8 Phrasal Verbs with BREAK: break in, break up, break through...

Hi. Welcome to engVid.

سلام. به engVid خوش آمدید.

I'm Adam.

من آدام هستم.

In today's video we're going to look at phrasal verbs.

در ویدیوی امروز ما به افعال عبارتی نگاه می کنیم.

Well, one phrasal verb in particular using the verb "break".

خوب، یک فعل عبارتی به ویژه با استفاده از فعل "شکستن".

So, again, just to refresh our memories: A phrasal verb is a verb and a preposition that

پس باز هم فقط برای تازه کردن خاطراتمان: فعل عبارتی یک فعل و حرف اضافه است که

when put together sometimes have completely different meanings than the two words, and

وقتی کنار هم قرار می گیرند گاهی معانی کاملاً متفاوتی با دو کلمه دارند و

sometimes they have multiple meanings.

گاهی معانی متعددی دارند.

So we're going to start with: "break".

بنابراین ما با "شکستن" شروع می کنیم.

First of all: "break" means to basically make somebody whole not whole.

اول از همه: "شکستن" به معنای اساساً کامل کردن کسی است که کامل نیست.

So you can break your bone, means it's, like, snap in half, or you break your glass.

بنابراین شما می توانید استخوان خود را بشکنید، به این معنی که استخوان خود را به دو نیم می کند یا لیوان خود را می شکند.

You drop the glass on the floor and it breaks, it comes into pieces, so that's what "break"

لیوان را روی زمین می اندازید و می شکند، تکه تکه می شود، پس «شکستن»

means.

یعنی همین.

And most of these words you can a little bit guess their meanings, some of them you will

و بیشتر این کلمات را می توانید کمی معنی آنها را حدس بزنید، برخی از آنها

not guess at all.

را اصلا حدس نمی زنید.

We're going to start with "break out".

ما با "شکستن" شروع می کنیم.

Okay, "break out" has a few meanings, and we have the noun "breakout".

بسیار خوب، "شکستن" چند معنی دارد و ما اسم "برک آوت" را داریم.

Okay?

باشه؟

"To break out", so the first meaning we're going to look at is a rash, r-a-s-h.

"شکستن"، بنابراین اولین معنایی که می خواهیم به آن نگاه کنیم، راش است، r-a-s-h.

Actually I'll write this down for you.

در واقع من این را برای شما می نویسم.

If you break out in a rash, it basically means you ate something that you're allergic to.

اگر دچار جوش شدید، اساساً به این معنی است که چیزی خورده اید که به آن حساسیت دارید.

So, some people, for example, are allergic to chocolate.

بنابراین، برخی از افراد، به عنوان مثال، به شکلات حساسیت دارند.

So they eat a piece of chocolate, or...

بنابراین آنها یک تکه شکلات می خورند ، یا ...

By accident and suddenly on their skin they see little, red dots everywhere.

به طور تصادفی و ناگهان روی پوست خود نقاط کوچک قرمز رنگی را همه جا می بینند.

Okay?

باشه؟

That is called a rash.

که به آن راش می گویند.

It's itchy, it's not very pretty, but it's an allergic reaction.

خارش دارد، خیلی زیبا نیست، اما یک واکنش آلرژیک است.

So you break out in a rash, usually.

بنابراین معمولاً دچار جوش می شوید.

Okay?

باشه؟

That's one.

این یکی است.

The same thing, on the same idea, when we talk about a disease.

وقتی در مورد یک بیماری صحبت می کنیم، همین موضوع، روی همان ایده.

So, a disease or a virus, for example, starts somewhere and then it just breaks out.

بنابراین، برای مثال، یک بیماری یا یک ویروس، از جایی شروع می شود و سپس ظاهر می شود.

It spreads.

گسترش می یابد.

So: "to break out" means to spread.

پس: «شکستن» به معنای پخش شدن است.

So, some diseases, like for example, SARS, I don't know if everybody remembers that disease,

بنابراین، برخی از بیماری‌ها، مثلاً سارس، نمی‌دانم همه آن بیماری را به خاطر دارند یا نه،

it started in one little place, and then it suddenly broke out and travelled all over

از یک مکان کوچک شروع شد، و سپس ناگهان شیوع پیدا کرد و به تمام دنیا سفر کرد

the world, and it was an epidemic, and everybody was really scared.

