BOX SET: 6 Minute English - 'Human Emotions' English mega-class! One hour of new vocabulary!

Hello.

Welcome to 6 Minute English, I'm Neil.

سلام.

به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید، من نیل هستم.

And I'm Sam.

و من سام هستم.

And we are sitting here in New Broadcasting House, in the middle of London.

و ما اینجا در New Broadcasting House، در وسط لندن نشسته ایم.

Would you say, Sam, that this is an isolated place?

آیا می گویی، سام، این یک مکان منزوی است؟

Oh no, not at all.

اوه نه، به هیچ عنوان.

Isolated means far away from other places and people.

منزوی یعنی دوری از مکان ها و افراد دیگر.

Does that mean then, do you think, that you can't be lonely here, with all these people

آیا این بدان معناست که فکر می‌کنی نمی‌توانی اینجا تنها باشی، با این همه آدم

around and all these things to do?

اطراف و همه این کارها؟

Ah, good question.

آه، سوال خوبی است.

آیا می توانید در میان جمعیت تنها باشید؟

Can you be lonely in a crowd?

Yes, of course, I think you can be because being lonely isn't about physical isolation.

بله، البته، فکر می‌کنم می‌توانید باشید، زیرا تنها بودن به معنای انزوای فیزیکی نیست.

I think you can be lonely anywhere if you feel that you are disconnected from the world

من فکر می کنم اگر احساس کنید که ارتباطتان با دنیای اطرافتان قطع شده است

around you, if you feel that no one understands you.

، اگر احساس کنید که هیچکس شما را درک نمی کند، می توانید در هر جایی تنها باشید. برای مثال،

اگر در انزوا و در انزوا در اسکاتلند زندگی می‌کنید ، مطمئنم که

If you are living happily in isolation in The Scottish Highlands, for example, I'm sure

you could feel lonely if you came here to London.

اگر به لندن بیایید، احساس تنهایی می‌کنید .

خوب، تنهایی موضوع امروز است.

Well, loneliness is today's topic.

بی بی سی به تازگی یک نظرسنجی بزرگ در مورد آن تکمیل کرده است که به زودی در مورد آن بیشتر خواهیم آموخت.

The BBC has just completed a big survey about it which we will learn more about shortly.

But first, of course, a question: Where is the most isolated inhabited place on the planet

اما در ابتدا، البته، یک سوال: منزوی ترین مکان مسکونی روی این سیاره کجاست

- by which I mean the place furthest away from anywhere else with the fewest people

- منظورم دورترین مکان از هر جای دیگری با کمترین جمعیت در

living there.

آن است.

Is it:

آیا این:

الف) ایستگاه مک مردو در قطب جنوب،

a) McMurdo Station in Antarctica

b) Siwa Oasis in Egypt's Western Desert, or is it

ب) واحه سیوا در صحرای غربی مصر، یا

c) the island of Tristan da Cunha in the South Atlantic

ج) جزیره تریستان دا کونا در اقیانوس اطلس جنوبی،

What do you think, Sam?

نظر شما چیست، سام؟

I've got absolutely no idea, so this is just a guess - I think it's the one in Antarctica.

من مطلقاً هیچ ایده ای ندارم، بنابراین این فقط یک حدس است - فکر می کنم در قطب جنوب است.

I'm going to go with that.

من با آن می روم.

خوب، پاسخ را بعداً در برنامه خواهیم داشت.

Well, we'll have the answer later on in the programme.

تنهایی به عنوان یک مشکل بزرگ برای سلامت روان مردم دیده می شود، به طوری

Loneliness is seen as a big problem for the mental health of the population, so much so

that the British government has a minister for loneliness.

که دولت بریتانیا وزیری برای تنهایی دارد.

اما کدام گروه سنی بیشتر از تنهایی رنج می برد.

But which age group suffers most from loneliness.

Here is a BBC report about the research.

در اینجا گزارش بی بی سی در مورد این تحقیق است.

یک کلیشه رایج وجود دارد که می گوید تنهایی فقط افراد مسن و منزوی را تحت تاثیر قرار می دهد.

There is a common stereotype that loneliness affects only the old and the isolated.

It does, but what this experiment also shows is that loneliness is felt throughout life.

دارد، اما آنچه این آزمایش نیز نشان می دهد این است که تنهایی در طول زندگی احساس می شود.

People aged between 16 and 24 experience loneliness more often and more intensely than any other

افراد 16 تا 24 ساله

بیشتر و شدیدتر از هر

age group.

گروه سنی دیگری احساس تنهایی می‌کنند.

So according to the research, Sam, which section of society is most affected by loneliness?

پس طبق تحقیقات سام کدام قشر از جامعه بیشتر تحت تاثیر تنهایی قرار می گیرند؟

This might be a surprise, but it's 16 to 24 year olds.

این ممکن است تعجب برانگیز باشد، اما برای افراد 16 تا 24 ساله است.

I was surprised by that because like many, I would've guessed that it was older people.

من از این موضوع شگفت زده شدم زیرا مانند بسیاری از افراد ، حدس می زدم که این افراد مسن تر هستند.

The reporter did say that that was a stereotype.

خبرنگار گفت که این یک کلیشه است.

کلیشه ربطی به موسیقی استریو ندارد ، اما اسمی است که ما برای توصیف

A stereotype is nothing to do with stereo music, but it's the noun we use to describe

a very simple and basic judgement of someone and their character and personality based

یک قضاوت بسیار ساده و اساسی در مورد شخصی و شخصیت و شخصیت او بر

on their age, nationality, profession and so on.

اساس سن، ملیت، حرفه و غیره استفاده می کنیم.

So a stereotype of British people is that we can't cook, we have bad teeth, we are very

بنابراین کلیشه ای از مردم بریتانیا این است که ما نمی توانیم آشپزی کنیم، دندان هایمان بد است، ما بسیار

reserved and never say what we mean.

محتاط هستیم و هرگز منظورمان را نمی گوییم.

I don't know what you mean, my cooking is wonderful, Sam.

نمی دانم منظورت چیست، آشپزی من فوق العاده است سام.

And the stereotype is that old people get lonely.

و کلیشه این است که افراد مسن تنها می شوند.

Much like the stereotypes of British people, this may be true in some cases - I've eaten

بسیار شبیه کلیشه‌های مردم بریتانیا، این ممکن است در برخی موارد درست باشد -

some of your home-cooked meals remember, Neil - but it's not true for the majority.

یادتان هست برخی از غذاهای خانگی شما را خورده‌ام، نیل - اما برای اکثریت اینطور نیست.

این جوانان هستند که بیشتر و شدیدتر احساس تنهایی می کنند .

It is young people who feel lonely more often and more intensely.

Intensely در اینجا به معنای شدید است.

Intensely here means strongly.

The feeling of loneliness is stronger in young people than older people.

احساس تنهایی در جوانان بیشتر از افراد مسن است.

The reporter goes on to give some explanation for why young people might be more lonely.

خبرنگار در ادامه توضیح می دهد که چرا جوانان ممکن است بیشتر تنها باشند.

محققان دانشگاه منچستر که داده‌ها را تجزیه و تحلیل کردند، پیشنهاد کردند احساس

Researchers from the University of Manchester who analysed the data, suggested feeling lonely

may plague the young because it's a time of identity change.

تنهایی ممکن است جوانان را آزار دهد زیرا زمان تغییر هویت است.

Figuring out your place in the world and of learning to regulate emotions.

تعیین موقعیت خود در جهان و یادگیری تنظیم احساسات.

او می گوید احساس تنهایی ممکن است جوانان را آزار دهد، منظورش در آنجا چیست؟

He says that feeling lonely may plague young people, what does he mean there?

If you are plagued by something, it means that it troubles you, it bothers you and not

اگر گرفتار چیزی شده اید، به این معنی است که شما را آزار می دهد، آزارتان می دهد و نه

just once, it's something that happens continually or repeatedly.

فقط یک بار، چیزی است که به طور مداوم یا مکرر اتفاق می افتد .

و او می گوید این ممکن است به این دلیل باشد که در آن سن ما هنوز در حال کشف جایگاه خود در

And he says this may be because at that age we are still figuring out our place in the

world.

جهان هستیم.

ما در تلاشیم تا دنیا و آنچه را که قرار است با زندگی خود انجام دهیم را درک کنیم.

We are trying to understand the world and what we are supposed to do with our lives.

He also suggests that younger people have not yet learned how to regulate their emotions,

او همچنین پیشنهاد می‌کند که افراد جوان هنوز یاد نگرفته‌اند که چگونه احساسات خود را تنظیم کنند،

which is another way of saying to control their emotions.

که روش دیگری برای کنترل احساسات است.

Right.

درست.

Time to review this week's vocabulary, but before that let's have the answer to the quiz.

زمان بررسی واژگان این هفته است، اما قبل از آن بیایید پاسخ مسابقه را داشته باشیم.

I asked: Where is the most isolated inhabited place on the planet?

پرسیدم: منزوی ترین مکان مسکونی روی کره زمین کجاست؟

Is it:

آیا این:

a) McMurdo Station in Antarctica

الف) ایستگاه مک مردو در قطب جنوب

b) Siwa Oasis in Egypt's Western Desert or

ب) واحه سیوا در صحرای غربی مصر یا

c) the island of Tristan da Cunha in the South Atlantic

ج) جزیره تریستان دا کونا در اقیانوس اطلس جنوبی

What did you say, Sam?

چه گفتی سام؟

I said a).

گفتم الف).

Well, I'm afraid to say the answer is actually c) the island of Tristan da Cunha in the South

خوب، من می ترسم بگویم که پاسخ در واقع ج) جزیره تریستان دا کونا در اقیانوس اطلس جنوبی است

Atlantic.

.

جمعیت آن کمتر از 300 نفر است و تنها با یک سفر 6 روزه با

It has a population of fewer than 300 and it's only accessible by a 6-day voyage by

ship from South Africa.

کشتی از آفریقای جنوبی قابل دسترسی است.

So not a popular place for a weekend break!

بنابراین مکان محبوبی برای تعطیلات آخر هفته نیست!

در واقع نه.

Indeed not.

Now it's time for a recap of our vocabulary.

حالا وقت آن است که واژگان خود را مرور کنیم.

The first word was isolated which Tristan da Cunha certainly is.

اولین کلمه منزوی شد که مطمئناً تریستان دا کونا همین است.

It means far away from other place and people.

یعنی دوری از مکان و مردم دیگر.

Then there was stereotype the noun for a simplistic view of person or group based on their nationality,

سپس یک اسم کلیشه ای برای یک

دیدگاه ساده از فرد یا گروه بر اساس ملیت،

age, profession and the like.

سن، حرفه و موارد مشابه وجود داشت.

Intensely means strongly.

شدید به معنای شدید.

Being plagued by something means it causes you problems and difficulties.

گرفتار شدن توسط چیزی به این معنی است که برای شما مشکلات و مشکلاتی ایجاد می کند.

If you are trying to figure something out, you are trying to understand it.

اگر در تلاش برای کشف چیزی هستید، در تلاش برای درک آن هستید.

And to regulate something means to control it.

و تنظیم کردن چیزی به معنای کنترل آن است.

Well, sadly, that's the end of the programme.

خب، متأسفانه، این پایان برنامه است.

Hopefully you won't feel too lonely without us, remember we are always here on Instagram,

امیدوارم بدون ما خیلی احساس تنهایی نکنید، به یاد داشته باشید که ما همیشه در اینستاگرام،

Facebook, Twitter, YouTube, our App and of course the website BBClearningenglish.com.

فیس بوک، توییتر، یوتیوب، برنامه ما و البته وب سایت BBClearningenglish.com اینجا هستیم.

See you soon.

به زودی میبینمت.

خداحافظ.

خدا حافظ!

Goodbye.

Bye!

Hello.

سلام.

Welcome to 6 Minute English, I'm Neil.

به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید، من نیل هستم.

This is the programme where in just six minutes we discuss an interesting topic and teach

این برنامه ای است که در آن تنها در شش دقیقه درباره یک موضوع جالب بحث می کنیم و

some related English vocabulary.

برخی از واژگان مرتبط انگلیسی را آموزش می دهیم.

And joining me to do this is Rob.

و راب به من می پیوندد تا این کار را انجام دهم.

Hello, Neil.

سلام نیل.

Now Rob, you seem like a happy chappy.

حالا راب، به نظر می رسد که شما یک شادی آور هستید.

What's the point of being miserable?

بدبخت بودن چه فایده ای دارد؟

Well, that are many things that could make you feel down in the dumps – a phrase that

خوب، اینها چیزهای زیادی هستند که می توانند باعث شوند در زباله دانی احساس ناراحتی کنید - عبارتی که

means 'unhappy' – but what are the things that keep you feeling happy, cheerful and

به معنای "ناشاد" است - اما چه چیزهایی باعث می شود احساس شادی، شادی و

صدای جیر جیر داشته باشید، راب؟

chirpy, Rob?

آخه خیلی چیزا مثل سالم بودن، دوستای خوب داشتن، ارائه اینجور برنامه ها

Oh, many things like being healthy, having good friends, presenting programmes like this

with you, Neil!

با تو نیل!

Of course – but we all have different ideas about what makes us happy – and that can

البته - اما همه ما نظرات مختلفی در مورد آنچه ما را خوشحال می کند - داریم و این می

vary from country to country and culture to culture.

تواند از کشوری به کشور دیگر و فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت باشد.

It's what we're talking about today – concepts of happiness.

این چیزی است که ما امروز در مورد آن صحبت می کنیم - مفاهیم شادی.

Now Neil, you could make us even happier if you gave us a really good question to answer.

حالا نیل، اگر یک سوال واقعا خوب به ما می دادی، می توانستی ما را خوشحال تر کنی.

Here it is.

ایناهاش.

Happiness is an emotion that actually gets measured.

شادی احساسی است که در واقع اندازه گیری می شود.

The World Happiness Report measures "subjective well-being" - how happy the people are, and

گزارش شادی جهانی "بهزیستی ذهنی" را اندازه گیری می کند - مردم چقدر خوشحال هستند و

why.

چرا.

But do you know, according to a United Nations agency report in 2017, which is the happiest

اما آیا می دانید طبق گزارش آژانس ملل متحد در سال 2017، شادترین

country on Earth?

کشور روی زمین کدام است؟

Is it… a) Norway

آیا این… الف) نروژ

b) Japan, or c) New Zealand?

ب) ژاپن، یا ج) نیوزلند؟

WeIl, I think they're all very happy places but the outdoor life of many New Zealanders

وایل، فکر می‌کنم همه آنها مکان‌های بسیار شادی هستند، اما زندگی در فضای باز بسیاری از نیوزلندی‌ها

must make New Zealand the happiest place.

باید نیوزلند را به شادترین مکان تبدیل کند.

OK, we'll see.

باشه، خواهیم دید.

I'll reveal the answer later on.

جواب را بعداً اعلام خواهم کرد.

But now back to our discussion about happiness around the world.

اما اکنون به بحث خود در مورد شادی در سراسر جهان بازگردیم.

Happiness can be hard to define.

تعریف شادی ممکن است سخت باشد.

Research has suggested that while personal feelings of pleasure are the accepted definition

تحقیقات نشان داده است که در حالی که احساس لذت شخصی تعریف پذیرفته شده

of happiness in Western cultures, East Asian cultures tend to see happiness as social harmony

از شادی در فرهنگ های غربی است، فرهنگ های آسیای شرقی تمایل دارند که شادی را به عنوان هماهنگی اجتماعی ببینند

and in some parts of Africa and India it's more about shared experiences and family.

و در برخی از مناطق آفریقا و هند بیشتر در مورد تجربیات مشترک و خانواده است.

این چیزی است که نویسنده و روزنامه نگار هلن راسل به آن نگاه کرده است - او

It's something author and journalist Helen Russell has been looking at – she's even

created an 'Atlas of Happiness'.

حتی یک "اطلس شادی" ایجاد کرده است.

Her research focused on the positive characteristics of a country's population – and guess which

تحقیقات او بر ویژگی‌های

مثبت جمعیت یک کشور متمرکز بود - و حدس بزنید

country she found to be one of the happiest?

که او یکی از شادترین کشورها را پیدا کرد؟

نیوزلند؟

New Zealand?

قطعا نه.

Actually no.

ژاپن بود.

It was Japan.

