BOX SET: 6 Minute English - 'Wellbeing' English mega-class! 30 minutes of new vocabulary!

6 Minute English

6 دقیقه انگلیسی

from BBC Learning English.

از BBC Learning English.

Hello, and welcome to 6 Minute English from BBC Learning English. I'm Rob.

سلام، و به 6 دقیقه انگلیسی از BBC Learning English خوش آمدید. من راب هستم.

And I'm Georgina.

و من جورجینا هستم.

Now, Georgina, how resilient are you?

حالا جورجینا چقدر مقاوم هستی؟

Resilient? You mean 'able to cope with difficult situations'.

ارتجاعی؟ منظور شما "توانایی کنار آمدن با شرایط دشوار" است.

I have a pile of work to do today, but I'm remaining calm and not getting stressed.

امروز انبوهی از کارها برای انجام دادن دارم، اما آرام می مانم و استرس ندارم.

Well, that's good, you are showing resilience.

خوب، خوب است، شما مقاومت نشان می دهید.

And today we're discussing whether we're born with resilience

و امروز بحث می کنیم که آیا با تاب آوری متولد شده ایم

or we have to learn it.

یا باید آن را یاد بگیریم.

OK, Rob. But first, I expect you're going to ask me a question — bring it on!

باشه راب اما ابتدا، من انتظار دارم که شما از من یک سوال بپرسید - آن را مطرح کنید!

OK. Resilience is also a word used in science

خوب. تاب آوری نیز واژه ای است که در علم

to describe the characteristic of a substance or object.

برای توصیف ویژگی یک ماده یا شیء به کار می رود.

But what does it mean?

اما این یعنی چه؟

a) that it's very tough or hard?

الف) اینکه خیلی سخت است یا سخت؟

b) that it can return to its original shape after being bent?

ب) اینکه بعد از خم شدن می تواند به شکل اولیه خود بازگردد؟

c) it can turn from a solid into a liquid quickly?

ج) می تواند به سرعت از جامد به مایع تبدیل شود؟

I have a feeling it means b)

من یک احساس دارم یعنی ب)

an object that returns to its original shape after being bent.

جسمی که پس از خم شدن به شکل اولیه خود باز می گردد.

OK, I'll let you know if you were correct at the end of the programme.

خوب، در پایان برنامه به شما اطلاع می دهم که آیا درست گفته اید .

But let's talk more about human resilience.

اما بیایید بیشتر در مورد تاب آوری انسان صحبت کنیم.

There are many self-help books and motivational speakers

کتاب‌های خودیاری و سخنرانان انگیزشی زیادی وجود دارد که

all promising us we can learn to be resilient.

همگی به ما نوید می‌دهند که بتوانیم انعطاف‌پذیر باشیم.

Well, it is a useful trait to have,

خوب، داشتن این یک ویژگی مفید است،

and it's something that can help you deal with many difficult situations

و این چیزی است که می تواند به شما کمک کند تا با بسیاری از موقعیت های دشوار،

from coping with the pressures of work to handling the death of a loved one.

از مقابله با فشارهای کاری گرفته تا مدیریت مرگ یک عزیز، کنار بیایید.

And it's more than just telling someone to toughen up or get a grip,

و همانطور که دکتر دیوید وستلی می‌داند، چیزی فراتر از این است که به کسی بگویید سفت شود یا چنگالش را بگیرد

as Dr David Westley knows.

.

He is Head of Psychology at Middlesex University

او رئیس روانشناسی دانشگاه میدلسکس است

and talked about levels of resilience

و

on the BBC World Service programme, The Why Factor.

در برنامه سرویس جهانی بی‌بی‌سی، فاکتور چرا، درباره سطوح انعطاف‌پذیری صحبت کرد.

First of all, there's our social supports, our communities, our families,

اول از همه، حمایت‌های اجتماعی ما، جوامع، خانواده‌های ما،

the people who are important to us, the organisations we work for,

افرادی که برای ما مهم هستند، سازمان‌هایی که برای آنها کار می‌کنیم، وجود دارد،

so one way we can look at resilience is to measure that:

بنابراین یکی از راه‌هایی که می‌توانیم به تاب‌آوری نگاه کنیم، اندازه‌گیری آن است:

the amount of social support available to us.

میزان حمایت اجتماعی در دسترس ما. .

Another way to think about resilience is to think about

راه دیگری برای تفکر در مورد تاب آوری این است که به این

how we think about the situations we are in.

فکر کنیم که چگونه در مورد موقعیت هایی که در آن قرار داریم فکر می کنیم.

So, for example, one way to look at that

بنابراین، برای مثال، یکی از راه های نگاه کردن به آن

would be just to look at how optimistic people are

فقط این است که به میزان خوشبین بودن افراد

as a guide to how resilient they might be when times get tough.

به عنوان راهنمایی برای میزان انعطاف پذیری آنها نگاه کنیم. وقتی روزگار سخت می شود

And then a third level that we can look at for resilience is a biological level —

و سپس سطح سومی که می‌توانیم برای تاب‌آوری به آن نگاه کنیم، سطح بیولوژیکی است – اینکه

how well we can soothe ourselves, calm ourselves down,

چقدر می‌توانیم خود را آرام کنیم، خودمان را آرام کنیم،

how well we can actually regulate our own nervous systems at times of distress.

چقدر می‌توانیم واقعاً سیستم عصبی خود را در مواقع پریشانی تنظیم کنیم.

Right, so Dr Westley describes 'social supports':

درست است، بنابراین دکتر وستلی "حمایت های اجتماعی" را توصیف می کند:

the people around us who we can talk to and support us

افرادی که در اطراف ما هستند که می توانیم با آنها صحبت کنیم و از ما حمایت کنند

and generally make us feel better.

و به طور کلی احساس بهتری در ما ایجاد کنند.

I think he's saying with more support, we'll feel more resilient.

من فکر می کنم او با حمایت بیشتر می گوید، ما احساس انعطاف پذیری بیشتری خواهیم کرد.

It's interesting to note that a resilient person isn't necessarily someone quiet,

جالب است بدانید که یک فرد تاب‌آور لزوماً فردی ساکت نیست

who doesn't make a fuss and gets on with things.

که سر و صدا به پا نمی‌کند و کارها را ادامه می‌دهد.

Some experts think it's people who ask for help

برخی از کارشناسان فکر می کنند این افرادی هستند که درخواست کمک می کنند

and use this social support network who are acting in a more resilient way.

و از این شبکه حمایت اجتماعی استفاده می کنند که به شیوه ای انعطاف پذیرتر عمل می کنند.

It's a good point. And another level of resilience is how optimistic someone is.

نکته خوبی است. و سطح دیگری از انعطاف پذیری این است که یک فرد چقدر خوشبین است.

Being 'optimistic' means 'having positive thoughts about the future'

"خوشبین" بودن به معنای "داشتن افکار مثبت در مورد آینده"

and believing things will turn out well.

و باور داشتن به چیزهای خوب است.

A 'positive mind' means 'you can deal with situations that, at first, look tough'.

"ذهن مثبت" به این معنی است که "شما می توانید با موقعیت هایی کنار بیایید که در ابتدا سخت به نظر می رسند".

Another level Dr Westley mentioned was our biological level —

سطح دیگری که دکتر وستلی به آن اشاره کرد، سطح بیولوژیکی ما بود – اینکه

how our bodies cope in times of distress.

چگونه بدن ما در مواقع پریشانی کنار می آید.

'Distress' is the feeling you get when you are worried or upset by something.

"پریشانی" احساسی است که هنگام نگرانی یا ناراحتی از چیزی به شما دست می دهد.

So, when we're distressed, a resilient person is able to soothe his or her body

بنابراین، هنگامی که ما مضطرب هستیم، یک فرد انعطاف پذیر می تواند بدن خود را آرام کند

and regulate his or her nervous system, which helps them stay calm.

و سیستم عصبی خود را تنظیم کند، که به آنها کمک می کند آرام بمانند.

But, Rob, the big question is, are we born with resilience or can we learn it?

اما، راب، سوال بزرگ این است که آیا ما با تاب آوری متولد شده ایم یا می توانیم آن را یاد بگیریم؟

Experts speaking on The Why Factor programme

کارشناسانی که در برنامه The Why Factor صحبت می کردند،

tended to think it could be learned.

فکر می کردند که می توان آن را آموخت.

Yes, one of them is Ann Masten, a professor at the University of Minnesota.

بله، یکی از آنها آن ماستن، استاد دانشگاه مینه سوتا است.

