BOX SET: English vocabulary mega-class! 🤩 Learn 8 expressions with verb+ing in 20 minutes!

Hello and welcome to The English We Speak.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید.

I'm Feifei. And I'm Roy!

من فیفی هستم. و من روی هستم!

Feifei, do not touch my phone!

فیفی به گوشی من دست نزن!

What?! I wasn't even going to go near your phone!

چی؟! حتی قرار نبود نزدیک گوشیت بروم!

Well, I know you want to know who I've been calling,

خوب، می دانم که می خواهید بدانید با چه کسی تماس گرفته ام،

but you can't have my contact list.

اما نمی توانید لیست مخاطبین من را داشته باشید.

Wait! Did you hear me talking about contact tracing earlier?

صبر کن! آیا قبلاً صحبت من در مورد ردیابی تماس را شنیدید؟

It's not that kind of contact that we're tracing.

این نوع تماسی نیست که ما ردیابی می کنیم.

Well, I don't want a hug either!

خب من هم نمی خوام بغل کنم!

I'm not a fan of unnecessary physical contact - I don't know

من طرفدار تماس‌های فیزیکی غیرضروری نیستم - نمی‌دانم

why people feel the need to touch me to get my attention when I have a name.

چرا وقتی نامی دارم، مردم احساس می‌کنند که باید مرا لمس کنند تا توجه من را جلب کنند.

Again, not that kind of contact.

باز هم، نه آن نوع تماس.

'Contact tracing' is related to the coronavirus pandemic.

«ردیابی تماس» با همه‌گیری ویروس کرونا مرتبط است.

When someone is diagnosed with with Covid-19, doctors try to trace people

هنگامی که فردی مبتلا به کووید-19 تشخیص داده می شود، پزشکان سعی می کنند افرادی را که با آنها

they have had contact with to see who could be infected.

تماس داشته اند ردیابی کنند تا ببینند چه کسانی ممکن است آلوده شوند.

So you don't want my contact list, then?

پس شما لیست مخاطبین من را نمی خواهید؟

No, I don't need your contact list.

نه، به لیست تماس شما نیازی ندارم.

Let's listen to these examples.

بیایید به این مثال ها گوش کنیم.

The doctors found four other people who had the virus through contact tracing.

پزشکان از طریق ردیابی تماس چهار نفر دیگر را پیدا کردند که به این ویروس مبتلا شده بودند.

I downloaded an app to help me with contact tracing.

من یک برنامه دانلود کردم تا در ردیابی مخاطب به من کمک کند.

Contact tracing is an important part of slowing the progression of the virus.

ردیابی تماس بخش مهمی از کاهش سرعت پیشرفت ویروس است.

This is The English We Speak from BBC Learning English

این The English We Speak از BBC Learning English است

and we're talking about the expression 'contact tracing'.

و ما در مورد عبارت "ردیابی تماس" صحبت می کنیم.

This is the process of searching for potential cases of the disease

این فرآیند جستجوی موارد بالقوه بیماری

in people who have been in contact

در افرادی است که

with an infected person.

با یک فرد آلوده در تماس بوده اند.

Yes, a lot of people are downloading apps to help them track

بله، بسیاری از مردم در حال دانلود برنامه‌هایی هستند که به آنها کمک می‌کند تا

and trace their potential contact with people who have the virus.

تماس بالقوه خود را با افرادی که ویروس دارند را ردیابی و ردیابی کنند.

That's right.

درست است.

The quicker you know you might have the virus,

هرچه سریعتر بدانید که ممکن است ویروس را داشته باشید،

the sooner you can can self-isolate and avoid infecting other people.

زودتر می توانید خود را ایزوله کنید و از ابتلای افراد دیگر جلوگیری کنید.

This could help to slow the progress of the virus,

این می تواند به کند کردن پیشرفت ویروس کمک کند،

therefore flattening the curve

بنابراین منحنی را صاف کرده

and lowering the strain on the hospital system.

و فشار را بر سیستم بیمارستان کاهش می دهد.

Flattening the curve.

صاف کردن منحنی.

We taught that expression a while ago, didn't we?

این عبارت را چند وقت پیش آموزش دادیم، نه؟

That was the day you destroyed my car!

اون روزی بود که ماشین منو نابود کردی!

It was, but focus on the fact that we taught an important expression.

این بود، اما روی این واقعیت تمرکز کنید که ما یک عبارت مهم را آموزش دادیم.

We teach a lot of great vocabulary every week!

ما هر هفته تعداد زیادی واژگان عالی را آموزش می دهیم!

We do, Roy.

ما انجام می دهیم، روی.

Thanks for listening and join us again. Bye! Bye!

