BOX SET: 6 Minute English - 'Space' English mega-class! 30 minutes of new vocabulary!

6 Minute English

6 دقیقه انگلیسی

from BBC Learning English.

از BBC Learning English.

Hello and welcome to 6 Minute English.

سلام و به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید.

— I'm Alice. — And I'm Rob.

- من آلیس هستم. - و من راب هستم.

So, Rob, what job did you want to do when you were little?

پس راب، وقتی کوچک بودی می‌خواستی چه شغلی انجام دهی؟

Oh, I really wanted to be an astronaut. Be in orbit, watching the Earth from afar.

اوه، من واقعاً می خواستم فضانورد شوم. در مدار باشید و از دور زمین را تماشا کنید.

Wow! Be 'in orbit' — it means 'be in space and following the Earth's curvature'.

وای! "در مدار" باشید - به معنای "در فضا باشید و انحنای زمین را دنبال کنید".

Well, the view must be nice from up there.

خوب، منظره باید از آن بالا خوب باشد.

But the reality of becoming an astronaut is pretty hard.

اما واقعیت فضانورد شدن بسیار سخت است.

And it's the subject of today's show.

و موضوع برنامه امروز است. آیا

Did you know that less than 600 people have been into space so far?

می دانستید که تاکنون کمتر از 600 نفر به فضا رفته اند؟

I'd like to have been one of them. I know I have what it takes to be a spaceman!

دوست دارم یکی از آنها باشم می دانم که برای یک آدم فضایی بودن همه چیز را دارم!

Yes. There are many others like you who would like to go for this job, Rob.

آره. خیلی های دیگر مثل تو هستند که دوست دارند برای این کار بروند راب.

And that's the quiz question for you today.

و این سوال مسابقه امروز برای شماست.

How many people have applied to join Nasa's 2017 astronaut class?

چند نفر برای پیوستن به کلاس فضانوردان ناسا در سال 2017 درخواست داده اند؟

Was it a) 800?

الف) 800 بود؟

b) 8,000?

ب) 8000؟

Or c) 18,000 people?

یا ج) 18000 نفر؟

Hmm, 8,000 sounds like a lot already, so I'll go for b) 8,000 people.

هوم، 8000 در حال حاضر زیاد به نظر می رسد، بنابراین من به سراغ b) 8000 نفر می روم.

Well, we'll find out if you chose the right answer later on in the programme.

خوب، در ادامه برنامه متوجه خواهیم شد که آیا پاسخ مناسب را انتخاب کرده اید یا خیر.

So, what do you think is the biggest challenge

بنابراین، به نظر شما بزرگ‌ترین چالش

when considering becoming an astronaut?

برای فضانورد شدن چیست؟

Well, I'd say 'claustrophobia' — and that means 'fear of being in a small space'.

خوب، من می گویم «کلاستروفوبیا» - و این به معنای «ترس از قرار گرفتن در یک فضای کوچک» است.

That might be a problem, because the space capsules are small

این ممکن است یک مشکل باشد، زیرا کپسول های فضایی کوچک هستند

and you're with the same people for months at a time.

و ماه ها در یک زمان با همان افراد هستید.

Yes, that's right.

بله درست است.

Well, astronauts are bound to get on each other's nerves sometimes!

خب، فضانوردان مجبورند گاهی اوقات اعصاب همدیگر را خرد کنند!

'To get on someone's nerves' means 'to annoy them'.

"روی اعصاب کسی" به معنای "آزارش دادن" است.

But I'm a great team player, so I think I'll be OK.

اما من یک بازیکن تیم بزرگ هستم، بنابراین فکر می کنم خوب باشم.

Yes, I can confirm that.

بله، من می توانم آن را تأیید کنم.

Anyway, the challenge of being an astronaut doesn't stop here.

به هر حال چالش فضانورد بودن به همین جا ختم نمی شود. برای مثال،

In the space capsule,

در کپسول فضایی،

astronauts have to put up with extremely difficult conditions,

فضانوردان باید شرایط بسیار دشواری را تحمل کنند،

like zero gravity, for example.

مثلاً جاذبه صفر.

Yeah, it looks like fun, doing somersaults in the capsule

آره، به نظر سرگرم کننده است، انجام حرکات سالتو در کپسول

and catching bits of food in your mouth as it floats out of its packet.

و گرفتن تکه‌های غذا در دهان هنگام بیرون آمدن از بسته‌اش.

But 'zero gravity' — a condition where gravity is exerting no force —

اما "گرانش صفر" - وضعیتی که در آن گرانش هیچ نیرویی اعمال نمی کند -

can lead to wasting of the bones and muscles.

می تواند منجر به تحلیل رفتن استخوان ها و ماهیچه ها شود.

Astronauts take two and a half hours of exercise per day to help prevent this.

فضانوردان دو ساعت و نیم در روز ورزش می کنند تا از این امر جلوگیری کنند.

But what do astronauts have to do before they go into space

اما فضانوردان قبل از رفتن به فضا چه کاری باید انجام دهند

to prepare themselves for weightlessness and spacewalking?

تا خود را برای بی وزنی و راهپیمایی فضایی آماده کنند؟

They can practice using a virtual reality headset and special gloves.

آنها می توانند با استفاده از هدست واقعیت مجازی و دستکش های مخصوص تمرین کنند.

It's like playing a computer game that looks and feels like doing a spacewalk.

مثل انجام یک بازی کامپیوتری است که شبیه پیاده روی فضایی به نظر می رسد.

And they also train in a swimming pool!

و همچنین در یک استخر شنا می کنند!

Let's listen to Major Tim Peake, a British astronaut,

بیایید به صحبت سرگرد تیم پیک، فضانورد بریتانیایی،

talking about the preparation he did

در مورد آمادگی او

for his mission on the International Space Station.

برای ماموریت خود در ایستگاه فضایی بین المللی گوش دهیم.

The way we practise spacewalking is in water.

روشی که ما پیاده روی فضایی را تمرین می کنیم در آب است.

Water gives us the neutral buoyancy that we need,

آب شناوری خنثی مورد نیاز ما را به ما می دهد ،

so we sink training modules into swimming pools

بنابراین ماژول های آموزشی را در استخرهای شنا فرو می بریم

and then practise the spacewalking on them.

و سپس پیاده روی فضایی را روی آنها تمرین می کنیم.

We wear very specific equipment, a pressurised spacesuit —

ما تجهیزات بسیار خاصی می پوشیم، یک لباس فضایی تحت فشار -

very difficult to move in actually —

در واقع جابجایی آن بسیار دشوار است -

it's hard to bend the fingers, it's hard to bend your arms —

خم کردن انگشتان، خم کردن بازوها سخت است -

and it really gives you quite a difficult workout.

و واقعاً تمرین بسیار سختی را به شما می دهد.

British astronaut Tim Peake says water gives us 'buoyancy',

تیم پیک، فضانورد بریتانیایی می‌گوید که آب به ما «

which is the ability to float.

قابلیت شناور» می‌دهد.

Floating in space is similar to floating in water,

شناور شدن در فضا شبیه شناور شدن در آب است،

so astronauts practise their spacewalk in swimming pools.

بنابراین فضانوردان پیاده روی فضایی خود را در استخرهای شنا تمرین می کنند.

Yes. They take to the water and to the air too.

آره. آنها به آب و هوا نیز می روند.

Astronauts experience the feeling of weightlessness in planes.

فضانوردان احساس بی وزنی را در هواپیما تجربه می کنند.

A large plane with padded walls flies to high altitude

یک هواپیمای بزرگ با دیوارهای پرشده به ارتفاع بالا پرواز می‌کند

and then goes into a 'nosedive' — or a fast and sudden fall —

و سپس به سمت یک دماغه یا سقوط سریع و ناگهانی می‌رود

which creates short periods of weightlessness.

که دوره‌های کوتاهی بی‌وزنی ایجاد می‌کند .

Fabulous! I'd love to do that!

