BOX SET: English vocabulary mega-class! 🤩 Learn 8 English 'human body expressions'!

Hello and welcome to The English We Speak,

سلام و به The English We Speak خوش آمدید،

I'm Neil and … I am waiting for Li.

من نیل هستم و … منتظر لی هستم.

Ouch.

آخ.

I'm Li, here on the floor.

من لی هستم، اینجا روی زمین.

I went head over heels but…but I'm ready to

من سر به پا کردم اما...اما آماده

present the programme, Neil.

ارائه برنامه هستم، نیل.

Are you okay, Li?

حالت خوبه لی؟

Let me help you up.

بگذار کمکت کنم بلند شو

Thank you.

متشکرم. از

I appreciate you helping me to stand up.

شما سپاسگزارم که به من کمک کردید تا بایستم.

I am sorry that you fell over like that.

متاسفم که اینطوری زمین خوردی

You sounded so cheerful…

تو خیلی شاد به نظر می آمدی...

so, you are head over heels, Li?

پس تو سر به پا هستی، لی؟

Who is the lucky guy?

پسر خوش شانس کیست؟

The lucky guy?

پسر خوش شانس؟

What do you mean, Neil?

منظورت چیه نیل؟

Well, the one you are head over heels

خب، اونی که تو

in love with.

عاشقش هستی.

Is it anyone I know?

کسی هست که من میشناسم؟

Anyone you know?

کسی را می شناسید؟

I don't know what

من نمی دانم

you are talking about, Neil.

در مورد چه چیزی صحبت می کنید، نیل.

I have just fallen flat on my face…

من تازه روی صورتم افتاده ام...

You said that you are head over heels.

تو گفتی که سر به سرم.

This is an expression we use in English to say

این عبارتی است که ما در انگلیسی استفاده می کنیم تا بگوییم

that you had such a dramatic fall that your

شما چنان سقوط چشمگیری داشتید که

head was over your feet and we use it when

سرتان بالای پاهایتان بود و زمانی از آن استفاده می کنیم که

we want to say that someone fell madly in love.

می خواهیم بگوییم یک نفر دیوانه وار عاشق شده است.

Oh, that's when we say that someone

آخه اونوقته که میگیم فلانی

has fallen head over heels for another person.

برای یکی دیگه سر و کله افتاده.

You can also imagine you are a gymnast

همچنین می توانید تصور کنید که یک ژیمناستیک هستید که

doing somersaults or cartwheels.

در حال انجام حرکات چرخشی یا چرخ دستی هستید.

Your head goes literally over your heels.

سر شما به معنای واقعی کلمه از روی پاشنه های شما می رود.

Yeah…It makes sense: when you are in

بله... منطقی است: وقتی

love it might mean that you are so happy

عاشق هستید ممکن است به این معنی باشد که آنقدر خوشحال هستید

that you feel like jumping around.

که می خواهید به اطراف بپرید.

They met at a dinner party and fell

آنها در یک مهمانی شام همدیگر را ملاقات کردند و

head over heels for each other.

سر به پای یکدیگر افتادند.

He is gorgeous!

او زرق و برق دار است!

I am head over heels in love with him!

من سر به پا عاشق او هستم!

She is a hopeless romantic: she is always

او یک رمانتیک ناامید است: او همیشه

head over heels in love with somebody.

عاشق یک نفر است.

So, who is it Li?

پس لی کیست؟ تا به حال عاشق

Who have you fallen

کی شده اید

head over heels in love with?

؟

I promise I won't tell a soul.

قول می دهم به روحی نگویم.

Neil, I came here very excited to present

نیل، من خیلی هیجان زده اومدم اینجا تا

a programme with you

یه برنامه باهات ارائه بدم

but I must say that now my head hurts…

اما باید بگم الان سرم درد میکنه...

Your head hurts?

سرت درد میکنه؟

… my feet are sore…

... پاهای من درد دارند ...

Your feet are sore?

پاهای شما درد دارند؟

What's been going on?

چه خبر است؟

… but I am certainly not in love

... اما من مطمئناً عاشق

with this bin that made me fall over.

این سطل نیستم که باعث سقوط من شد.

Oh…

اوه…

Okay.

باشه.

So no juicy gossip for us today.

بنابراین امروز هیچ شایعات آبدار برای ما وجود ندارد.

Well, we'd better say goodbye.

خب بهتره خداحافظی کنیم

No juicy gossip!

بدون شایعات آبدار!

And let's finish the programme because

و برنامه رو تموم کنیم چون

I'd better go and have an aspirin.