From her studies, she found it was something that we learn when we need to.

او از مطالعاتش دریافت که این چیزی است که در صورت نیاز یاد می گیریم.

Ann Masten talks about how some of the children she studied

آن ماستن در مورد اینکه چگونه برخی از کودکانی که مطالعه کرده بود،

manifest resilience from the start.

از همان ابتدا تاب آوری را آشکار کردند.

When something 'manifests', it shows clearly and is easy to notice.

هنگامی که چیزی "تجلی" می یابد، به وضوح نشان می دهد و به راحتی قابل توجه است.

They remain resilient despite 'adversity' :

آنها با وجود «مشکلات» انعطاف‌پذیر می‌مانند:

a difficult time in their life that they have had to face.

دوران سختی در زندگی‌شان که مجبور بوده‌اند با آن روبرو شوند.

Other children, what she calls the 'late bloomers', started off less resilient,

بچه‌های دیگر، آن‌هایی که او آن‌ها را « شکوفنده‌های دیرهنگام» می‌نامد، با انعطاف‌پذیری کمتری شروع کردند،

struggled with adversity, but turned their lives around by becoming more resilient.

با ناملایمات دست و پنجه نرم کردند، اما با انعطاف‌پذیری بیشتر زندگی‌شان را تغییر دادند.

Maybe we can learn resilience from having a bad experience?

شاید بتوانیم تاب آوری را از داشتن یک تجربه بد یاد بگیریم؟

Well, one thing Ann went on to say was that families and friends

خوب، یک چیزی که ان ادامه داد این بود که خانواده ها و دوستان

can be a great support and help with resilience.

می توانند پشتیبان و کمک بزرگی برای تاب آوری باشند.

Those that were ‘late bloomers'

آنهایی که دیر شکوفا بودند

only connected with adults and mentors later in life.

فقط با بزرگسالان و مربیان بعداً در زندگی ارتباط داشتند.

Yes, she says that teachers or parents are role models in how to handle adversity.

بله، او می‌گوید که معلمان یا والدین الگوهایی برای مقابله با مشکلات هستند.

And children are watching, they're learning from the adults around them

و بچه‌ها تماشا می‌کنند، از بزرگ‌سالان اطرافشان یاد می‌گیرند،

by seeing how they react when they get challenged by something.

با دیدن واکنش آنها وقتی که با چیزی به چالش می‌کشند.

Time now to find out how resilient you are

اکنون وقت آن است که

when you discover the correct answer to the question I asked earlier.

بفهمیم وقتی پاسخ صحیح سؤالی را که قبلاً پرسیدم، چقدر انعطاف پذیر هستید.

I said that ‘resilience' is also a word used in science

گفتم که «تاب‌آوری» نیز واژه‌ای است که در علم

to describe the characteristic of a substance or object.

برای توصیف ویژگی یک ماده یا شیء به کار می‌رود.

But what does it mean? Is it a) it is very tough or hard?

اما این یعنی چه؟ الف) خیلی سخت است یا سخت؟

b) it can return to its original shape after being bent?

ب) بعد از خم شدن می تواند به شکل اولیه خود بازگردد ؟

Or c) it can turn from a solid into a liquid quickly?

یا ج) می تواند به سرعت از جامد به مایع تبدیل شود؟

And what did you say, Georgina?

و چی گفتی جورجینا؟

I said it was b) It can return to its original shape after being bent.

گفتم ب) بعد از خم شدن می تواند به حالت اولیه خود برگردد.

And you are right — well done!

و حق با شماست - آفرین!

Bamboo is a good example of a resilient material —

بامبو نمونه خوبی از مواد ارتجاعی است -

you can bend it, it doesn't break and returns to its original shape.

می توانید آن را خم کنید، نمی شکند و به شکل اولیه خود باز می گردد.

Thanks for the science lesson, Rob.

با تشکر از درس علوم، راب.

Now we need to recap the vocabulary we've mentioned today.

اکنون باید واژگانی را که امروز به آن اشاره کردیم، مرور کنیم.

Yes, we've talked about being 'resilient',

بله، ما در مورد «تاب‌آور» بودن صحبت کرده‌ایم،

an adjective that describes someone's ability to cope with difficult situations.

صفتی که توانایی افراد را برای کنار آمدن با موقعیت‌های دشوار توصیف می‌کند.

When you do this you show 'resilience'.

وقتی این کار را انجام می‌دهید، «مقاومت» را نشان می‌دهید.

Someone who is 'optimistic' has positive thoughts about the future

کسی که "خوشبین" است افکار مثبتی در مورد آینده دارد

and believes things will turn out well.

و معتقد است همه چیز خوب پیش خواهد رفت.

'Distress' is the feeling you get when you are worried or upset by something.

"پریشانی" احساسی است که هنگام نگرانی یا ناراحتی از چیزی به شما دست می دهد.

When something 'manifests' itself, it shows clearly and is easy to notice.

هنگامی که چیزی خود را "آشکار" می کند، به وضوح نشان می دهد و به راحتی قابل توجه است.

And 'adversity' is a difficult time in somebody's life

و "بدبختی" دوران سختی در زندگی کسی است

that they have had to face.

که مجبور شده اند با آن روبرو شوند.

And that brings us to the end of this discussion about resilience.

و این ما را به پایان این بحث در مورد تاب آوری می رساند.

Please join us again next time.

لطفا دفعه بعد دوباره به ما بپیوندید.

— Bye-bye. — Bye.

- خداحافظ. - خدا حافظ.

6 Minute English

6 دقیقه انگلیسی

from BBC Learning English.

از BBC Learning English.

OK, I want you to close your eyes. Focus on your breathing.

باشه میخوام چشماتو ببندی روی تنفس خود تمرکز کنید.

Er, Neil? Can we do this later? We've only got six minutes.

آره، نیل؟ آیا می توانیم این کار را بعدا انجام دهیم؟ فقط شش دقیقه وقت داریم

OK, Catherine. Welcome to a mindful edition of 6 Minute English,

باشه کاترین به نسخه هوشیارانه 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید،

where we're exploring the rise of mindfulness — particularly in schools.

جایی که ما در حال بررسی افزایش تمرکز حواس - به ویژه در مدارس هستیم.

And we'll be teaching six items of vocabulary along the way,

و ما شش مورد از واژگان را در طول مسیر آموزش خواهیم داد،

so I think we should start with 'mindfulness' itself.

بنابراین فکر می کنم باید با خود "ذهن آگاهی" شروع کنیم.

Being 'mindful', as an adjective,

"ذهن‌آگاه بودن" به عنوان یک صفت

means 'being calmly aware of everything in your body and mind'.

به معنای "آگاهی آرام از همه چیز در بدن و ذهن خود" است.

You only focus on now.

شما فقط روی الان تمرکز می کنید.

People practise 'mindfulness', the noun, by focusing only on their breath,

افراد «ذهن‌آگاهی» را تمرین می‌کنند، اسم آن را فقط با تمرکز بر نفس‌هایشان،

and not allowing themselves to be distracted by passing thoughts.

و اجازه نمی‌دهند که با افکار گذرا منحرف شوند.

Indeed. It's traditionally associated with Buddhism,

در واقع. این به طور سنتی با بودیسم مرتبط است

and has become incredibly popular in the secular world:

و در دنیای سکولار بسیار محبوب شده است:

in workplaces, in private classes and even in schools.

در محل کار، در کلاس های خصوصی و حتی در مدارس.

'Secular' means 'non-religious', by the way.

اتفاقاً «سکولار» به معنای «غیر مذهبی» است.

OK, I just mentioned schools.

خوب، من فقط به مدارس اشاره کردم.

How many teachers in the UK are trained to teach mindfulness?

چند معلم در بریتانیا برای آموزش ذهن آگاهی آموزش دیده اند؟

Is it a) 500? b) 5,000? Or c) 50,000?

آیا الف) 500 است؟ ب) 5000؟ یا ج) 50000؟

Let me focus really hard.

بگذارید واقعاً سخت تمرکز کنم.

I think it's 5,000.

فکر کنم 5000 باشه

A very mindful answer, Catherine, but I'll reveal the real answer later.

کاترین یک پاسخ بسیار آگاهانه، اما پاسخ واقعی را بعداً فاش خواهم کرد.

Now, let's hear from one teacher

اکنون، بیایید از یکی از معلمان بشنویم

who's been practising mindfulness with students for many years.

که سال‌هاست با دانش‌آموزان ذهن آگاهی را تمرین می‌کند .

