Alice in Wonderland part 4: The White Rabbit's house

Narrator: Hello. Alice fell down

راوی: سلام. آلیس

a Rabbit Hole one day and found

یک روز از سوراخ خرگوش افتاد و

herself in a Wonderland, where animals

خود را در سرزمین عجایب یافت، جایی که حیوانات

talk, curious things happen and

صحبت می‌کنند، چیزهای کنجکاوی اتفاق می‌افتد و

everything she eats and drinks makes her

هر چیزی که می‌خورد و می‌نوشد او را

grow bigger or smaller. Now she is sitting

بزرگ‌تر یا کوچک‌تر می‌کند. حالا او

alone. Suddenly, she heard footsteps. The

تنها نشسته است. ناگهان صدای پا را شنید.

White Rabbit was running towards her.

خرگوش سفید به سمت او می دوید.

He seemed to be very worried.

به نظر می رسید خیلی نگران است.

White Rabbit: Oh dear! Where can I have

خرگوش سفید: اوه عزیزم! کجا می توانم

dropped them? I must find them,

آنها را رها کنم؟ من باید آنها را پیدا کنم،

or I'm sure The Duchess

وگرنه مطمئنم که

will chop off my head!

دوشس سرم را خواهد برد!

Narrator: Alice guessed he was

راوی: آلیس حدس زد که به

looking for the gloves and fan

دنبال دستکش و پنکه ای

that he had dropped - but

که انداخته بود می‌گشت - اما

she didn't know where they were either.

او هم نمی‌دانست کجا هستند.

After all her growing and shrinking,

بعد از تمام رشد و کوچک شدنش،

Alice was exactly the same size

آلیس دقیقاً هم

as the rabbit.

اندازه خرگوش بود.

When the White Rabbit

وقتی خرگوش سفید

saw Alice, he spoke to her quite angrily.

آلیس را دید، با عصبانیت با او صحبت کرد.

White Rabbit: Mary Ann! What are you

خرگوش سفید: مری ان!

doing out here? Run home

اینجا چیکار میکنی؟

this minute and get me

همین لحظه به خانه فرار کن و برای من

a pair of gloves and a fan! Quickly!

یک جفت دستکش و یک پنکه بیاور! به سرعت!

Alice: How surprised he'll be when

آلیس:

he finds out I'm not Mary Ann!

وقتی بفهمد من مری آن نیستم چقدر متعجب می شود!

Narrator: Alice began to run,

راوی:

as the White Rabbit had told her,

همانطور که خرگوش سفید به او گفته بود، آلیس شروع به دویدن کرد،

although she didn't quite know where

اگرچه او کاملاً نمی دانست به کجا

she should run to. But soon, a little house

باید بدود. اما به زودی خانه کوچکی

appeared with the words 'W. Rabbit'

با عبارت "W.

written on the door.

روی در نوشته خرگوش

Alice: I won't knock on the door.

آلیس: من در را نمی کوبم.

The real Mary Ann might hear me.

مری آن واقعی ممکن است مرا بشنود.

Narrator: Alice crept into the house and

راوی: آلیس به داخل خانه خزید و

went quietly upstairs to a little bedroom...

بی سر و صدا به طبقه بالا رفت و به اتاق خواب کوچکی رفت...

and there she found two fans,

و آنجا دو طرفدار،

three pairs of gloves and...

سه جفت دستکش و...

Alice: Another bottle! I hope it makes me

آلیس: یک بطری دیگر! امیدوارم

grow bigger again. I'm tired of being such

دوباره بزرگتر شوم. خسته شدم

a tiny little thing!

از همچین چیز کوچیکی بودن!

Narrator: ...and sure enough, Alice began

راوی: ... و مطمئناً، آلیس شروع

to grow. Taller and taller she grew, until...

به رشد کرد. بلندتر و بلندتر شد، تا اینکه...

Alice: Ouch! My head! That's quite tall

آلیس: اوه! سرم! به

enough. That's tall enough! O-o-o-oh...

اندازه کافی بلند است. به اندازه کافی بلند است! اوه و اوه...

Narrator: Alice tried her hardest

راوی: آلیس تمام تلاشش

to stop growing - but it seemed to her

را کرد تا رشد نکند - اما به نظر

like the harder she tried, the taller

او هر چه بیشتر تلاش می کرد، قدش بلندتر

she grew. Soon Alice was so big that

می شد. به زودی آلیس آنقدر بزرگ شد که

she filled the whole room.

تمام اتاق را پر کرد.

Her head pressed up against the ceiling,

سرش را به سقف فشار داد،

her arm went out of the window,

دستش از پنجره بیرون رفت

and one of her feet went up the chimney.

و یکی از پاهایش از دودکش بالا رفت.

Alice: What will become of me now?

آلیس: حال من چه می شود؟

Narrator: Outside the house, a crowd

راوی: بیرون از خانه، جمعیتی

started to gather. Alice heard voices.