ممنون که گوش دادید و دوباره به ما بپیوندید. خدا حافظ! خدا حافظ!

Feifei, why are you cutting holes in that bed sheet?

فیفی چرا اون ملافه رو سوراخ میکنی؟

Oh, just getting my costume ready for tonight, Neil.

آه، نیل، تازه لباسام را برای امشب آماده کردم.

I'm coming as a ghost. What about you?

من به عنوان یک روح می آیم. تو چطور؟

I don't really feel like it, Feifei.

من اصلا حوصله ندارم فیفی.

I thought you were bringing your new girlfriend?

فکر کردم دوست دختر جدیدت رو میاری؟

Sadly not. She hasn't replied to any of my messages for a whole week.

متاسفانه نه. او یک هفته تمام به هیچ یک از پیام های من پاسخ نداده است.

Oh, sorry Neil. Looks like she's ghosting you.

اوه، نیل متاسفم. به نظر می رسد او شما را شبح می کند.

No. Like I said, she's not coming tonight.

نه. همانطور که گفتم، او امشب نمی آید. می ترسم

You'll be the only ghost at the party, I'm afraid.

تو تنها روح در مهمانی باشی.

Neil, 'ghosting' is a slang word.

نیل، "شبح" یک کلمه عامیانه است.

If you ghost someone, it means you suddenly stop all communication

اگر کسی را روح کردید، به این معنی است که به طور ناگهانی تمام ارتباط خود را

with them, with no explanation.

با او قطع می کنید، بدون هیچ توضیحی.

Ah right. Yes, she doesn't answer my calls, doesn't reply to my texts.

اوه درسته. بله، او به تماس های من پاسخ نمی دهد، به پیامک های من پاسخ نمی دهد.

That's ghosting. Some people do it to end a relationship.

این ارواح است. برخی افراد این کار را برای پایان دادن به یک رابطه انجام می دهند.

So, are you saying she wants to split up with me?

خب، آیا می گویید او می خواهد از من جدا شود؟

I don't know, but it's not a very nice way to treat people.

من نمی دانم، اما این روش خیلی خوبی برای رفتار با مردم نیست.

We even use the word 'ghosting' between friends

ما حتی از کلمه "شبح" بین دوستان استفاده می کنیم،

when one stops contacting the other,

زمانی که یکی دیگر با دیگری ارتباط برقرار نمی کند،

it's not only for romantic relationships.

این فقط برای روابط عاشقانه نیست.

Anyway, help me cut this second eye out of my ghost costume

به هر حال، در حالی که چند نمونه بازی می کنیم، به من کمک کنید این چشم دوم را از لباس ارواح حذف کنم

while we play some examples.

.

Katia felt awful for weeks

کتیا هفته‌ها

after being ghosted by a guy she really liked.

بعد از اینکه توسط مردی که واقعاً دوستش داشت تحت شبح قرار گرفت احساس وحشتناکی می‌کرد.

Keiko wanted to break up with her boyfriend but didn't want to upset him.

کیکو می خواست از دوست پسرش جدا شود اما نمی خواست او را ناراحت کند.

So when he suddenly started ghosting her, she actually felt relieved.

بنابراین وقتی ناگهان شروع به ارواح کردن او کرد، او در واقع احساس آرامش کرد.

Jorge and Rafa used to hang out all the time at school.

خورخه و رافا همیشه در مدرسه با هم بودند.

But once they started university, Jorge just ghosted Rafa.

اما هنگامی که آنها دانشگاه را شروع کردند، خورخه فقط به رافا روح داد.

You're listening to The English We Speak from BBC Learning English.

شما در حال گوش دادن به The English We Speak از BBC Learning English هستید.

The expression we're looking at in this programme is 'ghosting'.

عبارتی که ما در این برنامه به آن نگاه می کنیم "شبح" است.

And, Neil... there we are!

و نیل... ما اینجا هستیم!

One ghost costume. Thanks for your help.

لباس یک روح با تشکر از کمک شما.

I just want to know why, Feifei.

فقط میخوام بدونم چرا فیفی.

Why is she ghosting me?

چرا او مرا شبح می کند؟

What did I do wrong?

من چه اشتباهی کردم؟

Neil, that's the difficult thing about ghosting.

نیل، این مشکل در مورد ارواح است.

You won't get those answers. Sorry.

شما آن پاسخ ها را دریافت نخواهید کرد. متاسف.

Oh, it's her.

اوه اوه

What is she saying? "Sorry, Neil.

او چه می گوید؟ "متاسفم، نیل.

I lost my phone last week and only just found it again.

من گوشیم را هفته پیش گم کردم و تازه دوباره آن را پیدا کردم. به

Call me. Kiss." There you go!

من زنگ بزن. ببوس." شما بروید!

