. خیلی عجیبه!

Well, it's something Amber Graafland knows about.

خوب، این چیزی است که امبر گرافلند در مورد آن می داند.

She's the Fashion & Beauty Director for the Daily Mirror newspaper

او مدیر مد و زیبایی روزنامه دیلی میرور است

and she's been telling BBC Radio 4's You and Yours programme all about it.

و همه چیز را به برنامه شما و تو از رادیو بی بی سی 4 گفته است.

So, how did this trend start?

بنابراین، چگونه این روند شروع شد؟

Well, I think the name came from a Vanity Fair article,

خب، فکر می‌کنم این نام از یک مقاله Vanity Fair گرفته شده است،

and I think Justin Bieber, the likes of Jonah Hill to thank for this look,

و فکر می‌کنم جاستین بیبر، افرادی مانند جونا هیل برای تشکر از این نگاه،

and Pete Davidson, who's actually the fiancée of Ariana Grande —

و پیت دیویدسون، که در واقع نامزد آریانا گرانده است -

he's definitely one of the founding fathers of scumbro.

او قطعاً یکی از بنیان‌گذاران آشغال

And I think, like most of these trends, they're started by celebrities

و من فکر می‌کنم، مانند بسیاری از این گرایش‌ها، آن‌ها توسط افراد مشهور شروع شده‌اند

and then, I mean, look, it's been picked up by everybody by the sounds of things.

و بعد، منظورم این است، نگاه کنید، همه با صدای چیزها آن را دریافت کرده‌اند.

OK, so the fashion magazine Vanity Fair invented the name,

خوب، بنابراین مجله مد Vanity Fair این نام را اختراع کرد،

but the trend has spread,

اما این روند گسترش یافته است،

because celebrities have been dressing in this style.

زیرا افراد مشهور به این سبک لباس می پوشند.

Yes and Amber mentioned a number of celebrities

بله و امبر تعدادی از افراد مشهور را نام برد

who are the 'founding fathers' of the trend —

که «پدران بنیانگذار» این روند هستند -

that's a term used to describe 'people who start an idea or an organisation'.

این اصطلاحی است که برای توصیف «افرادی که یک ایده یا یک سازمان را راه اندازی می کنند» استفاده می شود.

Yes, the trend has been 'picked up' — or 'copied' —

بله، این روند

by people who you might describe as 'fashion victims' —

توسط افرادی که ممکن است آنها را به عنوان «قربانیان مد» توصیف کنید «انتخاب» - یا «کپی شده» -

'people who have to follow the latest fashion trends'.

«افرادی که باید از آخرین روندهای مد پیروی کنند» گرفته شده است.

Well, Rob, I'm no fashion victim,

خوب، راب، من قربانی مد نیستم،

but I say, maybe one day, I might want to look scumbro — or maybe scumsis!

اما می گویم، شاید یک روز، ممکن است بخواهم یک آدم بدجنس به نظر بیایم - یا شاید هم اسکومسی!

So how exactly should I dress?

پس دقیقاً چگونه باید لباس بپوشم؟

OK, well, let's hear from Amber Graafland again.

خوب، خوب، بیایید دوباره از آمبر گرافلند بشنویم.

How does she describe the characteristics of this fashion trend?

او ویژگی های این روند مد را چگونه توصیف می کند؟

It's all about wearing these oversized clothes that are overpriced

همه چیز مربوط به پوشیدن این لباس‌های بزرگ است که گران‌قیمت هستند

and I think it's not just about looking like

و من فکر می‌کنم این فقط به این نیست که انگار

you've rummaged in a teenager's dressing up box.

در جعبه لباس نوجوانی جستجو کرده‌اید.

These are very, very expensive items —

اینها اقلام بسیار بسیار گران قیمتی هستند -

you mentioned the labels Prada, Versace, Gucci, Supreme —

شما به برچسب های پرادا، ورساچه، گوچی، سوپریم اشاره کردید -

while it's basically about looking simultaneously like you've made no effort,

در حالی که اساساً به طور همزمان به نظر می رسند که هیچ تلاشی نکرده اید،

but the underlying thing is you do need to see that the effort has gone in there.

اما نکته اساسی این است که باید ببینید که تلاش انجام شده است. وجود دارد.

Wow, this fashion trend does involve a lot of effort!

وای، این روند مد شامل تلاش زیادی است!

It's not just about looking messy —

این فقط به این نیست که نامرتب به نظر برسید -

like you've rummaged in a teenager's dressing up box.