شگفت آور! من دوست دارم این کار را انجام دهم!

But it's not all fun and games.

اما این همه سرگرمی و بازی نیست.

Don't forget that one of the main reasons

فراموش نکنید که یکی از دلایل اصلی

for being out on the International Space Station is to conduct research.

حضور در ایستگاه فضایی بین المللی انجام تحقیقات است.

Major Tim Peake is doing scientific experiments

سرگرد تیم پیک در حال انجام آزمایشات علمی

such as how to grow plants in space,

از جمله نحوه رشد گیاهان در فضا

and what effect radiation and zero gravity have on this process.

و تأثیر تشعشع و گرانش صفر بر این فرآیند است.

Like that film where an astronaut gets 'stranded' — or left behind —

مانند آن فیلمی که در آن فضانوردی در مریخ «به گل نشسته» یا رها می‌شود

on Mars and has to grow potatoes.

و مجبور است سیب‌زمینی بکارد.

— Yes. — The film's called The Martian.

- آره. - نام فیلم The Martian است.

That's right. Yes.

درست است. آره.

So, do you think you have what it takes to survive in a challenging environment, Rob?

بنابراین، آیا فکر می کنید برای زنده ماندن در یک محیط چالش برانگیز آنچه لازم است دارید، راب؟

Let's listen to Major Tim Peake talking about his survival training.

بیایید به صحبت سرگرد تیم پیک در مورد تمرینات بقا گوش دهیم.

Survival training, for this, the European Space Agency sends us to Sardinia.

آموزش بقا، برای این کار، آژانس فضایی اروپا ما را به ساردینیا می فرستد.

When you land in the Soyuz capsule,

وقتی در کپسول سایوز فرود می آیید،

sometimes you might not land exactly where you expect to be.

گاهی ممکن است دقیقاً در جایی که انتظار دارید فرود نیایید.

Foraging for food, for example,

به عنوان مثال، علوفه برای غذا

and your basic elements of shelter and protection, getting water.

و عناصر اصلی پناهگاه و حفاظت شما، دریافت آب.

Go and live in a cave for seven days with an international crew.

برو با خدمه بین المللی هفت روز در غار زندگی کن .

And it's a wonderful environment to prepare you for a mission,

و این یک محیط فوق العاده برای آماده کردن شما برای یک ماموریت است،

because you are very isolated.

زیرا شما بسیار منزوی هستید.

So astronauts may get stranded on Earth —

بنابراین فضانوردان ممکن است روی زمین گیر بیفتند -

when the space capsule lands somewhere unexpected.

وقتی کپسول فضایی در جایی غیرمنتظره فرود آید.

And they have to find food. 'Forage' means to search.

و باید غذا پیدا کنند. "علوفه" به معنای جستجو است.

Mm, it's a word we often use to describe how animals search for food.

مام، این کلمه ای است که ما اغلب برای توصیف چگونگی جستجوی حیوانات برای غذا استفاده می کنیم.

Indeed. Well, let's go back to that quiz question you asked me earlier, Alice.

در واقع. خوب، بیایید به آن سؤال مسابقه ای که قبلاً از من پرسیدی، آلیس برگردیم.

I'm keen to know how many people

مشتاقم بدانم چند نفر

want to live this experience of being an astronaut.

می خواهند این تجربه فضانوردی را تجربه کنند .

OK.

خوب.

Well, I asked how many people have applied to join NASA's 2017 astronaut class?

خوب، من پرسیدم چند نفر برای پیوستن به کلاس فضانوردان ناسا در سال 2017 درخواست داده اند؟

Was it a) 800? b) 8,000?

الف) 800 بود؟ ب) 8000؟

Or c) 18,000 people?

یا ج) 18000 نفر؟

Mm, and I said quite a lot, b) 8,000 people.

مم، و من خیلی زیاد گفتم، ب) 8000 نفر.

Mm-hm.

مم-هم.

And you were wrong, I'm afraid!

و تو اشتباه کردی، میترسم!

According to Nasa's website,

بر اساس وب سایت ناسا،

more than 18,300 people applied to join their 2017 astronaut class.

بیش از 18300 نفر برای پیوستن به کلاس فضانوردی خود در سال 2017 درخواست دادند.

This is almost three times the number of applications received in 2012,

این تقریباً سه برابر تعداد درخواست های دریافت شده در سال 2012

for the most recent astronaut class.

برای جدیدترین کلاس فضانوردی است.

Wow! So, there's no chance of me ever succeeding.

وای! بنابراین، هیچ شانسی برای موفقیت من وجود ندارد.

Oh, well, you mustn't give up, Rob.

اوه، خوب، تو نباید تسلیم بشی، راب.

Anyway, we are running out of time, so here are the words we heard today —

به هر حال، زمان ما رو به اتمام است، بنابراین اینها کلماتی هستند که امروز شنیدیم -

in orbit, claustrophobia,

در مدار، کلاستروفوبیا،

get on someone's nerves,

روی اعصاب کسی،

zero gravity,

گرانش صفر،

buoyancy, nosedive,

شناور، دماغه،

stranded,

رشته،

forage.

علوفه.

Well, that's the end of today's 6 Minute English. Please join us again soon!

خب، این پایان 6 دقیقه انگلیسی امروز است. لطفا به زودی دوباره به ما بپیوندید!

— Bye-bye. — Bye-bye.

- خداحافظ. - خداحافظ.

6 Minute English

6 دقیقه انگلیسی

From BBC Learning English.

از BBC Learning English.

Hello. This is 6 Minute English from BBC Learning English. I'm Sam.

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی از BBC Learning English است. من سام هستم

And I'm Rob.

و من راب هستم. راب

How good are you at finding your way from A to B, Rob? Can you read a map?

چقدر در پیدا کردن راه خود از A به B خوب هستید؟ آیا می توانید نقشه بخوانید؟

Oh, come on, Sam, this is the 21st century!

اوه، بیا، سام، این قرن بیست و یکم است! این روزها

Everyone uses GPS and mobile phone apps to find their way around these days.

همه برای یافتن راه خود از GPS و برنامه های تلفن همراه استفاده می کنند .

True, but before mobile phones were invented,

درست است، اما قبل از اختراع تلفن های همراه ،

arriving at your destination wasn't so easy.

رسیدن به مقصد چندان آسان نبود.

At sea, sailors used the stars and Sun to 'navigate' —

در دریا، ملوانان از ستاره‌ها و خورشید برای «پیمایش» استفاده می‌کردند -

to work out which direction they wanted to travel.

تا مشخص کنند که در کدام سمت می‌خواهند سفر کنند.

And navigating on land was almost impossible without a 'compass' —

و پیمایش در خشکی بدون «قطب‌نما» تقریباً غیرممکن بود -

an instrument for finding directions

ابزاری برای یافتن جهت‌ها

that uses a magnetic needle which moves to always point north.

که از یک سوزن مغناطیسی استفاده می‌کند که همیشه به سمت شمال حرکت می‌کند.

But, as we'll be hearing in this programme,

اما، همانطور که در این برنامه خواهیم شنید،

navigation at sea is easy compared to finding your way in outer space.

ناوبری در دریا در مقایسه با یافتن راه خود در فضای بیرونی آسان است.

After all, what's up and what's down

بالاخره

for astronauts who are floating in zero gravity?

برای فضانوردانی که در گرانش صفر شناور هستند چه اتفاقی می‌افتد و چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا

In space, is there a true north, like here on Earth?

در فضا، مثل اینجا روی زمین، شمال واقعی وجود دارد؟

And how is everything complicated

و چگونه همه چیز

by the fact that all the stars and planets are moving?

با این واقعیت پیچیده است که همه ستارگان و سیارات در حال حرکت هستند؟

Some big questions there, Rob, but first I have a question of my own.

چند سوال بزرگ وجود دارد، راب، اما ابتدا من یک سوال از خودم دارم.

You asked how astronauts know which way is up,

شما پرسیدید فضانوردان چگونه می دانند که کدام سمت بالا است،

so who better to ask than the first person in space? But who was that?