، و یک اپیدمی بود، و همه واقعا ترسیده بود

Another meaning of "break out" and similar to the idea of spread, when we talk about

معنی دیگر «شکستن» و شبیه به ایده اشاعه است، وقتی از هنرمندان صحبت می کنیم

artists, especially like actors or musicians, they break out, it means they suddenly become

، به خصوص مانند بازیگران یا نوازندگان، آنها در هم می افتند، یعنی ناگهان

very popular or very famous.

بسیار محبوب یا بسیار مشهور می شوند.

So, some singers or some bands, they make an album, for example.

بنابراین، برخی از خواننده ها یا برخی از گروه ها ، مثلاً یک آلبوم می سازند.

And, you know, the sales are so-so and not that many people hear about them.

و، می دانید، فروش آنقدر زیاد است و خیلی ها در مورد آن چیزی نمی شنوند.

Then their next album, so-so, maybe a little bit better, maybe not.

سپس آلبوم بعدی آنها، فلانی، شاید کمی بهتر، شاید نه.

Their third album suddenly they break out, suddenly everybody knows who they are, they're

آلبوم سوم آنها ناگهان منتشر می شود، ناگهان همه می دانند که آنها چه کسانی هستند، آنها

very famous, everybody's buying their album, so we also call this their "breakout album".

بسیار معروف هستند، همه در حال خرید آلبوم خود هستند، بنابراین ما به این "آلبوم شکست" آنها نیز می گوییم.

That's the album that spread their name and made them famous.

این آلبومی است که نام آنها را گسترش داد و آنها را به شهرت رساند.

Okay?

باشه؟

And lastly: "to break out" means to escape.

و در آخر: « فرار» به معنای فرار است.

So if you break out of jail, that means you escape from jail.

بنابراین اگر از زندان بیرون بیایید، به این معنی است که از زندان فرار می کنید.

So a little bit like, you know, you have...

بنابراین کمی شبیه، می دانید، شما دارید... به

You're handcuffed or you have that ball with a chain on your leg, so you break it and you

شما دستبند زده اند یا آن توپ را با یک زنجیر روی پای خود دارید، بنابراین آن را می شکنید و

get out, so you escape.

بیرون می روید، بنابراین فرار می کنید.

You break out of jail.

تو از زندان فرار می کنی

So that's "break out".

بنابراین "شکستن" است.

"Break in", a few meanings.

«شکستن» چند معنی.

One, and again, "break-in" is a noun with the hyphen.

یکی، و دوباره، "شکستن " یک اسم با خط فاصله است.

"To break in" basically means to enter illegally and using force.

«دخل» در اصل به معنای ورود غیرقانونی و توسل به زور است.

So, if someone has a break in in their house, means that the burglar broke the lock or the

بنابراین، اگر شخصی در خانه خود نفوذی داشته باشد، به این معنی است که سارق قفل یا

window, or whatever and came in and stole their things.

پنجره یا هر چیز دیگری را شکسته و وارد شده و وسایل او را دزدیده است.

So: "to break in" means to enter forcefully.

پس: «دخل» یعنی به زور وارد شدن.

Usually we use it with "break into", you break into someone's house, you break into the office,

معمولاً ما آن را با «دختن» به کار می بریم ، شما وارد خانه کسی می شوید، وارد دفتر می شوید و

etc.

غیره.

But "break into" has another meaning, we'll get to that.

اما «دختن» معنای دیگری دارد ، به آن می رسیم.

So that's "break in".

پس این همان "شکست در" است.

Another meaning of "break in": "to break in" means to make something basically more suited

معنی دیگر "شکستن": "شکستن" به معنای ساختن چیزی است که اساساً

to your style, to your comfort.

با سبک و راحتی شما سازگارتر است.

Okay?

باشه؟

So think about jeans.

پس به فکر شلوار جین باشید.

When you buy your first pair of jeans or when you buy a new pair of jeans, I should say,

وقتی اولین شلوار جین خود را می‌خرید یا زمانی که یک شلوار جین جدید می‌خرید، باید بگویم

they're a little bit stiff.

که آنها کمی سفت هستند.

You know?

میدونی؟

They're not that comfortable, you're not sitting too well in them, so you do a few squats.

آنها چندان راحت نیستند، شما خیلی خوب در آنها نمی نشینید، بنابراین چند اسکات انجام می دهید.

Okay?

باشه؟

Or you do some stretches, or you put it in the laundry, and after a few washes, it becomes

یا مقداری کشش انجام می‌دهید یا آن را در لباس‌شویی می‌گذارید و بعد از چند بار شستشو

a little bit softer, a little bit more flexible, so now your jeans are broken in.