بهتره برم آسپرین بخورم.

Bye!

خدا حافظ!

Hello and welcome to The English We Speak.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید.

I'm Feifei.

من فیفی هستم.

And I'm the new, improved Roy.

و من روی جدید و بهبود یافته هستم.

Wow, Roy - you look really different!

وای روی - تو واقعا متفاوت به نظر میرسی!

Why are you wearing a suit?

چرا کت و شلوار پوشیده ای؟

Well, I decided to give some of my

خب، تصمیم گرفتم تعدادی از

old clothes away to charity and start

لباس های قدیمی ام را به خیریه بدهم و شروع به

wearing my suit and tie and cut my hair short.

پوشیدن کت و شلوار و کراوات و کوتاه کردن موهایم کنم.

Also, I'm wearing these shoes

همچنین، من این کفش‌ها را می‌پوشم

that have a metal sole to reduce

که کفی فلزی دارند تا

my plastic footprint.

جای پای پلاستیکی من کمتر شود.

You know that plastic footprint

می دانید که ردپای پلاستیکی به

doesn't relate specifically to your shoes, right?

طور خاص به کفش شما مربوط نمی شود، درست است؟

Plastic footprint relates

ردپای پلاستیک

to the amount of plastic you use in

به میزان پلاستیکی که در

your everyday life.

زندگی روزمره خود استفاده می کنید مربوط می شود.

Yep, and I'm very aware of the amount

بله، و من از مقدار پلاستیکی که استفاده می کنم بسیار آگاه هستم

of plastic I use - in fact, I get really

- در واقع،

angry when I receive or buy something

وقتی چیزی را دریافت می کنم یا می خرم

that uses unnecessary plastic packaging.

که از بسته بندی پلاستیکی غیر ضروری استفاده می کند، واقعا عصبانی می شوم.

Roy, I've never heard you get angry before.

روی، من هرگز نشنیده ام که تو عصبانی شوی.

I'm really impressed you care

من واقعاً تحت تأثیر قرار گرفتم که شما

about plastic footprint.

به ردپای پلاستیکی اهمیت می دهید.

Well, I only get upset when it relates

خوب، من فقط وقتی ناراحت می شوم که

to the future of the planet - a planet

به آینده سیاره مربوط می شود - سیاره ای که

my son and his children will inherit.

پسرم و فرزندانش به ارث خواهند برد.

Let's listen to these examples.

بیایید به این مثال ها گوش کنیم.

I've tried to avoid buying things

من سعی کرده ام از خرید چیزهایی

that use too much plastic packaging

که از بسته بندی های پلاستیکی بیش از حد استفاده می کنند اجتناب کنم

because I'm very aware of my plastic footprint.

زیرا از ردپای پلاستیکی خود بسیار آگاه هستم.

The shop has starting using paper

این فروشگاه شروع به استفاده از

bags to reduce its plastic footprint.

کیسه های کاغذی برای کاهش ردپای پلاستیکی خود کرده است.

First it was carbon, now it's our

اول کربن بود، حالا

plastic footprint we have to reduce.

باید ردپای پلاستیکی ما را کاهش دهیم.

I have to read more about it.

من باید در مورد آن بیشتر بخوانم.

This is The English We Speak

این The English We Speak

from BBC Learning English and

از BBC Learning English است و

we're talking about the expression

ما در مورد عبارت

'plastic footprint'.

"ردپای پلاستیکی" صحبت می کنیم.

This relates to the amount of plastic that we

این به میزان پلاستیکی است که ما

use in our everyday life.

در زندگی روزمره خود استفاده می کنیم.

Roy, how are you reducing

روی، چگونه

your plastic footprint?

رد پای پلاستیکی خود را کاهش می‌دهی؟

Well, first of all, whenever I buy

خوب، اول از همه، هر زمان که

a coffee, I use a reusable coffee cup.

یک قهوه می خرم، از فنجان قهوه قابل استفاده مجدد استفاده می کنم.

Also, when you buy things, do

همچنین هنگام خرید وسایل از

you use single-use plastic bags?

کیسه های پلاستیکی یکبار مصرف استفاده می کنید؟

No, I don't.

نه، نه.

I have reusable bags

من کیسه های قابل استفاده مجدد دارم

that are made of cloth rather than plastic.

که از پارچه ساخته شده اند تا پلاستیک.

What else can be done?

چه چیز دیگری می تواند انجام شود؟

Well, bringing your own bottle to

خوب، آوردن بطری خود برای

drink water can help, and also

نوشیدن آب می تواند کمک کند و همچنین از کارد و

avoiding plastic cutlery.

