🎭The world's my oyster - Learn English vocabulary & idioms with 'Shakespeare Speaks'

The year is 1599. William Shakespeare is at the palace of Queen Elizabeth I of England.

سال 1599 است. ویلیام شکسپیر در کاخ ملکه الیزابت اول انگلستان است.

The Queen has ordered Shakespeare to write another play.

ملکه به شکسپیر دستور داده است که نمایشنامه دیگری بنویسد.

Mr Shakespeare. Tell me about my new play.

آقای شکسپیر از نمایشنامه جدیدم بگو.

Your Majesty, The Merry Wives of Windsor is a comedy,

اعلیحضرت، همسران شاد ویندزور یک کمدی است

in which Sir John Falstaff tries to trick two married ladies into giving him money behind

که در آن سر جان فالستاف سعی می کند دو خانم متاهل را فریب دهد تا پشت سر شوهرانشان به او پول

their husbands' backs.

بدهند.

Falstaff! Hahaha! He is such a wicked man... that's why I like him.

فالستاف! هاهاها! خیلی مرد بدی است... برای همین دوستش دارم.

Or maybe he reminds me of our dear friend Sir Walter Raleigh, who brings me treasure

یا شاید او مرا به یاد دوست عزیزمان سر والتر رالی می اندازد که گنجی را

from around the world.

از سرتاسر دنیا برای من آورده است.

Look at my pearls, taken from a Spanish ship by Raleigh and brought to me as a gift.

به مرواریدهای من نگاه کنید که توسط رالی از یک کشتی اسپانیایی گرفته شده و به عنوان هدیه برای من آورده است.

They are beautiful, your Majesty. Whoever could guess that such a creature,

زیبا هستند اعلیحضرت. چه کسی می توانست حدس بزند که چنین موجودی

deep in the ocean, could contain the most beautiful, precious treasure: a pearl?!

در اعماق اقیانوس می تواند زیباترین و گرانبهاترین گنج را در خود جای دهد: یک مروارید؟!

Yessss... to Raleigh, the whole world is an oyster... full of treasure, ready for the taking.

بله... برای رالی، تمام دنیا صدف است... پر از گنج، آماده برای گرفتن.

By force if need be... he is not afraid to use the sword to bring me my treasure.

به زور اگر لازم باشد... او از شمشیر برای آوردن گنج من نمی ترسد.

Mr Raleigh is your loyal servant, your Majesty, as am I.

آقای رالی خدمتگزار وفادار شماست، اعلیحضرت، مانند من.

To Falstaff. What of his trickery?

به فالستاف. از حیله او چه خبر؟

Your Majesty, while Falstaff is trying to get money from the wives,

اعلیحضرت، در حالی که فالستاف تلاش می کند از همسران پول بگیرد،

his friend Pistol is trying to get money out of him!

دوستش پیستول سعی دارد از او پول بگیرد!

Hahaha! Does he get it?

هاهاها! آیا او آن را دریافت می کند؟

Falstaff tells Pistol he won't give him a penny. Pistol becomes angry and says he'll

فالستاف به پیستول می گوید که یک پنی هم به او نمی دهد . پیستول عصبانی می‌شود و می‌گوید

get his sword and open up Falstaff's money bag -

شمشیر خود را می‌گیرد و کیف پول فالستاف را باز می‌کند -

or any money bag he can find - like he's opening an oyster with a knife!

یا هر کیسه پولی که پیدا می‌کند - مثل اینکه دارد صدف را با چاقو باز می‌کند!

It goes like this: I will not lend thee a penny...

اینطور می شود: من به تو قرض نمی دهم ...

I will not lend thee a penny.

یک پنی به تو قرض نمی دهم.

Why, then the world's mine oyster. Which I with sword will open.

چرا، پس صدف معدن جهان. که من با شمشیر باز خواهم کرد.

The world's mine oyster. It's full of money and treasure.

صدف معدن جهان. پر از پول و گنج است.

Quite right, Mr Shakespeare, quite right.

کاملاً درست است، آقای شکسپیر، کاملاً درست است.

We'll leave them there for now.

فعلاً آنها را آنجا رها می کنیم.

The world is your oyster. It's up to you to find the pearls.

دنیا صدف شماست. این به شما بستگی دارد که مرواریدها را پیدا کنید.

If you learn foreign languages, the world's your oyster.

اگر زبان های خارجی یاد می گیرید، دنیا صدف شماست.

Mr Shakespeare: I am pleased. Your actors will perform this play for me.

آقای شکسپیر: من خوشحالم. بازیگران شما این نمایش را برای من اجرا خواهند کرد.

To perform, or not to perform: I'll just do what she tells me.

اجرا کردن یا اجرا نکردن: من فقط کاری را که او به من می گوید انجام می دهم.