BOX SET: English vocabulary mega-class! 🤩 Learn 8 expressions for people in 18 minutes!

Hello, and welcome to The English We Speak,

سلام، و به The English We Speak،

with me, Feifei…

با من، فیفی... و

..and me, Neil.

من، نیل، خوش آمدید.

Hey, Neil. Would you like to try this new coconut smoothie I bought from that new cafe?

هی، نیل. آیا می‌خواهید این اسموتی نارگیل جدیدی را که از آن کافه جدید خریدم، امتحان کنید؟

Coconut? Yuk, I hate coconut! Oh, right. In fact, I hate that new cafe.

نارگیل؟ یوک، من از نارگیل متنفرم! درسته. در واقع از آن کافه جدید متنفرم.

It’s too expensive.

خیلی گران است

But it’s good quality,

اما کیفیت خوبی دارد

and the staff are very pleasant.

و کارکنان بسیار دلپذیر هستند.

They always smile and say ‘hello’.

آنها همیشه لبخند می زنند و می گویند "سلام".

I hate talking to people in the morning.

من از صحبت کردن با مردم در صبح متنفرم.

Oh dear, Neil – you're very negative.

اوه عزیز، نیل - تو خیلی منفی بافی.

‘Hate’ is a very strong word.

"نفرت" کلمه بسیار قوی است.

You're a perfect example of a ‘hater’.

شما نمونه کاملی از "متنفر" هستید.

This describes a negative person who dislikes someone or something –

این یک فرد منفی را توصیف می کند که از کسی یا چیزی خوشش نمی آید -

but not everything, unlike you, Neil!

اما نه همه چیز، برخلاف شما، نیل!

Let’s hear from some other haters.

بیایید از برخی متنفران دیگر بشنویم.

I’m a real hater

من واقعاً

of restaurants adding a fixed service charge to the bill.

از رستوران هایی که هزینه خدمات ثابتی را به صورت حساب اضافه می کنند متنفرم.

Why can’t I choose how much to tip?

چرا نمی توانم مقدار انعام را انتخاب کنم؟

My wife’s a hater of horror films,

همسرم از فیلم های ترسناک متنفر است،

so we had to go and see a romcom at the cinema instead!

بنابراین مجبور شدیم به جای آن بریم و یک رامکام در سینما ببینیم!

So, those are examples of

بنابراین، اینها نمونه هایی از

‘haters’ – negative people who dislike someone or something,

«متنفران» هستند - افراد منفی که از کسی یا چیزی خوششان نمی آید،

and sometimes without good reason - like Neil.

و گاهی اوقات بدون دلیل موجه - مانند نیل.

I hate it when you call me names!

متنفرم از وقتی که من را با نام و نشان صدا میزنی!

But, Feifei, I am allowed to dislike things and I'm not as bad as modern ‘haters’.

اما، فیفی، من اجازه دارم چیزها را دوست نداشته باشم و به اندازه "متنفران" مدرن بد نیستم.

These are people who write unpleasant things about someone on the internet,

اینها افرادی هستند که چیزهای ناخوشایندی را در مورد کسی در اینترنت می نویسند،

like this… "I wish I had ignored the haters

مانند این... " کاش متنفرانی را

who criticised my acting career on my blog.

که از حرفه بازیگری من در وبلاگم انتقاد می کردند نادیده می گرفتم.

It’s really knocked my confidence."

این واقعاً اعتماد به نفس من را از بین برد."

Not nice!

خوب نیست!

That’s an example of

این نمونه ای از

a ‘hater’ who writes unpleasant things about someone on the internet.

یک «متنفر» است که چیزهای ناخوشایندی در مورد شخصی در اینترنت می نویسد.

Someone like this often criticises someone unfairly,

شخصی مانند این اغلب ناعادلانه

or without good reason.

یا بدون دلیل موجه از شخصی انتقاد می کند.

It can be very discouraging.

می تواند بسیار دلسرد کننده باشد. آیا از

Don’t you just hate those kinds of people, Feifei?

این نوع افراد متنفر نیستی، فیفی؟

I do, but sometimes it’s best

من این کار را می کنم، اما گاهی اوقات بهتر است

just to ignore it.

آن را نادیده بگیریم.

Yes. Anyway, Feifei, I know what I don’t hate – a nice cup of tea.

آره. به هر حال، فیفی، من می دانم از چیزی که متنفر نیستم - یک فنجان چای خوب.