She sent a kiss!

او یک بوسه فرستاد!

Feifei, let's make her a costume - I'm going to invite her to this party.

فیفی، بیا او را یک لباس بسازیم - من او را به این مهمانی دعوت می کنم.

OK! One more ghost costume?

خوب! یک لباس ارواح دیگر؟

No, I think I've had enough ghosts for one day. Bye. Bye.

نه، فکر می کنم برای یک روز به اندازه کافی ارواح داشتم. خدا حافظ. خدا حافظ.

Welcome to The English We Speak,

به انگلیسی ما صحبت می کنیم،

with me, Jiaying… … and me, Neil.

با من، جیایینگ... و من، نیل، خوش آمدید.

Hey, Neil. How was your weekend?

هی، نیل. آخر هفته ات چطور بود؟

Oh, very dull – I was just doing housework.

اوه، خیلی کسل کننده - من فقط کارهای خانه را انجام می دادم.

Housework is dull but it’s just part of life, Neil.

کار خانه کسل کننده است اما فقط بخشی از زندگی است، نیل.

I wish I could just do whatever I want!

کاش میتونستم هر کاری که دلم میخواد بکنم!

Like hiking or or binge-watching my favourite TV series.

مثل پیاده روی یا تماشای سریال های تلویزیونی مورد علاقه ام.

You can still do these things, Neil –

هنوز هم می توانی این کارها را انجام دهی، نیل –

but housework is all part of ‘adulting’.

اما کارهای خانه بخشی از «بزرگسالی» است.

You mean being a grown-up?

منظورتان بزرگ شدن است؟

Yes, I do! The word ‘adulting’ or ‘adulting’ describes

بله، من! کلمه "بزرگسال" یا "بزرگسال" رفتاری را توصیف می کند

behaving in a way that’s typical of an adult – particularly doing boring, mundane tasks.

که برای بزرگسالان معمول است - به ویژه انجام کارهای خسته کننده و پیش پا افتاده.

Let’s face it, Neil, you’re not a child anymore!

اجازه بده، نیل، تو دیگر بچه نیستی !

Thanks for reminding me.

ممنون که به من یادآوری کردی

Let’s hear some more examples of ‘adulting’…

بیایید چند نمونه دیگر از "بزرگسالی" بشنویم...

My kids are cooking dinner for me so I get a break from adulting!

بچه های من در حال پختن شام برای من هستند، بنابراین من از بزرگسالی استراحت می کنم! به

I told my friend to stop behaving like a teenager and start adulting!

دوستم گفتم از رفتار نوجوانان دست بردار و بزرگ‌تر شو!

Paying the bills is boring, but a necessary.

پرداخت قبوض خسته کننده است، اما ضروری است.

part of adulting.

بخشی از بزرگسالی

You’re listening to The English We Speak from BBC Learning English,

شما در حال گوش دادن به The English We Speak از BBC Learning English هستید،

and we’re talking about the word ‘adulting’ – which describes behaving

و ما در مورد کلمه "بزرگسالان" صحبت می کنیم - که رفتار

like an adult and doing mundane tasks that only adults do.

مانند یک بزرگسال و انجام کارهای روزمره را توصیف می کند که فقط بزرگسالان انجام می دهند.

It’s from the noun ‘adult’.

از اسم «بزرگسال» است.

But, Neil, despite being an adult, doing housework is child’s play!

اما، نیل، با وجود بزرگسالی، انجام کارهای خانه یک بازی کودکانه است!

Child’s play! You mean it’s easy to do.

بازی کودکان! منظور شما این است که انجام آن آسان است.

Well it is, but it’s so boring.

خوب است، اما خیلی خسته کننده است.

Well, if you do it quickly,

خوب، اگر این کار را سریع انجام دهید،

you’ll have more time to do other things.

زمان بیشتری برای انجام کارهای دیگر خواهید داشت.

Like paying the bills, repairing the broken cupboard, doing the gardening

مانند پرداخت قبوض، تعمیر کمد شکسته، انجام باغبانی

– it’s all so unfair!

- همه اینها بسیار ناعادلانه است!

Neil, now you’re acting like a baby – not an adult!

نیل، حالا مثل یک بچه رفتار می کنی - نه یک بزرگسال!

OK, OK… I’ll treat my responsibilities like a grown-up.

باشه، باشه... من با مسئولیت هایم مثل یک بزرگتر رفتار می کنم.

That’s more like it – good luck ‘adulting’! Bye for now. See you.

این بیشتر شبیه آن است - موفق باشید "بزرگ"! فعلا خداحافظ. به امید دیدار.

Hello, and welcome to The English We Speak

سلام، فیفی به The English We Speak

with me, Feifei.

with me خوش آمدید.