Here she is speaking on BBC Radio 4's Woman's Hour programme.

در اینجا او در برنامه ساعت زن رادیو بی بی سی 4 صحبت می کند.

چه مفهومی – یا باوری – این است که شادی را ترویج می کند؟

What concept – or belief – is it that promotes happiness?

Millennials and perhaps older people are better at remembering wabi-sabi – this traditional

هزاره‌ها و شاید افراد مسن‌تر در به یاد آوردن وابی سابی بهتر هستند - این

Japanese concept around celebrating imperfection, which I think is something so helpful these

مفهوم سنتی ژاپنی در مورد جشن گرفتن نقص، که فکر می‌کنم این روزها بسیار مفید است

days, especially for women – it's this idea that there is a beauty in ageing, it's to

، به‌ویژه برای زنان - این ایده است که زیبایی در پیری وجود دارد،

be celebrated rather than trying to disguise it, or trying to cover up the scars instead

باید جشن گرفته شود. به جای اینکه بخواهید آن را پنهان کنید یا بخواهید جای زخم ها

you gild them with kintsugi – if you break a pot instead of chucking it away, you mend

را بپوشانید، آنها را با کینتسوگی طلایی می کنید - اگر گلدانی را به جای جدا کردن آن بشکنید،

it with gold lacquer so the scars, rather than being hidden, are highlighted in pure

آن را با لاک طلا ترمیم می کنید تا جای زخم ها به جای پنهان شدن، برجسته شوند.

gold…

طلای خالص...

همه ما خطوط خنده داریم و به جای اینکه از آنها خجالت بکشیم، آنها چیزی

We all have laughter lines and rather than being ashamed of them, they're something to

be celebrated.

برای تجلیل هستند.

So in Japan, there is a belief that people should celebrate imperfection.

بنابراین در ژاپن این باور وجود دارد که مردم باید نقص را جشن بگیرند.

نقص یک عیب یا ضعف است.

Imperfection is a fault or weakness.

So rather than hiding something that's not perfect, we should celebrate it.

بنابراین به جای پنهان کردن چیزی که کامل نیست، باید آن را جشن بگیریم.

به عنوان مثال، پیر شدن چیزی نیست که از آن خجالت بکشید - چین و چروک یا خطوط خنده خود را پنهان نکنید

Getting old, for example, is not something to be ashamed of – don't hide your wrinkles

or laughter lines – these are the creases you get as you skin ages or even you get from

- اینها چین و چروک هایی هستند که با افزایش سن پوست یا حتی

smiling too much!

لبخند زدن بیش از حد دچار آن می شوید!

Rather than spending time being ashamed of our faults, we should accept what and who

به جای گذراندن وقت برای شرمساری از عیوب خود، باید آنچه را که هستیم و چه کسی

we are.

هستیم، بپذیریم.

This concept is something that Helen feels is particularly being celebrated by Millennials

این مفهوم چیزی است که هلن احساس می کند به ویژه توسط هزاره ها و افراد مسن جشن گرفته می شود

and older people.

.

Yes, and Helen compared this with the process of kintsugi – where the cracks or scars

بله، و هلن این را با فرآیند کینتسوگی مقایسه کرد - جایی که ترک ها یا زخم های

on broken pottery are highlighted with gold lacquer.

روی سفال های شکسته با لاک طلا برجسته می شوند .

This is called gilding.

به این می گویند تذهیب.

پس باید عیوب خود را برجسته کنیم.

So we should highlight our imperfections.

This concept is something that maybe English people should embrace more because according

این مفهوم چیزی است که شاید انگلیسی ها باید بیشتر از آن استقبال کنند زیرا طبق

to Helen Russell's research, they are not a very happy population.

تحقیقات هلن راسل، آنها جمعیت چندان شادی نیستند.

در اینجا او دوباره در برنامه ساعت زن بی بی سی صحبت می کند - او از چه کلمه ای

Here she is speaking on the BBC's Woman's Hour programme again – what word does she

use to describe people like me and you?

برای توصیف افرادی مانند من و شما استفاده می کند؟

In England what we have is 'jolly', which many of us now associate with this kind of

در انگلستان چیزی که ما داریم "شاد" است، که اکنون بسیاری از ما آن را با این نوع

'jolly hockey sticks' or maybe an upper-class thing but actually it's something that really

"چوب های هاکی شاد" یا شاید یک چیز سطح بالا مرتبط می کنیم، اما در واقع این چیزی است که واقعاً

plays through a lot of British culture in a way that we may not think of so much.

در بسیاری از فرهنگ بریتانیا نقش دارد، به گونه ای که ما شاید خیلی به آن فکر نکنم

So there's this sense that in a lot of our comedy, in a lot of our approach to life you

بنابراین این حس وجود دارد که در بسیاری از کمدی‌های ما، در بسیاری از رویکردهای ما به زندگی، شما

just sort of… you get out there, you go for a dog walk, you have a boiled egg and

به نوعی… بیرون می‌روید، برای سگ‌گردی می‌روید، یک تخم مرغ آب پز و

soldiers ['soldiers' in this case are small slices of toast that you can dip into your

سربازان ['سربازان' در این کار دارید. کیس تکه‌های کوچکی از نان تست است که می‌توانید در تخم‌مرغ‌تان فرو کنید

و بخورید]، و ما به نوعی به کارها ادامه می‌دهیم – این یک مکانیسم مقابله است،

egg and eat], and we do sort of get on with things – it's a coping mechanism, it's not

perfect but it's worked for many Brits for a while.

کامل نیست اما برای بسیاری از بریتانیایی‌ها برای مدتی کار می‌کند.

In the past we would use the phrase 'jolly hockey sticks' – a humorous phrase used

در گذشته از عبارت «چوب‌های هاکی شاد» استفاده می‌کردیم - عبارتی طنز که

to describe upper-class school girls' annoying enthusiasm.

برای توصیف شور و شوق آزاردهنده دختران کلاس‌های بالاتر استفاده می‌شود .

But Helen now thinks 'jolly' describes an attitude that is used as a coping mechanism

اما هلن اکنون فکر می‌کند که «لذت‌آمیز» نگرشی را توصیف می‌کند که به عنوان مکانیزم مقابله استفاده می‌شود

– that's something someone does to deal with a difficult situation.

– این کاری است که کسی برای مقابله با یک موقعیت دشوار انجام می‌دهد.

We smile, do everyday things – like walking the dog – and just get on with life.

ما لبخند می زنیم، کارهای روزمره را انجام می دهیم - مانند راه رفتن با سگ - و فقط به زندگی ادامه می دهیم.

حدس می‌زنم منظور او بدون شکایت ادامه دادن است.

I guess she means carry on without complaining.

Well, here's something to make you happy, Rob – the answer to the question I asked

خوب، این چیزی است که شما را خوشحال می کند، راب - پاسخ به سؤالی که

you earlier, which was: according to a United Nations agency report in 2017, which is the

قبلاً از شما پرسیدم، این بود: طبق گزارش آژانس سازمان ملل متحد در سال 2017،

happiest country on Earth?

شادترین کشور روی زمین کدام است؟

Is it… a) Norway

آیا این… الف) نروژ

b) Japan, or c) New Zealand?

ب) ژاپن، یا ج) نیوزلند؟

و من گفتم ج) نیوزلند.

And I said c) New Zealand.

The answer is a) Norway.

پاسخ الف) نروژ است.

The report has been published for the past five years, during which the Nordic countries

این گزارش در پنج سال گذشته منتشر شده است ، که طی آن کشورهای شمال اروپا

به طور مداوم بر رتبه های برتر تسلط داشته اند.

have consistently dominated the top spots.

OK, now it's time to remind ourselves of some of the vocabulary we've mentioned today.

خوب، اکنون وقت آن است که برخی از واژگانی را که امروز ذکر کردیم را به خود یادآوری کنیم.

We mentioned the phrase down in the dumps – which is an informal way of describing

ما عبارت پایین را در زباله ها ذکر کردیم - که روشی غیررسمی برای

the feeling of unhappiness, sometimes with no hope.

توصیف احساس ناراحتی است، گاهی اوقات بدون امید.

The next word was imperfection, which is a fault or weakness.

کلمه بعدی نقص بود که عیب یا ضعف است.

You won't find any imperfections in this programme, Rob!

هیچ نقصی در این برنامه پیدا نخواهید

کرد، راب!

Glad to hear it.

از شنیدن آن خوشحالم.

Maybe we should gild this script – to gild something is to cover it in a thin layer of

شاید باید این اسکریپت را طلاکاری کنیم - تذهیب چیزی به معنای پوشاندن آن در لایه نازکی از

gold.

طلا است.

We also heard about the word jolly which means 'cheerful and happy'.

ما همچنین در مورد کلمه jolly به معنای "شاد و شاد" شنیدیم.

And being jolly can be used as a coping mechanism - that's something someone does to deal with

و شاد بودن می تواند به عنوان یک مکانیسم مقابله استفاده شود - این کاری است که کسی برای مقابله با

a difficult situation.

یک موقعیت دشوار انجام می دهد.

If something doesn't go well, you just smile and carry on.

اگر چیزی خوب پیش نرفت، فقط لبخند بزنید و ادامه دهید.

Well, there's no need to do that in this programme.

خب، در این برنامه نیازی به انجام این کار نیست.

Now there's just time to remind you that we have a website with lots more learning English

اکنون فقط وقت آن است که به شما یادآوری کنیم که ما یک وب سایت داریم که محتوای انگلیسی یادگیری بیشتری

content.

دارد.

آدرس bbclearningenglish.com است.

The address is bbclearningenglish.com.

Thanks for joining us and goodbye.

ممنون که به ما پیوستید و خداحافظ.

خداحافظ!

Goodbye!

Hello.

سلام.

This is 6 Minute English, I'm Neil.

این 6 دقیقه انگلیسی است، من نیل هستم.

And I'm Rob.

و من راب هستم.

What do you remember of your teenage years?

از سال های نوجوانی خود چه خاطره ای دارید؟

Oh, I was a nightmare.

اوه من کابوس بودم

I was rude to my parents, always stayed out late, never did my homework, hung out with

من با پدر و مادرم بی ادب بودم، همیشه تا دیروقت بیرون می ماندم ، هیچ وقت تکالیفم را انجام نمی دادم، با

the wrong people and made lots of bad decisions.

افراد اشتباه معاشرت می کردم و تصمیمات بد زیادی می گرفتم.

تو چطور، نیل؟

How about you, Neil?

خب واقعا همینطوره

Well, much the same really.

مردم همیشه این را در مورد نوجوانان می گویند، اینطور نیست؟

People always say that about teenagers, don’t they?

That they go through a period where they are out of control and behave badly.

اینکه دوره ای را سپری می کنند که از کنترل خارج شده اند و بد رفتار می کنند.

اما ظاهراً تقصیر آنها نیست.

But apparently, it’s not their fault.

At least not directly.

حداقل نه مستقیم.

So whose fault is it?

پس تقصیر کیه؟

Our brains’, apparently.

ظاهراً مغز ما

Teenagers’ brains are still developing in areas that control behaviour, which could

مغز نوجوانان هنوز در مناطقی رشد می‌کند که رفتار را کنترل می‌کنند، که می‌تواند

mean that you can’t blame them for acting the way they do.

به این معنی باشد که نمی‌توانید آنها را به خاطر رفتارشان سرزنش کنید .

Before we find out more, let’s have our question.

قبل از اینکه بیشتر بدانیم، بیایید سوال خود را مطرح کنیم .

نوجوانان همیشه وجود داشته اند، اما اولین بار از چه زمانی کلمه "نوجوان" برای

There have always been teenagers, but when was the word ‘teenager’ first used to

refer to the 13 – 19 age group?

اشاره به گروه سنی 13 تا 19 استفاده شد؟

Was it:

آیا این بود:

الف) دهه 1920

a) the 1920s

b) the 1930s

ب) دهه 1930

c) the 1950s

ج) دهه 1950

Any ideas, Rob?

آیا نظری دارید، راب؟

Well, I think it came along around the time of rock and roll, so that would have made

خب، فکر می‌کنم در زمان راک اند رول به وجود آمد، بنابراین

it the 1950s.

آن را به دهه 1950 تبدیل می‌کرد.

That’s my guess.

این حدس من است.

I'll have the answer later in the programme.

پاسخ را بعداً در برنامه خواهم داشت.

Sarah-Jayne Blakemore from University College London specialises in the workings of the

سارا جین بلیکمور از دانشگاه کالج لندن در کارکرد

brain, particularly the teenage brain.

مغز، به ویژه مغز نوجوانان متخصص است.

Recently she was a guest on the BBC Radio programme, The Life Scientific.

او اخیرا مهمان برنامه رادیویی بی بی سی ، The Life Scientific بود.

او توضیح داد که درک اینکه مغز هنوز در طول سال های نوجوانی در حال رشد

She explained that the understanding that the brain is still developing during the teenage

years is quite new.

است کاملاً جدید است.

او می گوید اولین تحقیق چه زمانی منتشر شد؟

When does she say the first research came out?

The first study showing that the human brain undergoes this very substantial and significant

اولین مطالعه نشان می دهد که مغز انسان در طول دوران نوجوانی و تا دهه بیست دچار این رشد بسیار اساسی و قابل توجه می

development throughout adolescence and into the twenties; the first papers were published

شود . اولین مقالات

in the late 90s.

در اواخر دهه 90 منتشر شد.

Before that, and for example when I was at university, the dogma in the text books was

قبل از آن، و برای مثال زمانی که من در دانشگاه بودم، اصول جزمی در کتاب های درسی این بود

that the vast majority of brain development goes on in the first few years of life and

که اکثریت قریب به اتفاق رشد مغز در چند سال اول زندگی ادامه دارد و

nothing much changes after mid-childhood.

بعد از اواسط کودکی هیچ چیز تغییر چندانی نمی کند.

آن دگم کاملا نادرست است.

That dogma is completely false.

So when did the research into the teenage brain come out?

پس از چه زمانی تحقیقات در مورد مغز نوجوانان منتشر شد؟

Surprisingly, it wasn’t until the late 1990s.

با کمال تعجب، این تا اواخر دهه 1990 نبود.

This was when she said that the first papers on this subject were published.

این زمانی بود که او گفت که اولین مقالات در این زمینه منتشر شد.

Papers in this context means the results of scientific research which are published.

مقالات در این زمینه به معنای نتایج تحقیقات علمی است که منتشر می شود.

And she didn’t actually talk about teenagers, did she?

و او در واقع در مورد نوجوانان صحبت نکرد، درست است ؟

No, that’s right.

نه، درست است.

She talked about the period of adolescence.

او در مورد دوران نوجوانی صحبت کرد.

This noun, adolescence, is the period when someone is developing from a child into an

این اسم، نوجوانی، دوره‌ای است که فردی از کودکی به

adult and it more or less is the same as the teenage years.

بزرگسالی تبدیل می‌شود و کم و بیش مانند سال‌های نوجوانی است.

What I found interesting was that before the 1990s people believed something different

چیزی که برای من جالب بود این بود که قبل از دهه 1990، مردم چیز دیگری

about the way our brains develop.

در مورد نحوه رشد مغز ما باور داشتند.

Yes, Professor Blakemore said that the dogma had been that our brains are mostly fully

بله، پروفسور بلیکمور گفت که عقیده این بود که مغز ما عمدتاً

developed in early childhood, long before adolescence.

در اوایل کودکی، مدتها قبل از نوجوانی، کاملاً رشد کرده است .

Dogma is a word used to describe a strong belief that people are expected to accept

دگما کلمه ای است که برای توصیف یک باور قوی استفاده می شود که انتظار می رود مردم آن را

as true.

به عنوان واقعی بپذیرند.

بنابراین مغز ما هنوز خیلی دیرتر از آنچه در ابتدا تصور می شد در حال رشد است.

So our brains are still developing much later than was originally thought.

این به ما در مورد رفتار نوجوانان چه می گوید؟

What does this tell us about teenage behaviour?

Of particular interest is an important part of the brain called the prefrontal cortex.

بخش مهمی از مغز به نام قشر جلوی مغز بسیار جالب توجه است.

Here is Professor Blakemore again.

اینجا دوباره پروفسور بلیکمور است.

What excuse can she give for teenagers who don’t get their homework done in time?