Do you fancy making me one?

آیا دوست دارید من را یکی بسازید؟

…Oh, you’re ignoring me now.

... اوه، شما الان مرا نادیده می گیرید. از

I hate it when you do that!

آن متنفرم وقتی این کار را می کنی!

Bye, Neil.

خداحافظ نیل

Oh, bye.

اوه، خداحافظ

Alright. Shall I put the kettle on?

بسيار خوب. کتری را بگذارم؟

Hello and welcome to The English We Speak.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید.

I'm Feifei. And I'm Rob.

من فیفی هستم. و من راب هستم.

Hey Rob, have you ever wondered what you'd be doing if you weren't here?

هی راب، آیا تا به حال فکر کرده ای که اگر اینجا نبودی چه کار می کردی؟

Hmmm... Lying on the sofa, watching TV I expect.

هوم... دراز کشیدن روی مبل، تماشای تلویزیون انتظار دارم.

No, Rob. I mean in your career - if you weren't a talented presenter like you are?

نه راب منظورم در حرفه شما - اگر شما مجری با استعدادی مثل خودتان نبودید؟

I'd be a financial whizz-kid: investing in the stock market,

من یک بچه هوس باز مالی خواهم بود: سرمایه گذاری در بازار سهام،

making loads of money.

کسب درآمدهای فراوان.

A whizz-kid?

یک بچه ویز؟

You mean someone young, very clever and successful at doing something?

یعنی فردی جوان، بسیار باهوش و موفق در انجام کاری؟

Yes, that's a whizz-kid! I don't know why I didn't do it.

بله، این یک بچه ویز است! نمی دانم چرا این کار را نکردم. از

Do you want me to tell you?

من میخواهی که بهت بگم؟

No. Let's just hear about some other other whizz-kids who are young,

نه. بیایید فقط در مورد برخی دیگر از بچه های ویزها بشنویم که مثل من جوان،

intelligent and successful, just like me...

باهوش و موفق هستند ...

My nephew is a computer whizz-kid: he earns a fortune fixing

برادرزاده من یک بچه کامپیوتر است : او با تعمیر لپ تاپ مردم ثروت زیادی به دست می آورد

people's laptops!

!

Our new financial whizz-kid has come straight from university

بچه جدید مالی ما مستقیماً از دانشگاه آمده است

and he's doing really well.

و واقعاً خوب است.

She was a whizz-kid at university,

او در دانشگاه دانش‌آموز بود،

so it's no wonder she's now a partner

بنابراین جای تعجب نیست که او اکنون شریک

at one of the top legal firms.

یکی از برترین شرکت‌های حقوقی است.

So, they are whizz-kids - clever, successful or skilful people -

بنابراین، آنها بچه های ویز هستند - افراد باهوش، موفق یا ماهر -

and most of all, they are young, like kids!

و مهمتر از همه، آنها جوان هستند، مانند بچه ها!

And there's the problem, Rob.

و مشکل اینجاست، راب.

A problem? Yes, you're not young anymore.

مشکل؟ بله، شما دیگر جوان نیستید.

OK, clever then!

خوب، پس باهوش!

Hmm, I'm not so sure about that.

هوم، من در مورد آن مطمئن نیستم.

Alright, successful - one out of three isn't bad.

بسیار خوب، موفق - یکی از سه بد نیست.

Well, erm, errr...

خب، ارم، اشتباه...

OK. OK. Perhaps I'd never be

باشه. خوب. شاید من هیچ وقت

a financial whizz-kid. Maybe I'll stick to my other plan.

اهل مالی نباشم. شاید به برنامه دیگرم پایبند باشم.

Which is? Sitting on the sofa, watching TV.

کدام است؟ نشستن روی مبل، تماشای تلویزیون.

I'm off to do it now. Bye.

الان میرم انجامش بدم خدا حافظ.

Hello, and welcome to The English We Speak.

سلام، و به The English We Speak خوش آمدید.

I'm Feifei. And I'm Roy!

من فیفی هستم. و من روی هستم!

What are you doing?

چه کار می کنی؟

There are keys everywhere! What is that noise?

همه جا کلید هست! آن صدای چیست؟

Sorry, I was just cutting some keys!

ببخشید، من فقط چند کلید را بریدم!

It turns out that I've been doing my job wrong all these years! Ah!

