10 English Idioms from Technology

Hi. Welcome to www.engvid.com. I'm Adam.

سلام. به www.engvid.com خوش آمدید. من آدام هستم.

In today's video we're going to look at idioms, but idioms from the world of technology, so

در ویدیوی امروز ما قصد داریم اصطلاحات را بررسی کنیم، اما اصطلاحات دنیای فناوری،

very specific idioms.

اصطلاحات بسیار خاص.

I'm going to give you ten of them.

من ده تا از آنها را به شما می دهم.

I got five here and we'll have five more coming in a moment.

من پنج تا اینجا دریافت کردم و تا یک لحظه دیگر پنج نفر دیگر خواهیم داشت.

Now, before I begin, what is an idiom?

حال، قبل از اینکه شروع کنم، اصطلاح چیست؟

An idiom is an expression or a collection of words that the words themselves don't necessarily

اصطلاح عبارت یا مجموعه ای از کلمات است که خود کلمات لزوماً به

mean what the expression combined means. Right?

معنای ترکیب عبارت نیستند . درست؟

So you have the words and you know all the words, but when they're put together in this

بنابراین شما کلمات را دارید و همه کلمات را می دانید ، اما وقتی آنها در این عبارت کنار هم قرار می گیرند

expression the meaning could be completely different.

، معنی می تواند کاملاً متفاوت باشد.

So all of these come from technology because they started about an actual technological

بنابراین همه اینها از فناوری سرچشمه می گیرند زیرا آنها از یک ابزار واقعی فناوری

tool, or piece of equipment, or innovation and we took this expression and we applied

، یا قطعه تجهیزات یا نوآوری شروع کردند و ما این عبارت را گرفتیم و

it to other things.

آن را در موارد دیگر به کار بردیم.

So we're going to start with: "grease the wheels".

بنابراین ما با این جمله شروع می کنیم: "چرخ ها را چرب کنید".

Now, if you think about machines, they have these kinds of wheels, they're called gears

حالا اگر در مورد ماشین ها فکر کنید، آنها این نوع چرخ ها را دارند، به آنها می گویند چرخ دنده

or sometimes they're called cogs, the cogs...

یا گاهی اوقات به آنها می گویند چرخ دنده ...

A cog in the machine.

یک چرخ دنده در ماشین.

And a machine might have many of these wheels, and the wheels sort of work together.

و یک ماشین ممکن است بسیاری از این چرخ ها را داشته باشد و چرخ ها به نوعی با هم کار کنند.

Now, the machines are most...

الان ماشین ها بیشتر...

Sorry, the wheels are mostly made from metal.

ببخشید چرخ ها بیشتر از فلز ساخته شده اند.

And if you know from experience probably, if metal touches metal too much it heats up.

و اگر از تجربه می دانید احتمالاً اگر فلز بیش از حد فلز را لمس کند گرم می شود.

Now, if it gets too hot then the two wheels will seize on top of each other.

حالا اگر خیلی داغ شود دو چرخ روی هم می گیرند.

They will seize, it means they will catch each other and stop working.

تصرف می کنند، یعنی همدیگر را می گیرند و دست از کار می کشند.

So, to prevent that seizure we put grease on the wheels.

بنابراین، برای جلوگیری از این تشنج ، روی چرخ‌ها گریس می‌زنیم.

Grease is like a thick oil. Right?

گریس مانند یک روغن غلیظ است. درست؟

You put it all around, you make everything sort of lubricated...

همه جا را می گذاری، همه چیز را روغن کاری می

Okay?

کنی... باشه؟

Oops.

اوه

Lubricate means you make it so it doesn't heat up and doesn't create friction.

روغن کاری یعنی شما آن را درست می کنید تا گرم نشود و اصطکاک ایجاد نکند.

Lots of new words for you, here.

بسیاری از کلمات جدید برای شما، در اینجا.

Friction is that heat that comes from the touching each other too much.

اصطکاک گرمایی است که از تماس بیش از حد یکدیگر حاصل می شود.

So grease the wheels so they don't touch, but how do we use this idiom in everyday life?

بنابراین چرخ ها را چرب کنید تا با هم برخورد نکنند، اما چگونه از این اصطلاح در زندگی روزمره استفاده کنیم؟

Well, if you think about bureaucracy, like government, you need to get a permit to change

خوب، اگر به بوروکراسی فکر می کنید، مانند دولت، باید مجوزی برای تغییر

something in your building, for example.