کمی نرم‌تر می‌شود، کمی انعطاف‌پذیرتر می‌شود، بنابراین اکنون شلوار

You've broken in your jeans.

جین شما شکسته شده است.

If you take a baseball glove-okay?-this is a very common thing that you need to break

اگر یک دستکش بیسبال بردارید، خوب است؟ - این یک چیز بسیار رایج است که باید آن را

in.

بشکنید.

When you buy a new baseball glove it's very stiff, so if somebody throws you the ball,

وقتی یک دستکش بیسبال جدید می خرید، بسیار سفت است، بنابراین اگر کسی توپ را به شما پرتاب کند،

you can't catch it because you can't close the glove.

نمی توانید آن را بگیرید زیرا نمی تواند دستکش را ببندد

So, what do you do?

بنابراین، چه کار می کنید؟

You take some oil, you put it inside the glove, take a baseball, put it in, close it tight,

مقداری روغن می گیری، داخل دستکش می گذاری ، یک توپ بیسبال می گیری، داخلش می گذاری، محکم می بندی،

tie it with some rope, put it on the street, drive over it with your car, slip it under

با طناب می بندی، توی خیابان می گذاری، با ماشینت از روی آن می رانید،

your bed and sleep on it for a few days.

زیر تخت می لغزید و می خوابید. برای چند روز روی آن

After a few days it's nice, and soft, and very flexible and you can catch the ball.

بعد از چند روز خوب، نرم، و بسیار انعطاف پذیر است و می توانید توپ را بگیرید.

So, that's how you break in a baseball glove.

بنابراین، اینطوری دستکش بیسبال را می شکند.

You can also break in a person in the same way.

شما همچنین می توانید به همین ترتیب در یک شخص شکسته شوید.

Somebody new comes to your office to work in your company, but, you know, they don't

یک نفر جدید به دفتر شما می آید تا در شرکت شما کار کند، اما، می دانید، آنها

really know everything about the office, they don't know the company culture, they don't

واقعاً همه چیز را در مورد دفتر نمی دانند، آنها فرهنگ شرکت را نمی دانند، آنها واقعاً کسی را نمی

really know anybody, they don't have friends.

شناسند، آنها ندارند. دوستان.

So you help break them in, you show them how everything works, you introduce them to other

بنابراین به شکستن آنها کمک می‌کنید، به آنها نشان می‌دهید که چگونه همه چیز کار می‌کند، آنها را به سایر

people in the company, and soon enough they're comfortable, they're working like everybody

افراد شرکت معرفی می‌کنید، و به زودی آنها راحت می‌شوند، مثل

else.

بقیه کار می‌کنند.

"Break up", I think everybody knows this one.

"شکستن"، فکر می کنم همه این یکی را می دانند.

You break up with your boyfriend, you break up with your girlfriend.

از دوست پسرت جدا می شوی، از دوست دخترت جدا می شوی.

Okay?

باشه؟

And you go through a "break-up", basically means you go through the process of separating,

و شما از طریق "فرقه" می روید، اساساً به این معنی است که شما روند جدایی و

splitting up.

جدایی را طی می کنید.

Okay?

باشه؟

"Break up" can also mean to separate into smaller pieces.

"شکستن" همچنین می تواند به معنای جدا شدن به قطعات کوچکتر باشد.

So if you think about a big company, a conglomerate...

بنابراین اگر به یک شرکت بزرگ فکر می کنید ، یک شرکت بزرگ ...

This is a good word to know.

این کلمه خوبی است که بدانید.

A "conglomerate" is a huge company that actually owns a lot of smaller companies.

یک "کنگلومرا" یک شرکت بزرگ است که در واقع مالک بسیاری از شرکت های کوچکتر است.

Okay?

باشه؟

In Asia you have a lot of these conglomerates, they're huge.

در آسیا شما تعداد زیادی از این کنگلومراها را دارید، آنها بسیار بزرگ هستند.

But let's say you want...

اما فرض کنید می خواهید...

You're the owner of one of these conglomerates and you want to split it up, you want to make

شما مالک یکی از این شرکت ها هستید و می خواهید آن را تقسیم کنید، می خواهید

some money, or you don't want all the work, you want to relax a little bit, so you break

مقداری پول دربیاورید یا همه کارها را نمی خواهید، می خواهید کمی استراحت کنید. ، بنابراین

up the company into pieces, and then sell each one individually, make tons of money.