Alison Mayo, Head of Early Years at Dharma Primary School,

آلیسون مایو، رئیس سال‌های اولیه در مدرسه ابتدایی دارما،

thinks it's particularly suited to young children. Why?

فکر می‌کند که این مدرسه به‌ویژه برای کودکان خردسال مناسب است. چرا؟

That's very natural for children — to be in the present.

این برای کودکان بسیار طبیعی است - در حال حاضر بودن.

And we really kind of celebrate that,

و ما واقعاً به نوعی آن را جشن می‌گیریم،

because that is a place where they are learning.

زیرا اینجا مکانی است که آنها در حال یادگیری هستند.

So, if they feel grounded,

بنابراین، اگر آنها احساس می کنند زمین هستند،

then they can really develop their concentration and their focus, and relax.

آنگاه واقعا می توانند تمرکز و تمرکز خود را توسعه دهند و آرامش داشته باشند.

Learning happens so much more easily if you're relaxed and happy.

اگر آرام و شاد باشید، یادگیری بسیار آسان‌تر اتفاق می‌افتد.

Alison said it was natural for children to be in the present.

آلیسون گفت که طبیعی است که کودکان در زمان حال باشند.

'The present' means 'now'. You'll know the term from 'the present tense' in grammar.

"حال" به معنای "اکنون" است. شما این اصطلاح را از "زمان حال" در دستور زبان خواهید دانست.

And people who practise mindfulness use this phrase a lot —

و افرادی که تمرکز حواس را تمرین می کنند از این عبارت بسیار استفاده می کنند -

to be 'in the present', or 'in the present moment'.

«در حال بودن» یا «در لحظه حال بودن».

It sounds simple, but actually, it's very hard to achieve.

ساده به نظر می رسد، اما در واقع، دستیابی به آن بسیار سخت است.

Well, Neil, it might be for an old chap like you,

خوب، نیل، ممکن است برای پسر پیری مثل شما باشد،

but for young people, Miss Mayo thinks it's very natural.

اما برای جوانان، خانم مایو فکر می کند که این بسیار طبیعی است. به اندازه

Fair enough. Being grounded, as she says,

کافی منصفانه همانطور که او می گوید، زمین گیر بودن به

helps students concentrate and learn in a relaxed way.

دانش آموزان کمک می کند تا تمرکز کنند و به روشی آرام یاد بگیرند.

'Grounded' is another good adjective there —

"Grounded" یک صفت خوب دیگر است - به

it means 'rational, sensible, clear thinking'.

معنای "عقلانی، معقول، تفکر روشن".

So, she's a fan of mindfulness

بنابراین، او از طرفداران تمرکز حواس است

and there's growing evidence behind its benefits.

و شواهد فزاینده ای در پس مزایای آن وجود دارد.

Yes. The UK's national health advisory body has recommended it

آره. سازمان ملی مشاوره سلامت بریتانیا آن را

to help treat conditions like depression and anxiety.

برای کمک به درمان شرایطی مانند افسردگی و اضطراب توصیه کرده است.

Studies have shown it reduces levels of the stress hormone, cortisol.

مطالعات نشان داده اند که سطح هورمون استرس، کورتیزول را کاهش می دهد.

And a new study has claimed that eating mindfully

و یک مطالعه جدید ادعا کرده است که خوردن آگاهانه در

can actually help people to lose weight.

واقع می تواند به کاهش وزن افراد کمک کند.

You mean eating slowly?

یعنی آهسته غذا خوردن؟

Yeah, slowly and really experiencing and tasting the food.

آره، به آرامی و واقعاً غذا را تجربه و مزه می کنم. حواس

Not being distracted and not eating too much, too fast!

پرت نشدن و زیاد غذا نخوردن، خیلی سریع!

Anyway, Neil, is mindfulness taking over the world?

به هر حال، نیل، آیا ذهن آگاهی دنیا را فرا گرفته است؟

Well, not quite yet. There still aren't many detailed studies on it —

خوب، هنوز کاملاً نه. هنوز مطالعات دقیق زیادی در مورد آن وجود ندارد -

and some critics say the studies we have show a publication bias.

و برخی از منتقدان می گویند مطالعاتی که ما داریم یک سوگیری انتشار را نشان می دهد.

In other words, only the positive results are published.

به عبارت دیگر، فقط نتایج مثبت منتشر می شود.

A 'bias' is when you support something or someone in an unfair way,

"سوگیری" زمانی است که شما به دلیل ترجیحات یا اعتقادات خود از چیزی یا شخصی به روشی ناعادلانه حمایت می کنید

because of your preferences or beliefs.

.

What seems certain is that mindfulness has entered into many aspects of modern life,

آنچه مسلم به نظر می رسد این است که ذهن آگاهی وارد بسیاری از جنبه های زندگی مدرن شده است،

at least here in the UK.

حداقل در اینجا در بریتانیا.

Now, let's look back at our question.

حالا بیایید به سوال خود نگاه کنیم.

I asked how many teachers in the UK have been trained in mindfulness.

من پرسیدم که چند معلم در بریتانیا در زمینه ذهن آگاهی آموزش دیده اند.

And I said 5,000.

و من گفتم 5000.

Well, it was actually 5,000.

خوب، در واقع 5000 بود.

— Yay! — Well done!

- آره! - آفرین!

According to the Mindfulness Initiative. And it keeps on growing.

با توجه به ابتکار ذهن آگاهی. و به رشد خود ادامه می دهد.

So, before we finish up, here's another question

بنابراین، قبل از اینکه کار را تمام کنیم، در اینجا یک سوال دیگر وجود دارد

that might be useful for our listeners —

که ممکن است برای شنوندگان مفید باشد -

what's the difference between mindfulness and meditation?

تفاوت بین تمرکز حواس و مراقبه چیست؟

Aha, that's not so easy to define.

آها، تعریف آن چندان آسان نیست.

'Meditation' is the broader term.

"مراقبه" اصطلاح گسترده تر است.

When you meditate, you spend time quietly, focusing your mind,

هنگامی که مدیتیشن می کنید، زمانی را به آرامی سپری می کنید و ذهن خود را متمرکز می کنید،

often for relaxation or spiritual purposes.

اغلب برای آرامش یا اهداف معنوی.

Mindfulness is a particular kind of meditation,

ذهن آگاهی نوع خاصی از مراقبه است که در آن

where you try to empty your mind of thought. Does that make sense?

سعی می کنید ذهن خود را از فکر خالی کنید. فرقی میکنه؟

Yeah, more or less.

آره کم و بیش

So, we'll let our listeners meditate on that answer

بنابراین، به شنوندگان خود اجازه می‌دهیم تا روی آن پاسخ تعمق کنند

and before we empty our minds, let's look back at today's words.

و قبل از اینکه ذهن خود را خالی کنیم، به سخنان امروز نگاه کنیم.

We had 'mindfulness', 'mindful' and 'mindfully' —

ما "ذهن‌آگاهی"، "ذهن‌آگاهی" و "ذهن‌آگاهی" داشتیم -

they all relate to the particular practice

همه آنها به تمرین خاصی مربوط می‌شوند

of being only focused on what's happening now.

که فقط بر آنچه اکنون در حال وقوع است تمرکز می‌کنند. در

What's happening now, or we could say, what's happening 'in the present'.

حال حاضر چه اتفاقی می‌افتد، یا می‌توانیم بگوییم، «در زمان حال» چه می‌گذرد.

People often focus on the past — thinking back about mistakes or happy memories.

مردم اغلب بر گذشته تمرکز می کنند - به اشتباهات یا خاطرات خوش فکر می کنند.

Or on the future, which can be full of worries.

یا در مورد آینده، که می تواند پر از نگرانی باشد.

But by being 'in the present', you overcome these thoughts and fears.

اما با بودن در زمان حال، بر این افکار و ترس ها غلبه می کنید.

Next, we had 'secular'. It contrasts with 'religious'.

بعد، «سکولار» داشتیم. با «مذهبی» در تضاد است.

So, while a church is a religious building,

بنابراین، در حالی که یک کلیسا یک ساختمان مذهبی است،

we also have secular buildings — like factories and shops and hospitals.

ما ساختمان های سکولار نیز داریم - مانند کارخانه ها، مغازه ها و بیمارستان ها. به عبارتی

All non-religious buildings, in other words!

تمام بناهای غیر مذهبی !

Exactly. Now, tell me, Neil, are you feeling 'grounded' right now?