چیزی در ساختمان خود دریافت کنید.

Now, in some countries to get this permit will take you months.

در حال حاضر، در برخی از کشورها برای دریافت این مجوز ماه ها طول می کشد.

You have to go to this office and sign the paperwork, take this paperwork to that office,

شما باید به این اداره بروید و مدارک را امضا کنید ، این مدارک را به آن دفتر

get it stamped, take it to that office, back and forth - you can be spending months and

ببرید، مهر آن را بگیرید، آن را به آن دفتر ببرید، این‌طرف و آنطرف - می‌توانید ماه‌ها وقت صرف کنید و

doing lots of work just to get a simple permit.

کارهای زیادی انجام دهید فقط برای گرفتن یک مجوز ساده.

So, what you might do, you'll go to your politician friend and, you know, ask him to, if he can

بنابراین، کاری که ممکن است انجام دهید، به سراغ دوست سیاستمدار خود می روید و می دانید، از او بخواهید که اگر بتواند

grease the wheels a little bit, make the process easier.

چرخ ها را کمی چرب کند ، روند را آسان تر کند.

You'll give him a little bit of cash, he'll give you all the stamps you need, you'll get

کمی پول نقد به او می‌دهی، تمام تمبرهای لازم را به تو می‌دهد،

your permit in a week, you build your building, everybody's happy.

یک هفته دیگر مجوزت را می‌گیری، ساختمانت را می‌سازی، همه راضی هستند.

"Grease the wheels".

"چرخ ها را چرب کنید".

So most commonly it's used to basically mean like a bribe, but it doesn't have to be a

بنابراین معمولاً به معنای رشوه است، اما لزومی ندارد که

bribe.

رشوه باشد.

It could just ask somebody to make things a little bit easier, make a process a little

فقط می تواند از کسی بخواهد که کارها را کمی آسان تر کند، روند را

bit smoother.

کمی هموارتر کند.

Okay?

باشه؟

"Bells and whistles", ding, ding, ding.

«زنگ و سوت»، دنگ، دنگ، دنگ.

[Whistles] Right?

[سوت ها] درست است؟

So bells and whistles.

پس زنگ و سوت.

If you're talking about bells and whistles on something, you're talking about all the

اگر در مورد صدای زنگ و سوت در مورد چیزی صحبت می کنید، در مورد همه

features, especially you're talking about the cool, the good features.

ویژگی ها صحبت می کنید، به خصوص در مورد ویژگی های جالب و خوب صحبت می کنید.

Right?

درست؟

So if you buy a car, you go to the dealership and you say to the guy: "I want this car with

بنابراین اگر ماشینی بخرید، به نمایندگی می روید و به آن پسر می گویید: "من این ماشین را با

all the bells and whistles", it means I want every feature that's available; I want the

همه زنگ ها و سوت ها می خواهم"، یعنی من هر ویژگی را می خواهم که در دسترس باشد.

stereo, I want the air conditioning, I want the automatic, I want the GPS, the mirror,

من استریو میخوام، تهویه مطبوع، اتومات، جی پی اس، آینه

the rear-view camera.

، دوربین دنده عقب میخوام.

I want everything that is available put into this car.

من می خواهم هر آنچه در دسترس است در این ماشین قرار داده شود.

I want all the bells and whistles.

من همه زنگ ها و سوت ها را می خواهم.

Okay?

باشه؟

So basically all of the good stuff.

بنابراین اساساً همه چیزهای خوب.

If you go to an appliance store, you want the machine that has the most bells and whistles,

اگر به فروشگاه لوازم خانگی می روید، دستگاهی را می خواهید که بیشترین زنگ و سوت را داشته باشد

the most cool features that you can put on it.

، جالب ترین ویژگی هایی را که می توانید روی آن قرار دهید.

Again, this is from old time, industrial machines worked on steam, so the steam created the

باز هم این از زمان قدیم است، ماشین‌های صنعتی روی بخار کار می‌کردند، بنابراین بخار سوت را ایجاد می‌کرد

whistle and then the bells for when a protest was done, etc.

و سپس زنگ‌هایی را برای زمانی که اعتراض انجام می‌شد و غیره را ایجاد می‌کرد.