چه بهانه ای می تواند برای نوجوانانی که تکالیف خود را به موقع انجام نمی دهند، بیاورد؟

The prefrontal cortex is the part of the brain right at the front, just behind the forehead

قشر جلوی مغز قسمتی از مغز است که درست در جلو، درست در پشت پیشانی

and it’s involved in a whole range of very high-level cognitive tasks such as decision

قرار دارد و درگیر طیف وسیعی از وظایف شناختی سطح بالا مانند تصمیم

making and planning - we know that this region is undergoing very very large amounts of development

گیری و برنامه ریزی است - ما می دانیم که این ناحیه

در حال انجام مقادیر بسیار بسیار زیادی است. رشد

during the adolescent years.

در سالهای نوجوانی

And so in terms of the expectations that we place on teenagers to, for example, plan their

و بنابراین، از نظر انتظاراتی که از نوجوانان داریم تا مثلاً برای تکالیف خود برنامه ریزی کنند

homework, it might be too much given that we know that the region of the brain that

، ممکن است با توجه به اینکه می دانیم ناحیه ای از مغز که به

critically involved in planning is not developed yet.

طور انتقادی در برنامه ریزی نقش دارد هنوز توسعه نیافته است، ممکن است خیلی زیاد باشد.

So the prefrontal cortex is important in cognitive tasks.

بنابراین قشر جلوی مغز در کارهای شناختی مهم است .

What are those, Rob?

آن ها چیست، راب؟

A cognitive task is one that requires conscious thinking and processing, such as making decisions

یک کار شناختی، کاری است که نیاز به تفکر و پردازش آگاهانه دارد، مانند تصمیم گیری

and planning.

و برنامه ریزی.

It doesn’t happen automatically, you have to think about it.

این به طور خودکار اتفاق نمی افتد، شما باید در مورد آن فکر کنید.

So in the adolescent years this part of the brain is not fully developed.

بنابراین در سالهای نوجوانی این قسمت از مغز به طور کامل رشد نکرده است.

Note the adjective form here of the noun we had earlier adolescence.

به شکل صفت اسمی که در سنین نوجوانی قبل داشتیم توجه کنید.

So this gives a good excuse for not doing your homework!

پس این بهانه خوبی برای انجام ندادن تکالیف می دهد!

Ha, ha, I wish I’d known that.

ها، ها، کاش می دانستم.

I used to say that I’d left my homework on the bus or that the dog had eaten it.

می‌گفتم تکالیفم را در اتوبوس گذاشته‌ام یا سگ آن را خورده است.

Now I could say, "Sorry sir, my brain isn’t developed enough for the cognitive task of

حالا می‌توانم بگویم، "ببخشید قربان، مغز من برای انجام وظیفه شناختی

planning my homework".

برنامه ریزی تکالیفم به اندازه کافی رشد نکرده است".

Yes, I’m sure that would work!

بله، من مطمئن هستم که کار می کند!

Before we wrap up, time to get the answer to this week’s question.

قبل از پایان، زمان دریافت پاسخ سوال این هفته است.

I asked when was the word ‘teenager’ first used to refer to the 13 – 19 age group?

پرسیدم اولین بار چه زمانی کلمه "نوجوان" برای اشاره به گروه سنی 13 تا 19 استفاده شد؟

Was it:

گفتید:

الف) دهه 1920

a) the 1920s

b) the 1930s

ب) دهه 1930

c) the 1950s

ج) دهه 1950

Rob, you said?

راب؟

I guessed c) 1950s

من حدس زدم ج) دهه

The answer is actually b) the 1930s.

1950 پاسخ در واقع ب) دهه 1930 است.

خیلی خوبه اگه میدونستی

Very well done if you knew that.

Now a quick review of today’s vocabulary.

اکنون مروری سریع بر واژگان امروزی.

نوجوانی اسم دوره تغییر از کودک به بزرگسال و

Adolescence is the noun for the period of change from child to adult and the adjective

is adolescent – this same word is also the noun for someone who is in that teenage period.

صفت نوجوان است - همین کلمه اسم کسی است که در آن دوره نوجوانی است.

So an adolescent might be responsible for adolescent behaviour in his or her adolescence.

بنابراین یک نوجوان ممکن است مسئول رفتار نوجوان در دوران نوجوانی خود باشد.

Exactly.

دقیقا.

Papers is the word for published scientific research.

مقاله واژه تحقیقات علمی منتشر شده است.

Dogma is strongly held beliefs that are not challenged.

جزم اعتقادی قوی است که به چالش کشیده نمی شود.

The prefrontal cortex is an important part of the brain which deals with cognitive tasks.

قشر جلوی مغز بخش مهمی از مغز است که با وظایف شناختی سروکار دارد.

And cognitive tasks are mental processes that require active thought and consideration,

و وظایف شناختی فرآیندهای ذهنی هستند که نیاز به تفکر و توجه فعال دارند،

such as planning and making decisions.

مانند برنامه ریزی و تصمیم گیری.

Well, my decision-making skills tell me that it’s time to finish.

خوب، مهارت‌های تصمیم‌گیری من به من می‌گوید که زمان آن فرا رسیده است.

Well, your skills are working well Neil.

خوب، مهارت های شما خوب کار می کند نیل.

We may be going now but you don't need to – you can listen or watch us again and find

ما ممکن است اکنون برویم، اما شما نیازی به این کار ندارید - می‌توانید دوباره به ما گوش دهید یا تماشا کنید و

lots more learning English materials on our social media platforms.

مطالب بیشتری برای یادگیری انگلیسی در پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی ما بیابید.

You can also visit our website at bbclearningenglish.com.

همچنین می‌توانید از وب‌سایت ما در bbclearningenglish.com دیدن کنید.

See you soon, goodbye.

به زودی می بینمت، خداحافظ.

خدا حافظ!

Bye!

Hello.

This is 6 Minute English from BBC Learning English.

سلام.

این 6 دقیقه انگلیسی از BBC Learning English است.

I’m Neil.

من نیل هستم

و من سام هستم

And I’m Sam.

سام راحت گریه میکنی؟

Do you cry easily, Sam?

I mean, when was the last time you cried?

یعنی آخرین باری که گریه کردی کی بود؟

Let me think…

اجازه دهید فکر کنم...

Last week watching a movie, probably.

هفته گذشته احتمالاً یک فیلم تماشا کردم.

I was watching a really dramatic film and in one scene, the heroine gets separated from

در حال تماشای یک فیلم واقعاً دراماتیک بودم و در یک صحنه، قهرمان از فرزندانش جدا می شود

her children.

.

I just burst out crying.

فقط زدم زیر گریه

How about you Neil - when was the last time you cried?

نیل تو چطور - آخرین باری که گریه کردی کی بود؟

Men don’t cry, Sam.

مردها گریه نمی کنند، سام.

Come on, Neil!

بیا نیل!

این کمی کلیشه ای است، اینطور نیست؟ - این ایده که مردان احساسات خود را نشان نمی دهند

That’s a bit stereotypical, isn’t it? – the idea that men don’t show their emotions

and women cry all the time.

و زنان همیشه گریه می کنند.

Well, that’s an interesting point, Sam, because in today’s programme we’re discussing

خوب، این نکته جالبی است، سام، زیرا در برنامه امروز ما درباره گریه کردن صحبت می کنیم

crying.

.

ما دلایل گریه کردنمان را بررسی خواهیم کرد و به برخی از

We’ll be investigating the reasons why we cry and looking at some of the differences

between men and women and between crying in public and in private.

تفاوت‌های زن و مرد و بین گریه کردن در جمع و در خلوت نگاه خواهیم کرد.

And of course, we’ll be learning some related vocabulary along the way.

و البته، ما در طول مسیر واژگان مرتبط را یاد خواهیم گرفت.

I guess it’s kind of true that women do cry more than men.

من حدس می‌زنم این درست است که زنان بیشتر از مردان گریه می‌کنند.

مردم اغلب فکر می‌کنند که گریه فقط مربوط به احساسات دردناک است، اما ما همچنین برای نشان دادن شادی و

People often think crying is only about painful feelings but we also cry to show joy and when

we are moved by something beautiful like music or a painting.

وقتی تحت تأثیر چیزی زیبا مانند موسیقی یا نقاشی قرار می‌گیریم، گریه می‌کنیم.

So, maybe women are just more in touch with their feelings and that’s why they cry more.

بنابراین، شاید زنان بیشتر با احساسات خود در ارتباط هستند و به همین دلیل است که بیشتر گریه می کنند.

خب در واقع سام، این من را به سوال مسابقه ما می رساند.

Well actually, Sam, that brings me to our quiz question.

According to a study from 2017 conducted in the UK, on average, how many times a year

طبق یک مطالعه در سال 2017 که در بریتانیا انجام شد ، زنان به طور متوسط ​​چند بار در سال

do women cry?

گریه می کنند؟

آیا این است: الف) 52

Is it: a) 52

ب) 72، یا ج) 102

b) 72, or c) 102

Hmm, it's a tricky question, Neil.

هوم، این یک سوال دشوار است، نیل.

I mean, there are so many different reasons why people cry.

منظورم این است که دلایل مختلفی برای گریه افراد وجود دارد.

And what makes me cry might make someone else laugh.

و چیزی که مرا به گریه می‌اندازد ممکن است دیگران را بخنداند.

I think some of my female friends probably cry around once a week, so I‘ll guess the

فکر می‌کنم برخی از دوستان زن من احتمالاً هفته‌ای یک‌بار گریه می‌کنند، بنابراین حدس می‌زنم

answer is a) 52.

پاسخ این است: a) 52.

OK, Sam.

We’ll find out later if you were right.

باشه، سام.

بعداً متوجه می شویم که آیا شما درست می گویید.

Now, while it may be true that men cry less often, it also seems that they feel less embarrassed

اکنون، اگرچه ممکن است درست باشد که مردان کمتر گریه می‌کنند

، اما به نظر می‌رسد که

about crying in public.

از گریه کردن در جمع کمتر احساس خجالت می‌کنند.

This may be because of differences in how men and women think others will view their

این ممکن است به دلیل تفاوت در نحوه نگرش مردان و زنان به

public displays of emotion.

نمایش عمومی احساسات آنها باشد.

Here’s BBC Radio 4’s Woman’s Hour speaking to therapist Joanna Cross about the issue

در اینجا ساعت زن رادیو بی‌بی‌سی 4 با درمانگر جوانا کراس درباره

of crying at work.

موضوع گریه در محل کار صحبت می‌کند.

Let’s take the workplace.

If you’ve got somebody who seems to cry regularly, I think that’s not helpful for

بیایید محل کار را بگیریم.

اگر فردی دارید که به نظر می رسد مرتب گریه می کند، فکر می کنم این برای آن فرد مفید نیست

the individual because then if they cry over something that really is important to them,

، زیرا اگر برای چیزی که واقعاً برایشان مهم است گریه کند

، ممکن است آنقدر جدی گرفته نشود - یا برچسبی دریافت کنند.

they might not be taken so seriously - or they get a label.

But I do think crying is often a build-up of frustration and undealt-with situations

اما من فکر می‌کنم که گریه کردن اغلب به‌عنوان انباشته‌ای از ناامیدی و موقعیت‌هایی است که به آن‌ها رسیدگی نمی‌شود

and it’s a bit of a final straw moment.

و این یک لحظه آخر است.

So people who regularly cry at work risk not being taken seriously – not being treated

بنابراین افرادی که به طور مرتب در محل کار گریه می کنند، در معرض خطر جدی قرار نگرفتن هستند - با آنها به

as deserving attention or respect.

عنوان شایسته توجه یا احترام رفتار نمی شود.

And they might even get a label – become thought of as having a particular character

و حتی ممکن است یک برچسب دریافت کنند - به عنوان یک شخصیت خاص تصور شود که

whether that’s true or not.

آیا این درست است یا نه.

Here’s Joanna Cross again:

دوباره جوآنا کراس:

You build up your resentments, your lack of boundaries, not being able to say ‘no’

عصبانیت‌های خود را افزایش می‌دهید، محدودیت‌های خود را نداشتید، نمی‌توانید «نه» بگویید

and then somebody says, ‘Can you go and make a cup of tea?’ and you suddenly find

و سپس یکی می‌گوید: «می‌توانی بروی و یک فنجان چای درست کنی؟» و ناگهان

گریه می‌کنی.

yourself weeping.

و همه می گویند، "چه مشکلی با او دارد؟"

And everybody says, ‘What’s wrong with her?’

but actually that’s often a backlog of situations.

اما در واقع این اغلب موقعیت های عقب افتاده است.

So, a common reason for crying at work seems to be a build-up of resentments - feelings

بنابراین، به نظر می رسد یک دلیل رایج برای گریه در محل کار ، ایجاد رنجش است -

of anger when you think you have been treated unfairly or have been forced to accept something

احساس خشم زمانی که فکر می کنید با شما ناعادلانه رفتار شده یا مجبور شده اید چیزی را بپذیرید که

you don’t like.

دوست ندارید.

زمانی که این احساسات به آنها رسیدگی نشود، می‌تواند عقب ماندگی ایجاد کند - انباشته‌ای از مسائلی

When left undealt with, these feelings can create a backlog - an accumulation of issues

that you should have dealt with before but didn’t.

که قبلاً باید با آن‌ها برخورد می‌کردید، اما نکردید.

Right.

درست.

و سپس، همانطور که جوانا می‌گوید، یکی از شما می‌خواهد کاری بسیار ساده و آسان انجام دهید،

And then, like Joanna says, someone asks you to do something very simple and easy, like

make a cup of tea, and you start weeping – another word for crying.

مثلاً یک فنجان چای درست کنید، و شما شروع به گریه می‌کنید - کلمه دیگری برای گریه کردن.

That’s a good example of a final straw moment, a term which comes from the expression, ‘The

این یک مثال خوب از لحظه آخر کاه است ، اصطلاحی که از عبارت «

straw that broke the camel’s back’.

نی که کمر شتر را شکست» آمده است.

The final straw means a further problem which itself might be insignificant but which finally

کاه نهایی به معنای مشکل دیگری است که ممکن است خود ناچیز باشد، اما در نهایت

makes you want to give up.

باعث می شود که شما بخواهید تسلیم شوید.

I hope this programme won’t be the final straw for us, Sam.

امیدوارم این برنامه برای ما آخرین نیش نباشد، سام.

I doubt it, Neil.

من شک دارم، نیل.

The only time I cry at work is when you used to bring in your onion sandwiches for lunch.

تنها زمانی که سر کار گریه می کنم زمانی است که شما برای ناهار ساندویچ پیاز خود را می آورید.

In fact, I can feel a tear rolling down my cheek right now…

در واقع، می توانم احساس کنم قطره اشکی روی گونه ام می ریزد...

Ah, so that counts as one of your cries, Sam.

آه، این به عنوان یکی از گریه های تو به حساب می آید، سام.

Remember, I asked you on average how many times a year women in the UK cry – and you

به یاد داشته باشید، من از شما پرسیدم که زنان در بریتانیا به طور متوسط ​​چند بار در سال گریه می کنند - و شما

said?

گفتید؟

گفتم الف) 52.

I said a) 52.

Well, don’t cry when I tell you that you were wrong.

خوب، وقتی به شما می گویم اشتباه می کنید گریه نکنید.

The actual answer was c) 72 times a year.

پاسخ واقعی ج) 72 بار در سال بود.

Which on average is more than men, but less than parents of new-born babies, both mothers

که به طور متوسط ​​بیشتر از مردان است، اما کمتر از والدین نوزادان تازه متولد شده اعم از مادر

and fathers.

و پدر است.

They cry almost as much as their babies!

آنها تقریباً به اندازه نوزادانشان گریه می کنند!

Today, we’ve been talking about crying – or weeping, as it’s sometimes called.

امروز، ما در مورد گریه صحبت می کنیم - یا گریه، همانطور که گاهی اوقات به آن گفته می شود.

افرادی که اغلب در محل کار گریه می کنند، در معرض خطر جدی قرار نگرفتن هستند - به عنوان

People who often cry at work risk not being taken seriously – not treated as deserving

of attention or respect.

شایسته توجه یا احترام تلقی نمی شوند.

This means they might get a label – becoming known as someone with a particular kind of

این بدان معنی است که آنها ممکن است یک برچسب دریافت کنند - به عنوان فردی با نوع خاصی از

شخصیت شناخته شوند، حتی اگر این موضوع درست نباشد.

personality, even though that may not be true.