معلوم می شود در این سال ها کارم را اشتباه انجام داده ام! آه!

I know what happened.

من می دانم چه اتفاقی افتاده است.

Neil called you to say you're not a key worker, right?

نیل با شما تماس گرفت تا بگوید شما یک کارگر کلیدی نیستید، درست است؟

Exactly! All this time at the BBC and I hadn't cut a single key!

دقیقا! تمام این مدت در بی بی سی و من حتی یک کلید را بریده بودم!

I'm lucky Neil was so forgiving.

من خوش شانسم که نیل خیلی بخشنده بود.

He had no idea what to say when I told him I'd start cutting keys.

وقتی به او گفتم شروع به بریدن کلید می کنم، نمی دانست چه بگوید.

I'm not surprised he didn't know what to say!

تعجب نمی کنم که نمی دانست چه بگوید!

A key worker is someone who provides an essential service,

یک کارگر کلیدی کسی است که خدمات ضروری را ارائه می دهد،

like a doctor or nurse.

مانند یک پزشک یا پرستار.

Yep, that's more logical.

بله، این منطقی تر است.

I get confused sometimes.

من گاهی گیج می شوم.

You do. Let's listen to these examples while you get rid of those keys.

شما انجام می دهید. در حالی که از شر آن کلیدها خلاص می شوید، به این مثال ها گوش می دهیم.

My friends Jorge and Zdenka are both key workers!

دوستان من خورخه و زدنکا هر دو کارگران کلیدی هستند!

They do the amazing job of teaching kids.

آنها کار شگفت انگیز آموزش بچه ها را انجام می دهند.

Michiko is a key worker,

میچیکو یک کارگر کلیدی است،

but her class is closed at the moment due to the outbreak of the virus.

اما کلاس او در حال حاضر به دلیل شیوع ویروس تعطیل است.

Key workers need to have easy access to their places of work

کارگران کلیدی باید در طول بحران کرونا به راحتی به محل کار خود دسترسی داشته باشند

during the coronavirus crisis.

.

This is The English We Speak from BBC Learning English

این The English We Speak از BBC Learning English است

and we're talking about the expression 'key worker'.

و ما در مورد عبارت "کارگر کلیدی" صحبت می کنیم.

This refers to a person who is seen to give an essential service

این به شخصی اطلاق می شود که به نظر می رسد خدمات ضروری ارائه می دهد

or have an important role such as a teacher, doctor or nurse.

یا نقش مهمی مانند معلم، پزشک یا پرستار دارد.

That's right! 'Key' in this expression relates to 'vital' or

درست است! "کلید" در این عبارت به "حیاتی" یا

'important'. Not to keys that open locks.

"مهم" مربوط می شود. نه به کلیدهایی که قفل ها را باز می کنند.

Correct. And it's been quite a common expression during the coronavirus pandemic.

درست. و این یک عبارت کاملاً رایج در طول همه‌گیری ویروس کرونا بوده است.

People have been talking about the importance

مردم در مورد اهمیت این که

of key workers being able to do their jobs during a world crisis.

کارگران کلیدی قادر به انجام وظایف خود در طول یک بحران جهانی باشند صحبت کرده اند.

That's right. In fact, I could say it's been a key point of discussion.

درست است. در واقع، می توانم بگویم که این یک نقطه کلیدی از بحث بوده است.

I really respect the amazing jobs

من واقعاً به مشاغل شگفت انگیز

that people like doctors, nurses, emergency service staff and teachers do.

افرادی مانند پزشکان، پرستاران، کارکنان خدمات اورژانس و معلمان احترام می گذارم.

Yes, me too.

بله منم همینطور

One thing though, Roy...

اما یک چیز، روی...

How much did you spend on that that key-cutting machine?

چقدر برای آن ماشین کلید برش خرج کردی؟

Enough to say 'please don't tell my wife - she'll be really angry'.

کافی است بگوییم "لطفا به همسرم نگویید - او واقعاً عصبانی خواهد شد".

Do you want me to cut you a new key?

میخوای یه کلید جدید برات ببرم؟

No. I don't want to encourage you!

نه من نمی خواهم شما را تشویق کنم!

Bye, Roy. Bye!

خداحافظ، روی. خدا حافظ!

Welcome to The English We Speak with me, Jiaying...

به The English We Speak with me، Jiaying...

...and me, Roy.

...و من، روی خوش آمدید.