دقیقا. حالا، به من بگو، نیل، آیا در حال حاضر احساس "زمین" می کنی؟

You're asking if I'm thinking clearly and feeling connected to the world?

شما می پرسید که آیا من به وضوح فکر می کنم و احساس می کنم به دنیا متصل هستم؟

Do you even have to ask, Catherine? I'm a very grounded person.

اصلا باید بپرسی کاترین؟ من یک فرد بسیار زمین گیر هستم.

You are, most of the time. Most of the time, you're naturally grounded.

تو اکثر مواقع هستی بیشتر اوقات، شما به طور طبیعی زمین گیر هستید.

Every now and again, you get a bit panicked, but, hey!

هرازگاهی، شما کمی وحشت زده می شوید، اما، هی!

But some of us need to remember to slow down,

اما برخی از ما باید به یاد داشته باشیم که هر چند وقت یکبار سرعت خود را کم کرده،

chill out and meditate once in a while.

آرام و مدیتیشن کنیم.

Yes, that would be 'meditate',

بله، این می تواند «مدیتیشن» باشد،

meaning 'to take quiet time to focus deeply on something'.

به این معنی که «زمان آرامی را برای تمرکز عمیق روی چیزی اختصاص دهید».

Exactly. Now, for more ways to improve your English,

دقیقا. اکنون، برای راه‌های بیشتر برای بهبود زبان انگلیسی خود، به

I suggest you mindfully visit

شما پیشنهاد می‌کنم از صفحات

our Facebook, Twitter, Instagram and YouTube pages.

فیسبوک، توییتر، اینستاگرام و یوتیوب ما دیدن کنید.

Yes, focus only on our pages. Don't be distracted by anything else!

بله، فقط روی صفحات ما تمرکز کنید. هیچ چیز دیگری حواس شما را پرت نکند!

— Bye! — Goodbye!

- خدا حافظ! - خداحافظ!

6 Minute English

6 دقیقه انگلیسی

from BBC Learning English.

از BBC Learning English.

Hello. This is 6 Minute English from BBC Learning English. I'm Beth.

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی از BBC Learning English است. من بث هستم.

And I'm Neil. Phew! I've spent today in meetings, then shopping,

و من نیل هستم. اوه! امروز را در جلسات گذرانده‌ام، سپس خرید کرده‌ام،

then collecting the kids from school — I'm exhausted, Beth!

سپس بچه‌ها را از مدرسه جمع کرده‌ام - خسته‌ام، بت!

What have you been doing today?

امروز چه کار کردی؟

Oh, not much, just sitting around, doing nothing, relaxing and kicking back!

اوه، نه زیاد، فقط نشستن، کاری انجام ندادن، استراحت کردن و لگد زدن به عقب!

Lucky you! Don't you have any work to do?

خوش به حالت! کار خاصی نداری؟

It may not look it, Neil, but I'm actually as busy as a bee!

شاید به نظر نرسد، نیل، اما من در واقع به اندازه یک زنبور مشغول هستم!

If you've seen nature documentaries about worker bees flying from flower to flower,

اگر مستندهای طبیعت در مورد پرواز زنبورهای کارگر از گلی به گل دیگر را دیده باشید،

you probably think animals are always on the move.

احتمالا فکر می کنید حیوانات همیشه در حال حرکت هستند.

But the surprising truth is, away from the cameras,

اما حقیقت شگفت‌انگیز این است که به دور از دوربین‌ها،

most animals spend most of their time doing absolutely nothing at all.

بیشتر حیوانات بیشتر وقت خود را صرف هیچ کاری نمی‌کنند.

In the natural world, where finding food and shelter is hard work,

در دنیای طبیعی، جایی که یافتن غذا و سرپناه کار سختی است،

why have some animals evolved to do nothing?

چرا برخی از حیوانات طوری تکامل یافته اند که هیچ کاری انجام نمی دهند؟

And if it's good enough for animals, would being lazy work for humans too?

و اگر به اندازه کافی برای حیوانات خوب باشد، آیا تنبلی برای انسان نیز مفید است؟

That's what we will be discussing in this programme,

این همان چیزی است که در این برنامه در مورد آن صحبت خواهیم کرد،

and, as usual, we'll be learning some useful new vocabulary as well.

و طبق معمول، واژگان مفید جدیدی را نیز یاد خواهیم گرفت.

But first, let me work up the energy to ask you a question, Neil.

اما اول، اجازه دهید انرژی را برای پرسیدن یک سوال از شما جمع کنم، نیل.

Of course, some animals have a reputation for lounging about.

البته برخی از حیوانات به خوشگذرانی شهرت دارند.

Lions, for example, can sleep up to twenty hours a day!

مثلا شیرها می توانند تا بیست ساعت در روز بخوابند!

But what is the slowest moving animal on Earth?

اما کندترین حیوان روی زمین کدام است؟

Is it a) the giant tortoise?

آیا الف) لاک پشت غول پیکر است؟

b) the three-toed sloth?

ب) تنبلی سه انگشتی؟

Or c) the koala?

یا ج) کوالا؟

Well, I think it's the three-toed sloth.

خوب، فکر کنم تنبل سه انگشتی است.

OK, Neil. I'll reveal the correct answer at the end of the programme.

باشه نیل پاسخ صحیح را در پایان برنامه اعلام خواهم کرد.

Now, it's no surprise that lazy lions love relaxing,

در حال حاضر، جای تعجب نیست که شیرهای تنبل عاشق آرامش هستند،

but even animals with reputations for being busy spend time doing nothing.

اما حتی حیواناتی که به این شهرت دارند وقت خود را صرف هیچ کاری نمی کنند. با

Look carefully into an ants' nest

دقت به لانه مورچه ها نگاه کنید

and you'll see around half of them just sitting there motionless.

و نیمی از آنها را خواهید دید که بدون حرکت در آنجا نشسته اند. در

Here's Professor Dan Charbonneau, an expert in insect behaviour,

اینجا پروفسور دن شاربونو، متخصص در رفتار حشرات، در مورد مورچه

discussing the lazy rock ant with Emily Knight,

سنگی تنبل با امیلی نایت،

presenter of BBC Radio 4 programme Naturebang.

مجری برنامه رادیو بی بی سی Naturebang صحبت می کند.

Dan's research has focused on ant colonies,

تحقیقات دن بر کلنی های مورچه ها متمرکز شده است،

a species called Temnothorax rugatulus or the rock ant.

گونه ای به نام Temnothorax rugatulus یا مورچه سنگی.

I think ants are sort of a symbol of, like, industriousness, you know.

من فکر می کنم مورچه ها به نوعی نمادی از سخت کوشی هستند.

They have this whole tiny little society going on that's kind of similar to ours,

آنها تمام این جامعه کوچک را دارند که به نوعی شبیه به جامعه ماست،

some idealised version what humans might be

یک نسخه ایده آل شده که انسان ها چه می توانند باشند

if we could only, like, pull it together and all work together,

اگر ما فقط می توانستیم آن را جمع کنیم و همه با هم کار کنیم،

we could be as industrious as the ants, but then when you look at it,

می توانستیم به اندازه مورچه ها سخت کوش باشیم، اما وقتی شما به آن نگاه کنید،

roughly about half the colony is inactive at any given time.

تقریباً نیمی از کلنی در هر زمان معین غیرفعال است.

We think ants are 'industrious', or hard-working.

ما فکر می‌کنیم مورچه‌ها «صنعت‌گر» یا سخت‌کوش هستند.

Groups of ants, called 'colonies', seem tiny, perfect societies

گروه‌هایی از مورچه‌ها که «مستعمرات» نامیده می‌شوند، جوامع کوچک و کاملی به نظر می‌رسند

where everyone works hard for the good of the group.

که در آن همه برای خیر و صلاح گروه سخت کار می‌کنند.

Then why are so many of them inactive?

پس چرا بسیاری از آنها غیرفعال هستند؟

One possible answer is that they're reserve ants,

یکی از پاسخ های احتمالی این است که آنها مورچه های ذخیره ای هستند که

ready to step in if disease or disaster strike.

در صورت بروز بیماری یا فاجعه آماده اند وارد عمل شوند.

But could it simply be that they don't work because they don't need to.

اما ممکن است به سادگی کار نکنند زیرا نیازی به این کار ندارند.

Would you get out of bed on Monday morning if you didn't have to?

اگر مجبور نبودید دوشنبه صبح از رختخواب بلند می شدید؟

Maybe the ants can teach us a thing or two about relaxing.

شاید مورچه ها بتوانند یکی دو چیز در مورد آرامش به ما بیاموزند.

