The Roots of Everyday English Expressions: The Bible & Folk Tales

Hi everybody, welcome to www.engvid.com, I'm Adam.

سلام به همه، به www.engvid.com خوش آمدید ، من آدام هستم.

In today's video, I want to share with you some expressions, some common expressions

در ویدیوی امروز، می‌خواهم برخی از عبارات، برخی از عبارات رایج

in English.

در زبان انگلیسی را با شما به اشتراک بگذارم.

But what makes these particular expressions interesting is where they came from, their

اما آنچه این عبارات خاص را جالب می کند این است که از کجا آمده اند،

source.

منبع آنها.

So, most of these are from either superstition

بنابراین، بسیاری از اینها یا از خرافات هستند

or from the Bible, believe it or not.

یا از کتاب مقدس، باور کنید یا نه.

People quote the Bible quite often.

مردم اغلب از کتاب مقدس نقل قول می کنند.

Many people don't realize they're quoting the Bible, but they are.

بسیاری از مردم متوجه نمی شوند که از کتاب مقدس نقل قول می کنند، اما هستند.

So, first of all, what is a superstition?

بنابراین، اول از همه، خرافات چیست؟

A superstition is a type of belief that is not really based on anything.

خرافات نوعی باور است که در واقع بر هیچ چیز مبتنی نیست.

It's just a story that happened that was popular

این فقط داستانی است که

many, many, many years ago, and that parents

سال‌ها پیش بسیار محبوب بود و والدین به

told their kids, who told their kids, who

بچه‌هایشان گفتند، چه کسی به بچه‌هایشان گفتند، چه کسی به

told their kids, and people started believing

بچه‌هایشان گفت، و مردم شروع کردند به

it even though there's no scientific reason to.

آن باور کنند، حتی اگر دلیل علمی وجود نداشته باشد.

I'll give you an example.

من برای شما یک مثال می زنم.

Some people believe that if you break a

برخی معتقدند که اگر

mirror, you will have seven years of bad luck.

آینه را بشکنید، هفت سال بدشانسی خواهید داشت.

Some people think that if you see a black

بعضی ها فکر می کنند اگر گربه سیاهی را دیدید که

cat crossing in front of you, you should spit

از جلوی شما عبور می کند، تف کنید

or you will have bad luck.

وگرنه بدشانسی خواهید آورد.

So, these are types of superstitions.

بنابراین، اینها انواع خرافات هستند.

So, I'm going to give you a few expressions that are based on superstition that people

بنابراین، من قصد دارم چند عبارت را به شما ارائه دهم که بر اساس خرافات است که مردم

use all the time.

همیشه از آن استفاده می کنند.

We're going to start with "knock on wood".

ما با "تقوع چوب" شروع می کنیم.

So, I don't have any wood here, but I would

بنابراین، من اینجا چوب ندارم، اما

knock on wood after I say something positive.

بعد از اینکه یک چیز مثبت بگویم، چوب را می زنم.

So, I say, "Oh, I think my son is going to be accepted into Harvard.

بنابراین، من می گویم: "اوه، فکر می کنم پسرم در هاروارد قبول می شود.

Knock on wood."

بکوب چوب."

Now, if there's a piece of wood somewhere,

حالا، اگر یک تکه چوب در جایی باشد،

most people will knock and say the expression

اکثر مردم در می زنند و عبارت

"knock on wood" because what they want to do, they don't want to jinx what they just

«در چوب را بزن» را می گویند، زیرا کاری که می خواهند انجام دهند، نمی خواهند چیزی را که همین الان گفته اند، به هم بزنند

said.

.

To jinx something is to bring bad luck on it.

جفت کردن چیزی به معنای بدشانسی است.

So, you want to avoid the bad luck, so you knock on wood and then you're safe.

بنابراین، شما می خواهید از بدشانسی جلوگیری کنید، بنابراین به چوب می کوبید و سپس در امان هستید.