پس چه کسی بهتر از اولین نفر در فضا می تواند بپرسد؟ اما اون کی بود؟

Was it a) Neil Armstrong?

الف) نیل آرمسترانگ بود؟

b) Yuri Gagarin?

ب) یوری گاگارین؟

Or c) Valentina Tereshkova?

یا ج) والنتینا ترشکووا؟

Well, Neil Armstrong was the first man on the Moon,

خب، نیل آرمسترانگ اولین انسان روی ماه بود،

but I don't think he was the first person in space.

اما من فکر نمی‌کنم او اولین کسی باشد که در فضا بود.

So, I think it's b) Yuri Gagarin.

بنابراین، فکر می کنم ب) یوری گاگارین است.

OK, I'll reveal the answer later in the programme.

خوب، پاسخ را بعداً در برنامه فاش خواهم کرد.

Now, let's get back to Rob's earlier question

حالا بیایید به سوال قبلی راب

about whether there's such a thing as north in space.

در مورد اینکه آیا چیزی به نام شمال در فضا وجود دارد بازگردیم.

And to answer that, it's first useful to know how north is found on Earth.

و برای پاسخ به آن، ابتدا مفید است که بدانید شمال چگونه در زمین یافت می شود.

Listen as astrophysicist Ethan Siegel

به عنوان اخترفیزیکدان Ethan Siegel

as he explains why a compass always points north

که توضیح می دهد چرا قطب نما همیشه شمال را

to BBC World Service programme CrowdScience.

به برنامه CrowdScience سرویس جهانی بی بی سی اشاره می کند گوش کنید .

Because Earth behaves like it has a giant bar magnet in it,

زیرا زمین طوری رفتار می کند که مانند یک آهنربای میله ای غول پیکر در خود دارد

and your compass needle will point north towards Earth's magnetic pole.

و سوزن قطب نما شما به سمت شمال به سمت قطب مغناطیسی زمین خواهد رفت.

And we've arbitrarily defined north as, that's what we're going to say 'up' is,

و ما خودسرانه شمال را به این صورت تعریف کرده‌ایم، این همان چیزی است که می‌خواهیم بگوییم «بالا» است،

like, the North Pole — that's as 'up' as you can go.

مانند قطب شمال - تا جایی که می‌توانید «بالا» بروید.

Planet Earth is like a giant magnet.

سیاره زمین مانند یک آهنربای غول پیکر است.

Because the needle of a compass is magnetised,

از آنجایی که سوزن قطب نما مغناطیسی می شود،

it's attracted to the 'magnetic pole' — the points near the North and South Poles

به سمت «قطب مغناطیسی» جذب می شود - نقاط نزدیک به قطب شمال و جنوب

where the Earth's magnetic field is concentrated.

که میدان مغناطیسی زمین در آن متمرکز است.

This explains how we find north,

این توضیح می‌دهد که چگونه شمال را پیدا می‌کنیم،

but Ethan points out that the decision to call north 'up' and south 'down'

اما اتان اشاره می‌کند که تصمیم برای نامیدن شمال "بالا" و جنوب "پایین"

is 'arbitrary' — decided by random chance, not based on any particular reason.

"خودسرانه" است - تصادفی تصمیم گرفته شده است، نه بر اساس هیچ دلیل خاصی.

When we look at a world map, we think of north as 'up',

وقتی به نقشه جهان نگاه می‌کنیم، شمال را «بالا» در نظر می‌گیریم،

the USA in the northern hemisphere is above Brazil, in the southern hemisphere.

ایالات متحده آمریکا در نیمکره شمالی بالای برزیل، در نیمکره جنوبی است.

But from space, Earth can just as easily be seen the other way up,

اما از فضا، زمین را می‌توان به راحتی از سمت بالا مشاهده کرد و

with Australia, South Africa and South America at the top.

استرالیا، آفریقای جنوبی و آمریکای جنوبی در راس آن‌ها قرار دارند.

Both views are equally true.

هر دو دیدگاه به یک اندازه درست است.

Wow, that's a mind-blowing thought!

وای، این یک فکر غم انگیز است!

But even though we can argue which direction is up,

اما حتی اگر می‌توانیم استدلال کنیم که کدام جهت بالاست،

it's still true that we can use a compass to navigate on Earth.

باز هم درست است که می‌توانیم از قطب‌نما برای حرکت روی زمین استفاده کنیم.

However, this simply isn't true in space.

با این حال، این به سادگی در فضا صادق نیست.

Here's astrophysicist Ethan Siegel again

دوباره اتان سیگل، اخترفیزیکدان، به

to tell BBC World Service's CrowdScience why.

CrowdScience سرویس جهانی بی‌بی‌سی می‌گوید چرا.

The problem with navigating in space

مشکل ناوبری در فضا این

is that the magnetic field flips irregularly every few hundred,

است که میدان مغناطیسی هر چند صد

or few thousand light years.

یا چند هزار سال نوری به طور نامنظم می چرخد.

There's no central object like the black hole at the centre of our galaxy —

هیچ جسم مرکزی مانند سیاهچاله در مرکز کهکشان ما وجود ندارد -

it doesn't dominate the whole galaxy,

این سیاهچاله بر کل کهکشان مسلط نیست،

it doesn't make a magnetic field that you can feel out here,

میدان مغناطیسی ایجاد نمی کند که شما بتوانید در اینجا، در فاصله

25, 27,000 light years from the centre.

25، 27000 سال نوری از مرکز، احساس کنید.

So, magnetism is not a good guide to navigating in space.

بنابراین، مغناطیس راهنمای خوبی برای پیمایش در فضا نیست.

A 'light year' sounds like a measurement of time,

یک سال نوری شبیه اندازه‌گیری زمان به نظر می‌رسد،

but in fact it measures the distance that light travels in one year —

اما در واقع مسافتی را که نور در یک سال طی می‌کند اندازه‌گیری می‌کند -

which, given that light can travel seven and a half times around the Earth in one second,

که با توجه به اینکه نور می‌تواند در یک ثانیه هفت و نیم بار به دور زمین بپیماید، بسیار

is a very, very long way — around six trillion miles, in fact.

بسیار زیاد است. راه طولانی - در واقع حدود شش تریلیون مایل.

Well, the problem is that every few hundred light years,

خب، مشکل این است که هر چند صد سال نوری،

the magnetic field 'flips' — turns over or moves into a different position.

میدان مغناطیسی "تغییر" می‌کند - برمی‌گردد یا به موقعیت دیگری حرکت می‌کند.

So, a compass, which depends on magnetism, is no good for navigating in space.

بنابراین، قطب نما، که به مغناطیس بستگی دارد، برای حرکت در فضا مناسب نیست.

So how do spacecraft know where they are, and which way to go?

بنابراین چگونه فضاپیماها می دانند که کجا هستند و به کدام سمت می روند؟

The answer is both simple and very clever —

پاسخ هم ساده و هم بسیار هوشمندانه است -

they use specialised heat sensors to detect the position of the Sun

آنها از حسگرهای حرارتی تخصصی برای تشخیص موقعیت خورشید استفاده می کنند

and use that to guide their way.

و از آن برای هدایت مسیر خود استفاده می کنند.

So simple yet so ingenious!

خیلی ساده و در عین حال بسیار مبتکرانه!

I'm sure it would have impressed the first person in space, whoever they are.

من مطمئن هستم که اولین نفر در فضا، هر که هستند، تحت تاثیر قرار می‌گرفت.

Ah, yes, in my question I asked who the first person in space was.

آه، بله، در سوالم پرسیدم که اولین نفر در فضا کیست؟

And I said it was b) Yuri Gagarin. I've got to be right, haven't I?

و من گفتم ب) یوری گاگارین. من باید درست بگم، نه؟

It was right, of course!

درست بود البته!