But wouldn't it get boring just sitting around all day?

اما آیا تنها نشستن در تمام طول روز خسته کننده نخواهد بود؟

Not according to psychologist Dr Sandi Mann.

به گفته روانشناس دکتر سندی مان نه.

She thinks being 'productive':

او فکر می کند "مولد" بودن:

'working to produce a lot for the amount of resources we use', is overrated.

"کار برای تولید مقدار زیادی از منابعی که استفاده می کنیم"، بیش از حد ارزیابی می شود.

Boredom has its benefits too,

as she explains to BBC Radio 4 programme Naturebang.

همانطور که او به برنامه Naturebang رادیو بی بی سی توضیح می دهد، بی حوصلگی مزایای خود را نیز دارد.

Would humans have invented bread or beer or fire, you know,

آیا انسان‌ها نان یا آبجو یا آتش را اختراع می‌کردند، می‌دانید،

if we hadn't been bored and were wondering,

اگر حوصله‌مان سر نمی‌رفت و فکر نمی‌کردیم،

‘what on earth would happen if we mix this with this?', you know.

« اگر این را با این مخلوط کنیم چه اتفاقی می‌افتد؟»، می‌دانی. آیا

Are all these sorts of inventions the mother of boredom?

همه این نوع اختراعات مادر خستگی هستند؟

But in this world of constant stimulation,

اما در این دنیای تحریک مداوم،

switching off is harder than it's ever been.

خاموش کردن سخت‌تر از همیشه است. به همین

That's why we're constantly swiping and scrolling

دلیل است که ما دائماً در حال سوایپ کردن و پیمایش هستیم

and looking for the next big thing and the new thing

و به دنبال چیز بزرگ بعدی و چیز جدید هستیم

and we get bored of things very quickly.

و خیلی سریع از چیزها خسته می شویم.

So it's a kind of paradox to get rid of this unpleasant state of boredom

بنابراین این یک نوع پارادوکس است برای خلاص شدن از این حالت ناخوشایند کسالت

is actually to allow more boredom into your life.

در واقع اجازه دادن به کسالت بیشتر در زندگی شما است.

Dr Mann doubts humans would have invented things

دکتر مان شک دارد که انسان ها

without the curiosity that comes from being bored.

بدون کنجکاوی ناشی از بی حوصلگی چیزهایی را اختراع کرده باشند.

Boredom is the mother of invention, an idea based on the famous proverb,

بی حوصلگی مادر اختراع است، ایده ای مبتنی بر ضرب المثل معروف

'necessity is the mother of invention',

«نیاز مادر اختراع است»،

an idiom meaning that if you really need to do something,

اصطلاحی به این معنا که اگر واقعاً نیاز به انجام کاری دارید،

you will think of a way of doing it.

راهی برای انجام آن فکر می کنید.

Instead of fearing boredom, we can open up to its benefits by 'switching off':

به جای ترس از کسالت، می‌توانیم با «خاموش کردن» به مزایای آن بپردازیم:

stopping worrying or thinking about something and relaxing.

دست از نگرانی یا فکر کردن به چیزی و استراحت کردن.

Slowing down helps too —

کاهش سرعت نیز کمک می کند -

something we can definitely learn from our animal cousins.

چیزی که قطعاً می توانیم از پسرعموهای حیوان خود یاد بگیریم.

I think now's a good time to reveal the answer to my question,

فکر می‌کنم اکنون زمان خوبی است که پاسخ سؤالم را فاش کنم،

since we have nothing else to do.

زیرا کار دیگری نداریم. از

You asked me to name the world's slowest animal

من خواستی کندترین حیوان جهان را نام ببرم

and I guessed it was the three-toed sloth. Was I right?

و من حدس زدم که تنبل سه انگشتی است. درست گفتم؟

That was the correct answer!

این جواب درست بود! تنبل های سه انگشتی

With a top speed of 30 centimetres per minute,

با حداکثر سرعت 30 سانتی متر در دقیقه

three-toed sloths move so slowly that algae grows on their coats!

به آرامی حرکت می کنند که جلبک ها روی کت آنها رشد می کنند!

OK, let's recap the vocabulary we've learned from this programme

خوب، بیایید واژگانی را که از این برنامه یاد گرفته‌ایم،

starting with the phrase 'kicking back' — 'to stop doing things and relax completely'.

با عبارت «بازگشت» - «دست از انجام کارها و استراحت کامل» شروع کنیم.

The adjective 'industrious' means 'hard-working'.

صفت «صنعتی» به معنای «سخت‌کوش» است.

A 'colony' is the name given to a group of certain animals

"کلونی" نامی است که به گروهی از حیوانات خاص

including ants and some seabirds.

از جمله مورچه ها و برخی از پرندگان دریایی داده می شود.

Someone who is 'productive'

کسی که «مولد» است

is able to produce a lot for the amount of resources they use.

می‌تواند به نسبت مقدار منابعی که استفاده می‌کند، تولیدات زیادی داشته باشد.

The proverb 'necessity is the mother of invention',

ضرب المثل «ضرورت مادر اختراع است» به این

means that if you really need to do something,

معناست که اگر واقعاً نیاز به انجام کاری دارید،

you will think of a way of doing it.

راهی برای انجام آن می اندیشید.

And finally, to 'switch off' means 'to stop worrying or thinking about something,

و در نهایت، «خاموش کردن» به معنای «دست از نگرانی یا فکر کردن در مورد چیزی

and relax'.

و استراحت کردن است».

Once again, our six minutes are up — it must be time to sit down,

یک بار دیگر، شش دقیقه ما تمام شد - باید زمان آن رسیده باشد که بنشینید،

close your eyes, and just do nothing!

چشمان خود را ببندید و هیچ کاری انجام ندهید!

— Goodbye for now! — Bye!

- فعلا خدانگهدار! - خدا حافظ!

6 Minute English

6 دقیقه انگلیسی

from BBC Learning English.

از BBC Learning English.

Hello. This is 6 Minute English from BBC Learning English. I'm Neil.

سلام. این 6 دقیقه انگلیسی از BBC Learning English است. من نیل هستم.

And I'm Georgina.

و من جورجینا هستم.

January is often the time when people make 'New Year's resolutions' —

ژانویه اغلب زمانی است که مردم "تصمیمات سال نو" را می گیرند -

things they want to start, or stop, doing in the new year.

کارهایی که می خواهند در سال جدید شروع یا متوقف کنند. آیا

Have you made any resolutions for 2021, Georgina?

تصمیمی برای سال 2021 گرفته اید، جورجینا؟

Well, for a start, Neil, I'm definitely going on a diet!

خب برای شروع نیل حتما رژیم میگیرم!

Over Christmas, I really piled on the pounds with all that chocolate.

در طول کریسمس، من واقعاً با آن همه شکلات روی هم ریختم.

Yes, not to mention Christmas pudding!

بله، پودینگ کریسمس را ذکر نکنیم!

I'd already put on extra weight during lockdown, then even more over Christmas,

من قبلاً در طول قرنطینه اضافه وزن اضافه کرده بودم ، سپس در کریسمس حتی بیشتر از آن،

so I definitely need to diet in 2021.

بنابراین قطعاً باید در سال 2021 رژیم بگیرم.

It's curious that we both made resolutions to lose weight, isn't it?

عجیب است که هر دو تصمیماتی برای کاهش وزن گرفته بودیم، اینطور نیست؟

I mean, most people overeat a bit at Christmas, then diet in January.

منظورم این است که اکثر مردم در کریسمس کمی پرخوری می کنند ، سپس در ژانویه رژیم می گیرند.

What are you saying, Georgina?

جورجینا چی میگی؟

Do you think we're worried people will call us fat?

آیا فکر می کنید ما نگران هستیم که مردم ما را چاق خطاب کنند؟

It wouldn't be so surprising, Neil.

خیلی تعجب آور نخواهد بود، نیل.

After all incidents of 'fat-shaming' are on the rise —

بعد از اینکه همه موارد «شرم‌کردن چربی» در حال افزایش است –

that's what it's called when someone is criticised or humiliated for being fat.

وقتی کسی به خاطر چاق بودن مورد انتقاد یا تحقیر قرار می‌گیرد به این می‌گویند.

In this programme,

در این برنامه،

we'll be asking where the attitudes behind fat-shaming come from.

ما می‌پرسیم که نگرش‌های پشت سر شرم کردن چربی از کجا می‌آیند.

We'll be hearing how anti-fat attitudes are often implicit or unconscious.