چنگال پلاستیکی اجتناب کنید.

I always take my cutlery from home.

من همیشه کارد و چنگالم را از خانه می برم.

Do you drink a lot of tea?

آیا زیاد چای می نوشید؟

Yes, I do.

بله، من انجام می دهم.

Why?

چرا؟

Well, you should always make

خوب، اگر می خواهید رد پای پلاستیکی خود را کاهش دهید، همیشه باید

sure that the tea bags you use

مطمئن شوید که چای کیسه ای که استفاده می کنید

are biodegradable if you want to

تجزیه پذیر هستند

reduce your plastic footprint.

.

I didn't know that!

من این را نمی دانستم!

Well, speaking of tea, do you want a cup?

خوب، در مورد چای صحبت می کنیم، آیا یک فنجان می خواهید؟

I'd love one.

من یکی را دوست دارم.

Me too, now go and make me

منم همینطور، حالا برو و برای من

one while I do some work.

یکی درست کن، در حالی که کار می کنم.

Bye, Roy.

خداحافظ، روی.

OK, Feifei. Bye!

باشه فیفی خدا حافظ!

Hello and welcome to The English

سلام و به The English

We Speak from BBC Learning English.

We Speak از BBC Learning English خوش آمدید.

I'm Feifei...

من فیفی هستم ...

Excuse me, Neil - could we have

ببخشید نیل - آیا می توانیم

your attention, please?

توجه شما را جلب کنیم، لطفا؟

Oh, sorry.

اوه ببخشید.

I was just playing this computer game -

من فقط داشتم این بازی کامپیوتری را بازی می کردم -

I'm so addicted!

من خیلی معتاد هستم!

I just need to get the zombies to jump

من فقط باید زامبی ها را وادار کنم تا

in the jelly and ...

در ژله بپرند و ...

OK, OK, I get the idea.

خوب، خوب، من این ایده را دریافت کردم.

But why are you looking so serious?

اما چرا انقدر جدی به نظر میای؟

Serious?

جدی؟

Oh no, I'm not looking serious, I'm

اوه نه، من جدی به نظر نمی رسم، من

concentrating - this is my game face!

تمرکز می کنم - این چهره بازی من است!

Oh, that's a game face!

اوه، این یک چهره بازی است!

I wondered what one was,

من تعجب کردم که یکی چیست،

and now I know.

و اکنون می دانم.

If we describe someone as

اگر کسی را به عنوان

having a game face,

چهره بازی توصیف می کنیم، به این

we mean they have an intense, serious

معناست که او بیان شدید و جدی دارد

expression because they

زیرا

are focussed and determined to win a

متمرکز و مصمم است که در یک

game or achieve something they want.

بازی پیروز شود یا به چیزی که می خواهد برسد.

And Neil, you are serious about winning

و نیل، تو در مورد برنده شدن بازیت جدی هستی

your game?

؟

Yes - just one more zombie in the

بله - فقط یک زامبی دیگر در

jelly to go.

ژله باقی مانده است.

Let's have some examples, shall we?

بیایید چند مثال بزنیم، درست است؟

You could tell by his

از چهره بازی اش می شد فهمید

game face that he was going to win!

که قرار است برنده شود!

Look at Jaya's game face - you can tell

به چهره بازی Jaya نگاه کنید - می توانید بگویید که

she is determined to win the race.

او مصمم است در مسابقه پیروز شود.

Put your game face on when you go to

وقتی به

the bank and ask to borrow some money.

بانک می‌روید و درخواست می‌کنید مقداری پول قرض بگیرید، چهره بازی خود را به نمایش بگذارید.

You're listening to

شما در حال گوش دادن به

The English We Speak from

The English We Speak از

BBC Learning English.

BBC Learning English هستید.

Neil's telling me about his 'game face' -

نیل در مورد «چهره بازی» خود به من می گوید -

a serious or intense

یک حالت چهره جدی یا شدیدی

facial expression that

که

someone has when they're

یک نفر وقتی

determined to win something.

مصمم به برنده شدن چیزی است، دارد.

Is this a face we only use for

آیا این چهره ای است که ما فقط برای

computer games?

بازی های رایانه ای استفاده می کنیم؟

No. We can use it for board games, chess,

نه. ما می‌توانیم از آن برای بازی‌های روی تخته، شطرنج،

sport also - anywhere where you need to

ورزش نیز استفاده کنیم - در هر جایی که

focus to win the game or just achieve

برای برنده شدن در بازی یا فقط دستیابی به

something important.

چیزی مهم نیاز به تمرکز دارید.