Soviet cosmonaut Yuri Gagarin became the first man in space in 1961,

یوری گاگارین فضانورد شوروی در سال 1961 اولین مردی بود که به فضا رفت و

with Valentina Tereshkova following in his footsteps

والنتینا ترشکووا راه او را دنبال کرد و دو سال بعد

to become the first woman in space two years later.

اولین زن در فضا شد .

OK, let's recap the vocabulary from this programme

خوب، بیایید واژگان این برنامه را

on how to 'navigate' — or find your way — in space.

در مورد چگونگی «پیمایش» - یا یافتن راه - در فضا خلاصه کنیم.

On Earth you can use a 'compass' —

روی زمین می‌توانید از «قطب‌نما» استفاده کنید -

an instrument with a magnetic needle that moves to point north,

ابزاری با یک سوزن مغناطیسی که به سمت شمال حرکت می‌کند،

that is towards to the 'magnetic pole' —

یعنی به سمت «قطب مغناطیسی» -

a point near the North or South Poles where Earth's magnetic field is strongest.

نقطه‌ای نزدیک قطب شمال یا جنوب که در آن میدان مغناطیسی زمین قوی‌ترین است.

Saying that north is 'up' is 'arbitrary' — done randomly,

گفتن اینکه شمال "بالا" است "خودسرانه" است - به طور تصادفی انجام می شود،

not according to any particular reason or principle.

نه بر اساس هیچ دلیل یا اصل خاصی.

A 'light year' is a unit measuring the distance that light travels in one year —

«سال نوری» واحدی است که مسافتی را که نور در یک سال طی می کند -

around six trillion miles.

حدود شش تریلیون مایل - اندازه گیری می کند.

And finally, to 'flip' means to turn over or move into a different position.

و در نهایت، "تلنگر" به معنای برگرداندن یا حرکت به موقعیت دیگری است.

Once again, our time is up.

یک بار دیگر زمان ما به پایان رسیده است.

— Goodbye for now! — Bye-bye!

- فعلا خدانگهدار! - خداحافظ!

6 Minute English.

6 دقیقه انگلیسی

From BBC Learning English.

از BBC Learning English.

Hello and welcome to 6 Minute English. I'm Rob.

سلام و به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید. من راب هستم.

And I'm Neil. Hello.

و من نیل هستم. سلام.

Hello, Neil! Now, I watched that space movie last night —

سلام نیل! حالا، دیشب آن فیلم فضایی را تماشا کردم -

the one where those astronauts are stranded in space.

فیلمی که آن فضانوردان در فضا سرگردان هستند.

Oh, yeah, I know the one.

اوه، آره، من یکی را می شناسم.

Um, 'stranded', now that means 'stuck in a place with only a small chance of leaving'.

اوم، «سرگردان»، حالا این به معنای «در جایی گیر کرده‌ایم که شانس کمی برای رفتن دارد».

Gravity, that was the name, wasn't it? Is that the name of the film?

جاذبه، این نام بود، نه؟ اسم فیلم همینه؟

Yeah, that's the one, that's the one.

آره، اون یکی، اون یکیه.

And, as we're talking about space,

و همانطور که در مورد فضا صحبت می کنیم،

did you know that this year marks the 50th anniversary of the first ever spacewalk?

آیا می دانستید که امسال پنجاهمین سالگرد اولین پیاده روی فضایی است؟

On 18th March, 1965, Russian cosmonaut Alexei Leonov

در 18 مارس 1965، فضانورد روسی الکسی لئونوف

was the first man to drift free in space — 500km from the surface of Earth.

اولین انسانی بود که در فاصله 500 کیلومتری از سطح زمین آزادانه در فضا حرکت کرد.

And that's the subject of today's show.

و این موضوع برنامه امروز است.

What on earth must he have felt like?

او باید چه احساسی داشته باشد؟

Very good. Er, yes, it would have felt 'like nothing on earth' —

خیلی خوب. بله، بله، احساس می‌کرد «هیچ چیز روی زمین نیست» -

and that's to say: 'very strange indeed'.

و این یعنی: «واقعاً خیلی عجیب».

He was the first person to experience

او اولین کسی بود که

the colourful geography of our planet stretched out before him.

جغرافیای رنگارنگ سیاره ما را که پیش از او گسترده شده بود، تجربه کرد.

Oh, very poetic, Rob!

اوه، بسیار شاعرانه، راب!

But how about answering today's quiz question?

اما در مورد پاسخ به سوال مسابقه امروز چطور؟

— OK. — How long did the first spacewalk last?

- خوب. - اولین راهپیمایی فضایی چقدر طول کشید؟

Was it a) 2 minutes? b) 12 minutes?

الف) 2 دقیقه بود؟ ب) 12 دقیقه؟

Or c) 22 minutes?

یا ج) 22 دقیقه؟

Hmm. All quite short, so I think I'll go for the one in the middle — 12 minutes.

هوم همه چیز بسیار کوتاه است، بنابراین فکر می‌کنم به سراغ یکی از وسط می‌روم - 12 دقیقه.

Well, we'll find out if you're right or wrong later on.

خوب، بعداً متوجه خواهیم شد که درست می گویید یا اشتباه می کنید.

Now, 'cosmonaut' literally means 'sailor of the universe'.

اکنون، "کیهان نورد" در لغت به معنای "ملوان جهان" است.

But Leonov's mission wasn't 'plain sailing' —

اما ماموریت لئونوف "قایقرانی ساده" نبود -

in other words, it wasn't easy or straightforward.

به عبارت دیگر، آسان یا ساده نبود.

That's right.

درست است.

No-one had ever gone out into space before — it was unknown territory.

هیچ کس قبلاً به فضا نرفته بود - این سرزمین ناشناخته بود.

'Unknown territory' means 'a place or activity

«سرزمین ناشناخته» به معنای «مکان یا فعالیتی است

that people do not know anything about or have not experienced before'.

که مردم درباره آن چیزی نمی‌دانند یا قبلاً تجربه نکرده‌اند».

And, as it happens, there were big problems.

و همانطور که اتفاق می افتد، مشکلات بزرگی وجود داشت.

When Leonov left the capsule, his spacesuit 'inflated' — or swelled up —

هنگامی که لئونوف کپسول را ترک کرد، لباس فضایی او مانند یک بادکنک "باد" - یا متورم شد -

like a balloon, because the pressure inside the suit was greater than outside.

زیرا فشار داخل لباس بیشتر از بیرون بود.

This made it impossible for Leonov to get back through the door of the spacecraft,

این امر باعث شد که لئونوف نتواند از درب فضاپیما بازگردد و

putting him in a life-threatening situation.

او را در وضعیتی خطرناک قرار داد.

Let's listen to Helen Sharman, the first Briton in space, talking about it.

بیایید به صحبت های هلن شارمن، اولین بریتانیایی در فضا گوش کنیم.

So he decreases the pressure of his suit,

بنابراین او فشار کت و شلوار خود را کاهش می دهد،

which means that it's a bit more able to move inside it,

به این معنی که کت و شلوار کمی بیشتر می تواند داخل آن حرکت کند،

but it means the amount of oxygen he's got around his face is now dangerously low,

اما به این معنی است که مقدار اکسیژنی که او در اطراف صورتش دارد اکنون به طور خطرناکی کم شده است،

so he can't cope with that for very long.

بنابراین او نمی تواند برای مدت طولانی با آن کنار بیاید. .

So, if he's not able to get in quickly, he's going to die of oxygen starvation.

بنابراین، اگر او نتواند به سرعت وارد شود، از گرسنگی اکسیژن خواهد مرد.

But, of course, you know that one way or another, you've got to get back in,

اما، البته، شما می دانید که به هر طریقی، باید دوباره به داخل برگردید،

you're going to die if you don't,

اگر این کار را نکنید، خواهید مرد،

so he had the presence of mind to get on with all this,

بنابراین او ذهن خود را برای ادامه دادن به همه اینها داشت،

got back in, swivelled himself round, managed to close the airlock,

بازگشت در، به دور خودش چرخید، توانست قفل هوا را ببندد،

and then, when the pressure was equilibrated was finally able to,

و سپس، وقتی فشار متعادل شد، بالاخره توانست، می‌دانید،

you know, hug his compatriot up there in space.