Why?

چرا؟

Who knows?

چه کسی می داند؟

Some old story became a superstition and people accepted it.

برخی داستان های قدیمی تبدیل به خرافات شد و مردم آن را پذیرفتند.

"Hail Mary".

"Hail Mary" is from a religion, not necessarily the Bible.

"سلام مریم".

"سلام مریم" از یک دین است، نه لزوما کتاب مقدس.

It's a name of a prayer.

اسم دعاست

"Hail Mary, full of grace", etc., etc.

"سلام مریم پر فیض" و غیره و غیره.

Now, what's interesting about this is I'm not actually talking about the prayer.

حالا جالب اینجاست که من در واقع در مورد نماز صحبت نمی کنم.

I'm talking about football, American football.

من در مورد فوتبال صحبت می کنم ، فوتبال آمریکایی.

And the "Hail Mary" pass is something that is popular in the sport.

و پاس "سلام مریم" چیزی است که در این ورزش محبوب است.

A "Hail Mary" pass generally happens near

پاس "Hail Mary" معمولاً در

the end of a game or near the end of a half,

پایان بازی یا نزدیک به پایان نیمه اتفاق می افتد

and one team is behind in points.

و یک تیم از نظر امتیاز عقب است.

So, they're running out of time.

بنابراین، آنها در حال اتمام زمان هستند.

They don't have enough time to slowly move

آنها زمان کافی برای حرکت آهسته

up the field, so they try a "Hail Mary" pass,

زمین را ندارند، بنابراین یک پاس "Hail Mary" را امتحان می کنند،

which means trying to pass all the way across

به این معنی که سعی می کنند تمام مسیر را در

the field and hope that the catcher, the person

زمین پاس کنند و امیدوارند که شکارچی، شخصی

who's supposed to catch the ball catches it and gets the touchdown.

که قرار است توپ را بگیرد، آن را بگیرد و تاچ داون شود.

Now, people...

حالا مردم...

This is...

This started in the NFL, in football.

این است...

این از NFL، در فوتبال شروع شد.

Now, people use this anytime that they need to do something desperate, in business, in

اکنون، مردم در هر زمانی که نیاز به انجام کاری ناامیدانه دارند، در تجارت، در

social life, anything.

زندگی اجتماعی و هر کاری از این استفاده می کنند.

When you're running out of chances, when you're

وقتی شانس شما تمام می شود ، وقتی

running out of time and you're desperate,

وقت شما تمام می شود و ناامید هستید،

you'll do a "Hail Mary".

یک "سلام مریم" را انجام می دهید.

You'll basically fire everybody to save money.

شما اساساً برای صرفه جویی در پول همه را اخراج خواهید کرد.

You'll hire somebody, a professional, even though he costs too much, but it's a "Hail

شما یک نفر را استخدام خواهید کرد، یک حرفه ای، حتی اگر هزینه زیادی داشته باشد، اما این یک پاس "سلام

Mary" pass.

مریم" است. برای موفقیت در کاری که می‌خواهید انجام دهید،

You need to do something desperate in order to score the touchdown, in order to succeed

باید کاری ناامیدانه انجام دهید تا بتوانید در زمین تاچ داون امتیاز کسب کنید

in what you're trying to do.

.

So, good expression.

بنابراین، بیان خوبی است.

To have "deja vu".

"دژاوو" داشتن. در

Now, technically not English, but we use it in English all the time.

حال حاضر، از نظر فنی انگلیسی نیست، اما ما همیشه از آن به زبان انگلیسی استفاده می کنیم.

To have "deja vu" is to think you've seen something before, or you've done something

داشتن «دژاوو» به این معناست که فکر کنید قبلاً چیزی دیده‌اید، یا قبلاً کاری را انجام داده‌اید،

before, or you've experienced something before,

یا قبلاً چیزی را تجربه کرده‌اید،

and when you're doing it now, it seems very,

و وقتی اکنون آن را انجام می‌دهید، بسیار

very familiar, like you've done it before, maybe even in a past life.