Now, please be quiet,

حالا، لطفا ساکت باش،

I need to finish this game!

من باید این بازی را تمام کنم!

Sorry, Neil!

ببخشید نیل!

Oh no!

وای نه!

What's wrong?

مشکل چیه؟

The game has frozen.

بازی یخ زده است.

It won't work!

این کار نخواهد کرد!

So, is that your game face I'm looking at now?

بنابراین، آیا آن چهره بازی شما است که من اکنون به آن نگاه می کنم؟

No, this is just my angry face.

نه، این فقط چهره عصبانی من است.

Oh dear.

اوه عزیزم.

We could call it your 'game over' face!

ما می توانیم آن را "بازی بیش از" چهره شما بنامیم!

Grrrr.

گرررر

Bye.

خدا حافظ.

Hello and welcome to The English We Speak.

سلام و به The English We Speak خوش آمدید.

I’m Jiaying.

من جیایینگ هستم

…and hello, I’m Rob… biting my tongue.

... و سلام، من راب هستم... زبانم را گاز می گیرد.

Rob, ‘bite your tongue’ is our phrase today,

راب، "زبانت را گاز بگیر" عبارت امروزی ماست،

but you don’t have to physically do it!

اما شما مجبور نیستید از نظر فیزیکی این کار را انجام دهید!

Oh, phew!

اوه اوه!

Biting my tongue was painful, and it was very hard to speak.

گاز گرفتن زبانم دردناک بود و حرف زدن خیلی سخت بود.

Well, that’s why we sometimes tell people to bite their tongue.

خوب، به همین دلیل است که ما گاهی اوقات به مردم می گوییم که زبان خود را گاز بگیرند.

You see, when we ‘bite our tongue’, we are stopping ourselves from

ببینید، وقتی «زبان خود را گاز می‌گیریم»، خود را از

saying something that might offend or upset someone.

گفتن چیزی که ممکن است باعث رنجش یا ناراحتی کسی شود، باز می‌داریم.

It might be inappropriate too.

شاید هم نامناسب باشد.

You might also say to someone else ‘bite your tongue’.

همچنین ممکن است به شخص دیگری بگویید "زبانت را گاز بگیر".

It means ‘don’t say it!’

این به این معنی است که «آن را نگو!»

But, Rob, we don’t physically bite our tongues.

اما راب، ما زبانمان را گاز نمی‌گیریم.

Right.

درست.

So, for example, I shouldn’t tell someone they’ve put on weight?

بنابراین، برای مثال، من نباید به کسی بگویم که وزن اضافه کرده است؟

I should bite my tongue?

من باید زبانم را گاز بگیرم؟

Exactly.

دقیقا.

Just like the people in these examples…

درست مثل افراد حاضر در این نمونه ها...

I wanted to tell him his new shirt looked awful,

می خواستم به او بگویم پیراهن جدیدش افتضاح بود،

but I decided to bite my tongue!

اما تصمیم گرفتم زبانم را گاز بگیرم!

I know the food’s not great, but please bite your tongue and just eat it.

می دانم که غذا عالی نیست، اما لطفاً زبان خود را گاز بگیرید و فقط آن را بخورید.

I had to bite my tongue when my friend kept bragging about her ‘great’ exam results.

وقتی دوستم مدام در مورد نتایج امتحان "عالی" خود لاف می زد، مجبور شدم زبانم را گاز بگیرم.

This is The English We Speak from BBC Learning English.

این The English We Speak از BBC Learning English است.

We’re learning about the phrase ‘bite your tongue’,

ما در مورد عبارت "زبانت را گاز بگیر" یاد می گیریم،

which means to ‘stop yourself from saying something offensive, hurtful or inappropriate’.

به این معنی که "خودت را از گفتن چیزی توهین آمیز، آزاردهنده یا نامناسب منع کنی".

So, Rob, we shouldn’t tell people we think they’ve

بنابراین، راب، ما نباید به مردم بگوییم که فکر می‌کنیم

gained a bit of weight, should we?

کمی وزن اضافه کرده‌اند، درست است؟

No, we should bite our tongue.

نه، باید زبانمان را گاز بگیریم.

Good. And I will bite my tongue about your weight.

خوب و من در مورد وزن تو زبانم را گاز خواهم گرفت.

Excuse me?

ببخشید؟

What about my weight?

در مورد وزن من چطور؟

Sorry, Rob, I am biting my tongue.

ببخشید راب، من دارم زبانم را گاز می گیرم.

Hmm.

هوم

Maybe saying nothing at all is better than saying something.