And me, Roy. Rob sounds very stressed today.

و من، روی. راب امروز خیلی استرس دارد.

I think he's worried about his magic trick!

فکر می کنم او نگران حقه جادویش است!

What magic trick?

چه ترفند جادویی؟ می

I know he has a lot of work on this week.

دانم که او برای این هفته کار زیادی دارد.

When I spoke to him on the phone,

وقتی با او تلفنی صحبت کردم،

he said that he he had a lot of plates spinning.

گفت که بشقاب های زیادی در حال چرخش است.

No, Roy. If someone says they 'have a lot of plates spinning',

نه، روی. اگر کسی بگوید که "صفحات زیادی در حال چرخش هستند"، به این

it means that they have a number of different tasks to do at the same time

معنی است که آنها چندین کار مختلف را به طور همزمان انجام می دهند

and can't just focus on one.

و نمی توانند فقط روی یکی تمرکز کنند.

Ahh, so he was talking about work?

آهان، پس او در مورد کار صحبت می کرد؟

Now I understand why he put the phone down when I started telling him

حالا فهمیدم چرا وقتی شروع کردم به گفتن

about how many times I'd tried to find rabbits in my hats. Right.

چند بار سعی کردم خرگوش در کلاهم پیدا کنم، تلفن را کنار گذاشت. درست.

Let's listen to these examples.

بیایید به این مثال ها گوش کنیم.

As a single parent, I always have a lot of things to do at the same time.

من به عنوان یک والدین مجرد، همیشه کارهای زیادی برای انجام همزمان دارم.

I always have so many plates spinning.

من همیشه بشقاب های زیادی در حال چرخش دارم.

He is always busy.

او همیشه مشغول است.

He's got so many hobbies and activities, and that's not including work.

او سرگرمی ها و فعالیت های زیادی دارد و این شامل کار نمی شود.

He has a lot of plates spinning.

او تعداد زیادی بشقاب در حال چرخش است.

She decided to quit her job due to the heavy workload.

او به دلیل مشغله کاری زیاد تصمیم گرفت کارش را رها کند.

She always complained that she had a lot lot of plates spinning.

او همیشه از این که بشقاب های زیادی در حال چرخیدن است شکایت می کرد.

You're listening to The English We Speak from BBC Learning English,

شما در حال گوش دادن به The English We Speak از BBC Learning English هستید،

and we're talking about the expression 'have a lot of plates spinning'.

و ما در مورد عبارت "دارای تعداد زیادی بشقاب در حال چرخش" صحبت می کنیم.

This expression refers to having a lot of things to do at the same time.

این عبارت به داشتن چندین کار برای انجام همزمان اشاره دارد.

Yes, I've also heard the expression used as 'a lot of balls in the air'.

بله، من هم این عبارت را شنیده ام که به عنوان "توپ های زیادی در هوا" استفاده می شود.

You look quite busy today!

امروز خیلی شلوغ به نظر می رسید!

I'm always busy, Roy!

من همیشه مشغولم، روی!

I have so much work and I have a lot of balls in the air at the moment.

من خیلی کار دارم و در حال حاضر توپ های زیادی در هوا دارم.

Maybe I could help you?

شاید بتوانم به شما کمک کنم؟

Brilliant idea!

ایده عالی!

In fact, I've already created you a list of things to do so I can focus

در واقع، من قبلاً لیستی از کارهایی که باید انجام دهید برای شما ایجاد کرده ام تا بتوانم

on one task - the most important one!

روی یک کار تمرکز کنم - مهمترین کار!

Wow! There are so many things on this list!

وای! چیزهای زیادی در این لیست وجود دارد!

Now I have a lot of plates spinning.

الان بشقاب های زیادی در حال چرخش دارم.

What task are you focussing on that's so important?!

روی چه کاری تمرکز می کنید که اینقدر مهم است؟!

My birthday party!

جشن تولد من!

Someone needs to arrange that!

یکی باید ترتیبش بده!

You can't be serious!

شما نمی توانید جدی باشید!

Of course I am - I wouldn't ask you to do that as well.

البته من هستم - من از شما نمی خواهم این کار را انجام دهید.

Bye. Bye.

خدا حافظ. خدا حافظ.

Hello, this is The The English We Speak with me Feifei…

سلام، این The English We Speak with me Feifei است...

…and hello, it’s me, Rob.

...و سلام، این من هستم، راب.

Erm, Rob. What are you doing?

ارم، راب. چه کار می کنی؟

Just preparing some some biscuits for my new business.

فقط چند بیسکویت برای کسب و کار جدیدم آماده می کنم. آیا

Are you planning to sell biscuits?

