BOX SET: English vocabulary mega-class! 🤩 Learn 7 two-word English expressions!

The English We Speak from BBC Learning English.

انگلیسی ما صحبت می کنیم از BBC Learning English.

Hello and welcome to The  English We Speak. I'm Feifei.

سلام و به انگلیسی ما صحبت می کنیم خوش آمدید. من فیفی هستم.

And I'm Rob!

و من راب هستم!

And, I have to say Rob, you look  fantastic. Big night tonight, eh?

و، باید بگویم راب، تو فوق‌العاده به نظر می‌رسی. امشب شب بزرگ، نه؟

Uh, well I like to make an  effort sometimes. It's not  

اوه، من دوست دارم گاهی تلاش کنم.

every night you get invited to a movie premiere.

هر شبی نیست که به اولین نمایش فیلم دعوت می‌شوید.

So handsome! Do you like my bow tie?

خیلی خوش تیپ! آیا پاپیون من را دوست دارید؟

Oh yes, just one thing... What's that?

اوه بله، فقط یک چیز... آن چیست؟

It's a bit skew-whiff. Oh, really?

این کمی کج است. اوه، واقعا؟

Yes it's not quite straight.

بله کاملاً مستقیم نیست.

Here. Oh, thanks. That's better!

اینجا اوه، ممنون که بهتر است!

Absolutely!

قطعا!

It's a good word 'skew-whiff'.  We use it to describe things  

این کلمه خوبی است 'sew-wiff'. ما از آن برای توصیف چیزهایی استفاده می‌کنیم

that 'aren't quite straight or  not quite as they should be'.

که «کاملاً مستقیم نیستند یا آنطور که باید نیستند».

Like your tie, and your um, hang on your hair - No, no, no! Don't touch the hair. I spent  

مثل کراوات، و اوم، به موهایت آویزان کن - نه، نه، نه! به موها دست نزنید من

ages getting it just right.

سن را صرف درست کردن آن کردم.

Sorry. We can also use 'skew-whiff' to describe  things that 'don't go according to plan'.

متاسفم همچنین می‌توانیم از «sew-whiff» برای توصیف مواردی استفاده کنیم که «بر اساس برنامه پیش نمی‌روند».

Now Feifei, I'm just off to check myself in the  mirror, let's play some examples while I'm gone:

حالا فیفی، من فقط می‌روم تا خودم را در آینه بررسی کنم، بیایید تا زمانی که من نیستم چند نمونه بازی کنیم:

'There we go! One perfectly hung  picture. What do you think?'

«به همین جا می‌رویم! یک عکس کاملاً آویزان شده . نظر شما چیست؟

'It's a little bit skew-whiff.  Let me hang it straight.'

«این کمی کج‌وزن است. اجازه دهید آن را مستقیم آویزان کنم.

'This table is skew-whiff. One  of the legs must be too short.'

این میز کج است. یکی از پاها باید خیلی کوتاه باشد.

'That journey went a bit skew-whiff  after we missed the train this morning.'

"این سفر بعد از اینکه امروز صبح قطار را از دست دادیم کمی کج بود."

'I wanted to spend the whole  weekend working on my dissertation,  

«می‌خواستم تمام آخر هفته را روی پایان‌نامه‌ام کار کنم،

but everything went a bit skew-whiff  when my friend arrived in the afternoon.'

اما وقتی دوستم بعدازظهر رسید، همه چیز کمی بد شد ».

This is The English We Speak from BBC Learning  English. We're talking about the word skew-whiff.

این انگلیسی ما صحبت می کنیم از BBC Learning English است. ما در مورد کلمه کج وز صحبت می کنیم.

Okay, that's my bow tie looking  perfect now. Thanks Feifei.

خوب، این پاپیون من اکنون عالی به نظر می رسد . مرسی فیفی.

Great! There's one more thing. Oh yes, what's that?

عالیه یه چیز دیگه هم هست اوه بله، آن چیست؟

Take some chewing gum. Your breath is fine,  

مقداری آدامس بردارید. نفس شما خوب است،   فکر

I think, but it's always good  to have some, just in case.

می‌کنم، اما همیشه خوب است که مقداری از آن داشته باشید.

Yes, you wouldn't want a whiff  of bad breath at the premiere.