شاید اصلاً چیزی نگفتن بهتر از گفتن چیزی باشد.

Do you fancy a biscuit?

آیا به بیسکویت علاقه دارید؟

Thanks, Rob.

ممنون راب

Bye.

خدا حافظ.

Ouch, I’ve bitten my tongue!

اوه، من زبانم را گاز گرفتم!

This is The English We Speak with me, Feifei…

این انگلیسی ما با من صحبت می کنیم، فیفی...

…and me, Rob.

...و من، راب.

Now, our piece of authentic real English in this programme is, Feifei…

اکنون، تکه انگلیسی واقعی واقعی ما در این برنامه این است، فیفی...

… twiddle your thumbs.

... انگشت شست خود را بچرخانید.

OK, I will…

باشه، من...

Err, what are we waiting for?

ارو، منتظر چی هستیم؟

Nothing, Rob!

هیچی، راب!

‘Twiddle your thumbs’ is the phrase.

«شست خود را بچرخانید» این عبارت است.

Oh sorry, Feifei – I thought you were telling me

اوه متاسفم، فیفی - فکر کردم به من می گویید

to wait around, not do anything, until something happens.

منتظر بمانم، کاری نکن تا اتفاقی بیفتد.

Why would I do that?

چرا باید آن کار را انجام بدهم؟

So, you can watch me twiddle my thumbs?

بنابراین، شما می توانید من را تماشا کنید که شست هایم را می چرخانم؟

No, Rob.

نه راب

The informal phrase ‘twiddle your thumbs’ means to wait around, doing nothing,

عبارت غیررسمی «شست خود را بچرخانید» به این معنی است که منتظر بمانید، کاری انجام ندهید

until something happens.

تا زمانی که اتفاقی بیفتد.

But, you can twiddle your thumbs again,

اما، شما می توانید دوباره شست خود را بچرخانید،

while we listen to some examples…

در حالی که ما به چند نمونه گوش می دهیم...

Where have you been?

کجا بوده اید؟

I’ve been twiddling my thumbs, waiting for you to arrive.

من انگشت شستم را تکان می دهم، منتظر آمدنت هستم.

Just twiddle your thumbs while we work out how the computer works.

فقط انگشتان شست خود را بچرخانید تا زمانی که کار کامپیوتر را بررسی می کنیم.

I’ve been twiddling my thumbs because I arrived early for the meeting.

من انگشت شستم را تکان می‌دهم چون زودتر برای جلسه رسیدم.

This is The English We Speak from BBC Learning English and we’re learning

این The English We Speak از BBC Learning English است و در حال یادگیری

about the phrase’ twiddle your thumbs’ which means do nothing

عبارت « twiddle your thumbs» هستیم که به معنای انجام هیچ کاری

while waiting for something to happen.

در حالی که منتظر اتفاقی هستید، نیست. وقتی کاری نداریم

We don’t actually have to twiddle our thumbs when we have nothing to do, do we?

واقعاً مجبور نیستیم انگشت شستمان را بچرخانیم، درست است؟

Of course not.

البته که نه.

It just describes having nothing to do.

این فقط توصیف می کند که هیچ کاری برای انجام دادن ندارید.

So, you mean being bored?

پس منظورتان بی حوصلگی است؟

Yes, exactly – and you know what is a good solution

بله، دقیقا – و می دانید راه حل خوبی

for stopping you from twiddling your thumbs?

برای جلوگیری از چرخاندن انگشتان شست چیست؟

No.

خیر.

Doing something, like making your colleague a nice cup of tea.

انجام کاری، مانند تهیه یک فنجان چای خوب برای همکارتان.

Hint taken.

اشاره گرفته شده است.

See you later.

بعدا میبینمت.

Bye.

خدا حافظ.

Welcome back, Feifei!

خوش اومدی فیفی!

Good holiday?

The best, Neil!

تعطیلات خوبه؟

بهترین، نیل!

We flew to Mexico,

ما به مکزیک پرواز کردیم،

then up to California,

سپس به کالیفرنیا رسیدیم،

and then drove all

و سپس تمام

the way across the States

مسیر را در سراسر ایالات

from LA to New York.

از لس آنجلس به نیویورک طی کردیم.

Incredible.

باور نکردنی

All in one week?

همه در یک هفته؟

Yes.

آره.

It's just that...

فقط همین...

What?

چی؟

I can't help thinking...

نمی توانم فکر نکنم... این

all that travelling can't be great

همه سفر نمی تواند

for the environment.

برای محیط زیست عالی باشد.

I know.

میدانم.