هموطن خود را در آنجا در فضا بغل کند.

Now, if you 'can't cope with something',

حال، اگر «نمی‌توانید با چیزی کنار بیایید»، به این

it means you are unable to deal successfully with a difficult situation.

معنی است که نمی‌توانید با یک موقعیت دشوار با موفقیت کنار بیایید.

And here the situation was having very little oxygen.

و اینجا وضعیت اکسیژن بسیار کمی داشت.

But Leonov had the presence of mind to find a solution.

اما لئونوف برای یافتن راه حلی حضور ذهن داشت.

'Presence of mind' means 'being able to react quickly

"حضور ذهن" به معنای "توانایی واکنش سریع

and stay calm in a difficult or dangerous situation'.

و حفظ آرامش در یک موقعیت دشوار یا خطرناک" است.

And, 'if I was in Leonov's shoes' — meaning 'if I was in his situation' —

و «اگر من جای لئونوف بودم» - یعنی «اگر در موقعیت او بودم» -

I would have panicked big time!

خیلی وقت ها دچار وحشت می شدم!

Me too! And there was plenty more to panic about before the mission was over.

من هم همینطور! و قبل از پایان ماموریت، وحشت زیادی وجود داشت.

The spacecraft's automatic re-entry system failed,

سیستم ورود مجدد خودکار فضاپیما از کار افتاد،

so the cosmonauts had to fire the rockets 'manually' —

بنابراین فضانوردان مجبور شدند موشک‌ها را به صورت دستی شلیک کنند -

meaning 'controlled by hand' — which they'd never done before.

به معنای «کنترل دستی» - کاری که قبلاً هرگز انجام نداده بودند.

And that's not all.

و این تمام نیست.

Their capsule failed to 'detach' — or 'separate' —

کپسول آنها نتوانست از ماژول تجهیزات فضاپیما "جدا" یا "جدا" شود

from the spacecraft's equipment module,

and this sent them tumbling through space towards Earth.

و این باعث شد آنها در فضا به سمت زمین غلت بزنند.

Goodness me. But the capsule did finally detach

خدایا من اما بالاخره کپسول جدا شد

and then you would think they'd have been home and dry, wouldn't you?

و بعد فکر می‌کنید که در خانه و خشک شده‌اند، اینطور نیست؟

'Home and dry' means 'being close to achieving a goal'.

"خانه و خشک" به معنای "نزدیک بودن به رسیدن به هدف" است.

Well, they certainly weren't dry.

خوب، مطمئناً خشک نبودند.

The capsule 'touched down' — or landed — hundreds of kilometres off course

کپسول صدها کیلومتر دورتر از مسیر

in freezing Siberia, populated only by wolves and bears.

در سیبری یخ زده که فقط گرگ ها و خرس ها در آن زندگی می کردند، "لمس" کرد - یا فرود آمد.

Leonov had sweated so much on the spacewalk

لئونوف در راهپیمایی فضایی آنقدر عرق کرده بود

that his boots were filled with water up to his knees!

که چکمه هایش تا زانو پر از آب شده بود !

Both cosmonauts had to 'wring out' — or twist and squeeze —

هر دو فضانورد مجبور بودند

their clothes to avoid frostbite.

برای جلوگیری از سرمازدگی، لباس‌های خود را درآورند - یا بپیچانند و بفشارند.

Mm. And 'off course', by the way, means 'not following the right route'.

مم و "البته"، اتفاقا، به معنای "پیمودن مسیر درست" نیست.

Those men must have been overjoyed

آن مردها باید

when they were finally airlifted to safety two days later!

زمانی که بالاخره دو روز بعد با هواپیما به محل امن منتقل شدند، بسیار خوشحال بودند!

But what seems unfair to me is, we all know about the Apollo moon landing,

اما چیزی که برای من ناعادلانه به نظر می رسد این است که همه ما از فرود آپولو در ماه می دانیم،

but how many of us know about the first spacewalk?

اما چند نفر از ما در مورد اولین پیاده روی فضایی می دانیم؟

Yes, well, at least we do now, and of course our listeners do too!

بله، خوب، حداقل ما الان داریم و البته شنوندگان ما هم همینطور!

OK, let's have the answer to the quiz question.

خوب، بیایید پاسخ سوال مسابقه را داشته باشیم.

I asked how long did the first spacewalk last?

پرسیدم اولین راهپیمایی فضایی چقدر طول کشید؟

Was it a) 2 minutes? b) 12 minutes?

الف) 2 دقیقه بود؟ ب) 12 دقیقه؟

Or c) 22 minutes?

یا ج) 22 دقیقه؟

Yes, and I said a) 12 minutes.

بله و گفتم الف) 12 دقیقه.

And you were right, Rob, well done.

و حق با تو بود، راب، آفرین.

Excellent. Good, good!

عالی خوب، خوب!

So, just 12 minutes, eh?

بنابراین، فقط 12 دقیقه، نه؟

What an amazing short stroll that must have been, but a very historic one too.

چه قدم زدن کوتاه شگفت انگیزی باید باشد، اما بسیار تاریخی نیز.

Now, can we hear today's words again, please?

حالا، آیا می توانیم دوباره حرف های امروز را بشنویم، لطفا؟

OK. We heard: stranded,

خوب. شنیدیم: سرگردان،

like nothing on earth,

مانند هیچ چیز روی زمین،

plain sailing,

قایقرانی ساده،

unknown territory,

قلمرو ناشناخته،

inflated,

باد شده،

can't cope with something,

نمی توانم با چیزی کنار بیایم،

presence of mind,

حضور ذهن،

in Leonov's shoes,

در کفش لئونوف،

manually,

دستی،

detach,

جدا کردن،

home and dry'

خانه و خشک کردن،

touched down,

لمس کردن،

wring out,

منحرف شدن،

off course.

خارج از مسیر.

Well, that's the end of today's 6 Minute English.

خب، این پایان 6 دقیقه انگلیسی امروز است.

We thought it was out of this world — hope you thought so too!

ما فکر می کردیم که خارج از این دنیا است - امیدوارم شما هم اینطور فکر می کردید!

Please join us again soon.

لطفا به زودی دوباره به ما بپیوندید.

— Bye-bye. — Bye.

- خداحافظ. - خدا حافظ.

6 Minute English

6 دقیقه انگلیسی

from BBC Learning English.

از BBC Learning English.

Hello. This is 6 Minute English from BBC Learning English. I'm Neil.

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی از BBC Learning English است. من نیل هستم.

And I'm Georgina. Have you finished writing that report yet, Neil?

و من جورجینا هستم. آیا هنوز نوشتن آن گزارش را تمام کرده ای، نیل؟

Er, not quite, it's almost done.

نه کاملاً، تقریباً تمام شده است.

Well, finish it this morning please,

خب، لطفا امروز صبح آن را تمام کنید،

then make sure you've planned all the studio sessions for the week

سپس مطمئن شوید که تمام جلسات استودیو را برای هفته برنامه ریزی کرده اید

and show me so I can double-check, OK?

و به من نشان دهید تا بتوانم دوباره بررسی کنم، باشه؟

Ah, OK.

آه، باشه

Has this ever happened to you? Being 'micromanaged' by someone?

آیا این تا به حال برای شما اتفاق افتاده است؟ "مدیریت خرد" توسط کسی؟

That's what it's called when your boss wants to control everything,

زمانی که رئیس شما بخواهد همه چیز را

down to the smallest detail.

تا کوچکترین جزئیات کنترل کند، به این می گویند.

And I notice you've written the report in font size 11

و متوجه شدم که گزارش را با فونت 11 نوشته اید

when I told you to use size 12!

که به شما گفتم از اندازه 12 استفاده کنید!

If this keeps up I'm might 'go on strike'.

اگر این کار ادامه پیدا کند، ممکن است «اعتصاب کنم».