But crying is also a healthy way of expressing emotions.

اما گریه کردن نیز راهی سالم برای بیان احساسات است.

It can help deal with resentments – feelings of anger that you have been treated unfairly.

این می تواند به مقابله با رنجش ها کمک کند - احساس خشم که با شما ناعادلانه رفتار شده است.

If we don’t deal with these feelings in some way, they can grow into a backlog – an

اگر به نحوی با این احساسات مقابله نکنیم ، می‌توانند به عقب ماندگی تبدیل شوند -

accumulation of unresolved issues that you now need to deal with.

انباشته‌ای از مسائل حل‌نشده که اکنون باید با آن‌ها مقابله کنید.

And if you don’t deal with them, you might become a ticking bomb waiting to explode.

و اگر با آنها مقابله نکنید، ممکن است تبدیل به بمبی شوید که منتظر انفجار است.

Then anything someone says to you can become the final straw – the last small problem

سپس هر چیزی که کسی به شما بگوید می تواند به آخرین نیش تبدیل شود - آخرین مشکل کوچکی

which makes you want to give up and maybe start crying.

که باعث می شود بخواهید تسلیم شوید و شاید شروع به گریه کنید.

What’s the matter, Neil?

قضیه چیه نیل؟

چیزی بود که گفتم؟

Was it something I said?

No, Sam – I’m crying because it’s the end of the programme!

نه، سام - من دارم گریه می کنم چون این پایان برنامه است!

Ahh, don’t worry because we’ll be back soon for another edition of 6 Minute English.

آه، نگران نباشید زیرا ما به زودی برای نسخه دیگری از 6 دقیقه انگلیسی باز خواهیم گشت.

But bye for now.

اما فعلا خداحافظ

خدا حافظ.

Bye.

سلام و به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید.

Hello and welcome to 6 Minute English.

من نیل هستم.

I'm Neil.

و من دن هستم.

And I'm Dan.

حالا، دن، آیا تا به حال احساس ناخوشایندی دارید؟

Now then, Dan, do you ever feel awkward?

Awkward?

بی دست و پا - به شکلی نامناسب؟

Yes, feeling uncomfortable, embarrassed or self-conscious in a social situation where

بله، احساس ناراحتی، خجالت یا خودآگاهی در یک موقعیت اجتماعی که

something isn’t quite right.

چیزی کاملاً درست نیست.

Sometimes.

I remember always feeling very awkward watching TV with my parents if there was an explicit

گاهی.

به یاد دارم که اگر یک صحنه عاشقانه صریح وجود داشت، همیشه هنگام تماشای تلویزیون با پدر و مادرم احساس ناخوشایندی داشتم

love scene.

.

You know, people canoodling.

می دانید، مردم در حال قاطی کردن هستند.

Oh yes, me too!

اوه بله، من هم همینطور!

And that feeling of awkwardness is what we are looking at in today's 6 Minute English,

و این احساس ناهنجاری چیزی است که ما در انگلیسی 6 دقیقه ای امروز به آن نگاه می کنیم،

and how it is all connected to social rules.

و اینکه چگونه همه آن با قوانین اجتماعی مرتبط است.

Social rules are the unspoken rules which we follow in everyday life - the way we interact

قوانین اجتماعی قوانین ناگفته ای هستند که ما در زندگی روزمره از آنها پیروی می کنیم - نحوه تعامل ما

with other people and particularly with strangers.

با افراد دیگر و به ویژه با غریبه ها.

Yes.

آره.

برای مثال، اگر در ایستگاه اتوبوس منتظر هستید ، صحبت درباره آب و هوا

For example, if you’re waiting at a bus stop, it’s OK to talk about the weather

to a stranger.

با یک غریبه مشکلی ندارد.

But it would be very awkward if you broke that social rule by asking them about, oh

اما اگر شما این قاعده اجتماعی را زیر پا بگذارید و از آنها بپرسید

I don't know, how much money they earned.

که نمی دانم چقدر پول به دست آورده اند.

Oh yes, that would be wrong, wouldn't it?

اوه بله، این اشتباه است، اینطور نیست؟

And we’ll find out about another awkward situation on the underground railway later

و ما در مورد وضعیت ناخوشایند دیگری در راه آهن زیرزمینی بعداً

in the programme.

در برنامه خواهیم فهمید.

هر چند قبل از آن، یک مسابقه.

Before that though, a quiz.

کدام شهر قدیمی ترین راه آهن زیرزمینی را دارد؟

Which city has the oldest underground railway?

Is it:

آیا این است:

a) London

الف) لندن

b) New York or

ب) نیویورک یا

c) Tokyo

ج) توکیو

Aha!

آها!

Well, I’m pretty confident about this!

خوب، من در این مورد کاملاً مطمئن هستم!

I think it’s London.

فکر کنم لندن باشه

Well, I’ll have the answer later in the programme.

خب، جواب را بعداً در برنامه خواهم داشت .

Dr Raj Persuad is a psychologist.

دکتر راج پرسواد یک روانشناس است.

او مهمان برنامه جدی رادیویی بی بی سی بود .

He was a guest on the BBC radio programme Seriously.

He was talking about social rules.

او از قوانین اجتماعی صحبت می کرد.

How does he say they affect our lives?

او می گوید که آنها چگونه روی زندگی ما تأثیر می گذارند؟

چگونه بفهمیم که قوانین اجتماعی ضمنی که بر رفتار ما حاکم است چیست؟

How do we understand what the implicit social rules are that govern our behaviour?

They're so implicit.

آنها خیلی ضمنی هستند.

They're so almost invisible - yet we all obey them - i.e. they're massively powerful that

آنها تقریباً نامرئی هستند - با این حال همه ما از آنها اطاعت می کنیم - یعنی بسیار قدرتمند

the only way to get at them, because you couldn't use an MRI brain scanner or a microscope…

هستند و تنها راه رسیدن به آنهاست، زیرا نمی توانید از اسکنر مغزی MRI یا میکروسکوپ استفاده کنید

What's the tool you would use to illuminate the social rules that actually govern our

... ابزاری که برای روشن کردن استفاده می کنید چیست؟ قوانین اجتماعی که در واقع بر زندگی ما حاکم است

lives?

؟

How do they affect our lives?

چگونه بر زندگی ما تأثیر می گذارند؟

He says that they govern our behaviour, they govern our lives – this means that they

او می گوید که آنها بر رفتار ما حکومت می کنند، آنها بر زندگی ما حکومت می کنند - این بدان معنی است که آنها

'control' our lives.

زندگی ما را "کنترل" می کنند.

They 'rule' our lives.

آنها بر زندگی ما "حکومت" می کنند.

What’s interesting is that he says these social rules are implicit.

جالب اینجاست که او می گوید این قوانین اجتماعی ضمنی هستند.

They are not written down anywhere.

جایی نوشته نشده اند.

They are unspoken but understood.

ناگفته هستند اما درک می شوند.

If they are unspoken and not written down, how can scientists and sociologists study

اگر ناگفته هستند و مکتوب نمی شوند، دانشمندان و جامعه شناسان چگونه می توانند

them?

آنها را مطالعه کنند؟

چگونه می توانند از آنها مطلع شوند؟

How can they find out about them?

They need a way to illuminate the rules.

آنها به راهی برای روشن کردن قوانین نیاز دارند.

This means a way of shining a metaphorical light on them to see what they are.

این به معنای راهی برای تابش نور استعاری بر آنها است تا ببینند چه هستند.

Here’s Dr Persaud again.

اینجا دوباره دکتر پرسود است.

How do we understand what the implicit social rules are that govern our behaviour?

چگونه بفهمیم که قوانین اجتماعی ضمنی که بر رفتار ما حاکم است چیست؟

They're so implicit.

آنها خیلی ضمنی هستند.

They're so almost invisible - yet we all obey them i.e. they're massively powerful that

آنها تقریباً نامرئی هستند - با این حال همه ما از آنها اطاعت می کنیم، یعنی آنها بسیار قدرتمند

the only way to get at them, because you couldn't use an MRI brain scanner or a microscope…

هستند و تنها راه رسیدن به آنها است، زیرا نمی توانید از اسکنر مغزی MRI یا میکروسکوپ استفاده کنید

... ابزاری که برای روشن کردن نور استفاده می کنید چیست؟ قوانین اجتماعی که در واقع بر زندگی ما حاکم است

What's the tool you would use to illuminate the social rules that actually govern our

lives?

؟

یکی از راه های پی بردن به یک قانون، شکستن آن است.

One way to find out about a rule is to break it.

Another word for 'break' when we're talking about rules is breach and breaching experiments

کلمه دیگری برای «شکستن» وقتی در مورد قوانین صحبت می کنیم، نقض است و آزمایش های نقض

were used to learn about social rules.

برای یادگیری قوانین اجتماعی استفاده می شود.

Here's Dr Persaud describing one of those experiments.

در اینجا دکتر Persaud یکی از آن آزمایش ها را توصیف می کند.

You breached the social rule on purpose.

شما عمدا قانون اجتماعی را زیر پا گذاشتید.

So a classic one – people would go into the Metro, the underground railway – Tube

بنابراین یک کلاسیک - مردم به مترو، راه‌آهن زیرزمینی - تیوب

– and there'd be only one person sitting in a carriage.

- می‌روند و تنها یک نفر در واگن می‌نشیند.

می رفتی کنار آن آدم می نشستی.

You would go and sit next to that person.

And if that led to awkwardness or discomfort, where the person got off the tube stop immediately,

و اگر این منجر به ناهنجاری یا ناراحتی می‌شد،

در جایی که فرد بلافاصله از لوله خارج شد،

you had discovered a social rule.

شما یک قانون اجتماعی را کشف کرده‌اید.

So, what was the experiment?

بنابراین، آزمایش چه بود؟

Well, quite simply, find a nearly empty train carriage and then go and sit right next to

خب، خیلی ساده، یک واگن قطار تقریباً خالی پیدا کنید و سپس بروید و به

someone rather than a distance away.

جای دورتر، درست در کنار کسی بنشینید.

اگر آن شخص احساس ناراحتی یا ناخوشایندی می کند، و این چیزی است که می توانید

If that person then feels uncomfortable or awkward, and that's something you can tell

by watching their behaviour – for example, do they change seat, move carriage or get

با تماشای رفتار او متوجه شوید - برای مثال، آیا صندلی را عوض می کند، واگن را جابجا می کند یا

off the train completely?

به طور کامل از قطار پیاده می شود؟

If they do, then you know you’ve discovered a rule.

اگر آنها این کار را انجام دهند، پس می دانید که یک قانون را کشف کرده اید .

بنابراین شما با شکستن یا زیر پا گذاشتن آن یک قانون پیدا می کنید .

So you find a rule by breaking it or breaching it.

OK, time to review our vocabulary, but first, let’s have the answer to the quiz question.

خوب، وقت آن است که دایره لغات خود را مرور کنیم، اما ابتدا، بیایید پاسخ سوال مسابقه را داشته باشیم.

I asked which city has the oldest underground railway.

پرسیدم کدام شهر قدیمی ترین راه آهن زیرزمینی را دارد ؟

Is it:

آیا این است:

الف) لندن

a) London

ب) نیویورک و

b) New York and

ج) توکیو

c) Tokyo

دن، شما کاملاً مطمئن بودید.

Dan, you were pretty confident.

I was!

من بودم!

گفتم لندن، اما الان دارم فکر دومی می کنم .

I said London, but now I’m having second thoughts.

I think it might be New York.

فکر کنم شاید نیویورک باشه

Oh…

اوه...

That's a little bit awkward, isn't it?

این کمی ناجور است، اینطور نیست؟

خوب، لندن است، پس نمی دانم حق با شماست یا اشتباه!

Well, it is London, so I don't know if you're right or wrong!

I feel a bit uncomfortable now.

الان کمی احساس ناراحتی می کنم.

The facts are that London opened in 1863.

واقعیت این است که لندن در سال 1863 افتتاح شد.

New York was 1904 and Tokyo, 1927.

نیویورک سال 1904 و توکیو، 1927 بود.

Well done, and extra bonus points if you knew any of those dates.

آفرین، و اگر هر یک از این تاریخ ها را می دانستید، امتیاز اضافی بیشتری دارید .

Now it's time for our vocabulary.

حالا نوبت به واژگان ما رسیده است.

I hope it doesn’t make you feel awkward, but you can you start, Dan?

امیدوارم این کار باعث ناراحتی شما نشود، اما می توانید شروع کنید، دن؟

Of course!

البته!

And the adjective awkward, and its noun awkwardness, are on our list for today.

و صفت awkward، و اسم آن awkwardness

، در لیست امروز ما هستند.

They mean 'an uncomfortable feeling in a social situation'.

آنها به معنای "احساس ناراحت کننده در یک موقعیت اجتماعی" هستند.

This is all connected with the idea of social rules – unspoken, but well-known rules which

همه اینها با ایده قوانین اجتماعی مرتبط است - قوانین ناگفته اما شناخته شده ای که

we follow in daily life to avoid awkward situations.

ما در زندگی روزمره از آنها پیروی می کنیم تا از موقعیت های ناخوشایند اجتناب کنیم.

The rules, as Neil said, are not spoken and they are not written down but we know them

همانطور که نیل گفت قوانین گفته نمی شوند و نوشته نمی شوند اما ما آنها را می دانیم

and understand them.

و درک می کنیم.

They are implicit.

ضمنی هستند.

And these implicit rules govern our lives.

و این قوانین ضمنی بر زندگی ما حاکم است.

The verb govern means to 'control and rule'.

فعل حکومت به معنای «کنترل و حکومت کردن» است.

To see something clearly, either in reality or metaphorically, you need to put some light

برای اینکه چیزی را به وضوح ببینید، چه در واقعیت یا به صورت استعاری، باید کمی

on it.

روی آن روشن کنید.

You need to illuminate it.

شما باید آن را روشن کنید.

And that was the next of our words, the verb illuminate.

و این کلمه بعدی ما بود، فعل illuminate.

و در نهایت کلمه ای داشتیم که به این معنی است، وقتی در مورد قوانین صحبت می کنیم، همان شکستن

And finally we had a word which means, when we're talking about rules, the same as break,

to breach.

، نقض کردن.

In experiments, they breached the rules to learn more about them.

در آزمایش‌ها، آنها قوانین را زیر پا گذاشتند تا بیشتر در مورد آنها بیاموزند.

Well, we don’t want to breach any rules so it’s time for us to leave you for today.

خب، ما نمی‌خواهیم هیچ قانونی را زیر پا بگذاریم، بنابراین وقت آن است که شما را برای امروز ترک کنیم.

But don’t worry we will be back.

اما نگران نباشید ما برمی گردیم.

در عین حال، می توانید ما را در همه مکان های معمولی آنلاین و در رسانه های اجتماعی پیدا کنید، فقط

In the meantime, you can find us in all the usual places online and on social media, just

look for BBC Learning English.

به دنبال یادگیری زبان انگلیسی BBC باشید.

Bye for now.

فعلا خداحافظ.

خداحافظ!

Bye-bye!

سلام و به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید.

Hello and welcome to 6 Minute English.

من نیل هستم.

I'm Neil.

و من راب هستم.

And I'm Rob.

حالا، راب، آیا می گویید که شما یک درونگرا هستید یا یک برونگرا؟

Now, Rob, would you say that you are an introvert or an extrovert?

What a good question!

چه سوال خوبی!

Well, extroverts are confident in their personality.

خوب، برونگراها به شخصیت خود اطمینان دارند.

They're outgoing and comfortable in social situations.

آنها در موقعیت های اجتماعی برون گرا و راحت هستند .

So, I would have to say that, if anything, I’m the opposite.

بنابراین، باید بگویم که اگر چیزی باشد، من برعکس هستم.

I’m more of an introvert.

من بیشتر یک درونگرا هستم

I’m really quite shy.

من واقعا خیلی خجالتی هستم

I feel uncomfortable in social situations.

در موقعیت های اجتماعی احساس ناراحتی می کنم.

For example, if I go to a party, where I don’t know anyone I usually feel very embarrassed

به عنوان مثال، اگر به یک مهمانی بروم، جایی که کسی را نمی شناسم، معمولاً احساس خجالت

and I find it impossible to start conversations with strangers.

می کنم و شروع گفتگو با غریبه ها را غیرممکن می دانم .