"Hit the panic button", so in a factory that has a lot of machinery, if somebody gets caught

، اگر کسی

in the machine, like let's say your shirt gets caught in the belt and you start getting

در دستگاه گیر کرد، مثلاً فرض کنید پیراهن شما در کمربند گیر کند و شما شروع به

dragged, all over the factory there's a button that you can press it and all the machines stop.

کشیدن کنید، در سرتاسر کارخانه دکمه ای وجود دارد که می توانید آن را فشار دهید و همه دستگاه ها متوقف می شوند.

That's called the panic button.

به آن دکمه وحشت گفته می شود.

Okay?

باشه؟

So, when there's a dangerous situation or emergency, you just hit the panic button,

بنابراین، وقتی یک موقعیت خطرناک یا اضطراری وجود دارد، فقط دکمه پانیک را فشار می‌دهید،

everything shuts down, you go save your friend from the machine.

همه چیز خاموش می‌شود، می‌روید دوستتان را از دست دستگاه نجات دهید.

We use this in everyday conversation.

ما از این در مکالمات روزمره استفاده می کنیم.

Basically we say: "Don't hit the panic button just yet", maybe, or: "He hit the panic button."

اساساً می گوییم: "هنوز دکمه وحشت را نزنید "، شاید، یا: "او دکمه وحشت را زد."

It basically means to panic, to be really nervous, really scared, really worried about

این اساساً به معنای وحشت کردن، واقعاً عصبی بودن، واقعاً ترسیدن، واقعاً نگران

something.

چیزی است.

So if somebody says: "Don't hit the panic button just yet", it means don't lose control.

بنابراین اگر کسی بگوید: "هنوز دکمه وحشت را نزنید "، به این معنی است که کنترل خود را از دست ندهید.

Relax, think about things carefully, make sure that you...

آرام باشید، با دقت در مورد چیزها فکر کنید ، مطمئن شوید که شما...

Everything that can be done is done before we have to think about the thing failing.

هر کاری که می توان انجام داد قبل از اینکه مجبور باشیم به شکست کاری فکر کنیم انجام می شود.

Right?

درست؟

So, if you're planning a project and let's say you're...

بنابراین، اگر در حال برنامه‌ریزی پروژه‌ای هستید و فرض کنید که دارید...

You need that permit like we spoke about before, and the government, the government office

شما به آن مجوز نیاز دارید، همانطور که قبلاً در مورد آن صحبت کردیم، و دولت، اداره دولتی

says: "No, you can't have this permit."

می‌گوید: "نه، شما نمی‌توانید این مجوز را داشته باشید."

Your investors are: -"Oh my god.

سرمایه گذاران شما عبارتند از: -"اوه خدای من.

What are we going to do?

چه کنیم؟

We spent so much money."

اینقدر پول خرج کردیم."

-"Well, don't hit the panic button just yet.

-"خب، هنوز دکمه وحشت را نزن.

I know a politician.

من یک سیاستمدار را

I can grease the wheels a little bit.

می شناسم. می توانم چرخ ها را کمی چرب

It'll be okay", and then everything works together like that.

کنم. اشکالی ندارد" و بعد همه چیز با هم همینطور کار می کند.

"To make something tick" or "someone tick".

"تک کردن چیزی" یا "یک نفر".

Usually we use it with a person, you want to know: "Hmm.

معمولاً ما آن را با یک نفر استفاده می کنیم، شما می خواهید بدانید: "هوم.

That guy's...

اون پسره...

That guy's interesting, I wonder what makes him tick."

اون پسر جالبه، من تعجب می کنم که چی باعث میشه او تیک بزنه."

Basically what makes him be the way he is.

اساساً چه چیزی باعث می شود که او همانگونه باشد که هست.

Like tick, like tick, tick, tick, tick, if you think about machines; that's how machines

مانند تیک، مانند تیک، تیک، تیک، تیک، اگر در مورد ماشین ها فکر می کنید. ماشین ها اینطوری

work, they tick.

کار می کنند، تیک می زنند.

So basically what makes him work the way he does, what makes him be the way he is.

بنابراین اساساً چه چیزی باعث می شود که او همانطور که می کند کار کند، چه چیزی باعث می شود او همانطور که هست باشد.

You want to know what drives the person.