You must have

شما باید

a pretty big carbon footprint right now.

در حال حاضر ردپای کربن بسیار بزرگی داشته باشید.

Enormous.

عظیم.

Let's take a moment to explain this

بیایید یک لحظه برای توضیح این

phrase 'carbon footprint'.

عبارت "ردپای کربن" وقت بگذاریم.

Then plan what to do about it.

سپس برنامه ریزی کنید که در مورد آن چه کاری انجام دهید.

Carbon dioxide is a gas

دی اکسید کربن گازی است

that contributes to climate change.

که به تغییرات آب و هوایی کمک می کند.

And your 'carbon footprint' is

و "ردپای کربن" شما

the amount of carbon dioxide

مقدار دی اکسید کربنی است که

you produce through your

از طریق

activities - things like how much

فعالیت های خود تولید می کنید - چیزهایی مانند میزان

electricity you use...

برق مصرفی...

How much oil and gas you use...

میزان مصرف نفت و گاز...

What you eat is another factor.

آنچه می خورید عامل دیگری است.

And of course your trips by car, plane and so on...

و البته سفرهای شما با ماشین، هواپیما و...

If you take a lot of flights,

اگر زیاد پرواز می کنید،

then you have a large carbon footprint!

پس ردپای کربن زیادی دارید!

Like me.

مثل من.

And me.

و من.

And the people in these examples.

و مردم در این نمونه ها.

I used the air conditioning non-stop

من در تمام تابستان بدون وقفه از تهویه مطبوع استفاده کردم

all summer.

.

My carbon footprint must be huge.

ردپای کربن من باید بزرگ باشد.

Martina has the highest carbon footprint

مارتینا بالاترین ردپای کربن را

of all her colleagues.

در بین همه همکارانش دارد.

She drives everywhere,

او همه جا رانندگی می کند،

flies every weekend, and eats nothing

هر آخر هفته پرواز می کند و

but red meat.

جز گوشت قرمز چیزی نمی خورد.

I downloaded an app to calculate

من یک برنامه برای محاسبه

my carbon footprint.

ردپای کربن خود دانلود کردم.

The results are pretty shocking.

نتایج بسیار تکان دهنده هستند.

You're listening to The English

شما در حال گوش دادن به The English

We Speak from BBC Learning English.

We Speak از BBC Learning English هستید.

The expression we're looking at

عبارتی که ما

in this programme is 'carbon footprint'.

در این برنامه به آن نگاه می کنیم «ردپای کربن» است.

OK, we've heard the examples.

خوب، ما نمونه ها را شنیده ایم.

And Neil, I have a plan.

و نیل، من یک برنامه دارم.

It's time to reduce my footprint.

وقت آن است که رد پایم را کم کنم.

Great. That's the verb we normally use: reduce.

عالی. این همان فعل است که ما معمولاً استفاده می کنیم: کاهش.

We talk about reducing

ما در مورد کاهش

our carbon footprint, by changing

ردپای کربن خود با تغییر

the way we live. So, what's the plan?

روش زندگی صحبت می کنیم. بنابراین، برنامه چیست؟

I'm going to cycle to work, use less

من قصد دارم با دوچرخه به محل کار بروم،

heating in winter, and...

زمستان کمتر از گرمایش استفاده کنم و ...

I've got these new shoes.

این کفش های جدید را دارم.

Great.

عالی.

But, shoes?

اما، کفش؟

They're made of recycled plastic.

آنها از پلاستیک بازیافتی ساخته شده اند.

Fantastic, aren't they?

فوق العاده است، اینطور نیست؟

Well, that's one way to reduce your footprint!

خوب، این یکی از راه‌های کاهش ردپای شماست!

I even brought you a pair -

من حتی یک جفت برای شما آوردم -

a little present from my trip LA.

یک هدیه کوچک از سفرم به لس آنجلس.

You're so kind. I can wear them when

شما خیلی مهربان هستید. وقتی

I'm in Tokyo this weekend.

آخر هفته در توکیو هستم می توانم آنها را بپوشم.

And Paris next week.

و پاریس هفته آینده

Oh, and Iceland tomorrow.

اوه، و فردا ایسلند.

Only kidding!

فقط شوخی!

Yes, I want to hear your plan

بله، من می خواهم برنامه شما

to reduce your carbon footprint, Neil!

برای کاهش ردپای کربن را بشنوم، نیل!

Bye.

خدا حافظ.

Hello and welcome to

سلام و به

The English We Speak.

The English We Speak خوش آمدید.

It’s me, Feifei…

این من هستم، فیفی...