اما شما همه این کارها را در رادیو و ویدئوها برای یادگیری زبان انگلیسی انجام می دهید، اینطور نیست؟

But you do all of this on the radio and videos for Learning English, don’t you?

Some would say you have to be an extrovert to do what we do.

برخی می گویند برای انجام کاری که ما انجام می دهیم باید برون گرا باشید.

Ah!

آه!

خب، شاید من وانمود می کنم که یک برون گرا هستم تا این واقعیت را پنهان کنم که یک درون گرا هستم.

Well, maybe I’m pretending to be an extrovert to hide the fact that I’m an introvert.

It’s quite a common thing, you know.

این یک چیز کاملاً رایج است، می دانید.

Well, it might not be so easy to hide in the future because researchers have developed

خب، ممکن است در آینده پنهان کردن آن چندان آسان نباشد زیرا محققان

a computer program that can tell your personality from looking at where you look, by tracking

یک برنامه کامپیوتری ساخته اند که می تواند با ردیابی حرکات چشم شما، شخصیت شما را از نگاه کردن به جایی که به آن نگاه می کنید، تشخیص

your eye movements.

دهد.

Wow!

وای!

این بسیار پیشرفته و ترسناک به نظر می رسد.

That sounds pretty hi-tech, and scary.

Well, we’ll learn more shortly, but first a question on the topic of clever computers.

خوب، به زودی بیشتر یاد خواهیم گرفت، اما ابتدا یک سؤال در مورد رایانه های هوشمند.

The letters 'AI' stand for Artificial Intelligence but what are the letters 'AI'?

حروف "AI" مخفف هوش مصنوعی است، اما حروف "AI" چیست؟

Are they

آیا آنها

A) an abbreviation

A) مخفف

B) an acronym, or

B) مخفف هستند، یا

C) اولیه هستند؟

C) an initialism?

OK, I thought that was going to be easy, but I think it’s an abbreviation, isn’t it?

خوب، من فکر می کردم که این کار آسان خواهد بود، اما فکر می کنم یک مخفف است، اینطور نیست؟

Well, you’ll have to wait to the end of the programme to find out!

خوب، باید تا پایان برنامه صبر کنید تا متوجه شوید!

Sabrina Hoppe is a researcher at the University of Stuttgart.

سابرینا هوپ محقق دانشگاه اشتوتگارت است.

She was interviewed on the BBC Radio programme All In The Mind.

او در برنامه رادیویی بی بی سی All In The Mind مصاحبه کرد.

She spoke about an experiment in which they tracked the eye movements of people in real

او در مورد آزمایشی صحبت کرد که در آن حرکات چشم افراد را در

situations.

موقعیت های واقعی ردیابی کردند.

This is what she said about the research.

این چیزی است که او در مورد تحقیق گفت.

آیا او مطمئن بود که این آزمایش در دنیای واقعی کار خواهد کرد؟

Was she confident the experiment would work in the real world?

The main finding in our study is that it is possible at all to just look at eye movements

یافته اصلی در مطالعه ما این است که اصلاً می توان فقط به حرکات چشم نگاه کرد

and then predict something about their personality.

و سپس چیزی درباره شخصیت آنها پیش بینی کرد.

And before our study, it was not clear at all if this would be possible from eye movements

و قبل از مطالعه ما، اصلاً مشخص نبود که آیا این کار از طریق حرکات چشم

in such an unconstrained real world setting.

در چنین محیط واقعی بدون محدودیت امکان پذیر است یا خیر.

So, was she confident this would work?

بنابراین، آیا او مطمئن بود که این کار می کند؟

No, not really.

نه، نه واقعا.

She said that before the study it wasn’t clear if it would be possible in an unconstrained

او گفت که قبل از مطالعه مشخص نبود که آیا این امکان در یک محیط واقعی بدون محدودیت وجود دارد یا خیر

real-world setting.

.

بدون محدودیت در اینجا به این معنی است که کنترل دقیقی بر شرایط

Unconstrained here means that there wasn’t strict control over the conditions of the

experiment.

آزمایش وجود نداشت.

It took place in the ‘real-world’ – so not in a laboratory.

در «دنیای واقعی» اتفاق افتاد – پس نه در آزمایشگاه.

The result of the experiment - or the finding, as she called it - was that by following eye

نتیجه آزمایش - یا به قول او یافته - این بود که با دنبال کردن

movements, a computer programme was able to work out the personality of the subjects.

حرکات چشم، یک برنامه کامپیوتری قادر به بررسی شخصیت افراد بود.

Let’s listen again.

دوباره گوش کنیم

The main finding in our study is that it is possible at all to just look at eye movements

یافته اصلی در مطالعه ما این است که اصلاً می توان فقط به حرکات چشم نگاه کرد

and then predict something about their personality.

و سپس چیزی درباره شخصیت آنها پیش بینی کرد.

و قبل از مطالعه ما، اصلاً مشخص نبود که آیا این کار از طریق حرکات چشم

And before our study, it was not clear at all if this would be possible from eye movements

in such an unconstrained real world setting.

در چنین محیط واقعی بدون محدودیت امکان پذیر است یا خیر.

So how does the software work, for example, what are the differences in the eye movements

خب نرم افزار چگونه کار می کند، مثلاً حرکات چشم

of extroverts compared to introverts?

افراد برون گرا چه تفاوت هایی با افراد درونگرا دارد؟

We still don't really know in detail what makes the difference.

ما هنوز واقعاً نمی دانیم که چه چیزی باعث تفاوت می شود.

We can only tell that there are differences and that we know computer programs that can

ما فقط می توانیم بگوییم که تفاوت هایی وجود دارد و ما برنامه های رایانه ای را می شناسیم که می

pick up those differences.

توانند این تفاوت ها را تشخیص دهند.

Maybe extrovert people look up a lot because they want to look at people's faces, whereas

شاید افراد برون گرا به این دلیل که می خواهند به چهره افراد نگاه کنند، زیاد به بالا نگاه می کنند، در حالی که اگر می خواهید مثال های افراطی بزنید، ممکن است

some super introvert person maybe just stares at their own shoes, if you want to take the

برخی افراد فوق العاده درون گرا فقط به کفش های خود خیره شوند

extreme examples.

.

So, probably it somehow changes gaze.

بنابراین، احتمالاً به نوعی نگاه را تغییر می دهد.

But we only know that this information is there and somehow our program figured out

اما ما فقط می دانیم که این اطلاعات وجود دارد و به نوعی برنامه ما

how to extract it.

نحوه استخراج آن را کشف کرده است.

So how does it work?

پس چگونه کار می کند؟

Well, that’s the strange thing.

خب، این چیز عجیبی است.

She said that she didn’t really know, at least not in detail.

او گفت که واقعاً نمی داند، حداقل نه با جزئیات.

She did say that our personality somehow changes gaze.

او گفت که شخصیت ما به نوعی نگاه را تغییر می دهد.

Gaze is another word for looking at something.

نگاه کلمه دیگری برای نگاه کردن به چیزی است.

So maybe we gaze in different ways depending on our personality.

بنابراین ممکن است بسته به شخصیت خود به روش های مختلفی نگاه کنیم.

برونگراها ممکن است بیشتر به بالا نگاه کنند و درونگراها مانند من ممکن است بیشتر به پایین نگاه کنند.

Extroverts may look up more and introverts, like me, may look down more.

Yes, it was interesting that she said that she didn’t know how it did it, but the program

بله، جالب بود که او گفت که نمی داند چگونه این کار را انجام می دهد، اما برنامه

somehow managed to figure it out.

به نوعی توانست آن را بفهمد.

The phrasal verb to figure something out means 'to understand or realise something'.

فعل عبارتی برای فهمیدن چیزی به معنای "فهمیدن یا درک چیزی" است.

Time to review today’s vocabulary, but first, let’s have the answer to the quiz question.

وقت آن است که فرهنگ لغات امروز را مرور کنیم، اما ابتدا، بیایید پاسخ سوال مسابقه را داشته باشیم.

I asked what are the letters AI?

پرسیدم حروف AI چیست؟

Are they

آیا آنها

A) an abbreviation

الف) مخفف

B) an acronym

ب) مخفف

C) an initialism

ج) اولیه هستند

Rob, what did you say?

راب، چه گفتید؟

I said A) an abbreviation.

گفتم الف) مخفف.

Well sorry, no, AI is C), so to speak.

خب متأسفم، نه، AI C است)، به اصطلاح.

این یک ابتکار است.

It's an initialism.

It’s the first letters of the words 'artificial intelligence', but it’s not pronounced like

این حروف اول کلمات " هوش مصنوعی" است، اما مانند

a new word, just the initial letters.

یک کلمه جدید تلفظ نمی شود، فقط حروف اولیه است.

Right, time now to review today’s vocabulary.

درست، اکنون وقت آن است که واژگان امروز را مرور کنیم.

Yes.

آره.

ما کلمه برونگرا را داشتیم.

We had the word extrovert.

این کسی را توصیف می کند که شخصیتی بسیار برونگرا دارد .

This describes someone who has a very outgoing personality.

An extrovert is confident and socially comfortable.

یک برون گرا اعتماد به نفس دارد و از نظر اجتماعی راحت است.

By contrast, an introvert is someone who is shy and not comfortable in social situations

در مقابل، درونگرا کسی است که در موقعیت های اجتماعی خجالتی و راحت نیست

and doesn’t like being the centre of attention.

و دوست ندارد در مرکز توجه باشد.

گزارش امروز ما در مورد یافته های برخی از تحقیقات جدید صحبت کرد.

Our report today talked about the findings of some new research.

A finding is something that has been learnt, discovered or indeed, found out.

یافته چیزی است که آموخته، کشف یا در واقع کشف شده است.

It is the conclusion that is reached.

نتیجه ای است که به دست می آید.

Then we had unconstrained to describe the experiment which was not carried out in a

سپس برای توصیف آزمایشی که در یک

controlled environment.

محیط کنترل شده انجام نشده بود محدودیتی نداشتیم.

So unconstrained means 'not limited or restricted'.

بنابراین نامحدود به معنای « محدود یا محدود نشده» است.

Our next word was gaze.

کلمه بعدی ما نگاه بود.

This is a word that means 'our way of looking at something'.

این کلمه ای است که به معنای "نگاه ما به چیزی" است.

Yes, the findings of the research suggest that our personality can affect our gaze.

بله، یافته های تحقیق حاکی از آن است که شخصیت ما می تواند بر نگاه ما تأثیر بگذارد.

And this was something the computer was able to figure out.

و این چیزی بود که کامپیوتر قادر به کشف آن بود.

فهمیدن به معنای "مطالعه چیزی و رسیدن به پاسخ برای یک سوال یا

To figure out means 'to study something and reach an answer to a particular question or

مشکل خاص" است.

problem'.

درست!

خوب، می دانید چه چیزی را کشف کردم؟

Right!

Well, you know what I’ve just figured out?

Do tell!

بگو!

It’s time to bring this edition of 6 Minute English to an end.

وقت آن رسیده است که این نسخه 6 دقیقه انگلیسی را به پایان برسانیم.

We hope you can join us again, but until then we are bbclearningenglish.com and you can

امیدواریم بتوانید دوباره به ما بپیوندید، اما تا آن زمان ما bbclearningenglish.com هستیم و می

find us on social media, online and on our app.

توانید ما را در رسانه های اجتماعی، آنلاین و در برنامه ما پیدا کنید .

Bye for now.

فعلا خداحافظ.

خداحافظ!

Bye-bye!

Hello.

سلام.

This is 6 Minute English and I'm Neil.

این 6 دقیقه انگلیسی است و من نیل هستم.

Joining me for our discussion is Georgina.

جورجینا که برای بحث ما به من ملحق می شود.

Georgina

جورجینا

نیل حالا، جورجینا، تو یک آدم خوش صحبت و

Neil Now, Georgina, you’re a chatty, sociable

kind of person, aren’t you?

اجتماعی هستی، اینطور نیست؟

Georgina

But would you go up to a stranger and strike up a conversation?

جورجینا اما آیا می‌خواهید پیش یک غریبه بروید و با هم صحبت کنید؟

That might be going too far – if you don’t know them, what are you going to start talking

این ممکن است خیلی دور از ذهن باشد - اگر آنها را نمی‌شناسید، درباره چه چیزی می‌خواهید شروع کنید

about?

؟

A good question.

یک سوال خوب

But maybe you should – because in this programme we’re looking at how talking to strangers

اما شاید این کار را بکنید - زیرا در این برنامه ما به این موضوع نگاه می کنیم که چگونه صحبت کردن با غریبه ها

might actually be good for you!

ممکن است واقعا برای شما مفید باشد!

اما ابتدا اجازه دهید در مورد سوال امروز با شما صحبت کنم .

But first, let me talk to you about today’s question.

I’d like you to answer this.

از شما می خواهم به این پاسخ دهید

To make conversation we need words – so according to the Oxford English dictionary,

برای ایجاد مکالمه به کلمات نیاز داریم - بنابراین طبق فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد،

تقریباً چند کلمه در زبان انگلیسی استفاده می شود؟

approximately how many words are in use in the English language?

Is it… a) 171,146

آیا این ... الف) 171،146

ب) 271،146 ج) 371،146

b) 271,146 c) 371,146

We use a lot of words in English, but not 371,000 – so I’ll go for a) 171,146.

ما در انگلیسی از کلمات زیادی استفاده می کنیم، اما نه 371،000 - بنابراین من به سراغ الف) 171،146 می روم.

OK.

خوب.

خوب، مثل همیشه جواب را بعداً در برنامه فاش خواهم کرد.

Well, as always I will reveal the answer later in the programme.

Now, let’s continue our conversation about having conversations with strangers!

حالا بیایید گفتگوی خود را در مورد گفتگو با غریبه ها ادامه دهیم!

Many of us spend part of every day surrounded by strangers, whether on our commute to work,

بسیاری از ما بخشی از هر روز را در محاصره افراد غریبه می گذرانیم، چه در رفت و آمد به محل کار، چه

sitting in a park or cafe, or visiting the supermarket.

در پارک یا کافه نشسته و یا در بازدید از سوپرمارکت.

اما ما به ندرت با آنها تماس می گیریم و با آنها صحبت می کنیم زیرا می ترسیم که باعث شود هر دو ما احساس ناراحتی

But we rarely reach out and talk to them because we fear it would make us both feel uncomfortable

– or awkward.

- یا ناخوشایندی کنیم.

And Gillian Sandstrom, social psychologist from Essex University in the UK, can explain

و جیلیان سندستروم، روانشناس اجتماعی از دانشگاه اسکس در بریتانیا، می‌تواند

why.

دلیل آن را توضیح دهد.

در اینجا او در برنامه All In The Mind رادیو بی بی سی 4 صحبت می کند….

Here she is speaking on BBC Radio 4’s All In The Mind programme….

We kind of underestimate, we have this negative voice in our head that's telling us "I shouldn't

ما یک جورهایی دست کم می گیریم، این صدای منفی را در سر داریم که به ما می گوید "نباید

have said that, why did I do that?

این حرف را می زدم، چرا این کار را کردم؟

I said that story better last time".

دفعه قبل آن داستان را بهتر گفتم".

But the other person doesn't know any of that and they’re probably… they might be anticipating

اما طرف مقابل هیچ‌یک از اینها را نمی‌داند و احتمالاً… ممکن است پیش‌بینی کنند

that they won't have a positive conversation and then they do.

که گفتگوی مثبتی نخواهند داشت و سپس انجام می‌دهند.

و آنها فکر می کنند، وای، آن شخص شگفت انگیز بود.

And they think, wow, that person was amazing.

So we walk round with this fear that the other person isn’t going to be interested in talking

بنابراین با این ترس راه می‌رویم که طرف مقابل علاقه‌ای به صحبت کردن

to us.

با ما نداشته باشد.

Fascinating stuff.

چیزهای جذاب

So we have a negative voice in our head telling us about all the bad things that might happen.

بنابراین ما یک صدای منفی در ذهن خود داریم که در مورد همه چیزهای بدی که ممکن است رخ دهد به ما می گوید.

We basically underestimate ourselves.

ما اساسا خودمان را دست کم می گیریم.

To underestimate means to think that something is smaller or less important than it really

دست کم گرفتن یعنی فکر کردن به اینکه چیزی کوچکتر یا کمتر از آنچه هست اهمیت

is.