It wouldn't be the first time someone has refused to continue working

این اولین بار نیست که کسی

because of an argument with their boss.

به دلیل مشاجره با رئیسش از ادامه کار خودداری می کند.

Hmm, maybe I'd better go easy on Neil.

هوم، شاید بهتر باشد به راحتی به نیل ادامه دهم.

After all, I don't want a repeat of what happened

از این گذشته، من نمی‌خواهم آنچه

on the American spaceship, Skylab — the subject of this programme.

در سفینه فضایی آمریکایی، Skylab - موضوع این برنامه - اتفاق افتاد، تکرار شود.

In 1973, three US astronauts on board the Skylab space station

در سال 1973، سه فضانورد آمریکایی در ایستگاه فضایی اسکای لب

had a disagreement with mission control over their workload

با کنترل ماموریت بر روی حجم کاری خود

in an incident that has, incorrectly, been called the Skylab space 'strike'.

در حادثه‌ای که به اشتباه «حمله فضایی» Skylab نامیده می‌شود، اختلاف نظر داشتند.

But before we find out more, let me ask you my quiz question — if that's OK, boss?

اما قبل از اینکه بیشتر بدانیم، اجازه دهید سوال مسابقه خود را از شما بپرسم - اگر مشکلی نیست، رئیس؟

Go ahead.

برو جلو.

Well, the Skylab astronauts

خب، فضانوردان Skylab

felt they had been given too much work to complete during the space flight.

احساس کردند که در طول پرواز فضایی کار زیادی به آنها داده شده است.

But how did they protest to their bosses at ground control?

اما آنها چگونه به کارفرمایان خود در کنترل زمین اعتراض کردند؟

Did they a) pretend the radio had broken?

آیا آنها الف) وانمود کردند که رادیو خراب شده است؟

b) stop shaving and grow beards?

ب) تراشیدن را متوقف کنید و ریش بگذارید؟

Or c) fake the results of their experiments?

یا ج) نتایج آزمایشات خود را جعل کنند؟

I guess a) pretending the radio had broken, would show them who's boss —

حدس می‌زنم الف) تظاهر به خرابی رادیو، به آنها نشان می‌دهد که چه کسی رئیس است -

although floating in space without radio contact sounds a bit dangerous to me!

اگرچه شناور شدن در فضا بدون تماس رادیویی برای من کمی خطرناک به نظر می‌رسد!

OK, Georgina, we'll find out what really happened later.

باشه، جورجینا، بعداً خواهیم فهمید که واقعاً چه اتفاقی افتاده است.

Now, Skylab was planned to be the fourth — and final —

اکنون، Skylab قرار بود چهارمین و آخرین

crewed flight to orbit the Earth.

پرواز خدمه ای باشد که به دور زمین می چرخد.

For scientists, it was the last chance to test out their theories in space

برای دانشمندان، این آخرین فرصت برای آزمایش تئوری‌هایشان در فضا بود

and the Skylab crew were asked to study everything about space travel,

و از خدمه Skylab خواسته شد همه چیز را در مورد سفر فضایی،

from its effects on the human body to how spiders make webs.

از تأثیرات آن بر بدن انسان گرفته تا نحوه تارسازی عنکبوت‌ها، مطالعه کنند.

Here's one of the Skylab astronauts, Ed Gibson, telling Lucy Burns,

یکی از فضانوردان Skylab، اد گیبسون، به لوسی برنز،

presenter of BBC World Service programme Witness History

مجری برنامه Witness History سرویس جهانی بی‌بی‌سی می‌گوید که

how they communicated with ground control.

چگونه با کنترل زمینی ارتباط برقرار می‌کنند.

We got our instructions over a teleprinter.

ما دستورالعمل های خود را از طریق یک تله چاپگر دریافت کردیم.

One morning we had about 60 feet of teleprinter message

یک روز صبح حدود 60 فوت پیام تله پرینت داشتیم

to cut up and divide up and understand before we even get to work.

تا قبل از اینکه حتی به سر کار برسیم، آن را برش دهیم و تقسیم کنیم و بفهمیم.

All space missions run to a tight schedule

همه ماموریت‌های فضایی

all the way down to exercise times and meal breaks,

تا زمان‌های تمرین و استراحت غذا با یک برنامه فشرده اجرا می‌شوند،

but the Skylab 4 astronauts felt their ground control team

اما فضانوردان Skylab 4 احساس می‌کردند که تیم کنترل زمینی آن‌ها

was being particularly bossy.

به‌ویژه رئیس‌جمهور است.

I don't know if any of you have ever had to work,

نمی‌دانم آیا هیچ‌کدام از شما تا به حال مجبور شده‌اید که

do something under the conditions of micromanagement —

تحت شرایط مدیریت خرد، کاری انجام دهید یا خیر - به

it's bad enough for an hour, but try 24 hours a day.

اندازه کافی برای یک ساعت بد است، اما 24 ساعت در روز تلاش کنید.

We're just not constructive that way,

ما فقط در این راه سازنده نیستیم،

we're not getting things done the way we should,

کارها را آنطور که باید انجام نمی دهیم ،

because we couldn't use our own judgment.

زیرا نمی توانستیم از قضاوت خود استفاده کنیم. خدمه Skylab

With so many experiments to carry out and a limited time in space,

با تعداد زیادی آزمایش برای انجام و زمان محدود در فضا،

the Skylab crew had a 'tight schedule' — a small amount of time to finish a job.

«برنامه فشرده‌ای» داشتند - زمان کمی برای اتمام کار.

Bosses at ground control sent radio messages every morning,

روسای کنترل زمینی هر روز صبح پیام‌های رادیویی می‌فرستادند و

detailing exactly their duties for that day.

دقیقاً وظایف آن‌ها را برای آن روز شرح می‌دادند.

They sound like real micromanagers, Neil!

آنها مانند یک میکرومدیریت واقعی به نظر می رسند، نیل!

Absolutely! Or in other words, 'bossy' — always telling people what to do!

کاملا! یا به عبارت دیگر، "رئیس" - همیشه به مردم می گوید چه کاری انجام دهند!

Astronaut Ed Gibson wanted to use his professional judgement

فضانورد اد گیبسون می‌خواست از قضاوت حرفه‌ای‌اش

to complete the work, not be bossed around by ground control '24 hours a day' —

برای تکمیل کار استفاده کند، نه اینکه تحت کنترل زمینی «24 ساعت شبانه‌روز» قرار گیرد -

an expression meaning 'all day and night'.

عبارتی به معنای «تمام روز و شب».

When one of the astronauts got sick,

وقتی یکی از فضانوردان بیمار شد،

it was decided that they would take turns talking to ground control.

تصمیم گرفته شد که به نوبت با کنترل زمینی صحبت کنند.

But, one day, all three of them missed the daily radio meeting

اما، یک روز، هر سه آنها جلسه رادیویی روزانه را از دست دادند

and some NASA bosses thought they'd gone on strike!

و برخی از روسای ناسا فکر کردند که اعتصاب کرده اند!

In the crisis talks that followed,

در گفتگوهای بحرانی که پس از آن،

both crew and ground control agreed better ways of working and communicating —

خدمه و کنترل زمینی با روش‌های بهتر کار و برقراری ارتباط -

and less micromanagement!

و مدیریت خرد کمتر موافقت کردند!

But the newspapers had already got hold of the story

اما روزنامه ها قبلاً به این ماجرا دست یافته بودند

and to this day the incident is misremembered as 'the strike in space'.

و تا به امروز از این حادثه به عنوان "اعتصاب در فضا" یاد می شود.

Here's Ed Gibson again, speaking to BBC World Service's Witness History

اینجا دوباره اد گیبسون است که با سرویس جهانی بی‌بی‌سی تاریخ شاهد صحبت می‌کند و

on what he learned from the experience.

درباره چیزهایی که از این تجربه آموخته صحبت می‌کند.