مثل اینکه در جعبه لباس یک نوجوان را زیر و رو کرده اید.

'Rummaging' is when you 'search for something

"Rummaging" زمانی است که "در جستجوی چیزی

'that's mixed up in lots of other things'.

"که در بسیاری چیزهای دیگر قاطی شده است" می‌شوید.

No, don't be rummaging!

نه، کاوش نکن! به

The trick seems to be to look like you've not made any effort,

نظر می رسد ترفند این است که به نظر برسید هیچ تلاشی نکرده اید،

but at the same time, you're showing that you have made an effort.

اما در عین حال نشان می دهید که تلاش کرده اید.

And that's the meaning of the word 'simultaneously' —

و این معنای کلمه "همزمان" است -

'doing one thing at the same time as another thing'.

"انجام یک کار همزمان با کار دیگر".

And I guess by showing you've made an effort, you wear designer labels,

و من حدس می‌زنم با نشان دادن تلاش خود، برچسب‌های طراح را می‌پوشید و

showing you've paid lots of money.

نشان می‌دهید که پول زیادی پرداخت کرده‌اید.

The issue here is clothes from charity shops are supposed to be cheap.

موضوع اینجاست که لباس های فروشگاه های خیریه قرار است ارزان باشند.

Some people even buy these clothes because it is all they can afford,

حتی برخی از مردم این لباس‌ها را می‌خرند، زیرا این همه چیزی است که می‌توانند بپردازند،

but the irony here is some people are choosing to pay lots and lots of money

اما نکته طنز اینجاست که برخی از مردم تصمیم می‌گیرند تا پول زیادی بپردازند

to look like they're wearing second-hand clothes

تا به نظر برسند لباس‌های دست دوم می‌پوشند

and the charity shops aren't making any money from it.

و مغازه‌های خیریه چیزی نمی‌سازند. پول از آن

Mm, well, if you're a fashion victim, it's something you have to do.

مام، خوب، اگر شما یک قربانی مد هستید، این کاری است که باید انجام دهید.

And there's one thing I have to do now

و یک کاری وجود دارد که اکنون باید انجام دهم

and that's give you the answer to today's quiz question.

و آن این است که به شما پاسخ سوال مسابقه امروز را بدهم.

So I asked you earlier

بنابراین من قبلاً از شما پرسیدم

when the first official charity shop opened its doors in the UK.

که اولین فروشگاه رسمی خیریه کی درهای خود را در بریتانیا باز کرد.

And I said 1948.

و من گفتم 1948.

And you are correct this week, Rob. Well done!

و تو این هفته درست می گویی، راب. آفرین!

The very first shop, run by the charity Oxfam,

اولین فروشگاه، که توسط موسسه خیریه آکسفام اداره می شود،

opened its doors in Oxford in 1948,

درهای خود را در سال 1948 در آکسفورد افتتاح کرد،

as a direct result of an appeal launched to help postwar Greece.

که نتیجه مستقیم درخواستی بود که برای کمک به یونان پس از جنگ راه اندازی شد.

Very interesting.

خیلی جالبه

Right, well, let's remind ourselves of some of today's vocabulary,

درست است، خوب، بیایید برخی از واژگان امروزی را به خود یادآوری کنیم، که

starting with the word 'donating'

با کلمه "اهدا"

which means 'giving goods or money to an organisation or charity'.

به معنای "دادن کالا یا پول به یک سازمان یا خیریه" شروع می شود.

Then we mentioned 'founding fathers' —

سپس به «پدران بنیانگذار» اشاره کردیم -

a term used to describe 'people who start an idea or an organisation'.

اصطلاحی که برای توصیف «افرادی که یک ایده یا یک سازمان را راه اندازی می کنند» استفاده می شود.

We also mentioned that Catherine was no 'fashion victim' —

ما همچنین اشاره کردیم که کاترین "قربانی مد" نیست -

'a person who has to follow the latest fashion trends'.

"کسی که باید آخرین روند مد را دنبال کند".

'Rummaging' was a word that described

"Rummaging" کلمه ای بود که

'searching for something that's mixed up with lots of other things'.

"جستجو برای چیزی که با بسیاری چیزهای دیگر مخلوط شده است" را توصیف می کرد.

And then we had 'simultaneously'

و سپس "همزمان" را داشتیم

which means 'doing one thing at the same time as doing something else'.

که به معنای "انجام یک کار همزمان با انجام کار دیگری" است.