We worry that what we say won’t be interesting or important enough.

دارد.

ما نگران هستیم که آنچه می گوییم به اندازه کافی جالب یا مهم نباشد.

Ah, but the other person doesn’t know that.

آه، اما طرف مقابل این را نمی داند.

They’re also anticipating – or guessing - the outcome.

آنها همچنین نتیجه را پیش بینی می کنند - یا حدس می زنند.

They're thinking that if they have a conversation, it won’t go well.

آنها فکر می کنند که اگر گفتگو کنند، خوب پیش نمی رود.

But of course, when strangers do talk to each other it normally goes well.

اما البته، وقتی غریبه ها با یکدیگر صحبت می کنند، معمولاً خوب پیش می رود.

Yes, it’s just fear that is stopping us.

بله، این فقط ترس است که ما را متوقف می کند.

اما اگر بر این ترس غلبه کنیم و چت کنیم، ممکن است مردم واقعاً ما را دوست داشته باشند - و ممکن است

But if we get over that fear, and get chatting, people might actually like us – and we might

make new friends.

دوستان جدیدی پیدا کنیم.

Another reason why you should pluck up the courage to talk to strangers is that it’s

دلیل دیگری که چرا باید شجاعت صحبت با غریبه ها را داشته باشید این است که

good for our health!

برای سلامتی ما مفید است! "

جسارت را جمع کن" - این عبارت خوبی است، جورجینا، به این معنی که خود را مجبور

‘Pluck up the courage’ – that’s a good phrase, Georgina, meaning force yourself

to do something that you’re scared about and… research by the University of Chicago

به انجام کاری کنید که از آن می ترسید و ... تحقیقات دانشگاه شیکاگو

found we may often underestimate the positive impact of connecting with others for both

نشان داد که ما اغلب ممکن است تأثیر مثبت ارتباط با دیگران را برای

our own and others' wellbeing.

خودمان دست کم بگیریم. و رفاه دیگران

And connecting here means starting or having a good relationship with someone.

و ارتباط در اینجا به معنای شروع یا داشتن یک رابطه خوب با کسی است.

بنابراین این تحقیق نشان داد که برای مثال، گفتگو با یک غریبه در راه رفتن

So the research found that, for example, having a conversation with a stranger on your way

to work may leave you both feeling happier than you would think.

به محل کار ممکن است باعث شود هر دوی شما بیشتر از آنچه فکر می‌کنید احساس شادی کنید.

جیلیان سندستروم همچنین در مورد تحقیقات خود و قدرت صحبت با غریبه ها در

Gillian Sandstrom also spoke about her research and the power of talking to strangers on the

You and Yours programme.

برنامه تو و تو صحبت کرد.

Listen out for the word ‘connected’…

به کلمه "متصل" گوش دهید...

What we've shown in the research is that it's really good for your mood.

آنچه ما در تحقیق نشان داده ایم این است که برای خلق و خوی شما واقعاً خوب است.

So people are in a better mood after they reach out and have a conversation, however

بنابراین مردم پس از تماس و گفتگو، هر چند

minimal, and the other thing that the research has shown is that just makes people feel more

حداقل، روحیه بهتری دارند، و چیز دیگری که تحقیقات نشان داده است این است که باعث می شود افراد احساس

connected to each other.

ارتباط بیشتری با یکدیگر کنند.

There you go!

شما بروید!

صحبت کردن با غریبه ها برای خلق و خوی ما خوب است - و خلق و خو به معنای احساسی است که ما داریم.

Talking to strangers is good for our mood – and mood means the way we feel.

It’s good for our mental health – and we might discover people actually like us!

این برای سلامت روان ما خوب است - و ممکن است متوجه شویم که افرادی واقعاً شبیه ما هستند!

And even if we’re an introvert – a person who prefers to be alone rather than with other

و حتی اگر درونگرا باشیم – فردی که تنها بودن را به جای با افراد دیگر ترجیح می دهد

– آزمایشات نشان داده است که صحبت با دیگران می تواند ما را شادتر کند.

people - experiments have shown that talking to others can make us happier.

The problem remains, Neil, that when speaking to someone new, what do you talk about?

مشکل همچنان باقی است، نیل، این که وقتی با یک فرد جدید صحبت می کنید، در مورد چه چیزی صحبت می کنید؟

در مورد برخی از حقایق جالب - مانند تقریباً چند کلمه در

How about some interesting facts – like approximately how many words are in use in

the English language?

زبان انگلیسی استفاده می شود؟

Which is what I asked you earlier.

چیزی که قبلا از شما پرسیدم

Is it? a) 171,146

آیا این است؟ الف) 171146

ب) 271146 ج) 371146

b) 271,146 c) 371,146

What did you say, Georgina?

چه گفتی جورجینا؟

I said 171,146.

گفتم 171146.

درست گفتم؟

Was I right?

جورجینا.

Spot on, Georgina.

Well done!

آفرین!

Yes, there are an estimated 171,146 words currently in use in the English language,

بله، بر اساس فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد ، در حال حاضر حدود 171146 کلمه در زبان انگلیسی استفاده می شود -

به علاوه بسیاری از کلمات منسوخ دیگر.

according to the Oxford English Dictionary –plus many more obsolete words.

I shall pick a few of them and make conversation with someone on the Tube later, but not before

من تعدادی از آنها را انتخاب خواهم کرد و بعداً با کسی در Tube صحبت خواهم کرد، اما نه قبل از

we recap some of the vocabulary we’ve explained.

اینکه برخی از واژگانی را که توضیح داده‌ایم مرور کنیم.

Yes – so we highlighted six words, starting with underestimate which is to think that

بله – بنابراین ما شش کلمه را برجسته کردیم که با کم‌حجم شروع می‌شود، یعنی فکر می‌کنیم

something is smaller or less important than it really is.

چیزی کوچک‌تر یا کمتر از آنچه واقعاً مهم است.

پیش بینی به معنای حدس زدن یا انتظار یک نتیجه خاص است.

Anticipating means guessing or expecting a certain outcome.

I anticipate this programme to be 6 minutes long!

من پیش بینی می کنم این برنامه 6 دقیقه باشد!

That’s a given!

این یک داده است!

Next, we mentioned the phrase to pluck up the courage,meaning to force yourself to do

در مرحله بعد، عبارت برای جمع کردن شجاعت را ذکر کردیم، به این معنی که خود را مجبور به انجام

something that you’re scared or nervous about.

کاری کنید که از آن می ترسید یا عصبی هستید .

When you connect with someone, it means you start or have a good relationship with someone.

وقتی با کسی ارتباط برقرار می کنید، به این معنی است که یک رابطه خوب با کسی شروع کرده اید یا دارید.

I think we’ve connected on this programme, Neil!

من فکر می کنم ما در این برنامه وصل شده ایم، نیل!

قطعا، جورجینا.

Absolutely, Georgina.

And that’s put me in a good mood – mood means the way we feel.

و این من را در روحیه خوبی قرار می دهد - خلق و خو به معنای احساسی است که ما داریم.

And finally, an introvert is a person who prefers to spend time on their own.

و در نهایت، درونگرا فردی است که ترجیح می دهد زمان را به تنهایی بگذراند.

ممنون، جورجینا.

Thanks, Georgina.

خب، این گفتگوی ما تمام شده است، اما می‌توانید در وب‌سایت و برنامه ما بیشتر از ما بشنوید

Well, that’s our conversation over, but you can hear more from us on our website and

on our app.

.

خداحافظ!

خدا حافظ!

Goodbye!

Bye!

Hello, and welcome to 6 Minute English.

سلام، و به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید.

I'm Neil.

من نیل هستم.

و من سام هستم.

And I'm Sam.

Sam, do you know Stephen Fry?

سام، استفن فرای را میشناسی؟

Not personally, but I know of him.

نه شخصا، اما او را می شناسم.

Stephen Fry is an English writer and comedian and is well known for being extremely intelligent

استفن فرای یک نویسنده و کمدین انگلیسی است و به دلیل هوش فوق العاده

and very knowledgeable about many things cultural, historical and linguistic.

و دانش بسیار در مورد بسیاری از مسائل فرهنگی، تاریخی و زبانی شهرت دارد.

To be knowledgeable means 'to know a lot about something'.

دانا بودن به معنای "دانستن در مورد چیزی" است.

I wish I was half as knowledgeable as he is!

کاش نصف او دانا بودم!

I wish I were a quarter as knowledgeable!

کاش یک ربع دانا بودم!

There is still time, Sam!

هنوز وقت هست سام!

And maybe this week’s question will help you become just a little bit more knowledgeable

و شاید سوال این هفته به شما کمک کند تا

on the topic of the telephone.

در مورد موضوع تلفن کمی آگاه تر شوید.

The first long distance telephone call was made in 1876.

اولین تماس تلفنی راه دور در سال 1876 انجام شد.

مسافت آن تماس تقریبا چقدر بود ؟

Approximately what was the distance of that call?

Was it:

این بود:

A: 10 کیلومتر؟

A: 10km?

ب: 15 کیلومتر؟

B: 15km?

Or C: 20km?

یا C: 20 کیلومتر؟

نظرت چیه سام؟

What do you think Sam?

So when you say long distance ……?

پس وقتی می گویید مسافت طولانی ……؟

For the time, yes.

برای زمان، بله.

Remember the telephone was only a baby in 1876.

به یاد داشته باشید که تلفن در سال 1876 فقط یک کودک بود .

In that case, I’ll say approximately 15km.

در این صورت، تقریباً 15 کیلومتر است.

But that’s just a guess - a long distance guess.

اما این فقط یک حدس است - حدس از راه دور .

We’ll find out if you’re right at the end of the programme.

در پایان برنامه متوجه خواهیم شد که آیا حق با شماست .

استفن فرای به عنوان یک فن دوست نیز شناخته می شود.

Stephen Fry is also known as a technophile.

The suffix ‘phile’ means 'a lover of that thing'.

پسوند «فیل» به معنای «عاشق آن چیز» است.

So a technophile is someone who loves technology.

بنابراین یک فن دوست کسی است که عاشق فناوری است.

فرای مهمان پادکست بی بی سی Word of Mouth بود و در مورد

Fry was a guest on the BBC podcast Word of Mouth and was talking about the technology

of communication.

فناوری ارتباطات صحبت می کرد.

It seems he’s not a fan of the telephone.

به نظر می رسد که او طرفدار تلفن نیست.

But why not?

اما چرا نه؟

I think the telephone was a really annoying blip in our communications and that's old

من فکر می‌کنم تلفن در ارتباطات ما بسیار آزاردهنده بود و این یک

technology.

فناوری قدیمی است.

I mean that's 1880s, 90s.

منظورم این است که دهه 1880، 90 است.

وقتی تلفنی با کسی صحبت می‌کنید، مخصوصاً

When you're on the telephone to someone, especially if you're British – you know, that Bernard

اگر بریتانیایی هستید - می‌دانید، آن

Shaw thing – oh, you know, the moment one Englishman opens his mouth another Englishman

چیز برنارد شاو - اوه، می‌دانید، لحظه‌ای که یک انگلیسی دهانش را باز می‌کند انگلیسی دیگری

despises him - when you're speaking to someone on the telephone all the age, class, education,

او را تحقیر می‌کند - وقتی با کسی صحبت می‌کنید تلفن در تمام سنین، کلاس، تحصیلات،

vocabulary all come into play because it's in real time and it's embarrassing.

واژگان همه وارد بازی می شوند زیرا در زمان واقعی است و شرم آور است.

I hate being on the telephone to people - especially strangers in shops and things like that because

من از تماس تلفنی با مردم متنفرم - مخصوصاً

غریبه ها در مغازه ها و چیزهایی از این قبیل،

it's embarrassing and awkward.

زیرا شرم آور و ناخوشایند است.

So, why doesn’t he like the telephone?

پس چرا او تلفن را دوست ندارد؟

Well, he uses a quote from the writer George Bernard Shaw.

خوب، او از نقل قولی از نویسنده جورج برنارد شاو استفاده می کند.

It’s not the exact quote but the meaning is that as soon as an English person speaks,

این نقل قول دقیق نیست، اما معنی آن این است که به محض اینکه یک انگلیسی صحبت می کند،

another English person despises them.

یک انگلیسی دیگر او را تحقیر می کند.

تحقیر کسی یک احساس بسیار قوی است و به معنای «از کسی واقعاً متنفر بودن» است.

To despise someone is a very strong emotion and it means 'to really hate someone'.

So, what is it about the English person’s voice that leads others to despise them?

بنابراین، چه چیزی در صدای یک فرد انگلیسی است که دیگران را به تحقیر آنها سوق می دهد؟

استفن فرای در ادامه توضیح می‌دهد که اطلاعات زیادی در مورد کسی وجود

Stephen Fry goes on to explain that there is a lot of information about someone that

people get from their voice.

دارد که مردم از صدای او دریافت می‌کنند.

شما می‌توانید در مورد سن، سطح تحصیلات و کلاس افراد، از روی

You can make a judgment about someone’s age, level of education and class from the

way that they speak and the vocabulary they use.

نحوه صحبت کردن و واژگانی که استفاده می‌کند، قضاوت کنید.

Class refers to your economic and social position in a society.

طبقه به موقعیت اقتصادی و اجتماعی شما در یک جامعه اشاره دارد.

In Britain, we talk about three classes: upper class, middle class and working class.

در بریتانیا، ما در مورد سه طبقه صحبت می کنیم: طبقه بالا، طبقه متوسط ​​و طبقه کارگر.

خانواده ای که در آن متولد شده اید، کلاس شما را دیکته می کند.

The family into which you are born dictates your class.

These used to be a lot more important in British society but there are still different prejudices

اینها قبلاً در جامعه بریتانیا اهمیت بیشتری داشتند، اما هنوز هم تعصبات

and negative feelings related to the relationship between the classes.

و احساسات منفی متفاوتی در رابطه با روابط بین طبقات وجود دارد.

Exactly, so hearing someone’s voice on the telephone might make you think something negative

دقیقاً، بنابراین شنیدن صدای کسی از طریق تلفن ممکن است باعث شود

about someone based on very old-fashioned ideas of class.

که بر اساس ایده‌های قدیمی کلاس، چیزی منفی در مورد کسی فکر کنید.

What makes it worse is that these conversations happen in real time.

چیزی که اوضاع را بدتر می کند این است که این مکالمات در زمان واقعی اتفاق می افتد.

This means they are 'happening live', 'not recorded', so you have no time to really think

این بدان معناست که آن‌ها به صورت زنده اتفاق می‌افتند، « ضبط نشده‌اند»، بنابراین زمانی برای فکر کردن

about it.

So he may be a technophile, but he’s not a fan of the phone!

به آن ندارید.

بنابراین او ممکن است یک فن دوست باشد، اما او طرفدار تلفن نیست!

Indeed.

در واقع.

He called it a blip, which is a word for when something is not quite right - when there

او آن را blip نامید، که کلمه ای برای زمانی است که چیزی کاملاً درست نیست - زمانی

is a fault or a mistake which is usually not long lasting.

که یک خطا یا اشتباهی وجود دارد که معمولاً طولانی مدت نیست.

So do you think he’s right?

پس به نظر شما حق با اوست؟

Well, actually, I don’t like to talk to strangers on the phone very much myself, but

خب، در واقع، من خودم زیاد دوست ندارم با غریبه ها تلفنی صحبت کنم، اما

that’s just me.

این فقط من هستم.

But I do think that although the class divisions in British society are much less obvious and

اما من فکر می‌کنم که اگرچه شکاف طبقاتی در جامعه بریتانیا

much less important than in the past, we still do make judgements about people based on how

نسبت به گذشته بسیار کمتر آشکار و بسیار کم‌اهمیت است، اما ما هنوز در مورد مردم بر اساس نحوه صحبت‌شان قضاوت می‌کنیم

they speak and those judgements can often be completely false.

و این قضاوت‌ها اغلب می‌توانند کاملاً نادرست باشند.

Right, nearly time to review our vocabulary, but first, let’s have the answer to today’s

درست است، نزدیک است که دایره واژگان خود را مرور کنیم، اما ابتدا، بیایید پاسخ سوال امروز را داشته باشیم

question.

.

The first long distance telephone call was made in 1876.

اولین تماس تلفنی راه دور در سال 1876 انجام شد.

Approximately what was the distance of that call?