بله، نمی‌خواهید در اولین نمایش، بوی بد دهان بخورید.

Indeed. The word 'whiff' on its own  means 'a sudden smell of something'.

در واقع. کلمه "whiff" به خودی خود به معنای "بوی ناگهانی چیزی" است. در حال

No danger of that happening now. Enjoy the show! I will, bye!

حاضر خطری برای این اتفاق وجود ندارد. از نمایش لذت ببرید! خواهم کرد، خداحافظ!

Hello and welcome to The English We Speak  

سلام و به The English We Speak

with you, Neil. And you, Jiaying!

با شما خوش آمدید، نیل. و تو، جیایینگ!

And today Jiaying, it's your birthday!  I'm going to make the coffee.

و امروز جیایینگ، تولد شماست! من میرم قهوه رو درست کنم

- But - - No, I insist.

- اما - - نه، اصرار دارم.

And I'm going to buy the biscuits,  not the cheap ones this time.

و من می‌خواهم بیسکویت‌ها را بخرم، نه ارزان‌ترین آن‌ها را.

Really? Hm... Promises, promises.

واقعا؟ هوم... قول، قول.

Yep, that's right, two promises:  

بله، درست است، دو وعده:

make the coffee and buy nice biscuits.  It is your birthday, after all.

قهوه را درست کنید و بیسکویت های خوبی بخرید. بالاخره تولد توست

When I said promises, promises  I was being sarcastic.

وقتی قول می دادم، قول می دادم به طعنه می گفتم.

Oh!

اوه!

When we say 'promises, promises'  to someone 'we're being sarcastic'  

وقتی به کسی می‌گوییم «قول‌ها، قول‌ها»  « ما به طعنه می‌گوییم»

because we don't really believe that someone  would do what they said they would do. Sorry Neil,  

زیرا واقعاً باور نداریم که کسی  کاری را که می‌گوید انجام دهد. متاسفم نیل،

I was saying I don't believe you'll  do it. Let's hear these examples:

داشتم می‌گفتم که باور نمی‌کنم این کار را انجام خواهی داد. بیایید این مثال ها را بشنویم:

'Promises, promises. The plumber said  he'd be here at 8:00am, but he isn't.'

«قول، وعده. لوله کش گفت که ساعت 8 صبح اینجا خواهد بود، اما نیست.

'Next time I will remember to bring  some money to pay for dinner.'

"دفعه بعد یادم می‌رود که برای صرف شام مقداری پول بیاورم."

'Promises, promises.'

وعده ها، وعده ها.

'My boyfriend says he'll take me to Venice  for a mini break. Promises, promises.'

«دوست پسرم می‌گوید که من را برای یک استراحت کوچک به ونیز می‌برد. وعده ها، وعده ها.

This is The English We Speak  from BBC Learning English,  

این The English We Speak است از BBC Learning English،

and we're talking about the expression  promises, promises, which we can say  

و در مورد عبارت وعده‌ها، وعده‌ها صحبت می‌کنیم، که می‌توانیم

to someone if we don't believe they  will do what they say they will do.

به کسی بگوییم اگر باور نداشته باشیم که کاری را که می‌گوید انجام خواهد داد.

So Neil, what about this coffee and  biscuits you're getting? Are they ready yet?

خب نیل، این قهوه و بیسکویتی که می‌گیرید چطور؟ آیا آنها هنوز آماده هستند؟

Well, I haven't got much time at the moment and  I need to borrow some money to buy the biscuits.

خب، من در حال حاضر زمان زیادی ندارم و برای خرید بیسکویت باید مقداری پول قرض کنم.

Like I said, promises, promises... But  it doesn't matter; I've been trying to  

همانطور که گفتم، قول، قول... اما مهم نیست. سعی کردم به

tell you that it's not my birthday today.

شما بگویم که امروز تولد من نیست.

Oh why didn't you say? Well,  

وای چرا نگفتی خوب،

when it is your birthday I'll make  the coffee and buy the biscuits.

وقتی تولدت باشد، قهوه را درست می کنم و بیسکویت ها را می خرم.

Not the cheap ones? No, the expensive ones, I promise!

ارزان نیست؟ نه، گران قیمت ها، قول می دهم!

Really?

واقعا؟

Yep, I never break a promise!

بله، من هرگز عهد خود را زیر پا نمی گذارم!