We all conclude that we all learned something from it —

همه ما به این نتیجه می رسیم که همه چیزهایی از آن یاد گرفته ایم -

micromanagement does not work,

مدیریت خرد کار نمی کند،

except when you're in a situation that demands it like a lift-off or a re-entry

به جز زمانی که در موقعیتی قرار می گیرید که آن را می طلبد مانند بلند کردن یا ورود مجدد

and fortunately I think that's been passed on to the space station people

و خوشبختانه من فکر می کنم که این به افراد ایستگاه فضایی منتقل شده است.

and they learned that that's the way to go.

و آنها یاد گرفتند که این راهی است که باید رفت.

In the end, NASA agreed that trusting people to do their jobs

در پایان، ناسا موافقت کرد که اعتماد به افراد برای انجام کارهایشان

was 'the way to go' — the best method for doing a particular thing.

«راهی است که باید رفت» - بهترین روش برای انجام یک کار خاص.

I told you, Georgina — no-one likes being bossed around!

من به تو گفتم، جورجینا - هیچ کس دوست ندارد در اطراف او رئیس شود!

Including the Skylab astronauts!

از جمله فضانوردان Skylab!

But was my answer correct? About how they protested?

اما آیا پاسخ من درست بود؟ در مورد اینکه چگونه اعتراض کردند؟

Ah, yes, in my quiz question,

آه، بله، در سوال مسابقه من،

I asked how the Skylab astronauts protested to their bosses.

پرسیدم که فضانوردان Skylab چگونه به روسای خود اعتراض کردند.

What did you say?

چی گفتی؟

I thought the astronauts a) pretended the radio had broken.

فکر کردم فضانوردان الف) وانمود کردند که رادیو خراب شده است.

Ah, good guess, Georgina,

آه، خوب حدس می زنم، جورجینا،

but actually the answer was b) they stopped shaving and grew beards.

اما در واقع پاسخ این بود: ب) آنها اصلاح را متوقف کردند و ریش گذاشتند.

Unless that was just another experiment?

مگر اینکه این فقط یک آزمایش دیگر بود؟

Let's recap the vocabulary, starting with 'micromanage' —

بیایید واژگان را جمع بندی کنیم، با «مدیریت خرد» شروع کنیم -

control everything, down to the smallest detail.

همه چیز را تا کوچکترین جزئیات کنترل کنید.

If you're 'bossy', you're always telling people what to do.

اگر "رئیس" هستید، همیشه به مردم می گویید چه کاری انجام دهند.

But be careful, because your workers might 'go on strike' — refuse to work.

اما مراقب باشید، زیرا کارگران شما ممکن است "اعتصاب کنند" - از کار کردن خودداری کنند.

The Skylab astronauts had 'a tight schedule' —

فضانوردان Skylab «برنامه فشرده‌ای» داشتند -

a small amount of time to complete their jobs.

زمان کمی برای تکمیل کارهای خود.

They felt their bosses were watching them 'twenty-four hours a day',

آن‌ها احساس می‌کردند که روسای‌شان «بیست و چهار ساعت در روز»

or all the time.

یا تمام وقت آنها را تماشا می‌کنند.

But in the end, trusting people is 'the way to go' —

اما در نهایت، اعتماد به مردم "راهی است که باید رفت" -

the best method of doing something.

بهترین روش برای انجام کاری.

That's all for now, but watch this space

فعلاً تمام اینها است، اما این فضا را

for more trending topics and useful vocabulary, here at BBC 6 Minute English.

برای موضوعات پرطرفدار و واژگان مفید در اینجا در BBC 6 Minute English تماشا کنید.

And if you like topical discussions

و اگر به بحث‌های موضوعی علاقه دارید

and want to learn how to use the vocabulary found in headlines,

و می‌خواهید یاد بگیرید که چگونه از واژگان موجود در سرفصل‌ها استفاده کنید،

why not try our News Review podcast? Bye!

چرا پادکست بررسی اخبار ما را امتحان نکنید؟ خدا حافظ!

6 Minute English.

6 دقیقه انگلیسی

From BBC Learning English.

از BBC Learning English.

Hello and welcome to 6 Minute English from BBC Learning English. I'm Neil.

سلام و به 6 دقیقه انگلیسی از BBC Learning English خوش آمدید. من نیل هستم.

And I'm Georgina.

و من جورجینا هستم.

In this programme, we're going to be talking about the astronaut

در این برنامه، ما در مورد فضانوردی صحبت خواهیم کرد

who piloted the command module

که ماژول فرماندهی را هدایت کرد

to take Neil Armstrong and Buzz Aldrin to walk on the Moon.

تا نیل آرمسترانگ و باز آلدرین را برای راه رفتن روی ماه ببرد.

Michael Collins, who sadly passed away in 2021 at the age of 90,

مایکل کالینز که متاسفانه در سال 2021 در سن 90 سالگی درگذشت،

has been described as 'the loneliest man in history'.

به عنوان "تنهاترین مرد تاریخ" توصیف شده است.

Yes, while Armstrong delivered his famous quote

بله، در حالی که آرمسترانگ نقل قول معروف خود را

when taking the first steps on the lunar surface, and Buzz followed soon after,

هنگام برداشتن اولین قدم ها بر روی سطح ماه بیان کرد، و باز هم بلافاصله پس از آن، کالینز را پشت سر گذاشت

Collins was left behind to circle the Moon,

تا دور ماه بچرخد و

tasked with the huge responsibility of getting the three 'pioneers' —

مسئولیت بزرگ به دست آوردن سه «پیشگام» -

the first people to do something — back to Earth.

اولین افرادی که کاری انجام دهید - بازگشت به زمین.

That's right. And many people over the years have wondered

درست است. و بسیاری از مردم در طول سال‌ها از خود می‌پرسیدند که

whether he was disappointed not to have walked on the Moon.

آیا او از راه نرفتن روی ماه ناامید شده است. جورجینا،

How would you feel if you went all that way

اگر این همه راه را بروی

and didn't stand on the Moon, Georgina?

و روی ماه بایستی، چه احساسی خواهی داشت؟

Me personally?

من شخصا؟

I'd probably be pretty devastated, but I think it depends on personality.

من احتمالاً بسیار ویران خواهم شد، اما فکر می کنم این به شخصیت بستگی دارد.

To be honest, I'd probably be too scared to go to the Moon anyway.

صادقانه بگویم، به هر حال احتمالاً از رفتن به ماه خیلی می ترسم.

Yes, and just think about being in a space module together,

بله، و فقط به این فکر کنید که در یک ماژول فضایی با هم باشید،

trapped for all those hours — it could create quite the sense of 'camaraderie' —

در تمام آن ساعت‌ها به دام افتاده باشید - این می‌تواند کاملاً حس "رفاقت" ایجاد کند -

a friendship and trust formed by spending time together.

دوستی و اعتمادی که با گذراندن وقت با هم شکل می‌گیرد.

Or you could drive each other crazy asking questions!

یا می توانید با پرسیدن سوال یکدیگر را دیوانه کنید !

Which is what I'm going to do now, Georgina.

کاری که من اکنون می خواهم انجام دهم، جورجینا.

I know how much you love animals —

من می دانم که شما چقدر حیوانات را دوست دارید -

and the first animal that went into space was a Russian dog in 1957,

و اولین حیوانی که به فضا رفت یک سگ روسی در سال 1957 بود،

but what was that dog's name?

اما نام آن سگ چه بود؟

A) Irina? B) Laika? Or c) Anastasia?

الف) ایرینا؟ ب) لایکا؟ یا ج) آناستازیا؟

Well, I think I know this one — b) Laika — and I believe, sadly, she didn't survive.

خب، فکر می‌کنم این یکی را می‌شناسم - ب) لایکا - و معتقدم، متأسفانه، او زنده نماند.

OK, Georgina, we'll find out if that's right at the end of the programme.

باشه، جورجینا، ما در پایان برنامه متوجه خواهیم شد که آیا این درست است یا خیر.