ما خواهیم شنید که چگونه نگرش های ضد چربی اغلب ضمنی یا ناخودآگاه هستند.

Hang on though, Neil.

صبر کن نیل.

Having a second slice of Christmas cake

داشتن یک تکه دوم کیک کریسمس

is hardly the same as being fat, much less obese.

به سختی با چاق بودن برابری می کند، خیلی کمتر چاق است.

That's true, Georgina.

این درست است، جورجینا.

The word 'obese' describes a person who's very overweight, with a lot of body fat.

کلمه "چاق" فردی را توصیف می کند که دارای اضافه وزن است و چربی بدن زیادی دارد.

It's the term for a medical condition, measured using BMI or the body mass index.

این اصطلاح برای یک وضعیت پزشکی است که با استفاده از BMI یا شاخص توده بدن اندازه گیری می شود.

It's on the rise in the UK.

در بریتانیا در حال افزایش است.

In fact, that's my quiz question. How many adults in the UK are affected by obesity?

در واقع، این سوال مسابقه من است. چه تعداد از بزرگسالان در بریتانیا تحت تاثیر چاقی قرار دارند؟

Is it a) 1 in every 3 adults?

آیا از هر 3 بزرگسال 1 نفر است؟

b) 1 in every 4 adults?

ب) از هر 4 بزرگسال 1 نفر؟

Or c) 1 in every 5 adults?

یا ج) از هر 5 بزرگسال 1 نفر؟

I'll guess b) 1 in every 4.

حدس می زنم ب) از هر 4 عدد 1. بسیار

OK, we'll find out the answer later.

خوب، بعداً جواب را خواهیم فهمید.

As you say, Georgina, the word 'obese' has a very specific meaning.

همانطور که شما می گویید جورجینا، کلمه "چاق" معنای بسیار خاصی دارد. در

Here's Professor Abigail Saguy talking about the term

اینجا پروفسور ابیگیل ساگوی در مورد این اصطلاح

to BBC World Service's The Why Factor.

در سرویس جهانی بی بی سی The Why Factor صحبت می کند.

Listen out for when the word 'obesity' started to be used.

به زمان شروع استفاده از کلمه "چاقی" گوش دهید.

The term 'obesity' was coined in the middle of the 20th century

اصطلاح «چاقی» در اواسط قرن بیستم

as a concerted effort by medical doctors to say this is a medical issue:

به عنوان تلاشی هماهنگ توسط پزشکان ابداع شد تا بگویند این یک موضوع پزشکی است:

one over which we have authority and expertise.

موضوعی که ما در مورد آن اختیار و تخصص داریم.

Professor Saguy says the term 'obese' was 'coined' in the mid-1900s,

پروفسور ساگوی می‌گوید که اصطلاح «چاق» در اواسط دهه 1900 ابداع شد،

meaning 'it was invented or first used in a particular way'.

به این معنی که «این واژه برای اولین بار به روشی خاص اختراع شد یا استفاده شد ». در

It originally meant 'an individual medical problem':

اصل به معنای "یک مشکل پزشکی فردی" بود:

something to be discussed between patient and doctor.

چیزی که باید بین بیمار و پزشک مورد بحث قرار گیرد.

But over time, 'obese' has become a term of discrimination and abuse.

اما با گذشت زمان، "چاق" به اصطلاحی برای تبعیض و سوء استفاده تبدیل شده است.

Psychology professor Chris Crandall

کریس کراندال، استاد روانشناسی،

has been involved in Harvard University's implicit bias projects.

در پروژه های جانبداری ضمنی دانشگاه هاروارد شرکت داشته است. این تست‌ها که

Most famous for revealing racial prejudice,

بیشتر به دلیل آشکار کردن تعصبات نژادی معروف هستند،

the tests also measure other kinds of biases, including weight.

انواع دیگر سوگیری‌ها از جمله وزن را نیز اندازه‌گیری می‌کنند.

Many of the beliefs we hold about other people

بسیاری از باورهایی که ما در مورد افراد دیگر داریم

are hidden from conscious awareness.

از آگاهی آگاهانه پنهان است.

So, what goes through our mind, consciously or unconsciously,

بنابراین،

when we see very fat people?

با دیدن افراد بسیار چاق، چه آگاهانه یا ناخودآگاه در ذهن ما می گذرد؟ در

Here's Professor Crandall speaking to BBC World Service's The Why Factor.

اینجا پروفسور کراندال با برنامه The Why Factor سرویس جهانی بی بی سی صحبت می کند.

We tend to think, at least in the western world, of fat people as personal failures,

ما تمایل داریم، حداقل در دنیای غرب، افراد چاق را شکست های شخصی و

as moral failures.

اخلاقی بدانیم.

People tend to think of fatness as an indicator of laziness, of over-indulgence,

مردم تمایل دارند که چاقی را نشانه تنبلی، زیاده روی،

of a lack of moral fibre, an unwillingness to take ahold of your own life.

فقدان فیبر اخلاقی، عدم تمایل به تسلط بر زندگی خود بدانند.

We, as everyday Americans and westerners in general,

ما، به عنوان آمریکایی های روزمره و به طور کلی غربی ها،

tend to think that it's a personal attribute,

تمایل داریم فکر کنیم که این یک ویژگی شخصی است،

it's a thing that you do to yourself and as a result you are deserving of scorn.

کاری است که شما با خودتان انجام می دهید و در نتیجه مستحق تحقیر هستید.

There is a commonly-held prejudice

یک پیش داوری رایج وجود دارد

that fat people are responsible for their condition,

که افراد چاق مسئول وضعیت خود هستند،

because they're lazy, greedy, or lacking in 'moral fibre':

زیرا آنها تنبل، حریص یا فاقد «رشته اخلاقی» هستند:

the ability or determination to behave ethically or with self-control.

توانایی یا عزم برای رفتار اخلاقی یا با خویشتن داری.

In the west especially, being fat or overweight

به ویژه در غرب، چاق بودن یا اضافه وزن

is thought of as a personal 'attribute' —

به عنوان یک "ویژگی" شخصی در نظر گرفته می شود -

a quality, characteristic or feature that someone has.

یک کیفیت، ویژگی یا ویژگی که یک فرد دارد.

The idea is that fat people just are the way they are

ایده این است که افراد چاق همانگونه هستند که هستند

and have no-one to blame but themselves.

و هیچ کس را جز خودشان مقصر ندارند.

They should just exercise more or stop eating.

آنها فقط باید بیشتر ورزش کنند یا از خوردن دست بکشند.

This leads some to treat them with 'scorn' —

این باعث می‌شود که برخی با آنها با "تحقیر" رفتار کنند -

a strong feeling of contempt or disrespect.

احساس شدید تحقیر یا بی‌احترامی.

In reality, of course, weight isn't just about individual choices.

در واقعیت، البته، وزن فقط مربوط به انتخاب های فردی نیست.

How fat you are is also determined by environment and genetics —

میزان چاق بودن شما نیز توسط محیط و ژنتیک تعیین می شود -

up to 80%, in some cases.

در برخی موارد تا 80٪.

And anyway, even if it was under personal control,

و به هر حال، حتی اگر تحت کنترل شخصی بود،

fat-shaming doesn't feel like the right way to help people lose weight.

شرم آور چربی به نظر راه درستی برای کمک به کاهش وزن افراد نیست.

So, if it doesn't cause problems,

بنابراین، اگر مشکلی ایجاد نمی کند،

maybe you can have that second slice of cake after all, Georgina.

شاید بتوانید دومین تکه کیک را بخورید، جورجینا.

Thanks, Neil, but I don't want to spoil my appetite for the quiz question you asked.

متشکرم، نیل، اما نمی‌خواهم اشتهایم را برای سوال امتحانی که پرسیدی خراب کنم. آیا

Was I right about the number of UK adults affected by obesity?

در مورد تعداد بزرگسالان بریتانیایی که تحت تاثیر چاقی قرار گرفته اند، درست می گفتم؟

What did you say, Georgina?

چی گفتی جورجینا؟

I guessed the answer was b) 1 in every 4 adults.

حدس می‌زدم که پاسخ ب) از هر 4 بزرگسال یک نفر باشد.

Which was the correct answer!

کدام جواب درست بود!

Fat is an issue affecting millions of adults in the UK alone,

چربی مشکلی است که میلیون‌ها بزرگسال را تنها در بریتانیا تحت تأثیر قرار می‌دهد،

and with studies suggesting that obesity might be a negative factor

و با مطالعاتی که نشان می‌دهد چاقی ممکن است یک عامل منفی

linked to Covid-19, it's one that could affect millions more.