شرکت را به قطعات تقسیم می کنید، و سپس هر کدام را به صورت جداگانه می فروشید، پول زیادی به دست می آورید.

You can break up anything into smaller pieces that are easier to handle.

شما می توانید هر چیزی را به قطعات کوچکتر تقسیم کنید که کار با آن راحت تر باشد.

Okay, sometimes we talk about TV.

خوب، گاهی اوقات در مورد تلویزیون صحبت می کنیم.

You're watching TV or even on Skype if you're on the internet and the connection is not

شما در حال تماشای تلویزیون یا حتی در اسکایپ هستید، اگر در اینترنت هستید و اتصال

good, like somebody freezes and whatever, so they're not...

خوب نیست، مثلاً کسی مسدود می شود و هر چیز دیگری، بنابراین آنها

It's not a very good connection, so you can say to somebody: "Oh, you're breaking up."

نیستند... اتصال خیلی خوبی نیست، بنابراین می توانید به کسی بگویید : "اوه، داری جدا میشی."

The connection is breaking, it's not smooth and flowing.

اتصال قطع می شود، صاف و روان نیست.

Okay?

باشه؟

So that's another very common use of "break up".

بنابراین این یکی دیگر از کاربردهای بسیار رایج "شکستن" است.

"Break off" basically means to separate a piece from something else, to make not whole.

"گسست" در اصل به معنای جدا کردن یک قطعه از چیز دیگر است، تا کامل نباشد.

So if there's a tree and it's hanging over your driveway, and it's, like...

پس اگر درختی باشد و بالای راهروی شما آویزان باشد، و اینطور است که

The leaves are falling on your car, you go to the tree, you grab the branch and you just

... برگها روی ماشین شما می ریزند، به سمت درخت می روید، شاخه را می گیرید و فقط

break it off, and it's no more branch, no more leaves, no more problem.

آن را می شکافید، و دیگر شاخه ای نیست، نه برگ دیگه، نه مشکل دیگه

Okay?

باشه؟

You can also break off, means like interrupt, especially when we're talking about speech.

شما همچنین می توانید قطع کنید، به معنی مانند وقفه، به خصوص زمانی که ما در مورد سخنرانی صحبت می کنیم.

So I'm talking to somebody and then I hear a large crash, so I...

بنابراین من با کسی صحبت می کنم و سپس صدای تصادف بزرگی را می شنوم، بنابراین من...

In the middle of the speech I break off the speech to go deal with that.

در وسط سخنرانی، سخنرانی را قطع می کنم تا به آن رسیدگی کنم.

Right?

درست؟

So you interrupt something, especially speech when we're using that.

بنابراین شما چیزی را قطع می کنید، مخصوصاً وقتی که ما از آن استفاده می کنیم.

Now, I want to be careful with "for".

حالا می خواهم مراقب «برای» باشم.

Technically, when you "break for lunch", for example, or "brake for a child on the street",

از نظر فنی، وقتی مثلاً «برای ناهار استراحت می‌کنید » یا «برای بچه‌ای در خیابان ترمز می‌کنید»

the "for" goes with the object, not with the "break".

، «برای» با شی همراه می‌شود، نه با «شکست».

It's not a phrasal verb.

این یک فعل عبارتی نیست.

So: "break for lunch" means take a break.

پس: «وقفه ناهار» یعنی استراحت.

Why?

چرا؟

For lunch, because you're going to go have lunch.

برای ناهار، چون قرار است بروی ناهار بخوری.

So be careful.

خیلی مراقب باش.

This is not a phrasal verb, so I put it in brackets.

این یک فعل عبارتی نیست، بنابراین آن را در پرانتز قرار دادم.

Okay?

باشه؟

Let's go to this side: "break down", a few meanings here as well.

به این سمت برویم: « شکستن»، در اینجا هم چند معنا.

If something breaks down, it means it stops working.

اگر چیزی خراب شود، به این معنی است که کار نمی کند.

So when you...

بنابراین وقتی شما...

Especially when we're talking about machines, a machine breaks down or your car broke down,

به خصوص وقتی در مورد ماشین ها صحبت می کنیم، یک ماشین خراب می شود یا ماشین شما خراب می شود، به

it means it stopped working, there was a problem with it, you probably need to fix it.

این معنی است که کار نمی کند، مشکلی در آن وجود دارد، احتمالاً باید آن را تعمیر کنید.

