English Rewind - 6 Minute English: 6-word stories

Hello.

سلام.

This is a programme from the BBC Learning English archive.

این برنامه از آرشیو بی بی سی Learning English است.

It was first broadcast in April 2008 on the BBC Learning English website.

اولین بار در آوریل 2008 در وب سایت آموزش انگلیسی BBC پخش شد.

We hope you enjoy it.

امیدواریم شما از این لذت ببرید.

BBC Learning English dot com.

BBC Learning English dot com.

Hello, this is 6 Minute English. I'm Jackie Dalton.

سلام، این 6 دقیقه انگلیسی است. من جکی دالتون هستم.

The focus of today's programme is life stories,

تمرکز برنامه امروز داستان های زندگی است که

told in a rather unusual way.

به شیوه ای نسبتاً غیرعادی روایت می شود.

I'm joined by Callum Robertson,

کالوم رابرتسون به من ملحق می شود

who'll help explain some of the language that comes up today.

که به توضیح برخی از زبانی که امروز مطرح می شود کمک می کند.

— Hello, Callum. — Hi, Jackie.

- سلام، کالوم. - سلام جکی.

And, as ever, I'm going to start with a question for you.

و مثل همیشه، من با یک سوال از شما شروع می کنم.

The question is: who said,

سوال این است: چه کسی گفته است:

"Happiness in intelligent people is the rarest thing I know"?

"خوشبختی در افراد باهوش نادرترین چیزی است که من می شناسم"؟ آیا

Was it a) William Shakespeare? b) Oscar Wilde? Or c) Ernest Hemingway?

این الف) ویلیام شکسپیر بود؟ ب) اسکار وایلد؟ یا ج) ارنست همینگوی؟

It doesn't sound like Shakespeare.

شبیه شکسپیر نیست.

I don't think it's witty or funny enough to be Oscar Wilde,

فکر نمی‌کنم اسکار وایلد بودن به اندازه کافی شوخ یا خنده‌دار باشد،

so I would guess at the writer, Ernest Hemingway.

بنابراین می‌توانم نویسنده، ارنست همینگوی را حدس بزنم.

That's right, it's the American writer, Ernest Hemingway.

درست است، این نویسنده آمریکایی، ارنست همینگوی است.

And we're going to be talking about him today because in the 1920s,

و ما امروز در مورد او صحبت خواهیم کرد زیرا در دهه 1920،

he bet ten dollars that he could write a complete story in just six words.

او ده دلار شرط کرد که بتواند یک داستان کامل را تنها در شش کلمه بنویسد.

And he wrote, "For sale, baby shoes, never worn."

و او نوشت: "برای فروش، کفش نوزاد، هرگز پوشیده نشده است."

Ahh.

آهان

But very powerful, isn't it? Powerful six-word story.

اما بسیار قدرتمند، اینطور نیست؟ داستان قدرتمند شش کلمه ای.

And he won his bet, and now an American online magazine called Smith

و او شرط خود را برد و اکنون یک مجله آنلاین آمریکایی به نام اسمیت از

is asking its readers to sum up their own lives in just six words

خوانندگانش می خواهد که زندگی خود را تنها در شش کلمه خلاصه کنند

and is putting them all together in a book called Not Quite What I Was Planning.

و همه آنها را در کتابی به نام نه کاملاً برنامه ریزی می کردم جمع می کند.

We're going to hear the magazine's editor, Larry Smith.

قرار است با سردبیر مجله، لری اسمیت بشنویم.

Listen out for the adjectives he uses to describe the entries.

به صفاتی که برای توصیف مدخل ها استفاده می کند گوش دهید.

In a couple of months, we got 15,000 entries

در عرض چند ماه، ما 15000 ورودی دریافت کردیم

and I was just blown away.

و من به شدت غافلگیر شدم.

Funny, poignant. I really believe that everyone has a story.

خنده دار، تکان دهنده من واقعاً معتقدم که هر کسی داستانی دارد.

So 15,000 people wrote in with their life stories summed up in six words.

بنابراین 15000 نفر داستان زندگی خود را که در شش کلمه خلاصه شده بود، نوشتند.

Some nice words there that we often use when we're describing stories —

برخی از کلمات خوب وجود دارد که ما اغلب در هنگام توصیف داستان ها از آنها استفاده می کنیم -

'poignant' was one of them.

"تندآور" یکی از آنها بود.

Mm, 'poignant', yes, it's if something is moving,

مم، «تأثیرگذار»، بله، اگر چیزی در حال حرکت باشد،

it's touching on an emotional level.

در سطح احساسی تاثیرگذار است.

It makes you feel some sad emotion, usually, it's 'poignant'.

این احساس غمگینی در شما ایجاد می کند، معمولاً «تأثیرگذار» است.