قصد فروش بیسکویت را دارید؟

Well, not any old biscuits, Feifei,

خوب، نه هیچ بیسکویت قدیمی، فیفی،

Rob’s Amazing Crunch and and Crumble Biscuits.

Rob’s Amazing Crunch و و Crumble Biscuits.

This is my new career!

این شغل جدید من است!

You’re going to need some help if you want to launch a new biscuit business.

اگر می خواهید یک تجارت بیسکویت جدید راه اندازی کنید، به کمک نیاز خواهید داشت.

Hmmm... yeah, you’re right.

هوم... آره، حق با شماست.

Maybe you could help me put them in boxes?

شاید بتوانید به من کمک کنید تا آنها را در جعبه قرار دهم؟

No, Rob. You need more help than that – you need crowdsourcing.

نه راب شما بیشتر از این به کمک نیاز دارید - به جمع سپاری نیاز دارید.

Oh right, is that some kind of

اوه درست است، آیا این یک نوع

of magic ingredient to put in the biscuits?

ماده جادویی برای قرار دادن در بیسکویت است؟

No! Crowdsourcing is when you ask groups of people

نه! جمع‌سپاری زمانی است که از گروه‌هایی از افراد

for their ideas and opinions to help you develop your business idea.

ایده‌ها و نظراتشان را می‌خواهید تا به شما در توسعه ایده کسب‌وکارتان کمک کنند.

Note that ‘crowdfunding’ is just when large numbers

توجه داشته باشید که «تامین مالی جمعی» دقیقاً زمانی است که تعداد زیادی

of people donate small amounts of money to help someone start a business.

از مردم مقادیر کمی پول را برای کمک به شروع یک کسب‌وکار اهدا می‌کنند.

These days, it’s a useful way to help you develop your business.

این روزها، این یک راه مفید برای کمک به توسعه کسب و کارتان است.

Here are some more examples of crowdsourcing.

در اینجا چند نمونه دیگر از جمع سپاری آورده شده است.

I’m launching a crowdsourcing project

من در حال راه اندازی یک پروژه جمع سپاری

to gather creative ideas for my new fitness website.

برای جمع آوری ایده های خلاقانه برای وب سایت تناسب اندام جدیدم هستم.

We’re going to crowdsource to try and raise enough money

ما به جمع‌سپاری می‌رویم تا تلاش کنیم و به اندازه کافی پول جمع‌آوری کنیم

so our idea of a treehouse cafe can become a reality.

تا ایده ما درباره یک کافه درختی به واقعیت تبدیل شود.

I found crowdsourcing a great way

من جمع‌سپاری را راهی عالی

to generate honest opinion about the best way to start

برای ایجاد نظر صادقانه درباره بهترین راه برای شروع

my vegan restaurant business.

کسب‌وکار رستوران‌های وگان خود یافتم.

This is The English We Speak from from BBC Learning English,

این The English We Speak از بی‌بی‌سی آموزش انگلیسی است،

and we’re talking about crowdsourcing – which is when you ask groups

و در مورد جمع‌سپاری صحبت می‌کنیم - زمانی که از گروه‌هایی

of people for their ideas and opinions

از افراد ایده‌ها و نظراتشان را می‌پرسید

to help you develop your business idea.

تا به شما در توسعه ایده کسب‌وکارتان کمک کنند.

So, Feifei, where do I find people to ask for help?

پس فیفی، از کجا افرادی را پیدا کنم که کمک بخواهند؟ می‌توانید

You can ask members of the public via the internet and on social media –

از طریق اینترنت و رسانه‌های اجتماعی از افراد عمومی بپرسید -

even ask friends and family – the more advice you can get the better.

حتی از دوستان و خانواده بپرسید - هر چه بیشتر مشاوره دریافت کنید، بهتر است.

Oh right – Well, in that that case I’m going to message my mum

اوه درست است - خب، در این صورت، من به مادرم پیام می‌دهم

to see if she can help help me bake a few more biscuits.

تا ببینم آیا او می‌تواند به من کمک کند تا چند بیسکویت دیگر بپزم.

Rob, crowdsourcing involves more than just your mum.

راب، جمع سپاری فراتر از فقط مادر شما را شامل می شود.

You need to speak to lots of people.

شما باید با افراد زیادی صحبت کنید.

Oh crumbs!

اوه خرده ها!

Maybe I’ll stick with this this presenting job for a little bit longer.

شاید برای مدتی طولانی‌تر به این کار ارائه‌ای ادامه دهم.

Do you fancy a biscuit? Thanks. Bye. Bye.

آیا به بیسکویت علاقه دارید؟ با تشکر. خدا حافظ. خدا حافظ.

Hello and welcome to The English We Speak.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید.

I'm Feifei. Hello, I'm Rob.

من فیفی هستم. سلام من راب هستم

Something funny, Rob?