When you want to analyze something...

وقتی می خواهید چیزی را تجزیه و تحلیل کنید...

Let's say you have a problem and it's a pretty big problem and you can't deal with it because...

فرض کنید مشکلی دارید و این یک مشکل نسبتاً بزرگ است و نمی توانید با آن مقابله کنید زیرا ...

Because it's too big, so you break it down.

چون خیلی بزرگ است، بنابراین آن را خراب می کنید.

You separate it into smaller pieces, and then you analyze each piece by itself, so that

شما آن را به قطعات کوچکتر تقسیم می کنید و سپس هر قطعه را به تنهایی تجزیه و تحلیل

way you can fix the whole problem.

می کنید تا بتوانید کل مشکل را برطرف کنید.

This is what scientists do.

این کاری است که دانشمندان انجام می دهند.

They have a problem, they break it down into individual parts, they assess each one, they

آنها یک مشکل دارند، آن را به بخش های جداگانه تقسیم می کنند، هر کدام را ارزیابی می

fix the problem altogether.

کنند، مشکل را به طور کلی برطرف می کنند.

Now, when we talk about a "breakdown", again, it's the situation of something not working.

اکنون، زمانی که ما در مورد یک "خرابی" صحبت می کنیم، دوباره ، وضعیت چیزی است که کار نمی کند.

The most common use is when we talk about, like, a mental breakdown.

رایج ترین استفاده زمانی است که ما در مورد یک فروپاشی ذهنی صحبت می کنیم.

If someone has a mental breakdown, it means their brain, not stopped working because,

اگر فردی دچار اختلال روانی باشد، به این معنی است که مغز او از کار نمی‌افتد، زیرا،

you know, they're still alive, they can still do things, but emotionally they just can't

می‌دانید، او هنوز زنده است، هنوز می‌تواند کارها را انجام دهد، اما از نظر احساسی نمی‌تواند

do anything; they can't go to work, they can't talk to people, they just don't know what

کاری انجام دهد. آنها نمی توانند سر کار بروند، نمی توانند با مردم صحبت کنند، آنها فقط نمی

to do with their lives, they're very distressed, very depressed, etc., so they have a mental

دانند با زندگی خود چه کنند، آنها بسیار مضطرب هستند، بسیار افسرده و غیره هستند، بنابراین دچار یک

breakdown.

فروپاشی روانی می شوند.

Maybe they go to a doctor, they fix it, they get back on their feet and go on.

شاید بروند دکتر، درستش کنند، دوباره روی پاهایشان بنشینند و ادامه دهند.

So: "break into" I mentioned, you can break into something, means enter it forcefully,

بنابراین: «نفوذ به» که گفتم، شما می توانید به چیزی نفوذ کنید، یعنی به زور وارد آن شوید،

but you can also break into an industry.

اما می توانید وارد یک صنعت هم شوید.

Okay, so let's say I'm a photographer and I want to make money...

خوب، پس بیایید بگوییم من یک عکاس هستم و می خواهم پول در بیاورم

Make a career as a photographer, so I take a lot of pictures, but nobody's really interested,

... به عنوان یک عکاس حرفه ای ایجاد کنید، بنابراین عکس های زیادی می گیرم ، اما هیچ کس واقعاً علاقه مند نیست،

nobody's really buying.

هیچ کس واقعاً خرید نمی کند.

So finally I go to one magazine and I show my portfolio, and they say: "Wow, this is

بنابراین در نهایت به یک مجله می روم و نمونه کارهایم را نشان می دهم و آنها می گویند: "وای، این

really good stuff.

واقعا چیز خوبی است.

Okay, come work for us."

باشه، بیا برای ما کار کن."

So now I've basically entered this industry, the photography industry, I've broken in,

بنابراین اکنون اساساً وارد این صنعت، صنعت عکاسی شده‌ام، وارد این صنعت

I have my start, and now I can build my career from that point on.

شده‌ام، شروع خود را دارم و اکنون می‌توانم از آن نقطه به بعد حرفه‌ام را بسازم.

So it's still enter, but it's not a physical place and it's not forcibly.

بنابراین هنوز وارد است، اما مکان فیزیکی نیست و به اجبار نیست.

Okay?

باشه؟

It's an industry, it's an idea.

این یک صنعت است، یک ایده است.

"Break away", so "break away" means to separate from a group.

«فَرَکُونَ»، پس «فرق» به معنای جدا شدن از گروه است.

Okay?