شما می خواهید بدانید که چه چیزی فرد را هدایت می کند.

So for everybody it's different.

بنابراین برای هر کس متفاوت است.

Okay?

باشه؟

Some people, they just want to be the best that they can be.

بعضی از مردم فقط می خواهند بهترین باشند.

Some people, they have kids, they want their kids to have all the best things in life,

برخی از مردم، آنها بچه دارند، می‌خواهند بچه‌هایشان بهترین چیزها را در زندگی داشته باشند،

so that's what makes them tick, that's what drives them to work hard every day, make lots

بنابراین این چیزی است که آنها را وادار می‌کند هر روز سخت کار کنند،

of money so they can support their kids.

پول زیادی به دست آورند تا بتوانند از بچه‌هایشان حمایت کنند.

Some people it's just ideology, some people it's religion, some people it's love, some

برخی از مردم فقط ایدئولوژی است، برخی افراد مذهب است، برخی افراد عشق هستند، برخی

people it's hate - all these different things that make people tick.

افراد نفرت هستند - همه این چیزهای مختلف که باعث می شود مردم تیک تیک بزنند.

Okay?

باشه؟

"To pull the plug", now, technically there are two meanings to this; one is not so pleasant

اکنون، از نظر فنی دو معنی برای این وجود دارد. یکی چندان خوشایند نیست

and the other one is just kind of neutral.

و دیگری فقط به نوعی خنثی است.

If you have a family member who is very sick or who had an accident, or whatever, and he

اگر یکی از اعضای خانواده شما بسیار بیمار است یا تصادف کرده است یا هر چیز دیگری،

or she is in the hospital and they...

و او در بیمارستان است و آنها ...

This person is being kept alive by a machine.

این شخص توسط دستگاه زنده نگه داشته می شود.

For example, their lungs don't work, so there's a machine that basically gives them air and

به عنوان مثال، ریه های آنها کار نمی کند، بنابراین دستگاهی وجود دارد که اساساً به آنها هوا می دهد و دی اکسید کربن

takes out their carbon dioxide, etc.

آنها را خارج می کند و غیره.

Without this machine this person would die.

بدون این دستگاه این فرد می میرد.

So you can pull...

بنابراین شما می توانید بکشید

The family might decide to pull the plug, it means disconnect the machine and let the

... ممکن است خانواده تصمیم بگیرند دوشاخه را بکشند ، یعنی دستگاه را جدا کنید و اجازه دهید

person die naturally.

فرد به طور طبیعی بمیرد.

Okay?

باشه؟

But in an everyday situation, to pull the plug basically means to cancel.

اما در یک موقعیت روزمره، کشیدن دوشاخه اساساً به معنای لغو است.

Okay?

باشه؟

So, the...

بنابراین،

I...

من

There's a project going on next door and they're building a building, and they're too loud,

... یک پروژه در همسایگی در حال انجام است و آنها در حال ساختن یک ساختمان هستند، و صدای آنها خیلی زیاد است،

so I call the police and tell them: "Listen, these people are disturbing me.

بنابراین به پلیس زنگ می زنم و به آنها می گویم: "گوش کنید، این افراد مزاحم من می شوند.

Can you come over here and do something?"

میتونی بیای اینجا و کاری انجام بدی؟"

The police come, they realize these people do not have a permit to build, so they pull

پلیس می آید، متوجه می شود که این افراد مجوز ساخت ندارند، بنابراین پروژه را می

the plug on the project; they cancel it.

کشند. آن را لغو می کنند.

Or investors, they find out, they come...

یا سرمایه گذاران، متوجه می شوند، می آیند...

They want to invest in your company and then they find out that you're not really as good

آنها می خواهند در شرکت شما سرمایه گذاری کنند و سپس متوجه می شوند که شما واقعاً آنقدر

as you pretend you are, that your numbers are all lies, that your research is all bogus,

که وانمود می کنید خوب نیستید، که اعداد و ارقام شما همه دروغ است، تحقیقات شما همه چیز است. جعلی و

etc., so they pull the plug on the investment; they back out, they cancel the investment.

غیره، بنابراین آنها سرمایه گذاری را قطع می کنند. آنها عقب نشینی می کنند، سرمایه گذاری را لغو می کنند.

Okay?

باشه؟

So all of this from technology.

بنابراین همه اینها از فناوری است.