I can't believe you beat me at that video game!

باورم نمیشه تو اون بازی ویدیویی منو شکست دادی!

Well, you made some simple mistakes!

خب، شما چند اشتباه ساده مرتکب شدید! قابل

It's understandable that I won - I'm a pro and you're a noob!

درک است که من برنده شدم - من یک حرفه ای هستم و شما یک نوب هستید!

A what? Anubis?

چی؟ آنوبیس؟

Did you just call me an Egyptian god?!

فقط من را خدای مصری خطاب کردی؟!

Not Anubis, Roy - I called you a noob - as in someone very new

نه آنوبیس، روی - من تو را نوب نامیدم - مثل کسی که خیلی تازه کار

to something, and inexperienced.

و بی تجربه است.

But I'm not a noob - I've been playing it for years - it's my favourite game!

اما من نوب نیستم - سالهاست که آن را بازی می کنم - این بازی مورد علاقه من است!

Oh - then you're just really bad at it!

اوه - پس شما واقعاً در آن بد هستید!

You need some more practice!

شما به تمرین بیشتری نیاز دارید!

Maybe we could play again - I have no idea how you found the dragon so early.

شاید بتوانیم دوباره بازی کنیم - من نمی دانم چگونه اژدها را اینقدر زود پیدا کردی.

You didn't watch a gamer's tips and tricks video, did you?

شما ویدیوی نکات و ترفندهای گیمر را تماشا نکردید، درست است؟

Well, maybe just one video - it's good to research what you're going to play.

خوب، شاید فقط یک ویدیو - خوب است در مورد آنچه که قرار است پخش کنید تحقیق کنید.

Let's have another game while we listen to these examples.

بیایید یک بازی دیگر داشته باشیم در حالی که به این مثال ها گوش می دهیم.

He ended up sending out the wrong information to the clients.

او در نهایت اطلاعات اشتباهی را برای مشتریان ارسال کرد.

He's such a noob.

او چنین نوبی است.

I can't believe I called her the wrong name!

باورم نمیشه اسمش رو اشتباه صدا کردم!

I'm such a noob.

من خیلی نوبی هستم

Four years ago, I made a film.

چهار سال پیش یک فیلم ساختم.

It was terrible - I was such a noob!

وحشتناک بود - من خیلی نوب بودم!

So, I studied how to make films at university.

بنابراین، من در دانشگاه نحوه ساخت فیلم را مطالعه کردم.

You're listening to The English We Speak from BBC Learning English,

شما در حال گوش دادن به The English We Speak از BBC Learning English هستید،

and we're talking about the expression 'noob'.

و ما در مورد عبارت "noob" صحبت می کنیم.

If someone is a 'noob', they are inexperienced or new to something.

اگر کسی «نوب» باشد، بی‌تجربه است یا در چیزی تازه کار است.

You can also use the expression 'newbie'.

همچنین می توانید از عبارت "تازه کار" استفاده کنید.

I can't believe you beat me

باورم نمیشه تو

at that game second time round!

اون بازی دور دوم منو شکست دادی!

Well, like I said - I wasn't a newbie - I've been playing it for years.

خوب، همانطور که گفتم - من تازه وارد نبودم - سالها است که آن را بازی می کنم.

I went easy on you first time

من برای اولین بار به راحتی با شما رفتار کردم

because I thought you were a noob!

زیرا فکر می کردم شما یک نوب هستید!

OK. But while the word 'noob' is common in gaming,

خوب. اما در حالی که کلمه Noob در بازی رایج است،

we can use it in other places too, right?

ما می توانیم آن را در جاهای دیگر نیز استفاده کنیم، درست است؟

Yes, for example your first day at work.

بله، برای مثال اولین روز کاری شما.

Do you remember when I started?

یادت هست کی شروع کردم؟

You were such a noob!

تو اینقدر نوب بودی!

You forgot everyone's names and got lost in the building!

اسم همه را فراموش کردی و در ساختمان گم شدی!

Yes - I was a bit of a disaster.

بله - من کمی فاجعه بودم.

That's OK - you didn't know what you were doing.

اشکالی ندارد - شما نمی دانستید چه کار می کنید.

So, do you want to play another game?

بنابراین، آیا می خواهید بازی دیگری انجام دهید؟

No thanks - I prefer playing against newbies so I can win.

