Vocabulary - 4 ways to use the word 'break' – Romeo and Juliet part 1

Hello, I'm Jonny. Today's story is a love story - about two star-crossed lovers. It's

سلام من جونی هستم داستان امروز یک داستان عاشقانه است - در مورد دو عاشق متقاطع ستاره.

full of romance but there's plenty of misunderstandings too. Maybe it sounds familiar!

پر از عاشقانه است اما سوءتفاهم های زیادی نیز وجود دارد. شاید آشنا به نظر برسد!

So, there's a handsome young boy called Romeo and a beautiful young girl called Juliet.

بنابراین، یک پسر جوان خوش تیپ به نام رومئو و یک دختر جوان زیبا به نام ژولیت وجود دارد.

They meet at a party and fall madly in love - as young people tend to do! But there's

آنها در یک مهمانی ملاقات می کنند و دیوانه وار عاشق می شوند - همانطور که جوانان تمایل دارند! اما

a problem - Juliet's cousin sees this and breaks the news to her family. Both families

یک مشکل وجود دارد - پسر عموی ژولیت این را می بیند و خبر را به خانواده اش می دهد. هر دو خانواده

hate each other and really don't want them to marry. And want them to break off any relationship

از یکدیگر متنفرند و واقعاً نمی خواهند با هم ازدواج کنند. و از آنها بخواهید هر رابطه ای را

they may have.

که ممکن است داشته باشند قطع کنند.

But Romeo and Juliet really fancy each other. He breaks into her garden and stands beneath

اما رومئو و ژولیت واقعاً همدیگر را دوست دارند. او به باغ او نفوذ می کند و زیر

her bedroom balcony calling out romantic messages to her. They finally decide, against their

بالکن اتاق خوابش می ایستد و پیام های عاشقانه برای او می خواند. آنها در نهایت بر خلاف میل والدین خود تصمیم می گیرند که

parent's wishes, to get married in secret.

مخفیانه ازدواج کنند.

However, just as they are about to tie the knot, Juliet's cousin goes to fight Romeo

با این حال، درست زمانی که آنها می خواهند عقد کنند، پسر عموی ژولیت به مبارزه با رومئو می رود

and force him to break up with lovely Juliet. Using swords, they slash at each other trying

و او را مجبور می کند تا از ژولیت دوست داشتنی جدا شود. آنها با استفاده از شمشیر به یکدیگر

to injure one another until finally, Romeo kills the cousin. Now he's in big trouble.

ضربه می زنند تا به یکدیگر آسیب برسانند تا اینکه سرانجام رومئو پسر عمو را می کشد. حالا او به دردسر بزرگی افتاده است.

He runs away to hide in the forest - leaving Juliet behind. If he ever goes back to the

او فرار می کند تا در جنگل پنهان شود - ژولیت را پشت سر می گذارد. اگر روزی به

city he will be put to death.

شهر برگردد به قتل می رسد.

I'll leave the story there. But join me again next time to find out if Romeo and Juliet

داستان را همانجا می گذارم. اما دفعه بعد دوباره به من بپیوندید تا بفهمید آیا رومئو و

ever meet again. Bye for now.

ژولیت دوباره ملاقات می کنند یا خیر. فعلا خداحافظ.