Would you like to have a microadventure? 6 Minute English

Rob: Hello I'm Rob and welcome to 6 Minute English -

راب: سلام من راب هستم و به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید

the show that brings you an interesting

- برنامه ای که موضوع جالب

topic and authentic listening practice...

و تمرین گوش دادن معتبر را برای شما به ارمغان می آورد...

Neil: ...and don't forget vocabulary to help you

نیل: ... و لغات را فراموش نکنید تا به شما در

improve your language skills. I'm Neil by the way

بهبود مهارت های زبانی کمک کند. اتفاقا من نیل هستم

and today we're off on an adventure.

و امروز در یک ماجراجویی هستیم.

Rob: But not a very big adventure Neil -

راب: اما ماجراجویی خیلی بزرگی نیست نیل -

it's just a mini or microadventure -

این فقط یک ماجراجویی کوچک یا کوچک است -

but if you have wanderlust - a strong desire to travel -

اما اگر هوس سرگردانی دارید - میل شدید به سفر -

I think it may appeal.

فکر می کنم ممکن است جذاب باشد.

Neil: It will appeal to you Rob

نیل: راب برایت جذاب خواهد بود،

because you love to travel - haven't you circumnavigated

چون عاشق سفر داری - آیا دنیا را دور نریخته ای

the globe - I mean go all the way round the world?

- منظورم این است که تمام دنیا را دور بزنی؟

Rob: Almost Neil - but today's mini-adventure

راب: تقریبا نیل - اما مینی ماجراجویی

doesn't involve travelling too far from home.

امروز شامل سفر خیلی دور از خانه نیست.

We'll explore the topic more in a moment

ما موضوع را در یک لحظه بیشتر بررسی خواهیم کرد،

but not before we've set today's quiz question.

اما نه قبل از اینکه سؤال مسابقه امروز را تنظیم کنیم.

So Neil do you know how far it is around the world

پس نیل آیا می‌دانید که دور آن در سراسر جهان

measured at the equator - in other worlds

در استوا اندازه‌گیری می‌شود - در جهان‌های دیگر

the circumference? It is approximately...

محیط؟ تقریباً ...

a) 30,000 km, b) 40,000 km, or c) 50,000 km

الف) 30000 کیلومتر، ب) 40000 کیلومتر یا ج) 50000 کیلومتر

Neil: Well, I haven't walked it but I know

نیل: خوب، من آن را پیاده نرفته ام اما می دانم

it's a long way - so I'll go for c) 50,000 km.

که راه زیادی است - پس می روم ج) 50000 کیلومتر.

Rob: Right, I shall keep you in suspense and tell you

راب: درست است، من شما را در حالت تعلیق نگه می دارم و

the answer at the end of the programme.

در پایان برنامه پاسخ را به شما می گویم.

Now, our topic for discussion today won't be travelling

در حال حاضر، موضوع بحث امروز ما سفر

so far - it's about a new trend for small adventures.

به دور نخواهد بود - این در مورد یک روند جدید برای ماجراجویی های کوچک است.

Neil: What you mean are shorter breaks, closer to home.

نیل: منظور شما استراحت های کوتاه تر، نزدیک تر به خانه است.

They're less expensive of course

البته هزینه کمتری دارند

but also instil a sense of adventure -

اما حس ماجراجویی را القا می کنند -

that's the feeling of doing a new, exciting and

این احساس انجام یک فعالیت جدید، هیجان انگیز و

sometimes dangerous activity.

گاهی خطرناک است.

Rob: Well, adventurer, Alastair Humphreys

راب: خب، ماجراجو، آلستر

has coined the phrase 'microadventures'

هامفریس عبارت «ماجراجویی‌های کوچک» را برای توصیف این موضوع ابداع کرده است

to describe this. 'To coin' here means to use a word

. «سکه کردن» در اینجا به معنای استفاده از کلمه

or phrase that no one has used before.

