Inspector Stone in The Case of the Missing Ring. Episode 3. Fight Club

V/O: WELCOME TO INSPECTOR STONE, BROUGHT TO YOU BY BBC LEARNING ENGLISH.

V/O: به INSPECTOR STONE خوش آمدید، که توسط BBC Learning ENGLISH برای شما آورده شده است.

SERIES 1 -- THE CASE OF THE MISSING RING

سری 1 -- مورد حلقه گم شده

IN THIS EPISODE, YOU WILL STUDY PAST SIMPLE NEGATIVES.

در این قسمت، شما نگاتیوهای ساده گذشته را مطالعه خواهید کرد.

LET THE SHOW BEGIN

اجازه دهید نمایش شروع شود

Inspector (thinking): YES... THE CASE OF THE STOLEN WEDDING RING. A MOST DIFFICULT CASE...

بازرس (در فکر): بله... مورد حلقه ازدواج دزدیده شده. مشکل ترین مورد...

Inspector (thinking): LUCKILY I WAS UP TO THE CHALLENGE.

بازرس (در حال فکر): خوشبختانه من از پس چالش برآمدم.

Inspector (thinking): I WAS USING AN OLD DETECTIVE TRICK...

بازرس (در حال فکر): داشتم از یک ترفند کارآگاهی قدیمی استفاده می کردم...

Inspector (thinking): HE DIDN'T MIND, HE WAS DEAD

بازرس (در حال فکر): برایش مهم نبود، مرده بود

Inspector (thinking): I WAS HIDING OUTSIDE AN OPEN WINDOW AND EAVESDROPPING WHILE THE SUSPECTS

بازرس (در حال فکر): بیرون از یک پنجره باز پنهان شده بودم و در حین استراق سمع

Inspector (thinking): HAVE A MASSIVE FIGHT AND ACCUSE EACH OTHER OF BEING THE CRIMINAL.

(در حال بازرسی) : یک دعوای عظیم داشته باشید و یکدیگر را به جنایتکار بودن متهم کنید.

Inspector (thinking): SO FAR, EVERYTHING WAS GOING ACCORDING TO PLAN...

بازرس (در حال فکر): تا الان همه چیز طبق برنامه پیش می رفت...

All: ARGUING

همه:

Bride: I didn't! I didn't steal the ring. Why would I steal my own wedding ring?

عروس دعوا: من نشد! من حلقه را ندزدم چرا باید حلقه ازدواجم را بدزدم؟

Bride: Mummy, tell them I didn't steal the ring. You saw everything when you were doing the flowers.

عروس: مامان بهشون بگو من حلقه رو ندزدم. وقتی گل می‌کردی همه چیز را می‌دیدی.

Inspector (thinking) TYPICAL, MOTHER AND DAUGHTER PROTECTING EACH OTHER.

بازرس (فکر) معمولی، مادر و دختر از یکدیگر محافظت می کنند.

Inspector (thinking): THE BRIDE SAYS HER MOTHER KNOWS SHE DIDN'T STEAL THE RING BECAUSE SHE COULD SEE EVERYTHING WHILE SHE WAS DOING THE WEDDING FLOWERS.

بازرس (فکر می کند): عروس می گوید مادرش می داند که او حلقه را ندزدیده است، زیرا وقتی داشت گل های عروسی را انجام می داد، می توانست همه چیز را ببیند.

M.O.B: Darling, of course you didn't stole your ring.

M.O.B: عزیزم، البته تو انگشترتو ندزدی .

M.O.B: Somebody stole your ring darling but it wasn't you. You didn't stole it.

M.O.B: یکی حلقه تو را دزدید عزیزم اما تو نبودی. تو آن را دزدیدی

Inspector (thinking): VERY STRANGE. THE MOTHER OF THE BRIDE HAS MADE A GRAMMAR MISTAKE.

بازرس (در حال فکر): بسیار عجیب است. مادر عروس یک اشتباه گرامری مرتکب شده است.

Inspector (thinking): SHE SAID 'you didn't stole' WHEN SHE SHOULD HAVE SAID 'You didn't steal'... INTERESTING.

بازرس (در حال فکر): او گفت "تو دزدی نکردی" زمانی که باید می گفت "تو دزدی نکردی" ... جالب است.

M.O.B: It was probably one of those dreadful men

M.O.B: احتمالاً یکی از آن مردان مخوف بود

Groom / Best Man: It wasn't me!!!

داماد / بهترین مرد: من نبودم!!!