What are some other words that we could use

چه کلمات دیگری را می توانیم به کار ببریم

or we often hear used to describe stories or writing?

یا اغلب می شنویم که برای توصیف داستان یا نوشته استفاده می شود؟

Ah, well, there's lots. You can talk about powerful stories, boring stories,

آه، خوب، تعداد زیادی وجود دارد. می‌توانید درباره داستان‌های قدرتمند، داستان‌های خسته‌کننده،

dull stories,

داستان‌های کسل‌کننده صحبت کنید

— things can be difficult to get into. — Mm.

- ورود به آن‌ها ممکن است دشوار باشد. - مم

Although that's perhaps more associated with books or novels.

اگرچه این شاید بیشتر با کتاب یا رمان مرتبط باشد.

I suppose stories, 'I just couldn't put it down' is a good phrase

فکر می‌کنم داستان‌ها، « نمی‌توانستم آن را زمین بگذارم» عبارت خوبی

to talk about a story.

برای صحبت در مورد یک داستان است.

When you've got a book you really, really like.

وقتی کتابی دارید که واقعاً دوست دارید.

Yeah.

آره

Well, let's hear Larry talking about some of the entries that did actually come in.

خوب، بیایید صحبت لری را در مورد برخی از ورودی‌هایی که واقعاً وارد شده‌اند بشنویم.

Before we hear that, though, there's one word that it might be helpful to know,

قبل از اینکه این را بشنویم، یک کلمه وجود دارد که دانستن آن ممکن است مفید باشد،

which is a bit of an informal word, and that's 'crackhead'.

که کمی یک کلمه غیررسمی است، و آن «ترک‌هد» است.

Can you explain what that is?

میشه توضیح بدی اون چیه؟

A 'crackhead' is a common slang term

«کرک هد» یک اصطلاح عامیانه رایج

for someone who's addicted to taking crack cocaine.

برای کسی است که به مصرف کراک معتاد است.

So a drug user.

پس مصرف کننده مواد مخدر

OK, let's listen to Larry now.

باشه، حالا به لری گوش کنیم.

So we've got one of my favourites, "After Harvard, had baby with crackhead".

بنابراین ما یکی از موارد مورد علاقه من را داریم، "بعد از هاروارد، بچه ای با سر ترک به دنیا آوردم".

Now, most of us didn't go to Harvard, didn't have a baby with a crackhead,

حالا، بیشتر ما به هاروارد نرفتیم، بچه‌ای با سر ترک نداشتیم،

but we can understand, well, life took a twist and turn for Robin Templeton

اما می‌توانیم بفهمیم، خوب، زندگی برای رابین تمپلتون تغییر کرد، می‌دانی که

that, you know, could have been you.

می‌توانست تو باشی.

Your life took different twists and turns. Maybe not quite that twist and that turn,

زندگی شما پیچ و خم های متفاوتی داشت. شاید کاملاً آن پیچ و تاب و آن چرخش نباشد،

but it's quite a powerful story in six words.

اما داستانی کاملاً قدرتمند در شش کلمه است.

You're listening to BBC Learning English dot com.

شما در حال گوش دادن به BBC Learning English dot com هستید.

'A twist and turn', that's a nice phrase. What does that mean?

"یک پیچ و تاب"، این عبارت خوبی است. معنی آن چیست؟

Well, it's, you know, your life goes off in a different direction.

خوب، می دانید، زندگی شما در جهت دیگری پیش می رود.

You can think of life as a journey down a straight path,

شما می توانید زندگی را سفری در یک مسیر مستقیم بدانید،

but sometimes you have a twist, you have a turn

اما گاهی اوقات یک پیچ دارید، یک چرخش دارید

and you go in an unexpected direction.

و در مسیری غیر منتظره می روید.

And often when we're reading a book or watching a film,

و اغلب زمانی که در حال خواندن کتاب یا تماشای یک فیلم هستیم،

if a story suddenly takes a very unexpected direction or something happens.

اگر داستانی ناگهان مسیری غیرمنتظره پیدا کند یا اتفاقی بیفتد.

— Yeah, you're talking about twists. — It's got a twist to the story.

- بله، شما در مورد پیچ ​​و تاب صحبت می کنید. - این یک پیچش در داستان دارد.

An interesting twist where something unexpected happens, yeah, twist.

یک چرخش جالب که در آن اتفاق غیرمنتظره ای رخ می دهد، بله، پیچش.

Larry also said that many of the entries were quite sad though.

لری همچنین گفت که بسیاری از ورودی ها بسیار غم انگیز بودند.

I didn't expect that.

من این انتظار را نداشتم.

I thought people would come back with a lot of funny things,

فکر می‌کردم مردم با چیزهای خنده‌دار،

some playful things, plays on words, but that was a really interesting reality.

چند چیز بازیگوش، بازی با کلمات برمی‌گردند، اما این یک واقعیت واقعا جالب بود.