یا عبارتی است که هیچ کس قبلاً استفاده نکرده است.

Neil: Now he's someone who goes on big trips

نیل: حالا او کسی است که به سفرها

and expeditions to the four corners of the globe

و سفرهای بزرگ به چهار گوشه جهان می رود

and writing books about his adventures.

و درباره ماجراجویی هایش کتاب می نویسد.

But he wanted to prove

اما او می خواست ثابت

you don't have to go far to find adventure.

کند که برای یافتن ماجراجویی لازم نیست راه دوری بروید.

Rob: Let's hear from him now -

راب: بیایید اکنون از او بشنویم -

speaking on BBC Radio 4's You and Yours programme

که در برنامه شما و تو در رادیو بی بی سی 4 صحبت می کرد

- about what he did.

- در مورد کاری که او انجام داد.

How did he describe his first microadventure?

او اولین ماجراجویی کوچک خود را چگونه توصیف کرد؟

Alastair Humphreys: I'd been doing big adventures

آلستر هامفریس: من

for years and I had this hunch that

سال‌ها بود که ماجراجویی‌های بزرگی انجام می‌دادم و این تصور را داشتم که برای

you didn't need to go to the ends of the world

داشتن نوعی ماجراجویی نیازی به رفتن به انتهای دنیا ندارید

to have some sort of adventure.

.

You didn't nee to be in beautiful Patagonia to have this

برای داشتن این روحیه ماجراجویی لازم نیست در پاتاگونیای زیبا باشید

spirit of adventure. So I decided to try and prove

. بنابراین تصمیم گرفتم

my theory by doing the most boring, ugly adventure

با انجام خسته‌کننده‌ترین و زشت‌ترین ماجراجویی

I could think of. And I came up with the idea

که می‌توانم به آن فکر کنم، نظریه خود را اثبات کنم. و من به این فکر افتادم

of walking a lap of the M25 in the snow

که در ژانویه یک دور M25 را در برف قدم بزنم

in January. And time and again as I walked round

. و بارها و بارها وقتی

the M25 I just kept thinking to myself

دور M25 راه می‌رفتم، با خودم فکر می‌کردم که

this experience is exactly the same as the four

این تجربه دقیقاً مشابه چهار

years I spent cycling round the world.

سالی است که در سراسر جهان دوچرخه‌سواری کردم.

Smaller, of course, a bit silly but definetely felt like

البته کوچکتر، کمی احمقانه اما به طور قطع مانند یک ماجراجویی احساس می شود

an adventure And that's when I really started to come up

و این زمانی بود که من واقعاً شروع

with the idea of microadventures.

به ایده ریز ماجراجویی کردم.

Neil: So a microadventure is a boring,

نیل: پس یک ماجراجویی کوچک یک ماجراجویی کسل کننده و

ugly adventure?

زشت است؟

Rob: No Neil. It may not be glamourous

راب: نه نیل. شاید

but it is an adventure. He walked around the London

جذاب نباشد اما یک ماجراجویی است. او در اطراف

orbital motorway - called the M25 - to prove his hunch

بزرگراه مداری لندن - به نام M25 - قدم زد تا تصورش را ثابت کند

that you don't need to go far to to find adventure.

که برای یافتن ماجراجویی نیازی به رفتن به آنجا ندارید.

A hunch is an idea you have based on feelings

قوز ایده ای است که شما بر اساس احساسات دارید

but there's no proof.

اما هیچ مدرکی وجود ندارد.

Neil: Well his hunch was right.

نیل: خوب تصورش درست بود.

But walking alongside a motorway

اما راه رفتن در کنار

isn't my idea of adventure.

بزرگراه ایده ماجراجویی من نیست.

Rob: It doesn't have to be Neil. Just getting out

راب: لازم نیست نیل باشد. فقط بیرون آمدن

on your bike and exploring somewhere in your locality

با دوچرخه و کاوش در جایی در محله خود

that you haven't visited before is an adventure.