بسیار آشنا به نظر می‌رسد، مثل اینکه قبلاً آن را انجام داده‌اید ، شاید حتی در زندگی گذشته.

So, in a past life, you ask the prettiest

بنابراین، در زندگی گذشته، شما از زیباترین

girl in school to go on a date, and now you're

دختر مدرسه می‌خواهید که قرار ملاقات بگذارد، و اکنون به

going up to her, and for some reason, you feel like, "Wait, I've done this before."

سراغ او می‌روید و بنا به دلایلی احساس می‌کنید: "صبر کن، من قبلاً این کار را انجام داده‌ام."

Maybe you're a little bit more nervous, maybe

شاید کمی عصبی تر باشید، شاید

you're a little bit less nervous, but it seems

کمی کمتر عصبی باشید، اما

very familiar to you, so you go ahead and do it.

برای شما بسیار آشنا به نظر می رسد، پس ادامه دهید و این کار را انجام دهید.

If some of you have seen the movie "The Matrix",

اگر برخی از شما فیلم «ماتریکس» را دیده باشید،

you remember when the cat moved in front of

زمانی را به خاطر دارید که گربه جلوی

Neo, and then the cat moved again?

نئو حرکت کرد و سپس گربه دوباره حرکت کرد؟

That is "deja vu".

یعنی «دژاوو».

But we use it in everyday life when something seems very, very familiar.

اما زمانی که چیزی بسیار بسیار آشنا به نظر می رسد از آن در زندگی روزمره استفاده می کنیم.

A Bible thumper.

یک ضربدر کتاب مقدس

This is not from the Bible, but we relate it to the Bible.

این از کتاب مقدس نیست، اما ما آن را به کتاب مقدس مرتبط می کنیم.

A Bible thumper is a person who - this is

ضربه‌زن کتاب مقدس کسی است که - این

thumping, basically hitting, so he keeps hitting

ضربه زدن است، اساساً ضربه می‌زند، بنابراین او همچنان به

the Bible.

انجیل ضربه می‌زند.

Basically, we say this about a person who tries to push a religion on other people,

اساساً، ما این را در مورد شخصی می گوییم که سعی می کند دینی را به دیگران تحمیل کند،

or somebody who always quotes from the Bible.

یا کسی که همیشه از کتاب مقدس نقل قول می کند.

So, if you go to certain places in the US, for

بنابراین، برای مثال، اگر به مکان‌های خاصی در ایالات متحده بروید

example, there are a lot of Bible thumpers.

، تعداد زیادی از انجیل‌های کتاب مقدس وجود دارد.

People who are always talking about what the

افرادی که همیشه در مورد آنچه

Bible says, or that everybody should go to

کتاب مقدس می گوید صحبت می کنند، یا اینکه همه باید به

church and study the Bible, and stuff like that.

کلیسا بروند و کتاب مقدس را مطالعه کنند، و چیزهای مشابه.

Not the best word, but sometimes you'll see -

بهترین کلمه نیست، اما گاهی می‌بینید - می‌شنوید که

you'll hear people using this about politicians

مردم این را در مورد سیاستمدارانی استفاده می‌کنند

who are a little bit too religious, who want

که کمی بیش از حد مذهبی هستند، می‌خواهند

people to do things a certain way, or somebody

مردم کارها را به روش خاصی انجام دهند، یا کسی

who's a little bit too good, like not - doesn't

که کمی خیلی خوب است، مثل نه -

smoke, doesn't drink, doesn't do anything

سیگار نمی‌کشد، نمی‌نوشد، هیچ کاری نمی‌کند

- oh, he's probably a Bible thumper, because he lives by the Bible.

- اوه، او احتمالاً یک تپنده کتاب مقدس است، زیرا او بر اساس کتاب مقدس زندگی می‌کند.