چیز خنده داری، راب؟

Not really… Well, yes actually.

نه واقعا... خوب، بله در واقع.

I've had some luck. Tell me more.

من کمی شانس داشته ام بیشتر بگو.

Well, I bought loads of shares

خوب، من تعداد زیادی سهام

in that new chain of burger restaurants and guess what?

در آن زنجیره جدید رستوران های همبرگر خریدم و حدس بزنید چیست؟

You've got a free burger?

برگر رایگان دارید؟

No, Feifei – the price of the shares has risen

نه فیفی – قیمت سهام بالا رفته

and I've doubled my money.

و من پولم را دو برابر کرده ام.

I'm laughing all the way to the bank!

تا بانک دارم میخندم!

For the first time in my life I'm rich!

برای اولین بار در زندگی ام پولدار شدم!

Calm down, Rob!

آروم باش راب!

I think you'd get some strange looks if you went to the bank laughing

فکر می‌کنم اگر با خنده به بانک بروید، نگاه‌های عجیبی خواهید داشت

– the bank has all your money - there's nothing to laugh about.

- بانک تمام پول شما را دارد - چیزی برای خندیدن وجود ندارد.

Seriously, Feifei! If I 'laugh all the way to the bank',

جدی فیفی! اگر «تا بانک بخندم» به این

it just means I have made lots of money very easily.

معنی است که خیلی راحت پول زیادی به دست آورده ام .

Of course!

البته!

Let's hear some more examples.

بیایید چند مثال دیگر بشنویم.

The florist laughed all the way to the bank

گلفروش

when she signed a deal to supply all the hotels in the chain with flowers.

وقتی قراردادی را امضا کرد تا تمام هتل های زنجیره ای را با گل عرضه کند تا بانک خندید.

Since we bought it, the price of our house has greatly increased.

از زمانی که آن را خریدیم، قیمت خانه ما به شدت افزایش یافته است.

So when we come to sell it, we'll be laughing all the way to the bank.

پس وقتی میایم بفروشیمش تا بانک میخندیم.

Now the two companies have merged,

حالا این دو شرکت ادغام شده اند،

shareholders will be laughing all the way to the bank!

سهامداران تا بانک خواهند خندید!

This is The English We Speak from BBC Learning English

این The English We Speak از BBC Learning English است

and we're looking at the funny phrase 'laughing all the way to the bank',

و ما به عبارت خنده‌دار «خنده تا بانک» نگاه می‌کنیم

which means 'to make lots of money very easily'.

که به معنای «خیلی راحت پول درآوردن».

But, Rob, buying shares is no laughing matter.

اما، راب، خرید سهام موضوع خنده‌داری نیست.

Why's that?

چرا؟ ارزش

Shares can go down in value value as well as up –

سهام می تواند کاهش یابد و همچنین افزایش یابد -

and I've just read that because someone got food poisoning

و من به تازگی خواندم که به دلیل مسمومیت غذایی

at one of those burger restaurants,

در یکی از آن رستوران های همبرگر،

the share price has gone down.

قیمت سهام کاهش یافته است.

Oh, so my get-rich-quick plan hasn't worked.

اوه، پس برنامه پولدار شدن سریع من جواب نداده است. آیا

Can you cry all the way to the bank as well?

می توانید تا بانک نیز گریه کنید؟

Cry all the way to the bank?

تا بانک گریه کنی؟

Yes, I think you can – and I'm gonna do that right now.

بله، فکر می‌کنم می‌توانید - و من همین الان این کار را انجام می‌دهم.

I need to borrow some money. Bye.

من باید مقداری پول قرض کنم خدا حافظ.

I can lend you a fiver! Bye.

من می توانم به شما یک پنج قرض بدهم! خدا حافظ.

Hello and welcome to The English We Speak with me, Feifei...

سلام و به The English We Speak with me، فیفی...

...and me, Roy.

...و من، روی خوش آمدید.

We may sound a little different

ممکن است کمی متفاوت به نظر برسیم

- that's because we are not able to record in our normal studios

- این به این دلیل است که در طول شیوع ویروس کرونا قادر به ضبط در استودیوهای معمولی خود نیستیم

during the coronavirus outbreak. Roy!

. روی!

I saw the photo you sent to the text group this morning!

عکسی که برای گروه متن فرستادی امروز صبح دیدم!

I didn't know you had a fancy sports car, a mansion and a swimming pool.

نمیدونستم یه ماشین اسپرت شیک و یک عمارت و یک استخر داری.

Roy, you need to stop flexing!

روی، باید از خم شدن دست برداری!

What do you mean 'flexing'?

منظورت از خم شدن چیه؟

I'm not exercising my muscles at all, right now!