…and it's me, Rob.

...و من هستم، راب.

Now, Feifei, have you been baking again?

حالا فیفی دوباره نان پختی؟

I have, Rob. As you can see,

من دارم، راب. همانطور که می بینید،

I’ve been very busy –

من خیلی سرم شلوغ بوده است -

so, feast you eyes on these cookies.

بنابراین، از این کوکی ها لذت ببرید.

Wow – so many.

وای - خیلی زیاد.

Thanks!

با تشکر!

I’ll start with the chocolate chip cookies, shall I?

من با کوکی‌های شکلاتی شروع می‌کنم، درست است؟

Stop! What are you doing?

متوقف کردن! چه کار می کنی؟

Well, I'm feasting on your cookies –

خوب، من با کلوچه های شما جشن می گیرم -

like you said.

همانطور که شما گفتید.

You meant ‘eat lots’, didn’t you?

منظورت "بسیار خوردن" بود، نه؟

No, I said ‘feast your eyes’ on them –

نه، من گفتم "چشمانت را به آنها جشن بگیر" -

not just ‘feast on them’.

نه فقط "به آنها جشن بگیر".

Oh… so no eating, just looking?

اوه... پس غذا نمی خورد، فقط نگاه می کنید؟

Exactly! To ‘feast you eyes on

دقیقا! «تعطیف چشمان شما به

something' means 'enjoy' - or even 'be amazed by' –

چیزی» به معنای «لذت بردن» - یا حتی «متحیر شدن» است -

'looking at something or someone

«نگاه کردن به چیزی یا کسی

because of the quantity, quality or

به دلیل کمیت، کیفیت یا

beauty of what you see'.

زیبایی آنچه می‌بینید».

So, Rob, you can look at all my

بنابراین، راب، شما می توانید به تمام

amazing cookies, but don’t eat them.

کلوچه های شگفت انگیز من نگاه کنید، اما آنها را نخورید.

Oh, really?

اوه، واقعا؟

Yes, really. Now, feast your eyes -

آره واقعا. اکنون، به جای آن، چشم ها

and ears – on these examples instead!

و گوش های خود را از این نمونه ها بگذرانید!

This is the best room in the hotel –

این بهترین اتاق در هتل است -

feast your eyes on the amazing view.

چشمان خود را به منظره شگفت انگیز تماشا کنید.

I’ve prepared a special birthday meal –

من یک غذای مخصوص تولد آماده کرده ام -

feast your eyes on all this food.

از این همه غذا لذت ببرید.

The new art exhibition is a feast for your eyes –

نمایشگاه هنری جدید جشنی است برای چشمان شما -

the artist has used so many colours.

هنرمند از رنگ های زیادی استفاده کرده است.

This is The English We Speak from

این The English We Speak از

BBC Learning English, and we’re

BBC Learning English است و ما

hearing about the phrase ‘feast your

در مورد عبارت «

eyes on something’ –

چشمان خود را به چیزی جشن بگیرید» می شنویم - به این

it means look at or be amazed by what you see.

معنی است که به آنچه می بینید نگاه کنید یا از آن شگفت زده شوید.

But Feifei, what is the point of

اما فیفی

just looking at the food and not eating it?

فقط نگاه کردن به غذا و نخوردن آن چیست؟

Because they aren’t for you.

زیرا آنها برای شما نیستند.

They’re a present for Roy – it’s his birthday.

آنها هدیه ای برای روی هستند - تولد او است.

But if you ask him nicely,

اما اگر خوب از او بخواهید،

he might just give you one.

ممکن است یکی به شما بدهد.

Just one cookie isn’t really a feast –

فقط یک کوکی واقعاً یک جشن نیست -

but it’s better than just looking.

اما بهتر از نگاه کردن است.

Rob, I think your eyes are bigger

راب فکر کنم چشمات

than your belly!

از شکمت بزرگتره!

Thanks, Feifei.

مرسی فیفی.

Now hurry up and give

حالا عجله کن و

Roy his birthday present, please!

هدیه تولدش را به روی بده، لطفا!

OK.

خوب.

Bye.

Bye bye.

خدا حافظ.

خداحافظ.

Welcome to The English We Speak with me, Jiaying…

به انگلیسی ما با من صحبت می کنیم، جیایینگ...

… and me, Neil.

و من، نیل، خوش آمدید.

Are you OK, Neil?

حالت خوبه نیل؟

You look really tired.

واقعا خسته به نظر میای

I am – my best friend is living with me

من هستم - بهترین دوست من با من زندگی می کند

and he's a nightmare.

و او یک کابوس است.