مسافت آن تماس تقریبا چقدر بود ؟

Was it:

این بود:

A: 10 کیلومتر؟

A: 10km?

B: 15km?

ب: 15 کیلومتر؟

یا C: 20 کیلومتر؟

Or C: 20km?

What did you think, Sam?

چی فکر کردی سام؟

I guessed 15km.

حدس زدم 15 کیلومتر

But it was just a guess.

اما این فقط یک حدس بود.

Well, sadly, on this occasion it was not a correct guess.

خوب، متأسفانه، در این مناسبت حدس درستی نبود.

The correct answer is approximately 10km or 6 miles.

پاسخ صحیح تقریباً 10 کیلومتر یا 6 مایل است.

Congratulations if you go that right.

اگر درست پیش رفتید به شما تبریک می گویم.

Now on with the vocabulary.

در حال حاضر با واژگان.

We started with the adjective knowledgeable, which means 'knowing a lot about something'.

ما با صفت دانشمند شروع کردیم که به معنای "دانستن زیاد در مورد چیزی" است.

A technophile is someone who loves technology.

فن دوست کسی است که عاشق فناوری است.

To despise someone is to hate someone strongly.

تحقیر کسی به معنای نفرت شدید از کسی است.

Class refers to a group in society you are said to belong to from your birth.

طبقه به گروهی در جامعه اشاره دارد که گفته می شود از بدو تولد به آن تعلق دارید. برای مثال،

Certain stereotypes are often attached to different classes to do with intelligence

کلیشه‌های خاصی معمولاً به طبقات مختلف مرتبط می‌شوند که به هوش

and education, for example.

و تحصیلات مربوط می‌شوند.

In real time is an expression that means 'happening live, without any pauses or breaks'.

در زمان واقعی عبارتی  است که به معنای «اتفاق

زنده، بدون مکث یا وقفه» است.

So for example, you aren’t listening to this programme in real time,

به عنوان مثال، شما به این برنامه در زمان واقعی گوش نمی دهید،

Well, I am.

Well, of course, you are Neil, because you are here with me as we are recording.

خوب، من هستم.

خب، البته، تو نیل هستی، چون در حال ضبط با من هستی.

But if you’re listening to the podcast, it’s no longer real time.

اما اگر در حال گوش دادن به پادکست هستید ، دیگر زمان واقعی نیست.

It’s been recorded and edited.

ضبط و ویرایش شده است.

And we had one other word, didn’t we?

و ما یک کلمه دیگر هم داشتیم، اینطور نیست؟

بله، بلیپ، که یک خطا یا اشتباه موقتی است .

Yes, a blip, which is a temporary fault, or mistake.

Well, that's all we've got for this programme.

خوب، این تمام چیزی است که ما برای این برنامه داریم.

For more, find us on Facebook, Twitter, Instagram and our YouTube pages and, of course, our

برای اطلاعات بیشتر، ما را در فیس بوک، توییتر، اینستاگرام و صفحات یوتیوب ما و البته

website bbclearningenglish.com, where you can find all kinds of other programmes and

وب سایت ما bbclearningenglish.com پیدا کنید، جایی که می توانید انواع برنامه ها و

videos and activities to help you improve your English.

ویدیوها و فعالیت های دیگر را برای کمک به بهبود زبان انگلیسی خود بیابید.

Thank you for joining us and goodbye!

با تشکر از شما برای پیوستن به ما و خداحافظ!

خدا حافظ!

Bye!

Hello, and welcome to 6 Minute English.

سلام، و به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید.

من نیل هستم.

I'm Neil.

و من سام هستم.

And I'm Sam.

در این برنامه در مورد احساس شرم صحبت خواهیم کرد.

In this programme we'll be talking about the emotion of shame.

What can you tell us about this word, Sam?

در مورد این کلمه چه می تونی به ما بگی سام؟

ell, it can be a verb or a noun.

خوب، می تواند یک فعل یا یک اسم باشد.

As a noun it's an emotion for the uncomfortable feeling we have when we feel embarrassed or

به عنوان یک اسم، این یک احساس برای احساس ناراحتی است که هنگام احساس خجالت یا

گناه نسبت به کاری که انجام داده‌ایم.

guilty about something that we've done.

It’s a very strong feeling.

این یک احساس بسیار قوی است.

We’ll explore this topic in more detail shortly, but first a question.

به زودی این موضوع را با جزئیات بیشتری بررسی خواهیم کرد، اما ابتدا یک سوال.

Now it might seem like a random question, but all will become clear later, I promise.

حالا ممکن است یک سوال تصادفی به نظر برسد ، اما قول می‌دهم همه چیز بعداً مشخص شود.

ماده شیمیایی که برای نچسب کردن تابه های پخت و پز استفاده می شد به طور تصادفی کشف شد،

The chemical which was used to make cooking pans non-stick was discovered by accident,

when was this?

این کی بود؟

Was it… a) 1930s

آیا این بود... الف) دهه 1930

b) 1960s or c) 1980s

ب) دهه 1960 یا ج) دهه 1980

What do you think, Sam?

نظر شما چیست، سام؟

Ah – well, first, I've no idea what non-stick cookware has to do with our topic of shame

آه - خب، اولاً من نمی دانم ظروف نچسب چه ربطی به موضوع شرم دارد،

but as to the question itself, I think it has something to do with Nasa and the space

اما در مورد خود سوال، فکر می کنم ربطی به ناسا و برنامه فضایی

programme, so I’m going to say 1960s.

دارد، بنابراین می روم. بگوییم دهه 1960.

Well, we will find out later in the programme if you are right.

خوب، بعداً در برنامه متوجه خواهیم شد که آیا شما درست می گویید.

The idea of shame is not new, by any means, but social media has made it a very modern

ایده شرم به هیچ وجه جدید نیست، اما رسانه های اجتماعی آن را به مفهومی بسیار مدرن تبدیل

کرده اند، اینطور نیست؟

concept, hasn’t it?

Yes, when it’s used as a verb, to shame someone, it means to say or write things in

بله، وقتی از آن به عنوان فعل استفاده می‌شود، شرم‌کردن کسی، به معنای گفتن یا نوشتن چیزهایی در جمع

public designed to make other people feel bad about their behaviour and this is something

است که برای ایجاد احساس بدی در افراد دیگر نسبت به رفتارشان طراحی شده است و این چیزی است که

we see a lot In social media.

ما در رسانه‌های اجتماعی زیاد می‌بینیم.

This topic was discussed on a recent edition of the BBC radio programme Woman’s Hour.

این موضوع در نسخه اخیر برنامه رادیویی بی بی سی ساعت زن مورد بحث قرار گرفت.

One of the guests was Hetta Howes from City University, London.

یکی از مهمانان هتا هاوس از دانشگاه سیتی لندن بود.

Does she think that shame is always a bad thing?

آیا او فکر می کند که شرم همیشه چیز بدی است؟

If you have too much shame it’s crippling, it's sort of debilitating and that’s bad,

اگر بیش از حد شرم دارید فلج کننده است، به نوعی ناتوان کننده است و بد است،

اما مقدار مناسب شرم می تواند واقعا مثبت باشد زیرا بر تغییرات تأثیر می گذارد و من نمی دانم که

but the right amount of shame can be really positive because it effects change and I wonder

if we’re starting to see that a bit in modern culture as well from sort of social media

آیا ما در فرهنگ مدرن نیز شروع به دیدن آن کرده ایم. نوعی از پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی،

platforms because if someone’s done something that we consider to be a little bit wrong,

زیرا اگر کسی کاری را انجام دهد که ما آن را کمی اشتباه

we can sort of publicly shame them and maybe effect some positive change.

می‌دانیم، می‌توانیم به نوعی علناً او را شرمنده کنیم و شاید تغییرات مثبتی ایجاد کنیم.

So is shame always bad?

پس آیا شرم همیشه بد است؟

Well, she does say that too much shame can be crippling and debilitating.

خوب، او می گوید که شرم بیش از حد می تواند فلج کننده و ناتوان کننده باشد.

Both these words mean that shame is so strong that we really can’t manage the emotion,

هر دوی این کلمات به این معنی است که شرم آنقدر قوی است که ما واقعاً نمی توانیم احساسات را مدیریت

we can’t deal with it, we can’t do anything to put it right.

کنیم، نمی توانیم با آن کنار بیاییم، نمی توانیم کاری برای درست کردن آن انجام دهیم.

But she does say that a bit of shame can be positive because it effects change.

اما او می گوید که کمی شرم می تواند مثبت باشد زیرا بر تغییر تأثیر می گذارد.

این بدان معنی است که باعث تغییر می شود.

This means that it causes change.

اگر شخصی در رسانه های اجتماعی شرمنده شود، بسیار عمومی است و می تواند به این معنی باشد که

If someone is shamed on social media, it’s very public and can mean that they change

their behaviour.

رفتار خود را تغییر می دهد.

I suppose though there is one group I think have to accept public shaming, and perhaps

فکر می‌کنم گروهی وجود دارد که فکر می‌کنم باید شرمساری عمومی را بپذیرند و شاید

deserve it more than others.

بیش از دیگران سزاوار آن باشند.

I think I can guess.

فکر کنم بتونم حدس بزنم

Would it be politicians, perhaps?

آیا ممکن است سیاستمداران باشند؟

These days we are very cynical about politicians, aren’t we?

این روزها ما نسبت به سیاستمداران بسیار بدبین هستیم، اینطور نیست؟

Social media is one area where the public can directly contact and comment on what their

رسانه‌های اجتماعی حوزه‌ای است که عموم مردم می‌توانند مستقیماً با آن‌ها تماس بگیرند و درباره کارهایی که

representatives are or aren’t doing.

نمایندگانشان انجام می‌دهند یا نمی‌کنند نظر بدهند.

But politicians are a particular kind of person, aren’t they?

اما سیاستمداران نوع خاصی از افراد هستند، اینطور نیست؟

Cultural historian Tiffany Watt-Smith made this comment on the same Woman’s Hour programme.

مورخ فرهنگی تیفانی وات اسمیت این نظر را در همان برنامه ساعت زن بیان کرد.

Shame is ... can be very very useful and the idea of someone who doesn’t experience that

شرم این است که ... می تواند بسیار مفید باشد و ایده کسی که اصلاً چنین چیزی را تجربه

at all, like a sort of Teflon-coated politician, I mean, that's… that’s a kind of frightening

نمی کند، مانند یک نوع سیاستمدار با پوشش تفلون، منظورم این است که ... این یک نوع تصویر ترسناک است

image.

.

What’s she saying here, Sam?

او اینجا چه می گوید، سام؟

She’s talking about how some politicians to do not seem to be bothered by shaming.

او در مورد این صحبت می کند که چگونه به نظر نمی رسد برخی از سیاستمداران از شرمساری آزاردهنده باشند.

They just ignore it and move on.

آنها فقط آن را نادیده می گیرند و ادامه می دهند.

She describes them as Teflon coated.

او آنها را با پوشش تفلون توصیف می کند.

This is – aha – a reference to non-stick cookware!

این - آها - اشاره ای به ظروف نچسب است !

تفلون نام تجاری ماده شیمیایی است که برای نچسب کردن قابلمه و تابه استفاده می شد.

Teflon is the brand name of the chemical which was used to make pots and pans non-stick.

The pans were coated or covered in this material.

تابه ها با این مواد روکش شده یا پوشیده شده بودند.

The reference to politicians is that there are some to whom criticism and shame just

اشاره به سیاستمداران این است که برخی هستند که انتقاد و شرم به

don’t stick.

آنها نمی چسبد.

They manage to avoid any negative consequences of their actions and this, she says, is scary.

آنها موفق می شوند از هرگونه عواقب منفی اعمال خود جلوگیری کنند و به گفته او این ترسناک است.

Here’s Tiffany Watt-Smith again.

اینجا دوباره تیفانی وات اسمیت است.

شرم این است که ... می تواند بسیار مفید باشد و ایده کسی که اصلاً چنین چیزی را تجربه

Shame is ... can be very very useful and the idea of someone who doesn’t experience that

نمی کند، مانند یک نوع سیاستمدار با پوشش تفلون، منظورم این است که ... این یک نوع تصویر ترسناک است

at all, like a sort of Teflon-coated politician, I mean, that's… that’s a kind of frightening

image.

.

It’s nearly time now to review our vocabulary, but first, let’s have the answer to the

اکنون تقریباً وقت آن است که دایره لغات خود را مرور کنیم، اما ابتدا، بیایید پاسخ

quiz question, which was about non-stick coating on cookware, or Teflon, as we heard.

سؤال مسابقه را داشته باشیم، که در مورد پوشش نچسب روی ظروف پخت و پز یا تفلون بود، همانطور که شنیدیم.

When was it invented? a) 1930s

چه زمانی اختراع شد؟ الف) دهه 1930

b) 1960s or c) 1980s

ب) دهه 1960 یا ج) دهه 1980

چه فکری کردی، سام؟

What did you think, Sam?

I guessed the 1960s as I think it was invented as part of the US space programme.

من فکر می کنم دهه 1960 به عنوان بخشی از برنامه فضایی ایالات متحده اختراع شد.

Well, a lot of people think that and, like you, a lot of people are wrong.

خب، خیلی ها این فکر را می کنند و مثل شما، خیلی ها هم اشتباه می کنند.

It was actually discovered, by accident, in 1938.

در واقع به طور تصادفی در سال 1938 کشف شد.

So well done if you got that right but no shame if you didn’t!

خیلی خوب است اگر درست متوجه شدید، اما شرمنده نیست اگر این کار را نکردید!

Now on with today’s words.

حالا به حرف های امروز.

OK.

خوب.

بله، ما در مورد شرم، احساس ناراحتی گناه و خجالت از کاری

Yes, we were talking about shame, an uncomfortable feeling of guilt and embarrassment at something

we’ve done.

که انجام داده ایم صحبت می کردیم.

شرم می تواند فلج کننده و ناتوان کننده باشد.

Shame can be crippling and debilitating.

هر دوی این صفت ها به معنای ناتوانی در کنار آمدن با شرایط هستند.

Both these adjectives mean making someone unable to deal with the situation.

They can feel so badly about what they have done that they find it difficult to move forward

آن‌ها می‌توانند آنقدر نسبت به کاری که انجام داده‌اند احساس بدی داشته باشند که از نظر احساسی برایشان مشکل باشد

emotionally.

.

We then had to effect change.

سپس مجبور شدیم تغییر ایجاد کنیم.

این به معنای ایجاد تغییر است.

This means to make change happen.

Note this is 'effect' with an 'e' and not 'affect' with an 'a'.

توجه داشته باشید که این "اثر" با "e" است و نه "تاثیر" با "a".

تفلون پوششی نچسب برای ظروف است.

Teflon is a non-stick covering for cookware.

And something that is coated with something is covered with something.

و چیزی که با چیزی پوشیده شده با چیزی پوشانده شود.

So Teflon coated means covered in Teflon.

بنابراین روکش تفلون به معنای پوشیده شده در تفلون است.

Well, that’s all for this programme.

خوب، این همه برای این برنامه است.

We’ll be with you again soon, but if you can’t wait, you can find us in all the usual

ما به زودی دوباره با شما خواهیم بود، اما اگر نمی توانید صبر کنید، می توانید ما را در همه

places on social media, online and on our app.

مکان های معمول در رسانه های اجتماعی، آنلاین و در برنامه ما پیدا کنید .

Just search for bbclearninglish.

فقط bbclearninglish را جستجو کنید.

خداحافظ!

نیل بای!

Goodbye!

Bye!Neil

Hello, and welcome to 6 Minute English.

سلام.

من نیل هستم.

سلام.

من دن هستم.

نیل، نمی خواهی بیت "به انگلیسی 6 دقیقه ای خوش آمدید" را بگویید؟

I'm Neil.

هوم شاید.

And I'm Sam.

In this programme we'll be talking about the emotion of shame.

حال و هوای امروزت چطوره، دن؟

احساس شادی؟

اوه بله، خیلی خوشحالم.

من تازه ناهار خوردم

تو چطور؟

What can you tell us about this word, Sam?

خوب راستش را بخواهید، من هنوز فرصت غذا خوردن را نداشتم و این مرا کمی بداخلاق می کند.

Well, it can be a verb or a noun.