So, that's an expression you might hear as well.

بنابراین، این عبارتی است که ممکن است شما نیز بشنوید.

Murphy's Law.

قانون مورفی

Now, technically, it's not a real law, but

اکنون، از نظر فنی، این یک قانون واقعی نیست، اما

Murphy's Law states that if anything bad can

قانون مورفی بیان می‌کند که اگر اتفاق بدی

happen, it probably will happen.

رخ دهد، احتمالاً اتفاق خواهد افتاد.

So, people usually say this after something bad has happened.

بنابراین، مردم معمولاً این را بعد از اتفاق بدی می گویند.

So, I was on my way to a job interview, and on my way I got a flat tire, and I missed

بنابراین، من در راه مصاحبه شغلی بودم و در راه، لاستیکم پنچر شد، و مصاحبه شغلی را از دست دادم

the job interview, and I didn't get the job.

و کار را نگرفتم.

And I told my friend about it, and he goes, "Well, you know, Murphy's Law.

و من در مورد آن به دوستم گفتم، و او می گوید: "خب، می دانی، قانون مورفی. می

What are you going to do?"

خواهی چه کار کنی؟"

Basically, not too bad, bad luck.

اصولاً خیلی بد نیست، بدشانسی.

Nothing you can do about it, but people often quote this law.

هیچ کاری نمی توانید در مورد آن انجام دهید، اما مردم اغلب این قانون را نقل می کنند.

If something bad can happen, it probably will.

اگر اتفاق بدی ممکن است بیفتد، احتمالاً اتفاق خواهد افتاد.

A very common expression, and especially in business situations, the blind leading the

یک عبارت بسیار رایج، و به ویژه در موقعیت های تجاری، نابینایان نابینا را هدایت می کنند

blind.

.

So, a blind person obviously can't lead another

بنابراین، یک فرد نابینا به وضوح نمی تواند یک نابینای دیگر را رهبری کند

blind person, because neither of them knows

، زیرا هیچ یک از آنها نمی دانند به

where they're going.

کجا می روند.

So, in business, if you have somebody, like a manager, who's not very good at his job,

بنابراین، در تجارت، اگر فردی دارید، مانند یک مدیر، که در کارش خیلی خوب نیست،

but he is responsible for training new employees

اما او مسئول آموزش کارمندان جدیدی است

who don't know what's going on because they're

که نمی‌دانند چه اتفاقی می‌افتد، زیرا

new, we say, "Oh, look, the blind leading the blind."

تازه کار هستند، می‌گوییم: "اوه، ببین، نابینایان نابینا را هدایت می‌کنند."

So, both of them are going to fail.

بنابراین، هر دوی آنها شکست خواهند خورد.

So, we're saying that both of them don't know what they're doing.

بنابراین، ما می گوییم که هر دوی آنها نمی دانند دارند چه می کنند.

But the blind is the first one, the second

اما نابینا اولی است، دومی کسی است که

one is the one who needs to learn something,

باید چیزی بیاموزد

and following the one who doesn't know how to teach.

و دنبال کسی است که نمی داند چگونه تدریس کند.

The writing is on the wall.

نوشته روی دیوار است.

So, when we say the writing is on the wall, it means it's very easy to assume something

بنابراین، وقتی می گوییم نوشته روی دیوار است، به این معنی است که تصور اینکه قرار است اتفاقی بیفتد بسیار آسان است

is going to happen.

.

It's almost... it's a very strong prediction.

تقریباً ... این یک پیش بینی بسیار قوی است.

So, I see, like a co-worker, let's say I go to business again, a co-worker is fighting

بنابراین، می بینم، مثل یک همکار، فرض کنید دوباره به تجارت بروم، یک همکار

with the boss.

با رئیس دعوا می کند.

So, like, the next time it happens, everybody's

بنابراین، دفعه بعد که این اتفاق می افتد، همه می

saying, "Hmm, she shouldn't do that.

