English Rewind - Weekender: management speak

Hello, Catherine here from BBC Learning English.

سلام، کاترین اینجا از BBC Learning English.

Just so you know, this programme is from the BBC Learning English archive.

فقط برای اینکه بدانید، این برنامه از آرشیو آموزش انگلیسی BBC است.

It was originally broadcast in November 2006 on our website.

در ابتدا در نوامبر 2006 در وب سایت ما پخش شد.

Enjoy!

لذت ببرید!

BBC Learning English dot com.

BBC Learning English dot com.

Hello, I'm Callum Robertson and this is Weekender.

سلام، من کالوم رابرتسون هستم و این ویکندر است.

'Blue-sky thinking', 'getting your ducks in a row',

«فکر به آسمان آبی»، «اردک‌های خود را پشت سر هم قرار می‌دهید»، «

'thinking out of the box' and 'reading from the same page'.

فکر کردن از جعبه» و «خواندن از همان صفحه».

Well, what are these strange phrases?

خوب این جملات عجیب چیست؟

Well, they are metaphorical expressions for the workplace,

خوب، آنها عباراتی استعاری برای محل کار هستند،

a kind of language that is described as 'management speak'.

نوعی زبان که به عنوان "گفتار مدیریت" توصیف می شود.

'Management speak' — the way that managers talk to the employees

«سخنان مدیریت» - روشی که مدیران

when they want to encourage them and make them work harder.

وقتی می‌خواهند کارکنان را تشویق کنند و سخت‌تر کار کنند، با آنها صحبت می‌کنند.

If your boss said to you "We all have to get our ducks in a row!"

اگر رئیستان به شما گفت: "همه ما باید اردک هایمان را پشت سر هم بیاوریم!" آیا

would you know what was meant

می دانید منظور چیست

and how would you feel about your boss for saying it?

و چه احساسی نسبت به رئیس خود برای گفتن آن دارید؟

I'd probably think the boss is insane or maybe temporarily unwell.

من احتمالاً فکر می کنم رئیس دیوانه است یا شاید موقتاً خوب نیست.

I wouldn't understand what he was talking about at all.

اصلا نمیفهمیدم چی میگه

Well, that's one opinion and it's not an uncommon one.

خوب، این یک نظر است و غیر معمول نیست.

Nicola Clark has commissioned a report on communication in the workplace

نیکولا کلارک گزارشی را در مورد ارتباطات در محل کار سفارش داده است

and she believes managers have to think carefully

و معتقد است مدیران باید به دقت

about how they express themselves.

در مورد نحوه بیان خود فکر کنند.

She calls management speak 'jargon'.

او مدیریت صحبت را «اصطلاحات تخصصی» می نامد.

This is a word for the special vocabulary and language

این کلمه ای برای واژگان و زبان خاص است که

often used within a particular type of job — 'jargon'.

اغلب در یک نوع خاص از شغل استفاده می شود - "Jargon".

Jargon isn't always bad, she says, but what does she think is very important?

او می‌گوید که صنف همیشه بد نیست، اما به نظر او چه چیزی بسیار مهم است؟

It's fine to use jargon when it's considered shorthand

استفاده از اصطلاحات خاص زمانی که مختصر تلقی می شود

and when everybody that's within that environment understands it.

و همه کسانی که در آن محیط هستند آن را درک می کنند، خوب است.

If they don't, they just need to really carefully think about they're saying.

اگر این کار را نکنند، فقط باید واقعاً به دقت در مورد صحبت هایشان فکر کنند.

Communication is so important.

ارتباط خیلی مهم است.

She says that communication is so important.

او می گوید که ارتباط بسیار مهم است.

Jargon, she says, is ok if everyone understands it.

او می‌گوید: اگر همه آن را بفهمند مشکلی ندارد.

Using jargon can be an effective form of shorthand,

استفاده از اصطلاحات تخصصی می تواند شکل موثری از کوتاه نویسی باشد،

a way of saying a lot in a simple sentence.

راهی برای گفتن خیلی چیزها در یک جمله ساده.