فعلاً اصلاً عضلاتم را ورزش نمی دهم!

Not flexing your muscles, Roy.

ماهیچه هایت را خم نکن، روی.

You're showing off!

خودنمایی می کنی!

This is our word for this programme - 'flexing' - which means to show off!

این کلمه ما برای این برنامه است - 'flexing' - که به معنای خودنمایی است!

I'm not showing off.

من خودنمایی نمی کنم.

I just want everyone to be aware of my amazing lifestyle.

من فقط می خواهم همه از سبک زندگی شگفت انگیز من آگاه باشند.

I'm thinking about getting some dolphins to go in my pool!

من دارم به این فکر می کنم که چند دلفین به استخر من ببرم!

Roy! Now you're just inventing things!

روی! حالا شما فقط چیزهایی را اختراع می کنید!

I don't think you have a mansion, a swimming pool or a fancy sports car.

من فکر نمی کنم شما یک عمارت، یک استخر یا یک ماشین اسپرت شیک داشته باشید.

Not only do I think you're flexing,

من نه تنها فکر می کنم شما در حال خم شدن هستید،

but you're totally exaggerating just to impress people!

بلکه کاملاً اغراق می کنید فقط برای تحت تأثیر قرار دادن مردم!

Are you impressed? No, not at all.

آیا شما تحت تاثیر قرار گرفته اید؟ نه اصلا.

Anyway, let's listen to these examples...

به هر حال بیایید به این نمونه ها گوش کنیم ...

He's always flexing on social media,

او همیشه در شبکه های اجتماعی خم می شود

- showing these glamorous pictures of his holidays!

- این تصاویر پر زرق و برق از تعطیلات خود را نشان می دهد!

People who flex are so annoying!

افرادی که خم می شوند بسیار آزاردهنده هستند!

It's just showing off.

این فقط خودنمایی است.

She can't stop flexing about her new house,

او نمی تواند دست از خم شدن در مورد خانه جدیدش بردارد،

but it's actually not that nice.

اما در واقع آنقدرها هم خوب نیست.

This is The English We Speak from BBC Learning English

این The English We Speak از BBC Learning English است

and we're talking about

و ما در مورد

the word 'flexing', which means means showing-off.

کلمه "flexing" صحبت می کنیم که به معنای خودنمایی است.

When you're showing off about something strange, or tacky,

وقتی در مورد چیزی عجیب و غریب یا ناخوشایند خودنمایی می کنید،

some people say 'weird flex, but OK'.

برخی از مردم می گویند "انعطاف عجیبی، اما خوب".

Well, I'm sorry if you think I was showing off.

خوب، متاسفم اگر فکر می کنید من خودنمایی کردم.

I just want people to think I'm cool! That's all.

من فقط می خواهم مردم فکر کنند که من باحالم! همین. برای اینکه مردم شما را دوست داشته باشند،

You don't need to flex for people to like you!

نیازی به خم شدن ندارید !

Everyone already does think you're cool!

همه از قبل فکر می کنند که شما باحال هستید!

It's because you're an amazing person like me.

این به این دلیل است که شما مانند من یک فرد شگفت انگیز هستید.

But, talking about amazing things:

اما، صحبت در مورد چیزهای شگفت انگیز: آیا

have you seen my new phone?

تلفن جدید من را دیده اید؟

Weird flex, but OK.

انعطاف عجیبی است، اما خوب است.

What? I didn't flex!

چی؟ من خم نشدم!

Plus, why is it weird?

به علاوه، چرا عجیب است؟

Well, it's not a cool phone - I've never even heard of the brand,

خب، این گوشی جالبی نیست - من حتی هرگز نام آن را نشنیده‌ام

and the colours look like someone vomited rainbows.

و رنگ‌ها شبیه کسی هستند که رنگین کمان را استفراغ کرده است.

Well, I like it.

خوب، من آن را دوست دارم.

Wait, what are those car keys on your desk?

صبر کنید، آن کلیدهای ماشین روی میز شما چیست؟

Do you really have a sports car?

آیا واقعا ماشین اسپرت دارید؟

Of course I do - and a mansion and a pool.

البته من - و یک عمارت و یک استخر.

The only reason I shared that photo was because I wanted to invite people

تنها دلیلی که آن عکس را به اشتراک گذاشتم این بود که می خواستم مردم را

to my house party!

به مهمانی خانه ام دعوت کنم!

Really? Can I come to the party?

واقعا؟ آیا می توانم به مهمانی بیایم؟

Sure, as long as you don't flex about that horrible phone.

مطمئناً، به شرطی که در مورد آن تلفن وحشتناک خم نشوید.

OK, I won't talk about my amazing phone.