مرتبط با کووید-19 باشد، می‌تواند میلیون‌ها نفر دیگر را تحت تأثیر قرار دهد.

Food for thought there, Neil.

چیزی برای فکر وجود دارد، نیل.

Now, let's recap the vocabulary, starting with 'obese' —

حال، بیایید واژگان را جمع‌بندی کنیم و با «چاق» شروع کنیم -

dangerously overweight as measured by the body mass index or BMI.

اضافه وزن خطرناک که با شاخص توده بدن یا BMI اندازه‌گیری می‌شود.

This term obesity was 'coined' — or invented, to describe a medical condition,

این واژه چاقی «ابداع شد» - یا برای توصیف یک وضعیت پزشکی ابداع شد،

although many people nowadays consider it a personal 'attribute' —

اگرچه امروزه بسیاری از مردم آن را یک «ویژگی» شخصی -

a quality or characteristic.

یک کیفیت یا ویژگی می دانند.

'Fat-shaming' is 'criticising and humiliating someone for being fat'

«شرم‌انگاری چربی» عبارت است از «انتقاد و تحقیر کسی به دلیل چاق بودن»

or showing them 'scorn' — feelings of contempt or disrespect.

یا نشان دادن «تحقیر» - احساس تحقیر یا بی‌احترامی.

Or it could also involve believing they lack 'moral fibre' —

یا همچنین می‌تواند شامل این باور باشد که آنها فاقد «رشته اخلاقی» هستند -

the ability to behave correctly or with self-control.

توانایی رفتار صحیح یا با خودکنترلی.

That's all for this programme, but to find out more about your own implicit biases

همه اینها برای این برنامه است، اما برای اینکه بیشتر در مورد تعصبات ضمنی خود

based on race, sexuality or weight,

بر اساس نژاد، تمایلات جنسی یا وزن بیشتر بدانید، به

search online for Harvard IAT and take a test yourself.

صورت آنلاین برای هاروارد IAT را جستجو کنید و خودتان تست بزنید.

You may be surprised what you find out!

ممکن است از آنچه متوجه می شوید تعجب کنید!

And to hear more topical discussion and vocabulary

و برای شنیدن بحث‌های موضوعی و واژگان بیشتر

join us again soon at 6 Minute English,

به زودی در 6 دقیقه انگلیسی به ما بپیوندید،

download the app at your usual app store and follow us on social media.

برنامه را در فروشگاه برنامه معمول خود دانلود کنید و ما را در رسانه‌های اجتماعی دنبال کنید.

— Bye for now! — Bye!

- فعلا خداحافظ! - خدا حافظ!

6 Minute English

6 دقیقه انگلیسی

from BBC Learning English.

از BBC Learning English.

Hello and welcome to 6 Minute English.

سلام و به 6 دقیقه انگلیسی خوش آمدید.

I'm Neil and today, we're going to improve ourselves.

من نیل هستم و امروز، ما خودمان را بهبود خواهیم داد.

Haha, how could we possibly get any better?

هاها، چطور ممکن است بهتر شویم؟

I'm Rob, and yes, today's topic is self-help and the self-help industry.

من راب هستم، و بله، موضوع امروز خودیاری و صنعت خودیاری است.

What do we mean by 'self-help'? Well, it means 'trying to improve yourself' —

منظور ما از "خودیاری" چیست؟ خوب، این به معنای «تلاش برای بهبود خود» -

psychologically, economically or in other ways — without seeking official help.

از نظر روانی، اقتصادی یا به روش‌های دیگر - بدون درخواست کمک رسمی است.

For example, bookshops these days are full of titles

به عنوان مثال، این روزها کتابفروشی ها پر از عناوینی هستند

which claim to boost your self-confidence,

که ادعا می کنند اعتماد به نفس،

your wealth, your love life, or your career!

ثروت، زندگی عاشقانه یا شغل شما را افزایش می دهند!

Yes, in just seven days!

بله، فقط در هفت روز!

There's a clear demand for this kind of thing —

تقاضای واضحی برای این نوع چیزها وجود دارد -

the self-help industry is worth ten billion dollars in the US alone.

صنعت خودیاری فقط در ایالات متحده ده میلیارد دلار ارزش دارد.

Mm, that's a lot.

مام، این خیلی است.

That includes things like gym memberships, diet plans and life coaching apps.

این شامل مواردی مانند عضویت در باشگاه، برنامه های غذایی و برنامه های مربیگری زندگی می شود.

We'll be looking at why,

ما به دنبال این خواهیم بود که چرا،

but first, the self-help industry has been around for a long time.

اما ابتدا، صنعت خودیاری برای مدت طولانی وجود داشته است.

Which of these well-known books was published first?

کدام یک از این کتاب های شناخته شده اولین بار منتشر شد؟

Is it a) How To Win Friends And Influence People?

آیا الف) چگونه می توان دوستان را به دست آورد و بر مردم تأثیر گذاشت؟

b) Think And Grow Rich?

ب) بیندیشید و ثروتمند شوید؟

c) The Law Of Attraction?

ج) قانون جذب؟

Mm, I could do with some help here.

مام، من می توانم با کمکی در اینجا انجام دهم.

I'll go for the first one — How To Win Friends And Influence People.

من به سراغ اولین مورد می روم - چگونه دوستان به دست آوریم و بر مردم تأثیر بگذاریم.

OK, well, before we go further, let's take a trip around a bookshop in Manchester

خوب، خوب، قبل از اینکه جلوتر برویم، بیایید به یک کتاب فروشی در منچستر سفر کنیم

to find out which self-help books are selling well.

تا بفهمیم کدام کتاب های خودیاری فروش خوبی دارند.

Let's listen to Emma Marshall, a manager at Waterstones bookshop.

بیایید به سخنان اما مارشال، مدیر کتابفروشی Waterstones گوش دهیم.

What's popular now?

چه چیزی در حال حاضر محبوب است؟

At the moment, we're in the tidying up and getting rid of things trend.

در حال حاضر، ما در روند مرتب کردن و خلاص شدن از شر چیزها هستیم.

But before that, we saw colouring-in, which became a huge thing.

اما قبل از آن، ما شاهد رنگ‌آمیزی بودیم که به یک چیز بزرگ تبدیل شد.

It's kind of dwindling now, cos these sorts of trends come in and then they go.

اکنون به نوعی در حال کاهش است، زیرا این نوع گرایش ها وارد می شوند و سپس از بین می روند.

Like last year we saw hygge, which is the Danish art of living well, apparently.

مانند سال گذشته ما هیگی را دیدیم که ظاهراً هنر دانمارکی برای خوب زیستن است.

So, we're taking from all sorts of cultures.

بنابراین، ما از انواع فرهنگ ها استفاده می کنیم.

And so I think right now, the trend is about slowing down in your life.

و بنابراین من فکر می کنم در حال حاضر، روند کاهش سرعت در زندگی شما است.

Emma says there are a couple of trends right now.

اما می گوید در حال حاضر چند روند وجود دارد.

A 'trend' here means 'something new which is popular for a period of time'.

"روند" در اینجا به معنای "چیزی جدید است که برای یک دوره زمانی محبوب است".

Yes, so she mentioned tidying up and getting rid of things.

بله، بنابراین او به مرتب کردن و خلاص شدن از شر چیزها اشاره کرد.

Would you buy a book about tidying up, Neil?

آیا می‌خواهی کتابی درباره مرتب کردن خانه بخری، نیل؟

I'd be more likely to buy a book about it than actually tidy up!

احتمال اینکه کتابی در مورد آن بخرم بیشتر از مرتب کردن آن هستم!

She also mentioned a current trend about slowing down in our lives.

او همچنین به روند فعلی در مورد کاهش سرعت در زندگی ما اشاره کرد.

Ah, well, I can agree with that.

آه، خوب، من می توانم با آن موافق باشم.

And previous trends included colouring-in.

و روندهای قبلی شامل رنگ آمیزی بود.

These books have black and white outline pictures that you fill in with colours.

این کتاب ها دارای تصاویر رئوس مطالب سیاه و سفید هستند که شما آنها را با رنگ ها پر می کنید.

I used to do that as a child. Very therapeutic!

من از بچگی این کار را می کردم. بسیار درمانی!

'Therapeutic' — 'making you feel more relaxed and less anxious'.

«درمان‌کننده» - «باعث می‌شود احساس آرامش بیشتری کنید و کمتر مضطرب شوید».