Well, you can simultaneously listen to this programme

خوب، شما می توانید به طور همزمان به این برنامه گوش دهید

and look at our website, if you like.

و اگر دوست دارید به وب سایت ما نگاه کنید.

The web address is BBC Learning English dot com.

آدرس وب BBC Learning English dot com است.

But that’s all we have time for now.

اما این تمام چیزی است که در حال حاضر زمان داریم.

Join us again next time. Goodbye.

دفعه بعد دوباره به ما بپیوندید. خداحافظ

Bye-bye.

خداحافظ

6 Minute English.

6 دقیقه انگلیسی

From BBC Learning English.

از BBC Learning English.

Hello and welcome to 6 Minute English. I'm Sophie.

سلام و به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید. من سوفی هستم

And I'm Neil.

و من نیل هستم.

I see you're wearing trainers today, Neil.

می بینم که امروز مربی پوشیده ای، نیل.

Of course, I don't wear anything else.

البته من هیچ چیز دیگری نمی پوشم.

Well, trainers — or to use the American term, sneakers —

خوب، مربیان - یا به استفاده از اصطلاح آمریکایی، کفش های کتانی -

are the subject of today's show.

موضوع نمایش امروز هستند.

They are 'ubiquitous' — that means you can 'find them everywhere'!

آنها "همه جا" هستند - به این معنی که شما می توانید آنها را "همه جا پیدا کنید"!

People wear them across the globe — men, women, kids, teenagers and pensioners.

مردم آن را در سراسر جهان می پوشند - مردان، زنان، کودکان، نوجوانان و بازنشستگان.

And did you know that 85% of people who buy trainers don't wear them for sport?

و آیا می دانستید که 85 درصد از افرادی که مربی می خرند آنها را برای ورزش نمی پوشند؟

Mm, that makes sense to me. I wear mine because they're comfortable.

مم، این برای من منطقی است. من لباس خودم را می پوشم زیرا آنها راحت هستند.

They're also very 'tatty' — that means 'old and in bad condition' —

آن‌ها همچنین بسیار «نیک» هستند - این به معنای «پیر و در شرایط بد» است -

if you don't mind me saying so.

اگر برایتان مهم نیست که این‌طور بگویم.

Hmm, I should probably get a new pair.

هوم، احتمالا باید یک جفت جدید بگیرم.

There's a lot of choice out there —

انتخاب های زیادی در خارج وجود دارد -

high-tops, GEL, Air, classic, retro, the list goes on.

مدل های بالا، GEL، Air، کلاسیک، یکپارچهسازی با سیستمعامل، این لیست ادامه دارد.

But before we go any further, I have a question for you.

اما قبل از اینکه جلوتر برویم، یک سوال از شما دارم.

What's a popular US slang term for trainers?

یک اصطلاح عامیانه محبوب آمریکایی برای مربیان چیست؟

Is it a) kicks? b) wedges? Or c) flats?

آیا الف) لگد زدن است؟ ب) گوه ها؟ یا ج) آپارتمان؟

I'll go for kicks.

من برای لگد می روم.

OK, well, we'll find out if you got the answer right later on in the show.

خوب، خوب، ما متوجه خواهیم شد که آیا شما پاسخ را بلافاصله بعداً در برنامه دریافت کردید.

Now, it has become socially acceptable to wear athletic 'apparel' or 'clothing',

اکنون، پوشیدن «لباس» یا «لباس» ورزشی،

including trainers, in situations where ten years ago it would not.

از جمله مربیان، در شرایطی که ده سال پیش چنین نبود، از نظر اجتماعی پذیرفته شده است.

Yes, I think my apparel of jeans and tatty trainers is socially acceptable —

بله، من فکر می‌کنم لباس‌های من از شلوار جین و لباس‌های زیبا از نظر اجتماعی قابل قبول است -

at our workplace, anyway.

به هر حال در محل کار ما.

Mark Zuckerberg, founder of Facebook,

مارک زاکربرگ، بنیانگذار فیس بوک،

is famous for his 'dressed-down' — or 'informal' — look of hoodies and trainers.

به خاطر ظاهر «پوشیده» یا «غیررسمی» خود از هودی ها و مربیان مشهور است.

You can pay anything from a few pounds for unbranded trainers

شما می توانید هر چیزی از چند پوند برای مربی های بدون مارک

to thousands of pounds for limited edition brands like Nike or Adidas —

تا هزاران پوند برای مارک های نسخه محدود مانند نایک یا آدیداس بپردازید -

and 'limited edition' means 'something produced in very small numbers'.