که قبلاً از آن بازدید نکرده اید یک ماجراجویی است.

And how about camping?

و کمپینگ چطور؟

Neil: Ah yes, I do like to camp out -

نیل: آه بله، من دوست دارم کمپ بزنم -

that's a phrasal verb to mean sleep outside in a tent.

این یک فعل عبارتی است که به معنای خوابیدن در بیرون در چادر است.

You can be so close to nature

می توانید آنقدر به طبیعت نزدیک شوید

and breathe in the fresh air.

و در هوای تازه نفس بکشید.

Rob: Ah yes and you don't need to go far

راب: آه بله، و لازم نیست

for a camping adventure - and being out a night

برای یک ماجراجویی کمپینگ راه دور بروید - و بیرون بودن در یک شب

really adds to the sense of adventure.

واقعا به حس ماجراجویی می‌افزاید.

That's what Alastair Humphreys believes...

این چیزی است که آلستر هامفریس معتقد است...

Alastair Humphreys: We humans are so boring

آلستر هامفریز: ما انسان ها این روزها خیلی کسل کننده

these days - we so rarely spend time out

هستیم - به ندرت زمانی را

in the darkness to see the stars

در تاریکی برای دیدن ستاره ها

and to see how the world feels different by night.

و دیدن اینکه دنیا در شب احساس متفاوتی دارد می گذرانیم.

I get a little bit nervous still - I still imagine ghosts -

هنوز هم کمی عصبی می شوم - هنوز ارواح را تصور می کنم -

but that's part of the charm of making a little frisson

اما این بخشی از جذابیت ساختن کمی

of adventure. And then in the morning the sun

ماجراجویی است. و سپس صبح خورشید طلوع

comes up, the birds sing, jump in a river,

می کند، پرندگان آواز می خوانند، در رودخانه می پرند

back on the bus, back to your desk for 9.00.

، به اتوبوس برمی گردند، ساعت 9.00 به پشت میزت برمی گردند.

Rob: Seeing how the world feels at night is a nice idea.

راب: دیدن احساس دنیا در شب ایده خوبی است.

Getting a bit nervous - anxious

کمی عصبی شدن -

maybe - is part of the pleasure or enjoyment -

شاید مضطرب - بخشی از لذت یا لذت است -

what Alastair calls 'charm'.

چیزی که آلستر آن را "جذابیت" می نامد.

Neil: I agree - and he used another word 'frisson'

نیل: من موافقم - و او از کلمه دیگری "فریسون"

meaning a sudden, strong feeling of excitement, or fear.

به معنای احساس ناگهانی و شدید هیجان یا ترس استفاده کرد.

Rob: My biggest fear would be returning to my desk

راب: بزرگترین ترس من بازگشت به میز کارم

for 9.00! But Alastair is right,

برای ساعت 9.00 است! اما Alastair حق

there is an adventure to be had on your doorstep -

دارد، ماجراجویی در آستانه شما وجود دارد -

that means close to where you live.

این به معنای نزدیک شدن به محل زندگی شما است.

Neil: But only a small adventure Rob!

نیل: اما فقط یک ماجراجویی کوچک راب!

Unlike an adventure round

بر خلاف یک ماجراجویی

the circumference of the Earth.

دور زمین.

Rob: Yes that was my question earlier:

راب: بله، سوال من قبلاً این بود:

how far it is around the world measured at

چقدر دور جهان در استوا اندازه گیری می شود

the equator - in other worlds the circumference?

- در جهان های دیگر محیط؟

It is approximately... a) 30,000 km, b) 40,000 km,

تقریباً ... الف) 30000 کیلومتر، ب) 40000 کیلومتر

or c) 50,000 km

یا ج) 50000 کیلومتر

Neil: I said c) 50,000 km.

نیل: گفتم ج) 50000 کیلومتر.

Rob: Sorry Neil - too far.

راب: ببخشید نیل - خیلی دور.