It's related to the word 'therapy'.

مربوط به کلمه "درمان" است.

Although the colouring-in trend is 'dwindling' —

گرچه روند رنگ‌آمیزی در حال کاهش است -

it's becoming weaker; they're selling fewer colouring-in books.

این روند ضعیف‌تر می‌شود. آنها کتاب‌های رنگ‌آمیزی کمتری می‌فروشند.

So, trends come and go, but the industry is going from strength to strength.

بنابراین، روندها می آیند و می روند، اما این صنعت از قدرتی به قوت خود می رود.

'To go from strength to strength' means 'to remain strong, or get even stronger'! Why?

"از قدرت به قدرت رفتن" به معنای "قوی ماندن، یا حتی قوی تر شدن" است! چرا؟

Dr Jennifer Wild, a psychologist from Oxford University,

دکتر جنیفر وایلد، روانشناس از دانشگاه آکسفورد،

believes that the internet is a big factor.

معتقد است که اینترنت یک عامل بزرگ است.

We've got used to searching for solutions online

ما به جستجوی راه‌حل‌های آنلاین عادت کرده‌ایم

and now these solutions even include how to fix or improve our lives.

و اکنون این راه‌حل‌ها حتی شامل نحوه اصلاح یا بهبود زندگی‌مان می‌شوند.

And psychologist Caroline Beaton, writing on Forbes dot com,

و کارولین بیتون، روانشناس، که در فوربس دات کام می نویسد،

said she believes that millennials are a big factor.

گفت که معتقد است که هزاره ها عامل بزرگی هستند.

How do we define the term 'millennial'?

اصطلاح "هزاره" را چگونه تعریف کنیم؟

Also known as 'Generation Y',

همچنین به عنوان "نسل Y" شناخته می شود،

are people born between the mid-1980s and early 2000s.

افرادی هستند که بین اواسط دهه 1980 و اوایل دهه 2000 متولد شده اند.

It's a common term in the news,

این یک اصطلاح رایج در اخبار است،

often because people born in this time in the west

اغلب به این دلیل که افرادی که در این زمان در غرب متولد شده‌اند

are seen to have certain characteristics.

ویژگی‌های خاصی دارند.

Yes, they're sometimes described as lazy and obsessed with themselves

بله، آنها گاهی اوقات به عنوان تنبل و وسواس به خودشان توصیف می‌شوند

and, while that's not necessarily true,

و در حالی که این لزوماً درست نیست،

Caroline Beaton says millennials are highly self-critical.

کارولین بیتون می‌گوید که هزاره‌ها به شدت از خود انتقاد می‌کنند.

'Self-critical' — they are aware of their own faults —

"خود انتقادی" - آنها از عیوب خود آگاه هستند -

which also means they're more likely to spend time or money on self-help.

که همچنین به این معنی است که آنها بیشتر وقت یا پول خود را صرف کمک به خود می کنند.

She says they spend twice as much as Generation Xers.

او می گوید آنها دو برابر نسل Xers هزینه می کنند.

'Generation X' refers to people born between the late 1960s and around 1980.

"نسل X" به افرادی اشاره دارد که بین اواخر دهه 1960 و حدود 1980 متولد شده اند.

And one more possible reason why the self-help industry does well —

و یک دلیل احتمالی دیگر که چرا صنعت خودیاری خوب عمل می کند -

it's very resistant to recessions.

این است که در برابر رکود بسیار مقاوم است.

When the economy does badly — as we say, it goes into 'recession' —

وقتی اقتصاد بد کار می‌کند – همانطور که می‌گوییم، وارد «رکود» می‌شود –

people are perhaps even more likely

مردم احتمالاً حتی بیشتر به دنبال

to reach for self-help to improve their situation.

کمک به خود برای بهبود وضعیت خود هستند.

So, there we are. Now, let's go back to another recession —

بنابراین، ما اینجا هستیم. حال، بیایید به یک رکود دیگر برگردیم -

the Great Depression of the 1930s in America —

رکود بزرگ دهه 1930 در آمریکا -

and to my question about which self-help book was published first?

و به سوال من در مورد اینکه کدام کتاب خودیاری اولین بار منتشر شد؟

Well, I said a) How To Win Friends And Influence People.

خوب، من گفتم: الف) چگونه می توان دوستان را به دست آورد و بر مردم تأثیر گذاشت.

In fact, two of these books were published in the late 1930s,

در واقع، دو تا از این کتاب ها در اواخر دهه 1930 منتشر شد،

How To Win Friends And Influence People, by Dale Carnegie, was first in 1936.

چگونه می توان دوستان را به دست آورد و بر مردم تأثیر گذاشت، اثر دیل کارنگی، اولین بار در سال 1936 بود.

It has since sold over 30 million copies.

از آن زمان تاکنون بیش از 30 میلیون نسخه فروخته شده است.

Think And Grow Rich, by Napoleon Hill, was published in 1937,

فکر کن و ثروتمند شو، اثر ناپلئون هیل، در سال 1937 منتشر شد

and is believed to have sold over 100 million copies!

و گفته می شود بیش از 100 میلیون نسخه فروخته است!

That's a lot of self-help. Have you read either of them?

این خودیاری بسیار است. آیا شما هر کدام را خوانده اید؟

I haven't read either of them, but perhaps I should.

من هیچکدام از آنها را نخوانده ام، اما شاید بخوانم.

Well, before we rush home and improve ourselves, let's improve our vocabulary.

خوب، قبل از اینکه به خانه بشتابیم و خودمان را بهبود ببخشیم، بیایید دایره لغات خود را تقویت کنیم.

Of course. Today, we had 'self-help' —

البته. امروز، ما «خودیاری» داشتیم -

the activity of improving yourself, physically, mentally or in other ways,

فعالیتی برای بهبود خود، از نظر جسمی، ذهنی یا به روش‌های دیگر،

often through courses and books.

اغلب از طریق دوره‌ها و کتاب‌ها.

There are lots of 'trends' in the self-help industry.

«روندهای» زیادی در صنعت خودیاری وجود دارد.

And we also see trends in fashion, in music, in popular culture,

و همچنین شاهد روندهایی در مد، در موسیقی، در فرهنگ عامه هستیم،

like the trend for men to grow beards.

مانند گرایش مردان به گذاشتن ریش.

Are you talking about me? Anyway, I think the beard trend is 'dwindling'.

در مورد من حرف میزنی؟ به هر حال، من فکر می کنم روند ریش در حال کاهش است.

It's getting smaller, less influential.

کوچکتر می شود، تأثیرگذاری آن کمتر می شود.

Really? Hm.

واقعا؟ هوم

I'll stroke my beard here.

من اینجا ریشمو نوازش میکنم

I think that's very 'therapeutic' — it makes me relax and feel good.

من فکر می‌کنم این بسیار "درمان‌کننده" است - به من آرامش می‌دهد و احساس خوبی دارم.

Maybe you're right.

شاید حق با تو است.

What about our next phrase — to 'go from strength to strength'?

در مورد عبارت بعدی ما - "از قدرت به قدرت رفتن" چطور؟

Well, you could say a business is 'going from strength to strength'

خوب، می‌توانید بگویید که یک کسب‌وکار

if it's earning a lot of money.

در صورتی که پول زیادی به دست بیاورد، «از قوت به قوت خود می‌رود».

Indeed. And what about our term for young people — 'millennial'.

در واقع. و چه در مورد اصطلاح ما برای جوانان - "هزاره". آیا

Are you a millennial, Rob?

شما یک هزاره هستید، راب؟

Didn't quite scrape in there. I'm still a Generation X.

در آنجا کاملاً خراشیده نشده است. من هنوز نسل X هستم.

OK.

خوب.

But I do like to think I'm in touch with what millennials do,

اما من دوست دارم فکر کنم با کاری که هزاره ها انجام می دهند،

which includes having lots of different social media accounts.

که شامل داشتن تعداد زیادی حساب های رسانه های اجتماعی مختلف است، در ارتباط هستم.

Just like us!

درست شبیه ما!

Do look up BBC Learning English on Facebook, Twitter, Instagram and YouTube.

بی بی سی Learning English را در فیس بوک، توییتر، اینستاگرام و یوتیوب جستجو کنید.

And good luck with your self-improvement!

و در بهبود خود موفق باشید!

— Goodbye. — Bye!

- خداحافظ. - خدا حافظ!

6 Minute English

6 دقیقه انگلیسی

from BBC Learning English.

از BBC Learning English.