Groom: Surely you know I didn't take the ring? You were standing right next to me.

داماد: حتما میدونی که من حلقه رو نگرفتم؟ درست کنارم ایستاده بودی

Groom: Didn't you see who took the ring?!

داماد: ندیدی کی حلقه رو گرفت؟!

M.O.B: Young man, I didn't saw anything.

M.O.B: مرد جوان، من چیزی ندیدم.

M.O.B: Now tell me, is it true that you owe the best man a lot of money?

M.O.B: حالا به من بگو، آیا این درست است که شما به بهترین مرد پول زیادی بدهکار هستید؟

Inspector (thinking): NOT AGAIN! NORMALLY, WHEN YOU MAKE A PAST SIMPLE NEGATIVE IN ENGLISH

بازرس (در فکر): دوباره نه! به طور معمول، زمانی که شما یک گذشته ساده را به زبان انگلیسی منفی می کنید،

Inspector (thinking); YOU START WITH THE SUBJECT, SUCH AS I, you OR we.

بازرس (تفکر)؛ شما با موضوع شروع می کنید، مانند من، شما یا ما.

Inspector (thinkinig): THEN YOU USE THE WORD didn't AND THEN YOU USE THE INFINITVE FORM OF THE VERB. SO INSTEAD OF SAYING I didn't saw

بازرس (تفکر): سپس از کلمه ی don't استفاده می کنید و سپس از فرم نامحدود فعل استفاده می کنید. بنابراین به جای گفتن من بازرس را ندیدم

Inspector (thinking): YOU SHOULD SAY I didn't see.

(در حال فکر): شما باید بگویید من ندیدم.

Inspector (thinking): IT WAS MOST PECULIAR BEHAVIOUR...

بازرس (در حال فکر): این عجیب ترین رفتار بود...

Inspector (thinking): LITTLE DID I KNOW THAT SHE WOULD GO ON TO MAKE NO LESS THAN 3 MORE MISTAKES WITH PAST SIMPLE NEGATIVES, IN THIS EPISODE ALONE.

بازرس (در حال فکر): کمی می دانستم که او کمتر از 3 اشتباه دیگر با منفی های ساده گذشته مرتکب می شود.

Best Man: It's true, mother of the bride, surely you saw what happened?

بهترین مرد: درسته مادر عروس، حتما دیدی چی شد؟

Best Man: You were standing very close to me when you were putting that flower on my jacket.

بهترین مرد: وقتی داشتی آن گل را روی ژاکت من می گذاشتی، خیلی نزدیک من ایستاده بودی.

M.O.B: Best man, I can't hear you. You must speak more clearly next time.

M.O.B: بهترین مرد، من نمی توانم شما را بشنوم. دفعه بعد باید واضح تر صحبت کنید.

M.O.B: Now, please tell us why you lent the groom 5,000 pounds!

M.O.B: حالا لطفا به ما بگویید چرا به داماد 5000 پوند قرض دادید!

Best Man: I said, you were standing next to me when the ring went missing.

بهترین مرد: گفتم تو کنار من ایستاده بودی که حلقه گم شد.

Bride: Mummy, you were standing very near to him...

عروس: مامان، تو خیلی

M.O.B: It's no good, I can't hear a word anyone is saying. Now, best man,you didn't answering my question

نزدیکش ایستاده بودی... M.O.B: خوب نیست، یک کلمه هم نمی شنوم که کسی می گوید. حالا، بهترین مرد، شما به سوال من پاسخ

Inspector (thinking): AND THERE IT WAS... THE FIRST OF THE 3 PAST SIMPLE MISTAKES.

ندادید بازرس (در حال فکر): و آنجا بود... اولین اشتباه از 3 اشتباه ساده گذشته.

Inspector (thinking): NOBODY SEEMED TO NOTICE. NOT EVEN THE MOTHER OF THE BRIDE.

بازرس (در حال فکر): به نظر نمی رسید که کسی متوجه شود. نه حتی مادر عروس.

Inspector (thinking): SHE JUST STARTED ASKING THE BEST MAN WHY HE LENT THE GROOM 5000 POUNDS.

بازرس (در فکر): او تازه شروع به پرسیدن از بهترین مرد کرد که چرا 5000 پوند به داماد قرض داده است.

M.O.B: Why did you lend the groom 5000 pounds?

M.O.B: چرا 5000 پوند به داماد قرض دادی؟

Bride: Mummy, he said that you saw what happened.

عروس: مامان گفت دیدی چی شد .