نه متشکرم - من ترجیح می دهم در مقابل افراد تازه کار بازی کنم تا بتوانم برنده شوم.

Bye, Roy. Bye.

خداحافظ، روی. خدا حافظ.

Hello and welcome to The English We Speak with me, Feifei…

سلام و به The English We Speak with me، فیفی...

…and me, Neil.

...و من، نیل، خوش آمدید.

Er… Neil, can you stop playing around

ای... نیل، آیا می توانی از بازی کردن

on that computer and concentrate?

با آن کامپیوتر دست بکشی و تمرکز کنی؟

In this programme, we have a new word connected

در این برنامه، کلمه جدیدی داریم که

to the worlds of technology and work.

به دنیای فناوری و کار مرتبط است.

It's used to describe a kind of worker who provides an essential service for

این برای توصیف نوعی از کارگر استفاده می شود که خدمات ضروری را برای

the the smooth-running of all things

اجرای روان همه چیزهای

web-based. A microworker.

مبتنی بر وب ارائه می دهد. یک کارگر خرد

A microworker?

یک کارگر خرد؟ آیا

Isn’t that someone who makes microwave ovens?

این کسی نیست که مایکروفر درست می کند؟

No, Neil, though it does have the same prefix – ‘micro’.

نه، نیل، اگرچه پیشوند یکسانی دارد - "micro".

Ah yes – and the word 'micro' used as a prefix, indicates that something is small.

آه بله - و کلمه "micro" که به عنوان پیشوند استفاده می شود، نشان می دهد که چیزی کوچک است.

But we're not talking about small workers,

اما ما در مورد کارگران کوچک صحبت نمی کنیم،

we're talking about small digital tasks that computers can't do on their own.

ما در مورد وظایف کوچک دیجیتالی صحبت می کنیم که رایانه ها به تنهایی نمی توانند انجام دهند.

Neil, stop typing!

نیل، تایپ کردن را بس کن!

Sorry… These might be things like drawing around a digital image of a face

متأسفیم… اینها ممکن است چیزهایی مانند کشیدن تصویر دیجیتالی از یک چهره

to help train artificial intelligence systems to recognise people.

برای کمک به آموزش سیستم‌های هوش مصنوعی برای تشخیص افراد باشد.

That's right – microworkers perform

درست است - ریزکارگران

simple, repetitive, digital tasks that help improve algorithms.

کارهای ساده، تکراری و دیجیتالی را انجام می دهند که به بهبود الگوریتم ها کمک می کند.

Let's hear some examples.

بیایید چند نمونه بشنویم.

Since the recession,

از زمان رکود اقتصادی،

lots of people who lost their jobs have earned cash as microworkers.

بسیاری از افرادی که شغل خود را از دست داده اند، به عنوان کارگران خرد درآمد نقدی داشته اند.

Some of the biggest tech giants

برخی از بزرگ‌ترین غول‌های فناوری از

have use microworkers to help develop their systems.

microworkers برای کمک به توسعه سیستم‌های خود استفاده کرده‌اند.

Some complain it's badly paid,

برخی شکایت دارند که پرداخت آن بد است،

but others like the flexibility of microwork.

اما برخی دیگر از انعطاف پذیری میکروکار خوششان می آید.

You're listening to The English We Speak from BBC Learning English.

شما در حال گوش دادن به The English We Speak از BBC Learning English هستید.

In this programme, we're looking at the word 'microworker'.

در این برنامه، ما به کلمه "Microworker" نگاه می کنیم.

It describes people who earn money from performing

این افراد را توصیف می کند که از انجام

simple, repetitive digital tasks that help develop computer systems.

کارهای دیجیتالی ساده و تکراری که به توسعه سیستم های کامپیوتری کمک می کند، درآمد کسب می کنند.

As we've heard, microwork isn't a a full-time job.

همانطور که شنیدیم، ریزکاری یک شغل تمام وقت نیست.

It's something people can do as much

این کاری است که مردم می‌توانند هر

or little as they want, when they want.

چقدر که بخواهند انجام دهند.

On the other side, it's not very well paid or secure.

از طرف دیگر، پرداخت آن بسیار خوب یا امن نیست.

Right, are we done?

درست است، آیا کارمان تمام شد؟

Yes. What are you doing that's so important?

آره. چیکار میکنی که خیلی مهمه؟

Oh you know, just earning a little bit of extra cash as a microworker.