People really told us it's tough out there.

مردم واقعاً به ما گفتند که آنجا سخت است.

"Found true love, married someone else."

"عشق واقعی را پیدا کردم، با شخص دیگری ازدواج کردم."

"Never should have bought that ring."

هرگز نباید آن انگشتر را می خریدم.

That's a bit depressing, isn't it? "Found true love, married someone else."

این کمی ناامید کننده است، اینطور نیست؟ "عشق واقعی را پیدا کردم، با شخص دیگری ازدواج کردم."

Yeah, well, I'm a bit more worried about, "Never should have bought that ring,"

بله، خوب، من کمی بیشتر نگرانم که "هرگز نباید آن حلقه را می خریدم"،

as I've just bought my wedding ring!

زیرا به تازگی حلقه ازدواجم را خریده ام!

I'm sure that won't apply to you.

من مطمئن هستم که این برای شما صدق نمی کند.

Larry said that he'd expected to see more playful things, lighter things,

لری گفت که انتظار داشت چیزهای بازیگوش تر، چیزهای سبک تر

and also 'plays on words'. What is a 'play on words'?

و همچنین "بازی با کلمات" را ببیند. "بازی با کلمات" چیست؟

A 'play on words' is when you use a word which has the same pronunciation,

"بازی با کلمات" زمانی است که از کلمه ای استفاده می کنید که تلفظ یکسان،

same spelling, but has different meanings.

املای یکسان دارد، اما معانی متفاوتی دارد.

So, for example, for example, if I say, "Can you give me a ring?"

مثلاً اگر من بگویم «می‌توانی یک انگشتر به من بدهی؟»

it could either mean I want you to phone me

این می تواند به این معنی باشد که می خواهم به من تلفن بزنی

or it means I want you to give me a little gold band to put on my finger.

یا به این معنی است که می خواهم یک نوار طلایی کوچک به من بدهی تا روی انگشتم بگذارم.

So that's a very simple example off the top of my head of a 'play on words'.

بنابراین این یک مثال بسیار ساده از بالای ذهن من از یک «بازی با کلمات» است.

OK. Well, BBC national radio here, Radio 4, decided to do a similar thing

خوب. خب، رادیو ملی بی‌بی‌سی اینجا، رادیو 4، تصمیم گرفت کار مشابهی انجام دهد

and ask its listeners to write in and sum up their lives

و از شنوندگانش بخواهد که در آن بنویسند و زندگی‌شان را خلاصه کنند

and a lot of them again very sad, actually, came in,

و بسیاری از آنها دوباره بسیار غمگین،

or slightly bitter.

یا کمی تلخ وارد شدند.

But a couple of my favourites, one from Alex Hansen who wrote,

اما چند مورد مورد علاقه من، یکی از الکس هانسن که نوشت:

"Slow lane, fast lane, hard shoulder,"

«خط آهسته، خط سریع، شانه سخت»

which is referring to different sort of positions on a motorway

که به موقعیت‌های مختلف در یک بزرگراه اشاره دارد

and how you start off slow, then go very fast,

و اینکه چگونه آهسته شروع می‌کنید، سپس خیلی سریع می‌روید،

— and then hard shoulder. — Because you've broken down!

- و سپس شانه سخت - چون خراب شدی!

Because you've broken down! Pushed to the side.

چون شکست خوردی! به کناری رانده شد.

Well, one of my favourites was from someone called Sunny Taylor

خوب، یکی از موارد مورد علاقه من از شخصی به نام سانی تیلور بود

whose six-word life story was, "Any chance I could start again?"

که داستان زندگی شش کلمه ای او این بود: "آیا فرصتی هست که بتوانم دوباره شروع کنم؟"

Well, Callum, if you had to sum up your life in six words, what would it be?

خوب، کالوم، اگر بخواهی زندگی ات را در شش کلمه خلاصه کنی، آن چه خواهد بود؟

Er, "Too young, too naive, too old."

ار، "خیلی جوان، خیلی ساده لوح، خیلی پیر."

And how about you, Jax?

و تو چطور، جکس؟

I think at the moment, mine would be, "Webcast, how to, people and places."

فکر می‌کنم در حال حاضر، مال من «پخش اینترنتی، چگونه، افراد و مکان‌ها» باشد.

Very work-related topic there.

موضوع بسیار مرتبط با کار وجود دارد.

At the moment.

درحال حاضر.

Well, that's all we've got time for in this programme,

خوب، این تمام چیزی است که در این برنامه برای آن وقت داریم،

but do join us again next week for more 6 Minute English. Goodbye.

اما هفته آینده دوباره برای 6 دقیقه انگلیسی بیشتر به ما بپیوندید. خداحافظ.

Goodbye.

خداحافظ.

BBC Learning English dot com.

BBC Learning English dot com.