Hi Neil, nice shoes!

سلام نیل، کفش های خوبی!

Really Feifei? I'm not so sure about them.

واقعا فیفی؟ من در مورد آنها چندان مطمئن نیستم.

They look cool. Orange is very original.

باحال به نظر می رسند. نارنجی بسیار اصلی است.

You're just being nice. I've decided buying  orange shoes was a bad move; I look stupid.

تو فقط خوبی من تصمیم گرفتم خرید کفش نارنجی حرکت بدی بود. من احمق به نظر میرسم

Were they expensive?

گران بودند؟

Very expensive!

خیلی گرونه!

Oh, you know what? I think you're  suffering from buyer's remorse.

اوه، میدونی چیه؟ من فکر می کنم شما از پشیمانی خریدار رنج می برید.

I suppose I do regret buying them.

فکر کنم از خریدشون پشیمونم

'buyer's remorse' is our phrase in this The  English We Speak. It's a particular kind of regret  

"پشیمانی خریدار" عبارت ما در این انگلیسی ما صحبت می کنیم. این نوع خاصی از پشیمانی است که

people can feel after a big purchase, like a house  or a car. They feel they've made a bad decision.

افراد می توانند پس از خرید بزرگی مانند خانه یا ماشین احساس کنند. آنها احساس می کنند تصمیم بدی گرفته اند.

Yes, that sounds right. Have you ever felt it?

بله، درست به نظر می رسد. تا حالا حسش کردی؟

Yes, after I bought my new bike. Thankfully the  

بله، بعد از اینکه دوچرخه جدیدم را خریدم. خوشبختانه این

feeling passed! I love my bike  now. Listen to these examples:

احساس گذشت! من الان دوچرخه ام را دوست دارم . به این مثال‌ها گوش کنید:

'I made a terrible decision buying this house.  

«تصمیم وحشتناکی برای خرید این خانه گرفتم.

It's in a bad location and it needs a  lot of repairs. What was I thinking?'

در موقعیت بدی قرار دارد و به تعمیرات زیادی نیاز دارد. داشتم به چی فکر می کردم؟

'Sounds like buyer's remorse my friend. Relax,  

دوست من شبیه پشیمانی خریدار است. استراحت کنید،

the repairs aren't serious and it only takes  5 minutes to get to the train station.'

تعمیرات جدی نیستند و فقط ۵ دقیقه طول می‌کشد تا به ایستگاه قطار برسید.

'Lovely new car!' 'Thanks, but I'm  

"ماشین جدید دوست داشتنی!" "متشکرم، اما من در

feeling terrible buyer's remorse right now;  it was so expensive! What if I lose my job?'

حال حاضر احساس پشیمانی وحشتناکی از خریدار دارم. خیلی گران بود اگر شغلم را از دست بدهم چه؟

'Why did I order lobster soup? Your potato  soup was half the price and it's tastier.'

چرا سوپ خرچنگ سفارش دادم؟ سوپ سیب زمینی شما نصف قیمت بود و خوشمزه تر است.

'I know the feeling. I always  order the wrong thing and then  

"من احساس را می دانم. من همیشه چیز اشتباهی سفارش می‌دهم و سپس

get some serious buyer's remorse. Let's share!'

پشیمانی جدی خریدار می‌گیرم. بیایید به اشتراک بگذاریم!

You're listening to The English We Speak from BBC  Learning English. The expression we're looking  

شما در حال گوش دادن به The English We Speak از BBC Learning English هستید. عبارتی که

at in this programme is buyer's remorse.  So Neil, are you feeling any better now?

در این برنامه به دنبال آن هستیم پشیمانی خریدار است. پس نیل، الان احساس بهتری داری؟

You know the funny thing is I bought  these shoes to cheer myself up.

می‌دانی نکته خنده‌دار این است که من این کفش‌ها را خریدم تا خودم را خوشحال کنم.

Oh, a bit of retail therapy was it? Buying  

اوه، کمی خرده‌درمانی بود؟ خریدن

something to make yourself feel  happier, it doesn't always work.

چیزی برای ایجاد احساس خوشبختی، همیشه کارساز نیست.

Sadly not.

متاسفانه نه.

Hey aren't they running shoes?

هی کفش دویدن نیستن؟

Yes.