M.O.B: No, no, no, darling, I didn't had my glasses.

M.O.B: نه، نه، نه عزیزم، من عینکم را نداشتم.

Inspector (thinking): THE SECOND MISTAKE. AND AGAIN, NOBODY SEEMED TO NOTICE, THE ONLY THING THEY

بازرس (تفکر): اشتباه دوم. و دوباره، به نظر می

DID NOTICE, IS THAT I WASN'T THERE WITH THEM...

M.O.B: Now, where is that Inspector? Inspector... Inspector!!!

رسید هیچ کس متوجه نشده است، تنها چیزی که آنها متوجه شدند، این بود که من با آنها نبودم... M.O.B: حالا، آن بازرس کجاست؟ بازرس... بازرس!!!

M.O.B: This really is very bad. We didn't brought him here just to disappear!

M.O.B: این واقعاً خیلی بد است. ما او را به اینجا نیاوردیم که ناپدید شود!

Inspector (thinking): THE THIRD AND FINAL PAST SIMPLE NEGATIVES MISTAKE.

بازرس (تفکر): سومین و آخرین اشتباه گذشته SIMPLE NEGATIVES.

Inspector (thinking): BUT ALL THEY SEEMED TO CARE ABOUT WAS FINDING ME... AND ARGUING AMONGST THEMSELVES.

بازرس (فکر می کند): اما به نظر می رسید تنها چیزی که آنها به آن اهمیت می دهند این بود که من را پیدا کنند... و بین خودشان دعوا کنند.

M.O.B: Where is the Inspector?? Inspector?! Inspector!!!

M.O.B: بازرس کجاست؟؟ بازرس؟! بازرس!!!

Inspector (thinking): IS THERE NO PEACE FOR THE DETECTIVE? NO,NEVER, AT LEAST UNTIL I TALK TO THEM!

بازرس (فکر می کند): آیا آرامشی برای کارآگاه وجود ندارد؟ نه، هرگز، حداقل تا زمانی که با آنها صحبت نکنم!

Inspector (thinking): LUCKILY, THE WINDOW I WAS LISTENING AT WAS ALREADY OPEN AND NOT TO FAR OFF THE GROUND.

بازرس (در حال فکر): خوشبختانه، پنجره ای که به آن گوش می کردم، قبلاً باز بود و از زمین دور نبود.

Inspector (thinking): SO IT WAS EASY TO ... OOOF... ARGH... JUMP UP AND...

بازرس (در حال فکر): پس آسان بود ... OOOF... ARGH... پرش به بالا و...

Inspector: ...CLIMB THROUGH...

بازرس: ... صعود از طریق...

ALL: Ahhh!!! Inspector Stone! He never leaves no stone...

همه: آهان!!! بازرس استون! او هرگز سنگی باقی نمی

Inspector: Unturned.

گذارد... بازرس: بدون چرخش.

Inspector: Yes I know, thank you.

بازرس: بله می دانم، متشکرم.

ALL: Well Inspector?? Have you found the ring?

همه: خب بازرس؟؟ حلقه رو پیدا کردی؟

INSPECTOR: Ladies and gentlemen, please...

بازرس: خانم ها و آقایان، لطفا...

M.O.B: Inspector, have you solved the mystery? Have you found my daughter's ring?

M.O.B: بازرس، آیا معما را حل کردید؟ انگشتر دخترم رو پیدا کردی؟

Inspector (thinking): Madam, I know who took your daughter's ring.

بازرس (در فکر): خانم، من می دانم که چه کسی انگشتر دختر شما را گرفته است.

V/O: SO WHAT IS THE TRUTH? WHO STOLE THE RING AND WHY DID THEY DO IT?

V/O: پس حقیقت چیست؟ چه کسی حلقه را دزدید و چرا این کار را کرد؟

V/O: AND WHERE'S THE HORSE? I LIKED THE HORSE... (FADING) WHY DO THEY ALWAYS GET RID OF THE HORSE...

V/O: و اسب کجاست؟ من اسب را دوست داشتم... (محو می شود) چرا آنها همیشه از شر اسب خلاص می شوند...

V/O: (COUGH)... JOIN US NEXT TIME, WHEN INSPECTOR STONE REVEALS ALL IN

V/O: (سرفه)... دفعه بعد به ما بپیوندید، وقتی بازرس استون همه چیز را در

V/O: 'THE CASE OF THE MISSING RING'

V/O فاش کرد: 'مورد حلقه گم شده