گویند: "هوم، او نباید این کار را انجام دهد.

I mean, the writing is on the wall.

منظورم این است که نوشته روی دیوار است.

She's going to get fired soon."

او به زودی اخراج می شود."

Right?

درسته؟

It's very obvious what is going to happen.

خیلی واضح است که قرار است چه اتفاقی بیفتد.

Very easy to predict what is going to happen based on what is happening now.

پیش بینی آنچه قرار است اتفاق بیفتد بر اساس آنچه اکنون اتفاق می افتد بسیار آسان است.

So, if somebody says the writing is on the wall, it's already... the future is already

بنابراین، اگر کسی بگوید نوشته روی دیوار است، از قبل... اساساً آینده از قبل

understood, basically.

درک شده است.

The prediction is already clear.

پیش بینی در حال حاضر روشن است.

Next, "chasing rainbows" or "chasing a pot of gold".

بعد، "تعقیب رنگین کمان" یا "تعقیب یک گلدان طلا".

Basically, technically they actually go together.

اصولاً از نظر فنی آنها در واقع با هم پیش می روند.

You're chasing a rainbow to find the pot of gold, but people say, like, "He's chasing

شما در حال تعقیب یک رنگین کمان هستید تا ظرف طلا را پیدا کنید ، اما مردم می گویند، "او در حال تعقیب

rainbow" or "He's chasing a pot of gold".

رنگین کمان است" یا "او در حال تعقیب یک گلدان طلا است".

Now, let me... before I get into that, let me introduce you to "leprechaun".

حالا اجازه بدهید... قبل از اینکه وارد این موضوع شوم، اجازه دهید شما را با "لپرکان" آشنا کنم.

"Leprechaun".

"لپرکان".

This is from Irish mythology.

این از اساطیر ایرلندی است.

The leprechaun is like a little guy who goes... who chases after the rainbow.

جذام مانند پسر کوچکی است که می رود... که رنگین کمان را تعقیب می کند.

So, he thinks at the end of the rainbow there's a pot of gold.

بنابراین، او فکر می کند در انتهای رنگین کمان یک گلدان طلا وجود دارد.

So, people who are chasing a pot of gold or

بنابراین، افرادی که در تعقیب یک گلدان طلا هستند یا

people who are chasing the rainbow or people

افرادی که در حال تعقیب رنگین کمان هستند یا افرادی

who chase the leprechaun are trying to get something, but they are fantasizing.

که به تعقیب لپرکان می‌پردازند، سعی می‌کنند چیزی به دست آورند، اما خیال‌پردازی می‌کنند.

It's not realistic.

واقع بینانه نیست.

They're not going to get that thing they want.

آنها به چیزی که می خواهند نمی رسند.

So, a person... let's say, for example, a person has absolutely limited or very, very

بنابراین، یک نفر... فرض کنید، مثلاً یک فرد درک مطلق یا بسیار بسیار

basic understanding of computers.

ابتدایی از رایانه دارد.

He likes computers, he likes to go on the computer and do stuff, but he doesn't know

او کامپیوتر را دوست دارد، دوست دارد با کامپیوتر برود و کارها را انجام دهد، اما

programming, he doesn't know hardware, he doesn't know software.

برنامه نویسی نمی داند، سخت افزار نمی داند، نرم افزار نمی داند.

He just likes computers.

او فقط کامپیوتر را دوست دارد.

So, this person thinks, "Oh, you know what?

بنابراین، این شخص فکر می کند، "اوه، می دانید چیست؟

I should apply to MIT or I should apply to the University of Waterloo in Canada."

من باید برای MIT اقدام کنم یا باید برای دانشگاه واترلو در کانادا اقدام کنم."

These are, like, in the whole world, these

اینها، مانند، در کل جهان، اینها

are, like, two of the top schools for computer

دو تا از برترین مدارس

science in the world.