Indeed, every profession has its own jargon,

در واقع، هر حرفه ای اصطلاحات مخصوص به خود را دارد،

but it's only useful if everyone understands it.

اما تنها زمانی مفید است که همه آن را درک کنند.

However, even if everyone understands it,

با این حال، حتی اگر همه آن را درک کنند، به این

that doesn't mean they like it being used, as these office workers comment.

معنی نیست که آنها استفاده از آن را دوست دارند، همانطور که این کارمندان اداری اظهار نظر می کنند.

I think the less management speak, the better.

من فکر می کنم هر چه مدیریت کمتر صحبت کند، بهتر است.

It can just cause confusion

این فقط می تواند باعث سردرگمی شود

and quite often it's just a way of the boss showing off new management terms

و اغلب این فقط راهی است برای نشان دادن شرایط مدیریت جدید توسط رئیس

that they've learnt on some expensive course.

که در دوره های گران قیمت یاد گرفته اند.

I think it's a real shame that managers rely on such clichés

من فکر می کنم واقعاً مایه شرمساری است که مدیران هنگام برقراری ارتباط با کارکنان خود به چنین کلیشه هایی اعتماد می کنند

when they're communicating with their staff, because it's really patronising.

، زیرا واقعاً حمایت کننده است.

Those employees weren't fans of management speak.

آن کارمندان طرفدار مدیریت صحبت نمی کردند. هر

They both thought it made their bosses look bad.

دوی آنها فکر می کردند که این باعث بد جلوه دادن رئیسانشان شده است.

The second speaker called the expressions 'clichés',

سخنران دوم عبارات را «کلیشه»، «

'Clichés' — expressions which are used too much and aren't original.

کلیشه» نامید - عباراتی که بیش از حد استفاده می‌شوند و اصیل نیستند.

He also thought using them was 'patronising'.

او همچنین فکر می کرد که استفاده از آنها "حمایت" است.

'Patronising' — treating the people you are talking to as stupid and unimportant.

"حمایت کردن" - با افرادی که با آنها صحبت می کنید به عنوان احمق و بی اهمیت رفتار کنید.

BBC Learning English dot com.

BBC Learning English dot com.

But what about managers themselves? How do they feel about this type of language?

اما خود مدیران چطور؟ آنها در مورد این نوع زبان چه احساسی دارند؟

I spoke to Andrew Thompson, one of the managers at the BBC.

من با اندرو تامپسون، یکی از مدیران بی بی سی صحبت کردم. به

What do you think is his attitude to this kind of language?

نظر شما نگرش او به این نوع زبان چیست؟ از

I asked him if he hears or even uses phrases

او پرسیدم که آیا عباراتی

such as 'blue sky thinking' and 'thinking outside the box.'

مانند "آسمان آبی فکر کردن" و "فکر خارج از چارچوب" را می شنود یا حتی استفاده می کند.

Yes, I hear them quite a lot, I hear them in meetings, colleagues use them,

بله، من آنها را بسیار زیاد می شنوم، آنها را در جلسات می شنوم، همکاران از آنها استفاده می کنند،

I have possibly, although I'd like to say I haven't, I've used them a few times.

احتمالاً دارم، اگرچه می خواهم بگویم که نه، چند بار از آنها استفاده کرده ام.

There are always new phrases and some of them actually say something

همیشه عبارات جدیدی وجود دارد و برخی از آنها در واقع چیزی می گویند

and are useful and people use them and they come into the language

و مفید هستند و مردم از آنها استفاده می کنند و به زبان می آیند

and that happens in management as I'm sure it happens in all sorts of other areas.

و این در مدیریت اتفاق می افتد، همانطور که من مطمئن هستم در همه زمینه های دیگر این اتفاق می افتد.

So, you know, of the ones you mentioned, 'thinking outside the box',

بنابراین، می دانید، از جمله مواردی که ذکر کردید، "فکر کردن خارج از چارچوب"،

it does mean something.

معنای خاصی دارد.