اوه می دانید، فقط کمی پول نقد اضافی به عنوان یک کارگر خرد به دست می آورید.

Bye!

خدا حافظ!

Hello and welcome to The English We Speak.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید.

I'm Jiaying... ...And hello, I'm Neil.

من جیایینگ هستم... ...و سلام، من نیل هستم.

Err... Neil, why are you wearing a big wig?

ارو... نیل، چرا کلاه گیس بزرگی پوشیده ای؟ آیا

Don't you like it?

شما آن را دوست ندارید؟

Well, it's certainly big!

خوب، مطمئناً بزرگ است!

Thanks! I'm wearing it because you said we were talking about the word 'bigwig'.

با تشکر! من آن را می پوشم زیرا شما گفتید ما در مورد کلمه "بیگ ویگ" صحبت می کنیم.

A big wig... No, not that kind of wig, Neil!

یک کلاه گیس بزرگ... نه، آن جور کلاه گیس نیست، نیل!

I'm talking about an important and powerful person.

من در مورد یک فرد مهم و قدرتمند صحبت می کنم.

Oh, silly me!

آه، من احمق!

Yes, a bigwig is an important person in a position of power.

بله، یک گنده شخصیت مهمی است که در یک موقعیت قدرت قرار دارد.

So, Jiaying, don't I look important

بنابراین، جیایینگ، آیا من

and powerful in this wig?

در این کلاه گیس مهم و قدرتمند به نظر نمی رسم؟

No - you just look silly.

نه - تو فقط احمق به نظر میرسی

Let's hear some examples of 'bigwig'.

بیایید چند نمونه از "بیگ ویگ" را بشنویم.

We've got some bigwigs in the office today,

ما امروز چند نفر از بزرگان را در دفتر داریم،

so we're all on best behaviour.

بنابراین همه ما بهترین رفتار را داریم.

My dad is a bigwig in the company,

پدر من در شرکت بزرگ است،

so he says he'll help me get an internship.

بنابراین او می گوید که به من کمک می کند تا کارآموزی کنم.

A local bigwig has given her support for building a by-pass around the town.

یک مرد بزرگ محلی از او برای ساختن یک مسیر کنارگذر در اطراف شهر حمایت کرده است.

This is The English We Speak from BBC Learning English,

این The English We Speak از BBC Learning English است

and we're talking about

و ما در مورد

the word 'bigwig' which describes an important and powerful person.

کلمه "Bigwig" صحبت می کنیم که یک فرد مهم و قدرتمند را توصیف می کند.

So, Neil, do you know any bigwigs? Err...

خب، نیل، آیا شما آدم های بزرگی را می شناسید؟

no, unless you think I'm a bigwig when I wear this big wig?

نه، مگر اینکه وقتی این کلاه گیس بزرگ را می پوشم فکر نمی کنید من یک گنده بزرگ هستم؟

It's certainly given you a big head.

مطمئناً سر بزرگی به شما داده است.

But no, I'm afraid you are a little wig!

اما نه، می ترسم تو یک کلاه گیس کوچکی!

But a CEO of a company, an industry giant or the mayor of a town

اما یک مدیر عامل یک شرکت، یک غول صنعت یا شهردار یک شهر

might be considered a bigwig.

ممکن است یک آدم بزرگ در نظر گرفته شود.

Do they wear wigs too?

آیا آنها هم کلاه گیس می گذارند؟

No, Neil! But the word comes from the the 1700s when English men

نه نیل! اما این کلمه از دهه 1700 می آید، زمانی که مردان انگلیسی

of authority wore wigs and those in higher power wore larger wigs.

با قدرت کلاه گیس می پوشیدند و آنهایی که قدرت بالاتری داشتند کلاه گیس های بزرگتری می پوشیدند.

Oh, right...

اوه، درسته...

I'm off then. Where are you going?

پس من رفتم. کجا میری؟

To get a bigger wig - maybe I'll be more important, then!

برای گرفتن یک کلاه گیس بزرگتر - شاید من مهمتر باشم، پس!

Hmm, I don't think so.

هوم، من اینطور فکر نمی کنم.

Bye.

خدا حافظ.

Hello and welcome to The English We Speak.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید.

I'm Feifei. And I'm Roy!

من فیفی هستم. و من روی هستم!

My legs are really aching.

پاهام واقعا درد میکنه

I've been standing all day!

من تمام روز ایستاده ام!