بله.

Well, how about this for a crazy idea? Go for  a run in them! They'll make you feel better.

خوب، برای یک ایده دیوانه کننده چطور؟ برای دویدن در آنها بروید! آنها به شما احساس بهتری می دهند.

You're probably right, as always Feifei.

احتمالا حق با شماست، مثل همیشه فیفی.

And, by the way, I do think they  look great. Orange suits you.

و به هر حال، من فکر می کنم که آنها عالی به نظر می رسند. نارنجی به شما می آید.

Oh thanks, I guess they are pretty unique.

اوه ممنون، من حدس می زنم که آنها بسیار منحصر به فرد هستند. خداحافظ خداحافظ

Bye!

Bye!

Hello and welcome to The  English We Speak. I'm Feifei.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید. من فیفی هستم.

Oh, and I'm Neil...  

اوه، و من نیل هستم...

Oh you don't sound too good  Neil. What's up? Are you sick?

اوه صدایت خیلی خوب نیست، نیل. چه خبر؟ آیا شما مریض هستید؟

I feel sick.

احساس بیماری میکنم

What are the symptoms?

علائم چیست؟

Okay Dr Feifei here we go: I can't sleep, I  feel anxious all the time, I can't concentrate  

خوب دکتر فیفی، ما رفتیم: من نمی توانم بخوابم، همیشه احساس اضطراب می کنم، نمی توانم

on anything, I have itchy eyes, I'm tired,  my neck hurts, I have terrible headaches -

روی چیزی تمرکز کنم، چشمانم خارش دارد، خسته هستم، گردنم درد می کند، سردردهای وحشتناکی دارم -

Ah, I know what the problem is! Do you  happen to spend a lot of of time online?

آه، من بدانید مشکل چیست! آیا اتفاقاً زمان زیادی را آنلاین می‌گذرانید؟

Yes, all the time!

بله، همیشه!

Do you keep your phone with you  in bed, at dinner, in the toilet?

آیا تلفنتان را در رختخواب، هنگام شام، توالت همراه خود نگه دارید؟

Yes, yes, yes, of course! What's  this got to do with how awful I feel?

بله، بله، بله، البته! این چه ربطی به احساس وحشتناک من دارد؟

You need a detox.

شما نیاز به سم زدایی دارید.

A detox? But I haven't drunk any alcohol for  

سم زدایی؟ اما من به مدت   ماه است که الکل ننوشیده ام

months. I exercise every day  and I only eat organic food.

. من هر روز ورزش می‌کنم و فقط غذاهای ارگانیک می‌خورم.

No you need a digital detox! 'a  digital detox' is 'a period of  

نه شما نیاز به سم زدایی دیجیتال دارید! «یک سم‌زدایی دیجیتال» «مدت

time away from all devices that  can connect to the internet'.

زمانی دور از همه دستگاه‌هایی است که می‌توانند به اینترنت متصل شوند».

I can't do that! It's impossible. It'll get even  

من نمی توانم این کار را انجام دهم! غیر ممکن است. حتی

worse. What if someone likes my  status at 4:00am and I miss it?

بدتر هم خواهد شد. اگر کسی وضعیت من را در ساعت 4 صبح دوست داشته باشد و من آن را از دست بدهم، چه؟

Now, that is a sign you're addicted. You really  do need a digital detox. Let's hear some examples:

حالا، این نشانه ای است که شما معتاد هستید. شما واقعاً به سم زدایی دیجیتال نیاز دارید. بیایید چند مثال بشنویم:

'My phone broke the day I went on holiday,  

«روزی که به تعطیلات رفتم تلفنم خراب شد،

which forced me to have a digital  detox. I felt so relaxed.'

که مجبورم کرد سم‌زدایی دیجیتالی داشته باشم . من احساس آرامش می کردم.

'I spend all day and night  on Saturdays on social media,  

«من تمام روز و شب را شنبه‌ها در رسانه‌های اجتماعی سپری می‌کنم،

so I need a digital detox every Sunday,  or I'm too tired to go to work on Monday.'

بنابراین هر یکشنبه به سم‌زدایی دیجیتالی نیاز دارم، یا آنقدر خسته هستم که روز دوشنبه به سر کار بروم.»

'Right, here's the key to the safe  that I've locked all my gadgets in.  