باشه؟

So, in sports especially you see this, you have a lot of, like, basketball players, everybody

بنابراین، به خصوص در ورزش شما این را می بینید، شما بازیکنان زیادی دارید، مانند بسکتبالیست ها،

is in this area trying to get the ball, and then one guy steals the ball and he runs.

همه در این منطقه تلاش می کنند تا توپ را به دست آورند، و سپس یک نفر توپ را می دزدد و او می دود.

And he's over here, and the rest of the players are all over there.

و او اینجاست، و بقیه بازیکنان همه آنجا هستند.

So he's on a breakaway, and then he goes and slam dunks, does whatever he wants, because

بنابراین او در حال جدایی است، و سپس می رود و دانک می زند، هر کاری می خواهد انجام می دهد، زیرا

nobody's around him.

هیچ کس دور او نیست.

He has separated himself from the group, he has broken away.

خودش را از گروه جدا کرده، جدا شده است.

This is also what happens in politics, especially when you talk about "breakaway" as an adjective.

این همان چیزی است که در سیاست نیز اتفاق می افتد، به خصوص وقتی که شما از «فرار» به عنوان یک صفت صحبت می کنید.

Okay?

باشه؟

So, the sports player goes on a "breakaway", but a political group, we talk about a "breakaway

بنابراین، بازیکن ورزشی به «پارتی جدایی» می‌رود، اما یک گروه سیاسی، از «پارتی جدایی» صحبت می‌کنیم

party".

.

So let's say you have...

پس فرض کنید شما دارید...

Okay, let's look at America, for example.

باشه، مثلا به آمریکا نگاه کنیم.

In the United States you have the Republican Party, and then you have the breakaway party

در ایالات متحده شما حزب جمهوری خواه را دارید و سپس یک حزب جدایی

called the Tea Party.

به نام تی پارتی دارید.

So, the Tea Party used to be...

بنابراین، تی پارتی قبلا...

Are people from the Republicans who decided to go their own way and separate from the

افرادی از جمهوریخواهان هستند که تصمیم گرفتند راه خودشان را بروند و از

main Republican group.

گروه اصلی جمهوریخواه جدا شوند.

Okay?

باشه؟

So that's "break away".

پس این همان "شکستن" است.

And "breakeven".

و "شکست".

"Breakeven" basically means not gain...

«سرشکستگی» در اصل به معنای به دست نیاوردن است...

Not gain, not loss.

نه به دست آوردن، نه ضرر.

So, when you reach a "breakeven point" it means you're at neutral.

بنابراین، وقتی به یک "نقطه سربه سر " می رسید به این معنی است که در حالت خنثی هستید.

If you invest some money, you invested $10,000 and after a year, you know, you're in stocks

اگر مقداری پول سرمایه‌گذاری کنید، 10000 دلار سرمایه‌گذاری کرده‌اید و بعد از یک سال، می‌دانید که در سهام هستید

and your stocks went down, your stocks went up, but after a year you're at breakeven.

و سهام شما کاهش یافته، سهام شما افزایش یافته است، اما پس از یک سال در نقطه سربه‌سر هستید.

That means you didn't make any money, you didn't lose any money, although you technically

این بدان معناست که شما هیچ پولی به دست نیاوردید، هیچ پولی را از دست ندادید، اگرچه از نظر فنی

did because of inflation and all that stuff, but that's a whole other lesson.

به دلیل تورم و این چیزها این کار را کردید ، اما این یک درس دیگر است.

So: "breakeven".

بنابراین: "شکست".

Now, if you have any questions about any of these phrasal verbs-I hope they were pretty

اکنون، اگر در مورد هر یک از این افعال عبارتی سؤالی دارید - امیدوارم که آنها کاملاً

clear-please go to www.engvid.com, there's a forum, you can ask me questions there.

واضح باشند - لطفاً به www.engvid.com بروید، یک انجمن وجود دارد، می توانید در آنجا از من سؤال بپرسید.

There's also a quiz where you can practice using all of these in sentences.

همچنین یک مسابقه وجود دارد که در آن می توانید استفاده از همه اینها را در جملات تمرین کنید.

And I hope you like this lesson.

و امیدوارم این درس را دوست داشته باشید.

Please like it for me and subscribe to my channel, and come back for more great videos.

لطفا برای من لایک کنید و کانال من را سابسکرایب کنید و برای ویدیوهای عالی بیشتر بازگردید.

See you.

به امید دیدار.