Well, there's an easy fix for that, Roy.

خوب، یک راه حل آسان برای آن وجود دارد، روی.

Sit down! No, sorry - I can't.

بشین! نه، متاسفم - نمی توانم.

I want to be at the front of the queue

when we go to watch Rob's Biscuit Band tonight.

وقتی امشب برای تماشای گروه بیسکویت راب می رویم، می خواهم جلوی صف باشم.

Firstly, I'm not going with you.

اولا من با شما نمی روم.

Secondly, I think you've mixed up front of the queue

ثانیاً، من فکر می‌کنم که شما جلوی صف را

with 'frontliner' - which is the word we're talking about

با "frontliner" - که کلمه‌ای که

in this programme.

در این برنامه درباره آن صحبت می‌کنیم - مخلوط کرده‌اید.

Ahhh... right.

آهان... درست است.

A frontliner is a person who works in an advanced position.

خط مقدم فردی است که در یک موقعیت پیشرفته کار می کند.

It's been mentioned quite a lot recently due to the coronavirus pandemic.

اخیراً به دلیل همه‌گیری ویروس کرونا بسیار مورد اشاره قرار گرفته است.

Yes. Doctors and nurses who have direct contact with patients

آره. پزشکان و پرستارانی که به طور مستقیم با بیماران در تماس هستند،

are sometimes referred to as frontliners.

گاهی اوقات به عنوان خط مقدم شناخته می شوند.

Yes, because they work on the frontline.

بله، زیرا آنها در خط مقدم کار می کنند.

Right, now I'm going to sit down - seeing

درست است، حالا من می روم می نشینم -

as we're not queuing to be at the front of the line.

چون در صف قرار نمی گیریم تا جلوی خط باشیم.

Yes, you should.

بله شما باید.

Let's listen to these examples.

بیایید به این مثال ها گوش کنیم.

Ahmed is a frontliner and works in the hospital

احمد یک خط مقدم است و در بیمارستان

as a doctor helping patients recover from diseases.

به عنوان پزشک برای کمک به بهبودی بیماران از بیماری ها کار می کند.

Wellington's mother is a frontliner and attends many accidents as a first-responder.

مادر ولینگتون یک خط مقدم است و به عنوان اولین پاسخ دهنده در حوادث بسیاری شرکت می کند.

Roberta always wanted to be a teacher growing up,

روبرتا همیشه دوست داشت معلم شود

and now she works in a school as a frontliner.

و اکنون در یک مدرسه به عنوان خط مقدم کار می کند.

This is The English We Speak from BBC Learning English

این The English We Speak از BBC Learning English است

and we're talking about the word 'frontliner'.

و ما در مورد کلمه "frontliner" صحبت می کنیم.

This is a term that refers to people who work in an advanced position

این اصطلاحی است که به افرادی اطلاق می شود که در موقعیت های پیشرفته

during a pandemic, such as doctors and nurses.

در طول یک بیماری همه گیر کار می کنند، مانند پزشکان و پرستاران.

They do amazing jobs.

آنها کارهای شگفت انگیزی انجام می دهند.

Sometimes they get referred to as a 'frontline doctors

گاهی اوقات از آنها به عنوان "پزشکان

and nurses' or 'frontline workers'.

و پرستاران خط مقدم" یا "کارگران خط مقدم" یاد می شود.

Many people see them as heroes.

بسیاری از مردم آنها را قهرمان می بینند.

Yes, these frontliners

بله، این افراد خط مقدم اخیرا

have been risking their lives to save people from the virus recently.

جان خود را برای نجات مردم از ویروس به خطر انداخته اند.

In the UK, a lot of people took part every week in something called

در بریتانیا، افراد زیادی هر هفته در برنامه ای به نام

'Clap for Carers'.

«کف زدن برای مراقبین» شرکت می کردند.

It's now become an annual event where people go outside and clap to celebrate

اکنون به یک رویداد سالانه تبدیل شده است که در آن مردم به بیرون از خانه می روند و دست می زنند تا

the difficult and brave work of frontliners.

کار دشوار و شجاعانه نیروهای خط مقدم را جشن بگیرند.

And to all the people who listen to The English

و برای همه افرادی که به The English We Speak گوش می دهند و در

We Speak who are frontliners - a round of applause.

خط مقدم هستند - یک دور تشویق.

Bye! Bye!

خدا حافظ! خدا حافظ!