شروع به جمع شدن کردند. آلیس صداهایی را شنید.

Voices: Oh my, whatever could it be?

صداها: اوه من، هر چه می تواند باشد؟

What's that?

آن چیست؟

Narrator: Soon, the White Rabbit arrived.

راوی: به زودی خرگوش سفید از راه رسید.

White Rabbit: What's that in the window?

خرگوش سفید: اون توی پنجره چیه؟

Voice: It's an arm, sir!

صدا: این یک بازو است، آقا!

White Rabbit: An arm? Well, it's got

خرگوش سفید: بازو؟ خوب،

no business being there! Bill!

آنجا بودن کاری ندارد! بیل!

Bill! Fetch the ladder and take it away!

بیل! نردبان را بیاور و بردار!

Narrator: Bill was the gardener.

راوی: بیل باغبان بود.

He brought a ladder and

نردبانی آورد و

climbed up on to the roof.

از پشت بام بالا رفت.

White Rabbit: I won't have an arm

خرگوش سفید:

in my bedroom!

من در اتاق خوابم بازویی نخواهم داشت!

Down you go Bill, down the chimney!

بیل پایین برو، از دودکش پایین!

Narrator: Poor Bill went up the ladder and

راوی: بیل بیچاره از نردبان بالا رفت و

tried to go down the chimney. But Alice's

سعی کرد از دودکش پایین برود. اما

foot was waiting for him... with a big kick.

پای آلیس منتظرش بود... با یک لگد بزرگ.

Bill: Ohhhhhhhh!!!!

بیل: اوهخخخخخ!!!!

Voices: Quick, quick, help him,

صداها: سریع، سریع، به

help him up. Give him some air...

او کمک کنید، کمکش کنید تا بلند شود. یه هوا بهش بده...

Alice: There! That's got rid of him!

آلیس: اونجا! که از شر او خلاص شد!

Now what will they try?

حالا چه تلاشی خواهند کرد؟

Voices: Cakes! Cakes! Try the cakes!

صداها: کیک! کیک ها! کیک ها را امتحان کنید!

White Rabbit: Yes! The cakes: bring

خرگوش سفید: بله! کیک ها: کیک ها را

the cakes! We'll need a lot of them.

بیاورید! ما به تعداد زیادی از آنها نیاز خواهیم داشت.

That's right. Now, everybody, throw them

درست است. حالا، همه، آنها را

through the other window!

از پنجره دیگر بیندازید!

Alice: What's this...? Oh! Lots and lots of

آلیس: این چیه...؟ اوه! تعداد زیادی

little cakes. I wonder... If I ate them, would

کیک کوچک. تعجب می کنم ... اگر آنها را می خوردم، آیا

I shrink again? They must do something...

دوباره کوچک می شدم؟ آنها باید کاری کنند...

and I must get out of this house. I'll try

و من باید از این خانه بیرون بروم.

just one of them to start with.

برای شروع فقط یکی از آنها را امتحان می کنم.

Narrator: Alice ate one of the little cakes,

راوی: آلیس یکی از کیک های کوچک را خورد

and soon found herself

و خیلی زود

to be a little smaller.

متوجه شد که کمی کوچکتر شده است.

She ate another and another, until at last

او یکی دیگر را خورد، تا

she was just the right size to run out of

اینکه بالاخره به اندازه‌ای بود که از

the bedroom... and out of the house.

اتاق خواب بیرون برود و از خانه بیرون برود.

Voices: Look! There she is! Get her!

صداها: ببین! او آنجاست! او را بگیر!

Catch her, quickly! Catch her!

سریع بگیرش! او را بگیر!

Narrator: But Alice was too fast for them.

راوی: اما آلیس برای آنها خیلی سریع بود.

She ran far away from

او

the White Rabbit's house, deeper and

از خانه خرگوش سفید دورتر و

deeper into the forest until she became

عمیق تر به جنگل فرار کرد تا اینکه

quite lost. She was wondering what

کاملاً گم شد. او در این فکر بود که

she could eat or drink to make her grow

چه چیزی بخورد یا بنوشد تا

to the right size again, when suddenly,

دوباره به اندازه مناسب رشد کند، که ناگهان

she saw in front of her

a large mushroom - about the same size

یک قارچ بزرگ - تقریباً به

as herself, with a large blue caterpillar

اندازه خودش - با یک کرم آبی بزرگ

sitting on top of it, smoking a pipe

که بالای آن نشسته بود، در مقابل خود دید. در حال کشیدن پیپ

and taking no notice of Alice at all.

و بی توجهی به آلیس.

Will the caterpillar

آیا کاترپیلار

help Alice to grow again?

به آلیس کمک می کند تا دوباره رشد کند؟

I'll tell you next time.

دفعه بعد بهت میگم