چرا نخوردی؟

As a noun it's an emotion for the uncomfortable feeling we have when we feel embarrassed or

خوب، من در حال انجام تحقیقاتی برای موضوع امروز بودم که همه چیز در مورد احساس عصبانیت

هنگام گرسنگی است.

guilty about something that we've done.

میدونی دارم راجع به چی حرف میزنم؟

اوه بله، ما در مورد "گرسنه" بودن صحبت می کنیم.

It’s a very strong feeling.

We’ll explore this topic in more detail shortly, but first a question.

این یک کلمه کاملا جدید است، اینطور نیست؟

ترکیبی از گرسنگی و عصبانیت.

Now it might seem like a random question, but all will become clear later, I promise.

بله، hangry موضوع ماست.

اما قبل از اینکه در مورد آن بیشتر بیاموزیم، در اینجا مسابقه امروز است.

The chemical which was used to make cooking pans non-stick was discovered by accident,

انگلیسی دارای تعداد زیادی کلمه است که با به هم پیوستن دو کلمه مختلف مانند

when was this?

Was it… a) 1930s

"hangry" به هم ساخته می شوند، به عنوان مثال: brunch، motel، Brexit.

b) 1960s or c) 1980s

What do you think, Sam?

به این کلمات چه می گوییم؟

Ah – well, first, I've no idea what non-stick cookware has to do with our topic of shame

آیا آنها...

الف) کلمات چمدانی ب) کلمات پورتمانتو، یا

but as to the question itself, I think it has something to do with Nasa and the space

ج) کلمات کوله‌پشتی

خب، فکر می‌کنم این یکی را می‌دانم، بنابراین پاسخ را برای خودم نگه می‌دارم - نمی‌خواهم

programme, so I’m going to say 1960s.

اسپویلر را از دست بدهم.

Well, we will find out later in the programme if you are right.

چیزی که من می خواهم بدانم این است که آیا چوب لباسی یک چیز واقعی است - یا این فقط چیزی

The idea of shame is not new, by any means, but social media has made it a very modern

است که توسط افراد بدخلق مانند شما ساخته شده است؟

بیایید از سوفی مدلین، که مدرس تغذیه و رژیم غذایی در کالج کینگ

concept, hasn’t it?

Yes, when it’s used as a verb, to shame someone, it means to say or write things in

لندن است، بشنویم.

آیا چوب لباسی یک چیز واقعی است و این کلمه از کجا آمده است؟

ما مدتهاست که تشخیص داده ایم که گرسنگی منجر به تحریک پذیری می شود - در علم.

public designed to make other people feel bad about their behaviour and this is something

اما دنیای شگفت انگیز رسانه های اجتماعی این دو کلمه را برای ما ادغام کرده است و اکنون

we see a lot In social media.

This topic was discussed on a recent edition of the BBC radio programme Woman’s Hour.

آن را به عنوان آویز می شناسیم.

بنابراین، آیا چوب لباسی یک چیز واقعی است و او می گوید این کلمه از کجا آمده است؟

One of the guests was Hetta Howes from City University, London.

Does she think that shame is always a bad thing?

به گفته Medlin این یک چیز واقعی است.

If you have too much shame it’s crippling, it's sort of debilitating and that’s bad,

او می گوید که علم تشخیص داده است که گرسنگی منجر به تحریک پذیری می شود.

but the right amount of shame can be really positive because it effects change and I wonder

تحریک پذیری اسمی است که به این معنی است که به راحتی اذیت می شوید، حال خوبی ندارید.

و او می گوید که دنیای شگفت انگیز رسانه های اجتماعی بود که این دو کلمه را به

if we’re starting to see that a bit in modern culture as well from sort of social media

platforms because if someone’s done something that we consider to be a little bit wrong,

هم پیوست.

او از فعل ادغام استفاده کرد.

we can sort of publicly shame them and maybe effect some positive change.

ادغام یعنی به هم پیوستن.

So is shame always bad?

من می دانم که رسانه های اجتماعی مسئول بسیاری از چیزها هستند، اما کلمه هنگری در واقع

Well, she does say that too much shame can be crippling and debilitating.

Both these words mean that shame is so strong that we really can’t manage the emotion,

در دهه 1990 ظاهر شد - بنابراین کمی قبل از ورود رسانه های اجتماعی.

we can’t deal with it, we can’t do anything to put it right.

اما مطمئناً درست است که رسانه های اجتماعی آن را برجسته تر کرده اند.

But she does say that a bit of shame can be positive because it effects change.

من، در حال حاضر، هشتگ hangry!

بیایید دوباره آن کلیپ را گوش کنیم.

This means that it causes change.

ما مدتهاست که تشخیص داده ایم که گرسنگی منجر به تحریک پذیری می شود - در علم.

If someone is shamed on social media, it’s very public and can mean that they change

اما دنیای شگفت انگیز رسانه های اجتماعی این دو کلمه را برای ما ادغام کرده است و اکنون

آن را به عنوان آویز می شناسیم.

their behaviour.

I suppose though there is one group I think have to accept public shaming, and perhaps

بنابراین اکنون می دانیم که چوب لباسی یک چیز واقعی است، بیایید کمی بیشتر در مورد آن بیاموزیم.

deserve it more than others.

I think I can guess.

چرا این اتفاق می افتد؟

Would it be politicians, perhaps?

چرا وقتی گرسنه هستیم عصبانی می شویم؟

These days we are very cynical about politicians, aren’t we?

Social media is one area where the public can directly contact and comment on what their

اینجا دوباره سوفی مدلین است.

همانطور که قند خون کاهش می یابد، کورتیزول و آدرنالین خود را افزایش می دهیم - بنابراین نوع

representatives are or aren’t doing.

But politicians are a particular kind of person, aren’t they?

Cultural historian Tiffany Watt-Smith made this comment on the same Woman’s Hour programme.

هورمون های مبارزه یا فرار ما - و این هورمون ها بر مغز ما و نوروپپتیدها تأثیر می گذارد

- چیزهایی که مغز ما را کنترل می کنند، مواد شیمیایی موجود در مغز ما، آنهایی که محرک

Shame is ... can be very very useful and the idea of someone who doesn’t experience that

های گرسنگی همان محرک هایی هستند که خشم و همچنین عصبانیت و رفتارهای تکانشی را تحریک

at all, like a sort of Teflon-coated politician, I mean, that's… that’s a kind of frightening

می کنند.

image.

بنابراین به همین دلیل است که شما چنین پاسخی را دریافت می کنید .

What’s she saying here, Sam?

She’s talking about how some politicians to do not seem to be bothered by shaming.

بنابراین همه چیز به قند خون مربوط می شود، اینطور نیست ؟

They just ignore it and move on.

بله، به نظر می رسد.

She describes them as Teflon coated.

This is – aha – a reference to non-stick cookware!

زمانی که گرسنه هستیم، سطح قند خون ما کمتر می شود و این باعث افزایش

Teflon is the brand name of the chemical which was used to make pots and pans non-stick.

The pans were coated or covered in this material.

The reference to politicians is that there are some to whom criticism and shame just

هورمون های خاص می شود.

هورمون ها مواد شیمیایی هستند که ما در بدن خود می سازیم و عملکردهای بیولوژیکی و روانی خاصی را کنترل می

don’t stick.

They manage to avoid any negative consequences of their actions and this, she says, is scary.

کنند.

Here’s Tiffany Watt-Smith again.

Shame is ... can be very very useful and the idea of someone who doesn’t experience that

هورمون هایی که هنگام گرسنگی ترشح می شوند، همان هورمون های مبارزه یا گریز ما هستند.

at all, like a sort of Teflon-coated politician, I mean, that's… that’s a kind of frightening

image.

It’s nearly time now to review our vocabulary, but first, let’s have the answer to the

quiz question, which was about non-stick coating on cookware, or Teflon, as we heard.

When was it invented? a) 1930s

آنها هورمون هایی هستند که بدن برای آماده کردن ما برای مبارزه یا فرار از

b) 1960s or c) 1980s

What did you think, Sam?

I guessed the 1960s as I think it was invented as part of the US space programme.

Well, a lot of people think that and, like you, a lot of people are wrong.

یک موقعیت خطرناک استفاده می کند.

هنگامی که این هورمون ها افزایش می یابد، می تواند باعث خشم و عصبانیت شود.

It was actually discovered, by accident, in 1938.

So well done if you got that right but no shame if you didn’t!

خشم کلمه دیگری برای عصبانی شدن بسیار است.

Now on with today’s words.

OK.

Yes, we were talking about shame, an uncomfortable feeling of guilt and embarrassment at something

و زمانی که عصبانی هستیم می توانیم تکانشی رفتار کنیم.

we’ve done.

Shame can be crippling and debilitating.

Both these adjectives mean making someone unable to deal with the situation.

رفتار تکانشی زمانی است که کارها را بدون فکر کردن و بدون در نظر گرفتن عواقب انجام می دهیم.

They can feel so badly about what they have done that they find it difficult to move forward

بنابراین وقتی گرسنه هستیم، همان احساسات می توانند در ما جاری شوند .

emotionally.

ما می توانیم عصبانی باشیم و تصمیمات نادرستی بگیریم.

We then had to effect change.

This means to make change happen.

Note this is 'effect' with an 'e' and not 'affect' with an 'a'.

Teflon is a non-stick covering for cookware.

و آن آویز است.

And something that is coated with something is covered with something.

So Teflon coated means covered in Teflon.

که ما را به خوبی به سؤال مسابقه ما می رساند.

Well, that’s all for this programme.

We’ll be with you again soon, but if you can’t wait, you can find us in all the usual

places on social media, online and on our app.

کلماتی مانند چوب لباسی را که از به هم پیوستن دو کلمه مختلف به یکدیگر ساخته می شوند، چه می نامیم؟

Just search for bbclearninglish.

Goodbye!

Bye!

Hello.

I'm Neil.

حالا گفتی جواب رو میدونی دن؟

Hello.

I'm Dan.

من کردم!

Neil, aren't you going to say the 'welcome to 6 Minute English' bit?

چی بود؟

Hmmm maybe.

کلمات پورتمانتو

How's your mood today, Dan?

Feeling happy?

و کاملاً درست می گویید.

Oh yes, very happy.

پاسخ کلمات پورمانتو است.

I’ve just had lunch.

What about you?

اگر این را می دانستید به شما تبریک می گویم.

Well to be honest, I haven’t had the chance to eat yet and it’s making me a bit grumpy.

Why haven’t you eaten?

من کردم.

Well, I was doing some research for today’s topic which is all about feeling angry when

خوب پس شلوار هوشمند.

you are hungry.

نیازی به لاف زدن نیست!

You know what I’m talking about?

می توانم ببینم که تو هنوز کمی خشن هستی نیل.

Oh yes, we’re talking about being ‘hangry’.

It’s quite a new word, isn’t it?

A combination of hungry and angry.

بله، من گرسنه هستم و این مرا عصبانی می کند!

Yes, hangry is our topic.

But before we learn more about it, here’s today’s quiz.

English has quite a few words which are made by joining two different words together like

‘hangry’, for example: brunch, motel, Brexit.

اما فکر می‌کنم می‌توانم برای مرور بقیه واژگان امروز دست نگه دارم.

What do we call these words?

Are they…

a) Suitcase words b) Portmanteau words, or

c) Backpack words

خب، ما اسم irritability را هم داشتیم، یعنی خیلی راحت اذیت می‌شویم، درست مثل...

Well, I think I know this one, so I’ll keep the answer to myself - don’t want to give

away any spoilers.

What I do want to know is if hanger is a real thing – or is it just something that’s

been made up by grumpy people, like you?

Let’s hear from Sophie Medlin, who is a lecturer in nutrition and dietetics at King’s

College London.

Is hanger a real thing and where does the word come from?

نکن، فقط نکن.

We’ve long recognised that hunger leads to irritability - in science.

But the wonderful world of social media has merged the two words for us and now we know

یا ممکن است فقط مشتم را با صورت تو یکی کنم.

it as hanger.

So, is hanger a real thing and where does she say the word comes from?

According to Medlin it is a real thing.

She says that science has recognised that hunger leads to irritability.

آخ.

Irritability is a noun which means being easily annoyed, not in a good mood.

بله، ادغام به معنای پیوستن چیزهای مختلف به هم.

And she says that it was the wonderful world of social media that joined the two words

together.

She used the verb merge.

می توانم ببینم که هورمون های مبارزه یا گریز شما وارد می شوند.

Merge, meaning join together.

I know social media is responsible for many things, but the word hangry actually appeared

in the 1990s – so a little before the arrival of social media.

But it’s certainly true that social media has made it more prominent.

آن مواد شیمیایی در بدن که ما را برای پرخاشگری یا فرار آماده می کنند.

Me, right now, hashtag hangry!

Let’s listen to that clip again.

We’ve long recognised that hunger leads to irritability - in science.

هنوز به خشم نرسیده ام

But the wonderful world of social media has merged the two words for us and now we know

it as hanger.

So now we know that hanger is a real thing, let’s learn a bit more about it.

این یکی دیگر از کلمات ما بود، عصبانیت، و به معنای حالت بسیار بسیار عصبانی بودن است.

Why does it happen?

Why do we get angry when we are hungry?

Here’s Sophie Medlin again.

As the blood sugars drop, we increase our cortisol and adrenalin – so our kind of

fight or flight hormones – and those have an impact on our brain and the neuropeptides

– the things that control our brain, the chemicals in our brain, the ones the trigger

حرف آخر ما تکانشی بود.

for hunger are the same ones that trigger for anger and also for rage and impulsive

type behaviours.

So that’s why you get that sort of same response.

این یک صفت برای توصیف زمانی است که ما کارها را بدون فکر کردن به آنها انجام می دهیم.

So it’s all to do with blood sugar, isn’t it?

Yes, it seems so.

When we are hungry the level of sugar in our blood is lower and this causes an increase

in particular hormones.

Hormones are the chemicals we make in our bodies that control certain biological and

ما فقط آنها را بدون هیچ کنترلی و بدون فکر کردن به عواقب انجام می دهیم.

psychological functions.

The hormones released when we are hungry are the same as our fight or flight hormones.

They are the hormones that the body uses to prepare us to either fight or run away from

a dangerous situation.

حالا من خاموشم، از گرسنگی می‌میرم.

When these hormones are increased, it can cause anger and rage.

Rage is another word for being very angry.

قبل از اینکه کاری تکانشی انجام دهم، باید غذا بخورم.

And when we are angry we can behave impulsively.

Impulsive behaviour is when we do things without thinking, without considering the consequences.

So when we are hungry, the same emotions can run through us.

این برای این برنامه است.

We can be angry and make poor decisions.

برای اطلاعات بیشتر، ما را در فیس بوک، توییتر، اینستاگرام و صفحات یوتیوب ما، و البته وب سایت ما

And that is hanger.

Which brings us nicely to our quiz question.

What do we call words, like hanger, that are made by joining two different words together?

Now you said you knew the answer Dan?

I did!

What was it?

bbclearningenglish.com پیدا کنید، جایی که می توانید انواع برنامه ها و ویدئوها و

Portmanteau words.

And you are absolutely correct.

The answer is portmanteau words.

Congratulations if you knew that.

I did.

فعالیت های دیگر را برای کمک به بهبود زبان انگلیسی خود بیابید.

Alright then smarty pants.

No need to boast!

I can see that you're still a bit hangry Neil.

از اینکه به ما پیوستید متشکرم و خداحافظ.

Yes, I’m hungry and that is making me angry!

But I think I can hold on to get through a review of the rest of today’s vocabulary.

خدا حافظ!

Well, we also had the noun irritability, meaning getting annoyed very easily, just like…

Don’t, just don’t.

Or I might just merge my fist with your face.

Ouch.

Yes, merge meaning join different things together.

I can see your fight or flight hormones are kicking in.

Those chemicals in the body that prepare us for aggression or escape.

I haven’t quite reached rage yet.

This was another of our words, rage, and it means a state of being very, very angry.

Our last word was impulsive.

This is an adjective to describe when we do things without really thinking about them.

We just do them without any control and without thinking about the consequences.

Now I’m off, I’m starving.

I’ve got to eat before I do something impulsive.

That is it for this programme.

For more, find us on Facebook, Twitter, Instagram and our YouTube pages, and of course our website

bbclearningenglish.com, where you can find all kinds of other programmes and videos and

activities to help you improve your English.

Thank you for joining us and goodbye.

Bye!