Hello and welcome to The English We Speak from BBC Learning English,

سلام و خوش آمدید به The English We Speak از BBC Learning English,

I'm Jiaying... And I'm Neil.

I'm Jiaying... And I'm Neil.

A legend in my own lifetime!

یک افسانه در زندگی خودم!

A legend in your own lifetime?

یک افسانه در طول زندگی خود؟

Err, Neil, are we talking about you?

ارر، نیل، ما در مورد تو صحبت می کنیم؟

Yes! I'm famous and still living - that's what I mean

آره! من مشهور هستم و هنوز زندگی می کنم - منظور من

by 'a legend in my own lifetime'.

از "افسانه ای در طول عمرم" همین است.

So, you're famous just for being alive?

پس، شما فقط به خاطر زنده بودن معروف هستید؟

No, no, famous for presenting this amazing

نه، نه، به خاطر ارائه این برنامه شگفت انگیز

The English We Speak programme.

The English We Speak معروف است.

Hmm, you are well and truly alive but

هوم، تو خوب و واقعاً زنده ای، اما

I'm not sure about famous.

در مورد معروف بودن مطمئن نیستم.

When we describe someone as 'a legend in their own lifetime'

وقتی کسی را به عنوان "افسانه ای در طول زندگی خود" توصیف می کنیم، به این

we mean they are a living person who is incredibly incredibly well-known

معنی است که او یک فرد زنده است که به طور باورنکردنی به

and admired for something - or were admired when they were alive.

خاطر چیزی شناخته شده است و مورد تحسین قرار می گیرد - یا زمانی که زنده بود مورد تحسین قرار می گرفت.

Such as, for example, Tim Berners-Lee, who invented the World Wide Web.

مانند تیم برنرز لی که شبکه جهانی وب را اختراع کرد.

And me! Let's have some examples

و من! بیایید چند مثال

about some real legends...

در مورد برخی از افسانه های واقعی داشته باشیم...

Elvis was a legend in his own lifetime.

الویس در زمان زندگی خود یک افسانه بود.

For some football fans, Ronaldo is a legend in his own lifetime.

برای برخی از طرفداران فوتبال، رونالدو در زندگی خود یک اسطوره است.

The athlete has made

این ورزشکار

such an impression at the Olympics

در المپیک چنان تاثیری گذاشته است

that she's become a legend in her own lifetime.

که در طول زندگی خود به یک اسطوره تبدیل شده است.

This is The English We Speak from BBC Learning English

این The English We Speak از BBC Learning English است

and we're discussing the phrase - 'a legend in one's own lifetime',

و ما در مورد عبارت - "افسانه ای در طول زندگی خود" صحبت می کنیم

which describes someone who is incredibly famous for something in their lifetime.

که کسی را توصیف می کند که به خاطر چیزی در طول زندگی خود به طرز باورنکردنی مشهور است.

Neil, you really have to do something amazing to be a legend in your lifetime!

نیل، شما واقعا باید یک کار شگفت انگیز انجام دهید تا در طول زندگی خود یک افسانه باشید!

Well, I can make a great cup of tea and bake quite tasty cakes.

خوب، من می توانم یک فنجان چای عالی درست کنم و کیک های بسیار خوشمزه ای بپزم.

Ah! That makes you 'a legend in your own lunchtime'!

آه! این شما را به یک افسانه در وقت ناهار تبدیل می کند!

Hmm, that doesn't sound so great.

هوم، آنقدرها هم عالی به نظر نمی رسد.

It's not. 'A legend in your own lunchtime'

این نیست. "افسانه ای در وقت ناهار خودت"

is an informal, sarcastic twist on the real phrase

یک چرخش غیررسمی و کنایه آمیز در عبارت واقعی است

and means you're not as important or famous as you think you are!

و به این معنی است که شما آنقدر که فکر می کنید مهم یا مشهور نیستید! به

Keep trying, though, Neil!

تلاش ادامه بده، نیل!

Oh, thanks. I guess I'll just go and make some tea and cake then.

آه، ممنون. حدس می‌زنم فقط می‌روم و چای و کیک درست می‌کنم.

Thanks. You're a legend - to me anyway!

با تشکر. شما یک افسانه هستید - به هر حال برای من!

Gee, thanks, Jiaying.

هی، ممنون، جیایینگ.

Bye. Bye.

خدا حافظ. خدا حافظ.