"درست، اینجا کلید گاوصندوق است که همه ابزارهایم را در آن قفل کرده ام.

I'm going to do this digital  detox even if it kills me.'

می خواهم این سم زدایی دیجیتالی را انجام دهم حتی اگر مرا بکشد."

This is the English We Speak from  BBC Learning English, and I'm with  

این انگلیسی ما صحبت می کنیم از بی بی سی Learning English است، و من با

Neil who uses his smartphone tablet and  laptop so much he's made himself ill!

نیل هستم که آنقدر از تبلت و لپ تاپ گوشی هوشمند خود استفاده می کند که خودش را بیمار کرده است!

And Dr Feifei here has prescribed  a strict digital detox.

و دکتر فیفی در اینجا یک سم‌زدایی دیجیتالی سخت را تجویز کرده است.

We use the word 'detox' more generally  to describe 'a period when you stop  

ما از کلمه «سم‌زدایی» به‌طور کلی‌تر برای توصیف «دوره‌ای استفاده می‌کنیم که از

doing something harmful, like drinking  too much alcohol or eating junk food'.

انجام کارهای مضر، مانند نوشیدن بیش از حد الکل یا خوردن غذاهای ناسالم، دست می‌کشید».

And so, a digital detox is  a break from all electronic  

و بنابراین، سم‌زدایی دیجیتالی وقفه‌ای از همه

gadgets. Okay well, here's my phone Feifei.

ابزارهای الکترونیکی است. خوب، اینم گوشی من فیفی.

I'll deal with that!

من با آن برخورد خواهم کرد!

Oh no, I suppose it's for the best... Goodbye!

اوه نه، من فکر می کنم این برای بهترین است... خداحافظ!

Dr Feifei always knows best.

دکتر فیفی همیشه بهتر می داند.

Hello, I'm Jiaying! This is The English We Speak.

سلام من جیایینگ هستم این انگلیسی ما صحبت می کنیم.

And hello, I'm Rob.

و سلام، من راب هستم.

You know, I'm a little bit worried about  Roy. Have you seen him today? Is he okay?

می دانید، من کمی نگران روی هستم. آیا امروز او را دیدی؟ او خوب است؟

I saw him earlier. He was smiling as normal and  in a good mood. Why were you worried about him?

قبلا دیدمش او در حالت عادی لبخند می زد و حالش خوب بود. چرا نگرانش بودی؟

Well, I overheard him talking  and he said he was bankrupt.

خوب، من صحبت او را شنیدم و او گفت که ورشکست شده است.

No Rob, Roy was talking about a film he  watched and he said it was creatively bankrupt.

نه راب، روی درباره فیلمی صحبت می‌کرد که تماشا کرده بود و گفت که به طرز خلاقانه‌ای ورشکست شده است.

We use the expression 'creatively  bankrupt' to describe something  

ما از عبارت «خلاقانه ورشکسته» برای توصیف چیزی استفاده می‌کنیم

that's 'completely unoriginal or  lacks creativity or innovation'.

که «کاملاً غیراصلی است یا فاقد خلاقیت یا نوآوری است».

Ah, that makes sense! So, I guess he really  didn't like that film then. Mind you,  

آه، این منطقی است! بنابراین، حدس می‌زنم که او واقعاً آن فیلم را در آن زمان دوست نداشت. توجه داشته باشید،

films were better when I was younger.

وقتی من جوانتر بودم، فیلم‌ها بهتر بودند.

Well Rob, we can talk about your  nostalgia right after these examples:

خوب راب، می‌توانیم درست بعد از این مثال‌ها درباره نوستالژی شما صحبت کنیم:

'Margaret's third novel didn't do anything  new and it just felt creatively bankrupt.'

«رمان سوم مارگارت کار جدیدی انجام نداد و به طرز خلاقانه‌ای احساس ورشکستگی داشت.»

'The singer's new album felt creatively bankrupt.  All the songs sounded boring and unoriginal.'

آلبوم جدید این خواننده به طرز خلاقانه ای ورشکست شده است. همه آهنگ ها خسته کننده و غیراصیل به نظر می رسید.

'The film is creatively bankrupt it's like  

"فیلم به طرز خلاقانه ای ورشکسته است، مثل این است که

the director repeated things  he did in his last movie.'