علوم کامپیوتر در جهان هستند.

So, this guy obviously is not going to be accepted.

بنابراین، این مرد بدیهی است که قبول نمی شود.

He knows nothing about computers.

او هیچ چیز در مورد کامپیوتر نمی داند.

The people who are going to these schools can already build computers, they're just

افرادی که به این مدارس می روند از قبل می توانند کامپیوتر بسازند، آنها فقط

going to learn even more things.

چیزهای بیشتری یاد خواهند گرفت.

So, we say he's applying to MIT, he's chasing

بنابراین، ما می گوییم که او در حال درخواست برای MIT است، او در حال تعقیب

rainbows, means he's chasing a dream that

رنگین کمان است، یعنی او در حال تعقیب رویایی است که

he will never find, he will never reach.

هرگز پیدا نخواهد کرد، هرگز به آن نخواهد رسید.

A fly in the ointment.

مگس در پماد. در

You'll actually hear this a lot in movies with a good guy and a bad guy.

واقع این را در فیلم هایی با یک پسر خوب و یک پسر بد خواهید شنید.

The good guy is always the fly in the ointment.

آدم خوب همیشه مگس است .

The bad guy has a plan.

مرد بد نقشه ای دارد.

He's going to take over the world, or he's going to steal a billion dollars, or he's

او قرار است دنیا را تصاحب کند یا یک میلیارد دلار بدزدد یا

going to do something bad, and then the good

کار بدی انجام دهد و بعد آن

guy comes and just does one little thing,

مرد خوب می آید و فقط یک کار کوچک انجام می دهد

and that one little thing destroys the whole plan of the bad guy.

و آن یک کار کوچک کل نقشه آدم بد را خراب می کند.

So, a fly in the ointment is something very

بنابراین، مگس در پماد چیزی بسیار

small, maybe very minor, but it's bad enough

کوچک است، شاید بسیار جزئی، اما آنقدر بد است که

to ruin everything; to ruin the plans, to ruin whatever it is you're making.

همه چیز را خراب کند. برای خراب کردن نقشه ها، خراب کردن هر چیزی که می سازید.

So, actually, if you want to think more literal, think of soup.

بنابراین، در واقع، اگر می خواهید بیشتر تحت اللفظی فکر کنید، به سوپ فکر کنید.

You made a beautiful, delicious soup, chicken soup, let's say, and a fly fell in.

تو یه سوپ خوشگل و خوشمزه درست کردی، فرض کنیم سوپ مرغ و مگس افتاد،

Now, personally, I would take the fly out and eat my soup anyway, but a lot of people

حالا من شخصاً مگس رو بیرون می‌کشیدم و به هر حال سوپم رو می‌خوردم، اما خیلی‌ها

would just throw out the whole pot of soup because the fly made it dirty.

فقط کل دیگ سوپ را بیرون می‌اندازند، چون مگس آن را کثیف کرده بود.

One little thing ruined the whole pot of soup.

یه چیز کوچیک کل دیگ سوپ رو خراب کرد.

So, all kinds of people, all kinds of ways.

بنابراین، همه نوع مردم، هر نوع راه.

Oh, sorry, I have one more.

اوه، ببخشید، من یکی دیگر دارم.

Fall by the wayside.

کنار راه افتادن

I had to put it up here because I ran out of room.

مجبور شدم آن را اینجا بگذارم زیرا اتاقم تمام شد.

If something falls by the wayside, it means a couple of meanings.

اگر چیزی از راه بیفتد، به معنای یکی دو معنی است.

One, people just gave up on it.

یکی، مردم فقط از آن دست کشیدند.

This is from the Bible, by the way, and "fly

این از کتاب مقدس است، اتفاقا، و "پرواز

in the ointment" and "blind leading the blind",

در مرهم" و "کور رهبری کور"،

these are all from the Bible, direct quote.