Let's look at a few more.

بیایید به چند مورد دیگر نگاه کنیم.

Okay, so now I have five more idioms to talk about.

خوب، حالا من پنج اصطلاح دیگر برای صحبت دارم.

I start with to "blow a fuse".

من با "فوز کردن فیوز" شروع می کنم.

Now, a fuse is like a little piece of...

حالا فیوز مثل یه تیکه کوچولو میمونه

It looks like glass, it's sometimes plastic.

...شبیه شیشه میشه گاهی پلاستیکی.

It's a little electronic connector that you have in your circuit box.

این یک کانکتور الکترونیکی کوچکی است که در جعبه مدار خود دارید.

So you have like a little circuit box, and they can be round ones, they can be little,

بنابراین شما مانند یک جعبه مدار کوچک دارید، و آنها می توانند گرد باشند، می توانند کوچک و

long ones, usually like metal at the end, metal at the end.

بلند باشند، معمولاً مانند فلز در انتها، فلز در انتها.

This one has metal in the middle.

این یکی وسطش فلزه

It connects your electricity.

برق شما را وصل می کند.

So, sometimes all your power goes out in your house, or your apartment, or whatever and

بنابراین، گاهی اوقات تمام توان شما در خانه، آپارتمان یا هر چیز دیگری می رود و

you don't understand why.

دلیل آن را نمی فهمید.

So you go, you open a circuit box and you see that the fuse is blown, it means it's

پس میری یه جعبه مدار رو باز میکنی میبینی فیوزش سوخته یعنی قدیمیه کانکتورش خرابه

old, the connector broke.

.

So you just take it out, put a new fuse and everything works again.

بنابراین شما فقط آن را بیرون می آورید، یک فیوز جدید قرار می دهید و همه چیز دوباره کار می کند.

Now, when we talk about people, if somebody blows a fuse that means...

حالا، وقتی در مورد مردم صحبت می کنیم، اگر کسی فیوز را

This means that he or she lost his temper, to lose one's temper, if you can see that.

بزند به این معنی است که ... این به این معنی است که او عصبانی شده است، اگر می توانید آن را ببینید.

I'll just put it here.

من فقط آن را اینجا قرار می دهم.

To lose one's temper is to get super-angry super-fast with no sense of control.

از دست دادن اعصاب به معنای عصبانی شدن فوق العاده سریع بدون هیچ حس کنترل است.

Right?

درست؟

So some people, like, you just say one wrong word and they blow up, like, they don't...

بنابراین برخی از افراد، مثل اینکه شما فقط یک کلمه اشتباه می گویید و آنها منفجر می شوند، مانند، نمی کنند...

They have no control and they get so angry, and you're not really sure what happened.

آنها کنترلی ندارند و آنقدر عصبانی می شوند و شما واقعاً مطمئن نیستید که چه اتفاقی افتاده است.

The guy just blew his fuse.

آن مرد فقط فیوزش را منفجر کرد.

I don't know what happened.

من نمی دانم چه اتفاقی افتاده است.

He blew his fuse.

فیوزش را منفجر کرد.

It was very sudden, very angry, out of control.

خیلی ناگهانی، خیلی عصبانی، خارج از کنترل بود.

Okay?

باشه؟

"To reinvent the wheel".

"برای اختراع دوباره چرخ".

So sometimes people say: "Oh, you know what?

بنابراین گاهی اوقات مردم می گویند: "اوه، می دانید چیست؟

This car could be much better.

این ماشین می تواند خیلی بهتر باشد.

I'm going to design a brand new car."

من قصد دارم یک ماشین کاملاً جدید طراحی کنم."

And you try and you try, and you try to make it better and then somebody says to him: "Well,

و شما تلاش می‌کنید و تلاش می‌کنید، و سعی می‌کنید آن را بهتر کنید و سپس یکی به او می‌گوید: "خب،

why are you trying to reinvent the wheel?

چرا می‌خواهی چرخ را دوباره اختراع کنی؟

Just improve this one.

فقط این یکی را بهبود ببخشی.

Don't create something brand new."

چیزی کاملاً جدید ایجاد نکن."

So to reinvent the wheel is to try to do something new that's already being done.

بنابراین، اختراع مجدد چرخ، تلاش برای انجام کاری جدید است که در حال حاضر انجام شده است.