کارگردان کارهایی را که در آخرین فیلمش انجام داده تکرار کرده است."

This is the English We Speak from BBC Learning  English. We're talking about the expression  

این انگلیسی ما صحبت می کنیم از BBC Learning English. ما در مورد بیان

creatively bankrupt. We use it to say there is  a lack of creativity in something that should  

خلاقانه ورشکسته صحبت می کنیم. ما از آن استفاده می‌کنیم تا بگوییم در چیزی که

normally feel innovative, like the story of a film  or a video game. We can also use it to describe  

معمولاً باید خلاقیت داشته باشد، مانند داستان یک فیلم یا یک بازی ویدیویی، خلاقیت وجود ندارد. همچنین می‌توانیم از آن برای توصیف

someone who's not original, or out of good ideas.  So, you think films used to be more creative?

فردی استفاده کنیم که اصل نیست یا ایده خوبی ندارد. بنابراین، فکر می‌کنید فیلم‌ها در گذشته خلاقانه‌تر بودند؟

Oh yes, everything seems so fresh and new.  These days I feel like I've seen it all before,  

اوه بله، همه چیز بسیار تازه و جدید به نظر می رسد. این روزها احساس می‌کنم همه چیز را قبلاً دیده‌ام،

the same stories characters and  conversations. It just feels so -

همان شخصیت‌های داستان و گفتگوها. این فقط احساس می کند -

Creatively bankrupt! Rob, have  you thought about writing your  

خلاقانه ورشکسته! راب، آیا به نوشتن فیلم‌های خود فکر کرده‌اید

own films? You're always full of great ideas.

؟ شما همیشه پر از ایده های عالی هستید.

Hm, but sometimes I also feel  a bit creatively bankrupt,  

هوم، اما گاهی اوقات به طرز خلاقانه ای احساس ورشکستگی می کنم،

like I have no idea how to be original  and innovative when I'm writing stories.

مثل اینکه نمی دانم چگونه هنگام نوشتن داستان، بدیع و مبتکر باشم.

Have you tried speaking to Roy? He  writes some really crazy stories  

آیا سعی کردی با روی صحبت کنی؟ او داستان‌های واقعاً دیوانه‌کننده‌ای می‌نویسد

that are always really original. Maybe  you could write something together?

که همیشه واقعاً اصلی هستند. شاید بتوانید با هم چیزی بنویسید؟

Mm, that's a great idea!  He's always putting unicorns,  

مام، این یک ایده عالی است! او همیشه

flamingos and chimpanzees in his stories.  I reckon it would be so good that it will  

در داستان‌هایش از تک‌شاخ‌ها، فلامینگوها و شامپانزه‌ها استفاده می‌کند. من فکر می کنم آنقدر خوب است که

win awards. I might even give up my job  and work on a film with Roy full-time!

جوایز را به دست آورد. حتی ممکن است شغلم را رها کنم و تمام وقت روی فیلمی با روی کار کنم!

Careful Rob, if you give up your  job, you might run out of money,  

مواظب راب، اگر شغلت را رها کنی ، ممکن است پولت تمام شود،

and then instead of being creatively  bankrupt you would be literally bankrupt.

و سپس به جای اینکه خلاقانه ورشکست شوی، به معنای واقعی کلمه ورشکست می شوی.

Hm, good point. Better to be  out of ideas than out of money.

هوم، نکته خوبی است. بهتر است بی ایده باشید تا بی پول.

That's right. Bye!

درست است. خداحافظ

Bye-bye.

خداحافظ

Hello everyone this is The  English We Speak with me Feifei.

سلام به همه این فیفی The English We Speak with me است.

And me Rob!

و من راب!

Hey Feifei, do you need me to order you a pizza?

هی فیفی، نیاز داری برات پیتزا سفارش بدم؟

Why would I want you to order me a  pizza when we're presenting a programme?

چرا می‌خواهم وقتی برنامه‌ای را ارائه می‌دهیم، به من پیتزا سفارش دهید؟

Oh go on, just say pizza and my new  smartphone will instantly order one for you.

اوه ادامه دهید، فقط بگویید پیتزا و تلفن هوشمند جدید من فوراً برای شما سفارش خواهد داد.