I think it's terribly over-used,

من فکر می کنم به طرز وحشتناکی بیش از حد استفاده شده است،

but, you know, meaning 'innovative thinking; non-conventional thinking'.

اما، می دانید، به معنای « تفکر نوآورانه». تفکر غیر متعارف.

I can recognise that and, as an expression,

من می توانم آن را تشخیص دهم و به عنوان یک بیان،

it's a quick way of saying something.

راهی سریع برای گفتن چیزی است.

So, I'm not saying all management speak is terrible,

بنابراین، من نمی گویم همه صحبت های مدیریت وحشتناک است،

I'm just a bit sceptical about some of the phrases that come up.

من فقط در مورد برخی از عباراتی که مطرح می شود کمی شک دارم.

Well, Andrew isn't completely against management speak.

خوب، اندرو کاملاً مخالف صحبت مدیریت نیست.

He says sometimes it can be a quick way of saying something,

او می‌گوید گاهی اوقات می‌تواند راهی سریع برای گفتن چیزی باشد،

it can express an idea simply.

می‌تواند یک ایده را به سادگی بیان کند.

But he does say some expressions are used too much

اما او می‌گوید که برخی از عبارات بیش از حد استفاده می‌شوند

and there are some phrases he is 'sceptical' about.

و عباراتی وجود دارد که او درباره آنها «شک و تردید» دارد.

'Sceptical' — he's not sure if they are actually very useful.

شکاک - او مطمئن نیست که آنها واقعاً بسیار مفید هستند یا خیر. در

I went on to ask him if there were any particular phrases that he didn't like.

ادامه از او پرسیدم که آیا عبارات خاصی وجود دارد که دوستش نداشته باشد. به

Which one does he mention?

کدام یک اشاره می کند؟

I've taken an intense dislike to 'driving things forward'.

من به شدت از "راندن کارها به جلو" بیزارم.

And this is from an organisation where one of our own departments,

و این از سازمانی است که یکی از دپارتمان های خودمان،

our finance department, if I can name and shame them,

بخش مالی ما، اگر بتوانم نام ببرم و شرمنده شان شوم،

have a slogan which is 'Driving Finance Forward' which, in my humble opinion,

شعاری دارد که "درایو مالی به جلو" است که به نظر حقیر من

is not terribly meaningful.

چندان معنی دار نیست.

It just sounds vaguely positive, so what does it really mean?

این فقط به طور مبهم مثبت به نظر می رسد، پس واقعاً به چه معناست؟

So, Andrew has strong dislike of the phrase 'driving things forward',

بنابراین، اندرو شدیداً از عبارت "راندن کارها به جلو"

which, he says sounds a little positive, but has no real meaning,

که به گفته او کمی مثبت به نظر می رسد، اما معنای واقعی ندارد، بیزار است

and I suppose this is the main complaint with a lot of management speak.

و من فکر می کنم این شکایت اصلی با صحبت های مدیریتی زیاد است.

It's not clear.

معلوم نیست.

Finally, I asked Andrew if he could explain

در نهایت، از اندرو پرسیدم که آیا او می تواند

the strange management speak expression we had at the beginning,

بیان عجیب مدیریتی را که در ابتدا داشتیم، توضیح دهد

to 'keep all our ducks in a row'.

که «همه اردک هایمان را پشت سر هم نگه داریم».

Yes, we need to get organised, we need to get ready, we need to be prepared,

بله، ما باید سازماندهی کنیم، باید آماده شویم، باید آماده باشیم،

and so, arguably, why not say, "We need to be prepared,"

و بنابراین، احتمالاً چرا نگوییم: "ما باید آماده باشیم"

or, "We need to be ready for the next thing we have to do"?

یا "ما باید برای چیز بعدی آماده باشیم." باید انجام داد"؟

I'm not terribly against 'getting our ducks in a row',

من به شدت مخالف "قرار دادن اردک های ما در یک ردیف" نیستم،

but I wonder how much it adds?

اما نمی دانم چقدر این کار اضافه می کند؟

BBC Learning English dot com.

BBC Learning English dot com.