و "نسخه محدود" به معنای "چیزی که در تعداد بسیار کمی تولید شده است".

Why would anybody spend £1,000 on trainers?

چرا کسی باید 1000 پوند برای مربیان خرج کند؟

And how many people would actually recognise

و چند نفر واقعاً تشخیص می‌دهند

that you were wearing Nike limited edition ones rather than regular ones?

که شما از مدل‌های محدود نایک به جای معمولی استفاده می‌کنید؟

Other sneakerheads, Neil.

سایر کتانی ها، نیل.

A 'sneakerhead' is 'somebody who collects limited edition sneakers'.

«کلاه کتانی» «کسی است که کفش‌های کتانی با نسخه محدود جمع‌آوری می‌کند».

It's an American term.

این یک اصطلاح آمریکایی است.

But trainers are not new.

اما مربیان جدید نیستند.

In the 19th century, people wore sneakers as a mark of their 'prosperity' —

در قرن نوزدهم، مردم کفش‌های کتانی را به عنوان نشانه‌ای از «شکوفایی»

or 'economic success'.

یا «موفقیت اقتصادی» خود می‌پوشیدند.

Let's listen to Elizabeth Semmelhack,

بیایید به الیزابت سملهک،

curator of the Bata Shoe Museum in Toronto in Canada.

متصدی موزه کفش باتا در تورنتو در کانادا گوش دهیم.

This new industrial age actually ushered in a new class, the emerging middle class,

این عصر صنعتی جدید در واقع طبقه جدیدی را به وجود آورد، طبقه متوسط ​​در حال ظهور،

that was able to, now, have leisure time, because of their new economic success.

که به دلیل موفقیت اقتصادی جدید خود، اکنون می توانند اوقات فراغت داشته باشند .

And so what they did was they wanted to sort of express

و بنابراین کاری که آنها انجام دادند این بود که می خواستند به نوعی

the fact that they had leisure time by playing,

این واقعیت را بیان کنند که اوقات فراغت خود را با بازی کردن دارند،

but they also wanted to signify

اما همچنین می خواستند نشان دهند

that they were doing these things by their sartorial choices.

که این کارها را با انتخاب های طنزآمیز خود انجام می دهند.

And so the sneaker, in part, was invented to meet the needs of this new class,

و بنابراین کفش ورزشی، تا حدی برای رفع نیازهای این کلاس جدید اختراع شد،

so that they could very conspicuously show that they were playing.

به طوری که آنها می توانستند به وضوح نشان دهند که در حال بازی هستند.

What does it mean to 'usher in', Sophie?

سوفی، "عرضه کردن" به چه معناست؟

It means 'to mark the beginning of something'.

این به معنای "نشان دادن آغاز چیزی" است.

In this case, the Industrial Revolution

در این مورد، انقلاب صنعتی

marked the beginning of a new social class, the middle class,

سرآغاز یک طبقه اجتماعی جدید، طبقه متوسط ​​بود

who made a lot of money from industry.

که پول زیادی از صنعت به دست آورد.

And why were they interested in trainers?

و چرا به مربیان علاقه مند بودند؟

They wanted a way of showing people

آنها می خواستند راهی را به مردم نشان دهند

that they were so rich they didn't need to work all the time

که آنقدر ثروتمند هستند که نیازی به کار مداوم ندارند

and by wearing trainers, they were saying, "I'm busy playing tennis".

و با پوشیدن مربی می گفتند: "من مشغول بازی تنیس هستم".

'Sartorial', by the way, means 'related to clothes'.

به هر حال، "Sartorial" به معنای "مربوط به لباس" است.

These days, wearing trainers doesn't reveal much about social class.

این روزها، پوشیدن مربی چیز زیادی در مورد طبقه اجتماعی فاش نمی کند.

For example, Mark Zuckerberg and I

برای مثال، من و مارک زاکربرگ

look surprisingly similar in our hoodies and trainers.

به طرز شگفت انگیزی در هودی ها و مربیانمان شبیه به هم هستیم.

You'd have to guess which one of us was a multibillionaire and which one was not!

شما باید حدس بزنید که کدام یک از ما مولتی میلیاردر بود و کدام یک نه!

People respond to current trends in popular sport

مردم از طریق مربی هایی که می پوشند به روندهای فعلی در ورزش محبوب پاسخ می دهند

through the trainers they wear

and here's Matt Powell for the US consumer research group, NPD, to tell us more.