But usually it also means to be overcomplicated.

اما معمولاً به معنای پیچیده بودن نیز است.

So if you say to somebody: "Look, we're not trying to reinvent the wheel.

بنابراین اگر به کسی بگویید: "ببین، ما سعی نمی کنیم چرخ را دوباره اختراع کنیم.

We're just trying to make it better, something better."

ما فقط سعی می کنیم آن را بهتر کنیم، چیزی بهتر."

So basically be more simple, don't overcomplicate it.

بنابراین اساسا ساده تر باشید، آن را بیش از حد پیچیده نکنید.

We're not creating something brand new.

ما چیزی کاملاً جدید نمی سازیم.

We're just taking something that already exists, and just making it a little bit better.

ما فقط چیزی را می گیریم که از قبل وجود دارد، و فقط آن را کمی بهتر می کنیم.

So don't try to reinvent the wheel.

پس سعی نکنید چرخ را دوباره اختراع کنید.

Okay?

باشه؟

Don't try to be too complicated about something.

سعی نکنید در مورد چیزی خیلی پیچیده باشید.

Okay.

باشه.

If you "run out of steam", so in the old days a lot of machinery was run by steam.

اگر "بخار شما تمام شود"، در قدیم بسیاری از ماشین آلات با بخار کار می کردند.

Steam is when you take water and you heat it, and it becomes gas, and that gas used

بخار زمانی است که شما آب را می گیرید و آن را گرم می کنید و تبدیل به گاز می شود و آن گاز

to turn turbines and then the turbines worked the machine.

برای چرخاندن توربین ها استفاده می شد و سپس توربین ها ماشین را کار می کردند.

So if you run out of steam, if there's no more steam then the machine, the turbines

بنابراین اگر بخارتان تمام شود، اگر بخار دیگری نباشد، ماشین، توربین ها

stop, the machine stops moving.

متوقف می شود، ماشین از حرکت بازمی ایستد.

So we talk about a person or a group, etc. or a movement, anything, if it runs out of

بنابراین ما در مورد یک شخص یا یک گروه و غیره یا یک حرکت، هر چیزی صحبت می کنیم، اگر

steam basically it loses its energy, it loses its passion, it loses its drive, and it slowly

بخار تمام شود اساساً انرژی خود را از دست می دهد، اشتیاق خود را از دست می دهد، نیروی خود را از دست می دهد و آرام آرام

stops until it completely dies out and nobody does it anymore.

می ایستد تا کاملاً خاموش شود و هیچ کس دیگر آن را انجام نمی دهد

So if you have a political movement...

پس اگر جنبش سیاسی دارید...

Okay?

باشه؟

So everybody's angry at the new president, for example, and there's marches, and there's

بنابراین، برای مثال، همه از رئیس جمهور جدید عصبانی هستند ، و راهپیمایی ها

protests, and there's people writing articles, and there's people on TV screaming and shouting,

، و اعتراض ها وجود دارد، و افرادی هستند که مقاله می نویسند، و افرادی در تلویزیون هستند که فریاد می زنند و فریاد می زنند،

but over time this anger just runs out of the steam, or the movement, or the protest

اما به مرور زمان این خشم از بخار خارج می شود ، یا جنبش. یا

just run out of steam, and fewer people show up to the marches, and fewer people are writing

اعتراضات تمام می شود و تعداد کمتری از مردم در راهپیمایی ها حاضر می شوند و افراد کمتری

on their social networks and fewer people are screaming and shouting until eventually

در شبکه های اجتماعی خود می نویسند و افراد کمتری فریاد می زنند و فریاد می زنند تا اینکه در نهایت

nobody cares and the president does whatever he wants to do.

هیچ کس اهمیتی نمی دهد و رئیس جمهور هر کاری می خواهد بکند.

Okay?

باشه؟

Because the movement ran out of steam.

چون جنبش تمام شد.

Now, if you know how to "push somebody's buttons", so button, button, button, and then you make

حالا، اگر می‌دانید چگونه «دکمه‌های یک نفر را فشار دهید»، پس دکمه، دکمه، دکمه، و سپس

the machines work.

ماشین‌ها را به کار می‌اندازید.

Right?

درست؟

If you know how to push a person's button, you know how to make this person angry, you

اگر می دانید چگونه دکمه یک نفر را فشار دهید، می دانید چگونه او را عصبانی کنید، می

know how to make this person frustrated.