خوب، من در مورد تلفن شگفت انگیزم صحبت نمی کنم.

Bye, Roy. Bye.

خداحافظ، روی. خدا حافظ.

Hello and welcome to The English

سلام و به The English

We Speak with me, Jiaying… …and me, Roy.

We Speak with me، Jiaying... ...و من، روی خوش آمدید.

Hey Jiaying, it’s a beautiful day outside.

هی جیایینگ، بیرون یک روز زیباست. امروز

It is – blue sky and sunshine today - wonderful!

- آسمان آبی و آفتاب - فوق العاده است!

But why are you you telling me this, Roy?

اما چرا این را به من می گویی، روی؟

Well, once we’ve finished the programme, would you like to go

خوب، وقتی برنامه را تمام کردیم ، می‌خواهید

for a run in the park?

برای دویدن در پارک بروید؟

I’m not sure!

مطمئن نیستم!

I don’t want to run when I'm so hungry!

وقتی خیلی گرسنه ام نمی خواهم بدوم!

Well, how about we invite some friends and go for a picnic instead?

خوب، چطور است که چند دوست را دعوت کنیم و به جای آن به پیک نیک برویم؟

Now you’re talking!

شما الان دارید صحبت میکنید!

Oh, didn’t you hear what I said?

اوه، نشنیدی چی گفتم؟

I said how about a picnic in the park and…

گفتم چه خبر از یک پیک نیک در پارک و ...

Yes, yes, I heard you loud and clear – I just mean I like what you are saying!

بله، بله، صدای شما را بلند و واضح شنیدم - منظورم این است که از چیزی که می گویید خوشم می آید!

For once, you are saying something I want to hear!

برای یک بار هم که شده چیزی می گویی که من می خواهم بشنوم!

When we say to someone ‘now you’re talking’, it’s an informal way

وقتی به کسی می گوییم «حالا تو در حال صحبت کردن هستی»، این یک روش غیررسمی

of saying I really like or approve of your idea or suggestion,

برای گفتن این است که ایده یا پیشنهاد شما را خیلی دوست دارم یا تأیید می کنم ،

sometimes because it is better than their initial idea.

گاهی چون بهتر از ایده اولیه اوست.

So, Roy, going for a picnic is

بنابراین، روی، رفتن به پیک نیک

a great idea!

ایده خوبی است!

Good,  but we can’t go yet.

خوب،  اما هنوز نمی‌توانیم برویم.

We’ve got some examples of this phrase to listen to…

ما چند نمونه از این عبارت برای گوش دادن داریم...

You'd buy the car if I gave you an extra ten percent discount?

اگر ده درصد تخفیف اضافی به شما بدهم، ماشین را می‌خرید؟

Now you’re talking!

شما الان دارید صحبت میکنید! آیا

You want to go to the beach? Now you’re talking!

می خواهید به ساحل بروید؟ شما الان دارید صحبت میکنید!

My boss has agreed to increase increase his initial pay offer.

رئیس من موافقت کرده است که پیشنهاد دستمزد اولیه خود را افزایش دهد.

Now he’s talking!

الان داره حرف میزنه!

This is The English We Speak from BBC Learning English

این The English We Speak از BBC Learning English است

and we’re talking about the expression

و ما در مورد عبارت "

‘now you’re talking’, which is used to express that you like

اکنون شما در حال صحبت کردن هستید" صحبت می کنیم، که برای بیان اینکه شما

or approve of someone’s idea or suggestion,

ایده یا پیشنهاد شخصی را دوست دارید یا تایید می کنید ، استفاده می شود،

often because it’s better than their initial idea.

اغلب به این دلیل که بهتر از ایده اولیه آنها است. .

So, who shall we invite to this picnic, Roy? Sam?

پس، روی، چه کسی را به این پیک نیک دعوت کنیم؟ سام؟

No, she’s busy. Neil?

نه، او سرش شلوغ است نیل؟

No, he doesn’t like eating outdoors.

نه، او دوست ندارد در فضای باز غذا بخورد.

Oh, how about Rob?

اوه، راب چطور؟

Nope – he’ll eat too many of the biscuits.

نه - او خیلی از بیسکویت ها را می خورد.

Oh no! … look, it’s started raining!

وای نه! ... نگاه کن، باران شروع شده است!

Oh – the picnic is ruined!

اوه - پیک نیک خراب است!

I know - why don’t we arrange to meet everyone at the cafe instead?

می دانم - چرا قرار نمی گذاریم به جای آن همه را در کافه ببینیم؟

Now you’re talking!

شما الان دارید صحبت میکنید!

I’ll go and make some calls. Bye.

من بروم و چند تماس برقرار کنم. خدا حافظ.

Bye, see you later.

خداحافظ بعدا می بینمت.