But let's talk more about Michael Collins and that famous trip to the Moon

اما اجازه دهید بیشتر در مورد مایکل کالینز و آن سفر معروف به ماه صحبت کنیم

that captured people's attention around the world.

که توجه مردم را در سراسر جهان به خود جلب کرد.

Yes, I think one thing that has always interested me

بله، من فکر می کنم چیزی که همیشه برای من جالب بوده است،

is the feeling of friendship, or as you said camaraderie,

احساس دوستی یا همانطور که شما گفتید رفاقت است

that must have developed between those three explorers.

که باید بین آن سه کاشف ایجاد شده باشد.

But, perhaps surprisingly, in an interview with the BBC programme Hard Talk,

اما، شاید تعجب آور باشد که کالینز در مصاحبه ای با برنامه بی بی سی Hard Talk

Collins said the close connection between the astronauts didn't develop until later.

گفت که ارتباط نزدیک بین فضانوردان تا بعداً ایجاد نشد.

We formed some very strong bonds,

ما پیوندهای بسیار محکمی ایجاد کردیم،

but actually, not really during the flight of Apollo 11

اما در واقع، نه در طول پرواز آپولو 11

or even during the preparatory flight, of the flight.

یا حتی در طول پرواز مقدماتی، پرواز.

It was an around-the-world trip that we took after the flight

این یک سفر دور دنیا بود که بعد از پرواز

when I came to know Neil better.

زمانی که نیل را بهتر شناختم انجام دادیم.

During our training, in the first place we had not been a backup crew,

در طول آموزش، در وهله اول،

as most primary crews had been,

مانند اکثر خدمه اولیه، خدمه پشتیبان نبودیم،

so we just got to know each other in the six months before the flight,

بنابراین فقط در شش ماه قبل از پرواز،

which is a short period of time.

که مدت زمان کوتاهی است، با یکدیگر آشنا شدیم.

So, it wasn't really until afterwards that they formed those strong 'bonds' —

بنابراین، واقعاً تا پس از آن بود که آنها آن «پیوندهای» قوی را ایجاد کردند -

the connections between them,

ارتباطات بین آنها،

until on a trip round the world to talk about their experiences.

تا اینکه در سفری به دور دنیا برای صحبت در مورد تجربیاتشان.

Six months sounds like a long time,

شش ماه زمان زیادی به نظر می‌رسد،

but I suppose when you're preparing to become famous and 'go down in history',

اما فکر می‌کنم وقتی در حال آماده شدن برای مشهور شدن و «پیوستن به تاریخ» هستید،

as they did — it doesn't leave much time for personal interactions.

همانطور که آنها انجام دادند - زمان زیادی برای تعاملات شخصی باقی نمی‌گذارد.

One of the sad things to take away is that everyone remembers Armstrong and Aldrin,

یکی از چیزهای غم انگیز این است که همه آرمسترانگ و آلدرین را به یاد می آورند،

but sometimes Collins is seen as the forgotten man.

اما گاهی اوقات کالینز به عنوان مرد فراموش شده دیده می شود.

Yes — and he did say in the interview that he would have loved to walk on the Moon,

بله - و او در مصاحبه گفت که دوست داشت روی ماه قدم بزند،

but he was very proud to be a part of the team,

اما از اینکه بخشی از تیم بود بسیار مفتخر بود،

as he was one of the 'trailblazers' — a similar word to 'pioneer.'

زیرا او یکی از "پیشگامان" بود - کلمه ای مشابه به "پیشگام". '

They most certainly were trailblazers.

آنها مطمئناً پیشرو بودند.

But imagine how he must have felt — circling around the Moon, all alone!

اما تصور کنید که او باید چه احساسی داشته باشد - در حال چرخش به دور ماه، به تنهایی!

Yes, a lot of people questioned Collins afterwards regarding the solitude,

بله، بسیاری از مردم پس از آن از کالینز در مورد تنهایی سوال کردند،

about which he had this to say in the same interview with BBC programme Hard Talk.

که او در همان مصاحبه با برنامه BBC Hard Talk در مورد آن صحبت کرد.

Well, I, when I returned to Earth, I was amazed,

خوب، من، وقتی به زمین برگشتم، شگفت زده شدم،

because most of the questions to me from the press centred on

زیرا بیشتر سؤالاتی که مطبوعات با محوریت تو از من پرسیده بودند،

you were the loneliest man in the whole lonely orbit around the lonely planet

تنهاترین مرد در تمام مدار تنهایی دور سیاره تنها

on a lonely evening.

در یک عصر تنهایی بود.

And I felt, on the other hand, quite comfortable

و از سوی دیگر،

in my happy little home inside the command module Columbia.

در خانه کوچک شادم در داخل ماژول فرماندهی کلمبیا احساس راحتی می‌کردم.

I had been flying aeroplanes by myself for a number of years,

من چند سالی بود که به تنهایی با هواپیما پرواز می کردم ،

so the fact I was aloft by myself was not anything new.

بنابراین این واقعیت که خودم در پرواز بودم چیز جدیدی نبود.

So, it sounds like he appreciated the peace and quiet

بنابراین، به نظر می رسد که او از آرامش و سکوت قدردانی می کند

and he felt used to it, having been alone on flights.

و احساس می کند به آن عادت کرده است، زیرا در پروازها تنها بوده است.

Yes — while people talk about the two who walked on the Moon,

بله - در حالی که مردم در مورد دو نفری که روی ماه قدم می‌زدند صحبت می‌کنند،

he must have experienced an incredible sense of peace

او باید حس آرامش باورنکردنی را

while on the dark side of the Moon — the first person ever to go there.

در سمت تاریک ماه تجربه کرده باشد - اولین کسی که تا کنون به آنجا رفته است.

But now, Georgina, let's get the answer to my question.

اما حالا جورجینا، بیایید جواب سوال من را بگیریم.

What was the name of the first animal, a dog, to go into space?

اولین حیوانی که سگ به فضا رفت چه نام داشت؟

I said Laika.

گفتم لایکا.

Which is correct, well done!

که درست است، آفرین!

And you were right when you said that she sadly didn't survive the return to Earth.

و درست گفتی که او متأسفانه از بازگشت به زمین جان سالم به در نبرد.

Well, speaking of dogs, I need to feed mine soon —

خوب، در مورد سگ ها صحبت می کنم، من باید به زودی به سگم غذا بدهم -

so let's just recap some of the vocabulary we've discussed.

پس اجازه دهید برخی از واژگانی را که در مورد آن صحبت کردیم را مرور کنیم.

Yes, we had 'camaraderie' —

بله، ما "رفاقت" داشتیم -

a sense of trust and friendship after spending a long time together,

حس اعتماد و دوستی پس از گذراندن مدت طولانی با هم،

and the creation of strong 'bonds' or connections.

و ایجاد "پیوندها" یا ارتباطات قوی.

And if you're the first person to do something,

و اگر اولین کسی هستید که کاری را انجام می دهید،

you could be called a 'pioneer'.

می توانید به شما "پیشگام" خطاب کنید.

Or even a 'trailblazer', which means the same thing.

یا حتی "پیشگام"، که به همان معنی است.

And if you are the first person to do something,

و اگر اولین کسی هستید که کاری انجام می‌دهید،

you could become famous and 'go down in history'.

می‌توانید مشهور شوید و «در تاریخ» بمانید.

And finally we spoke about the 'solitude', or state of being alone,

و سرانجام در مورد «انزوا» یا حالت تنهایی

that Collins must have experienced.

که کالینز باید تجربه کرده باشد صحبت کردیم.

Well, we're out of time for today.

خب، ما برای امروز وقت نداریم.

We have plenty more 6 Minute English programmes to enjoy

ما تعداد زیادی برنامه 6 دقیقه ای انگلیسی برای لذت بردن داریم

— Goodbye for now. — Goodbye.

— فعلا خداحافظ. - خداحافظ.

6 Minute English.

6 دقیقه انگلیسی

From BBC Learning English.

از BBC Learning English.