دانید چگونه این شخص را ناامید کنید.

So usually if you think about it, especially family members, if you think about like mothers

بنابراین معمولاً اگر به آن فکر می کنید، مخصوصاً اعضای خانواده، اگر مثل مادر و دختر فکر می کنید

and daughters, mothers and daughters from my experience know exactly which buttons to

، مادران و دختران از تجربه من دقیقاً می دانند که چه دکمه هایی را

push to get which reactions, and they always push each other's buttons and they make each

فشار دهند تا چه عکس العملی داشته باشند و همیشه دکمه های یکدیگر را فشار می دهند و یکدیگر را می سازند.

other crazy.

دیوانه

So, but that's the nature of family, too, right?

بنابراین، اما این طبیعت خانواده نیز هست، درست است؟

And "to be on the same wavelength", so if two people are on the same...

و "در یک طول موج بودن"، پس اگر دو نفر روی یکسان باشند...

This is the wavelength, right?

این همان طول موج است، درست است؟

And then you have two different wavelengths.

و سپس شما دو طول موج متفاوت دارید.

If you and I are on the same wavelength then we're thinking the same.

اگر من و شما در یک طول موج هستیم، پس ما به یک شکل فکر می کنیم.

We basically have the same ideas, we have the same goals we want to reach.

ما اساساً همان ایده‌ها را داریم، همان اهدافی را داریم که می‌خواهیم به آنها برسیم.

In a meeting there's a whole bunch of people and I say: "You know, I think we should do

در یک جلسه تعداد زیادی از مردم هستند و من می گویم: "می دانید، فکر می کنم ما باید

A." And the other person says: "Yeah, I agree."

A را انجام دهیم." و طرف مقابل می گوید: بله موافقم.

So she and I are on the same wavelength.

بنابراین من و او در یک طول موج هستیم.

We're thinking the same way, we see the same end result, and we see the same process to

ما به همان روش فکر می کنیم ، نتیجه نهایی یکسانی را می بینیم و همین روند را برای رسیدن به آن می بینیم

get there.

.

So we're going to work together because we're thinking alike, we're on the same wavelength.

بنابراین، ما با هم کار خواهیم کرد، زیرا ما یکسان فکر می کنیم، ما در یک طول موج هستیم.

Okay?

باشه؟

So there you go, 10 idioms from technology.

بنابراین، 10 اصطلاح از فن آوری وجود دارد.

These are actually used in everyday conversations, they're...

اینها در واقع در مکالمات روزمره استفاده می شوند، آنها ...

Some of them can be used in writing.

برخی از آنها را می توان در نوشتن استفاده کرد.

For example: "blow a fuse", don't put that in your IELTS or TOEFL essay, it's a little

به عنوان مثال: "فوز کردن فیوز" ، آن را در مقاله آیلتس یا تافل خود قرار ندهید،

bit too casual.

کمی بیش از حد معمولی است.

But "to be on the same wavelength", you can use it; "reinvent the wheel", you can use it, etc.

اما "برای قرار گرفتن در همان طول موج"، می توانید از آن استفاده کنید. "چرخ را دوباره اختراع کنید"، می توانید از آن استفاده کنید، و غیره.

Make sure you know which are formal, which are casual, etc.

مطمئن شوید که می دانید کدام رسمی است، کدام اتفاقی و غیره.

If you have any questions about this or about any of these idioms, people go to www.engvid.com

اگر در مورد این یا در مورد هر یک از این اصطلاحات سوالی دارید، مردم به www.engvid.com مراجعه کنند

and join the forum.

و به انجمن بپیوندید

You can ask your questions there.

می توانید سوالات خود را در آنجا بپرسید.

There's also a quiz you can take to test your knowledge of these idioms.

همچنین آزمونی وجود دارد که می توانید برای آزمایش دانش خود در مورد این اصطلاحات شرکت کنید.

And of course, if you like the video, press like, subscribe to my channel on YouTube,

و البته، اگر ویدیو را دوست داشتید، لایک را فشار دهید ، کانال من در یوتیوب را سابسکرایب کنید

and I'll see you again soon with some new videos. Bye-bye.

و به زودی دوباره شما را با چند ویدیو جدید می بینم. خداحافظ.