Ah, I see. I know you've got a new  and very expensive smartphone Rob,  

آه، می بینم. من می دانم که شما یک گوشی هوشمند جدید و بسیار گران قیمت راب دارید،

but I'm quite happy using  my bog-standard dumb phone.

اما من از استفاده از تلفن گنگ استاندارد باتلاقی خود بسیار خوشحالم.

'bog-standard'? you mean 'it's  basic, ordinary and unexceptional'?

"باتلاق استاندارد"؟ منظورتان این است که « اصلی، معمولی و غیر استثنایی است»؟

I do Rob. It's a strange expression  and nobody really knows its origins.

من راب را انجام می دهم. این یک عبارت عجیب است و هیچ کس واقعاً منشأ آن را نمی داند.

Well, I think it's got something to do with  the English slang for 'toilet' - 'bog',  

خب، من فکر می‌کنم این موضوع با اصطلاح عامیانه انگلیسی «توالت» - «باتلاق» مرتبط است،

which is where your old phone should be!

جایی که تلفن قدیمی شما باید باشد!

Thanks Rob. Shall we hear some  bog-standard examples now:

ممنون راب آیا اکنون نمونه‌های استاندارد باتلاقی را بشنویم:

'I've got a bog-standard computer, but it's fine  for just sending emails and surfing the internet.'

"من یک کامپیوتر استاندارد باتلاق دارم، اما برای ارسال ایمیل و گشت و گذار در اینترنت خوب است."

'Sorry you got a low Mark in your homework,  but, to be honest, it was bog-standard.'

"متاسفم که نمره پایینی در تکالیف خود گرفتید، اما، صادقانه بگویم، استاندارد بود."

'I found the new film bog-standard; it lacked  the action and special effects I was expecting.'

من استاندارد باتلاقی فیلم جدید را پیدا کردم. فاقد اکشن و جلوه‌های ویژه‌ای بود که انتظارش را داشتم.

This is The English We Speak from BBC Learning  English and we're learning about the phrase  

این The English We Speak از BBC Learning English است و ما در مورد عبارت

bog-standard which describes things that  are basic ordinary and unexceptional.

bog-standard یاد می‌گیریم که چیزهایی را توصیف می‌کند که معمولی و غیر استثنایی هستند.

Yes, like your basic mobile phone.

بله، مانند تلفن همراه اصلی شما.

Oh, is that a message on your new,  shiny, very expensive smartphone?

اوه، آیا این پیامی در گوشی هوشمند جدید، براق و بسیار گران قیمت شماست؟

Yes, yes it is. Uh, it's my  first bill for my new phone.  

بله، بله همینطور است. اوه، این اولین قبض من برای تلفن جدیدم است.   یه

Let's have a look... What?! How much?! Whoa!

نگاهی بندازیم... چی؟! چقدر؟! وای

Oh dear Rob, it's not such a  new, shiny phone no, is it?

اوه راب عزیز، این یک گوشی جدید و براق نیست، نه؟

Oh no, how are we going to order a pizza now?

اوه نه، حالا چطوری میخوایم پیتزا سفارش بدیم؟

On my bog-standard phone? Here, just press the  numbers and you can actually talk to someone.

در تلفن استاندارد من؟ در اینجا، فقط اعداد را فشار دهید و در واقع می‌توانید با کسی صحبت کنید.

No, I'm not hungry now.

نه الان گرسنه نیستم خداحافظ

Bye!

Bye.

خداحافظ

Hello and welcome to The  English We Speak. I'm Feifei.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید. من فیفی هستم.

And I'm Roy! Did you watch  the latest episode of the  

و من روی هستم! آیا آخرین قسمت از

hit soap A Duck Between A Rock And A Hard Place?

صابون موفق A Duck Between A Rock And A Hard Place را تماشا کردید؟

No, I haven't watched the latest episode yet.

نه، من هنوز آخرین قسمت را ندیدم.

It was epic! Spoiler alert, it turns  out that Martin wasn't really a duck  

حماسی بود! با هشدار اسپویلر، معلوم می‌شود که مارتین واقعاً یک اردک نبوده است،

but actually Bob the evil twin brother  of the magnificent unicorn Flimflam.

بلکه در واقع باب برادر دوقلوی شرور تک‌شاخ فوق‌العاده فلیمفلم بوده است.