اینها همه از کتاب مقدس است، نقل قول مستقیم.

Fall by the wayside, so in the Bible, you should plant seeds in the land, and even if

کنار راه بیفتید، پس در انجیل باید بذرها را در زمین بکارید و حتی اگر

some of the seeds fall to the side, that's okay, the birds will come and eat them and

تعدادی از دانه ها به پهلو بریزند، اشکالی ندارد، پرندگان می آیند و آنها را می خورند و

everybody's happy.

همه خوشحال می شوند.

If something falls by the wayside, it means

اگر چیزی از بین رفت ، به این معنی است که

you either gave up on it or just forgot about

یا آن را رها کرده‌اید یا آن را فراموش کرده‌اید،

it, or it just, you know, didn't catch up.

یا فقط، می‌دانید ، به نتیجه نرسیده‌اید.

So, some students, some students, even though

بنابراین، برخی از دانش آموزان، برخی از دانش آموزان، با وجود اینکه

they try hard, they can't keep up, and the

تلاش زیادی می کنند، نمی توانند ادامه دهند و

teacher must continue with the program, so

معلم باید برنامه را ادامه دهد، بنابراین ممکن است

some of the students might fall by the wayside.

برخی از دانش آموزان از راه بروند.

That's unfortunate, but the majority of the

این مایه تاسف است، اما اکثریت

class will continue on and succeed and graduate.

کلاس ادامه خواهند داد و موفق خواهند شد و فارغ التحصیل خواهند شد.

Those that fall by the wayside will have to figure out something else to do.

آنهایی که از راه می افتند باید کار دیگری برای انجام دادن بیابند.

Or, a company had a plan to introduce some new policies, but, you know, everybody got

یا، یک شرکت برنامه‌ای برای معرفی برخی سیاست‌های جدید داشت، اما، می‌دانید، همه

busy, things got distracting, and that idea

مشغول شدند، همه چیز حواس‌شان را پرت می‌کرد، و این ایده

just fell by the wayside, was just forgotten

کنار رفت، یا فراموش شد

about or given up on.

یا از آن منصرف شد.

So, there you go.

بنابراین، شما بروید.

So, some good expressions here.

بنابراین، برخی از عبارات خوب در اینجا.

Again, these are used quite regularly, it's

باز هم، اینها به طور منظم استفاده می شوند، خوب است

good to understand what they mean, where they

منظور آنها را درک کنید،

came from.

از کجا آمده اند.

Again, a lot of people don't even know it's from the Bible or from superstition, they

باز هم، بسیاری از مردم حتی نمی دانند که این از کتاب مقدس یا از خرافات است،

just say it, but it's good to have a little bit

فقط آن را می گویند، اما خوب است که کمی

of an understanding of some of these expressions.

از برخی از این عبارات درک کنیم. به

Anyway, if you have any questions about these,

هر حال اگر در این مورد سوالی دارید

please go to www.engvid.com and ask me in

به www.engvid.com مراجعه کنید و در

the comments section.

قسمت نظرات از من بپرسید.

There's also a quiz, you can test your

یک مسابقه هم وجود دارد، می توانید

understanding of these expressions, and that's it.

درک خود را از این عبارات آزمایش کنید و تمام.

If you liked the video, I hope you liked it, give me a thumbs up.

اگه از ویدیو خوشتون اومده امیدوارم خوشتون اومده باشه بهم سر بزنید.

Don't forget to subscribe to my channel and ring the little bell there, this will give

فراموش نکنید که در کانال من مشترک شوید و زنگ کوچک را در آنجا به صدا درآورید، این به

you notifications of future videos.

شما اطلاع رسانی از ویدیوهای بعدی را می دهد.

And come back soon, I'll give you some more interesting English expressions.

و به زودی برگرد، من چند عبارات انگلیسی جالب دیگر به شما خواهم داد.

See you then.

اونوقت میبینمت

Bye bye.

خداحافظ