He never does the washing-up, and

او هرگز شستن را انجام نمی دهد، و

he plays his guitar all day – which he’s rubbish at!

تمام روز گیتارش را می نوازد - که او در مورد آن بی مزه است!

I’m just so stressed – I can’t relax.

من خیلی استرس دارم - نمی توانم آرامش داشته باشم. به

Sounds like he’s living rent-free in your head.

نظر می رسد که او در ذهن شما بدون اجاره زندگی می کند.

What?

چی؟

No Jiaying, rent is important –

نه جیایینگ، اجاره مهم است –

and he pays that.

و او آن را پرداخت می کند.

He’s just annoying to live with.

او فقط برای زندگی کردن آزار دهنده است. به

Why do you think he doesn’t pay rent?

نظر شما چرا اجاره نمی دهد؟

No, Neil, I said ‘live rent-free in your head’.

نه، نیل، گفتم "در سرت بدون اجاره زندگی کن ".

We use this expression to say we can’t stop

ما از این عبارت استفاده می کنیم تا بگوییم نمی توانیم از

thinking about something or someone.

فکر کردن به چیزی یا کسی دست برداریم.

It can be used to talk about things

می توان از آن برای صحبت در مورد چیزها

or people you love or that annoy you.

یا افرادی که دوستشان دارید یا آزارتان می دهد استفاده کرد.

It commonly relates to thinking

معمولاً به فکر کردن

about something or someone to the point of becoming obsessed.

در مورد چیزی یا شخصی در حد وسواس است.

Ahhh that makes sense.

آهان که منطقی است

I thought you were

فکر می کردم می

saying I have a big head and someone could live in it.

گویید من سر بزرگی دارم و یکی می تواند در آن زندگی کند.

I didn’t think that comment through.

من به این نظر فکر نکردم.

Well – now you know.

خوب - حالا می دانید.

We can talk more about it after these examples.

بعد از این مثال ها می توانیم بیشتر در مورد آن صحبت کنیم.

Juan loves Kika so much.

خوان خیلی کیکا را دوست دارد.

She lives rent-free in his head.

او بدون اجاره در سر او زندگی می کند.

The moment we lost the football final lives

لحظه ای که فینال فوتبال را از دست دادیم

rent-free in my head.

در ذهن من بدون اجاره زندگی می کند.

I can’t stop thinking

نمی توانم از فکر کردن

about what could have been.

به آنچه می توانسته باشد دست بردارم.

You need to stop thinking about your

شما باید به

argument with him.

بحث و مشاجره با او فکر نکنید.

He’s living rent-free in your head.

او بدون اجاره در ذهن شما زندگی می کند.

You’re listening to The English We Speak from BBC

شما در حال گوش دادن به The English We Speak از BBC

Learning English, and we’re talking about

Learning English هستید، و ما در مورد

the expression ‘live rent-free in one’s head’.

عبارت "زندگی بدون اجاره در ذهن" صحبت می کنیم.

We use this expression to talk about

ما از این عبارت برای صحبت در مورد

something or someone we can’t stop thinking about.

چیزی یا کسی استفاده می کنیم که نمی توانیم به آن فکر نکنیم.

Yes – for example – I became totally

بله - برای مثال - من کاملاً

obsessed with videos on decorating

با ویدیوهای تزئین

cakes and they lived rent-free in my head.

کیک وسواس داشتم و آنها بدون اجاره در ذهن من زندگی می کردند.

I loved it so much.

خیلی دوستش داشتم.

Instead of saying ‘live rent-free in your head’,

به جای گفتن «در ذهنت بدون اجاره زندگی کن »،

you could say ‘can’t get something

می‌توان گفت «نمی‌توان چیزی

or someone out of your mind’.

یا کسی را از ذهنت بیرون کرد».

Like my best friend – I can’t stop thinking about him!

مثل بهترین دوستم - نمی توانم به او فکر نکنم!

Yes – he’s really annoying you –

بله - او واقعاً شما را آزار می دهد -

have you decided what to do with him?

آیا تصمیم گرفته اید با او چه کار کنید؟

I have – I told him your address,

من - من آدرس شما را به او گفتم

and now he’s coming to live with you.

و اکنون او می آید تا با شما زندگی کند.

Oh no!

وای نه!

Then he’ll be living rent-free in my head!

آنوقت او بدون اجاره در سر من زندگی می کند!

Just joking – I would never do that.

فقط شوخی می کنم - من هرگز این کار را نمی کنم.

Bye, Neil.

خداحافظ نیل

Bye.

خدا حافظ.