What? I can't believe you ruined the  story for me with that spoiler. I've  

چی؟ باورم نمی شود با آن اسپویلر داستان را برای من خراب کردی. من

been watching them and now you have  told me the big ending for the story.

آنها را تماشا کرده‌ام و اکنون شما پایان بزرگ داستان را به من گفته‌اید.

But, I did say spoiler alert before I told  you, and don't worry there's going to be  

اما، من قبل از اینکه به شما بگویم هشدار اسپویلر را گفتم ، و نگران نباشید که

another episode tonight because, spoiler alert,  the evil unicorn Bob didn't die at the end!

امشب اپیزود دیگری خواهد بود زیرا، هشدار اسپویلر، باب اسب تک شاخ شیطانی در پایان نمرده است!

Roy, that's another thing you've  told me. Just because you say  

روی، این چیز دیگری است که به من گفتی. فقط به این دلیل که می‌گویید

'spoiler alert' doesn't mean you  can tell me everything that happens.

«هشدار اسپویلر» به این معنی نیست که می‌توانید هر اتفاقی را که می‌افتد به من بگویید.

Sorry Feifei, I promise I won't tell you any  other spoilers. Let's listen to these examples:

متاسفم فیفی، قول می‌دهم هیچ اسپویلر دیگری به شما نگویم. بیایید به این مثال‌ها گوش دهیم:

'Martina told me a massive  secret that happens in the  

«مارتینا راز بزرگی را که در کتاب اتفاق می‌افتد به من گفت

book and she forgot to say spoiler  alert. I'm so annoyed with her.'

و او فراموش کرد هشدار اسپویلر را بگوید . من خیلی از او عصبانی هستم.

'Next time you give me a spoiler, make  sure you say spoiler alert beforehand.'

"دفعه بعد که به من اسپویلر می‌دهید، مطمئن شوید که از قبل هشدار اسپویلر را بگویید."

'I hate spoilers. They ruin films  for me, but when I watch a video  

من از اسپویل متنفرم. آن‌ها فیلم‌ها را برای من خراب می‌کنند، اما وقتی ویدیویی را

on social media and I hear someone say  spoiler alert I turn it straight off.'

در شبکه‌های اجتماعی تماشا می‌کنم و می‌شنوم که کسی می‌گوید هشدار اسپویلر، آن را مستقیماً خاموش می‌کنم.

This is The English We Speak from BBC  Learning English and we're talking about  

این The English We Speak از BBC Learning English است و در مورد

the expression 'spoiler alert'. We say  this as 'a warning when we're going to  

عبارت "هشدار اسپویل" صحبت می کنیم. وقتی می‌خواهیم

reveal part of the story of a film book or TV  series'. I hate when people give me spoilers.

بخشی از داستان یک کتاب فیلم یا سریال تلویزیونی را فاش کنیم، این را به‌عنوان یک هشدار می‌گوییم . از وقتی که مردم به من اسپویلر می دهند متنفرم.

Yeah, spoilers can ruin the story  for someone. I'm sorry Feifei,  

بله، اسپویلرها می‌توانند داستان را برای کسی خراب کنند. متاسفم فیفی،

I shouldn't have given you any spoilers.

نباید بهت اسپویل می دادم.

Well, after you say spoiler alert you need to give  me more time before you tell me what happened.

خوب، پس از گفتن هشدار اسپویلر، باید به من زمان بیشتری بدهید تا به من بگویید چه اتفاقی افتاده است.

Sorry, I will do! Well, I suppose  we're even now for all the times  

متاسفم، انجام خواهم داد! خب، گمان می‌کنم الان برای همه زمان‌هایی هستیم که

you've told us secrets about films and  series; you never even say spoil alert!

رازهایی درباره فیلم‌ها و سریال‌ها به ما گفته‌اید. شما هرگز حتی نمی گویید spoil alert!

Well Roy, did you get the email from me earlier?

خوب روی، آیا ایمیل را زودتر از من دریافت کردی؟

No, why? What did it say?

نه، چرا؟ چه می گفت؟

Spoiler alert, you have to work the  weekend because I'm going to the spa!

هشدار اسپویلر، باید آخر هفته کار کنید زیرا من به اسپا می روم!

What? Not again. Bye Feifei.

چی؟ دوباره نه. خداحافظ فیفی.