و در اینجا مت پاول برای گروه تحقیقاتی مصرف کننده ایالات متحده، NPD، آمده است تا بیشتر به ما بگوید.

When I first got into the retail business in the '70s,

وقتی برای اولین بار در دهه 70 وارد تجارت خرده فروشی شدم،

the sexy sport, if you will, was tennis.

ورزش جذاب، اگر بخواهید، تنیس بود.

And we all wore tennis apparel for casual wear

و همه ما لباس تنیس را برای لباس های معمولی می پوشیدیم

and we played tennis and we wore tennis shoes

و تنیس بازی می کردیم و کفش های تنیس می پوشیدیم

and we identified with athletes like McEnroe and Borg and Connors.

و با ورزشکارانی مانند مک انرو و بورگ و کانرز همذات پنداری می کردیم.

Over time, though, it has become even a broader range.

با گذشت زمان، اما، حتی به طیف وسیع تری تبدیل شده است.

There was a jogging craze in the '70s — everybody was out jogging,

شوق دویدن در دهه 70 وجود داشت - همه برای دویدن بیرون بودند،

and then that became a full-fledged running business.

و سپس این یک تجارت تمام عیار در حال اجرا شد.

The basketball business really exploded in the mid-late '80s

تجارت بسکتبال در اواسط اواخر دهه 80

with the emergence of Michael Jordan.

با ظهور مایکل جردن واقعاً منفجر شد.

So Matt Powell knows a thing or two about current consumer trends —

بنابراین مت پاول یک یا دو چیز در مورد روند مصرف کنندگان فعلی می داند -

he says in the 1970s there was a 'craze' — or 'enthusiasm' — for tennis and jogging

او می گوید در دهه 1970 یک "شوق" - یا "شوق" - برای تنیس و آهسته دویدن وجود داشت

and this led to big sales of the apparel associated with these sports.

و این منجر به فروش زیادی از پوشاک مرتبط با این ورزش ها شد.

Are tennis shoes still sexy, Sophie?

آیا کفش های تنیس هنوز هم جذاب هستند، سوفی؟

Maybe, but basketball high-tops are sexier.

شاید، اما لباس‌های بلند بسکتبال جذاب‌تر هستند.

Michael Jordan started that trend back in the 1980s and it's still going strong.

مایکل جردن این روند را در دهه 1980 آغاز کرد و هنوز هم قوی است.

Well, we're running out of time.

خب وقتمون کم میشه

Let's go back to our quiz question.

بیایید به سوال مسابقه خود برگردیم. از

I asked you what is a slang term for trainers?

شما پرسیدم اصطلاح عامیانه برای مربیان چیست؟

Is it a) kicks? b) wedges? Or c) flats?

آیا الف) لگد زدن است؟ ب) گوه ها؟ یا ج) آپارتمان؟

It has to be kicks. I'm right, aren't I?

باید لگد باشد. من درست می گویم، نه؟

I have to tell you, Neil, you're right!

باید بهت بگم نیل، حق با توست! بله

Yes!

!

'Wedges' are 'shoes or boots with a triangular wedge-shaped heel'

«گوه‌ها» «کفش‌ها یا چکمه‌هایی با پاشنه گوه‌ای مثلثی»

and 'flats' are 'a woman's shoe with no heel'.

و «فلت» «کفش‌های زنانه بدون پاشنه» هستند.

I 'know my onions', you see, Sophie.

می بینی، سوفی، پیازهایم را می شناسم.

Yes, in other words, you 'know a lot about something you do'.

بله، به عبارت دیگر، شما «درباره کاری که انجام می‌دهید چیزهای زیادی می‌دانید».

Now, let's remember the words we heard today.

حالا بیایید کلماتی را که امروز شنیدیم به یاد بیاوریم.

Ubiquitous.

همه جا حاضر است.

Tatty.

تاتی

Apparel.

پوشاک

Dressed down.

لباس پوشیده

Limited edition.

نسخه محدود.

Sneakerhead.

سر کتانی.

Prosperity.

رفاه.

Usher in.

طلیعه وارد.

Sartorial.

Sartorial.

Craze.

دیوانگی

Know your onions.

پیاز خود را بشناسید

That's the end of today's 6 Minute English.

این پایان 6 دقیقه انگلیسی امروز است.

Don't forget to join us again soon!

فراموش نکنید که به زودی دوباره به ما بپیوندید!

— Goodbye. — Bye-bye!

- خداحافظ - خداحافظ!

6 Minute English.

6 دقیقه انگلیسی

From BBC Learning English.

از BBC Learning English.