The Earth's circumference has been calculated to be

محیط زمین 40075 کیلومتر محاسبه شده است

40,075km.

.

To travel that distance would be a major adventure.

پیمودن این مسافت یک ماجراجویی بزرگ خواهد بود.

Neil: OK, I think we should remind ourselves

نیل: خوب، فکر می‌کنم باید

of the some of the words and phrases

برخی از کلمات و عباراتی را

we've discussed today - starting with wanderlust

که امروز در موردشان بحث کرده‌ایم به خودمان یادآوری کنیم - با هوس سرگردانی شروع کنیم

- a strong desire to travel.

- میل شدید به سفر.

"Rob has wanderlust, he's never at home!"

"راب هوس سرگردانی دارد، او هرگز در خانه نیست!"

Rob: That's because I have a sense of adventure.

راب: این به این دلیل است که من حس ماجراجویی دارم.

That's the feeling of doing a new, exciting

این احساس انجام یک فعالیت جدید، هیجان انگیز

and sometimes dangerous activity.

و گاهی خطرناک است.

"Neil has no sense of adventure because he likes his

"نیل هیچ حس ماجراجویی ندارد، زیرا او دوست

holidays to be planned out with no surprises!"

دارد تعطیلاتش بدون غافلگیری برنامه ریزی شود!"

Neil: That's a little unfair Rob -

نیل: این کمی ناعادلانه است راب -

I just like to be 'holiday happy' - that's a term

من فقط دوست دارم "تعطیلات شاد"

I've just coined, which means used a word

باشم - این اصطلاحی است که من به تازگی ابداع کرده ام، به معنای استفاده از کلمه

or phrase that no one has used before.

یا عبارتی است که هیچ کس قبلاً استفاده نکرده است.

You can also say 'to coin a phrase' after using

همچنین می‌توانید پس از استفاده

an expression that is well known

از عبارتی که به خوبی شناخته شده است

and possibly used too much.

و احتمالاً بیش از حد استفاده شده است، بگویید «به‌سازی عبارت».

Rob: Next we heard hunch - that's an idea

راب: در مرحله بعد، قوز شنیدیم - این ایده ای است

you have based on feelings but there's no proof.

که شما بر اساس احساسات دارید، اما هیچ مدرکی وجود ندارد.

"I have a hunch Neil wants to go to the pub -

"احساس می کنم که نیل می خواهد به میخانه برود -

he's packing his bag!"

او در حال بسته بندی کیف خود است!"

Neil: Your hunch is correct Rob.

نیل: نظر شما درست است راب.

But not before we recap our next word

اما نه قبل از اینکه جذابیت کلمه بعدی خود را خلاصه کنیم

charm - that's part of the pleasure

- این بخشی از لذت

or enjoyment of something.

یا لذت از چیزی است.

"Part of the charm of going to the seaside

بخشی از جذابیت رفتن به کنار

is eating ice cream and walking down the pier."

دریا خوردن بستنی و قدم زدن در اسکله است.

Rob: And finally we heard on your doorstep

راب: و بالاخره در آستانه شما شنیدیم

- which means close to where you live.

- که به معنای نزدیک به محل زندگی شما است.

"There's a pub right on your doorstep,

"در آستانه شما یک میخانه وجود دارد،

so why don't you make the most of it!"

پس چرا از آن نهایت استفاده را نمی کنید!"

Neil: I intend to Rob but first let me to remind you

نیل: من قصد دارم راب کنم، اما اجازه دهید ابتدا به شما یادآوری کنم

that you can learn English with

که می توانید با

us at bbclearningenglish.com.

ما در bbclearningenglish.com انگلیسی یاد بگیرید.

That's it for today's 6 Minute English.

این برای 6 دقیقه انگلیسی امروز است.

We hope you enjoyed it.

امیدواریم از آن لذت برده باشید.

Bye for now.

Rob: Bye.

فعلا خداحافظ.

راب: خداحافظ.